بسم الله الرحمن الرحیم
دین و رسانه
رسانۀ تلویزیون در حال حاضر با تماشاگرانی که بیش از 80% مردم را تشکیل میدهد، در بیشتر نقاط دنیا، یکی از پرمخاطبترین وسایل ارتباط جمعی با ویژگیهای منحصر به فرد تلقّی میشود. این رسانه با توجه به گستردگی مخاطب و تأثیرگذاری آن در میان مردم به ویژه خانوادهها،[1] یکی از روشها، کاربردها و به گونهای محوری برای شکل دادن به فرهنگ، اجتماع و حتی دیانت مردم است که به ویژه حضور همهجانبۀ آن را میتوان در حیطههای فردی و اجتماعی لمس کرد. این رسانه با ویژگیهایاش به گونهای خود را به آدمی تحمیل میکند. با این توصیف تلویزیون در عصر کنونی وضعیتی را پدید آورده است که به عنصری تأثیرگذار، مهم و غیرقابل انکار در جامعۀ انسانی بدل شده است و به گونهای ـ با تسامحی اندک ـ همۀ امور انسانی چه فردی و اجتماعی، چه اخلاقی و حتی دینی از دریچۀ او میگذرند و این نقش پررنگتر از گذشته با ما همراه شده است. گرچه این امر در ابتدا، مقداری هراسآلود به نظر میرسد ولی همانطور که در نظر تهدید میآید، فرصتهایی را نیز با خود به ارمغان میآورد. موضوعی که به گمان نگارندۀ این سطور بنابر طبیعت رسانه، ذات و اقتضائات آن و با توجه به نگرش خاص غالب بر رسانه و ایدئولوژی حاکم بر آن در عصر حاضر، منجر به کنارگذاشتهشدن و به حاشیه راندن دین شده است.
پدید آمدن تلویزیون به منزلۀ ثمرۀ دوران مدرنیته باعث گردیده که این رسانه به عنوان نمادی از تکنولوژی غرب با اندیشۀ غربی شناخته شود. در کنار این امر، تأثیرات فراوان تلویزیون بر زندگی مردم به گونهای سبب گردید که دین نیز به شكلی تحتالشعاع این تأثیرات قرار گیرد و در طول تاریخ خود، گاه در کنار دین و گاه در تضاد با آن عمل نماید. در برخی برهههای تاریخی عالمان دین تصمیم به استفاده از این رسانه در جهت توسعۀ تبلیغ دینی گرفتند و در برههای دیگر با آن سر ناسازگاری گذاشتند و آن را به حاشیه راندند. به تعبیری دیگر حیطۀ خود را از رسانه جدا نمودند و حتی با قدرتی که رسانه در سیطره بر امور داشت، خود را از آن دور داشتند و البته در بسیاری از اوقات نیز این امر منجر به حاشیهنشینی دین از زندگی مردم گردید.
تعامل دین و رسانه ـ چه به عنوان دو نهاد اجتماعی و چه به عنوان ابزار انتقال پیام و خود پیام ـ در طول دوران اخیر، فراز و نشیب فراوانی را طی کرده است. هنوز که هنوز است، این تعامل موافقان و مخالفان بسیاری در سراسر جهان دارد؛ به گونهای كه برخی با در نظر گرفتن رسانه به عنوان وسیلهای برای انتقال پیام، آن را ابزاری برای انتقال مفاهیم دینی تلقی میکنند و برخی نیز با نگاهی شدیداً بازدارنده، ذات دین را با رسانه در تعارض میبینند و از دریچۀ نگاه آنها رسانه وسیلهای برای تبلیغ دین قلمداد نمیشود بلکه بیشتر درصدد ضربه زدن به ساحت دین انگاشته میشود و در نتیجه معتقدند که دین، در انتقال پیام، رسانههای اختصاصی خود را دارد. این، مسئلۀ اساسی و مهمی است که دو حوزۀ دین و رسانه سالهاست با آن دست به گریبانند. گرچه هر کدام از رویکردهای یادشده برای خود دلایلی دارند ولی در حال حاضر و بنابر اقتضای زمانه به نظر نمیرسد طرفداران هر یک از این نظریهها، ویژگیهای این دوران را نادیده بگیرند و مطمئناً راه میانه میتواند افقهای ورود به بحث تعامل دین و رسانه را بگشاید؛ در این نوشتار نیز بر آن هستیم تا در این باره سخن بگوییم و قدمی در راستای شکل دادن به این تعامل برداریم.
***
در فضای کنونیِ تنفّس رسانهها و پیشرفت چشمگیر آنها، غلبه بر حوزۀ دین آشکارا به چشم میخورد که البته خود از دغدغههای دینداران در دوران اخیر محسوب میگردد. این امر به نحوی، استفادۀ دینداران و عالمان دین از رسانهها را ـ به عنوان یک نیاز واقعی ـ اجتنابناپذیر مینماید. شاید امروزه بهتر است بگوییم که موضوع دین و رسانه یک مسئلۀ اجتماعی شده است و همۀ دستگاههای سیاسی و اجتماعی، نظریهپردازان و اندیشمندان نمیتوانند این مسئله را نادیده بگیرند. این موضوع تبدیل به دغدغهای برای آنان (از منظر تعامل دین و رسانه و عواقب بهرهگیری دین از رسانهها) شده است؛ چرا که استفاده از تلویزیون برای انتقال معانی دینی در جوامع بشری منجر به شکلگیری و رواج گونههایی تازه از فعالیتهای رسانهای تحت عنوان دین رسانهای شده است. در بسیاری موارد صاحبنظران بر این عقیدهاند که رسانهای کردن معانی دینی و استفاده از رسانهها در طرح و اشاعۀ مفاهیم دینی به نوعی منجر به ساده شدن، عامهپسند شدن و نمایشیشدن آن مفاهیم میشود که خود از موضوعات بحثبرانگیز و چالشبرانگیز در حوزۀ تعامل دین و رسانه تلقی میشود.
در این رسانهایکردن مفاهیم که عمدتاً در مواجهۀ رسانههای سنتی و مدرن (تلویزیون) رخ میدهد، معمولاً تلویزیون به این سمت حرکت کرده است که محتوا و شکلهای پیامهای رسانهای را که در نوع سنتی غالباً حضور چشمگیری دارند، در این رسانه انعکاس دهد. در بیشتر موارد، برنامههای شاخص دینی تلویزیون به نحوی اجراشدۀ همان پیامها، آثار و برنامههای رسانههای سنتی دینی در فضایی متفاوت و با حفظ همان ویژگیهای قبل هستند. بخشی از این بیتوجهی میتواند ناشی از عدم شناخت اقتضائات رسانۀ جدید و به نوعی تلویزیون باشد؛ برای نمونه بسیاری معتقدند پخش رسانهای آیینها و مراسم مذهبی به همان شیوۀ اجرا در مكانهای مذهبی، منجر به حذف ویژگیهای آن آیین مذهبی در جمع و مكان خاص مربوط به آن میگردد و باعث گسستگی میان پیام و مكان و همچنین ویژگیهای حضور میشود؛ فردگرایی را تقویت میكند و پیامهای دینی را در معرض دنیایی مملو از پیامهای دینی و غیردینی قرار میدهد و به نوعی ایجاد رقابت مینماید؛ اموری كه از خصیصههای رسانۀ تلویزیون در پرداختن به امور دینی به شمار میآید.
بسیاری از كارشناسان دینی معتقدند این امور به ساحت دین لطمات جبرانناپذیری وارد میكند. از طرفی با گسترش هر چه بیشتر رسانۀ تلویزیون و پوشش گستردهتر آن، چالشهای جدیدتری میان دین و رسانه پدید میآید كه میتواند به رشد و در عین حال آسیب به حوزۀ یكدیگر منجر شود.
اگر مبنای این اصل را بپذیریم كه تلویزیون در بطن تاریخی، صنعتی و فكری غرب به وجود آمده است و طبیعتاً هویت زیباییشناسانۀ آن، معرفت و فلسفۀ حاكم بر آن، مبتنی بر فرهنگ و اندیشۀ غرب است، شاید بهتر بتوانیم با مسئله روبهرو شویم. به سادگی میتوان دریافت كه اگر تلویزیون ـ به عنوان مثال ـ در فرهنگی همچون ایران اسلامی خلق و اختراع میشد، باز ماهیت حاكم بر آن بر اساس فرهنگ و اندیشۀ ایرانی ـ اسلامی شكل میگرفت؛ و همین امر در مقام مقایسه كافی است تا به تمایزات میان این فرهنگ و آن فرهنگ و ویژگیهای هر یك پی ببریم كه مسلماً بر قواعد رایج و امور مرسوم آن تكنولوژی تاثیر مستقیم خواهد گذاشت. بنابراین و با توجه به نكتۀ فوق، به این موضوع باید اعتراف نمود كه فرهنگ و تلویزیون رابطهای منسجم و تنگاتنگ با یكدیگر دارند، به نحوی كه تلویزیون خود اشاعهدهندۀ فرهنگ میشود و از سویی دیگر فرهنگی كه تلویزیون از آن برخاسته نیز ساختاردهندۀ تلویزیون و چهارچوب فكری آن قلمداد میشود. با این توصیف اگر مثلاً نظام ارتباطی اسلامی را در گسترهای كلان بر پایۀ چهارچوب نظام فرهنگی اسلامی به عنوان ثمرهای برخاسته از دل آن جستوجو كنیم، بالطبع این نظام مجموعهای بر مبنای جهانبینی اسلامی و توحید، متكی بر باورها، ارزشها و اعمال فردی و اجتماعی خواهد بود كه در راستای آموزههای اسلامی تبیین میشوند. این موارد صرفاً امور كلی این موضوع است و میتواند به همراه دیگر مواردی كه صورتی جزییتر ولی مهمی دارند در چهارچوب نظام ارتباطی مدنظر قرار گیرند.
با توجه به كلیاتی كه در بالا به آنها اشاره گردید و با توجه به ضرورت استفاده از رسانه در تعامل با دین، به عنوان پدیدهای نو در عصر حاضر به نظر میرسد راهکارهایی وجود دارند که توجه به آنها و حرکت در راستای دستیابی به آنها میتواند شکل تعامل میان حوزۀ دین و رسانه را به سویی سوق دهد که در آینده شاهد مناسبت و همگرایی بیشتر این دو حوزه و رسیدن به آرمان تلویزیون دینی که از آرزوهای دیرینۀ دستاندرکاران رسانۀ ملی است، باشیم. این موارد میتوانند خود، محوری برای پیگیری باشند که در اینجا به اختصار متعرض آنها میشویم ولی طبیعتاً این موارد در حد بضاعت نگارندۀ این نوشتار و با در نظر داشتن کاربردیبودن هر یک به رشتۀ تحریر در آمده است و بدیهی است که هر کدام رشتهای مطوّل برای تبیین خواهد داشت که از عهدۀ این نوشتار خارج است:
ü توجه به کارکرد سرگرمی در رسانۀ تلویزیون؛ غفلت از این موضوع میتواند ناشی از همان نگاه سنتی حاکم بر رسانههای سنتی و مراکز برگزاری آیینهای مذهبی باشد که معمولاً آن را به اشتباه معارض با دین تلقی میکنند و در یک توهم عمومی منحصر به اعیاد خاصی شده است. در واقع تصورات نادرست باعث فاصله افتادن میان دین، سرگرمی و شادی شده است که این امر نیز در رسانۀ تلویزیون بسیار به چشم میخورد و قالب خاصی همچون هالهای اطراف برنامههای دینی را فراگرفته است. در بسیاری اوقات به جهت روی آوردن برنامۀ دینی به سوی قالبهای سرگرمکننده و شادیافزا، این تصور نادرست به وجود آمده که سادهانگارانه برنامۀ تولیدشده و یا مفاهیم عرضهشده در آن به ورطۀ نامطلوب ـ از نظر دینی ـ سقوط میکنند. در حالی که توجه به امر سرگرمی و پرکردن اوقات فراغت و ایجاد زمینههای شادی در برنامهها از اصول پیشفرض تلویزیون و خواستههای جدی مخاطبان این رسانه محسوب میشود که غفلت و بیتوجهی به آن میتواند آسیبهای جبرانناپذیری به بدنۀ اجتماع وارد آورد. در این میان تصور ارائۀ مفاهیم دینی به کودکان و نوجوانان فارغ از جنبۀ سرگرمی و شادی میتواند نتایج دردناک به همراه داشته باشد و نسل آیندۀ این مرز و بوم را بینشاط و رخوتآور پیش چشمانمان مجسم نماید. باید بیش از پیش دقت نماییم که تلویزیون وسیلۀ ارتباط جمعی است که عمدۀ تماشاگران آن، پس از یک روز پر استرس و تکاپو به تماشای آن مینشینند و در میان اعضای خانواده حضور مستمر دارد که اکثر اوقات خود را با این وسیلۀ ارتباطی میگذرانند. بنابراین این خود فرصتی است که باید از آن استفادۀ مطلوب نمود و برنامههای دینی را با ترکیب عناصر بیانی و اهداف آموزشی و ارشادی در کنار سرگرمی و شادی، مناسب حال مخاطبان تولید و عرضه نماییم.
ü جستوجوی مزیتها و ویژگیهای یك برنامه در رویكردی خاص ـ مثل عناوین دینی یا آموزشیبودن ـ به معنای برگزیدن برخی كاركردها و كنارگذاشتن دیگرِ آنها نیست؛ چرا كه معمولاً این كاركردها نسبی هستند. به هر حال برنامهای كه با هدف سرگرمی تهیه شده نیز میتواند اهداف آموزشی و ارشادی را دنبال كند. در ضمن باید توجه داشته باشیم كه تولید برنامههای دینی با كاركردها و اهداف از پیش تعیینشده لزوماً به معنای اثربخشی متناسب با آن اهداف نیست. به هر حال راهكار مناسب این است كه در راستای ارتباط صحیح و استراتژیهای مدّنظر یك جامعه و با توجه به سیاستهای كلان رسانه، برخی كاركردها مورد تاكید و یا كمرنگتر از پیش پرداخته شوند تا میان محتوا و پیام تعیینشده و آرمانهای رسانۀ ملی تناسب لازم شكل بگیرد؛ همین طور است توجه به گروهبندی مخاطبان در برنامههای دینی كه برنامه بتواند با محور قرار دادن مخاطب هدف خویش، در عین حال گروه وسیعتری از مخاطبان را در دایرۀ بیرونی تماشاگران خود قرار دهد تا در ضمن راضی نگهداشتن مخاطبان اصلی، بتواند با آگاه نمودن افراد خارج از اكثریت دینداران و آشنایان به دین، اهداف بلند رسانه را در زمینۀ جذب مخاطب تامین نماید. این امر به عنوان سیاست برنامهای میتواند پیگیری شود تا شاهد افزایش، رشد و تقویت معنویت و دینداری در جامعه باشیم.
ü برای دستیابی به موضوع برنامههایی با اهداف آموزشی، ارشادی، دینی و سرگرمی نباید به سوی قالبها و ساختارهای برنامهای خاص و محدود گام برداریم؛ چرا كه آنچه در زمینۀ تلویزیون و قالبهای برنامه آموخته شده است، عناصری است كه سالهای سال در رسانههای گوناگون با هر اندیشه و فرهنگی تعریف و آزموده شده است. این ذهنیت ـ كه بسیاری از برنامهسازان در اندیشۀ خود بدان میپردازند ـ كه برنامههای دینی تلویزیون به نحوی همان انعكاس و آیینگی مراسم مذهبی در رسانههای سنتی مانند مساجد و منابر هستند، عمدهاشتباهی است كه در برخورد با تلویزیون به عنوان رسانهای مدرن با آن مواجه هستیم. این امر مجال نوآوری و آزمودن راهكارهای نوین در ارائۀ پیامهای دینی را سلب میكند.
بنابراین برای خلاصی از فرهنگ حاكم بر عناصر فرمی و محتوایی باید همواره مسیر تجربه و حركت و تشویق در راه آزمودن و شناخت عناصر گوناگون در تهیۀ برنامه را باز بگذاریم. این همان بازنگری در روش و مبانی فكری است كه میتواند منجر به ایجاد و یا یافتن ایدههایی متناسب با فرهنگ ایرانی و دین اسلام گردد.
ü باید دقت كنیم تا تجارب اصیل دینی در مراسم و آیینهای مذهبی را صرفاً با آرایشی جدید از رسانۀ تلویزیون عرضه نكنیم و موجب حذف آنها از پهنۀ زندگی افراد جامعه نشویم. به گونهای كه در آینده با حسی نوستالژیك به آن تجارب، آداب و رسوم دینی بنگریم. بنابراین شیوۀ سامان دادن رسانه به امور دینی و مذهبی بسیار اهمیت مییابد. باید توجه كرد كه تلویزیون نمیتواند و نباید آنقدر گسترده شود كه جانشینی برای شركت افراد در مراسمهای مذهبی گردد و تجارب اصیل دینی جای خود را به یك هیئت مجازی دهند. لذا باید تلویزیون را به لحاظ اجتماعی دارای نقشی مكمل و پوششدهندۀ رسانههای سنتی تصور و تبیین كرد و از این منظر چهارچوب فعالیتها و برنامههای آن را شكل داد.
ü اهمیت و ضرورت اندیشهورزی، تحقیق و نظریهپردازی در حوزۀ دین و رسانه به عنوان یك اصل، پیش روی اندیشمندان این حوزهها است. این موضوع یكی از راههای بازنگری در روشها و رویكردهای موجود در عرصۀ دین و رسانه است. كوشش در زمینۀ شكست تابوها و ورود به مباحث و مطالعات این حیطه از علم و بازشناسی اندیشههای رایج در این عرصه از اهمیت فراوانی برخوردار است. تجربۀ تاریخی نیز حاكی از آن است كه روشهای موجود و گذشته و در چهارچوب فكری غربی، نتیجهای جز آنچه در حال حاضر رسانهها با آن دست به گریبانند، نخواهد داشت. در واقع این هشدار همیشه باید همراهمان باشد كه بهرهگیری از الگوهای تجربهشدۀ رسانهای در تعامل با حوزۀ دین و اتكای صرف به مبانی نشأتگرفته از مبانی اندیشهای غرب خطاست و كمكی به ما در جهت شناساندن الگوها و آموزههای دینی در تعامل با رسانه نخواهد كرد.
***
سخن كوتاه آنكه باید بپذیریم حتی با وجود رسانههای مدرن، هنوز اصلیترین منابع دینی مورد استفادۀ مردم، همان رسانههای سنتی هستند و بسیار اندكاند تماشاگرانی كه به رسانۀ تلویزیون به عنوان گزینهای دینی چشم دوخته باشند؛ هر چند كه این از آرمانهای رسانۀ ملی است. البته این موضوع شاید در ذهن مردم ریشهگرفته از اعتقاداتی رسوبیافته باشد ولی نباید به سادگی از كنار رسانههای مدرن به ویژه تلویزیون بگذریم و این عرصه را در اختیار دیگران قرار دهیم. روشن است كه تلویزیون با داشتن جایگاهی میانه و البته نزدیك به رسانههای سنتی میتواند ایفاگر نقش موثری در ترویج و اشاعۀ مفاهیم و آموزههای اسلامی و دینی باشد ولی این موضوع در صورتی به مرز امكان و رشد نزدیك خواهد شد كه هر دو رسانه بتوانند از استراتژی و اصول مشترك دینی تبعیت نمایند و به نحوی همسو با یكدیگر فعالیت خود را سامان دهند.
نویسنده:وحید حیاتی
منبع:ماهنامه رواق هنر و اندیشه ،شماره سی ونهم و چهلم
Ps147