مطالعات رسانهای در همۀ حوزهها، از مباحث ارتباطی رسانه تا بحثهای هنری و مباحث سازمانی رسانه، در غرب شكل گرفته است. این مباحث به چه اندازه با مبانی تفكر غرب در دوران مدرن كه با سكولاریسم همپوشانی كامل دارد، نسبت برقرار كرده است؟ این مباحث تا چند اندازه به لحاظ روششناختی، از متدولوژی معاصر پژوهش در غرب، بهره برده و این متدولوژی تا چه اندازه از مبانی فلسفی، تأثیر پذیرفته است؟ برای نمونه، پوزیتیویسم یا روش انتقادی چه مقدار به منزلة روش پژوهش در مطالعات رسانهای ریشه دوانده و این دو روش از کدام مبانی فلسفی متأثر بودهاند؟[1]
این تأملات این دقت را پدید میآورد كه مباحث رسانهای صرفاً مباحث علمی نیستند تا توهم شود كه علم از قوانین و ثوابت بحث میكند و غربی و غیر غربی ندارد. بنابراین، شاید برخلاف انتظار و گمان، مطالعات رسانهای از مبانی هستیشناسانه و ارزشگذارانه و نیز از مبانی روششناسانه تأثیر پذیرفته باشند. نگاهی به مباحث نظریات تأثیر یا روشهای تحلیل محتوای كیفی، مؤید این مطلب است.
· مطالعات رسانهای در غرب، با شكلگیری رسانههای مدرن به طور خاص، شكل گرفته و گسترش یافته و مسائل و مباحث آن در فضایی خارج از فرهنگ ما مطرح شده است. آنچه امروز ضرورت دارد، نگاه تطبیقی به مبانی این مباحث در غرب، با معارف اسلامی است. از این رو، از پرداختن به مسائل و مباحث رسانهای، آنگونه كه در غرب صورت گرفته، گزیری نیست و نمیتوان آن را به كناری نهاد و چرخ را دوباره اختراع كرد. ضمن آنكه برای تعامل و گفتوگو با خارج از حوزۀ معارف اسلامی، به این نگاه تطبیقی و ناظر به آنچه در غرب گذشته، نیاز است.
البته مباحث مطالعات رسانهای و تبویب آنها وحی منزل نیست و چه بسا بتوان به تبویب مناسبتری دست یافت و در برخی حوزهها، بحثها و مسائل تازهای مطرح کرد.
این نگاه تطبیقی مباحث را از دو جنبه، مورد بررسی و مداقّه قرار میدهد:
1. تأثیر مبانی فلسفی و روششناختی سكولاریسم؛
2. تأثیر مبانی فلسفة اسلامی در این مباحث. به عبارت دیگر، با توجه به مبانی تفكر اسلامی، این مباحث چگونه و به چه اندازه باید تغییر و تحول یابند و آیا همة مسائل دچار تغییر میشوند یا خیر؟
· از آنجا كه مطالعات رسانهای در حوزة یك دانش میگنجند و داعیة دانش بودن دارند، در نسبتسنجی با معارف اسلامی، چگونه باید با آنها مواجه شد؟
به طور مسلم، نفی مطلق گزینهای مردود است كه خردمندان آن را برنمیگزینند. بنابراین، رفض و انكار مطلق مردود است. نگاه دیگر میتواند نگاه تلفیقی باشد. رویكرد تلفیقی چندی است كه در علوم گوناگون، مورد توجه است. پس از آنكه دیدگاهها از سوی صاحبان آنها مطرح شد، دیگران غالباً از مطلقنگری دست برداشتند و به امكان جمع میان نظریهها اندیشیدند. بدین سان، در دانشهای گوناگون، مثلاً در برخی از مباحث روانشناسی و نیز برخی مباحث رسانهای، گرایش به تلفیق نظریهها و روشهای مختلف به وجود آمد. برای نمونه، در بحث و مجادله بر سر دو روش تحلیل محتوای كمی و تحلیل محتوای كیفی، باردن در كتاب تحلیل محتوا[2] و نیز نویسندگان كتاب تحقیق در رسانههای جمعی[3]، به تلفیق گرایش دارند. در روشهای تحلیل محتوای كیفی نیز آسابرگر در كتاب روشهای تحلیل رسانهها[4]، رویكرد تلفیقی دارد.
رویكرد تلفیقی، حیطهها و جوانب مختلف را حفظ میكند و محدودكنندگی علایق پژوهشگر را كه بحث را در حیطهای محدود میكند، از میان برمیدارد. هنگامیكه تضادها و اختلافنظرها از عامل علایق یا به تعبیر دیگر، رویكرد پژوهشگر و در نتیجه، تأثیرگذاری آن در حیطة مورد بحث او ناشی شود، ممكن است تلفیق كارگشا و مفید باشد؛ ولی آنگاه كه اختلاف از تضاد در مبانی برمیخیزد، جمع میان دو دیدگاه و تلفیق آنها دشوار به نظر میرسد و اگر تسامحی هم در كار باشد، علمی نیست.
برای نمونه، روشهای تحلیل محتوای نشانهشناسی، ماركسیستی و روانكاوانه، با اینكه در برخی موارد، مشابهتهایی باهم دارند؛ ولی قابل جمع نیستند و برای به كار بستن آنها، نیاز به تغییراتی دارند كه شاید آنها را به طور ماهوی، دچار تغییر میكنند. آنچه در نهایت حاصل میشود، تحلیل متن از نظر نشانهها، اقتصاد و روانكاوی است كه مبانیاش دچار تغییرات اساسی شده است. به این ترتیب، شاید رویكرد تركیبی مناسبتر باشد كه در آن، دیدگاههای گوناگون در یك كلیت نظریِ هماهنگ، جمع شدهاند. در این صورت، تغییر و تحولها متناسب با مبانی صحیح، صورت پذیرفته و برای نمونه، در بحث روشهای تحلیل محتوای كیفی، از غریزة جنسی فرویدی و جبر ایدئولوژیك و زیربنا بودن اقتصاد در روشهای روانكاوانه و نشانهشناسی ساختارگرا و ماركسیستی، جدا شده است.
نگاه دیگر، نگاه اقتباسی است. این نگاه ناظر به نظرات و مباحث موجود در میان صاحبنظران رسانهای است؛ ولی نسبت آنها را با معارف دینی مغفول نمیگذارد؛ خواه نظرات گوناگون و متضادی دربارة یك مبحث وجود داشته باشد یا نظریه و روش غالب و مسلط باشد. به هر روی، در مواجهه با نظرات یا یك نظریه، نسبتسنجی میان آنها با اندیشة دوران مدرن سكولار و آنگاه نسبتسنجی میان آنها و گسترة معارف دینی صورت میگیرد.
گسترة معارف دینی شامل مبانی فكری، ارزشها، آرمانها، نظامها و احكام و دستورالعملهاست و چه بسا حتی در حوزة فقه و احكام فقهی، تأثیرگذاریها و تغییر و تحولهایی در مباحث، صورت پذیرد.
به هر روی، همانگونه كه این مباحث در غرب، نتیجة چندین دهه تلاش و پژوهش گسترده در كشورهای مختلف بوده است، دست یافتن به این مهم، یعنی نسبت میان معارف دینی با مطالعات رسانهای و تولید علم متناسب با دین در این زمینه، نیازمند تلاشی مستمر و طولانی است.
نویسنده: سید حمید مشكات
منبع:ماهنامه رواق هنرواندیشه،شماره نوزدهم
1. مراد از فلسفه، هر دیدگاه عام و غیرتجربی دربارة انسان، هستی و نقش انسان در هستی است و میتواند شامل هر دیدگاه منسجم و نظاممند دربارة مقولههای یاد شده باشد.
2. تحلیل محتوا، لورس باردن، برگردان ملیحه آشتیانی و محمد یمنی، ص 134-132 ، دانشگاه شهید بهشتی، چاپ اول، 1375.
3. تحقیق در رسانههای جمعی، راجر دی. ویمر و جوزف آر. دومینیك، برگردان كاووس سید امامی، ص 88، سروش و مركز تحقیقات مطالعات و سنجش برنامهای، چاپ اول، 1384.
4. روشهای تحلیل محتوا، آرتور آسابرگر، ص 216.
این تأملات این دقت را پدید میآورد كه مباحث رسانهای صرفاً مباحث علمی نیستند تا توهم شود كه علم از قوانین و ثوابت بحث میكند و غربی و غیر غربی ندارد. بنابراین، شاید برخلاف انتظار و گمان، مطالعات رسانهای از مبانی هستیشناسانه و ارزشگذارانه و نیز از مبانی روششناسانه تأثیر پذیرفته باشند. نگاهی به مباحث نظریات تأثیر یا روشهای تحلیل محتوای كیفی، مؤید این مطلب است.
· مطالعات رسانهای در غرب، با شكلگیری رسانههای مدرن به طور خاص، شكل گرفته و گسترش یافته و مسائل و مباحث آن در فضایی خارج از فرهنگ ما مطرح شده است. آنچه امروز ضرورت دارد، نگاه تطبیقی به مبانی این مباحث در غرب، با معارف اسلامی است. از این رو، از پرداختن به مسائل و مباحث رسانهای، آنگونه كه در غرب صورت گرفته، گزیری نیست و نمیتوان آن را به كناری نهاد و چرخ را دوباره اختراع كرد. ضمن آنكه برای تعامل و گفتوگو با خارج از حوزۀ معارف اسلامی، به این نگاه تطبیقی و ناظر به آنچه در غرب گذشته، نیاز است.
البته مباحث مطالعات رسانهای و تبویب آنها وحی منزل نیست و چه بسا بتوان به تبویب مناسبتری دست یافت و در برخی حوزهها، بحثها و مسائل تازهای مطرح کرد.
این نگاه تطبیقی مباحث را از دو جنبه، مورد بررسی و مداقّه قرار میدهد:
1. تأثیر مبانی فلسفی و روششناختی سكولاریسم؛
2. تأثیر مبانی فلسفة اسلامی در این مباحث. به عبارت دیگر، با توجه به مبانی تفكر اسلامی، این مباحث چگونه و به چه اندازه باید تغییر و تحول یابند و آیا همة مسائل دچار تغییر میشوند یا خیر؟
· از آنجا كه مطالعات رسانهای در حوزة یك دانش میگنجند و داعیة دانش بودن دارند، در نسبتسنجی با معارف اسلامی، چگونه باید با آنها مواجه شد؟
به طور مسلم، نفی مطلق گزینهای مردود است كه خردمندان آن را برنمیگزینند. بنابراین، رفض و انكار مطلق مردود است. نگاه دیگر میتواند نگاه تلفیقی باشد. رویكرد تلفیقی چندی است كه در علوم گوناگون، مورد توجه است. پس از آنكه دیدگاهها از سوی صاحبان آنها مطرح شد، دیگران غالباً از مطلقنگری دست برداشتند و به امكان جمع میان نظریهها اندیشیدند. بدین سان، در دانشهای گوناگون، مثلاً در برخی از مباحث روانشناسی و نیز برخی مباحث رسانهای، گرایش به تلفیق نظریهها و روشهای مختلف به وجود آمد. برای نمونه، در بحث و مجادله بر سر دو روش تحلیل محتوای كمی و تحلیل محتوای كیفی، باردن در كتاب تحلیل محتوا[2] و نیز نویسندگان كتاب تحقیق در رسانههای جمعی[3]، به تلفیق گرایش دارند. در روشهای تحلیل محتوای كیفی نیز آسابرگر در كتاب روشهای تحلیل رسانهها[4]، رویكرد تلفیقی دارد.
رویكرد تلفیقی، حیطهها و جوانب مختلف را حفظ میكند و محدودكنندگی علایق پژوهشگر را كه بحث را در حیطهای محدود میكند، از میان برمیدارد. هنگامیكه تضادها و اختلافنظرها از عامل علایق یا به تعبیر دیگر، رویكرد پژوهشگر و در نتیجه، تأثیرگذاری آن در حیطة مورد بحث او ناشی شود، ممكن است تلفیق كارگشا و مفید باشد؛ ولی آنگاه كه اختلاف از تضاد در مبانی برمیخیزد، جمع میان دو دیدگاه و تلفیق آنها دشوار به نظر میرسد و اگر تسامحی هم در كار باشد، علمی نیست.
برای نمونه، روشهای تحلیل محتوای نشانهشناسی، ماركسیستی و روانكاوانه، با اینكه در برخی موارد، مشابهتهایی باهم دارند؛ ولی قابل جمع نیستند و برای به كار بستن آنها، نیاز به تغییراتی دارند كه شاید آنها را به طور ماهوی، دچار تغییر میكنند. آنچه در نهایت حاصل میشود، تحلیل متن از نظر نشانهها، اقتصاد و روانكاوی است كه مبانیاش دچار تغییرات اساسی شده است. به این ترتیب، شاید رویكرد تركیبی مناسبتر باشد كه در آن، دیدگاههای گوناگون در یك كلیت نظریِ هماهنگ، جمع شدهاند. در این صورت، تغییر و تحولها متناسب با مبانی صحیح، صورت پذیرفته و برای نمونه، در بحث روشهای تحلیل محتوای كیفی، از غریزة جنسی فرویدی و جبر ایدئولوژیك و زیربنا بودن اقتصاد در روشهای روانكاوانه و نشانهشناسی ساختارگرا و ماركسیستی، جدا شده است.
نگاه دیگر، نگاه اقتباسی است. این نگاه ناظر به نظرات و مباحث موجود در میان صاحبنظران رسانهای است؛ ولی نسبت آنها را با معارف دینی مغفول نمیگذارد؛ خواه نظرات گوناگون و متضادی دربارة یك مبحث وجود داشته باشد یا نظریه و روش غالب و مسلط باشد. به هر روی، در مواجهه با نظرات یا یك نظریه، نسبتسنجی میان آنها با اندیشة دوران مدرن سكولار و آنگاه نسبتسنجی میان آنها و گسترة معارف دینی صورت میگیرد.
گسترة معارف دینی شامل مبانی فكری، ارزشها، آرمانها، نظامها و احكام و دستورالعملهاست و چه بسا حتی در حوزة فقه و احكام فقهی، تأثیرگذاریها و تغییر و تحولهایی در مباحث، صورت پذیرد.
به هر روی، همانگونه كه این مباحث در غرب، نتیجة چندین دهه تلاش و پژوهش گسترده در كشورهای مختلف بوده است، دست یافتن به این مهم، یعنی نسبت میان معارف دینی با مطالعات رسانهای و تولید علم متناسب با دین در این زمینه، نیازمند تلاشی مستمر و طولانی است.
نویسنده: سید حمید مشكات
منبع:ماهنامه رواق هنرواندیشه،شماره نوزدهم
1. مراد از فلسفه، هر دیدگاه عام و غیرتجربی دربارة انسان، هستی و نقش انسان در هستی است و میتواند شامل هر دیدگاه منسجم و نظاممند دربارة مقولههای یاد شده باشد.
2. تحلیل محتوا، لورس باردن، برگردان ملیحه آشتیانی و محمد یمنی، ص 134-132 ، دانشگاه شهید بهشتی، چاپ اول، 1375.
3. تحقیق در رسانههای جمعی، راجر دی. ویمر و جوزف آر. دومینیك، برگردان كاووس سید امامی، ص 88، سروش و مركز تحقیقات مطالعات و سنجش برنامهای، چاپ اول، 1384.
4. روشهای تحلیل محتوا، آرتور آسابرگر، ص 216.