جهانیشدن بسط و گسترش گروههای اقتصادی بینمرزی است که منجر به انسجام جوامع و اقتصادهای متنوع سراسر جهان خواهد شد. هر چند در مفهومی وسیعتر، جهانی شدن به عنوان اصطلاح ویژۀ اقتصاد بازار یا به عنوان حسن تعبیر نظام سرمایهداری به کار میرود. به عبارت دیگر اصطلاحی ویژه برای بیان روابط قدرت. این مفهوم ما را به جریان اصلی تلویزیون و تحقیق و تتبع رسانهای نزدیکتر میسازد.
در رابطه با تلویزیون، جهانیشدن تولیدات دستگاههای تلویزیون و برنامههای تولیدی آن و نیز دسترسی جهانی اتحادیههای رسانهای مانند تایم وارنر، ویا کام، دیسنی، اتحادیههای خبری، برتلزمن و سونی از دهۀ 80 به این طرف به شدت افزایش یافته است. شاید دقیقتر بتوان ادعا کرد که تلویزیون یکی از عمدهترین ملجأهای بحث و فعالیت در ارتباط با تعریف وسیعتر جهانیشدن به عنوان سرمایهداری است.
تلویزیون، استعارهای سهلالوصول ـ و سپر بلای ـ بسیاری از بیماریهای موجود در دموکراسیهای تجاری است که به ویژه باید نگران تأثیر رسانههای عامه بر هویت ملی و فرهنگی در کشورهای مختلف بود.
بهتر است که ما جهانیشدن را به عنوان یک مفهوم در نظر بگیریم تا توصیف فرآیندی تاریخی؛ زیرا این اصطلاح در واقع موردی نیست که دیگر مبتنی بر زندگی اقتصادی یا اجتماعی یک شهر یا کشور باشد بلکه روندی است که جهانی شده است و کره زمین را درنوردیده است. ما دیگر با یک تغییر انقلابی یا توسعهایی روبهرو نیستیم بلکه با تغییری در تاریخ تفکرات روبهرو شدهایم. به عبارت دیگر ما شروع به مفهومسازی ابعاد جهانی پدیدهای کردهایم که پیشتر فقط در محیطهای ملی و محلی تجربه شده بود. این شیوۀ مفهومسازی، ارزشی به مراتب فراتر از جهان تخصصی شدن هوشمندانه به دست آورده است به طوری که جهانیشدن تبدیل به یکی از پویاترین اصطلاحات در رسانههای حوزۀ عمومی و سیاست در سالیان اخیر و نیز در اكثر نظریهسازیهای آکادمیک شده است.
جهانیسازیایی که ما بسیار دربارۀ آن میشنویم، نتیجة غلیان فرهنگ مصرف ایالات متحده است، یعنی:
● جهانیشدن فیلمها و تلویزیون؛[1]
● جهانیشدن غذاهای سریع الطبخ؛[2]
● جهانیشدن مُد.[3]
چنین رسانهها، پوشاک، سرگرمیها و پدیدههای خریدی، خود محصولات جهانی شدهاند ولی کماکان ایالات متحده بر حوزۀ سرمایهگذاری تجاری، تولید بینالمللی شده و بازاریابی و از دید منتقدانش سرمایة جهانی سلطه دارد.
از دهۀ 1990 جهان سطوح بینظیر و عظیمی از تحرک بینالمللی سرمایهگذاری و بازاریابی و نیز دسترسی جهانی به اطلاعات، دانش و وسایل ارتباطات جمعی را تجربه کرده است ولی حتی بین صنایع کاملاً جهانی شده، تحرکات فراملی غالباً یک طرفه است. برای شرکتهای ایالات متحده، نسبت به کشورهای آفریقایی و آسیایی، بسیار سادهتر است تا محصولات و عملکرد تجاری خودشان را جهانی کنند و این در عمل بــدین معنـاست که محصولات و خدمـات غربی مانند محصولات دارویی، شیر خشک خردسالان و الگوهای سرگرمی بسیار راحت راه خود را به خانههای آفریقاییها و آسیاییها بازکردهاند، حال آنکه ورود محصولات کشاورزی، فکری و فرهنگی این کشورها به ایالات متحده یا اروپا ممنوع است. تحرک جهانی مردم (نیروی کار) از آزادی کمتری برای ورود به آن کشورها برخوردار است تا سرمایههایشان؛ به ویژه مهاجرت از دیگر کشورهای جهان به غربِ ثروتمند با محدودیتهای بسیاری روبهروست.
تمركز تحلیل انتقادی جهانیسازی شركتی [صنفی] بر تحلیل این آزادیهای نابرابر است. منتقدین به مزیت واقعیای که از ورود و خروج بینالمللی کالا و خدمات حاصل میشود، تمایلی نشان نمیدهند؛ کالاها و خدماتی که برای اقتصادهای پیشرفته، اصولاً از طریق کاهش شدید هزینهها، معیارسازی، تركیب اجزا، اقتصادی کردن مقیاسها و توانایی آنها در یافتن مواد اولیه و نیروی کار ارزان به دست میآورند. تولید دستگاههای تلویزیون مصداق خوبی از این قضاوت به دست میدهد:
در سال 1956 یک دستگاه تلویزیون رنگی RCA به مبلغ 500 دلار به فروش میرسید، که به دلار امروز میشود 1300 دلار. در همان سال، میانگین قیمت یک ماشین 2100 دلار و میانگین حقوق سالانه 5300 دلار بود. حال آنکه در سال 2002 این امر امکانپذیر شد که یک دستگاه تلویزیون 20 اینچ استاندارد بینام 130 دلار ابتیاع شود. این بدین معناست که ظرف 46 سال 10 برابر کاهش قیمت داشته است.
با وجود بهرهمندی از چنین فنآوری ارزان و همهجا حاضری، منتقدین جهانی شدن بر افزایش کنترل منابع، نیروی کار و تجارت از طریق شرکتهای بینالمللی بیشمار تأکید و تمرکز دارند.
انتقادگرایی همواره دلمشغول ترس از یکسانسازی (در عمل، آمریکاییشدن) فرهنگ در بسیاری از کشورها یا نواحی و نیز زیان و صدمه به هویت ملی و تنوع محلی است. تلویزیون نماد قدرت این موضوعات در سالیان اخیر شده است؛ زیرا آشكارا مسایل اقتصادی و فرهنگی را به هم متصل كرده است.
ولی نگرانی و دغدغۀ امروز از سرگرمیها و میزان شرکتهای آمریکایی نباید چشمان ما را بر این واقعیت که عمر جهانیشدن به اندازۀ عمر خود رسانههاست، ببندد. برای نمونه، صنعت چاپ در شکل جدیدش كه از حروفچینی متحرک استفاده میكرد، بیش از 500 سال پیش، در شهر ماینتس اختراع شد. چاپ (از منظر فنآوری) و تجارت انتشارات، (مدل تجارتی آن) هم، کاملاً جدید بوده و هم از ابتدای ظهورش بینالمللی شده است. شرکتهای مستقر در آلمان و چند کشور دیگر، همگی قارهها را آکنده از محصولات خود کردهاند. سرمایهدارانِ خطرپذیری چون جوآن فوست[4] و شرکت بزرگ و زنجیرهایاش فوست و شوفر[5] که مالكیت شرکت گوتنبرگ در ماینتس را نیز به دست آورد، یا کارآفرینانی همچون ککستون،[6] پلاتین (اَنتورپ) و اِلسویر (لیدن)، كه همزمان در کشورهای مختلف به فعالیت مشغول هستند و موجب ظرفیتهای تولیدی، تقاضا و تغییرات محلی در سراسر بازارها هستند. صنعت چاپ که به سرعت از سال 1460 گسترش یافت در سال 1490 سراسر اروپا را فراگرفت و از نظر جهانی، در سال 1503 استانبول، 1521 مراکش، 1534 ایسلند، 1539 مکزیکو، 1556 گوآ، 1557 قاهره، 1964 روسیه، 1577 فلسطین، 1584 لیما، 1588 ماکائو (همان سالی که اولین ترجمۀ چاپشدة انجیل از سوی ولش منتشر شد) و 1591 ژاپن را درنوردید. محتوا نیز از همان بدو شروع کاملاً جهانی شده بود؛ شور و اشتیاق در توسعه و بسط نقشهها، رویدادهای تخیلی و تاریخی سفرها، هیأتهای اعزامی برای اکتشافات، به همان نسبت محتوای متون مذهبی فراملی نیز از ابتدای گسترش صنعت چاپ در غرب دچار تغییر و تحول شد در یک دورۀ زمانیِ کمتر از یک قرن بود که صنعت چاپ جهانی شد و شایان ذکر است که تلویزیون حدوداً به همان اندازه طول کشید تا در سراسر جهان گسترش یابد. استفاده از تلویزیون عملاً از دهۀ 1930 شروع شد. سپس 60 سال طول کشید تا به کشور پادشاهی بوتان[7] رسید.
محتوای تخیلی نیز قرنهاست كه فراگیر و بینالمللی شده است. هم موسیقی و هم درام از زمان قرون وسطی از شغلهای سیار و دورهگردی بوده است، به طوری که بازیگران، خوانندگان و بندبازان مرزهای ملی را، مدتها پیش از اینکه رسانههای چاپی و الکترونیکی خود را بر فرهنگ عامه تحمل کنند، درنوردیده بودند. برای نمونه، بسیاری از آثار شکسپیر که از دهۀ 1590 تا دهۀ 1610 در لندن به نمایش درآمدند، در مکانهای جهانی دیگری مانند دانمارک، رم، آتن، ایلیریا، مصر، فرانسه و برمودا به اجرا درآمدهاند. شکسپیر از منابع جهانوطنی نیز استفاده کرده بود، به طوری که از منابع معروف سراسر جهان بهره برده بود و البته آثار خود شکسپیر به سرعت از طریق چاپ و اجرا، جهانی شده بودند. در این رابطه، اکثر قریب به اتفاق مفسران به خاطر بحثهایی كه داشتهاند، بیش از اعتراضشان به امپریالیسم فرهنگی، مورد تحسین و تقدیر قرار گرفته بودند، به طوری كه جهانبینی کاملاً انگلیسی Swan of Avon، قلبها، ذهنها و دفاتر تلویزیونی از آلماآتا تا زفیرلی را فتح کرده بود.
محتوای واقعی نیز از همان ابتدای شروع، جهانی شده بود. اخبار از همان ابتدای شروع روزنامهها در قرن هفده بینالمللی شده بودند، هرچند دبیران مجبور بودند به پیکهایی که به هیچوجه سریعتر از اسب و کشتی نبودند، متکی باشند. برای در دسترس قرار گرفتن سریع محتوای خبری چارهای نداشتند تا اواسط قرن 19 یعنی زمان تاسیس دفتر رویترز در سال 1851 منتظر بمانند؛ زمان ارسال قیمت سهام از لندن به پاریس و پیشگامی در انتقال اخبار از طریق کابلهای جدید تلگراف که بریتانیا را به اروپا، امریکا و خاور دور متصل میکرد.
رویترز در سال 1865 با ایجاد اولین دفتر خارج از ایالات متحده و گزارش خبر ترور رییسجمهور لینکلن بر همه پیشی گرفت؛ نمونههای بالا دال بر این امر هستند که فنآوری، شکل سازمانی و محتوای رسانهها قرنهاست که جهانی شدهاند و به این دلیل ضروری است به این نتیجه دست یابیم که منافع حاضر در جهانیشدن، که از اواخر جنگ سرد رشد فزاینده را پی گرفت، ناشی از فعالیتهای انسانیِ جدید نبوده است. جهانیشدن در قالب یک مسئلۀ سیاسی و فکری، جدیداً مورد توجه و تعمق قرار گرفته است. نظریهپردازان اجتماعی اخیراً به آن نه فقط به عنوان شکلی از فعالیت اقتصادی یا ارتباطی بلکه به عنوان موقعیت جدیدی از جهان معاصر توجه کردهاند. دلیل اینکه جهانیشدن تبدیل به یک اصطلاح اساسی در دهۀ 1990 شده است، این است که این واژه اکنون با اصطلاح مضحک پُستمدرنیسم جابهجا شده است که بخشی از آن سیاسی و بخشی دیگر فکری است. از منظر سیاسی، تقابل ایدئولوژیکی خصمانه بین چپ و راست در پایان جنگ سرد، هنگامی که جنبش کمونیست بینالملل به عنوان رقیب سرمایهداری جهانی فروریخت، مجدداً شکل گرفت و از آن پس بود که مارکسیستها، ضدسرمایهداریها و گروههای خاص تندرو، شروع به سازماندهی مجدد حول محور ضدجهانیشدن به عنوان روشی برای اعتراض به تنها ابرقدرت باقی مانده، کردند.
متقابلاً طرفداران تجارت آزاد و نئولیبرالیسم اقتصادی در حمایت از جهانی شدن، آن را به عنوان عنصر كلیدی و مهم رشد و رقابت تجاری مطرح كردند و این امر به نوبۀ خود دغدغههای انتقادی دیگری را دربارۀ سرکردگی فرهنگی ایالات متحده و تأثیر نیروهای بازار شرکتی کنترل شده، دامن زده است. ساز مخالفتها با قدرت فرهنگی ایالات متحده و نیز با قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی آن، به طور حیرتانگیزی در كسوت تظاهرات خیابانی به صدا درآمده است. در این بافت فرهنگی این بدین معناست که ایدۀ جامعۀ جهانیشده ـ که در بهترین حالت خود هم پیامد خوب و هم پیامد بد دارد ـ اهمیت بسیاری یافته است. خبرنگاران و محققین دانشگاهیِ هر دو طیف شروع به بحث دربارۀ تجربۀ جهانیشدن برای مصرفکنندگان و شهروندان کردهاند و نه فقط برای اثبات ماهیت وجودی عملکردهای تجاری جهانی آن. به هر حال، کاملا مشهود است که شکاف بین کارآیی شرکتی و تجربۀ مصرفکننده به سرعت پر شده است؛ زیرا روشی را که مصرفکنندگان حس میکنند، بر عامل اصلی تأثیر میگذارد. در سراسر جهان، مصرفکنندگان شهری میتوانند به سادگی مخالفت سیاسی خود را با قدرت ایالات متحده، از طریق مقاومت در برابر مصرف كالاهای دارای مارک ایالات متحده، ابراز کنند. چنین حساسیتهایی همانگونه که آنها مخاطرات آن را برای مزیت رقابتی آمریکایی ارزیابی میکنند، نیازمند در نظر گرفتن آن از سوی تحلیلگران شرکتی است.
خطر برای شرکتهای آمریکایی این است که ناتوان از تحسین رشد اعتمادبهنفس مصرفکنندگان در بازارهایی مانند چین و هند هستند. این افزیش اعتماد میتواند به رشد میل عصبانیت از تحقیر فرهنگی تبدیل شود. در این ماه، چین حکم به توقیف یک آگهی تبلیغاتی مربوط به نایک داد که در این آگهی ستارۀ بسکتبال ایالات متحده، لوبرون جیمز، بر قهرمان کونگفوی چین غلبه كرده بود و نیز دیگر نمادهای فرهنگی چین را در نبردی به صورت بازی ویدیویی درهم شکسته بود. چین مدعی شده بود که این آگهی توهینآمیز بوده است. هیأت بررسیکنندۀ آگهی اظهار کرده بود که نایک با برنده ساختن شخص آمریكایی در این تبلیغ، مرتكب اشتباه و خطا شده است. BBH واکنش بهتری را به آگهی تبلیغاتی لِوی ـ كه در آن یک مرد آسیایی را نشان میداد که دمر در خیابان افتاده بود و افراد غربی نگاههای معناداری به وی میكردند ـ نشان داد. پس از این واكنشها آقای موریس لِوی [مدیر اجرایی تبلیغات] گفت:
ما باید دقت بیشتری به آگهی در این کشورها داشته باشیم، ما میدانیم امور فرهنگی بسیار حساسند.
از نظر فکری، در علوم به ویژه هنر و علوم انسانی، رغبت و اشتیاق برای توجه به سازمانهای جهانی به عنوان تعریف ویژهای از پدیدههای مختلف طبیعی و فرهنگی ایجاد شده است. ایدۀ توضیح امور برحسب یکپارچگی جهانیشان (برخلاف کاهش آنها به واحدهای ریزتری که در علوم معمول وجود دارد) از پشتوانۀ تاریخی ـ فکریای برخوردار است که دستکم به اواخر قرن نوزدهم برمیگردد؛ یعنی هنگامی که دانشمندان شروع به مشاهده و نظریهسازی پدیدههای مختلف در قالب نظامهای جهانی کردند. در حالی که پیشتر تنها به محدودههای محلی مانند هوا، زندگی، فرهنگ، یا رسانه میپرداختند امروز به جو، فضای زیستی (یا نظامزیستی)، یا فضای نشانهای و اخیراً به فضای رسانهای پرداختهاند.
آیا ما میتوانیم تصور چیزی بزرگ به اندازهای که سیارۀ ما را بپوشاند، بکنیم یا پدیدهای کاملاً به هم پیوسته را که هر بخش کوچک آن بتواند در تعامل با بقیۀ بخشها باشد و به حد کافی کوچک و محلی تا در تعامل با آحاد افراد باشد و بر آنها تاثیر گذارد؟
به یقین ما میتوانیم: تلویزیون جهانی واجد این صفات است، همانگونه که مارشال مکلوهان با مفهوم دهکدۀ جهانیاش به این موضوع اشاره کرده است.
ولی پیش از این شایان ذکر است که بگویم بسیاری از همین ویژگیها دربارۀ چیزهای دیگری نیز صدق میکند تا تلویزیون؛ چیزهایی مانند محیط فیزیکی و طبیعی. برای نمونه این كه جو چیست؟ همان هوایی است که ما استنشاق میکنیم، آب و هوایی که در آن زندگی میکنیم و دود و دمی که نفس را بند میآورد. این چیز، به همان اندازه كه در زندگی شخصیمان امری صمیمی و نزدیك است، به همان اندازه نیز برای آسایش فردیمان به عنوان چیزی که میشناسیم یا تجربه کردهایم، حیاتی است. از طرف دیگر جو به اندازۀ سیاره ما بزرگ است، سراسر کرة زمین را دربرگرفته است و کیلومترها بالاتر از آن وجود دارد. حتی تصور بزرگی آن نیز برای ما سخت است، با وجود این ما وحشت کمی داریم تا دربارۀ جو در تنهایی فکر کنیم؛ ولی جو تنها یک غشاء یا پوستهای است نازک مانند پوست که روی آن را گرفته و شبیه پوست که دارای ارگان به همپیوستهای است و تاثیر بسیار دارد.
این واقعیت که ما فضای جهانی را بتوانیم به عنوان یک شیء منفرد تصور کنیم، در حالی كه هر فردی از ما کمی از آن را تنفس میکنیم و مجدداً آن را بیرون میدهیم، اخیراً تبدیل به موضوعی مهم و اساسی در زندگی سیاسی و اجتماعی ما شده است. یعنی نگرانی ما از تأثیر انتشار گازهای گلخانهایی و گرمای زمین بر زندگیمان. در واقع این آلودگی ممکن است راهی باشد برای نگاه اجمالی ما به اینکه جو چقدر بزرگ است؛ زیرا وزن خالص آنچه که ما هر ساله وارد آن میکنیم، باور نکردنی است.
برای نمونه، در خلال دهۀ 1990 کشورهای اتحادیۀ اروپایی به تنهایی سالانه حدود 4 میلیارد تن گازهای گلخانهایی (بیشتر CO2) وارد جو کردهاند و تاکنون CO2 حدود 035/0 حجم جو را دربرگرفته است.
جو زمین در چرخش از محیط فیزیکی به محیط طبیعی، مدلی را برای زیستشناسی معروف وی.آی.ورنادسکی ارائه میدهد تا مفهوم فضای زیستی متشکل از تمامی ارگانیزمهای زندۀ روی زمین، تعاملاتشان و شرایط ادامۀ زندگیشان را مطرح كند. (از اینرو فضای زیستی مفهومی مشابه نظام زیستی است) یوری لاتمن نیز با چرخش از طبیعت به فرهنگ مجدداً و به طور مستقیم در ادامة مدل جو و فضای زیستی است که اصطلاح فضای نشانهای را ابداع کرد: فضای نشانهشناختی لازم برای موجودیت و عملکرد زبانهای نشانهایی، که بدون آن نه ارتباط و نه زبان میتواند وجود داشته باشد.
ایدة فضای نشانهای نیز به مانند جو و فضای زیستی به این سادگی نیست که فضای سیارۀ زمین را پوشش دهد ولی مهمتر اینکه این ارگانیزم جهانی، شرایط موجود برای تمامی بخشها و تعاملات مختلف است که در سطحی محلی تداوم دارد. حیات با توجه به تمامی گونههای آن، بدون فضای زیستی نمیتواند وجود داشته باشد. به ویژه به دلیل اینکه بقای هر گونهای به گونههای دیگر وابسته است که آنها هم وابسته به غذا هستند. به طور مشابه هر زبان و گویشِ هر گویندهای، هنگامی معنادار خواهد بود كه فضای نشانهای به عنوان مجموعه شرایط سازندة روابط و تعاملاتی که در درون آن، ارتباط افراد اتفاق میافتد، وجود داشته باشد.
با استفاده از همین مدل و چرخش از معنا به رسانه، اصطلاح فضای رسانهای ابداع میشود (هارتلی 1996) تا مفهومی بزرگتر برای پوشش سیارة زمین ـ که برخوردار از یکپارچگی نیز باشد، به طوری که کوچکترین جزء با اجزاء دیگر در تعامل و نیز تا حدی کوچک و محلی باشد که بتواند هر فردی را تحت تأثیر قرار دهد ـ شكل گیرد. این فضای رسانهای نیز به مانند فضای نشانهای، اشکال مختلف، روابط و شرایط ساختاری هستی و تعامل نظام گستردۀ ارتباطات رسانهای دنیا را دربرمیگیرد. فضای رسانهای، چند بُعدی است و تنها به رسانهای مانند تلویزیون مشخص نمیشود بلکه اَشکال گوناگون اجرایی، سمعی ـ بصری، عکاسی و چاپ را که در تعامل با یکدیگرند نیز دربرمیگیرد. به طوری که تلویزیون در اشکال نشانهای، صنعتی، فنشناختی و مخاطبان مختلف با رسانههای دیگر مانند رادیو، تئاتر، سینما و چاپ سهیم است. بدون نظام تعاملی جهانی که فضای رسانهای را شکل میدهد و به آن این مجال را میدهد تا در هر محل مشخصی عمل کند، درک مفهوم این اصطلاح امکانپذیر نخواهد بود.
همانطور که در بالا ذکر شد فضای رسانهای قدیمتر از آن است که تصور میکنیم، به طوری که مدتها پیش از دورة صنعتی مدرن، هجمهای بینالمللی در نمایشنامهها، اشعار و داستانهای رسانهای شده وجود داشت ولی تنها پس از دورة توسعۀ امپریالیستی و صنعتی جدید در قرن نوزده میلادی بود که فضای رسانهای را توانستیم «با چشم غیرمسلح هم ببینیم». در این دوره تمامی اشکال رسانهای اروپا مانند کتاب و مقالات عمومی، روزنامه، مجله، تئاتر، خبرگزاریها (نظیر رویترز) ترانهها، داستانها و سرگرمیهای زندة تلویزیونی در سراسر دنیا رواج یافت. آنچه که دربارۀ فضای رسانهای، جدید بود، این بود كه به عنوان یک منبع کوچک رسانهای در اختیار عموم قرار نداشت ولی تنها این فنآوری نبود که برای تولید محصولات رسانهایِ محلی در دسترس عموم قرار گرفت (مانند مطبوعات) بلکه این محتوا بود که تمایلات، ترسها و انرژی دموکراسیهای تجاری غربی و نیروهای نظامی آنها را در هر جا و هر لحظه در دسترس عموم قرار داد و دیگر صداها را کنار زد.
به عبارت دیگر فضای رسانهای هم اکنون برای خواننده/مصرفکنندۀ واحد با سرعت بسیار زیاد به عنوان یک هویت واحد در دسترس است. این فضای رسانهای به طور روزافزونی آکنده از خروجی رسانههای صنعتی و امپریالیستی تک فرهنگی [انحصارگر] شده است.
چنین وحدت محتوا در مرحلۀ دریافت تنها از طریق یک مدل پخش گستردۀ ارتباطات امکانپذیر بود: از یکی به همه، یکطرفه، با تولیدکنندگان حرفهایِ دارای کار متمرکز و مصرفکنندگان منفعل و گوناگون. این یک ارسال و پذیرش نوبتی و منظم در بین همکاران کم و بیش ارتباطی نبود. همچنین مدل آن نیز بر اساس مکالمۀ شفاهی نبود بلکه بر اساس سنت نطق مبلغ و اجراکننده و سکولاریزه کردن جدید مدیران هنری و ناشران بود. ظرفیت اقناع تجاری و سیاسی از طریق این چنین فرآیند رسانهایشدة یکطرفهای به عنوان موضوعی همیشگی نه تنها برای سیاستهای ملی (آیا مردم كشور ما تحت تأثیر منفی پیامهای منابع نامطلوب یا خارجی قرار خواهند گرفت؟) بلکه برای استعمارگری نوین در کشورهای آفریقایی، آسیایی، آمریکای جنوبی و استرالیا توسط قدرتهای اروپایی قرن نوزده و اوایل بیست نیز شکل گرفت، که این شکل استعمارگری اخیراً به شکل سرگرمیهای رسانهایِ آمریکایی درآمده است.
در قرن بیستم رسانههای سمعی ـ بصری مانند رادیو، سینما و تلویزیون ظهور کردند و بر صنعت چاپ به عنوان اقناعکنندهترین رسانه تسلط یافتند ولی جای آن را نگرفتند و در این راستا با رشد رسانههای آمریکایی رقابت شدیدی بین اروپا و آمریکا به راه افتاد. میزان مخاطب جهانی رادیو برای اولین بار توسط گوگلیلمو مارکنیِ[8] مخترع که اولین سیگنال رادیویی بین اروپا و آمریکا را در 12 دسامبر 1901 فرستاد، سنجیده شده و این کار را برای اولین بار در استرالیا در 26 مارس 1930 انجام داد. او کاری عظیم یعنی روشن کردن چراغ های سالن شهر در سیدنی استرالیا را از طریق ارسال امواج رادیویی ـ تلگرافی از قایق تفریحی خود، در بندر جنوآ واقع در طرف دیگر سیارۀ زمین انجام داد. در حالی که مارکنی سعی بر تکمیل زیرساختهای جهانی داشت، BBC در سال 1932 از طریق امپایر سرویس (که هم اکنون BBC World Service نام دارد) اقدام به جهانی کردن محتوا کرد.BBC از طریق امواج کوتاه رادیویی از محل بوش هاوس واقع در لندن اقدام به پخش برنامه کرد. بر سردرِ عظیم این مرکز، شعار معروف BBC حک شده است:
ملت با زبان صلح و دوستی با ملت سخن میگوید.
جهانیشدن بسط و گسترش گروههای اقتصادی بینمرزی است که منجر به انسجام جوامع و اقتصادهای متنوع سراسر جهان خواهد شد. هر چند در مفهومی وسیعتر، جهانی شدن به عنوان اصطلاح ویژۀ اقتصاد بازار یا به عنوان حسن تعبیر نظام سرمایهداری به کار میرود.