بد نیست بحث را از كمی پیشتر شروع كنیم؛ با بررسی گذشتۀ ارتباطات اجتماعی بشر و چگونگی ارتباطات میان آحاد بشر، به دستهبندیهای متفاوتی میرسیم. تقسیمبندیهای مختلفی که از تحولات مربوط به ارتباطات اجتماعی بشر شده ـ از تونیز و مكلوهان و دیگران ـ عمدتاً تکنولوژیمحور است و بر اساس تغییر و تحولاتی که در وسایل ارتباط جمعی اتفاق افتاده، تاریخ ارتباطات انسانی را هم بر همان اساس تبیین و تفسیر میكنند. حالا نمیخواهم وارد آن تقسیمبندیها بشوم؛ چرا که در ادبیات مربوط به ارتباطات هست ولی در بین انواع ارتباطاتی که ما در جامعۀ بشری داریم، چه بر مبنای تقسیمات نهادی ـ که گاهی مبنایی است ـ و چه بر مبنای تقسیمات محتوایی و چه بر اساس اهداف ارتباطی، دین یکی از موضوعاتی است که همواره با خلقت بشر گره خورده است. در گذشتۀ بشر، ارتباط بر مبنای ارتباطات شفاهی رودررو و تقریباً بدون واسطه صورت میپذیرفت. اگر در حوزۀ اسلام نگاه کنیم، میبینیم که اسلام وقتی خودش را به جامعۀ بشری ارائه کرد، عمدتاً در طول قرنها، توسعه و گسترش معارف دینی و ارتباطات اسلامی بر مبنای ارتباطات رودررو و چهرهبهچهره اتفاق افتاده است. رسانههای سنتی مانند مسجد، مدارس، مجالس مذهبی و از این دست، بر پایۀ ارتباطات شفاهی و رودررو قوام پیدا کردهاند. وقتی که در طول قرن گذشته که رسانههای جدیدی بروز و ظهور پیدا کردند و امکان گسترش ارتباطات انسانی و تحول در نوع نگاه به ارتباطات در جامعۀ بشری فراهم شد، میبینیم که در حوزۀ دین هم اتفاقاتی افتاده است. برخی از آن مربوط به جوامع غیراسلامی است؛ به خاطر جایگاه خاصی که ادیان در جوامع مختلف دارند، این رخدادها به گونههای متفاوتی رقم زده شده است؛ برای نمونه جامعۀ مسیحی پروتستانها، با حضور رسانههای جمعی، به این نتیجه رسیدند برای اینکه در جامعۀ غربی و در فرهنگ نوظهور رسانهای بتوانند خودشان را ابراز کنند، ناچارند از این وسایل استفاده كنند. به این معنا که زنده بودن و حضور خودش در جامعه را، منوط به این كرد که بتواند از رسانهها استفاده کند. اگر ما استفاده از رادیو را به عنوان نقطۀ آغاز این کار بدانیم، چیزی حدود هشتاد سال پیش، جمعیتهای مسیحی رو آوردند به استفاده از رادیو و بعد به تدریج از 1960 به بعد رو آوردند به برنامههای تلویزیون. اتفاقی که در این دوره افتاد، این بود که ارتباطات شفاهی و رودررو ـ و به اصطلاح مبتنی بر تقلید ـ تغییر پیدا کرد و نوعی دیگر از ارتباطات، بر اساس ارتباط جمعی، پایهگذاری شد. در نتیجه امکانی برای دین فراهم شد که ـ حالا چه با اهداف تبلیغی نگاه کنیم چه با اهداف غیرتبلیغی ـ معارف خودش را در یک سطح گستردهتر، ابتدا در سطوح منطقهای و امروزه در سطح جهانی، به گوش همه برساند.
در جوامع مسیحی این روال، یک روال خاصی بود. مشکلاتی هم داشت از جمله اینکه شاید دیدگاه ماهیتانگار به رسانهها غلبه داشت و بسیاری معتقد بودند که خاستگاه رسانههای جمعی خاستگاه غیردینی است و نمیشود از رسانهای که اصلا برای اهداف غیردینی تأسیس شده و دنبال اهداف غیر دینی است، کار دینی انتظار داشت. پس چالشهای زیادی به وجود آمد تا امروزه اثبات شد که این رسانه هم میتواند در حوزۀ دینی، حرفهای خوبی برای گفتن داشته باشد و دین از این ابزار میتواند استفاده کند به گونهای که الان واتیکان، رسانهها را به عنوان یک نعمت الهی قلمداد کرده است که در بیانیههایشان بارها به آن اشاره کردهاند.
منظورتان از دیدگاه جدید، دیدگاه ابزارانگارانه به رسانه است یا نه دیدگاه ذاتگراست كه ذات رسانه را لایتغیر میداند؟ یا نه همان دیدگاه تعاملی را قصد كردهاید؟
چند دیدگاه وجود دارد ولی مهمترین مخالفتها از طرف کسانی انجام شد که دیدگاهِ به اصطلاح ذاتانگار داشتهاند و برای رسانه جایگاهی و خاستگاهی قائل بودند که این خاستگاه، ذاتیِ رسانه است؛ پس رسانه با چنین خاستگاهی نمیتواند با دین کنار بیاید. ولی در اسلام و در جوامع اسلامی این روند متفاوت است. معتقدم در جوامع اسلامی و در حوزۀ مطالعات اجتماعی نباید به دین به عنوان نهاد نگاه کرد بلکه میشود از آن به فرانهاد تعبیر کرد؛ چیزی که تار و پود فرهنگ از او بافته شده است. در تاریخ جوامع اسلامی از دورهای که اسلام گسترش پیدا کرده به اقصی نقاط جهان، اسلام به عنوان یک دین حاضر در همۀ ابعاد زندگی و امروزه به عنوان یک دینی که حضور جهانی و پرتو جهانی دارد، مطرح بوده است. اسلام وقتی با رسانهها روبهرو شد، مسائل دیگر یا شرایط دیگری برایاش به وجود آمد که این شرایط با شرایطی که در کشورهای غربی اتفاق افتاد، متفاوت بود و با آسیبهایی مواجه شد كه این آسیبها با آسیبهای کشورهای جوامع مسیحی و غربی متفاوت بود.
برای دینی فرهنگساز و همهجا حاضر ـ اسلام ـ امکانی فراهم شد که میتوانست این رسالت خودش را بهتر انجام دهد. ولی در بدو امر، با آسیب مواجه شد و آن اینکه در طول چیزی حدود 14 قرن استفاده از ارتباطات رودررو و شفاهی و بهرهمندی از رسانههای سنتی در تبلیغ و ارتباطات دینی (مانند منبر)، وقتی عامل جدیدی ظهور و بروز پیدا میکند، باید جایگاه خودش را تعریف کند. متاسفانه به خاطر شرایط سیاسیای که در کشورهای اسلامی وجود داشت ـ و دارد ـ و عمدتاً کسانی که در راس قدرت دولتـملتهای اسلامی حضور داشته و دارند ـ افرادی سکولارو یا ضد دین ـ از رسانه به عنوان ابزاری برای کمرنگکردن حضور دین در جامعه یا ابزاری برای مقاصد سیاسی بهره بردند، جایگاه رسانهها تحریف شد. رسانه به جای اینکه در خدمت دین قرار بگیرد، در مقابل دین قرار گرفت. از اینجا بود که تقابل حوزۀ دین و رسانه در کشورهای اسلامی، تقابلی شد که مقبولیت و مشروعیت مردمی هم داشت. مردمی كه با دین زندگی میکردند و فرهنگشان از دین ساخته شده بود، با مشاهدۀ ایستادگی رسانههای جمعی در برابر فرهنگ اسلامی و پیامهای تولیدیشان ـ كه در مسیری خلاف فرهنگ اسلامی بود ـ به مقابله با رسانهها برخاستند و در این بین، روشنگری رهبران مذهبی هم بسیار موثر بود؛ برای نمونه در ترکیه کاملاً رسانه در خدمت اهداف سكولار است یا در کشورهای دیگر، مانند مالزی؛
امروز رادیو و تلویزیون میخواهند خودشان را در یک جامعۀ اسلامی تعریف کنند؛ به گونهای که تقابلها كمتر شود یا به آن دامن زده نشود. متاسفانه در ایران به خاطر تعریف نادرستی كه از رسانههای جمعی شد، فرصت بهرهمندی از رسانه برای تعمیق فرهنگ اسلامی از دست رفت. با همۀ این، پس از انقلاب اسلامی به خاطر بازتعریف جایگاه رسانۀ جمعی و آن همگرایی که بین رسانۀ جمعی و رسانههای سنتی اتفاق افتاد و تعریف مجددی که از جایگاه رادیو و تلویزیون و رسانههای جدید شكل گرفت، امکان فرهنگی و اجتماعی برای تقویت حضور اسلام در فرهنگ ایران و تقویت اهرمهای تبلیغیـاسلامی با محوریت ایران در سطح جهانی به وجود آمد. هر چند ما در سیاستگزاریمان با مشکلات زیادی مواجه هستیم. به گونۀ بالقوه، رسانههای جمعی، امکانات فرهنگی و اجتماعی بسیار قابل توجهی برای گسترش دین در شعاع جهانی فراهم آوردهاند ولی اگر این امکان بخواهد به فعلیت برسد، به نحوۀ حضور رسانههای جمعی و تعریف این وسایل ارتباطی در فرهنگ خاص آن جامعه بستگی دارد كه با توجه به این حضور میشود گفت آیا از این امکان استفاده شده است یا نه؟
آن نسخههایی كه غربیها در کتابهایشان پیچیدهاند، نسخهای است كه كاملاً منحصر به خودشان است و به هیچ جای دیگر قابل تعمیم نیست؛ معتقدیم نگاه ما یک نگاه فرهنگیـارتباطی به رسانههای اسلامی است (و باید باشد).
در مطالعات رسانهای و همچنین در مطالعات ارتباطی، نیازمند یک سلسلهتعابیر جدید هستیم؛ برای نمونه ما بایست در دانش رسانهای، یک تعبیر جدید و یک اصطلاح جدید وضع کنیم تا با کمک اصحاب دانش رسانهای، این اصطلاحها جا بیفتد و در زبان گفتاری و نوشتاری اساتید و دانشپژوهان حوزۀ رسانه رایج شود... آیا اصطلاح رسانۀ دینی را قبول دارید و بر فرض قبول، معیارهای این اصطلاح چیست؟
مدتی دربارۀ دیدگاههای قرآن در حوزۀ ارتباطات کارهایی انجام دادیم و به اینجا رسیدیم كه شاید استفاده از واژۀ ارتباطات، برای استخراج دیدگاههای قرآنی، یک واژۀ درستی نباشد؛ چرا؟ برای اینکه خود ارتباطات، یک بارِ مفهومی، معنایی و فرهنگی چند صد ساله دارد و نمیتوانیم یک واژه را بگیریم و معنایاش را نگیریم. وقتی شما میگویید ارتباطات در قرآن، یعنی همان ارتباطات با همان بار معنایی چندساله كه عمدتاً در حوزۀ ادبیات غربی و سکولار تعریف شده است و حال آن را در قرآن جستوجو میکنیم. پس در همان ابتدای جستوجو، دچار تعارض میشویم.
اگر بخواهیم دیدگاه اسلامی را در حوزۀ ارتباطات و رسانهها جستوجو کنیم، اولین قدم استفاده از واژههای درست است و ما باید خودِ واژههای دینی و اسلامی را استفاده کنیم و عیناً در نوشتار، همان واژهها را استفاده کنیم و بعد واژهها را توضیح بدهیم. این کار درستی است که ما میخواهیم انجام دهیم. حالا وقتی میخواهیم گفتوگو کنیم، ناچار هستیم واژههای مشترک به کار ببریم. حالا رسانۀ دینی[1] یا رسانههای دینی از آن دسته واژههایی هستند که بار مفهومی بسیار زیادی ـ از پیش ـ همراه دارند که وقتی شما این واژه را در یک کنفرانس بینالمللی، در آمریکا یا اروپا به كار میبندی، فوری ذهنشان میرود به سمت برنامههای تلویزیونی شبکههای تبشیری (تلهونجلیستی). شبکههایی که کاملاً جدا از جریان اصلی رادیو و تلویزیون دنیا هستند و این آمدهاند برای اینکه رسالت دینی خود را با تلاش فوق العاده زیاد ـ به همراه اثبات خودشان ـ انجام دهند. در حالی که وقتی ما میگوییم رسانۀ دینی ـ در جوامع اسلامی یا در ایران ـ یعنی رسانهای که هویت و ماهیت و تعریف خودش را، از تئوری تا سیاستگزاری، از دین گرفته باشد. برای چی؟ برای اینکه بتواند در جامعهای که تمام ارتباطاتش بر مبنای دین است، جایگاه خودش را تعریف کند؛ یعنی وقتی میگوییم رسانۀ دینی، میخواهیم آن رسالت عقبمانده و باقیمانده در حوزۀ ارتباطات دینی را جستوجو کنیم و به آن برسیم؛ پس رسانۀ دینی، رسانهای است که از خاستگاه، تئوری و مبانی تا برنامهسازی و جریان ارزیابی برنامهای، همهاش بر مبنای دینی استوار باشد. با این تعبیر، رسانۀ دینی درست است.
اگر شما دنبال این هستید تا بدانید كاربرد واژۀ رسانۀ دینی درست است یا غلط، باید بگویم، میتواند درست باشد و هم میتواند درست نباشد! بستگی به این دارد که شما چگونه با بار معنایی و مفهومی بسیار زیاد آن درگیر شوید. بر مبنای تعریف درست از رسانۀ دینی میشود این گونه گفت كه از منظر اسلامی چنین نیست که رسانۀ غیر دینی هم میتوانیم داشته باشیم. همه چیز ما در یک جامعۀ اسلامی باید دینی باشد. رسانۀ دینی یک موضوع اولیه است، نه یک موضوع ثانویه؛ در حالی كه در دیگر جوامع، رسانه غیر دینی است و سپس اگر قرار است دینی شود، باید خودش را با مفهوم و دیدگاه اولیهاش، بازتعریف کند در حالی كه برای ما رسانۀ دینی اصلی اولیه است.
در بحث دین و رسانه، سراغ مبانی غربی میرویم. آنها از رسانه یک تعریف خاصی دارند همچنانكه از دیگر اصطلاحها هم تعریف خاصی دارند. آنها از دین هم تعریف خاصی دارند؛ یعنی نگاهشان به رسانۀ دینی متناسب با رویکردشان و تعریفشان به/از دین است. چقدر میتوانیم از واژههای دینی آنها در تعریف رسانۀ دینی استفاده کنیم؟
چقدر در رسیدن به تعریفی از رسانۀ دینی، میتوانیم به اشتراكاتمان با دیگر ادیان امیدوار باشیم. یا اینكه بگوییم آنها بایست دین خودشان و رسانۀ دینی خودشان را تعریف کنند و ما هم رسانۀ دینی خودمان را؛
در این مباحث، مشترکات لفظیای به كار میروند كه هر كدام از ما، معانی متفاوتی را استخراج میکنیم. دكتر هوور ـ در آمریکا ـ در موضوع مفهوم دین و رسانۀ دینی در خانوادهها، بررسی کرده و رسیده به اینجا كه در خودِ جامعۀ مسیحی پروتستانی آمریكا، خود دین، مفاهیم و معانی بسیار متفاوتی نزد مردم دارد! وقتی پرسیده میشود كه آیا شما دوست دارید برنامههای دینی را در ساعات پربینندۀ تلویزیون ببینید؟، چه بگویند بله یا خیر، مبتنی است بر نگرششان به دین که بعضی اوقات کاملاً شخصی است و در تكتك اعضای خانواده متفاوت است. پس همه چیز را باید به این معانی نهفته در پشت واژهها برگردانیم. چه برسد شما بخواهید در یک موضوع ایدئولوژیكِ کاملاً متفاوت، با هم گفتوگو کنید.
باید نسبت به استفاده از واژههای مشترک در این گفتگوها، بسیار مراقب و هوشیار باشیم. باید تا آنجا که میتوانیم، واژههای خودمان را استفاده کنیم؛ برای نمونه در بحث کارکردهای رسانههای دینی، به کارکرد ارشاد توجه داشتهام. در مقالات و گفتوگوهایام عیناً این واژه را بکار میبرم؛ چون هیچ معادلی برای این كاركرد ارشادی وجود ندارد.
دو واژۀ رسانه و دین، در جوامع اسلامی و غیراسلامی تفاوتهایی دارند. مهمترین تفاوتش این است که دین در جوامع اسلامی یک فرا نهاد است، یک پدیدۀ معناساز است که این معانی را در همۀ حوزههای اجتماعی و فردی تسری میدهد. میشود گفت همۀ نهادهای اجتماعی ما معانی خودشان را از دین میگیرند، پس كاركرد و حضور دین اسلام در رسانۀ دینی کاملاً با مسیحیت و یهودیت، متفاوت است. آنها دین را یک نهاد در کنار نهادهای دیگر ـ حتی پایینتر از نهادیهای دیگر ـ میبینند كه میتوانند با هم تعامل کنند و حتی تعامل نکنند. در حالی كه ما در اسلام اصلاً نمیتوانیم این حق را بدهیم به نهادهای دیگر كه با اسلام تعامل نكنند؛ چرا كه اصلاً همۀ موقعیت و ماهیت و مشروعیتشان از اسلام است. پس همین نگاه وقتی به رسانۀ دینی میرسد، كاملاً حوزۀ بحثها را متفاوت میكند.
آیا اصطلاح دین رسانهای را ـ به این معنا كه وقتی دین در رسانه حضور مییابد، اقتضائات رسانهای را میپذیرد و نحوۀ خاصی از ظهور و بروز را پیدا میكند ـ قبول دارید؟
اولینبار، خانمی واژۀ دین تلویزیونی یا تلویزیون دینی را در کتابهایاش استفاده کرد؛ از دید او وقتی برنامههای مسیحی از کلیسا پخش میشوند، اگر شما یک دوربین بکارید روبهروی کشیش و عیناً آنچه او میگوید را بدون دستکاری از تلویزیون پخش کنید، این میشود دین تلویزیونی؛
تلویزیون دینی یعنی اینکه دین را با نمادها و مقتضیات تلویزیونی نشان دهیم.
در سالهای اخیر، خودم وقتی از این واژهها استفاده کردهام، دچار اختلاط کاربردها شدهام. بنابراین این واژه را با دو تعبیر بررسی میکنم:
در سطح تئوریک و بنیادین، وقتی رسانهای بر تئوریهای دینی استوار است و خاستگاهش دینی است، میشود رسانۀ دینی. پس وقتی در رسانهای ـ بدون اینکه آن رسانه، هویت دینی داشته باشد یا تعریف دینی شده باشد ـ فیلم یا سریالی با مضمون دینی پخش شود، آن مضمون، دین رسانهای است. ولی رسانهای كه از تئوری تا عمل، با مبانی دینی تعریف شده باشد و عمل كند، میشود رسانۀ دینی. رسانهای كه به پخش برنامههای دینی بپردازد ـ مثل بقیۀ برنامهها و نگاهش به دین مانند بقیۀ برنامههای عادی باشد ـ این میشود دین رسانهای.
اگر از مبنا تا عمل، رویكرد دینی داشته باشد، دین تلویزیونی نمیشود؟ گرچه شما در ساحت نظری و در صحنۀ عمل، رویکرد دینی را حفظ میكنید ولی به هر حال این برنامه از تلویزیون پخش میشود و با پخش از رادیو فرق میکند و اقتضائات خاص خود را مییابد.
بستگی به تعریف شما دارد. شما میتوانید دین رسانهای را به این معنا بگیرید كه دین وقتی از رسانهای به رسانۀ دیگر میرود، تفاوتهایی پیدا میکند. یک تعریف هم من دارم؛ و آن وابسته به نوع استفادۀ شما از واژه است. وقتی رسانهای که ماهیتش دینی است، در آن، دین تنها حضوری از نوع یك برنامۀ تلویزیونی داشته باشد، میشود دین رسانهای.
فرض کنید در جمهوری اسلامی ایران، وقتی برنامۀ دینی میسازید، از نمادها و اصول برنامهسازی رسانهای بهره میبردید تا یک پیام دینی بدهید؛ این میشود تلویزیون دینی، رسانۀ دینی. ولی وقتی شما از نمادهای رسانهای درست استفاده نمیکنید ـ برای نمونه در برنامههای مناسبتی میآیید عین همان چیزی که در رسانههای سنتی اتفاق افتاده عیناً پخش میکنید (بازپخش و بازـارائۀ پیامهای رسانههای سنتی از طریق تلویزیون و رادیو ـ این میشود دین رادیویی یا دین تلویزیونی.
به هر حال در حوزۀ ارتباطات، هر واژهای به کار ببریم، بایست از طرف مقابل بپرسیم منظورش از آن لفظ چیست؟ با این كار، روشن میشود که كاربرد آن اصطلاح درست است یا خیر؟
به هر روی، رسانه نمیتواند همۀ شئونات دینی را ارائه دهد و این ظرفیت را ندارد؛ نكتۀ مهم بعدی این است كه اگر دین و پیام الهی از طرف رسولان غیر معصوم به مردم ارائه میشد، تفاوتی نمیکرد با رسول معصوم؟ قطعاً فرق میكرد. پس رسانه به رسانه، وسیله به وسیله تفاوت دارد. اگر شما پیامی را از طریق منبر ارائه کنید، متفاوت خواهد بود با انتقال آن از طریق یك معلم یا پزشك یا تلویزیون و رادیو. هر کدام جایگاه خودش را دارد. بستگی به توقع شما از کار دینی دارد.
غفلت نكنیم از این نكته كه رسانههای جمعی، به تنهایی انسانساز و متدینساز نیستند و افت معنایی و ملکوتی معارف دینی در رسانههای جمعی بسیار قابل توجه است. این تنزّل در رسانهها اتفاق میافتد. افتش قابل توجه است ولی در یک جهات دیگری به خاطر تصویرسازیهای جذاب و توانمندیهای تلویزیون و رادیو در روایت و بیانِ متفاوتشان نسبت به دیگر وسایط ارتباطی، میتوانند تا اندازههایی تقویتکنندۀ بعضی از ابعاد معارف دینی باشند. پس باید گفت که رسانه به رسانه، ارائۀ معارف دینی متفاوت خواهد شد و تصویری که از دین ارائه میشود در این وسایط ارتباطی کاملاً با همدیگر فرق میکند. مهم این است که ما توانمندیها و کاستیهای این وسایط ارتباطی را بشناسیم كه من از آن تعبیر میکنم به دیدگاه نظری سامانۀ متعامل پویای ارتباطات دینی؛ یعنی وقتی شما در جامعۀ اسلامی میخواهید یک کار دینی انجام دهید، باید ارزیابی كنی كه انجام صحیح این كار از عهدۀ كدام یك از وسایل ارتباطی برمیآید: منبر، تلویزیون یا رادیو... مهم این است که این رسانهها به بهترین نحو با همدیگر تعامل كرده و مکمل همدیگر باشند؛ یعنی نگاهی سامانهای (سیستمی) داشته باشیم. برآیند این تعامل، به پیامسازی دینی و تحقق رسالت ارتباطات دینی کمک خواهد کرد. یعنی ببینیم پیام شادیبخش از كدام رسانه بهتر منتقل میشود یا سرگرمی مال كدام رسانه است و...پس باید توجه کنیم که از چه رسانهای و برای چه مفاهیم دینیای استفاده میکنیم و براساس آن توقع خودمان را تنظیم کنیم.
چقدر این تفکیک کارکردها واقعی است؟ شاید همینها هم همان ادبیاتی باشد که ما فکر میکنیم قطعی است، ولی قطعی نیست. شاید یک سلسله از آزمون و خطاهایی است که تلویزیون ما، به عنوان رسانهای که دوست دارد رویکردش دینی باشد، انجام میدهد. پس وارد هر حوزهای میشود. واقعا فکر میکنید این کارکردها قطعی است؟ چقدر نیاز به آزمون و خطا دارند؟ شاید بتوانیم کارکرد جدیدی را برای رادیو و تلویزیون تعریف كنیم؟
ببینید این تقسیمبندیها ـ كه هر رسانه بر اساس كاركردش متولی یك مسئولیت بشود ـ در خیلی از علوم هست. این تقسیمبندیها برای این است که ما مجال گفتوگو پیدا کنیم تا بتوانیم ذهنمان را برای گفتوگویی درست، تنظیم و آماده کنیم. وگرنه به نظر من تداخل تقسیمات کاملا مشهود است. نمیتوانیم بگوییم این برنامه آموزشی است و این برنامه مثلا اطلاعرسانی است؛ اصلاً این طور نیست ولی ما برای اینکه در حوزۀ برنامهسازی دینی بتوانیم گفتوگو کنیم، باید یک جا یک تقسیماتی ارائه کنیم تا بر مبنای آن تقسیمات وارد گفتوگو شویم. البته حواسمان باشد این تقسیمات، حصر عقلی نیستند. بگوییم این است و جز این نیست. نه!
در یکی از کارهای تحقیقاتیام در حوزۀ آموزش دینی، با فرض اینکه این تقسیمات، تقسیماتی نسبتا قابل پذیرش هستند، به این نتیجه رسیدیم که کارکردهای سرگرمی و اطلاعرسانی در تلویزیون، در حوزۀ دینی، کارکردهای اصلی هستند و در وهلههای بعدی كاركردهای آموزشی و ارشادی قرار دارند. در همانجا چنین نتیجهگیری کردیم که اگر بخواهیم در حوزۀ دینی کار موفقی انجام دهیم، باید به همۀ کارکردها توجه داشته باشیم. منتهی حوزۀ ارشاد و حوزۀ آموزش را هم باید در کارکرد سرگرمی و اطلاع رسانی تعقیب کنیم؛ یعنی شما در قالب سرگرمی میتوانید کار اطلاعرسانی کنید، میتوانید کار ارشادی کنید، میتوانید کار آموزشی کنید؛ یعنی اینها چیزی نیستند که بگوییم آموزش و لاغیر ولی در رسانه میگوییم این برنامه برنامهای است که جنبههای آموزشیاش ـ با تعریفی که از آموزش داریم ـ قوی تر است. این تقسیمبندیها برای این است كه ما بتوانیم گفتوگو و نظم بهتری داشته باشیم.
برای اینكه در حوزۀ رسانۀ دینی، به جای همگرایی، واگرایی پیش نیاید باید چه كرد؟
پاسخم به این پرسش، توجه به سامانۀ متعامل پویا و همگرای ارتباطات دینی است؛ یعنی توجه كنیم که همۀ این رسانهها برای ارتباطات دینی، تبلیغ دینی، هدف دینی، لازم هستند. خانواده لازم است، مجالس و مراسم مذهبی لازم هستند، مسجد باید باشد، دورههای دوستی و مرید و مرادی باید باشند، رادیو، تلویزیون و مطبوعات هم باید باشند. مهم این است که سیستمی نگاه کنیم. طوری نگاه کنیم که هر کدام از اینها وقتی کارشان را انجام میدهند، برآیندشان یک اتفاق مثبت در جامعه باشد. خیلی از کارها در حلقهها ـ به قول خودمان ـ و دورههای تربیتی و شاگردپروری انجام میشوند و اصلا در رادیو و تلویزیون نمیتوانیم انجام دهیم. خیلی از کارها را هم در تلویزیون میتوانیم انجام دهیم که این حلقهها توان انجامشان را ندارند. وقتی واگرایی اتفاق میافتد که شما نگاه سیستمی نداشته باشید و هر کدام را جداگانه و برای مقاصد خاصی استفاده کنید. وقتی نگاه شما در قالب یک سیستم و نظام ارتباطی شكل گرفت ـ که این نظام ارتباطی رسالتش فقط یک رسالت دینی است و میخواهد منویات اسلام را محقق کند ـ یک همگرایی رخ میدهد. اگر شما توانمندیها را به لحاظ رسانهای و حرفهای نشناسید، واگرایی اتفاق میافتد. پس واگرایی و همگرایی مرهون دو موضوع مهم است:
یکی اینکه همهشان را در حوزۀ یک رسالت دینی تعریف کنید. اگر این رسالت دینی را برای همهشان قائل باشید، آن وقت شما میتوانید توقع همگرایی داشته باشید.
نکتۀ دوم اینکه شما مقتضیات رسانهای و تکنولوژیک کار هر کدام از رسانهها را خوب شناخته باشید. اگر از منبر همان توقعی را داشته باشیم كه از تلویزیون داریم، خطا كردهایم. آن وقت است كه میان تلویزیون و منبر واگرایی رخ میدهد. بنابراین شناخت خود این نظام، خودِ این رسانه، به هدف رسیدن به همگرایی رسانهای، الزامی است.
گفتگو با :دكتر ناصر باهنر
به كوشش :حجتالاسلام سلمان رضوانی
منبع:ماهنامه رواق هنر واندیشه ،شماره سی و نهم و چهلم
[1]. religious media
در جوامع مسیحی این روال، یک روال خاصی بود. مشکلاتی هم داشت از جمله اینکه شاید دیدگاه ماهیتانگار به رسانهها غلبه داشت و بسیاری معتقد بودند که خاستگاه رسانههای جمعی خاستگاه غیردینی است و نمیشود از رسانهای که اصلا برای اهداف غیردینی تأسیس شده و دنبال اهداف غیر دینی است، کار دینی انتظار داشت. پس چالشهای زیادی به وجود آمد تا امروزه اثبات شد که این رسانه هم میتواند در حوزۀ دینی، حرفهای خوبی برای گفتن داشته باشد و دین از این ابزار میتواند استفاده کند به گونهای که الان واتیکان، رسانهها را به عنوان یک نعمت الهی قلمداد کرده است که در بیانیههایشان بارها به آن اشاره کردهاند.
منظورتان از دیدگاه جدید، دیدگاه ابزارانگارانه به رسانه است یا نه دیدگاه ذاتگراست كه ذات رسانه را لایتغیر میداند؟ یا نه همان دیدگاه تعاملی را قصد كردهاید؟
چند دیدگاه وجود دارد ولی مهمترین مخالفتها از طرف کسانی انجام شد که دیدگاهِ به اصطلاح ذاتانگار داشتهاند و برای رسانه جایگاهی و خاستگاهی قائل بودند که این خاستگاه، ذاتیِ رسانه است؛ پس رسانه با چنین خاستگاهی نمیتواند با دین کنار بیاید. ولی در اسلام و در جوامع اسلامی این روند متفاوت است. معتقدم در جوامع اسلامی و در حوزۀ مطالعات اجتماعی نباید به دین به عنوان نهاد نگاه کرد بلکه میشود از آن به فرانهاد تعبیر کرد؛ چیزی که تار و پود فرهنگ از او بافته شده است. در تاریخ جوامع اسلامی از دورهای که اسلام گسترش پیدا کرده به اقصی نقاط جهان، اسلام به عنوان یک دین حاضر در همۀ ابعاد زندگی و امروزه به عنوان یک دینی که حضور جهانی و پرتو جهانی دارد، مطرح بوده است. اسلام وقتی با رسانهها روبهرو شد، مسائل دیگر یا شرایط دیگری برایاش به وجود آمد که این شرایط با شرایطی که در کشورهای غربی اتفاق افتاد، متفاوت بود و با آسیبهایی مواجه شد كه این آسیبها با آسیبهای کشورهای جوامع مسیحی و غربی متفاوت بود.
برای دینی فرهنگساز و همهجا حاضر ـ اسلام ـ امکانی فراهم شد که میتوانست این رسالت خودش را بهتر انجام دهد. ولی در بدو امر، با آسیب مواجه شد و آن اینکه در طول چیزی حدود 14 قرن استفاده از ارتباطات رودررو و شفاهی و بهرهمندی از رسانههای سنتی در تبلیغ و ارتباطات دینی (مانند منبر)، وقتی عامل جدیدی ظهور و بروز پیدا میکند، باید جایگاه خودش را تعریف کند. متاسفانه به خاطر شرایط سیاسیای که در کشورهای اسلامی وجود داشت ـ و دارد ـ و عمدتاً کسانی که در راس قدرت دولتـملتهای اسلامی حضور داشته و دارند ـ افرادی سکولارو یا ضد دین ـ از رسانه به عنوان ابزاری برای کمرنگکردن حضور دین در جامعه یا ابزاری برای مقاصد سیاسی بهره بردند، جایگاه رسانهها تحریف شد. رسانه به جای اینکه در خدمت دین قرار بگیرد، در مقابل دین قرار گرفت. از اینجا بود که تقابل حوزۀ دین و رسانه در کشورهای اسلامی، تقابلی شد که مقبولیت و مشروعیت مردمی هم داشت. مردمی كه با دین زندگی میکردند و فرهنگشان از دین ساخته شده بود، با مشاهدۀ ایستادگی رسانههای جمعی در برابر فرهنگ اسلامی و پیامهای تولیدیشان ـ كه در مسیری خلاف فرهنگ اسلامی بود ـ به مقابله با رسانهها برخاستند و در این بین، روشنگری رهبران مذهبی هم بسیار موثر بود؛ برای نمونه در ترکیه کاملاً رسانه در خدمت اهداف سكولار است یا در کشورهای دیگر، مانند مالزی؛
امروز رادیو و تلویزیون میخواهند خودشان را در یک جامعۀ اسلامی تعریف کنند؛ به گونهای که تقابلها كمتر شود یا به آن دامن زده نشود. متاسفانه در ایران به خاطر تعریف نادرستی كه از رسانههای جمعی شد، فرصت بهرهمندی از رسانه برای تعمیق فرهنگ اسلامی از دست رفت. با همۀ این، پس از انقلاب اسلامی به خاطر بازتعریف جایگاه رسانۀ جمعی و آن همگرایی که بین رسانۀ جمعی و رسانههای سنتی اتفاق افتاد و تعریف مجددی که از جایگاه رادیو و تلویزیون و رسانههای جدید شكل گرفت، امکان فرهنگی و اجتماعی برای تقویت حضور اسلام در فرهنگ ایران و تقویت اهرمهای تبلیغیـاسلامی با محوریت ایران در سطح جهانی به وجود آمد. هر چند ما در سیاستگزاریمان با مشکلات زیادی مواجه هستیم. به گونۀ بالقوه، رسانههای جمعی، امکانات فرهنگی و اجتماعی بسیار قابل توجهی برای گسترش دین در شعاع جهانی فراهم آوردهاند ولی اگر این امکان بخواهد به فعلیت برسد، به نحوۀ حضور رسانههای جمعی و تعریف این وسایل ارتباطی در فرهنگ خاص آن جامعه بستگی دارد كه با توجه به این حضور میشود گفت آیا از این امکان استفاده شده است یا نه؟
آن نسخههایی كه غربیها در کتابهایشان پیچیدهاند، نسخهای است كه كاملاً منحصر به خودشان است و به هیچ جای دیگر قابل تعمیم نیست؛ معتقدیم نگاه ما یک نگاه فرهنگیـارتباطی به رسانههای اسلامی است (و باید باشد).
در مطالعات رسانهای و همچنین در مطالعات ارتباطی، نیازمند یک سلسلهتعابیر جدید هستیم؛ برای نمونه ما بایست در دانش رسانهای، یک تعبیر جدید و یک اصطلاح جدید وضع کنیم تا با کمک اصحاب دانش رسانهای، این اصطلاحها جا بیفتد و در زبان گفتاری و نوشتاری اساتید و دانشپژوهان حوزۀ رسانه رایج شود... آیا اصطلاح رسانۀ دینی را قبول دارید و بر فرض قبول، معیارهای این اصطلاح چیست؟
مدتی دربارۀ دیدگاههای قرآن در حوزۀ ارتباطات کارهایی انجام دادیم و به اینجا رسیدیم كه شاید استفاده از واژۀ ارتباطات، برای استخراج دیدگاههای قرآنی، یک واژۀ درستی نباشد؛ چرا؟ برای اینکه خود ارتباطات، یک بارِ مفهومی، معنایی و فرهنگی چند صد ساله دارد و نمیتوانیم یک واژه را بگیریم و معنایاش را نگیریم. وقتی شما میگویید ارتباطات در قرآن، یعنی همان ارتباطات با همان بار معنایی چندساله كه عمدتاً در حوزۀ ادبیات غربی و سکولار تعریف شده است و حال آن را در قرآن جستوجو میکنیم. پس در همان ابتدای جستوجو، دچار تعارض میشویم.
اگر بخواهیم دیدگاه اسلامی را در حوزۀ ارتباطات و رسانهها جستوجو کنیم، اولین قدم استفاده از واژههای درست است و ما باید خودِ واژههای دینی و اسلامی را استفاده کنیم و عیناً در نوشتار، همان واژهها را استفاده کنیم و بعد واژهها را توضیح بدهیم. این کار درستی است که ما میخواهیم انجام دهیم. حالا وقتی میخواهیم گفتوگو کنیم، ناچار هستیم واژههای مشترک به کار ببریم. حالا رسانۀ دینی[1] یا رسانههای دینی از آن دسته واژههایی هستند که بار مفهومی بسیار زیادی ـ از پیش ـ همراه دارند که وقتی شما این واژه را در یک کنفرانس بینالمللی، در آمریکا یا اروپا به كار میبندی، فوری ذهنشان میرود به سمت برنامههای تلویزیونی شبکههای تبشیری (تلهونجلیستی). شبکههایی که کاملاً جدا از جریان اصلی رادیو و تلویزیون دنیا هستند و این آمدهاند برای اینکه رسالت دینی خود را با تلاش فوق العاده زیاد ـ به همراه اثبات خودشان ـ انجام دهند. در حالی که وقتی ما میگوییم رسانۀ دینی ـ در جوامع اسلامی یا در ایران ـ یعنی رسانهای که هویت و ماهیت و تعریف خودش را، از تئوری تا سیاستگزاری، از دین گرفته باشد. برای چی؟ برای اینکه بتواند در جامعهای که تمام ارتباطاتش بر مبنای دین است، جایگاه خودش را تعریف کند؛ یعنی وقتی میگوییم رسانۀ دینی، میخواهیم آن رسالت عقبمانده و باقیمانده در حوزۀ ارتباطات دینی را جستوجو کنیم و به آن برسیم؛ پس رسانۀ دینی، رسانهای است که از خاستگاه، تئوری و مبانی تا برنامهسازی و جریان ارزیابی برنامهای، همهاش بر مبنای دینی استوار باشد. با این تعبیر، رسانۀ دینی درست است.
اگر شما دنبال این هستید تا بدانید كاربرد واژۀ رسانۀ دینی درست است یا غلط، باید بگویم، میتواند درست باشد و هم میتواند درست نباشد! بستگی به این دارد که شما چگونه با بار معنایی و مفهومی بسیار زیاد آن درگیر شوید. بر مبنای تعریف درست از رسانۀ دینی میشود این گونه گفت كه از منظر اسلامی چنین نیست که رسانۀ غیر دینی هم میتوانیم داشته باشیم. همه چیز ما در یک جامعۀ اسلامی باید دینی باشد. رسانۀ دینی یک موضوع اولیه است، نه یک موضوع ثانویه؛ در حالی كه در دیگر جوامع، رسانه غیر دینی است و سپس اگر قرار است دینی شود، باید خودش را با مفهوم و دیدگاه اولیهاش، بازتعریف کند در حالی كه برای ما رسانۀ دینی اصلی اولیه است.
در بحث دین و رسانه، سراغ مبانی غربی میرویم. آنها از رسانه یک تعریف خاصی دارند همچنانكه از دیگر اصطلاحها هم تعریف خاصی دارند. آنها از دین هم تعریف خاصی دارند؛ یعنی نگاهشان به رسانۀ دینی متناسب با رویکردشان و تعریفشان به/از دین است. چقدر میتوانیم از واژههای دینی آنها در تعریف رسانۀ دینی استفاده کنیم؟
چقدر در رسیدن به تعریفی از رسانۀ دینی، میتوانیم به اشتراكاتمان با دیگر ادیان امیدوار باشیم. یا اینكه بگوییم آنها بایست دین خودشان و رسانۀ دینی خودشان را تعریف کنند و ما هم رسانۀ دینی خودمان را؛
در این مباحث، مشترکات لفظیای به كار میروند كه هر كدام از ما، معانی متفاوتی را استخراج میکنیم. دكتر هوور ـ در آمریکا ـ در موضوع مفهوم دین و رسانۀ دینی در خانوادهها، بررسی کرده و رسیده به اینجا كه در خودِ جامعۀ مسیحی پروتستانی آمریكا، خود دین، مفاهیم و معانی بسیار متفاوتی نزد مردم دارد! وقتی پرسیده میشود كه آیا شما دوست دارید برنامههای دینی را در ساعات پربینندۀ تلویزیون ببینید؟، چه بگویند بله یا خیر، مبتنی است بر نگرششان به دین که بعضی اوقات کاملاً شخصی است و در تكتك اعضای خانواده متفاوت است. پس همه چیز را باید به این معانی نهفته در پشت واژهها برگردانیم. چه برسد شما بخواهید در یک موضوع ایدئولوژیكِ کاملاً متفاوت، با هم گفتوگو کنید.
باید نسبت به استفاده از واژههای مشترک در این گفتگوها، بسیار مراقب و هوشیار باشیم. باید تا آنجا که میتوانیم، واژههای خودمان را استفاده کنیم؛ برای نمونه در بحث کارکردهای رسانههای دینی، به کارکرد ارشاد توجه داشتهام. در مقالات و گفتوگوهایام عیناً این واژه را بکار میبرم؛ چون هیچ معادلی برای این كاركرد ارشادی وجود ندارد.
دو واژۀ رسانه و دین، در جوامع اسلامی و غیراسلامی تفاوتهایی دارند. مهمترین تفاوتش این است که دین در جوامع اسلامی یک فرا نهاد است، یک پدیدۀ معناساز است که این معانی را در همۀ حوزههای اجتماعی و فردی تسری میدهد. میشود گفت همۀ نهادهای اجتماعی ما معانی خودشان را از دین میگیرند، پس كاركرد و حضور دین اسلام در رسانۀ دینی کاملاً با مسیحیت و یهودیت، متفاوت است. آنها دین را یک نهاد در کنار نهادهای دیگر ـ حتی پایینتر از نهادیهای دیگر ـ میبینند كه میتوانند با هم تعامل کنند و حتی تعامل نکنند. در حالی كه ما در اسلام اصلاً نمیتوانیم این حق را بدهیم به نهادهای دیگر كه با اسلام تعامل نكنند؛ چرا كه اصلاً همۀ موقعیت و ماهیت و مشروعیتشان از اسلام است. پس همین نگاه وقتی به رسانۀ دینی میرسد، كاملاً حوزۀ بحثها را متفاوت میكند.
آیا اصطلاح دین رسانهای را ـ به این معنا كه وقتی دین در رسانه حضور مییابد، اقتضائات رسانهای را میپذیرد و نحوۀ خاصی از ظهور و بروز را پیدا میكند ـ قبول دارید؟
اولینبار، خانمی واژۀ دین تلویزیونی یا تلویزیون دینی را در کتابهایاش استفاده کرد؛ از دید او وقتی برنامههای مسیحی از کلیسا پخش میشوند، اگر شما یک دوربین بکارید روبهروی کشیش و عیناً آنچه او میگوید را بدون دستکاری از تلویزیون پخش کنید، این میشود دین تلویزیونی؛
تلویزیون دینی یعنی اینکه دین را با نمادها و مقتضیات تلویزیونی نشان دهیم.
در سالهای اخیر، خودم وقتی از این واژهها استفاده کردهام، دچار اختلاط کاربردها شدهام. بنابراین این واژه را با دو تعبیر بررسی میکنم:
در سطح تئوریک و بنیادین، وقتی رسانهای بر تئوریهای دینی استوار است و خاستگاهش دینی است، میشود رسانۀ دینی. پس وقتی در رسانهای ـ بدون اینکه آن رسانه، هویت دینی داشته باشد یا تعریف دینی شده باشد ـ فیلم یا سریالی با مضمون دینی پخش شود، آن مضمون، دین رسانهای است. ولی رسانهای كه از تئوری تا عمل، با مبانی دینی تعریف شده باشد و عمل كند، میشود رسانۀ دینی. رسانهای كه به پخش برنامههای دینی بپردازد ـ مثل بقیۀ برنامهها و نگاهش به دین مانند بقیۀ برنامههای عادی باشد ـ این میشود دین رسانهای.
اگر از مبنا تا عمل، رویكرد دینی داشته باشد، دین تلویزیونی نمیشود؟ گرچه شما در ساحت نظری و در صحنۀ عمل، رویکرد دینی را حفظ میكنید ولی به هر حال این برنامه از تلویزیون پخش میشود و با پخش از رادیو فرق میکند و اقتضائات خاص خود را مییابد.
بستگی به تعریف شما دارد. شما میتوانید دین رسانهای را به این معنا بگیرید كه دین وقتی از رسانهای به رسانۀ دیگر میرود، تفاوتهایی پیدا میکند. یک تعریف هم من دارم؛ و آن وابسته به نوع استفادۀ شما از واژه است. وقتی رسانهای که ماهیتش دینی است، در آن، دین تنها حضوری از نوع یك برنامۀ تلویزیونی داشته باشد، میشود دین رسانهای.
فرض کنید در جمهوری اسلامی ایران، وقتی برنامۀ دینی میسازید، از نمادها و اصول برنامهسازی رسانهای بهره میبردید تا یک پیام دینی بدهید؛ این میشود تلویزیون دینی، رسانۀ دینی. ولی وقتی شما از نمادهای رسانهای درست استفاده نمیکنید ـ برای نمونه در برنامههای مناسبتی میآیید عین همان چیزی که در رسانههای سنتی اتفاق افتاده عیناً پخش میکنید (بازپخش و بازـارائۀ پیامهای رسانههای سنتی از طریق تلویزیون و رادیو ـ این میشود دین رادیویی یا دین تلویزیونی.
به هر حال در حوزۀ ارتباطات، هر واژهای به کار ببریم، بایست از طرف مقابل بپرسیم منظورش از آن لفظ چیست؟ با این كار، روشن میشود که كاربرد آن اصطلاح درست است یا خیر؟
به هر روی، رسانه نمیتواند همۀ شئونات دینی را ارائه دهد و این ظرفیت را ندارد؛ نكتۀ مهم بعدی این است كه اگر دین و پیام الهی از طرف رسولان غیر معصوم به مردم ارائه میشد، تفاوتی نمیکرد با رسول معصوم؟ قطعاً فرق میكرد. پس رسانه به رسانه، وسیله به وسیله تفاوت دارد. اگر شما پیامی را از طریق منبر ارائه کنید، متفاوت خواهد بود با انتقال آن از طریق یك معلم یا پزشك یا تلویزیون و رادیو. هر کدام جایگاه خودش را دارد. بستگی به توقع شما از کار دینی دارد.
غفلت نكنیم از این نكته كه رسانههای جمعی، به تنهایی انسانساز و متدینساز نیستند و افت معنایی و ملکوتی معارف دینی در رسانههای جمعی بسیار قابل توجه است. این تنزّل در رسانهها اتفاق میافتد. افتش قابل توجه است ولی در یک جهات دیگری به خاطر تصویرسازیهای جذاب و توانمندیهای تلویزیون و رادیو در روایت و بیانِ متفاوتشان نسبت به دیگر وسایط ارتباطی، میتوانند تا اندازههایی تقویتکنندۀ بعضی از ابعاد معارف دینی باشند. پس باید گفت که رسانه به رسانه، ارائۀ معارف دینی متفاوت خواهد شد و تصویری که از دین ارائه میشود در این وسایط ارتباطی کاملاً با همدیگر فرق میکند. مهم این است که ما توانمندیها و کاستیهای این وسایط ارتباطی را بشناسیم كه من از آن تعبیر میکنم به دیدگاه نظری سامانۀ متعامل پویای ارتباطات دینی؛ یعنی وقتی شما در جامعۀ اسلامی میخواهید یک کار دینی انجام دهید، باید ارزیابی كنی كه انجام صحیح این كار از عهدۀ كدام یك از وسایل ارتباطی برمیآید: منبر، تلویزیون یا رادیو... مهم این است که این رسانهها به بهترین نحو با همدیگر تعامل كرده و مکمل همدیگر باشند؛ یعنی نگاهی سامانهای (سیستمی) داشته باشیم. برآیند این تعامل، به پیامسازی دینی و تحقق رسالت ارتباطات دینی کمک خواهد کرد. یعنی ببینیم پیام شادیبخش از كدام رسانه بهتر منتقل میشود یا سرگرمی مال كدام رسانه است و...پس باید توجه کنیم که از چه رسانهای و برای چه مفاهیم دینیای استفاده میکنیم و براساس آن توقع خودمان را تنظیم کنیم.
چقدر این تفکیک کارکردها واقعی است؟ شاید همینها هم همان ادبیاتی باشد که ما فکر میکنیم قطعی است، ولی قطعی نیست. شاید یک سلسله از آزمون و خطاهایی است که تلویزیون ما، به عنوان رسانهای که دوست دارد رویکردش دینی باشد، انجام میدهد. پس وارد هر حوزهای میشود. واقعا فکر میکنید این کارکردها قطعی است؟ چقدر نیاز به آزمون و خطا دارند؟ شاید بتوانیم کارکرد جدیدی را برای رادیو و تلویزیون تعریف كنیم؟
ببینید این تقسیمبندیها ـ كه هر رسانه بر اساس كاركردش متولی یك مسئولیت بشود ـ در خیلی از علوم هست. این تقسیمبندیها برای این است که ما مجال گفتوگو پیدا کنیم تا بتوانیم ذهنمان را برای گفتوگویی درست، تنظیم و آماده کنیم. وگرنه به نظر من تداخل تقسیمات کاملا مشهود است. نمیتوانیم بگوییم این برنامه آموزشی است و این برنامه مثلا اطلاعرسانی است؛ اصلاً این طور نیست ولی ما برای اینکه در حوزۀ برنامهسازی دینی بتوانیم گفتوگو کنیم، باید یک جا یک تقسیماتی ارائه کنیم تا بر مبنای آن تقسیمات وارد گفتوگو شویم. البته حواسمان باشد این تقسیمات، حصر عقلی نیستند. بگوییم این است و جز این نیست. نه!
در یکی از کارهای تحقیقاتیام در حوزۀ آموزش دینی، با فرض اینکه این تقسیمات، تقسیماتی نسبتا قابل پذیرش هستند، به این نتیجه رسیدیم که کارکردهای سرگرمی و اطلاعرسانی در تلویزیون، در حوزۀ دینی، کارکردهای اصلی هستند و در وهلههای بعدی كاركردهای آموزشی و ارشادی قرار دارند. در همانجا چنین نتیجهگیری کردیم که اگر بخواهیم در حوزۀ دینی کار موفقی انجام دهیم، باید به همۀ کارکردها توجه داشته باشیم. منتهی حوزۀ ارشاد و حوزۀ آموزش را هم باید در کارکرد سرگرمی و اطلاع رسانی تعقیب کنیم؛ یعنی شما در قالب سرگرمی میتوانید کار اطلاعرسانی کنید، میتوانید کار ارشادی کنید، میتوانید کار آموزشی کنید؛ یعنی اینها چیزی نیستند که بگوییم آموزش و لاغیر ولی در رسانه میگوییم این برنامه برنامهای است که جنبههای آموزشیاش ـ با تعریفی که از آموزش داریم ـ قوی تر است. این تقسیمبندیها برای این است كه ما بتوانیم گفتوگو و نظم بهتری داشته باشیم.
برای اینكه در حوزۀ رسانۀ دینی، به جای همگرایی، واگرایی پیش نیاید باید چه كرد؟
پاسخم به این پرسش، توجه به سامانۀ متعامل پویا و همگرای ارتباطات دینی است؛ یعنی توجه كنیم که همۀ این رسانهها برای ارتباطات دینی، تبلیغ دینی، هدف دینی، لازم هستند. خانواده لازم است، مجالس و مراسم مذهبی لازم هستند، مسجد باید باشد، دورههای دوستی و مرید و مرادی باید باشند، رادیو، تلویزیون و مطبوعات هم باید باشند. مهم این است که سیستمی نگاه کنیم. طوری نگاه کنیم که هر کدام از اینها وقتی کارشان را انجام میدهند، برآیندشان یک اتفاق مثبت در جامعه باشد. خیلی از کارها در حلقهها ـ به قول خودمان ـ و دورههای تربیتی و شاگردپروری انجام میشوند و اصلا در رادیو و تلویزیون نمیتوانیم انجام دهیم. خیلی از کارها را هم در تلویزیون میتوانیم انجام دهیم که این حلقهها توان انجامشان را ندارند. وقتی واگرایی اتفاق میافتد که شما نگاه سیستمی نداشته باشید و هر کدام را جداگانه و برای مقاصد خاصی استفاده کنید. وقتی نگاه شما در قالب یک سیستم و نظام ارتباطی شكل گرفت ـ که این نظام ارتباطی رسالتش فقط یک رسالت دینی است و میخواهد منویات اسلام را محقق کند ـ یک همگرایی رخ میدهد. اگر شما توانمندیها را به لحاظ رسانهای و حرفهای نشناسید، واگرایی اتفاق میافتد. پس واگرایی و همگرایی مرهون دو موضوع مهم است:
یکی اینکه همهشان را در حوزۀ یک رسالت دینی تعریف کنید. اگر این رسالت دینی را برای همهشان قائل باشید، آن وقت شما میتوانید توقع همگرایی داشته باشید.
نکتۀ دوم اینکه شما مقتضیات رسانهای و تکنولوژیک کار هر کدام از رسانهها را خوب شناخته باشید. اگر از منبر همان توقعی را داشته باشیم كه از تلویزیون داریم، خطا كردهایم. آن وقت است كه میان تلویزیون و منبر واگرایی رخ میدهد. بنابراین شناخت خود این نظام، خودِ این رسانه، به هدف رسیدن به همگرایی رسانهای، الزامی است.
گفتگو با :دكتر ناصر باهنر
به كوشش :حجتالاسلام سلمان رضوانی
منبع:ماهنامه رواق هنر واندیشه ،شماره سی و نهم و چهلم
[1]. religious media