بازاندیشی دربارة رسانه، دین و فرهنگ[1] نام كتابی است كه با ویراستاری استوارت ام . هوور[2] و نات لاندبای[3] و با ترجمة مسعود آریایی نژاد، از سوی انتشارات سروش، در سال 1382 چاپ و منتشر شده است.
این كتاب ماحصل همایشی است كه به همین نام، در سال 1993 در دانشگاه اُپسالای سوئد برگزار شده است. این همایش به تشكیل گروه اُپسالا، متشكل از محققانی از كشورهای مختلف، برای پژوهش دربارة تعامل و رابطۀ تحقیقات رسانهای دین پژوهی و مطالعات فرهنگی انجامید.
این كتاب در چهار بخش ارائه شده كه بخش نخست، به نام تحلیل رسانه ها، دین و فرهنگ، مهمترین فصلهای كتاب را در بر دارد.
در فصل نخست، استوارت هوور طرح موضوع می كند و هدف كتاب را ایجاد پیوند میان نظریههای دین، رسانه و فرهنگ بر میشمرد. از نظر او، در تحقیقات رسانهها، به نقش دین بیتوجهی شده و رابطة دین و فرهنگ و همچنین دین و رسانه ها مغفول واقع شده است. از دیدگاه هوور، تحقیقاتی كه تاكنون دربارۀ دین و رسانه انجام شده است، یا نگاهی ابزارگونه به رسانه داشته یا از رابطۀ این دو مقوله، تصویری خصومت آمیز ارائه کرده و رسانه را تهدیدی برای دین دانسته است. معمولاً این تحقیقات موضوع فرهنگ را نادیده گرفته اند؛ در حالی كه از نظر هوور، دین به مثابه جهانی نمادین و عالَم رسانه ها به منزلة واسطة ارتباطات، ابعاد بنیادین فرهنگ را به وجود می آورند.
فصل دوم، با نام فصل مشترك رسانه، فرهنگ و دین: یك مقالة كتاب شناختی، به بررسی تحقیقاتی می پردازد كه دربارة این موضوع منتشر شده است و جایگاه كتاب حاضر را در مقایسه با این تحقیقات معرفی می كند.
به اعتقاد نویسندگان این فصل، یعنی استوارت هوور و لین اسكافیلد كلارك، دین آن گونه كه به طور سنتی تلقی می شود، محدود به رویدادهایی نیست كه در قلمرو امر مقدس رخ می دهد، بلكه بخشی از فرهنگ است كه تصویری از نظام هستی ارائه می دهد. از این منظر، دین و فرهنگ تفكیك ناپذیرند و چون دین در تمامی زوایای اندیشه و عمل آدمی حضور دارد، یكی از موضوعات اصلی نظریه های فرهنگ به شمار می آید.
فصل سوم، با نام نقش دین و رسانه در ساخت فرهنگ، به ارزیابی گرایش جدیدی در حوزة دین پژوهی و تحقیقات رسانه ای می پردازد كه مخالف ایجاد تقابل میان امور مقدس و نامقدس است. از نظر رابرت وایت، نویسندۀ این فصل، مقدس و نامقدس دو مبحث مستقل و به هم پیوسته ای هستند كه ابعاد و حالات مختلف هستی را تفسیر می كنند. دین پژوهی، امور مقدس و نامقدس را دو مقولة متضاد نمی داند، بلكه آنها را ملازم همدیگر بر می شمارد.
این فصل توضیح می دهد كه نمادهای مقدس و غیر مقدس بر اساس تحقیقات دینی و رسانه ای، در تعامل مستمر هستند. نویسندة این مقاله، رابرت ای. وایت مدیر مركز بین رشته ای در زمینة ارتباطات در دانشگاه گریگوری شهر رم و مدیر اسبق مركز مطالعات فرهنگ و ارتباطات لندن است.
فصل چهارم این بخش، فنآوری و نظریة سه وجهی رسانه است. نویسندة این فصل، كلیفورد كریستیانز در ابتدا، از فلسفة تكنولوژی مارتین هایدگر تمجید و تعریف می كند و آن را رویكردی هستی شناسانه، در مقابل رویكرد ابزارگونة ارسطو در قبال فن آوری می داند. تلقی سنتی ارسطویی از فنآوری، آن را ابزار و وسیله ای در خدمت اهداف آدمی می داند و نه هدف. همچنین این دیدگاه فنآوری را نسبت به وجود آدمی، امری عارضی و تابع می داند. در رویكرد ارسطویی، فنآوری تابعی از حكمت عملی آدمی و فعالیت های فكری انسان است.
در مقابل، هایدگر معتقد است كه جهان بینی مبتنی بر ابزار انگاری باید واژگون شود. او با نقد و بررسی مبنای هستی شناختی فنآوری، الگوی ابزار انگاری را ویران می كند. او بر خلاف دیدگاه سنتی ارسطویی، فنآوری را امری هستی شناختی می داند و معتقد است فنآوری با ساختار وجودی انسان عجین شده است. از نظر هایدگر، فنآوری و انسان همانند معجونی در هم آمیخته و تركیب شده اند. فنآوری صرفاً به معنای كاربرد علم نیست، بلكه شیوة ساخت اجتماعی نیز است. به گفتة هایدگر، وقتی كه از فنآوری به مثابه امری خنثی سخن می گوییم، به بدترین شكل دربارة آن داوری كرده و با آن مواجه شده ایم و در آن صورت، از ماهیت و ذات فنآوری غافل و گمراه شده ایم. هایدگر خطر ذاتی فنآوری را گوشزد می كند؛ تهدید اصلی فنآوری آن است كه گوهر آدمی را هدف قرار داده است. از نظر هایدگر، انقلاب تكنولوژیك، ما را مجبور به پذیرش و عمل بر اساس تفكر حسابگرانه، به منزلة تنها نوع تفكر كرده است. در نتیجه، انسانیت اصیل و اصالت انسانی ما زایل شده است. از نظر نویسنده، اگر نظریه های ما دربارة رسانه، پیچیدگی هایدگر را برنتابند، عملاً می توانند به جای رویكردی هستی شناختی، به بازتولید رویكردی ابزار انگارانه دربارة فنآوری بپردازند.
در ادامه، نویسنده به نظریة سه وجهی هارولد اینیس دربارة رسانه اشاره می كند كه تحولات اجتماعی، معلول تحول در عرصة رسانه است و این تحول در صور نمادین رخ می دهد و در نتیجه، موجب تحول در ساختار آگاهی افراد می شود.
بخش دوم كتاب به نام رسانه، دین و فرهنگ: جامعة معاصر دارای پنج فصل است.
فصل نخست از بخش دوم، با نام راز آمیزشدن دوبارة جهان دین و تحولات مدرنیته مطرح شده است. نویسندة این بخش، گراهام مورداك معتقد است كه در جوامع مدرن و توسعه یافته و همچنین در جوامع در حال توسعه، احیای گرایشهای دینی را در قالبهای بنیادگرایی دینی، در هر سه دین بزرگ مسیحیت، اسلام و یهودیت شاهد هستیم. او علت این بازگشت دوباره به دین را تشدید احساس بیمعنایی در مدرنیته، ناتوانی فرهنگ و نظام مصرف گرایی مدرن و افول ایمان به پیشرفت و ترقی بر اساس الگوی نظام سرمایه داری مدرن بر می شمارد.
رسانه های گروهی به مثابه مقدس سازی دوبارۀ فرهنگ های معاصر نام فصل دوم است كه به نقش رسانه ها در خلق نمادهای مقدس می پردازد. نویسنده با اشاره به نقش كلیسای الكترونیكی و تلویزیونهای دینی در آمریكای لاتین، گرایش مسیحیان كاتولیك را به مذهب پروتستان و فرقه های بنیادگرای پروتستان، از طریق نمایش مناسك دینی بازگو می كند. از نظر نویسنده، نمایش مراسم كلیسا از طریق تلویزیون، به احیای مقدس سازی آیین ها و رازآمیز شدن زندگی مدرن می انجامد. همچنین نویسنده نقش باورهای دینی مسیحی را در قالب الهیات رهاییبخش آمریكای لاتین، در تقویت جنبش های انقلابی مورد تأكید قرار می دهد.
فصل سوم گریز از زمان ابعاد آیینی فرهنگ مردم است. گرگور گوثالس، نویسندۀ این بخش معتقد است ارزشها و آمال اجتماعی از طریق فرهنگ مردم، به ویژه از طریق ورزش و سرگرمی ظهور و بروز مییابند و به شكل اسطوره ها و آیین های عمومی در می آیند. محققان برای فهم و تأثیر عنصر وحدت بخش در فرهنگ مردم، از استعارة مناسك استفاده می كنند. نویسنده به بررسی این مفهوم می پردازد. به گفتة ترنر، مناسك، رفتاری رسمی است كه از نظم زمانی برخوردار است و از این لحاظ، با كارهای روزمره تفاوت دارد و این رفتار كه دارای نظم زمانی است، معطوف به موجودات یا نیروهای رازآمیز است. به گفتة مایرهوف، در جریان اجرای مناسك، بخشی از رفتار یا تعامل آدمیان یا جنبه ای از زندگی اجتماعی یا مقطعی از زمان، انتخاب و در مورد آن تأمل و ژرف اندیشی می شود.
فصل چهارم، با نام فروپاشی و زوال امر قدسی، نابهنجاری و بحران در مناسك، به بحران جاری مناسك در جامعة پسامدرن می پردازد. امیل دوركهیم استدلال می كند كه قدسیت، بازنمود آرمان هایی جمعی است كه در دوران زندگی اجتماعی مستحكم پدید آمده و در قالب نمادهای مقدس، تعالی یافته است. رسانه ای شدن روابط اجتماعی و ظهور ابزارهای نمایش دهنده، از عوامل اصلی بحران آیین و مناسك در دنیای معاصر است.
در فصل پنجم كتاب، با نام شبكة تجلیات جمعی آمده كه رسانه ها، فرهنگ و دین در قالب به هم بافته ای از شعائر جمعی، با یكدیگر ارتباط می یابند. دوركهیم به دلیل طرح مفهوم شعائر جمعی، مورد تمجید قرار گرفت. رسانه ها، به دلیل استفاده از نمادها و تصورات متعارض، نقش مهمی در ایجاد، دوام و تغییر زبان و نمادهای جمعی، از قبیل اسطوره ها، اعتقادات و نمادها دارند. این فصل به تأمل و تعمق در فرآیند رسانه ای شدن امور در سطح جهانی می پردازد. همچنین این پرسش را مطرح می كند كه آیا می توان تجلیات جمعی جهان شمول داشت یا خیر؟
بخش سوم كتاب، با نام رسانه، دین و فرهنگ: نهادهای در حال تغییر، شامل چهار فصل است.
فصل نخست، با نام تحول دین در عصر همگرایی رسانه ای، تحول در نهادهای دینی را نتیجة تحولات تكنولوژیك و ارتباطات معرفی می كند.
در فصل دوم، با نام رسانه، معنا و روش در مطالعات دینی، بر ابعاد رسانه ای دین تأكید میشود.
فصل سوم، با نام تلویزیون دینی، مناسك جبرانگر در نمایش بزرگ تر اجتماعی، مشاركت آیینی بینندگان در برنامه های تلویزیونی را مورد توجه قرار می دهد. تلویزیون دینی همچنین مشروعیت آیینی مذهبِ مخاطب را افزایش میدهد و موجب همسازی آیینی مخاطبان می گردد؛ بدین معنا كه موجب انعطاف در اعتقادات آنها میگردد و دایرة دید مخاطبان را وسیع و گسترده میسازد.
فصل چهارم، با نام مقاومت از طریق فرهنگ شفاهی رسانه ای، چنین استدلال می كند كه نهادها و وسایل ارتباط جمعی در كنترل شركتهای بزرگ چند ملیتی و گروهی از سرمایه داران و نخبگان است كه نیازهای حقیقی بینندگان و مخاطبان را در نظر نمی گیرند. از نظر نویسنده، تلویزیون دینی می تواند با ایستادگی و مقاومت در برابر این انحصار، با انسان عاقل و مخاطب تشنة معنویت و عدالت ارتباط برقرار كند.
بخش چهارم كتاب، با نام رسانه، دین و فرهنگ: اعمال فردی، شامل پنج فصل است. در فصل نخست، با نام تحلیل روانشناسانه از دین در جهان رسانه ای شده، نویسنده به این نكته اشاره می كند كه پژوهشگران دین پژوه، انسان را موجودی معناجو به شمار می آورند؛ در حالی كه پژوهشگران رسانه و فرهنگ، انسان را موجودی معناساز می دانند. بر اساس دیدگاه دین پژوهان، انسان بر اساس چهارچوبهای متافیزیكی، دلالت وجود خود را معنادار می كند؛ در حالی كه بر اساس دیدگاه دوم، انسان از تجارب خود معنا می سازد. بنابراین، ارتباط میان رسانه، دین و فرهنگ باید به مثابه فصل مشترك معناسازی و معناجویی، مفهوم سازی شود.
رسانه ای كردن به معنای فرآیندی است كه رسانه به صورت فزاینده، با جامعه، فرهنگ، هویت و زندگی روزمرة مردم می آمیزد. این فصل به معرفی دیدگاه ژان پل سارتر دربارة دلالت، تاریخ و روش، در كتاب در جستوجوی روش می پردازد و جنبه های هستی شناسانة دین را مورد توجه قرار می دهد و روانشناسی معنوی ویلیامسون را در ارتباط با بستر تاریخی و فرآیندهای مدرنیزه شدن و جهانی شدن ارزیابی می كند. لایب نیتز معتقد است ما موجوداتی تاریخی هستیم كه با گفتوگو دربارة گذشته و پیش بینی آینده، برای زمان حال معناسازی می كنیم. سارتر مبنای این گفتوگو را هستی شناسانه می داند. وی بر این اعتقاد است كه ما موجودات دلالت گری هستیم. دلالت از لحاظ مادی، ریشه در تاریخ و ساختارهای اجتماعی دارد كه به واسطة حال و گذشتة آدمی به وجود می آید. آدمی هم كارگزار تاریخ است و هم محصول تاریخ.
فصل دوم یك آرمان گرا در مین استریت است كه به اندیشه ها و افكار فمینیستی در فلسفه و دین شناسی و برداشت انتقادی زنان از متون قدیمی یا مقدس می پردازد.
فصل سوم، با نام دریافت معنای دین از تلویزیون، از پایان نامة دكترای آلف لیندرمن، پژوهشگر دانشگاه اُپسالا برگرفته شده كه دربارۀ تلویزیون دینی و دین در تلویزیون و معناسازی در نزد مخاطبان تلویزیون تحقیقاتی انجام داده است.
فصل چهارم، با نام رسانه ها و شكل گیری حوزة عمومی دینی، توسط استوارت ام هوور، ویراستار كتاب و استاد تحقیقات رسانه ای و دین پژوهی دانشگاه كلرادو، به نگارش در آمده است. نویسنده بر انسانشناسی دینی مخاطب تأكید میكند و آن را نظریة مابعد اثباتگرایی رسانه مینامد كه با كنار رفتن رویكرد پوزیتیویستی فرهنگی، مورد توجه قرار گرفته است.
فصل پنجم، با نام خلاصة مطالب دین رسانهای آخرین فصل كتاب به شمار می آید. طبق نظر نویسنده، تمامی نویسندگان مقالات كتاب بر مفهوم دین رسانهای تأكید كرده اند.
این كتاب از آن رو كه امروزه بحثهای دین و رسانه بسیار اهمیت یافته اند و همچنین به دلیل آنكه از نگاه متفكران غربی، به رابطۀ دین و رسانه پرداخته، خواندنی و قابل تأمل است.
نویسنده: محمدجواد انصاری فر
منبع:ماهنامه رواق هنرواندیشه،شماره سیزدهم
1. Rethinking Media, Religion and Culture
2. Stewart. M. Hoover
3. Knut Lundby
این كتاب ماحصل همایشی است كه به همین نام، در سال 1993 در دانشگاه اُپسالای سوئد برگزار شده است. این همایش به تشكیل گروه اُپسالا، متشكل از محققانی از كشورهای مختلف، برای پژوهش دربارة تعامل و رابطۀ تحقیقات رسانهای دین پژوهی و مطالعات فرهنگی انجامید.
این كتاب در چهار بخش ارائه شده كه بخش نخست، به نام تحلیل رسانه ها، دین و فرهنگ، مهمترین فصلهای كتاب را در بر دارد.
در فصل نخست، استوارت هوور طرح موضوع می كند و هدف كتاب را ایجاد پیوند میان نظریههای دین، رسانه و فرهنگ بر میشمرد. از نظر او، در تحقیقات رسانهها، به نقش دین بیتوجهی شده و رابطة دین و فرهنگ و همچنین دین و رسانه ها مغفول واقع شده است. از دیدگاه هوور، تحقیقاتی كه تاكنون دربارۀ دین و رسانه انجام شده است، یا نگاهی ابزارگونه به رسانه داشته یا از رابطۀ این دو مقوله، تصویری خصومت آمیز ارائه کرده و رسانه را تهدیدی برای دین دانسته است. معمولاً این تحقیقات موضوع فرهنگ را نادیده گرفته اند؛ در حالی كه از نظر هوور، دین به مثابه جهانی نمادین و عالَم رسانه ها به منزلة واسطة ارتباطات، ابعاد بنیادین فرهنگ را به وجود می آورند.
فصل دوم، با نام فصل مشترك رسانه، فرهنگ و دین: یك مقالة كتاب شناختی، به بررسی تحقیقاتی می پردازد كه دربارة این موضوع منتشر شده است و جایگاه كتاب حاضر را در مقایسه با این تحقیقات معرفی می كند.
به اعتقاد نویسندگان این فصل، یعنی استوارت هوور و لین اسكافیلد كلارك، دین آن گونه كه به طور سنتی تلقی می شود، محدود به رویدادهایی نیست كه در قلمرو امر مقدس رخ می دهد، بلكه بخشی از فرهنگ است كه تصویری از نظام هستی ارائه می دهد. از این منظر، دین و فرهنگ تفكیك ناپذیرند و چون دین در تمامی زوایای اندیشه و عمل آدمی حضور دارد، یكی از موضوعات اصلی نظریه های فرهنگ به شمار می آید.
فصل سوم، با نام نقش دین و رسانه در ساخت فرهنگ، به ارزیابی گرایش جدیدی در حوزة دین پژوهی و تحقیقات رسانه ای می پردازد كه مخالف ایجاد تقابل میان امور مقدس و نامقدس است. از نظر رابرت وایت، نویسندۀ این فصل، مقدس و نامقدس دو مبحث مستقل و به هم پیوسته ای هستند كه ابعاد و حالات مختلف هستی را تفسیر می كنند. دین پژوهی، امور مقدس و نامقدس را دو مقولة متضاد نمی داند، بلكه آنها را ملازم همدیگر بر می شمارد.
این فصل توضیح می دهد كه نمادهای مقدس و غیر مقدس بر اساس تحقیقات دینی و رسانه ای، در تعامل مستمر هستند. نویسندة این مقاله، رابرت ای. وایت مدیر مركز بین رشته ای در زمینة ارتباطات در دانشگاه گریگوری شهر رم و مدیر اسبق مركز مطالعات فرهنگ و ارتباطات لندن است.
فصل چهارم این بخش، فنآوری و نظریة سه وجهی رسانه است. نویسندة این فصل، كلیفورد كریستیانز در ابتدا، از فلسفة تكنولوژی مارتین هایدگر تمجید و تعریف می كند و آن را رویكردی هستی شناسانه، در مقابل رویكرد ابزارگونة ارسطو در قبال فن آوری می داند. تلقی سنتی ارسطویی از فنآوری، آن را ابزار و وسیله ای در خدمت اهداف آدمی می داند و نه هدف. همچنین این دیدگاه فنآوری را نسبت به وجود آدمی، امری عارضی و تابع می داند. در رویكرد ارسطویی، فنآوری تابعی از حكمت عملی آدمی و فعالیت های فكری انسان است.
در مقابل، هایدگر معتقد است كه جهان بینی مبتنی بر ابزار انگاری باید واژگون شود. او با نقد و بررسی مبنای هستی شناختی فنآوری، الگوی ابزار انگاری را ویران می كند. او بر خلاف دیدگاه سنتی ارسطویی، فنآوری را امری هستی شناختی می داند و معتقد است فنآوری با ساختار وجودی انسان عجین شده است. از نظر هایدگر، فنآوری و انسان همانند معجونی در هم آمیخته و تركیب شده اند. فنآوری صرفاً به معنای كاربرد علم نیست، بلكه شیوة ساخت اجتماعی نیز است. به گفتة هایدگر، وقتی كه از فنآوری به مثابه امری خنثی سخن می گوییم، به بدترین شكل دربارة آن داوری كرده و با آن مواجه شده ایم و در آن صورت، از ماهیت و ذات فنآوری غافل و گمراه شده ایم. هایدگر خطر ذاتی فنآوری را گوشزد می كند؛ تهدید اصلی فنآوری آن است كه گوهر آدمی را هدف قرار داده است. از نظر هایدگر، انقلاب تكنولوژیك، ما را مجبور به پذیرش و عمل بر اساس تفكر حسابگرانه، به منزلة تنها نوع تفكر كرده است. در نتیجه، انسانیت اصیل و اصالت انسانی ما زایل شده است. از نظر نویسنده، اگر نظریه های ما دربارة رسانه، پیچیدگی هایدگر را برنتابند، عملاً می توانند به جای رویكردی هستی شناختی، به بازتولید رویكردی ابزار انگارانه دربارة فنآوری بپردازند.
در ادامه، نویسنده به نظریة سه وجهی هارولد اینیس دربارة رسانه اشاره می كند كه تحولات اجتماعی، معلول تحول در عرصة رسانه است و این تحول در صور نمادین رخ می دهد و در نتیجه، موجب تحول در ساختار آگاهی افراد می شود.
بخش دوم كتاب به نام رسانه، دین و فرهنگ: جامعة معاصر دارای پنج فصل است.
فصل نخست از بخش دوم، با نام راز آمیزشدن دوبارة جهان دین و تحولات مدرنیته مطرح شده است. نویسندة این بخش، گراهام مورداك معتقد است كه در جوامع مدرن و توسعه یافته و همچنین در جوامع در حال توسعه، احیای گرایشهای دینی را در قالبهای بنیادگرایی دینی، در هر سه دین بزرگ مسیحیت، اسلام و یهودیت شاهد هستیم. او علت این بازگشت دوباره به دین را تشدید احساس بیمعنایی در مدرنیته، ناتوانی فرهنگ و نظام مصرف گرایی مدرن و افول ایمان به پیشرفت و ترقی بر اساس الگوی نظام سرمایه داری مدرن بر می شمارد.
رسانه های گروهی به مثابه مقدس سازی دوبارۀ فرهنگ های معاصر نام فصل دوم است كه به نقش رسانه ها در خلق نمادهای مقدس می پردازد. نویسنده با اشاره به نقش كلیسای الكترونیكی و تلویزیونهای دینی در آمریكای لاتین، گرایش مسیحیان كاتولیك را به مذهب پروتستان و فرقه های بنیادگرای پروتستان، از طریق نمایش مناسك دینی بازگو می كند. از نظر نویسنده، نمایش مراسم كلیسا از طریق تلویزیون، به احیای مقدس سازی آیین ها و رازآمیز شدن زندگی مدرن می انجامد. همچنین نویسنده نقش باورهای دینی مسیحی را در قالب الهیات رهاییبخش آمریكای لاتین، در تقویت جنبش های انقلابی مورد تأكید قرار می دهد.
فصل سوم گریز از زمان ابعاد آیینی فرهنگ مردم است. گرگور گوثالس، نویسندۀ این بخش معتقد است ارزشها و آمال اجتماعی از طریق فرهنگ مردم، به ویژه از طریق ورزش و سرگرمی ظهور و بروز مییابند و به شكل اسطوره ها و آیین های عمومی در می آیند. محققان برای فهم و تأثیر عنصر وحدت بخش در فرهنگ مردم، از استعارة مناسك استفاده می كنند. نویسنده به بررسی این مفهوم می پردازد. به گفتة ترنر، مناسك، رفتاری رسمی است كه از نظم زمانی برخوردار است و از این لحاظ، با كارهای روزمره تفاوت دارد و این رفتار كه دارای نظم زمانی است، معطوف به موجودات یا نیروهای رازآمیز است. به گفتة مایرهوف، در جریان اجرای مناسك، بخشی از رفتار یا تعامل آدمیان یا جنبه ای از زندگی اجتماعی یا مقطعی از زمان، انتخاب و در مورد آن تأمل و ژرف اندیشی می شود.
فصل چهارم، با نام فروپاشی و زوال امر قدسی، نابهنجاری و بحران در مناسك، به بحران جاری مناسك در جامعة پسامدرن می پردازد. امیل دوركهیم استدلال می كند كه قدسیت، بازنمود آرمان هایی جمعی است كه در دوران زندگی اجتماعی مستحكم پدید آمده و در قالب نمادهای مقدس، تعالی یافته است. رسانه ای شدن روابط اجتماعی و ظهور ابزارهای نمایش دهنده، از عوامل اصلی بحران آیین و مناسك در دنیای معاصر است.
در فصل پنجم كتاب، با نام شبكة تجلیات جمعی آمده كه رسانه ها، فرهنگ و دین در قالب به هم بافته ای از شعائر جمعی، با یكدیگر ارتباط می یابند. دوركهیم به دلیل طرح مفهوم شعائر جمعی، مورد تمجید قرار گرفت. رسانه ها، به دلیل استفاده از نمادها و تصورات متعارض، نقش مهمی در ایجاد، دوام و تغییر زبان و نمادهای جمعی، از قبیل اسطوره ها، اعتقادات و نمادها دارند. این فصل به تأمل و تعمق در فرآیند رسانه ای شدن امور در سطح جهانی می پردازد. همچنین این پرسش را مطرح می كند كه آیا می توان تجلیات جمعی جهان شمول داشت یا خیر؟
بخش سوم كتاب، با نام رسانه، دین و فرهنگ: نهادهای در حال تغییر، شامل چهار فصل است.
فصل نخست، با نام تحول دین در عصر همگرایی رسانه ای، تحول در نهادهای دینی را نتیجة تحولات تكنولوژیك و ارتباطات معرفی می كند.
در فصل دوم، با نام رسانه، معنا و روش در مطالعات دینی، بر ابعاد رسانه ای دین تأكید میشود.
فصل سوم، با نام تلویزیون دینی، مناسك جبرانگر در نمایش بزرگ تر اجتماعی، مشاركت آیینی بینندگان در برنامه های تلویزیونی را مورد توجه قرار می دهد. تلویزیون دینی همچنین مشروعیت آیینی مذهبِ مخاطب را افزایش میدهد و موجب همسازی آیینی مخاطبان می گردد؛ بدین معنا كه موجب انعطاف در اعتقادات آنها میگردد و دایرة دید مخاطبان را وسیع و گسترده میسازد.
فصل چهارم، با نام مقاومت از طریق فرهنگ شفاهی رسانه ای، چنین استدلال می كند كه نهادها و وسایل ارتباط جمعی در كنترل شركتهای بزرگ چند ملیتی و گروهی از سرمایه داران و نخبگان است كه نیازهای حقیقی بینندگان و مخاطبان را در نظر نمی گیرند. از نظر نویسنده، تلویزیون دینی می تواند با ایستادگی و مقاومت در برابر این انحصار، با انسان عاقل و مخاطب تشنة معنویت و عدالت ارتباط برقرار كند.
بخش چهارم كتاب، با نام رسانه، دین و فرهنگ: اعمال فردی، شامل پنج فصل است. در فصل نخست، با نام تحلیل روانشناسانه از دین در جهان رسانه ای شده، نویسنده به این نكته اشاره می كند كه پژوهشگران دین پژوه، انسان را موجودی معناجو به شمار می آورند؛ در حالی كه پژوهشگران رسانه و فرهنگ، انسان را موجودی معناساز می دانند. بر اساس دیدگاه دین پژوهان، انسان بر اساس چهارچوبهای متافیزیكی، دلالت وجود خود را معنادار می كند؛ در حالی كه بر اساس دیدگاه دوم، انسان از تجارب خود معنا می سازد. بنابراین، ارتباط میان رسانه، دین و فرهنگ باید به مثابه فصل مشترك معناسازی و معناجویی، مفهوم سازی شود.
رسانه ای كردن به معنای فرآیندی است كه رسانه به صورت فزاینده، با جامعه، فرهنگ، هویت و زندگی روزمرة مردم می آمیزد. این فصل به معرفی دیدگاه ژان پل سارتر دربارة دلالت، تاریخ و روش، در كتاب در جستوجوی روش می پردازد و جنبه های هستی شناسانة دین را مورد توجه قرار می دهد و روانشناسی معنوی ویلیامسون را در ارتباط با بستر تاریخی و فرآیندهای مدرنیزه شدن و جهانی شدن ارزیابی می كند. لایب نیتز معتقد است ما موجوداتی تاریخی هستیم كه با گفتوگو دربارة گذشته و پیش بینی آینده، برای زمان حال معناسازی می كنیم. سارتر مبنای این گفتوگو را هستی شناسانه می داند. وی بر این اعتقاد است كه ما موجودات دلالت گری هستیم. دلالت از لحاظ مادی، ریشه در تاریخ و ساختارهای اجتماعی دارد كه به واسطة حال و گذشتة آدمی به وجود می آید. آدمی هم كارگزار تاریخ است و هم محصول تاریخ.
فصل دوم یك آرمان گرا در مین استریت است كه به اندیشه ها و افكار فمینیستی در فلسفه و دین شناسی و برداشت انتقادی زنان از متون قدیمی یا مقدس می پردازد.
فصل سوم، با نام دریافت معنای دین از تلویزیون، از پایان نامة دكترای آلف لیندرمن، پژوهشگر دانشگاه اُپسالا برگرفته شده كه دربارۀ تلویزیون دینی و دین در تلویزیون و معناسازی در نزد مخاطبان تلویزیون تحقیقاتی انجام داده است.
فصل چهارم، با نام رسانه ها و شكل گیری حوزة عمومی دینی، توسط استوارت ام هوور، ویراستار كتاب و استاد تحقیقات رسانه ای و دین پژوهی دانشگاه كلرادو، به نگارش در آمده است. نویسنده بر انسانشناسی دینی مخاطب تأكید میكند و آن را نظریة مابعد اثباتگرایی رسانه مینامد كه با كنار رفتن رویكرد پوزیتیویستی فرهنگی، مورد توجه قرار گرفته است.
فصل پنجم، با نام خلاصة مطالب دین رسانهای آخرین فصل كتاب به شمار می آید. طبق نظر نویسنده، تمامی نویسندگان مقالات كتاب بر مفهوم دین رسانهای تأكید كرده اند.
این كتاب از آن رو كه امروزه بحثهای دین و رسانه بسیار اهمیت یافته اند و همچنین به دلیل آنكه از نگاه متفكران غربی، به رابطۀ دین و رسانه پرداخته، خواندنی و قابل تأمل است.
نویسنده: محمدجواد انصاری فر
منبع:ماهنامه رواق هنرواندیشه،شماره سیزدهم
1. Rethinking Media, Religion and Culture
2. Stewart. M. Hoover
3. Knut Lundby