(بخش دوم)
با توجه به اینکه در ابتدا حوزۀ آموزهها و فراوردههای ذهنی بشری دانش تلقی نمیشوند، بایستی فرآیندی سپری شود تا تبدیل به حوزۀ دانشی شود. آیا در حوزۀ دین و رسانه میتوان دانشی به نام دانش رسانهای دینی داشته باشیم؟[1]
در پاسخ به پرسش باید به چند مطلب مختلف اشاره کنم؛ یکی دربارۀ دانش و اینکه چه چیزی مجموعهاطلاعاتی را تبدیل به دانش میکند؛ در وهلۀ بعد باید در رابطه با دینیشدن دانشها صحبت کنیم که با چه شرایطی دینی میشوند. در وهلۀ سوم باید دربارۀ دانش رسانهای صحبت کنیم که دانشهای رسانهای چگونه دینی میشود؟
دانششدن دانشها یک فرآیند چندمرتبهای و چندلایهای است که اولین لایه در هر دانشی، اطلاعات سطحی اولیهای است که خام است که اگر حسی باشد به آنها اطلاعات حسی گفته میشود و اگر غیر حسی باشد، اطلاعات خام است. انسان ابتدا اطلاعاتی از محیط اطراف خود به دست میآورد، در مرحلۀ دوم سعی میکند این اطلاعات را منسجم کند؛ یعنی تعارضهای میان آنها را برطرف کند. در مرحلۀ سوم سعی میکند پس از رفع تعارض، اطلاعات را به یاری هم بیاورد تا یکدیگر را تقویت کنند. مثل تارهای یک ریسمان که به هم پچیده شده تا یک طناب محکم را درست کنند. مرتبۀ چهارم این هست که انسجام نظامیافتهای بین اینها ایجاد کند؛ یعنی بین اینها ترتب منطقی برقرار شود. برخی تبدیل به معنا میشوند و برخی تبدیل به روبنا و اینجا، جایی است که اطلاعات نظامیافته است. برای نظامیافتگی احتیاج به دیدگاه و چهارچوبی ذهنی است. اینجاست که به مرتبۀ بعدی میرسیم؛ مرتبۀ پنجم به دست آودرن مبانی نظری و دیدگاههای اساسی برای نظم دادن به آن مجموعه اطلاعات برای نظامسازی است. مرتبۀ ششم منطقی است که بر این مجموعه حاکم است. یک نگاه معرفتشناختی عمیق میخواهد که منطق بدهد، روش نظامسازی بدهد، روش دادن مبانی و مانند اینها را بدهد. این شش مرحله در کار ساخت دانش وجود دارد. مجموعهاطلاعات خام اولین سطح هر دانشی را تشکیل میدهد ولی سطح اصلی آن دانشها نیست؛ سطح اصلیاش میرسد به آنجاهایی كه میخواهد نظامسازی کند و احتیاج به چهارچوبهای ذهنی دارد كه نظریهپردازی پدید میآید؛ آنجاست که جوهرۀ دانش شکل میگیرد. این فرآیند تولید شدن یک دانش است.
حال مرتبۀ بعدی پرسش این است که دانش، چگونه دینی میشود؟ مجموعهای از مکاتب وجود دارند: برخی بشری و برخی الهی. هر کدام از این مجموعهمکاتب میتوانند رنگ و نگاه خودشان را به دانش ببخشند. بنابراین باید ببینیم این نگاهها از کجا وارد میشوند. علیالقاعده این نگاهها باید در مرحلۀ پنجم که چهارچوب ذهنی انسان به آن مجموعه نظام میدهد، وارد شوند. جایی كه محل نظریهپردازی است. این چهارچوبها مهمترین مدخل ورود مجموعهای از این قبیل مطالب است که به یک مکتب وابسته هستند. این مجموعه شامل جهانبینی و نگاههای ارزشی یا ایدئولوژیک هستند. اگر بخواهیم دقیقتر و قویتر نگاه کنیم، میتوانیم این مسئله را به همۀ مراتب ششگانۀ تولید دانش سرایت بدهیم؛ یعنی مرتبهای نیست که خالی از نگاه فلسفی و ایدئولوژیک باشد ولی در یک مراتبی خیلی به چشم نمیآید و در یک مرتبهای خیلی ظهور پیدا میکند. بحث اینکه چگونه علوم از ارزشهای هر مکتبی جهت میگیرند، بحثی طولانی است كه نمیخواهم واردش بشوم. در مباحث علوم انسانی این بحث خیلی جا دارد و مورد علاقه و دقت اهل فن و فضل است. الان بسیاری از علمای اسلامی، مسیحی، سکولار و... این را قبول دارند که در علوم انسانی حتماً نگاههای فلسفی بشر در نوع تولید علمش در نوع توسعۀ علمش دخیل است. میان نگاه دینی و غیر دینی تفاوت است. بین فلسفههای ظاهرگرا و فلسفههای درونگرا، بین فلسفههای مادی و فلسفههای غیر مادی تفاوت وجود دارد. در فلسفههای مختلف نگاه به انسان و افعال وی متفاوت است. حال با همین نگاه متفاوت میخواهند در علوم انسانی ـ كه ذاتش بر مبنای مطالعۀ احوال انسان است ـ بشر را مطالعه كنند. پس نتایج با هم فرق خواهد كرد. بنابراین اگر کسی نگاه سکولار داشته باشد، یک جور این انسان را تعریف میکند و رفتار او را یک جور تحلیل میکند و اگر غیر این باشد به گونههای دیگری تحلیل و بررسی میکند. بنابراین در این تحلیلها و بررسیها، دانشهای متفاوتی تولید میشوند. این خیلی بدیهی است که این اتفاق میافتد چه در دانشهای درونیِ ناظر به درون انسان مانند روانشناسی، روانکاوی و چه در دانشهای مربوط به رفتار بیرونی انسان مانند جامعهشناسی، اقتصاد، علوم سیاسی و از جمله علوم ارتباطات و بحثهای رسانه.
شاید با این تحلیل به ورطۀ نسبیت بیفتیم. بهتر نیست كمی مرزبندیها را مشخص كنیم.
ما داریم واقعیت دانشهایی که به دست بشر پدید میآیند را بیان میكنیم. اینها واقعاً نسبی هستند. نمیتوانید این را انکار کنید. دانش بشر یک نسبتی با حقیقت پیدا میکند. معنایاش این است كه دانش بشر نسبی است ولی ما حقایق ثابت هم داریم. باید سعی کنیم خودمان را به آنها نزدیکتر کنیم. باید سعی کنیم به مبدا نزدیک شویم که بیشتر دسترسی به آن حقایق ثابت پیدا شود. اینکه باید چنین بشود، نتیجه نمیدهد كه الان هم این گونه است! ما داریم از وضع فعلیمان بحث میکنیم. میگوییم وضع فعلی دانش بشری، کاملاً جهتیافته است. جهتگرفته از خواستههایاش، آمال و آرزوهایاش، از احساسات و عواطفش، از نوع ارزشگذاری، پسند و ناپسندهایاش. نمیتوانیم اینها را نادیده بگیریم و انکار كنیم. بگوییم چون یک حقایق ثابتی وجود دارند، دانش هم باید این جوری باشد! نه نمیشود این گونه برخورد كرد. اینکه دانش را باید به سمت حقیقتیابی بکشانیم، حرف درستی است و ما باید به این سمت حرکت کنیم؛ یعنی اینکه به آن حقیقت مطلق روزبهروز بیشتر نزدیک شویم. این باید غایت دانش ما باشد ولی اینکه بالفعل هم آیا چنین هست؟ خیر! بالفعل هیچ وقت دانش ما آن حقیقت مطلق را به تمامی نمییابد، دسترسی پیدا نمیکند؛ چون قطعاً دانش ما ناقص است، رو به کمال میتواند باشد ولی بالفعل کمالیافته نیست. بنابراین از اینکه عنوانی مثل نسبت پیش میآید، نهراسیم. هر نسبتی را ما قبول نداریم و هر نسبتی هم بد نیست. نسبت در دانش به آن معنایی که هیچ مبنای ثابت و ناظر به حقیقتی وجود نداشته باشد، حرف غلطی است و باید رد کنیم ولی از سخنانی که داشتم این برنمیآید. ما تا حالا داشتیم توصیف میکردیم چگونه دانش در ذهن بشر تولید میشود. این فعلاً در حالت فردی است، بعد که میخواهد دانشش را اجتماعی کند، باز آن نگاه خاص و آن فلسفه و جهانبینی میآید وسط و خود را حاكم میكند یا دستكم رنگی از خود را به آن دانش میبخشد. در دانش رسانه هم همین وضعیت حاکم است. آن هم یک نوع دانش انسانی است، از مقولۀ علوم ارتباطاتی. آنجا هم پای انسان در میان است. نگاه به انسان، خواستهها، آرزوها و آمالاش. پس جهتیافته میشوند. دانش رسانۀ دینی حتماً غیر از دانش رسانهای غیردینی میشود.
این بحث تا اینجا در مرحلۀ فردی بود. زمانی كه این دانش فردی به خرد جمعی سپرده میشود، به جامعه عرضه میشود، تا دیگران با او همراه شوند، قانع شوند، زمانی كه نظریهاش را در جمعی از علمای یک رشته بیان میكند و پذیرفته میشود، این تبدیل به دانش و شاخهای از دانش میشود و جا میافتد. اینجاست که میگویند یک شاخۀ دانش تولید شد. تا به خرد جمعی نرسد، علم به معنای مصطلح امرزویاش تولید نمیشود. علم به معنای یک رشتۀ علمی، شاخهای از علوم متداول زمانی تولید میشود که به خرد جمعی برسد. حالا علوم رسانهای هم باید همۀ این فرآیند را طی کنند. پس ما باید ارزشها، انگارهها، افکار و اندیشههای بنیادی دینی خودمان را در این حوزهها تدوین کنیم، تبیین کنیم و رسماً و مشخصاً اعلام کنیم. بعد بر اساس اینها سعی کنیم به علوم رسانهای نزدیک شویم و علومی را در حوزۀ رسانههایی که بخواهند دینی باشند و دینی عمل کنند، تولید کنیم. در وهلۀ سوم این یافتههای فردی را به جمعی اهل تدین، اهل فضل که متدینانه میاندیشند، عرضه كنیم. اینجاست که میتوانیم بگوییم دانش رسانهای دینی تولید شده است.
با گسترش ارتباطات، ابداع تکنولوژیهای جدید، گسترش اینترنت و ماهواره و تعاملی شدن تلویزیونها در كنار تکثر ادیان و مذاهب، چه امکانات فرهنگی و اجتماعی برای دین فراهم میشود؟
همانطور که این تکثر تکنیکی، ابزاری و هنری، انواع راهها و ابزارها را پیش روی ما میگذارد تا در جهت دنیوی استفاده شوند، میتوانند امکاناتی را هم در جهت الهی و دینی در اختیار ما قرار دهند. این امکانات متعدد و متنوعاند. من برخی از این امکانات را یادآوری میكنم؛ برای نمونه تلویزیون برای اینکه در خدمت دین قرار بگیرد، امکاناتی میگذارد. یکیاش امکان آفرینش زمان ابدی و سرمدی است؛ یعنی زمان بیزمان. شما میتوانید با کمک تکنیکهای تلویزیونی مرزهای زمان را درنوردید، زمان را عقب جلو کنید و هر جا هستید بروید. در نمایشهای تلویزیونی میبینیم كه خیلی علاقهمند هستند از گذشته به آینده و از آینده به گذشته بروند. این امكان بزرگی است برای طرح مضامین و مفاهیم دینی؛ یعنی شما میتوانید ماوراء ماده را نمایش دهید. برای مخاطب میتوان سرنوشت، تقدیر، آینده، نقش اختیار و خیلی مفاهیم زیبای دینی را مجسم نمود. این فقط یکی از امكاناتی است که این رسانهها و این مجموعهها در اختیار دین قرار میدهند؛ برای نمونه در سریال پنجمین خورشید ـ سریال ماه مبارك رمضان امسال ـ بحث درنوردیدن زمان و سرنوشت، تقدیر و نقش اختیار بشر در ترسیم تقدیر خودش توسط تلویزیون و با تكیه بر همین تواناییهای تكنولوژیك و ذاتی آن میسر شد. یكی دیگر از امكانات تلویزیون شكستن محدودیتهای مکانی است. شما با تکنیکهای نمایشی در تلویزیون و سینما میتوانید مثلاً سیر و سلوک عارفانه و طیالارض را نشان دهید یا میتوان موجودات غیر بشری مانند ملائکه را به راحتی در فیلمها نمایش داد. اگر این امكانات نبودند، نمیتوانستیم مسائل را برای مخاطب خود ملموس کنیم و نهایت باید به سخنان بر فراز منبر اكتفا میكردیم؛ برای نمونه در فیلم شهر فرشتگان ـ با بازی نیكلاس كیج ـ همین اتفاق میافتد. این فیلم تا حدودی کُن فکیون را هم نمایش میدهد. البته کن فیکون مال خداوند متعال است ولی اشکالی ندارد به مخلوق خدا ـ فرشتگان ـ هم بخشی از این قدرت داده شده باشد. چنانچه خدای متعال هم در آن حدیث معروف قدسی متذكر میشود كه ای بندۀ من تو اطاعات مرا بکن تا تو را مثل خودم بکنم. اینها امكانات بزرگی است که رسانهها در اختیار ما قرار دادهاند؛ اینكه بتوانیم امور انتزاعی را بصری كنیم. متاسفانه هنوز در فرهنگ ما رشد نیافته گرچه در فرهنگ مسیحیت خیلی زیاد استفاده شده است. الان کلیساهای تلویزیونی دارند از این امكانات بهره میبرند و در سطح میلیونی مخاطب جذب میکنند.
یكی دیگر از فواید رسانه و كار دینی در رسانه، فرهنگسازی و جریانآفرینی به واسطۀ تبلیغات وسیع دینی در رسانه است. نمونۀ خوب فرهنگسازی در سالهای گذشته رواج مراسم اعتكاف است. در کشور ما چیزی به اسم اعتکاف مرسوم نبود. تنها تعدادی از طلبهها آن هم در قم و در مسجدی به نام امام حسن عسگری جمع میشدند؛ تعداد کمی در اندازههای 100 نفر یا حداکثر 200 نفر. الان صدها هزار نفر در سراسر کشور آن هم دانشجویان و جوانان در همه جا اعتکاف میکنند. این فرهنگ را چه كسی و با چه امكاناتی درست کرد؟ چه كسی توسعه داد؟ چه كسی این فرهنگسازی را انجام داد؟ جز رسانه؟ وقتی تلویزیون از حدود 8 سال پیش شروع به تبلیغ اعتكاف کرد، یک مرتبه موج عظیمی از درخواست برای اعتکاف ایجاد شد. الگوسازی و قهرمانپروری و ایجاد همذاتپنداری از کارهایی است که سینما و تلویزیون میتوانند انجام دهند. قهرمانان فیلمها معمولاً حالت اسوه پیدا میکنند. ما در دین هم نیاز به اسوه داریم. این اسوههای حسنه قابل هستند که در فیلمها نمایش داده شوند تا مردم استفاده کنند؛ یعنی به طور عینی ببینند چگونه میتوان دنبالهروی این اسوهها بود.
کار دیگری که رسانههای جدید میتوانند به سامان برسانند، برجستهسازی است. بعضی امور را برجسته کنند، اهمیت آن را نشان دهند و در اولویت خاص و نیاز مخاطبان قرار دهند. این كار را با متمرکز شدن روی آن موضوع و تبلیغات بیشتر روی آن انجام میدهند. شما به این وسیله میتوانید امور دینی مهم را برجستهتر کنید. البته ما از این کارکرد زیاد استفاده نکردیم. از آن فقط در حد همان فرهنگسازی بهره بردهایم. البته از برجستهسازی در برخی شعائر مانند عاشورا و تاسوعا و فرهنگ عزاداری استفاده شده است ولی در مقولههای دیگر خیر؛ برای نمونه در باب توحید خیلی کار نکردهایم، دربارۀ فرهنگ توکل و رزاقیت الهی کار نکردهایم. هنوز، در فرهنگ مصرف کاری نکردهایم.
یكی دیگر از امكانات رسانۀ تلویزیون نقش نشانگی است. این رسانهها قدرت این را دارند که ارجاعدهندۀ مخاطبانشان به مراجع اصلی دینی باشند. همچنین رسانهها توانایی آموزشدهندگی و تغییر اندیشه و نگرش دارند؛ یعنی شما کاملاً میتوانید آموزش دینی بدهید رسمی یا غیر رسمی. استفاده از زبان هنر و شیوههای غیرمستقیم برای ارائۀ مفاهیم دینی از جمله قدرتهای رسانۀ تلویزیون است. قدرت تحریک احساسات، تغییر تمایلات و جهتدهی به گرایشات مردم از جملۀ توانایی های رسانه است.
عنصر دین، با مدد ابزار رسانه در این آشفتهبازار فرهنگی، چه چشم اندازی را در برابر فرهنگ جهانی ترسیم میكند. از یاد نبریم كه این رسانهها در اختیار دیگر ادیان و حتی فِرَق انحرافی هم هستند.
ببینید تکثر ادیان همیشه وجود داشته است و همۀ امکاناتی که برشمردیم در اختیار همۀ ادیان بوده است. همانطور که دیگران میتوانند استفاده کنند، ما هم میتوانیم استفاده کنیم. میدان، میدان رقابت است ولی این رقابت امروزه بیشتر به چشم میآید. به همین دلیل برگ برنده دست کسانی است که علم استفاده از این امکانات و علم آفرینش امكانات جدید را داشته باشند. این تکثر لامحاله وجود دارد تا روز واپسین. این تکثرات، این رقابتها و این تناقضها وجود دارد. بنابراین جبهۀ حق باید به دنبال این باشد كه هر چه بیشتر استعداد خود را بالا ببرد.
و اعدوا لهم مستطعتم من قوه
این یک دستور و تکلیف دینی است. به هر حال تکثر دینی را نمیشود انکار کرد و نمیتوان جلوی بهره گرفتن از افكار مختلف از این ابزار ـ رسانهها ـ را گرفت. مخاطبین هم در انتخاب آزادند. اینجا جای هنرنمایی است؛ یعنی هر کس هنر بیشتری به میدان بیاورد، قدرت بیشتری در بهرهگیری از امکانات خواهد داشت.
در کنار رسانۀ دینی، بخش دیگری از رویکرد رسانه به دین وجود دارد که حضور دین در رسانه است كه با تعبیر دین رسانهای از آن نام میبرند. ارزیابی شما از حضور دین در رسانه یا به تعبیری دین رسانهای چیست؟
باید قائل به تفكیك شد؛ یعنی ابتدائاً اشكالی در تعبیر دین رسانهای نمیبینم. این غیر از آنجایی است که دین را ابزاری در رسانه استفاده کنند. گاه دین با یک مقصد اصیل در رسانه میآید و دین رسانهای ایجاد میشود كه اصیل است ولی گاه همین دین رسانهای ابزاری است برای جلب مخاطب برای هدفی بیارزش یا حتی خطرناك. وقتی استفاده از دین در رسانه با هدف خود دین صورت بگیرد، چه اشكالی است در تعبیر دین رسانهای؟ اگر هدف، ارتقاء فهم دینی، تبلیغات دینی، توسعۀ فرهنگ دینی و مانند اینها باشد چه اشكالی دارد دین رسانهای شود؟ از طرفی ممکن است مدیران رسانهای هیچ اعتقاد دینی نداشته باشند ولی چون میبینند بازار دین الان خریدار دارد از این نامها و نمادهای دینی استفاده میکنند تا پول بیشتری کسب کنند، تا بتوانند آگهی بیشتری کسب کنند، مقام بالاتری بیاورند، قدرت رسانهایشان را بالا میبرند یا مقاصد سیاسی دیگری را دنبال کنند. در اینجا دین ابزار قدرت میشود، ابزار کسب ثروت میشود كه غلط است. ولی ما به جنبۀ مثبتش نگاه میكنیم ـ دین رسانهای اصیل ـ و میپرسیم آیا چنین دین رسانهای مطلوب است؟ آیا مطلوب است چنین دینی؟ یا دین باید غیر رسانهای بماند؟ پاسخ من این است که نه! ما منع ذاتی برای رسانهای شدن دین نداریم.
شما اساساً میان دو تعبیر رسانۀ دینی و دین رسانهای تفاوتی نمیبینید؟
چرا! تفاوت هست؛ دین رسانهای میتواند منفی یا مثبت باشد. در واقع دین رسانهای یک جنبۀ تنزلیافتهتری از دین واقعی است ولی اشکالی در این تنزل و تقلیل نیست. اشکال در کجا پدید میآید؟ برای نمونه کسی میخواهد یکی از شعائر دینی را انجام دهد؛ مثلاً دعا بخواند. دعا خواندن حس و حالی میخواهد. انسان باید ارتباطی را با خدا برقرار کند. اصل دعا کردن یعنی ایجاد ارتباط با خدا و سخن گفتن با او. حال اگر آمدیم این مراسم را که انسان باید خودش مشارکت داشته باشد از تلویزیون نمایش دادیم و انگیزهمان این بود كه این كار جانشین حضور مردم در مراسم دعا خواهد شد به خطا رفتهایم. اینجا یک دعای رسانهای درست کردهایم. در این دعای رسانهای مخاطب میبیند، میشنود، تماشاگر دعا خواندن دیگران میشود. خب این ظاهراً یک جور دین رسانهای است! البته تا همین جا هم اشكالی در دین یا دعای رسانهای نیست اشكال از جایی صورت شكل میگیرد كه آن تفكر جایگزینی وارد میشود. اینكه فكر كنیم این دعا همۀ خاصیت آن دعای معهود زیر آسمان با حضور نفسانی را دارد. اگر مشاهده جای مشارکت را بگیرد، رخداد غلطی شكل گرفته است ولی اگر مشاهده راهنما به مشارکت بعدی بشود، این خوب است و دین رسانهای هم مطلوب واقع شده است. مثلاً در محرم به جای اینکه فرد برود در روضهخوانیها و حسینیهها شركت کند، مینشیند پای تلویزیون و مثلا مداحی را میبیند یا پخش زندۀ مراسم كربلا را میبیند. با این مشاهده ممکن است حس و حالی هم پیدا کند، اشکی هم بریزد ولی این نمیتواند و نباید جانشین حضور نفسانی فرد در این مراسمها شود. عرض میکنم كه واقعاً میشود دین رسانهای درست کرد ولی نه در آن بخش از واجبات دینی، نه در آن مقررات اصلی دینی که خود فرد باید مشارکت فعال داشته باشد.
ظرفیت رسانههای دیداری و شنیداری در انتقال مفاهیم دینی چه اندازه است؟
حضور دین در جامعه با استفاده از سینما، تلویزیون و رادیو حتماً با مخاطراتی همراه است. چنانکه امکاناتی در اختیار دین میگذارند، الزاماتی هم دارند كه شاید بتوانند فرد را به بیراهه بكشانند. از جملۀ مخاطرات کاهش محتوا، تنزل محتوا و... است؛ برای نمونه در بحث به كار بردن دین در رسانه، رعایت حدود شرعی لازم است. حدود، محدودۀ فعالیت ما را تعیین میکنند. از طرفی بایستی تصویر جامعی از دین عرضه کنیم. جامعنگر باشیم و همۀ دین را به نمایش بگذاریم، نه بخشی از آن را. همۀ مسائل دینی هموزن نیستند، بعضیها خیلی سنگیناند و بعضیها روبناییتر و سبکتر هستند. برای نمونه مسئلۀ توحید خیلی مسئلۀ مهم و زیربنایی است. مطالب بعدی اینکه تولید پیام باید برای همۀ اقشار باشد. ما حتی برای غیر مسلمان هم باید برنامه داشته باشیم. دعوت دینی باید شامل همه شود. قرآن در جاهایی میگوید ایها الناس و در جاهایی ایها المومنون. در جایی به مردها خطاب میکند و در جاهایی به زنها. از طرفی توزیع پیام دینی باید عادلانه باشد؛ یعنی پیامهای دینی به همه برسد. این جور نباشد كه رادیو معارف درست کنیم برای قمیها و برای شهرهای کوچک نباشد. دیگر اینکه سعی کنیم مخاطب را تعالی دهیم و از ابتذالگرایی بپرهیزیم. این بحث برمیگردد به اینکه ما همیشه نباید مردم را در سطح ذائقه فعلیشان نگه داریم. برنامههای ما نباید در سطح میل مردم باقی بماند بلکه باید به نیازهای واقعیشان هم توجه کنیم. همچنین باید در حفظ قداست امور مقدس تلاش كرد. امور مقدس را دم دستی نکنیم. نباید آنها را آنقدر تصویری كنیم كه برای مردم عادی شوند. همین عدم نمایش چهرۀ پیامبران باعث حفظ قداست آنها میشود. نمیگویم حرام است ولی مطلوب نیست. اینها الزاماتی هستند كه كار با دین در رسانه به همراه خواهد آورد. الزاماتی كه باید در تعامل با مقتضایت رسانه، شناخت زمان و مكان و نیاز مخاطب یك رسانۀ پویا را شكل دهند.
گفتگو با: حجتالاسلام دكتر هادی صادقی
به كوشش: حجتالاسلام سیدعلی آتشزر
منبع:ماهنامه رواق هنر و اندیشه ،شماره چهل و سوم
1.لازم به یادآوری است پرسش اول و دوم این گفتوگو، در شمارۀ ویژۀ همایش ـ 39 و 40 ـ هم آمده بود ولی به دلیل شتاب در آمادهسازی آن شماره، بخشی از پاسخ مصاحبهشونده به پرسش دوم جا افتاده بود كه در این شماره عینا متن پرسش و پاسخ اول و دوم را دوباره كار كردهایم.
با توجه به اینکه در ابتدا حوزۀ آموزهها و فراوردههای ذهنی بشری دانش تلقی نمیشوند، بایستی فرآیندی سپری شود تا تبدیل به حوزۀ دانشی شود. آیا در حوزۀ دین و رسانه میتوان دانشی به نام دانش رسانهای دینی داشته باشیم؟[1]
در پاسخ به پرسش باید به چند مطلب مختلف اشاره کنم؛ یکی دربارۀ دانش و اینکه چه چیزی مجموعهاطلاعاتی را تبدیل به دانش میکند؛ در وهلۀ بعد باید در رابطه با دینیشدن دانشها صحبت کنیم که با چه شرایطی دینی میشوند. در وهلۀ سوم باید دربارۀ دانش رسانهای صحبت کنیم که دانشهای رسانهای چگونه دینی میشود؟
دانششدن دانشها یک فرآیند چندمرتبهای و چندلایهای است که اولین لایه در هر دانشی، اطلاعات سطحی اولیهای است که خام است که اگر حسی باشد به آنها اطلاعات حسی گفته میشود و اگر غیر حسی باشد، اطلاعات خام است. انسان ابتدا اطلاعاتی از محیط اطراف خود به دست میآورد، در مرحلۀ دوم سعی میکند این اطلاعات را منسجم کند؛ یعنی تعارضهای میان آنها را برطرف کند. در مرحلۀ سوم سعی میکند پس از رفع تعارض، اطلاعات را به یاری هم بیاورد تا یکدیگر را تقویت کنند. مثل تارهای یک ریسمان که به هم پچیده شده تا یک طناب محکم را درست کنند. مرتبۀ چهارم این هست که انسجام نظامیافتهای بین اینها ایجاد کند؛ یعنی بین اینها ترتب منطقی برقرار شود. برخی تبدیل به معنا میشوند و برخی تبدیل به روبنا و اینجا، جایی است که اطلاعات نظامیافته است. برای نظامیافتگی احتیاج به دیدگاه و چهارچوبی ذهنی است. اینجاست که به مرتبۀ بعدی میرسیم؛ مرتبۀ پنجم به دست آودرن مبانی نظری و دیدگاههای اساسی برای نظم دادن به آن مجموعه اطلاعات برای نظامسازی است. مرتبۀ ششم منطقی است که بر این مجموعه حاکم است. یک نگاه معرفتشناختی عمیق میخواهد که منطق بدهد، روش نظامسازی بدهد، روش دادن مبانی و مانند اینها را بدهد. این شش مرحله در کار ساخت دانش وجود دارد. مجموعهاطلاعات خام اولین سطح هر دانشی را تشکیل میدهد ولی سطح اصلی آن دانشها نیست؛ سطح اصلیاش میرسد به آنجاهایی كه میخواهد نظامسازی کند و احتیاج به چهارچوبهای ذهنی دارد كه نظریهپردازی پدید میآید؛ آنجاست که جوهرۀ دانش شکل میگیرد. این فرآیند تولید شدن یک دانش است.
حال مرتبۀ بعدی پرسش این است که دانش، چگونه دینی میشود؟ مجموعهای از مکاتب وجود دارند: برخی بشری و برخی الهی. هر کدام از این مجموعهمکاتب میتوانند رنگ و نگاه خودشان را به دانش ببخشند. بنابراین باید ببینیم این نگاهها از کجا وارد میشوند. علیالقاعده این نگاهها باید در مرحلۀ پنجم که چهارچوب ذهنی انسان به آن مجموعه نظام میدهد، وارد شوند. جایی كه محل نظریهپردازی است. این چهارچوبها مهمترین مدخل ورود مجموعهای از این قبیل مطالب است که به یک مکتب وابسته هستند. این مجموعه شامل جهانبینی و نگاههای ارزشی یا ایدئولوژیک هستند. اگر بخواهیم دقیقتر و قویتر نگاه کنیم، میتوانیم این مسئله را به همۀ مراتب ششگانۀ تولید دانش سرایت بدهیم؛ یعنی مرتبهای نیست که خالی از نگاه فلسفی و ایدئولوژیک باشد ولی در یک مراتبی خیلی به چشم نمیآید و در یک مرتبهای خیلی ظهور پیدا میکند. بحث اینکه چگونه علوم از ارزشهای هر مکتبی جهت میگیرند، بحثی طولانی است كه نمیخواهم واردش بشوم. در مباحث علوم انسانی این بحث خیلی جا دارد و مورد علاقه و دقت اهل فن و فضل است. الان بسیاری از علمای اسلامی، مسیحی، سکولار و... این را قبول دارند که در علوم انسانی حتماً نگاههای فلسفی بشر در نوع تولید علمش در نوع توسعۀ علمش دخیل است. میان نگاه دینی و غیر دینی تفاوت است. بین فلسفههای ظاهرگرا و فلسفههای درونگرا، بین فلسفههای مادی و فلسفههای غیر مادی تفاوت وجود دارد. در فلسفههای مختلف نگاه به انسان و افعال وی متفاوت است. حال با همین نگاه متفاوت میخواهند در علوم انسانی ـ كه ذاتش بر مبنای مطالعۀ احوال انسان است ـ بشر را مطالعه كنند. پس نتایج با هم فرق خواهد كرد. بنابراین اگر کسی نگاه سکولار داشته باشد، یک جور این انسان را تعریف میکند و رفتار او را یک جور تحلیل میکند و اگر غیر این باشد به گونههای دیگری تحلیل و بررسی میکند. بنابراین در این تحلیلها و بررسیها، دانشهای متفاوتی تولید میشوند. این خیلی بدیهی است که این اتفاق میافتد چه در دانشهای درونیِ ناظر به درون انسان مانند روانشناسی، روانکاوی و چه در دانشهای مربوط به رفتار بیرونی انسان مانند جامعهشناسی، اقتصاد، علوم سیاسی و از جمله علوم ارتباطات و بحثهای رسانه.
شاید با این تحلیل به ورطۀ نسبیت بیفتیم. بهتر نیست كمی مرزبندیها را مشخص كنیم.
ما داریم واقعیت دانشهایی که به دست بشر پدید میآیند را بیان میكنیم. اینها واقعاً نسبی هستند. نمیتوانید این را انکار کنید. دانش بشر یک نسبتی با حقیقت پیدا میکند. معنایاش این است كه دانش بشر نسبی است ولی ما حقایق ثابت هم داریم. باید سعی کنیم خودمان را به آنها نزدیکتر کنیم. باید سعی کنیم به مبدا نزدیک شویم که بیشتر دسترسی به آن حقایق ثابت پیدا شود. اینکه باید چنین بشود، نتیجه نمیدهد كه الان هم این گونه است! ما داریم از وضع فعلیمان بحث میکنیم. میگوییم وضع فعلی دانش بشری، کاملاً جهتیافته است. جهتگرفته از خواستههایاش، آمال و آرزوهایاش، از احساسات و عواطفش، از نوع ارزشگذاری، پسند و ناپسندهایاش. نمیتوانیم اینها را نادیده بگیریم و انکار كنیم. بگوییم چون یک حقایق ثابتی وجود دارند، دانش هم باید این جوری باشد! نه نمیشود این گونه برخورد كرد. اینکه دانش را باید به سمت حقیقتیابی بکشانیم، حرف درستی است و ما باید به این سمت حرکت کنیم؛ یعنی اینکه به آن حقیقت مطلق روزبهروز بیشتر نزدیک شویم. این باید غایت دانش ما باشد ولی اینکه بالفعل هم آیا چنین هست؟ خیر! بالفعل هیچ وقت دانش ما آن حقیقت مطلق را به تمامی نمییابد، دسترسی پیدا نمیکند؛ چون قطعاً دانش ما ناقص است، رو به کمال میتواند باشد ولی بالفعل کمالیافته نیست. بنابراین از اینکه عنوانی مثل نسبت پیش میآید، نهراسیم. هر نسبتی را ما قبول نداریم و هر نسبتی هم بد نیست. نسبت در دانش به آن معنایی که هیچ مبنای ثابت و ناظر به حقیقتی وجود نداشته باشد، حرف غلطی است و باید رد کنیم ولی از سخنانی که داشتم این برنمیآید. ما تا حالا داشتیم توصیف میکردیم چگونه دانش در ذهن بشر تولید میشود. این فعلاً در حالت فردی است، بعد که میخواهد دانشش را اجتماعی کند، باز آن نگاه خاص و آن فلسفه و جهانبینی میآید وسط و خود را حاكم میكند یا دستكم رنگی از خود را به آن دانش میبخشد. در دانش رسانه هم همین وضعیت حاکم است. آن هم یک نوع دانش انسانی است، از مقولۀ علوم ارتباطاتی. آنجا هم پای انسان در میان است. نگاه به انسان، خواستهها، آرزوها و آمالاش. پس جهتیافته میشوند. دانش رسانۀ دینی حتماً غیر از دانش رسانهای غیردینی میشود.
این بحث تا اینجا در مرحلۀ فردی بود. زمانی كه این دانش فردی به خرد جمعی سپرده میشود، به جامعه عرضه میشود، تا دیگران با او همراه شوند، قانع شوند، زمانی كه نظریهاش را در جمعی از علمای یک رشته بیان میكند و پذیرفته میشود، این تبدیل به دانش و شاخهای از دانش میشود و جا میافتد. اینجاست که میگویند یک شاخۀ دانش تولید شد. تا به خرد جمعی نرسد، علم به معنای مصطلح امرزویاش تولید نمیشود. علم به معنای یک رشتۀ علمی، شاخهای از علوم متداول زمانی تولید میشود که به خرد جمعی برسد. حالا علوم رسانهای هم باید همۀ این فرآیند را طی کنند. پس ما باید ارزشها، انگارهها، افکار و اندیشههای بنیادی دینی خودمان را در این حوزهها تدوین کنیم، تبیین کنیم و رسماً و مشخصاً اعلام کنیم. بعد بر اساس اینها سعی کنیم به علوم رسانهای نزدیک شویم و علومی را در حوزۀ رسانههایی که بخواهند دینی باشند و دینی عمل کنند، تولید کنیم. در وهلۀ سوم این یافتههای فردی را به جمعی اهل تدین، اهل فضل که متدینانه میاندیشند، عرضه كنیم. اینجاست که میتوانیم بگوییم دانش رسانهای دینی تولید شده است.
با گسترش ارتباطات، ابداع تکنولوژیهای جدید، گسترش اینترنت و ماهواره و تعاملی شدن تلویزیونها در كنار تکثر ادیان و مذاهب، چه امکانات فرهنگی و اجتماعی برای دین فراهم میشود؟
همانطور که این تکثر تکنیکی، ابزاری و هنری، انواع راهها و ابزارها را پیش روی ما میگذارد تا در جهت دنیوی استفاده شوند، میتوانند امکاناتی را هم در جهت الهی و دینی در اختیار ما قرار دهند. این امکانات متعدد و متنوعاند. من برخی از این امکانات را یادآوری میكنم؛ برای نمونه تلویزیون برای اینکه در خدمت دین قرار بگیرد، امکاناتی میگذارد. یکیاش امکان آفرینش زمان ابدی و سرمدی است؛ یعنی زمان بیزمان. شما میتوانید با کمک تکنیکهای تلویزیونی مرزهای زمان را درنوردید، زمان را عقب جلو کنید و هر جا هستید بروید. در نمایشهای تلویزیونی میبینیم كه خیلی علاقهمند هستند از گذشته به آینده و از آینده به گذشته بروند. این امكان بزرگی است برای طرح مضامین و مفاهیم دینی؛ یعنی شما میتوانید ماوراء ماده را نمایش دهید. برای مخاطب میتوان سرنوشت، تقدیر، آینده، نقش اختیار و خیلی مفاهیم زیبای دینی را مجسم نمود. این فقط یکی از امكاناتی است که این رسانهها و این مجموعهها در اختیار دین قرار میدهند؛ برای نمونه در سریال پنجمین خورشید ـ سریال ماه مبارك رمضان امسال ـ بحث درنوردیدن زمان و سرنوشت، تقدیر و نقش اختیار بشر در ترسیم تقدیر خودش توسط تلویزیون و با تكیه بر همین تواناییهای تكنولوژیك و ذاتی آن میسر شد. یكی دیگر از امكانات تلویزیون شكستن محدودیتهای مکانی است. شما با تکنیکهای نمایشی در تلویزیون و سینما میتوانید مثلاً سیر و سلوک عارفانه و طیالارض را نشان دهید یا میتوان موجودات غیر بشری مانند ملائکه را به راحتی در فیلمها نمایش داد. اگر این امكانات نبودند، نمیتوانستیم مسائل را برای مخاطب خود ملموس کنیم و نهایت باید به سخنان بر فراز منبر اكتفا میكردیم؛ برای نمونه در فیلم شهر فرشتگان ـ با بازی نیكلاس كیج ـ همین اتفاق میافتد. این فیلم تا حدودی کُن فکیون را هم نمایش میدهد. البته کن فیکون مال خداوند متعال است ولی اشکالی ندارد به مخلوق خدا ـ فرشتگان ـ هم بخشی از این قدرت داده شده باشد. چنانچه خدای متعال هم در آن حدیث معروف قدسی متذكر میشود كه ای بندۀ من تو اطاعات مرا بکن تا تو را مثل خودم بکنم. اینها امكانات بزرگی است که رسانهها در اختیار ما قرار دادهاند؛ اینكه بتوانیم امور انتزاعی را بصری كنیم. متاسفانه هنوز در فرهنگ ما رشد نیافته گرچه در فرهنگ مسیحیت خیلی زیاد استفاده شده است. الان کلیساهای تلویزیونی دارند از این امكانات بهره میبرند و در سطح میلیونی مخاطب جذب میکنند.
یكی دیگر از فواید رسانه و كار دینی در رسانه، فرهنگسازی و جریانآفرینی به واسطۀ تبلیغات وسیع دینی در رسانه است. نمونۀ خوب فرهنگسازی در سالهای گذشته رواج مراسم اعتكاف است. در کشور ما چیزی به اسم اعتکاف مرسوم نبود. تنها تعدادی از طلبهها آن هم در قم و در مسجدی به نام امام حسن عسگری جمع میشدند؛ تعداد کمی در اندازههای 100 نفر یا حداکثر 200 نفر. الان صدها هزار نفر در سراسر کشور آن هم دانشجویان و جوانان در همه جا اعتکاف میکنند. این فرهنگ را چه كسی و با چه امكاناتی درست کرد؟ چه كسی توسعه داد؟ چه كسی این فرهنگسازی را انجام داد؟ جز رسانه؟ وقتی تلویزیون از حدود 8 سال پیش شروع به تبلیغ اعتكاف کرد، یک مرتبه موج عظیمی از درخواست برای اعتکاف ایجاد شد. الگوسازی و قهرمانپروری و ایجاد همذاتپنداری از کارهایی است که سینما و تلویزیون میتوانند انجام دهند. قهرمانان فیلمها معمولاً حالت اسوه پیدا میکنند. ما در دین هم نیاز به اسوه داریم. این اسوههای حسنه قابل هستند که در فیلمها نمایش داده شوند تا مردم استفاده کنند؛ یعنی به طور عینی ببینند چگونه میتوان دنبالهروی این اسوهها بود.
کار دیگری که رسانههای جدید میتوانند به سامان برسانند، برجستهسازی است. بعضی امور را برجسته کنند، اهمیت آن را نشان دهند و در اولویت خاص و نیاز مخاطبان قرار دهند. این كار را با متمرکز شدن روی آن موضوع و تبلیغات بیشتر روی آن انجام میدهند. شما به این وسیله میتوانید امور دینی مهم را برجستهتر کنید. البته ما از این کارکرد زیاد استفاده نکردیم. از آن فقط در حد همان فرهنگسازی بهره بردهایم. البته از برجستهسازی در برخی شعائر مانند عاشورا و تاسوعا و فرهنگ عزاداری استفاده شده است ولی در مقولههای دیگر خیر؛ برای نمونه در باب توحید خیلی کار نکردهایم، دربارۀ فرهنگ توکل و رزاقیت الهی کار نکردهایم. هنوز، در فرهنگ مصرف کاری نکردهایم.
یكی دیگر از امكانات رسانۀ تلویزیون نقش نشانگی است. این رسانهها قدرت این را دارند که ارجاعدهندۀ مخاطبانشان به مراجع اصلی دینی باشند. همچنین رسانهها توانایی آموزشدهندگی و تغییر اندیشه و نگرش دارند؛ یعنی شما کاملاً میتوانید آموزش دینی بدهید رسمی یا غیر رسمی. استفاده از زبان هنر و شیوههای غیرمستقیم برای ارائۀ مفاهیم دینی از جمله قدرتهای رسانۀ تلویزیون است. قدرت تحریک احساسات، تغییر تمایلات و جهتدهی به گرایشات مردم از جملۀ توانایی های رسانه است.
عنصر دین، با مدد ابزار رسانه در این آشفتهبازار فرهنگی، چه چشم اندازی را در برابر فرهنگ جهانی ترسیم میكند. از یاد نبریم كه این رسانهها در اختیار دیگر ادیان و حتی فِرَق انحرافی هم هستند.
ببینید تکثر ادیان همیشه وجود داشته است و همۀ امکاناتی که برشمردیم در اختیار همۀ ادیان بوده است. همانطور که دیگران میتوانند استفاده کنند، ما هم میتوانیم استفاده کنیم. میدان، میدان رقابت است ولی این رقابت امروزه بیشتر به چشم میآید. به همین دلیل برگ برنده دست کسانی است که علم استفاده از این امکانات و علم آفرینش امكانات جدید را داشته باشند. این تکثر لامحاله وجود دارد تا روز واپسین. این تکثرات، این رقابتها و این تناقضها وجود دارد. بنابراین جبهۀ حق باید به دنبال این باشد كه هر چه بیشتر استعداد خود را بالا ببرد.
و اعدوا لهم مستطعتم من قوه
این یک دستور و تکلیف دینی است. به هر حال تکثر دینی را نمیشود انکار کرد و نمیتوان جلوی بهره گرفتن از افكار مختلف از این ابزار ـ رسانهها ـ را گرفت. مخاطبین هم در انتخاب آزادند. اینجا جای هنرنمایی است؛ یعنی هر کس هنر بیشتری به میدان بیاورد، قدرت بیشتری در بهرهگیری از امکانات خواهد داشت.
در کنار رسانۀ دینی، بخش دیگری از رویکرد رسانه به دین وجود دارد که حضور دین در رسانه است كه با تعبیر دین رسانهای از آن نام میبرند. ارزیابی شما از حضور دین در رسانه یا به تعبیری دین رسانهای چیست؟
باید قائل به تفكیك شد؛ یعنی ابتدائاً اشكالی در تعبیر دین رسانهای نمیبینم. این غیر از آنجایی است که دین را ابزاری در رسانه استفاده کنند. گاه دین با یک مقصد اصیل در رسانه میآید و دین رسانهای ایجاد میشود كه اصیل است ولی گاه همین دین رسانهای ابزاری است برای جلب مخاطب برای هدفی بیارزش یا حتی خطرناك. وقتی استفاده از دین در رسانه با هدف خود دین صورت بگیرد، چه اشكالی است در تعبیر دین رسانهای؟ اگر هدف، ارتقاء فهم دینی، تبلیغات دینی، توسعۀ فرهنگ دینی و مانند اینها باشد چه اشكالی دارد دین رسانهای شود؟ از طرفی ممکن است مدیران رسانهای هیچ اعتقاد دینی نداشته باشند ولی چون میبینند بازار دین الان خریدار دارد از این نامها و نمادهای دینی استفاده میکنند تا پول بیشتری کسب کنند، تا بتوانند آگهی بیشتری کسب کنند، مقام بالاتری بیاورند، قدرت رسانهایشان را بالا میبرند یا مقاصد سیاسی دیگری را دنبال کنند. در اینجا دین ابزار قدرت میشود، ابزار کسب ثروت میشود كه غلط است. ولی ما به جنبۀ مثبتش نگاه میكنیم ـ دین رسانهای اصیل ـ و میپرسیم آیا چنین دین رسانهای مطلوب است؟ آیا مطلوب است چنین دینی؟ یا دین باید غیر رسانهای بماند؟ پاسخ من این است که نه! ما منع ذاتی برای رسانهای شدن دین نداریم.
شما اساساً میان دو تعبیر رسانۀ دینی و دین رسانهای تفاوتی نمیبینید؟
چرا! تفاوت هست؛ دین رسانهای میتواند منفی یا مثبت باشد. در واقع دین رسانهای یک جنبۀ تنزلیافتهتری از دین واقعی است ولی اشکالی در این تنزل و تقلیل نیست. اشکال در کجا پدید میآید؟ برای نمونه کسی میخواهد یکی از شعائر دینی را انجام دهد؛ مثلاً دعا بخواند. دعا خواندن حس و حالی میخواهد. انسان باید ارتباطی را با خدا برقرار کند. اصل دعا کردن یعنی ایجاد ارتباط با خدا و سخن گفتن با او. حال اگر آمدیم این مراسم را که انسان باید خودش مشارکت داشته باشد از تلویزیون نمایش دادیم و انگیزهمان این بود كه این كار جانشین حضور مردم در مراسم دعا خواهد شد به خطا رفتهایم. اینجا یک دعای رسانهای درست کردهایم. در این دعای رسانهای مخاطب میبیند، میشنود، تماشاگر دعا خواندن دیگران میشود. خب این ظاهراً یک جور دین رسانهای است! البته تا همین جا هم اشكالی در دین یا دعای رسانهای نیست اشكال از جایی صورت شكل میگیرد كه آن تفكر جایگزینی وارد میشود. اینكه فكر كنیم این دعا همۀ خاصیت آن دعای معهود زیر آسمان با حضور نفسانی را دارد. اگر مشاهده جای مشارکت را بگیرد، رخداد غلطی شكل گرفته است ولی اگر مشاهده راهنما به مشارکت بعدی بشود، این خوب است و دین رسانهای هم مطلوب واقع شده است. مثلاً در محرم به جای اینکه فرد برود در روضهخوانیها و حسینیهها شركت کند، مینشیند پای تلویزیون و مثلا مداحی را میبیند یا پخش زندۀ مراسم كربلا را میبیند. با این مشاهده ممکن است حس و حالی هم پیدا کند، اشکی هم بریزد ولی این نمیتواند و نباید جانشین حضور نفسانی فرد در این مراسمها شود. عرض میکنم كه واقعاً میشود دین رسانهای درست کرد ولی نه در آن بخش از واجبات دینی، نه در آن مقررات اصلی دینی که خود فرد باید مشارکت فعال داشته باشد.
ظرفیت رسانههای دیداری و شنیداری در انتقال مفاهیم دینی چه اندازه است؟
حضور دین در جامعه با استفاده از سینما، تلویزیون و رادیو حتماً با مخاطراتی همراه است. چنانکه امکاناتی در اختیار دین میگذارند، الزاماتی هم دارند كه شاید بتوانند فرد را به بیراهه بكشانند. از جملۀ مخاطرات کاهش محتوا، تنزل محتوا و... است؛ برای نمونه در بحث به كار بردن دین در رسانه، رعایت حدود شرعی لازم است. حدود، محدودۀ فعالیت ما را تعیین میکنند. از طرفی بایستی تصویر جامعی از دین عرضه کنیم. جامعنگر باشیم و همۀ دین را به نمایش بگذاریم، نه بخشی از آن را. همۀ مسائل دینی هموزن نیستند، بعضیها خیلی سنگیناند و بعضیها روبناییتر و سبکتر هستند. برای نمونه مسئلۀ توحید خیلی مسئلۀ مهم و زیربنایی است. مطالب بعدی اینکه تولید پیام باید برای همۀ اقشار باشد. ما حتی برای غیر مسلمان هم باید برنامه داشته باشیم. دعوت دینی باید شامل همه شود. قرآن در جاهایی میگوید ایها الناس و در جاهایی ایها المومنون. در جایی به مردها خطاب میکند و در جاهایی به زنها. از طرفی توزیع پیام دینی باید عادلانه باشد؛ یعنی پیامهای دینی به همه برسد. این جور نباشد كه رادیو معارف درست کنیم برای قمیها و برای شهرهای کوچک نباشد. دیگر اینکه سعی کنیم مخاطب را تعالی دهیم و از ابتذالگرایی بپرهیزیم. این بحث برمیگردد به اینکه ما همیشه نباید مردم را در سطح ذائقه فعلیشان نگه داریم. برنامههای ما نباید در سطح میل مردم باقی بماند بلکه باید به نیازهای واقعیشان هم توجه کنیم. همچنین باید در حفظ قداست امور مقدس تلاش كرد. امور مقدس را دم دستی نکنیم. نباید آنها را آنقدر تصویری كنیم كه برای مردم عادی شوند. همین عدم نمایش چهرۀ پیامبران باعث حفظ قداست آنها میشود. نمیگویم حرام است ولی مطلوب نیست. اینها الزاماتی هستند كه كار با دین در رسانه به همراه خواهد آورد. الزاماتی كه باید در تعامل با مقتضایت رسانه، شناخت زمان و مكان و نیاز مخاطب یك رسانۀ پویا را شكل دهند.
گفتگو با: حجتالاسلام دكتر هادی صادقی
به كوشش: حجتالاسلام سیدعلی آتشزر
منبع:ماهنامه رواق هنر و اندیشه ،شماره چهل و سوم
1.لازم به یادآوری است پرسش اول و دوم این گفتوگو، در شمارۀ ویژۀ همایش ـ 39 و 40 ـ هم آمده بود ولی به دلیل شتاب در آمادهسازی آن شماره، بخشی از پاسخ مصاحبهشونده به پرسش دوم جا افتاده بود كه در این شماره عینا متن پرسش و پاسخ اول و دوم را دوباره كار كردهایم.