تودههای مردم، چه خواص و چه عوام به نسبت میزان اوقات فراغت و یا نیازهای روحی و جسمی خویش، بهرههایی متفاوت از تماشای رسانه میبرند. در حقیقت برنامههای رسانه حتی اگر یك هدف و یك محور را دنبال كنند، وقتی در معرض دیدگان تودهها قرار میگیرند به مثابه اثر هنری پرحرف و حدیثی جلوه میكنند كه هر كدام از این افرادِ توده، برداشت خویش را خواهد نمود. به راحتی این حقیقت را در واكنشهای متفاوت و گاه متناقض و متضاد مردم از یك سریال تلویزیونی ـ همچون بزنگاه ـ میبینیم؛ عدهای آن را تخریبكنندۀ فرهنگ و اجتماع میدانند و عدهای دیگر آن را سالم، جسورانه و نقّاد یافتهاند.
در حقیقت این افتراق، حاصل تفاوت فرهنگ مردم و تفاوت آموختهها و نوع جهانبینی ایشان است. گاه لازم است رسانه به جای تولید برنامههایی كه این چنین خود را در معرض افتراق تودهها قرار دهد، دست به ساخت و پخش برنامههایی بزند كه از وجه اشتراك ایشان استفاده نموده و در همایشی مجازی و طی یك فراخوان بزرگ فرهنگی ـ هنری ایشان را گرد هم آورده و ایرانیت، اسلامیت و انسانیت ایشان را متذكر شود. البته نمیتوان منكر شد برخی آثار صرفاً سرگرمكنندۀ تلویزیون هم میتوانند همین كاركرد را داشته باشند؛ برای نمونه سریال پدرسالار، آرایشگاه زیبا، امام علی(ع) و... به دلیل وجود برخی علقههای فرهنگی و دینی، با اكثریت جامعه ارتباط برقرار كرده و عملاً همه را در دریافتی مشترك از پیامهای سریال سهیم نمودند، ولی این تنها آثاری سرگرمكننده هستند كه تنها در خاطرۀ ملت ثبت و ضبط میشوند و از قضا چون در تدوین متن آنها باز فردیت هنرمند نقش داشته، چه بسا باز امكان افتادن در ورطۀ تعابیر و سوءتعابیر وجود داشته باشد. در حقیقت به دلیل همان ذات سرگرمكنندگی و گاه غیرواقعی یا حتی سرخوشانه، آثار سرگرمكننده از زندگی آدمها بیرون هستند و دلیل میل و رغبت تودهها به این نوع سریالها دیدن چیزهایی است كه فراموش كردهاند یا دیگر نمیبینند.
پس چه برنامههایی و با چه مختصاتی میتوانند در ایجاد همدلی تودهها موثر باشند؟ همدلی از جنس زبان، فرهنگ، عقیده و... در حقیقت جنسی از برنامهها مد نظر هستند كه در آن به جای هنرپیشگی و تقلید زندگی واقعی، خود زندگی واقعی البته در قاب و چهارچوبی زیبا به بیننده عرضه شود. كه چه؟ كه بیننده با این نوع برنامهها در همان لحظه و همان آن، با دیگر ابناء و نفوس ایرانی احساس همدلی و اشتراك كند. چرا؟ چون این نوع برنامهها در ذات و گوهر خود بر مدار مناسبتی میچرخند كه رسمی مشترك میان همۀ مردم است. به این نوع برنامهها بهتر است از این به بعد آیینهای رسانهای بگوییم. این آیین های رسانه ای دو دسته هستند:
1. آیینهای خَلقی به معنای آنكه رسانه علاوه بر پوشش آیینهای مرسوم، خود خالق آیین هم باشد؛
2. آیینهای بازتولیدی یا بازنمون كه در آن رسانه با استفاده از یك آیین، به همان آیین شكل و شمایلی دیگرگون میبخشد.
بهترین نمونۀ خارجی برای خلق یك آیین رسانهای جشن نیكوكاری و جشن عاطفهها است كه اگر پروپاگاندای سنگین رسانهای را از آن حذف كنیم، بیشك چیزی به نام جشن از آن باقی نمیماند. به همت رسانه بوده و هست كه مردم در یك ایام خاص در عملی مشترك و با هدفی مقدس شركت میكنند. عملی كه در تاریخ نبوده و خلق شده است، گرچه ریشههای عمیق دینی و ملی دارد. بهترین نمونه برای آیینهای رسانهای كه بازتولید شدهاند، برنامۀ سحر ماه مبارك رمضان رسانۀ ملی بود. برنامهای بسیار جمع و جور با اجرای فرزاد جمشیدی كه در وقت طلیعة سحر پخش میشد. در حقیقت این برنامه با استمداد از واقعیتی دینی و فرهنگی به نام ماه مبارك رمضان در ابتكاری نو، بیدار شدن در سحر، خواندن دعا، قرائت قرآن، برپا داشتن نماز صبح را با قالب رسانه جمع كرده با استفاده از ابتكار و توانمندی گفتاری مجری خود ـ به ویژه در نوع اضافات و تشبیهاتی كه جهت اعلام زمان اذان و... به كار میبرد ـ لحظات خستهكننده و كسالتبار سحر را به یك هماندیشی و یا بهتر است بگوییم جشن همگانی تبدیل كرد كه در آن همۀ آحاد ملت دریافتند كه برنامههای سحر، میتواند به صورت دستهجمعی و در قالب یك آیین همگانی اجرا شود. در حقیقت تماسهایی كه با برنامه گرفته میشد و اشتراك همة مردم در روزهداری این امكان را میداد كه در هنگام تماشای این برنامه همة مردم خود را در كنار یكدیگر احساس كنند ولی این همة رسالت چنین برنامههایی نیست. آنچه این برنامه را در قالب یك آیین فروبرد، استمداد از مردم جهت دعای بیماران و مشاركت همگانی در این دعای رسانهای بود كه گاه با اتفاقاتی چون مرگ خواهر مجری برنامه عجین شده و رنگ و لعاب احساس را به عقل دینمدار میبخشید. این را میتوان آیین خواند چون حتی فراتر از آیین دینی روزهداری میتوانست همۀ هموطنان را، چه آنها كه روزهدار بودند و چه آنها كه نبودند، چه آنها كه مسلمان بوده و چه آنها كه تنها ایرانی هستند را دربر بگیرد و در یك عمل همگانی وادارد به افراد دیگر بیندیشند.
معتقدیم رسانه بایستی به تولید چنین آیینهایی دست بزند. چرا كه آیینها در ذات خود بر پایۀ اشتراكات قومی، ملی، زبانی و دینی بنا نهاده شدهاند، پس دغدغۀ اصلی هر رسانهای یعنی مخاطب داشتن را رفع میكنند. همچنین این آیینها در ایجاد همدلی بیشتر در نفوس موثر هستند. به رسالت دانشگاهی رسانه پایبندتر هستند و كاركردهای فرارسانهای و فرافرهنگی بسیاری خواهند داشت.
باز گردیم به برنامۀ سحرگاهی ماه خدا... این برنامه در حالت عادی و در نگاهی بدبینانه تنها یك برنامۀ عادی با محوریت یك مجری لفّاظِ توانمند در گفتار مینمود كه شاید حتی از قحطی برنامههای سحرگاهی رسانه سود برده و مخاطب را به ناچار وادار به تماشای خود كرده بود ولی به وجود آمدن یك ایده ـ استمداد دعا برای شفای بیماران یا كاهش آلام ایشان ـ در برنامه آن را به جایگاه یك آیین رسانهای تبدیل كرد. این آیینی شدن برنامه درست از زمانی كه مجری برنامه با خواندن نام بیماران مردم را در وقت سحر به یاد آنها انداخت تا زمانی كه خود خواهر بیمار خویش را از دست داد و سیل همدردیها برای او روانه شده تا زمانی كه به خواست مجری و گیرایی برنامه در یكی از سحرهای آخر ماه رمضان مردم جهت شفای بیماران دست به دعا برداشته و یا دو ركعت نماز مستحبی خواندند، میشد رگههایی از یك آیین رسانهای را دید.
آیین در وهلة اول با جمعیت معنا مییابد. یعنی تعداد كثیری از مردم خود را پایبند آن بدانند. آیین رسانهای بایستی باید با استقبال مردم روبهرو شود، مردم منتظر آن بمانند و از آن بهره ببرند؛ نكات مهمی كه در قالب این برنامه شكل یافته بودند. دست یافتن به این تعداد بیننده نه به جهت رویت سرنوشت بازیگران نقش اول یا فهمیدن نتیجۀ یك مسابقۀ نفسگیر و یا تعیین سرنوشت یك تیم در ضربات نهایی پنالتی؛ بلكه جهت مشاركت در یك رسم كهن دینی و ملّی بود كه مردم را پای گیرندها نشانده و با گفتارهای یك مجری گریانده و با یادآوری این كه با دعای دیشب شما فردی از CCU خارج شده است، شادمان مینمود.
تقویم ما پر است از مناسبتهایی كه میتوان از آنها چنین آیینهایی را خلق نمود كه در آن جمعیتی از تودهها در یك برنامۀ همگانی مشاركت كنند. سالها پیش جشن نیكوكاری ـ كه در حقیقت شكل دیگری از انفاق بود ـ به مدد رسانه به مسئلهای آیینی ولی آشكار تبدیل شد كه در ترویج حس همدلی و كمك به همنوع موثر بود. شب یلدا، ایام نوروز، جشن مهرگان، روز پدر، روز دختر، روز مادر از جمله ایامی هستند كه كاركردهای مشترك ملّی و دینی داشته و با ابتكاری رسانهای میتوان از آنها یك آیین ساخت كه در آن از مذهبی و غیرمذهبی، عام و خواص، تحصیلكرده و بیسواد، داخلنشین و خارجنشین در آیین مجازی گرد هم آیند و با هدایت رسانه حضور مجازی در كنار یكدیگر را تجربه كنند. رسانۀ ما به خلق چنین آیینهایی محتاج است.[1] البته آیینهایی متفاوت با جشنهای مبتذل رسانهای كه در آن یك خواننده میخواند و رقص نوری هست و دود از سر و كول سِن بالا میرود و البته برای خالی نبودن عریضه كارشناسی هم در آن میانه سخنپراكنی میكند.
این میان با توجه به مختصات سیاسی و امنیتی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در جهان داشتن این نوع آیینها، افزایندۀ حس وحدت داخلی است و میتواند یكی از مهمترین راهها برای گذر كردن از شرایط سهمگین تحمیلی پیشرو باشد.
٭ ٭ ٭
بشر امروز به مثابه یك جنین زندگی میكند. مانند جنینی كه تنها از دنیای درون رحم باخبر است و میپندارد هر آنچه میبیند، حقیقت است و به محض پای گذاشتن به دنیای بیرون با حقیقتی بزرگتر مواجه میشود و پس از مرگ با حقیقتی عظیمتر و پس از گذشتن از برزخ و ورود به عالم قیامت حقیقت به نهایت خود میرسد. این جنینی زیستن، ذاتی زندگی بشر است ولی در عصر رسانه، دنیا به گونهای بر مدار اطلاعات و تنظیم ارسال و دریافت آن میچرخد كه حتی میتوان مدعی شد وقتی بشر از رحم پای بیرون مینهد به یك زندگی جنینی جدید پای گذاشته كه حتی از زندگی پیشین وی نیز محدودتر، پر از غفلت و اطلاعات اشتباه است. اگر در زندگی جنینی اولیه، انسان میدانست با چه دنیایی رودررو است، در این زندگی جدید حجم وسیعی از اطلاعات سرازیرشده و گاه متناقض او را به انزوا یا انتخاب زندگی جنینی جدیدی كه رسانه برای او ساخته است، سوق میدهد. در حقیقت گوهرۀ اصلی این زندگی جنینی را غفلت، عدم اطلاعات كافی از تاریخ پیشین و پسین، ناآگاهی از آنچه به حقیقت روی داده و تمایل زیاد به انزواطلبی یا دریافت اطلاعات از رسانههای پر مخاطب تشكیل میدهد.
اگر بپذیریم رسانۀ ملّی، یك دانشگاه است، پس رسانه اولین خطّ عبور از این مرز زندگی جنینی است. با این حال به نظر میرسد خود رسانه، میتواند علاوه بر این كاركرد، باعث تولید زندگی جنینی هم بشود و آن در صورتی است كه در عصر هجمۀ اطلاعات خودی و غیرخودی، راه سكوت در پیش گرفته و یا با مصلحتسنجیهای بیمورد مخاطب را در مایع جنینی رها كند تا آن قدر غوطه خورده كه دچار خفگی ناشی از تنیده شدن بندهای نامریی ناف دور گردن مخاطب گردد.
سكوت بیمعنا و طولانی رسانه ملّی در همۀ این سالها در قبال وقایع سالهای آخر حكومت شاهنشاهی و وقایع پر التهاب، شنیدنی و آموزندۀ سالهای نخستین انقلاب و دفاع مقدس آن قدر طولانی شده بود كه اكنون ساخت مستندهای ابتدایی ـ و البته دیدنی ـ روح ا... و دفاع مقدس این گونه با استقبال عموم و خصوص مواجه شده است. این چیدمان كاهلی رسانهای و از طرفی پدیدۀ مستندهای جدید آن قدر كاری بوده است كه حتی خواص ـ كه خود جزیی از این مستندها هستند ـ به نشانۀ تقدیر، جا و بیجا زبان گشوده و به تمجید از این نقش جدید رسانۀ ملی پرداختهاند.
بیشك این حركت جدید رسانۀ ملی جای تقدیر دارد. چه در ایامالله دهۀ فجر و چه در مستندهای سیاسیای چون گرگها نیت خالصانه و تفكر صادقانه در كنار گزینش تصاویر آرشیوی همگی كمك كردند تا دوست و دشمن، خواص و عوام به رسانۀ ملی اعتماد كنند.
با این حال این برنامهها تنها تفاوتشان با برنامههایی چون برگهایی از تاریخ معاصر خسرو معتصد در آن است كه به اطلاعات و آرشیوی جدید دست یافتهاند كه مخاطب به آنها نیاز مبرم داشته است ولی تا كنون به او عرضه نشده بود. مخاطبی كه در همۀ این سالها به غلط از دیدن چهرۀ بنیصدر به عنوان اولین رییسجمهور ایران كه راهی برخلاف مردم و امام برگزید، محروم شده بود حالا با دیدن چهره و شنیدن صدای وی به گمان كشفی ناب پای گیرندهها مینشیند و گمان میبرد لذتی ناب را درك كرده است. جالب آنكه در همین محدوده هم باز رسانۀ ملی از نمایش همۀ حقایق خودداری میكند و از وقایع كودتای مسلحانۀ خرداد 1360 منافقین یا نمایش محاكمههای ایشان و یا سخنرانیهای رهبران ایشان ابا میكند كه معلوم نیست دلیل آن چیست؟
با این حال ساخت و پخش چنین برنامههایی نیاز اصلی مخاطبان جوان است كه انقلاب چه روزهایی سخت را از سر گذراند و تذكاری برای مخاطبان میانسال كه چه روزهای تلخ و سختی را به نیت رفاهی كه اكنون در آن به سر میبرند، طی كردهاند. این برنامهها ـ با توجه به تجربۀ عینی لمس شده ـ به مراتب بهتر از هزاران شب خاطرۀ جنگ و كتابهای مركز اسناد انقلاب اسلامی توانستهاند تاریخ نظام مقدس جمهوری اسلامی را به میان مردم بیاورند. مهمی كه از دهۀ فجر چند سال پیش و پخش تصاویر آرشیوی انقلاب شروع شده و حال هر روز مخاطب را تشنهتر میكند تا از سرنوشت و گذشتۀ خویش آگاهی یابد؛ مخاطبی كه از خواندن متون نوشتاری سنگین، پر اطلاعات و پرارجاع تاریخی خسته شده است. گرچه رسانۀ ملّی دیر به فكر چنین عبوری از مرزهای خودساختۀ جنینی افتاده است ولی همین را نیز باید به فال نیك گرفت... تا چه روی دهد و چه قبول افتد.
نویسنده: سیدحمیدرضا قادری
منبع : ماهنامه رواق هنر و اندیشه ،شماره بیست و پنجم و بیست و ششم
1. از ياد نبريم پديدۀ روز والنتاين با مدد رسانههاي داخلي و خارجي و نفوذ فرهنگ ديگري به ايران، به صورتي تدريجي و آرام در حالت تبديل شدن به يك آيين است. پس چه جاي درنگ است در توليد آيينهاي رسانهاي خودي؟
در حقیقت این افتراق، حاصل تفاوت فرهنگ مردم و تفاوت آموختهها و نوع جهانبینی ایشان است. گاه لازم است رسانه به جای تولید برنامههایی كه این چنین خود را در معرض افتراق تودهها قرار دهد، دست به ساخت و پخش برنامههایی بزند كه از وجه اشتراك ایشان استفاده نموده و در همایشی مجازی و طی یك فراخوان بزرگ فرهنگی ـ هنری ایشان را گرد هم آورده و ایرانیت، اسلامیت و انسانیت ایشان را متذكر شود. البته نمیتوان منكر شد برخی آثار صرفاً سرگرمكنندۀ تلویزیون هم میتوانند همین كاركرد را داشته باشند؛ برای نمونه سریال پدرسالار، آرایشگاه زیبا، امام علی(ع) و... به دلیل وجود برخی علقههای فرهنگی و دینی، با اكثریت جامعه ارتباط برقرار كرده و عملاً همه را در دریافتی مشترك از پیامهای سریال سهیم نمودند، ولی این تنها آثاری سرگرمكننده هستند كه تنها در خاطرۀ ملت ثبت و ضبط میشوند و از قضا چون در تدوین متن آنها باز فردیت هنرمند نقش داشته، چه بسا باز امكان افتادن در ورطۀ تعابیر و سوءتعابیر وجود داشته باشد. در حقیقت به دلیل همان ذات سرگرمكنندگی و گاه غیرواقعی یا حتی سرخوشانه، آثار سرگرمكننده از زندگی آدمها بیرون هستند و دلیل میل و رغبت تودهها به این نوع سریالها دیدن چیزهایی است كه فراموش كردهاند یا دیگر نمیبینند.
پس چه برنامههایی و با چه مختصاتی میتوانند در ایجاد همدلی تودهها موثر باشند؟ همدلی از جنس زبان، فرهنگ، عقیده و... در حقیقت جنسی از برنامهها مد نظر هستند كه در آن به جای هنرپیشگی و تقلید زندگی واقعی، خود زندگی واقعی البته در قاب و چهارچوبی زیبا به بیننده عرضه شود. كه چه؟ كه بیننده با این نوع برنامهها در همان لحظه و همان آن، با دیگر ابناء و نفوس ایرانی احساس همدلی و اشتراك كند. چرا؟ چون این نوع برنامهها در ذات و گوهر خود بر مدار مناسبتی میچرخند كه رسمی مشترك میان همۀ مردم است. به این نوع برنامهها بهتر است از این به بعد آیینهای رسانهای بگوییم. این آیین های رسانه ای دو دسته هستند:
1. آیینهای خَلقی به معنای آنكه رسانه علاوه بر پوشش آیینهای مرسوم، خود خالق آیین هم باشد؛
2. آیینهای بازتولیدی یا بازنمون كه در آن رسانه با استفاده از یك آیین، به همان آیین شكل و شمایلی دیگرگون میبخشد.
بهترین نمونۀ خارجی برای خلق یك آیین رسانهای جشن نیكوكاری و جشن عاطفهها است كه اگر پروپاگاندای سنگین رسانهای را از آن حذف كنیم، بیشك چیزی به نام جشن از آن باقی نمیماند. به همت رسانه بوده و هست كه مردم در یك ایام خاص در عملی مشترك و با هدفی مقدس شركت میكنند. عملی كه در تاریخ نبوده و خلق شده است، گرچه ریشههای عمیق دینی و ملی دارد. بهترین نمونه برای آیینهای رسانهای كه بازتولید شدهاند، برنامۀ سحر ماه مبارك رمضان رسانۀ ملی بود. برنامهای بسیار جمع و جور با اجرای فرزاد جمشیدی كه در وقت طلیعة سحر پخش میشد. در حقیقت این برنامه با استمداد از واقعیتی دینی و فرهنگی به نام ماه مبارك رمضان در ابتكاری نو، بیدار شدن در سحر، خواندن دعا، قرائت قرآن، برپا داشتن نماز صبح را با قالب رسانه جمع كرده با استفاده از ابتكار و توانمندی گفتاری مجری خود ـ به ویژه در نوع اضافات و تشبیهاتی كه جهت اعلام زمان اذان و... به كار میبرد ـ لحظات خستهكننده و كسالتبار سحر را به یك هماندیشی و یا بهتر است بگوییم جشن همگانی تبدیل كرد كه در آن همۀ آحاد ملت دریافتند كه برنامههای سحر، میتواند به صورت دستهجمعی و در قالب یك آیین همگانی اجرا شود. در حقیقت تماسهایی كه با برنامه گرفته میشد و اشتراك همة مردم در روزهداری این امكان را میداد كه در هنگام تماشای این برنامه همة مردم خود را در كنار یكدیگر احساس كنند ولی این همة رسالت چنین برنامههایی نیست. آنچه این برنامه را در قالب یك آیین فروبرد، استمداد از مردم جهت دعای بیماران و مشاركت همگانی در این دعای رسانهای بود كه گاه با اتفاقاتی چون مرگ خواهر مجری برنامه عجین شده و رنگ و لعاب احساس را به عقل دینمدار میبخشید. این را میتوان آیین خواند چون حتی فراتر از آیین دینی روزهداری میتوانست همۀ هموطنان را، چه آنها كه روزهدار بودند و چه آنها كه نبودند، چه آنها كه مسلمان بوده و چه آنها كه تنها ایرانی هستند را دربر بگیرد و در یك عمل همگانی وادارد به افراد دیگر بیندیشند.
معتقدیم رسانه بایستی به تولید چنین آیینهایی دست بزند. چرا كه آیینها در ذات خود بر پایۀ اشتراكات قومی، ملی، زبانی و دینی بنا نهاده شدهاند، پس دغدغۀ اصلی هر رسانهای یعنی مخاطب داشتن را رفع میكنند. همچنین این آیینها در ایجاد همدلی بیشتر در نفوس موثر هستند. به رسالت دانشگاهی رسانه پایبندتر هستند و كاركردهای فرارسانهای و فرافرهنگی بسیاری خواهند داشت.
باز گردیم به برنامۀ سحرگاهی ماه خدا... این برنامه در حالت عادی و در نگاهی بدبینانه تنها یك برنامۀ عادی با محوریت یك مجری لفّاظِ توانمند در گفتار مینمود كه شاید حتی از قحطی برنامههای سحرگاهی رسانه سود برده و مخاطب را به ناچار وادار به تماشای خود كرده بود ولی به وجود آمدن یك ایده ـ استمداد دعا برای شفای بیماران یا كاهش آلام ایشان ـ در برنامه آن را به جایگاه یك آیین رسانهای تبدیل كرد. این آیینی شدن برنامه درست از زمانی كه مجری برنامه با خواندن نام بیماران مردم را در وقت سحر به یاد آنها انداخت تا زمانی كه خود خواهر بیمار خویش را از دست داد و سیل همدردیها برای او روانه شده تا زمانی كه به خواست مجری و گیرایی برنامه در یكی از سحرهای آخر ماه رمضان مردم جهت شفای بیماران دست به دعا برداشته و یا دو ركعت نماز مستحبی خواندند، میشد رگههایی از یك آیین رسانهای را دید.
آیین در وهلة اول با جمعیت معنا مییابد. یعنی تعداد كثیری از مردم خود را پایبند آن بدانند. آیین رسانهای بایستی باید با استقبال مردم روبهرو شود، مردم منتظر آن بمانند و از آن بهره ببرند؛ نكات مهمی كه در قالب این برنامه شكل یافته بودند. دست یافتن به این تعداد بیننده نه به جهت رویت سرنوشت بازیگران نقش اول یا فهمیدن نتیجۀ یك مسابقۀ نفسگیر و یا تعیین سرنوشت یك تیم در ضربات نهایی پنالتی؛ بلكه جهت مشاركت در یك رسم كهن دینی و ملّی بود كه مردم را پای گیرندها نشانده و با گفتارهای یك مجری گریانده و با یادآوری این كه با دعای دیشب شما فردی از CCU خارج شده است، شادمان مینمود.
تقویم ما پر است از مناسبتهایی كه میتوان از آنها چنین آیینهایی را خلق نمود كه در آن جمعیتی از تودهها در یك برنامۀ همگانی مشاركت كنند. سالها پیش جشن نیكوكاری ـ كه در حقیقت شكل دیگری از انفاق بود ـ به مدد رسانه به مسئلهای آیینی ولی آشكار تبدیل شد كه در ترویج حس همدلی و كمك به همنوع موثر بود. شب یلدا، ایام نوروز، جشن مهرگان، روز پدر، روز دختر، روز مادر از جمله ایامی هستند كه كاركردهای مشترك ملّی و دینی داشته و با ابتكاری رسانهای میتوان از آنها یك آیین ساخت كه در آن از مذهبی و غیرمذهبی، عام و خواص، تحصیلكرده و بیسواد، داخلنشین و خارجنشین در آیین مجازی گرد هم آیند و با هدایت رسانه حضور مجازی در كنار یكدیگر را تجربه كنند. رسانۀ ما به خلق چنین آیینهایی محتاج است.[1] البته آیینهایی متفاوت با جشنهای مبتذل رسانهای كه در آن یك خواننده میخواند و رقص نوری هست و دود از سر و كول سِن بالا میرود و البته برای خالی نبودن عریضه كارشناسی هم در آن میانه سخنپراكنی میكند.
این میان با توجه به مختصات سیاسی و امنیتی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در جهان داشتن این نوع آیینها، افزایندۀ حس وحدت داخلی است و میتواند یكی از مهمترین راهها برای گذر كردن از شرایط سهمگین تحمیلی پیشرو باشد.
٭ ٭ ٭
بشر امروز به مثابه یك جنین زندگی میكند. مانند جنینی كه تنها از دنیای درون رحم باخبر است و میپندارد هر آنچه میبیند، حقیقت است و به محض پای گذاشتن به دنیای بیرون با حقیقتی بزرگتر مواجه میشود و پس از مرگ با حقیقتی عظیمتر و پس از گذشتن از برزخ و ورود به عالم قیامت حقیقت به نهایت خود میرسد. این جنینی زیستن، ذاتی زندگی بشر است ولی در عصر رسانه، دنیا به گونهای بر مدار اطلاعات و تنظیم ارسال و دریافت آن میچرخد كه حتی میتوان مدعی شد وقتی بشر از رحم پای بیرون مینهد به یك زندگی جنینی جدید پای گذاشته كه حتی از زندگی پیشین وی نیز محدودتر، پر از غفلت و اطلاعات اشتباه است. اگر در زندگی جنینی اولیه، انسان میدانست با چه دنیایی رودررو است، در این زندگی جدید حجم وسیعی از اطلاعات سرازیرشده و گاه متناقض او را به انزوا یا انتخاب زندگی جنینی جدیدی كه رسانه برای او ساخته است، سوق میدهد. در حقیقت گوهرۀ اصلی این زندگی جنینی را غفلت، عدم اطلاعات كافی از تاریخ پیشین و پسین، ناآگاهی از آنچه به حقیقت روی داده و تمایل زیاد به انزواطلبی یا دریافت اطلاعات از رسانههای پر مخاطب تشكیل میدهد.
اگر بپذیریم رسانۀ ملّی، یك دانشگاه است، پس رسانه اولین خطّ عبور از این مرز زندگی جنینی است. با این حال به نظر میرسد خود رسانه، میتواند علاوه بر این كاركرد، باعث تولید زندگی جنینی هم بشود و آن در صورتی است كه در عصر هجمۀ اطلاعات خودی و غیرخودی، راه سكوت در پیش گرفته و یا با مصلحتسنجیهای بیمورد مخاطب را در مایع جنینی رها كند تا آن قدر غوطه خورده كه دچار خفگی ناشی از تنیده شدن بندهای نامریی ناف دور گردن مخاطب گردد.
سكوت بیمعنا و طولانی رسانه ملّی در همۀ این سالها در قبال وقایع سالهای آخر حكومت شاهنشاهی و وقایع پر التهاب، شنیدنی و آموزندۀ سالهای نخستین انقلاب و دفاع مقدس آن قدر طولانی شده بود كه اكنون ساخت مستندهای ابتدایی ـ و البته دیدنی ـ روح ا... و دفاع مقدس این گونه با استقبال عموم و خصوص مواجه شده است. این چیدمان كاهلی رسانهای و از طرفی پدیدۀ مستندهای جدید آن قدر كاری بوده است كه حتی خواص ـ كه خود جزیی از این مستندها هستند ـ به نشانۀ تقدیر، جا و بیجا زبان گشوده و به تمجید از این نقش جدید رسانۀ ملی پرداختهاند.
بیشك این حركت جدید رسانۀ ملی جای تقدیر دارد. چه در ایامالله دهۀ فجر و چه در مستندهای سیاسیای چون گرگها نیت خالصانه و تفكر صادقانه در كنار گزینش تصاویر آرشیوی همگی كمك كردند تا دوست و دشمن، خواص و عوام به رسانۀ ملی اعتماد كنند.
با این حال این برنامهها تنها تفاوتشان با برنامههایی چون برگهایی از تاریخ معاصر خسرو معتصد در آن است كه به اطلاعات و آرشیوی جدید دست یافتهاند كه مخاطب به آنها نیاز مبرم داشته است ولی تا كنون به او عرضه نشده بود. مخاطبی كه در همۀ این سالها به غلط از دیدن چهرۀ بنیصدر به عنوان اولین رییسجمهور ایران كه راهی برخلاف مردم و امام برگزید، محروم شده بود حالا با دیدن چهره و شنیدن صدای وی به گمان كشفی ناب پای گیرندهها مینشیند و گمان میبرد لذتی ناب را درك كرده است. جالب آنكه در همین محدوده هم باز رسانۀ ملی از نمایش همۀ حقایق خودداری میكند و از وقایع كودتای مسلحانۀ خرداد 1360 منافقین یا نمایش محاكمههای ایشان و یا سخنرانیهای رهبران ایشان ابا میكند كه معلوم نیست دلیل آن چیست؟
با این حال ساخت و پخش چنین برنامههایی نیاز اصلی مخاطبان جوان است كه انقلاب چه روزهایی سخت را از سر گذراند و تذكاری برای مخاطبان میانسال كه چه روزهای تلخ و سختی را به نیت رفاهی كه اكنون در آن به سر میبرند، طی كردهاند. این برنامهها ـ با توجه به تجربۀ عینی لمس شده ـ به مراتب بهتر از هزاران شب خاطرۀ جنگ و كتابهای مركز اسناد انقلاب اسلامی توانستهاند تاریخ نظام مقدس جمهوری اسلامی را به میان مردم بیاورند. مهمی كه از دهۀ فجر چند سال پیش و پخش تصاویر آرشیوی انقلاب شروع شده و حال هر روز مخاطب را تشنهتر میكند تا از سرنوشت و گذشتۀ خویش آگاهی یابد؛ مخاطبی كه از خواندن متون نوشتاری سنگین، پر اطلاعات و پرارجاع تاریخی خسته شده است. گرچه رسانۀ ملّی دیر به فكر چنین عبوری از مرزهای خودساختۀ جنینی افتاده است ولی همین را نیز باید به فال نیك گرفت... تا چه روی دهد و چه قبول افتد.
نویسنده: سیدحمیدرضا قادری
منبع : ماهنامه رواق هنر و اندیشه ،شماره بیست و پنجم و بیست و ششم
1. از ياد نبريم پديدۀ روز والنتاين با مدد رسانههاي داخلي و خارجي و نفوذ فرهنگ ديگري به ايران، به صورتي تدريجي و آرام در حالت تبديل شدن به يك آيين است. پس چه جاي درنگ است در توليد آيينهاي رسانهاي خودي؟