در اندیشۀ دستیابی به رسانهای متناسب با دین، باید پویش علمی خود را از مقام مبانی مباحث فلسفه آغاز كنیم. چرا كه پیش از پرداختن به هر مطلبی، پرسشهای بنیادینی وجود دارند كه یافتن پاسخی برای آنها راه را برای ما روشن میكند. این كه دنبال چه چیزی هستیم و آن چیز چه هویتی دارد؟
بر این اساس اگر بخواهیم برای پژوهشهای رسانهای اولویتی در نظر بگیریم، ناگزیر از صدر نشاندن پژوهشهایی این چنین هستیم. پژوهشهایی كه آنها را بنیادین میخوانند. قطعاً این نوع پژوهشها در مبحث رسانه سر از هنر نیز درمیآورند چرا كه رسانه بیارتباط با هنر نیست و همین امر، پژوهشگر این عرصه را وامیدارد آنسان كه در عالم رسانۀ دینی پژوهش میكند به هنر دینی و مبانی آن نیز توجه نماید. در این صورت، مباحث بنیادین رسانه حوزۀ گستردهای را در بر خواهند گرفت.
با روشن شدن باید و نبایدهای رسانهای و باز تعریفِ رسانهای همچون تلویزیون در جامعۀ دینی، میتوان به بحثهایی پرداخت كه تلاش دارند نحوۀ پرداختن به آن مبانی در قالب صورت و تصویر را آشكار سازند. پژوهشهایی كه بدانها پژوهش كاربردی نیز میگویند.
ابتر و ناتمام ماندن بسیاری از پژوهشها و یا پویشهای كاربردی در جامعۀ ما از آن روست كه مبانیِ تام و تمامی ندارند و در واقع به دلیل شروع نكردن از بحثهای فلسفی در حوزۀ رسانه به سرانجام خوبی نمیرسند؛ چون دارای صدر و ذیل نامعلومی میباشند و پژوهشگر در این صورت همچون رهپیمایی میماند كه بدون چراغ، قدم در راه میگذارد. شاید قدم از قدم بردارد، شاید مسیری را با ذكاوت خویش و با تكیه بر همت عالی و بلند خود طی كند ولی همیشه ترس از افتادن در ورطهها با اوست.
برای روشن شدن بحث به عنوان نمونه به موضوع فیلمنامه كه در سریالهای رسانه اساس كار است اشاره میشود. اكنون بیكمّ و كاست نویسندگان در فیلمنامۀ فیلمها و سریالها بر اساس قالبها و وضعیتهای نمایشی كه قالباً در كتب غربی تعریف شدهاند و هم اكنون در كلاسهای فیلمنامه نیز تدریس میشوند، قلم میزنند. پرسش این است كه آیا نمیتوان به قالبی اندیشید كه در آن، فیلمنامهنویس مجبور نباشد برای رسیدن به زیبایی بصری و بهدست آوردن دل مخاطب و جذب او، به مفاهیم عاشقانه و مثلثها و مربعهای عشقی، سِكس و خشونت متوسل گردد. آنگاه دیگر لازم نیست به طور مكرر و در هر داستانی حتی آنجا كه به بزرگی از تبار تاریخ شیعه میپردازد، یادی از داستانهای یوسف و زلیخایی نماید بیآنكه منطق داستان بپسندد و حال و روز جامعۀ ما نیز اجازه دهد.
قطعا رسیدن به الگوهای نمایش متناسب با فرهنگ بومی كه رنگ و بویی اسلامی داشته باشند با كار نظری و پشتوانۀ فكری پژوهشگران این حوزه تحقق پیدا میكند. اگر فلسفه پدر همۀ علوم است، شاید به این دلیل باشد كه فلسفه راهی را برای محقق آن علم باز میكند كه او در آینده كمتر راه به خطا رود و مانند بنایی كه بر روی پایههای محكم و استوار ساخته شده است، استقامت نظری در آن علم را تضمین مینماید.
گرچه كار در حوزۀ فلسفۀ هر علم طاقتفرساست ولی پژوهشگر حوزۀ نظری و فلسفی هنر و رسانه با تحمل سنگینی بارِ درگیریهای نظری و عملی، تبیینكنندۀ راه است برای برنامهسازان و ارتباطگرانِ حوزۀ رسانه و هنرمندان عرصۀ هنر تا ایشان بیرهنما نمانند و راه به خطا نروند.
پژوهشهای بنیادین برای رسانه آن هم با رویكرد دینیای كه در جامعۀ ما وجود دارد، یك اصل است. شاید هنوز آنچنان كه باید چه در مراكز رسانهایِ ما و چه در مراكز دینی ما به این پژوهشها، توجه كافی نشده است. همچنان كه پس از گذشت سی سال از رشد و شكوفایی جمهوری اسلامی هنوز مبنای محكمی برای تعریف رسانۀ دینی وجود ندارد. ولی خوشبختانه در سالهای اخیر در بین پژوهشگران حوزۀ رسانه و دین، فعالیتهایی به چشم میخورند كه نوید بخش نتایج خوبی است. در هر صورت جاهایی كه میبایست به این دغدغۀ مهم پژوهشی اهمیت دهند مراكز پژوهشیای میباشند كه میتوانند و باید پیگیر این خواست مهم فكری رسانه باشند.
گرچه در مقام عمل، ارتباطگران حوزۀ رسانۀ تلویزیون در مواردی سعی نمودهاند خود را به رویكردهای دینی نزدیك كنند و در میدان تجربه نگاه جدیدی را به مسائل مورد علاقۀ خود داشته باشند ولی از آنجا كه بسیاری از این تجربهها فاقد مبنای نظری با توجه به رویكرد دینی بوده، به نتیجۀ مطلوب نرسیده است كه موارد آن را میتوان در موسیقی، پرداخت مضامین دینی و... از طریق تلویزیون جستوجو نمود.
البته در یك نگاه منصفانه تلاش دستاندركاران رسانۀ ملی قابل ستایش است و قطعاً در طی این سالها قدمهای مفیدی برداشته شده است. ولی نظر به اینكه دنیای امروز، عرصۀ نبرد رسانهای است و در این نبرد كه آن را جنگ گرم نرم نیز میخوانند، ما در برابر رقبایی صف آرایی كردهایم كه از نظر قوای علمی و تكنیك رسانهای برتری دارند، نیاز به مجهز شدن هر چه بیشتر به سلاح علم و فناوری رسانهای و تجدید قوای متناسب با این نبرد داریم و در جدیترین مرحله باید از مباحث بنیادین و پایهای، حركت رو به جلو را آغاز نمود تا در تحولی اساسی، نظام رسانهای را بر مبنای دینی خود استوار سازیم در غیر این صورت و تا زمانی كه این تحول اساسی در تفكر و اندیشۀ پژوهشگران و اندیشمندان حوزۀ رسانه و هنر صورت نپذیرد و با همان مبانی غربی كه عمدتاً رویكرد غیر دینی دارند به طرح مضامین دینی پرداخته شود قطعاً راه به بیراهه منحرف خواهد شد و مسلمانِ هنرمند اگرچه حرفی اسلامی و دینی میزند ولی به دلیل وجود مبانی غربی مایۀ این حرف غربی خواهد بود و بهسان مسلمانی میماند كه اسلامی حرف میزند ولی غربی می اندیشد؛ درحالیكه اگر محقق و پژوهشگر این حوزهها از تفكر و خلاقیت خود كه مبتنی بر عطیهای الهی كه همان عقل است بهره ببرد و از طرفی به متون دینی كه متصل به خزانۀ غیب الهی است، اتكا كند، به نتایجی خواهد رسید كه قطعاً با خیر مأنوس خواهند بود و بسیاری از مشكلات فرا روی طرح مضامین دینی در رسانه و هنر را حل خواهند نمود.
به امید آن روز كه همۀ پژوهشگران و اندیشمندان در هر حوزه بهویژه حوزۀ هنر و رسانۀ دینی بیندیشند و دینی حرف بزنند.
نویسنده: حجتالاسلام سلمان رضوانی
منبع:ماهنامه رواق هنرواندیشه،شماره بیست ودوم
بر این اساس اگر بخواهیم برای پژوهشهای رسانهای اولویتی در نظر بگیریم، ناگزیر از صدر نشاندن پژوهشهایی این چنین هستیم. پژوهشهایی كه آنها را بنیادین میخوانند. قطعاً این نوع پژوهشها در مبحث رسانه سر از هنر نیز درمیآورند چرا كه رسانه بیارتباط با هنر نیست و همین امر، پژوهشگر این عرصه را وامیدارد آنسان كه در عالم رسانۀ دینی پژوهش میكند به هنر دینی و مبانی آن نیز توجه نماید. در این صورت، مباحث بنیادین رسانه حوزۀ گستردهای را در بر خواهند گرفت.
با روشن شدن باید و نبایدهای رسانهای و باز تعریفِ رسانهای همچون تلویزیون در جامعۀ دینی، میتوان به بحثهایی پرداخت كه تلاش دارند نحوۀ پرداختن به آن مبانی در قالب صورت و تصویر را آشكار سازند. پژوهشهایی كه بدانها پژوهش كاربردی نیز میگویند.
ابتر و ناتمام ماندن بسیاری از پژوهشها و یا پویشهای كاربردی در جامعۀ ما از آن روست كه مبانیِ تام و تمامی ندارند و در واقع به دلیل شروع نكردن از بحثهای فلسفی در حوزۀ رسانه به سرانجام خوبی نمیرسند؛ چون دارای صدر و ذیل نامعلومی میباشند و پژوهشگر در این صورت همچون رهپیمایی میماند كه بدون چراغ، قدم در راه میگذارد. شاید قدم از قدم بردارد، شاید مسیری را با ذكاوت خویش و با تكیه بر همت عالی و بلند خود طی كند ولی همیشه ترس از افتادن در ورطهها با اوست.
برای روشن شدن بحث به عنوان نمونه به موضوع فیلمنامه كه در سریالهای رسانه اساس كار است اشاره میشود. اكنون بیكمّ و كاست نویسندگان در فیلمنامۀ فیلمها و سریالها بر اساس قالبها و وضعیتهای نمایشی كه قالباً در كتب غربی تعریف شدهاند و هم اكنون در كلاسهای فیلمنامه نیز تدریس میشوند، قلم میزنند. پرسش این است كه آیا نمیتوان به قالبی اندیشید كه در آن، فیلمنامهنویس مجبور نباشد برای رسیدن به زیبایی بصری و بهدست آوردن دل مخاطب و جذب او، به مفاهیم عاشقانه و مثلثها و مربعهای عشقی، سِكس و خشونت متوسل گردد. آنگاه دیگر لازم نیست به طور مكرر و در هر داستانی حتی آنجا كه به بزرگی از تبار تاریخ شیعه میپردازد، یادی از داستانهای یوسف و زلیخایی نماید بیآنكه منطق داستان بپسندد و حال و روز جامعۀ ما نیز اجازه دهد.
قطعا رسیدن به الگوهای نمایش متناسب با فرهنگ بومی كه رنگ و بویی اسلامی داشته باشند با كار نظری و پشتوانۀ فكری پژوهشگران این حوزه تحقق پیدا میكند. اگر فلسفه پدر همۀ علوم است، شاید به این دلیل باشد كه فلسفه راهی را برای محقق آن علم باز میكند كه او در آینده كمتر راه به خطا رود و مانند بنایی كه بر روی پایههای محكم و استوار ساخته شده است، استقامت نظری در آن علم را تضمین مینماید.
گرچه كار در حوزۀ فلسفۀ هر علم طاقتفرساست ولی پژوهشگر حوزۀ نظری و فلسفی هنر و رسانه با تحمل سنگینی بارِ درگیریهای نظری و عملی، تبیینكنندۀ راه است برای برنامهسازان و ارتباطگرانِ حوزۀ رسانه و هنرمندان عرصۀ هنر تا ایشان بیرهنما نمانند و راه به خطا نروند.
پژوهشهای بنیادین برای رسانه آن هم با رویكرد دینیای كه در جامعۀ ما وجود دارد، یك اصل است. شاید هنوز آنچنان كه باید چه در مراكز رسانهایِ ما و چه در مراكز دینی ما به این پژوهشها، توجه كافی نشده است. همچنان كه پس از گذشت سی سال از رشد و شكوفایی جمهوری اسلامی هنوز مبنای محكمی برای تعریف رسانۀ دینی وجود ندارد. ولی خوشبختانه در سالهای اخیر در بین پژوهشگران حوزۀ رسانه و دین، فعالیتهایی به چشم میخورند كه نوید بخش نتایج خوبی است. در هر صورت جاهایی كه میبایست به این دغدغۀ مهم پژوهشی اهمیت دهند مراكز پژوهشیای میباشند كه میتوانند و باید پیگیر این خواست مهم فكری رسانه باشند.
گرچه در مقام عمل، ارتباطگران حوزۀ رسانۀ تلویزیون در مواردی سعی نمودهاند خود را به رویكردهای دینی نزدیك كنند و در میدان تجربه نگاه جدیدی را به مسائل مورد علاقۀ خود داشته باشند ولی از آنجا كه بسیاری از این تجربهها فاقد مبنای نظری با توجه به رویكرد دینی بوده، به نتیجۀ مطلوب نرسیده است كه موارد آن را میتوان در موسیقی، پرداخت مضامین دینی و... از طریق تلویزیون جستوجو نمود.
البته در یك نگاه منصفانه تلاش دستاندركاران رسانۀ ملی قابل ستایش است و قطعاً در طی این سالها قدمهای مفیدی برداشته شده است. ولی نظر به اینكه دنیای امروز، عرصۀ نبرد رسانهای است و در این نبرد كه آن را جنگ گرم نرم نیز میخوانند، ما در برابر رقبایی صف آرایی كردهایم كه از نظر قوای علمی و تكنیك رسانهای برتری دارند، نیاز به مجهز شدن هر چه بیشتر به سلاح علم و فناوری رسانهای و تجدید قوای متناسب با این نبرد داریم و در جدیترین مرحله باید از مباحث بنیادین و پایهای، حركت رو به جلو را آغاز نمود تا در تحولی اساسی، نظام رسانهای را بر مبنای دینی خود استوار سازیم در غیر این صورت و تا زمانی كه این تحول اساسی در تفكر و اندیشۀ پژوهشگران و اندیشمندان حوزۀ رسانه و هنر صورت نپذیرد و با همان مبانی غربی كه عمدتاً رویكرد غیر دینی دارند به طرح مضامین دینی پرداخته شود قطعاً راه به بیراهه منحرف خواهد شد و مسلمانِ هنرمند اگرچه حرفی اسلامی و دینی میزند ولی به دلیل وجود مبانی غربی مایۀ این حرف غربی خواهد بود و بهسان مسلمانی میماند كه اسلامی حرف میزند ولی غربی می اندیشد؛ درحالیكه اگر محقق و پژوهشگر این حوزهها از تفكر و خلاقیت خود كه مبتنی بر عطیهای الهی كه همان عقل است بهره ببرد و از طرفی به متون دینی كه متصل به خزانۀ غیب الهی است، اتكا كند، به نتایجی خواهد رسید كه قطعاً با خیر مأنوس خواهند بود و بسیاری از مشكلات فرا روی طرح مضامین دینی در رسانه و هنر را حل خواهند نمود.
به امید آن روز كه همۀ پژوهشگران و اندیشمندان در هر حوزه بهویژه حوزۀ هنر و رسانۀ دینی بیندیشند و دینی حرف بزنند.
نویسنده: حجتالاسلام سلمان رضوانی
منبع:ماهنامه رواق هنرواندیشه،شماره بیست ودوم