معرفی كتاب
كتاب چگونه اخبار تلویزیون را تماشا كنیم؟[1] برای علاقهمندان پرشمار نیل پستمن مطالب خواندنی بسیاری دارد كه چشمپوشی از آن را غیرممكن میكند. این كتاب از 13 پاره تشكیل شده است. نام بخشها عبارتند از:
شما به تلویزیون نگاه میکنید یا تلویزیون به شما نگاه میکند؟/ خبر چیست؟/ کسب خبر و آوردن آن زیر چادر الکترونیکی/ دونات، پاگنده، قاطر و پرنده/ پشتصحنه: نکتههای اساسی/ مدیر جدید/ بازسازیها و درامهای مستند؛ یا بیخبری هم خود خبری است/ تعصب کلامی/ تعصب تصویری/ آگهیهای تجاری/ حضور تلویزیون در دادگاهها/ همۀ اینها که گفتیم، یعنی چی؟/ چه کاری میتوان کرد؟/ به کدام سو میرویم؟
برای درك خاستگاه زایش این كتاب و هدفی كه نیل پستمن فقید و استیو پاورز در پسِ این اثر به دنبال تحقق آن بودهاند، خواندن پیشگفتار كتاب كمككننده است:
این کتاب توسط دو نفر با دو شناخت متفاوت از تلویزیون ولی با دیدگاههایی مشابه نسبت به آن نوشته شده است. اگر این مشابهت وجود نمیداشت، به همدیگر کاری نداشتیم. اگر این تفاوتها هم نبود، احتمالأ علاقۀ خواننده را جلب نمیکردیم. نیل پستمن، استاد دانشگاهی بود که چند کتاب دربارۀ تاثیر رسانهها و به ویژه تلویزیون نوشته و در این مورد که تلویزیون چگونه بر زندگی اجتماعی مردم اثر نهاده است، تحقیقات زیادی انجام داده بود. گرچه خود او زمانی یک برنامه تلویزیونی داشت (48 برنامۀ نیم ساعتی تحت عنوان تِرم طلوع)، احساس میکرد آن قدرها در هنر استفاده از رسانۀ تلویزیون به عنوان رسانۀ ارتباطی، مهارت ندارد. فرد دیگر، استیو پاورز، خبرنگار رادیو و تلویزیون است که در طی حیات حرفهای 45 سالۀ خود، هزاران گزارش خبری، گفتوگو و گزارش زنده تهیه و پخش کرده است. او دارای مدرک دکترای مطالعات رسانهای است ولی بخش عمدۀ زندگی حرفهای خود را به کار در رادیو و تلویزیون گذرانده است. ذهن پستمن سرشار از نظریهها، دانش تاریخی و بینش تازه در این باره بود که فنآوری درخشانی چون تلویزیون، چه امکانات وسیعی برای رشد فرهنگ دارد. در عین حال، ذهن پاورز پر است از دانش عملی دربارۀ تلویزیون، نحوۀ عملکرد آن و اینکه چگونه کار میکند و از عهدۀ چه کارهایی برمیآید. چند سال پیش به این نتیجه رسیدیم آنچه اخبار تلویزیونی مدعی عرضۀ آن است و آنچه واقعأ عرضه میدارد، دو چیز مختلف هستند. به این نتیجه رسیدیم که کتاب جمع و جور و صادقانهای چون این، در این مورد که مردم باید چگونه خود را برای تفسیر و برداشت برنامههای خبری تلویزیونی آماده کنند، میتواند مفید باشد. کتابی که در دست دارید، همان کتاب است. پیش از آنکه در این باره حرف دیگری بزنیم، باید بگوییم که طبق تعریف، آدمی که خوانندۀ مشتاق روزنامه، مجله و کتاب نباشد، نه تنها آمادگی لازم برای تماشای برنامههای خبری تلویزیونی را ندارد، بلکه هیچ وقت هم نخواهد داشت. هر کسی که برای کسب اطلاع دربارۀ رویدادهای جهان صرفأ به تلویزیون اتکا کند، اشتباه بزرگی مرتکب شده است. درست همانطور که تلویزیون میتواند چیزهایی را دربارۀ رویدادهای جهان نشان دهد که از عهدۀ رسانههای چاپی برنمیآید، رسانههای چاپی هم میتوانند پیچیدگیها و حقایقی را دربارۀ رویدادها به اطلاع برسانند که نمایش آنها در تلویزیون امکانپذیر نیست؛ برای نمونه، به گزارشهای تصویری تلویزیونی از قیام دانشجویان چینی و تظاهرات آنان در میدان تیان آن مِن شهر پکن توجه کنید. هر کسی که همۀ این گزارشها را با صبر و حوصله دیده باشد، هرگز تصویر آن دانشجوی تک و تنهایی را فراموش نمیکند که جلوی تانکی ایستاد و مانع از پیشروی آن شد. ماﺋﻮ تسه دونگ همیشه میگفت که قدرت در دست کسی است که اسلحه در دست دارد و پشت سلاح ایستاده است ولی همانطور که جِیْ روزن زمانی گفت، با این تصویر نشان داده شد که قدرت در ضمن به آن کسانی تعلق دارد که رودرروی اسلحه میایستند، البته مشروط بر اینکه تصویر آنان مورد مشاهده جمع کثیری قرار گیرد. اهل فن گزارشهای خبری این رخداد را، ژورنالیسم تلویزیونی در بهترین حالت آن نامیدهاند ولی اگر دانش کسی دربارۀ این وقایع فقط به مشاهدۀ همین گزارشهای تصویری محدود میشد، باید گفت که دانش گستردهای نبود. لازم میبود که دربارۀ رهبران چین، خاستگاه عقاید و میزان اقتدار آنان و اینکه دانشجویان چینی معنای آزادی و دموکراسی را چگونه تعبیر كرده و از آن چه برداشتی داشتند، تحقیق و بررسی انجام میشد. اینها مسایل پیچیدهای هستند که بررسی آنها ورای گزارشهای سادۀ خبری است و احاطۀ بر آنها مطالعۀ گستردۀ مطالب روزنامهها و کتابها را میطلبد. بنابراین، اولین درسی که باید یاد بدهیم این است که آمادهسازی برای تماشای خبرهای تلویزیون، آمادهسازی ذهن از طریق مطالعهای جامع و گسترده است. این امر آن قدر اهمیت دارد که ما مناسب دیدیم آن را در پیشگفتار کتاب خود بیاوریم. حال که بر این نکتۀ مهم و اساسی انگشت نهادیم، وقت آن است که توجه خود را به مسایل دیگری معطوف سازیم...
نیل پستمن، با توجه به دیگر آثارش و آنچه دربارۀ زندگی شخصی وی گزارش شده است، تلاش كرده بین آموزش و تعلیم سنتی، فنآوریهای جدیدی چون تلویزیون و زندگی روزمره مطالعات انتقادی خود را سامان دهد. لنس استریت دربارۀ وی و تلاشهای چهلسالهاش این گونه میگوید:
در دورهای نزدیك به چهار دهه، دستاورد فكری نیل پستمن شكل نوعی تفسیر فرهنگی را به خود گرفت كه، متأثر از نظرگاه اكولوژی [بومشناسی] رسانهای،[2] به مباحث مرتبط با آموزش، ارتباطات و فرهنگ آمریكایی میپرداخت.[3]
وی رویۀ نیل پستمن، این متفكر یهودی، را در آثارش چنین تقسیمبندی میكند:
تفسیر پستمن در طول دورهای نزدیك به چهار دهه به طیف وسیعی از مباحث پرداخت، ولی میتوان آن را تقریباً به سه مرحله تقسیم كرد. در مرحلة اول، دغدغة عمدة او آموزش بود كه با تمركز بر آموزش انگلیسی آغاز میشود و او را از انتشار اولین كتابش در سال 1961، تلویزیون و تدریس انگلیسی،[4] با گذر از انتشار یك سلسلهكتب درسی انگلیسی مربوط به مدرسة ابتدایی، به اولین همكاریاش با چارلز وینگارتنر[5] در سال 1966، زبانشناسی: انقلابی در تدریس،[6] رساند. پستمن با انتشار دومین كتابش به همراه وینگارتنر در سال 1969، تدریس به منزلة فعالیتی براندازانه،[7] گسترة كارش را وسعت داد تا در كل آموزش را دربرگیرد؛ اثری كه او را در جنبش اصلاح آموزشِ اواخر دهة 1960 و اوایل دهة 1970 به جایگاه یك رهبر پرتاب كرد. مرحلة اول با انتشار دو كتاب مشترك دیگر ادامه یافت: انقلاب نرم[8] (پستمن و وینگارتنر، 1971) و كتاب مدرسه[9] (پستمن و وینگارتنر، 1973). هر چند آموزش، موضوعی بود كه او در همۀ طول فعالیتش بیوقفه بدان بازمیگشت، طی اواسط دهة 1970 نیل پستمن به همكاریاش با وینگارتنر خاتمه داد و توجه خود را به مبحث ارتباطات معطوف ساخت. مطالعة ارتباطات در تفسیر پستمن در مرحلة اولِ كار او مركزیت داشت ولی در مرحلة دوم مستقیماً در كانون قرار گرفت. این مرحله در سال 1976 با انتشار سخن مجنونانه، سخن احمقانه[10] آغاز میشود؛ همان سال، سردبیری ایتیسی.: مرور معناشناسی عمومی[11] را نیز به دست گرفت. تمركز بر ارتباطات با انتشار سهگانة تلویزیونی پستمن ادامه یافت: تدریس به منزلة فعالیتی حفظكننده[12] در سال 1979 (كه با وجود عنوانش بیشتر با رسانه سروكار دارد تا با تعلیموتربیت كودك)، ناپدیدشدن كودكی[13] در سال 1982 و سرگرمكردن خودمان تا حد مرگ[14] در سال 1985. این كتابها میزانی از شهرت را برای پستمن به بار آورد كه او در باقی فعالیتش آن را حفظ كرد. مرحلة دوم با انتشار چگونه اخبار تلویزیون را تماشا كنیم[15] با همكاری استیو پاورز[16] (ژورنالیستی رادیویی كه یكی از دانشجویان دكترای پستمن بوده است) در سال 1982 پایان یافت. سال 1992 نیز آغاز سومین مرحلة تفسیر فرهنگی پستمن است: انتشار تكنوپولی[17] (1992)، سپس پایان آموزش[18] در 1995 و كتاب آخرش، ساختن پلی به قرن هجدهم[19] در سال 1999. هر چند موضوع رسانه و ارتباطات همچنان دغدغهای كلیدی در این دوره بود، تمركز تفسیر او در این سومین مرحله بر فرهنگ آمریكایی به عنوان یك كل انتقال یافت، زمانی كه به نقد رابطة عاشقانة ما با فنآوری، فقدان انسجام و معنا و وانهادن ارزشهای روشنگری پرداخت.
لنس استریت در نهایت یك جمعبندی از حیات علمی نیل پستمن به دست میدهد:
در بنیان این سه مرحلة تفسیر فرهنگی پستمن، رهیافت و منظری سرراست و منسجم نهفته است كه مأخوذ از سنت فكری اكولوژی رسانهای است. خود پستمن اصطلاح اكولوژی رسانهای را در سال 1968 معرفی كرد، در خطابهای كه در نشست سالانة شورای ملی مدرسان انگلیسی ایراد كرد و بعدها آن را با نام برنامة اصلاحشدة درس انگلیسی[20] (پستمن، 1970) انتشار داد. او اكولوژی رسانهای را مطالعة رسانه به منزلة محیط پیرامون تعریف كرد و توضیح داد كه دغدغة عمدة این حوزه از تحقیق این است كه «چگونه رسانههای ارتباطی بر ادراك، فهم، احساس و ارزشهای بشری تأثیر میگذارند و چگونه تعامل ما با رسانهها بخت و اقبالمان را برای بقا تسهیل یا از آن ممانعت میكند. كلمة اكولوژی تلویحاً مبین مطالعة محیطهاست: ساختارشان، محتوایشان و تأثیرشان بر مردم»
بگذریم....
به هر حال ما با چنین پستمنی طرفیم؛ او در راستای تلاشهای مكتوب خود برای آگاهسازی انسان برای تعاملی هوشیارانه با فضاسازیهای رسانهای، «چگونه اخبار تلویزیون را تماشا كنیم؟» را نوشته است.
شاید خواندن بخشهایی از فصل اول كتاب بتواند به درك آنچه در كتاب میگذرد، كمك كند:
شما به احتمال زیاد دستکم یک دستگاه تلویزیون در منزل خود دارید که بیشتر اعضای خانواده از آن استفاده میکنند. براساس آمار موسسۀ تحقیقاتی نیلسن، متوسط زمانی که هر شخص در طی شبانهروز تلویزیون تماشا میکند، حدود چهار ساعت و سی و پنج دقیقه است. امروزه با توجه به دسترس بودن تلویزیون کابلی، ماهوار و اینترنت، بیش از آنچه وقت داشته باشیم، برنامه هست که نگاه کنیم. به ویژه در حضور رسانههای قابل حمل كه دارای توانایی پخش برنامه هم هستند [مثلا لپتاپ و یك كارت TV]؛ 112میلیون خانوار آمریکایی که تلویزیون دارند، به جریان مستمری از برنامههای اغواکننده دسترسی دارند كه در هر ساعت از روز میتوانند آنها را از کار روزمرۀ خود منحرف کنند و البته تعداد سرسامآوری از فیلمهای سینمایی و دیگر برنامههای تلویزیونی هم هست که میتوان آنها را پیاده (دانلود)، اجاره یا مبادله کرد. همۀ این برنامهها به اوقات فراغت و توجه شما چشم دوختهاند و بر سر آن با هم رقابت میکنند. هر برنامهای، سریالی، کانالی یا شبکهای، تابلوهای تبلیغاتی خود را به رخ شما میکشد تا توجه جلب کند؛ این تابلوها در واقع میگویند، «به من نگاه کن، به من نگاه کن.» ولی وقت شما محدود و ارزشمند است و در نتیجه شما از میان برنامههایی که میخواهید نگاه کنید، دست به انتخاب میزنید و اگر دستگاه ضبط دارید، آنها را ضبط میکند تا سر فرصت و در موقع مناسب با برنامۀ زندگی خود، به تماشای آنها بنشینید. با توجه به در دسترس بودن چنین امکانات تکنولوژیک خیرهکنندهای، بیشتر به این سمت تمایل داریم که تلویزیون را هم یکی دیگر از لوازم خانگی لازم خانه به حساب آوریم؛ چون ما کنترلش میکنیم، میپنداریم که کنترل ما بر تلویزیون مثل یک خیابان یک طرفه است؛ ما از آن استفاده میکنیم، نه آنکه آن از ما استفاده کند ولی خیلی ساده باید بگویم که چنین نیست. تلویزیون شاید نتواند شما را در حال خوردن غذا در اتاق نشین تماشا کند، با این همه به شیوههای مختلف نگاه خود را از شما برنمیدارد. واقعیت امر این است که تلویزیون نه تنها برنامهها را به خانۀ شما میآورد، بلکه شما را هم به یکی از آگهیدهندگان تحویل میدهد که این نکته در جامعۀ آگهیدهندگان از اهمیت خاصی برخوردار است. آگهیدهندگان و تولیدکنندگان برنامههای تلویزیونی وقت زیادی میگذارند و پول زیادی صرف میکنند تا با ور رفتن با آمار و ارقام مختلف تعیین کنند که شما به چه برنامههایی نگاه میکنید و در عین حال سعی دارند هر چقدر که میتوانند دربارۀ شما اطلاعات به دست آورند. آنها شوخی ندارند. نوع اطلاعات و دانشی که آگهیدهندگان به دست میآورند، به آنان قدرت و اقتدار میدهد. هرچه از شما اطلاعات بیشتری داشته باشند، آسانتر میتوانند به شما چیز بفروشند. برنامهریزان مسیر آیندۀ تلویزیون مدعی آن هستند که در آیندهای نزدیک خواهند توانست بر اساس اطلاعات و آماری که به دست میآورند، آگهیهای خاصی را دربارۀ کالاهایی که به نحوی طرف توجه شماست، به طور اختصاصی برای شما بفرستند؛ برای نمونه، آگهی دربارۀ کفشهای ورزشی به خانوادههایی ارسال خواهد شد که بچههایشان بسکتبال بازی میکنند یا آگهیهای تجاری دربارۀ داروهای خاص، به سوی خانوادههایی خواهد رفت که آدمهای مسن در آن حضور دارند. آینده چنین خواهد بود؛ در واقع تهیه و ارسال آگهی تنظیمشده برای مشتریان خاص.
نیل پستمن در ادامه طی شرحی از حاكمیت فرهنگ رسانهای آمریكا بر جهان مدعی میشود سردمداران رسانههای آمریكایی گرچه در هجمۀ خود موفق بودهاند ولی چون هزینۀ تولید برنامههای سرگرمكننده ـ از نوع فیلمها و سریالها بالاست ـ به ترفندهای جدیدی روی آوردهاند:
با توجه به هزینه نسبتأ کم برنامههای خبری، امروزه بیش از هر وقت دیگری در تاریخ تلویزیون، از این برنامهها ساخته میشود. در گذشتۀ نه چندان دور، برنامههای خبری تلویزیونی، محصولات ضرردهندهای بودند که به نیم ساعت در روز محدود میشدند و صبحهای یکشنبه هم چند ساعت گزارشها و تحلیلهای خبری در یک قالب خشک و خستهکننده عرضه میشد ولی در سال 1969، یعنی همان سالی که فضانوردان آمریکایی پا به سطح ماه نهادند، برنامههای خبری سه شبکۀ بزرگ آمریکا در بیش از 50% از خانههای مردم در این کشور، مورد مشاهده قرار گرفت...تولید برنامههای خبری برای شبکههای تلویزیونی پولساز بوده است. سه شبکۀ بزرگ تلویزیونی آمریکا برنامههای خبری 48 ساعت، 60 دقیقه و 20/20 را پخش میکنند. هر شب حدود 27 میلیون نفر اخبار شبکههای بزرگ تلویزیونی و میلیونها نفر دیگر هم اخبار شبکههای کابلی و محلی را تماشا میکنند. درک بلین یکی از تحلیلگران ارشد موسسۀ کیگن تخمین میزند که در سال 2006 شبکههای CNN، FOX News و MSNBC با میانگین مخاطب 2.8 میلیون نفر، جمعأ حدود 689.7 میلیون دلار پول ساختند. در کنار اینها باید به برنامههای خبری صبحگاهی (که حدود 12.5 میلیون نفر تماشاگر دارد) و برنامههای دیروقت شب (هر شب متجاوز از 3.5 میلیون نفر فقط برنامۀ گزارش خبریNight Line را تماشا میکنند) هم اشاره کرد. برنامههای خبری صبحگاهی هر سال حدود 1 میلیارد دلار درآمد آگهی دارند. در ژانویۀ سال 2008 روزانه به طور متوسط 4.9 میلیون نفر برنامۀ صبح به خیر آمریکا را تماشا کردند و شوی صبحگاهی شبکۀ CBS روزانه به طور متوسط 2.8 میلیون تماشاگر جذب کرده است. همۀ اینها یعنی پول. برنامۀ صبح به خیر آمریکا سالی حدود 300 تا 400 میلیون دلار و شوی صبحگاهی نیز نزدیک به 200 میلیون دلار درآمد دارند. NBC برای کسب درآمد بیشتر از سپتامبر سال 2007 روزانه یک ساعت به برنامه سه ساعتی خبری خود افزوده و مدت پخش آن را به چهار ساعت افزایش داده است.
تحلیل نهایی پستمن از این بازار پررونق خبرسازی این است كه:
کسانی که پای برنامههای خبری مینشینند، به آنچه میبینند حساسیت و توجه نشان میدهند. آنان گرچه مسنترند ولی بیشتر از تماشاگران برنامههای دیگر سواد دارند و ثروتمندترند و در نتیجه راحتتر پول خرج میکنند. این افراد به همین خاطر هدف خوبی برای آگهیدهندگان به شمار میآیند که تلاش دارند تا به مخاطبان مرفه دسترسی بیابند. آگهیدهندگان برای جلب توجه این مخاطبان، باکی ندارند که پول زیادی برای تولید آگهیهای جذاب و گیرا صرف کنند. این آگهیها معمولأ کمی طولانیترند و هزینۀ تولید بیشتری دارند. سازندگان این آگهیها آنها را بسیار جذاب و پرآب و رنگ میسازند، تا آنجا که بر گزارشهای خبری پس از پخش آگهی هم اثر میگذارند. برنامههای خبری در رقابت با یکدیگر، ضربآهنگ خود را چنان تنظیم میکنند که بتوانند مخاطبان بیشتری جلب کنند و در عین حال اجازه ندهند که توجه آنها به برنامههای دیگری معطوف شود. تماشاگرِ بیشتر، به معنای مقام بالاتر در ردهبندی پرتماشاگرترین برنامه و این خود به معنای جذب آگهی بیشتر و پول بیشتر، سود فراوانتر و خلق برنامههای مشابه برای جذب تماشاگر بیشتر است و به این ترتیب این چرخه دایمأ ادامه مییابد. گرچه در این تردیدی نیست که برنامههای خبری درصدد مطلع کردن تماشاگران و رساندن اخبار و تحلیلهای گوناگون به مخاطبان هستند ولی عامل اصلی در اینجا تامین سود مالی است. در واقع، گرچه کار خبررسانی یک اقدام منفعتطلبانه است ولی بخشهای خبری شبکهها باید پول هم بسازند.
به هر حال برای خوانندۀ ایرانی، اطلاع از چندوچون بازار برنامههای خبری آمریكا ـ در شرایطی كه در ایران تمامی بخشهای خبری عمدتا در خشكترین حالت تنها به وظیفۀ خبررسانی میپردازند ـ در كنار تحلیلهای همیشهانتقادی نیل پستمن، جالب خواهد بود. گرچه لحن و تحلیل پستمن به این پدیده گزنده باشد. خواندن این اثر را به علاقهمندان مطالعات انتقادی رسانه و پیگیران آثار نیل پستمن توصیه میكنیم.
نویسنده:سیدحمیدرضا قادری
منبع:ماهنامه رواق هنر واندیشه ،شماره سی و هشتم
Ps147
[1]. How To Watch TV News (Revised Edition: 2008)
[2]. Media Ecology
3. منقول از مقالۀ ريشههاي يهودي تفسير فرهنگي نيل پستمن (The Judaic Roots of Neil Postman’s Cultural Commentary) نوشتۀ لنس استریت (Lance Strate). بنگريد به:
Journal of Media and Religion, 2006
[4]. Television and English Teaching
[5]. Charles Weingartner
[6]. Linguistics: A Revolution in Teaching
[7]. Teaching as a Subversive Activity
[8]. The Soft Revolution
[9]. The School Book
[10]. Crazy Talk, Stupid Talk
[11]. ETC: A Review of General Semantics
كتاب چگونه اخبار تلویزیون را تماشا كنیم؟[1] برای علاقهمندان پرشمار نیل پستمن مطالب خواندنی بسیاری دارد كه چشمپوشی از آن را غیرممكن میكند. این كتاب از 13 پاره تشكیل شده است. نام بخشها عبارتند از:
شما به تلویزیون نگاه میکنید یا تلویزیون به شما نگاه میکند؟/ خبر چیست؟/ کسب خبر و آوردن آن زیر چادر الکترونیکی/ دونات، پاگنده، قاطر و پرنده/ پشتصحنه: نکتههای اساسی/ مدیر جدید/ بازسازیها و درامهای مستند؛ یا بیخبری هم خود خبری است/ تعصب کلامی/ تعصب تصویری/ آگهیهای تجاری/ حضور تلویزیون در دادگاهها/ همۀ اینها که گفتیم، یعنی چی؟/ چه کاری میتوان کرد؟/ به کدام سو میرویم؟
برای درك خاستگاه زایش این كتاب و هدفی كه نیل پستمن فقید و استیو پاورز در پسِ این اثر به دنبال تحقق آن بودهاند، خواندن پیشگفتار كتاب كمككننده است:
این کتاب توسط دو نفر با دو شناخت متفاوت از تلویزیون ولی با دیدگاههایی مشابه نسبت به آن نوشته شده است. اگر این مشابهت وجود نمیداشت، به همدیگر کاری نداشتیم. اگر این تفاوتها هم نبود، احتمالأ علاقۀ خواننده را جلب نمیکردیم. نیل پستمن، استاد دانشگاهی بود که چند کتاب دربارۀ تاثیر رسانهها و به ویژه تلویزیون نوشته و در این مورد که تلویزیون چگونه بر زندگی اجتماعی مردم اثر نهاده است، تحقیقات زیادی انجام داده بود. گرچه خود او زمانی یک برنامه تلویزیونی داشت (48 برنامۀ نیم ساعتی تحت عنوان تِرم طلوع)، احساس میکرد آن قدرها در هنر استفاده از رسانۀ تلویزیون به عنوان رسانۀ ارتباطی، مهارت ندارد. فرد دیگر، استیو پاورز، خبرنگار رادیو و تلویزیون است که در طی حیات حرفهای 45 سالۀ خود، هزاران گزارش خبری، گفتوگو و گزارش زنده تهیه و پخش کرده است. او دارای مدرک دکترای مطالعات رسانهای است ولی بخش عمدۀ زندگی حرفهای خود را به کار در رادیو و تلویزیون گذرانده است. ذهن پستمن سرشار از نظریهها، دانش تاریخی و بینش تازه در این باره بود که فنآوری درخشانی چون تلویزیون، چه امکانات وسیعی برای رشد فرهنگ دارد. در عین حال، ذهن پاورز پر است از دانش عملی دربارۀ تلویزیون، نحوۀ عملکرد آن و اینکه چگونه کار میکند و از عهدۀ چه کارهایی برمیآید. چند سال پیش به این نتیجه رسیدیم آنچه اخبار تلویزیونی مدعی عرضۀ آن است و آنچه واقعأ عرضه میدارد، دو چیز مختلف هستند. به این نتیجه رسیدیم که کتاب جمع و جور و صادقانهای چون این، در این مورد که مردم باید چگونه خود را برای تفسیر و برداشت برنامههای خبری تلویزیونی آماده کنند، میتواند مفید باشد. کتابی که در دست دارید، همان کتاب است. پیش از آنکه در این باره حرف دیگری بزنیم، باید بگوییم که طبق تعریف، آدمی که خوانندۀ مشتاق روزنامه، مجله و کتاب نباشد، نه تنها آمادگی لازم برای تماشای برنامههای خبری تلویزیونی را ندارد، بلکه هیچ وقت هم نخواهد داشت. هر کسی که برای کسب اطلاع دربارۀ رویدادهای جهان صرفأ به تلویزیون اتکا کند، اشتباه بزرگی مرتکب شده است. درست همانطور که تلویزیون میتواند چیزهایی را دربارۀ رویدادهای جهان نشان دهد که از عهدۀ رسانههای چاپی برنمیآید، رسانههای چاپی هم میتوانند پیچیدگیها و حقایقی را دربارۀ رویدادها به اطلاع برسانند که نمایش آنها در تلویزیون امکانپذیر نیست؛ برای نمونه، به گزارشهای تصویری تلویزیونی از قیام دانشجویان چینی و تظاهرات آنان در میدان تیان آن مِن شهر پکن توجه کنید. هر کسی که همۀ این گزارشها را با صبر و حوصله دیده باشد، هرگز تصویر آن دانشجوی تک و تنهایی را فراموش نمیکند که جلوی تانکی ایستاد و مانع از پیشروی آن شد. ماﺋﻮ تسه دونگ همیشه میگفت که قدرت در دست کسی است که اسلحه در دست دارد و پشت سلاح ایستاده است ولی همانطور که جِیْ روزن زمانی گفت، با این تصویر نشان داده شد که قدرت در ضمن به آن کسانی تعلق دارد که رودرروی اسلحه میایستند، البته مشروط بر اینکه تصویر آنان مورد مشاهده جمع کثیری قرار گیرد. اهل فن گزارشهای خبری این رخداد را، ژورنالیسم تلویزیونی در بهترین حالت آن نامیدهاند ولی اگر دانش کسی دربارۀ این وقایع فقط به مشاهدۀ همین گزارشهای تصویری محدود میشد، باید گفت که دانش گستردهای نبود. لازم میبود که دربارۀ رهبران چین، خاستگاه عقاید و میزان اقتدار آنان و اینکه دانشجویان چینی معنای آزادی و دموکراسی را چگونه تعبیر كرده و از آن چه برداشتی داشتند، تحقیق و بررسی انجام میشد. اینها مسایل پیچیدهای هستند که بررسی آنها ورای گزارشهای سادۀ خبری است و احاطۀ بر آنها مطالعۀ گستردۀ مطالب روزنامهها و کتابها را میطلبد. بنابراین، اولین درسی که باید یاد بدهیم این است که آمادهسازی برای تماشای خبرهای تلویزیون، آمادهسازی ذهن از طریق مطالعهای جامع و گسترده است. این امر آن قدر اهمیت دارد که ما مناسب دیدیم آن را در پیشگفتار کتاب خود بیاوریم. حال که بر این نکتۀ مهم و اساسی انگشت نهادیم، وقت آن است که توجه خود را به مسایل دیگری معطوف سازیم...
نیل پستمن، با توجه به دیگر آثارش و آنچه دربارۀ زندگی شخصی وی گزارش شده است، تلاش كرده بین آموزش و تعلیم سنتی، فنآوریهای جدیدی چون تلویزیون و زندگی روزمره مطالعات انتقادی خود را سامان دهد. لنس استریت دربارۀ وی و تلاشهای چهلسالهاش این گونه میگوید:
در دورهای نزدیك به چهار دهه، دستاورد فكری نیل پستمن شكل نوعی تفسیر فرهنگی را به خود گرفت كه، متأثر از نظرگاه اكولوژی [بومشناسی] رسانهای،[2] به مباحث مرتبط با آموزش، ارتباطات و فرهنگ آمریكایی میپرداخت.[3]
وی رویۀ نیل پستمن، این متفكر یهودی، را در آثارش چنین تقسیمبندی میكند:
تفسیر پستمن در طول دورهای نزدیك به چهار دهه به طیف وسیعی از مباحث پرداخت، ولی میتوان آن را تقریباً به سه مرحله تقسیم كرد. در مرحلة اول، دغدغة عمدة او آموزش بود كه با تمركز بر آموزش انگلیسی آغاز میشود و او را از انتشار اولین كتابش در سال 1961، تلویزیون و تدریس انگلیسی،[4] با گذر از انتشار یك سلسلهكتب درسی انگلیسی مربوط به مدرسة ابتدایی، به اولین همكاریاش با چارلز وینگارتنر[5] در سال 1966، زبانشناسی: انقلابی در تدریس،[6] رساند. پستمن با انتشار دومین كتابش به همراه وینگارتنر در سال 1969، تدریس به منزلة فعالیتی براندازانه،[7] گسترة كارش را وسعت داد تا در كل آموزش را دربرگیرد؛ اثری كه او را در جنبش اصلاح آموزشِ اواخر دهة 1960 و اوایل دهة 1970 به جایگاه یك رهبر پرتاب كرد. مرحلة اول با انتشار دو كتاب مشترك دیگر ادامه یافت: انقلاب نرم[8] (پستمن و وینگارتنر، 1971) و كتاب مدرسه[9] (پستمن و وینگارتنر، 1973). هر چند آموزش، موضوعی بود كه او در همۀ طول فعالیتش بیوقفه بدان بازمیگشت، طی اواسط دهة 1970 نیل پستمن به همكاریاش با وینگارتنر خاتمه داد و توجه خود را به مبحث ارتباطات معطوف ساخت. مطالعة ارتباطات در تفسیر پستمن در مرحلة اولِ كار او مركزیت داشت ولی در مرحلة دوم مستقیماً در كانون قرار گرفت. این مرحله در سال 1976 با انتشار سخن مجنونانه، سخن احمقانه[10] آغاز میشود؛ همان سال، سردبیری ایتیسی.: مرور معناشناسی عمومی[11] را نیز به دست گرفت. تمركز بر ارتباطات با انتشار سهگانة تلویزیونی پستمن ادامه یافت: تدریس به منزلة فعالیتی حفظكننده[12] در سال 1979 (كه با وجود عنوانش بیشتر با رسانه سروكار دارد تا با تعلیموتربیت كودك)، ناپدیدشدن كودكی[13] در سال 1982 و سرگرمكردن خودمان تا حد مرگ[14] در سال 1985. این كتابها میزانی از شهرت را برای پستمن به بار آورد كه او در باقی فعالیتش آن را حفظ كرد. مرحلة دوم با انتشار چگونه اخبار تلویزیون را تماشا كنیم[15] با همكاری استیو پاورز[16] (ژورنالیستی رادیویی كه یكی از دانشجویان دكترای پستمن بوده است) در سال 1982 پایان یافت. سال 1992 نیز آغاز سومین مرحلة تفسیر فرهنگی پستمن است: انتشار تكنوپولی[17] (1992)، سپس پایان آموزش[18] در 1995 و كتاب آخرش، ساختن پلی به قرن هجدهم[19] در سال 1999. هر چند موضوع رسانه و ارتباطات همچنان دغدغهای كلیدی در این دوره بود، تمركز تفسیر او در این سومین مرحله بر فرهنگ آمریكایی به عنوان یك كل انتقال یافت، زمانی كه به نقد رابطة عاشقانة ما با فنآوری، فقدان انسجام و معنا و وانهادن ارزشهای روشنگری پرداخت.
لنس استریت در نهایت یك جمعبندی از حیات علمی نیل پستمن به دست میدهد:
در بنیان این سه مرحلة تفسیر فرهنگی پستمن، رهیافت و منظری سرراست و منسجم نهفته است كه مأخوذ از سنت فكری اكولوژی رسانهای است. خود پستمن اصطلاح اكولوژی رسانهای را در سال 1968 معرفی كرد، در خطابهای كه در نشست سالانة شورای ملی مدرسان انگلیسی ایراد كرد و بعدها آن را با نام برنامة اصلاحشدة درس انگلیسی[20] (پستمن، 1970) انتشار داد. او اكولوژی رسانهای را مطالعة رسانه به منزلة محیط پیرامون تعریف كرد و توضیح داد كه دغدغة عمدة این حوزه از تحقیق این است كه «چگونه رسانههای ارتباطی بر ادراك، فهم، احساس و ارزشهای بشری تأثیر میگذارند و چگونه تعامل ما با رسانهها بخت و اقبالمان را برای بقا تسهیل یا از آن ممانعت میكند. كلمة اكولوژی تلویحاً مبین مطالعة محیطهاست: ساختارشان، محتوایشان و تأثیرشان بر مردم»
بگذریم....
به هر حال ما با چنین پستمنی طرفیم؛ او در راستای تلاشهای مكتوب خود برای آگاهسازی انسان برای تعاملی هوشیارانه با فضاسازیهای رسانهای، «چگونه اخبار تلویزیون را تماشا كنیم؟» را نوشته است.
شاید خواندن بخشهایی از فصل اول كتاب بتواند به درك آنچه در كتاب میگذرد، كمك كند:
شما به احتمال زیاد دستکم یک دستگاه تلویزیون در منزل خود دارید که بیشتر اعضای خانواده از آن استفاده میکنند. براساس آمار موسسۀ تحقیقاتی نیلسن، متوسط زمانی که هر شخص در طی شبانهروز تلویزیون تماشا میکند، حدود چهار ساعت و سی و پنج دقیقه است. امروزه با توجه به دسترس بودن تلویزیون کابلی، ماهوار و اینترنت، بیش از آنچه وقت داشته باشیم، برنامه هست که نگاه کنیم. به ویژه در حضور رسانههای قابل حمل كه دارای توانایی پخش برنامه هم هستند [مثلا لپتاپ و یك كارت TV]؛ 112میلیون خانوار آمریکایی که تلویزیون دارند، به جریان مستمری از برنامههای اغواکننده دسترسی دارند كه در هر ساعت از روز میتوانند آنها را از کار روزمرۀ خود منحرف کنند و البته تعداد سرسامآوری از فیلمهای سینمایی و دیگر برنامههای تلویزیونی هم هست که میتوان آنها را پیاده (دانلود)، اجاره یا مبادله کرد. همۀ این برنامهها به اوقات فراغت و توجه شما چشم دوختهاند و بر سر آن با هم رقابت میکنند. هر برنامهای، سریالی، کانالی یا شبکهای، تابلوهای تبلیغاتی خود را به رخ شما میکشد تا توجه جلب کند؛ این تابلوها در واقع میگویند، «به من نگاه کن، به من نگاه کن.» ولی وقت شما محدود و ارزشمند است و در نتیجه شما از میان برنامههایی که میخواهید نگاه کنید، دست به انتخاب میزنید و اگر دستگاه ضبط دارید، آنها را ضبط میکند تا سر فرصت و در موقع مناسب با برنامۀ زندگی خود، به تماشای آنها بنشینید. با توجه به در دسترس بودن چنین امکانات تکنولوژیک خیرهکنندهای، بیشتر به این سمت تمایل داریم که تلویزیون را هم یکی دیگر از لوازم خانگی لازم خانه به حساب آوریم؛ چون ما کنترلش میکنیم، میپنداریم که کنترل ما بر تلویزیون مثل یک خیابان یک طرفه است؛ ما از آن استفاده میکنیم، نه آنکه آن از ما استفاده کند ولی خیلی ساده باید بگویم که چنین نیست. تلویزیون شاید نتواند شما را در حال خوردن غذا در اتاق نشین تماشا کند، با این همه به شیوههای مختلف نگاه خود را از شما برنمیدارد. واقعیت امر این است که تلویزیون نه تنها برنامهها را به خانۀ شما میآورد، بلکه شما را هم به یکی از آگهیدهندگان تحویل میدهد که این نکته در جامعۀ آگهیدهندگان از اهمیت خاصی برخوردار است. آگهیدهندگان و تولیدکنندگان برنامههای تلویزیونی وقت زیادی میگذارند و پول زیادی صرف میکنند تا با ور رفتن با آمار و ارقام مختلف تعیین کنند که شما به چه برنامههایی نگاه میکنید و در عین حال سعی دارند هر چقدر که میتوانند دربارۀ شما اطلاعات به دست آورند. آنها شوخی ندارند. نوع اطلاعات و دانشی که آگهیدهندگان به دست میآورند، به آنان قدرت و اقتدار میدهد. هرچه از شما اطلاعات بیشتری داشته باشند، آسانتر میتوانند به شما چیز بفروشند. برنامهریزان مسیر آیندۀ تلویزیون مدعی آن هستند که در آیندهای نزدیک خواهند توانست بر اساس اطلاعات و آماری که به دست میآورند، آگهیهای خاصی را دربارۀ کالاهایی که به نحوی طرف توجه شماست، به طور اختصاصی برای شما بفرستند؛ برای نمونه، آگهی دربارۀ کفشهای ورزشی به خانوادههایی ارسال خواهد شد که بچههایشان بسکتبال بازی میکنند یا آگهیهای تجاری دربارۀ داروهای خاص، به سوی خانوادههایی خواهد رفت که آدمهای مسن در آن حضور دارند. آینده چنین خواهد بود؛ در واقع تهیه و ارسال آگهی تنظیمشده برای مشتریان خاص.
نیل پستمن در ادامه طی شرحی از حاكمیت فرهنگ رسانهای آمریكا بر جهان مدعی میشود سردمداران رسانههای آمریكایی گرچه در هجمۀ خود موفق بودهاند ولی چون هزینۀ تولید برنامههای سرگرمكننده ـ از نوع فیلمها و سریالها بالاست ـ به ترفندهای جدیدی روی آوردهاند:
با توجه به هزینه نسبتأ کم برنامههای خبری، امروزه بیش از هر وقت دیگری در تاریخ تلویزیون، از این برنامهها ساخته میشود. در گذشتۀ نه چندان دور، برنامههای خبری تلویزیونی، محصولات ضرردهندهای بودند که به نیم ساعت در روز محدود میشدند و صبحهای یکشنبه هم چند ساعت گزارشها و تحلیلهای خبری در یک قالب خشک و خستهکننده عرضه میشد ولی در سال 1969، یعنی همان سالی که فضانوردان آمریکایی پا به سطح ماه نهادند، برنامههای خبری سه شبکۀ بزرگ آمریکا در بیش از 50% از خانههای مردم در این کشور، مورد مشاهده قرار گرفت...تولید برنامههای خبری برای شبکههای تلویزیونی پولساز بوده است. سه شبکۀ بزرگ تلویزیونی آمریکا برنامههای خبری 48 ساعت، 60 دقیقه و 20/20 را پخش میکنند. هر شب حدود 27 میلیون نفر اخبار شبکههای بزرگ تلویزیونی و میلیونها نفر دیگر هم اخبار شبکههای کابلی و محلی را تماشا میکنند. درک بلین یکی از تحلیلگران ارشد موسسۀ کیگن تخمین میزند که در سال 2006 شبکههای CNN، FOX News و MSNBC با میانگین مخاطب 2.8 میلیون نفر، جمعأ حدود 689.7 میلیون دلار پول ساختند. در کنار اینها باید به برنامههای خبری صبحگاهی (که حدود 12.5 میلیون نفر تماشاگر دارد) و برنامههای دیروقت شب (هر شب متجاوز از 3.5 میلیون نفر فقط برنامۀ گزارش خبریNight Line را تماشا میکنند) هم اشاره کرد. برنامههای خبری صبحگاهی هر سال حدود 1 میلیارد دلار درآمد آگهی دارند. در ژانویۀ سال 2008 روزانه به طور متوسط 4.9 میلیون نفر برنامۀ صبح به خیر آمریکا را تماشا کردند و شوی صبحگاهی شبکۀ CBS روزانه به طور متوسط 2.8 میلیون تماشاگر جذب کرده است. همۀ اینها یعنی پول. برنامۀ صبح به خیر آمریکا سالی حدود 300 تا 400 میلیون دلار و شوی صبحگاهی نیز نزدیک به 200 میلیون دلار درآمد دارند. NBC برای کسب درآمد بیشتر از سپتامبر سال 2007 روزانه یک ساعت به برنامه سه ساعتی خبری خود افزوده و مدت پخش آن را به چهار ساعت افزایش داده است.
تحلیل نهایی پستمن از این بازار پررونق خبرسازی این است كه:
کسانی که پای برنامههای خبری مینشینند، به آنچه میبینند حساسیت و توجه نشان میدهند. آنان گرچه مسنترند ولی بیشتر از تماشاگران برنامههای دیگر سواد دارند و ثروتمندترند و در نتیجه راحتتر پول خرج میکنند. این افراد به همین خاطر هدف خوبی برای آگهیدهندگان به شمار میآیند که تلاش دارند تا به مخاطبان مرفه دسترسی بیابند. آگهیدهندگان برای جلب توجه این مخاطبان، باکی ندارند که پول زیادی برای تولید آگهیهای جذاب و گیرا صرف کنند. این آگهیها معمولأ کمی طولانیترند و هزینۀ تولید بیشتری دارند. سازندگان این آگهیها آنها را بسیار جذاب و پرآب و رنگ میسازند، تا آنجا که بر گزارشهای خبری پس از پخش آگهی هم اثر میگذارند. برنامههای خبری در رقابت با یکدیگر، ضربآهنگ خود را چنان تنظیم میکنند که بتوانند مخاطبان بیشتری جلب کنند و در عین حال اجازه ندهند که توجه آنها به برنامههای دیگری معطوف شود. تماشاگرِ بیشتر، به معنای مقام بالاتر در ردهبندی پرتماشاگرترین برنامه و این خود به معنای جذب آگهی بیشتر و پول بیشتر، سود فراوانتر و خلق برنامههای مشابه برای جذب تماشاگر بیشتر است و به این ترتیب این چرخه دایمأ ادامه مییابد. گرچه در این تردیدی نیست که برنامههای خبری درصدد مطلع کردن تماشاگران و رساندن اخبار و تحلیلهای گوناگون به مخاطبان هستند ولی عامل اصلی در اینجا تامین سود مالی است. در واقع، گرچه کار خبررسانی یک اقدام منفعتطلبانه است ولی بخشهای خبری شبکهها باید پول هم بسازند.
به هر حال برای خوانندۀ ایرانی، اطلاع از چندوچون بازار برنامههای خبری آمریكا ـ در شرایطی كه در ایران تمامی بخشهای خبری عمدتا در خشكترین حالت تنها به وظیفۀ خبررسانی میپردازند ـ در كنار تحلیلهای همیشهانتقادی نیل پستمن، جالب خواهد بود. گرچه لحن و تحلیل پستمن به این پدیده گزنده باشد. خواندن این اثر را به علاقهمندان مطالعات انتقادی رسانه و پیگیران آثار نیل پستمن توصیه میكنیم.
نویسنده:سیدحمیدرضا قادری
منبع:ماهنامه رواق هنر واندیشه ،شماره سی و هشتم
Ps147
[1]. How To Watch TV News (Revised Edition: 2008)
[2]. Media Ecology
3. منقول از مقالۀ ريشههاي يهودي تفسير فرهنگي نيل پستمن (The Judaic Roots of Neil Postman’s Cultural Commentary) نوشتۀ لنس استریت (Lance Strate). بنگريد به:
Journal of Media and Religion, 2006
[4]. Television and English Teaching
[5]. Charles Weingartner
[6]. Linguistics: A Revolution in Teaching
[7]. Teaching as a Subversive Activity
[8]. The Soft Revolution
[9]. The School Book
[10]. Crazy Talk, Stupid Talk
[11]. ETC: A Review of General Semantics