بسم الله الرحمن الرحیم
صورت تمدن غرب
هر تمدن و فرهنگی دارای صورت و مادهای است كه در آغاز شكلگیری، غالباً آن ماده را از تمدن پیش از خود گرفته و با توجه به تفكرات بنیادین خود، صورتی به آن اضافه كرده و تمدن خود را میسازد. در نتیجه هر تمدن از بین رفته، به نوعی در دل تمدن جدید و متناسب با نگرش آن فرهنگ، بازآفرینی شده و به حیات خود ادامه میدهد.
همچنانكه هر گاه میان دو تمدن و دو فرهنگ، مواجهه و مبارزهای رخ میدهد، فرهنگ و تمدن غالب، مادة فرهنگ و تمدن مغلوب را گرفته و صورت خود را به آن اضافه میكند. در واقع در فرهنگ مغلوب، تغییر و دگرگونی حاصل شده و هویت خود را كه همان صورت فرهنگیاش بوده از دست میدهد. دقیقاً همان مواجههای كه امروزه بین تمدن و فرهنگ غربی با دیگر فرهنگهای جهان اتفاق افتاده و فرهنگ غرب به عنوان فرهنگ غالب، صورت خود را كه همان دنیایی شدن، سكولاریسم، اُمانیسم و لیبرالیسم است، به ملل دیگر تحمیل كرده است.
تكنولوژی غرب، به ویژه رسانهها به عنوان سپاه مسلّح غرب در این همآورد نقش ایفا كرده و به تخریب فرهنگی همة كشورها و نقاط جهان میپردازد. صورت تمدن مدرن غرب، تفرعن و غرور بیاندازة انسان بود، كه دستآورد خود یعنی علم[1] را هم عرض و رقیبی برای خدا فرض كرد؛ رقبایی كه در همۀ اعصار و دورانهای زندگی بشر در حال مبارزه و جدال بودند و همیشه خداوند پیروز صحنة كارزار بود، مگر در تمدن امروز غرب كه علم و دانش بشر، از خداوند پیشی گرفته است. این نگرش متكبرانه كه نتیجة غفلت انسان از حقیقت وجود و هستی خود بود، او را به زمین چسبانده و از داشتن اندیشهای آسمانی و نگاهی ملكوتی محروم كرده است. انسان هر روز بیشتر از روز گذشته در وَیل هولناك اوهام شیطانی و تخیلات نفسانی فرو رفته و تمام همۀ دلخوشی او سرگرمی، تلذذ، غفلت و تخدیر گشته است.
راه درست و منطقی در مواجهه با تمدن و مظاهر تكنولوژیك آن از جمله رسانهها، كَندن این صورت ـ كه مانند ماسكی رعب آور، برای بعضی و فریبنده، برای بعض دیگر است ـ از مادۀ این تمدن، یعنی پیشرفتهای علمی آن است و این هدف جز با شناخت دقیق انسان، ابعاد وجودی او و انواع نیازهایی كه دارد قابل دستیابی نخواهد بود.[2]
اگر ما بخواهیم مظاهر كنونی تمدن غرب را به خدمت اهداف متعالی اسلام درآوریم، باید بتوانیم پیش از هر كار، نیازهای حقیقی انسان را از نیازهای كاذبش تشخیص دهیم. این كار جز با عنایت به غایات كمالی انسانی ممكن نیست.[3]
میل به سرگرمی و غفلت كه امروزه بیشتر تولیدات رسانهای دنیا در پاسخگویی به این میل شكل میگیرند، نه تنها نیاز حقیقی انسان كه برآورده شدن آن موجب حركت به سوی كمال انسانی بشود، نیست؛ بلكه دستاندازی كاری، در راه رشد و تعالی انسان است. مسئله، زمانی جدیتر میشود كه این میل از امیال اشباع نشدنی و سیری ناپذیر انسان است؛ حتی مانند میل به غذا خوردن نیست كه با پر شدن شكم، ساعاتی، آتش این میل در درون انسان فروكش كند، بلكه مانند باتلاقی است كه هر چه در آن دست و پا بزنی، پاینتر خواهی رفت.
تمدن امروز غرب بر پایة تفكر فراموشی ذات و غایت اشیاء و پدیدهها و متمركز شدن روی فایدة محسوس و ملموس مادی آنها بنا نهاده شد. در نتیجه غایت خلقت و آفرینش انسان از خاطرهها محو شده و لذت جویی و راحت طلبی جایگزین آن گردیده است. این صورت تمدن غرب و مظاهر تكنولوژیك آن است، كه باید از آن دروی جست و با بازگشت به اصل خویش و در راستای رسیدن به غایت هستی و كمال معنوی انسان، این تمدن را استحاله كرد.
***
اسب، حیوانی است كه میتواند خدمتهای زیادی به انسان كند؛ به انسان سواری دهد و او را در راه رسیدن به برخی از اهدافش یاری رساند. البته مشروط به اینكه انسان، اسب و خصلتهای ذاتی آن را شناخته و با این شناخت، آن را اهلی و رام كرده و از وحوشت و فرمان ناپذیری ذاتیاش دور كرده باشد وگرنه، این انسان است كه بازیچة اسب شده و او سركش و طغیانگر، انسان را به این سو و آن سو میكشاند. شناخت و رام كردن، مسئلة مهمی در زندگی انسان است.
تمدن غرب برای انسان كمال طلب و حقیقت جو وحشی و طغیانگر است؛ خیلی بیشتر از یك اسب و میتواند ضررها و آسیبهای جدی به انسان وارد كند.
این یك مسئلۀ اساسی است كه باید این تمدن و خصلتهای ذاتی آن را خوب شناخت و با اتكا به این شناخت و آگاهی، آن را مهار و رام كرد، تا بتواند ابزاری در اختیار انسان باشد؛ نه انسان بازیچة آنچه اقتضاء ذات و غایات آن؛ و این قاعده در همۀ ابزار تكنولوژیك بشر امروز جاری است. این همان مطلبی است كه نیل پُستمن در رویكردی جامعه شناسانه به آن اشاره میكند:
كنترل و نظارت هوشیارانه و خردمندانه بر روی تلویزیون، كامپیوتر و دیگر ابزارها و تكنولوژیهای مشابه وقتی امكان پذیر است كه انجام این امور تحقق یابد:
تحلیل عمیق و به دور از خود فریبی، شناخت تاثیرهای متفاوت آگاهیها، كشف و افشای خصلتهای نهانی یا گرایشهای ذاتی این گونه وسایل ارتباط جمعی.[4]
تنزل دادن رسانههای تكنولوژیكی چون تلویزیون در سطح ابزاری ساده مانند چاقو و بیل، بدون صورت و غایت، چیزی جز ساده لوحی یا فراز از واقعیت نیست. باید باور كرد كه این ابزار، شیوة اندیشیدن، تفكر و ساختمان ذهنی مخاطب خود را تغییر میدهد. اگر چه این تعریف و برداشت از تكنولوژی، بر خلاف دیدگاه عمومی جامعه میباشد؛ دیدگاه حاكم بر اذهان افراد جامعه، همان دیدگاه ابزار انگارانه است كه تكنولوژی را ظرفی برای حمل و نقل هر مفهوم و محتوایی میداند.
وجدان عمومی ما هنوز نمیخواهد بپذیرد كه تكنیك، خود یك ایدئولوژی است. با وجودی كه همین تكنیك طی هشتاد سال گذشته، همگی شئون و مسائل اجتماعی و زندگی فردی و جمعی ما را دگرگون كرده، هنوز روح جمعی نمیپذیرد كه تكنیك، ایدئولوژی است.[5]
برای ما جز شناخت اجزا و ابعاد مختلفِ این تمدن تكنولوژیك به ویژه رسانهها و انتقال این شناخت به همة جامعه و فراگیر كردن آن در همۀ سطوح جامعه، چارهای نمیماند. در مدارس ابتدایی به دانشآموزان، قوانین راهنمایی و رانندگی، عبور از خط عابر پیاده، معنای چراغ سبز و قرمز و غیره آموزش داده میشود؛ برای اینكه این افراد در شهری كه در خیابانهای آن بر اساس این قوانین رفت و آمد و عبور و مرور شكل میگیرد، بهتر بتوانند زندگی كرده و از خطرات و آسیبهای احتمالی آن در امان باشند. این روش خوبی است كه یك فرهنگ و اندیشه از سطوح پایین جامعه، یعنی كودكان، تبلیغ شده و آموزش داده شود؛ تا در دراز مدت در كل جامعه فراگیر و نهادینه شود.
شاید روزی مسئولان و كارشناسان جامعه به این نتیجه برسند كه دربارۀ ماهیت رسانهها، مضرات و فواید آن و شیوة درست استفاده كردن از آن، چنین آموزش فراگیر، همه جانبه و اساسیای ضرورت دارد؛ تا كمتر سلامت جامعه در مخاطره بیفتد. فرهنگ استفادۀ درست از رسانهها باید به دانش آموزان آموزش داده شود. نهاد مدرسه از ظرفیت و توان بسیار بالایی برای آموزش و نهادینه كردن یك تفكر در كل جامعه برخوردار است، كه باید از آن بهره برد.
نویسنده: احمد پهلوانیان
منبع:ماهنامه رواق هنرواندیشه،شماره بیستم
Ps147
2. چه اینكه تكنولوژی با علم تفاوتی جدی دارد؛ علم محصول شناخت هستی و نتیجة كشف نسبتها و روابط موجود بین اجزاء و عناصر هستی است و تكنولوژی علم به همراه فلسفة زندگی است. در نتیجه دانش انرژی هستهای به عنوان یك علم، در كشوری و با توجه به بافت فلسفی و فكریای كه زیر ساخت تمدن آن است، در جهت تولید بمب اتم به خدمت گرفته میشود و در سرزمین دیگری برای خدمت به انسان.