برنامهسازی دینی در صداوسیما، دو سویه دارد؛ یكی رسانه و دیگری دین. در یك سو، اصحاب رسانه هستند و در سوی دیگر، رجال دین. هرگاه تلاشی برای برنامهسازی دینی شده، در كنار آن، بازار نقد و بررسی نیز داغ بوده است. دلیل آن این است که خواستهاند به گونهای به بهبود كار كمك كنند. هدف ما نیز این است كه میان این دو سویه، ارتباط بیشتر و بهتری برقرار كنیم. میخواهیم هر دو سو، از نظرات یکدیگر، آنچنان که هست، بیشتر آشنا شوند. هدف این نیست که یک سو به دیگری هجوم آورد یا رفتار خود را توجیه کند. هدف این است که افرادی که وارد این عرصه شدهاند و تلاش كردهاند برنامههای دینی بسازند، از تلاشهای خود بگویند، از دستاوردها و از مشكلاتشان. بدین سان، میتوان نقاط ضعف و قوت را شناخت و پیشنهاد داد تا در آینده، برنامهها بهتر شوند. به هر روی، این گونه میتوان به آسیبشناسی درستی دست یافت.
بر خلاف آنچه این روزها گفته میشود، حوزههای علمیه قابلیتها و ظرفیتهای بیشتری برای ورود به عرصههای هنری دارند. کارشناسان مذهبی حوزۀ علمیۀ قم با رسانه و هنر آشنا هستند. اکنون به مانند بیست سال پیش نیست كه بدین لحاظ، در فقر به سر بریم. اگر در زمان و جای درست، از توان و نظرات ایشان استفاده شود، میتوانند در روند تولیدات سازمان، بسیار مثمر ثمر باشند، نه اینکه تنها دارای سِمَت مشورتی باشند.
همچنین كسانی كه دربارۀ مقولات دینی كار میكنند، تا حدودی راههای ناپیموده را طی میکنند. باید مراقب باشیم که هزینة برنامهسازی دینی در رسانه، بالا نرود و آنچنان خطوط قرمز ترسناکی ترسیم نشود که دیگر کسی جرأت ورود به این عرصهها را پیدا نکند. متأسفانه از یک سو، به دلیل حساسیت مسئله و از دیگر سو، به دلیل ناآزموده بودن این مسیر، گاهی فشارها بر اصحاب رسانه، آنقدر زیاد میشود که برخی کارها، برای بار اول و آخر انجام میشوند و عطای برنامهسازی دینی به لقای آن بخشیده میشود.
در ماه مبارك رمضان امسال، چهار سریال مناسبتی ساخته شد كه بیشترین بحث و گفتوگو دربارۀ سریالهایی بود كه دارای متن، محتوا، پرداخت و نگاهی مذهبی بودند. پس حساسیت این مسائل بالاست. به طور طبیعی، نمیتوان انتظار داشت حقیقت دین، با همۀ وجوه متعالی خود، در یك سریال یا برنامة تلویزیونی، به نمایش گذاشته شود. طبیعی است كه ذات برنامههای تلویزیونی در معارف دینی، تنزل ایجاد میكند؛ ولی حضور دین در برنامههای تلویزیونی، میتواند قوی، غنی، جهتدار و ارزشمند باشد. تلویزیون نه تنها میتواند از واقعیتها تقلید كند و آنها را نمایش دهد، بلكه میتواند واقعیت را نیز تلقین كند و حتی فراتر از تلقین، میتواند آن را ایجاد كند. از طرفی اگر حساسیتها از سوی رجال دین، بیش از آنچه لازم است، فزونی یابد، اصحاب رسانه، چه تهیهکنندگان، چه نویسندگان و چه سازندگان، با دیدن هزینههای سنگین این نوع برنامهسازی، دیگر وارد چنین عرصهای نخواهند شد.
به همین دلیل، منتقدانی كه از پایگاه دین، به برنامههای رسانه، به ویژه در حوزۀ دین، نقد وارد میكنند، باید با سعۀ صدر، صبر و بردباری برخورد كنند و از بالا بردن هزینه های برنامۀ دینی سازی پرهیز كنند؛ زیرا ممکن است در نهایت، تهیهكنندهای به این نتیجه برسد که به جای ساخت برنامهای با حرفهای جدی و نو، به ساخت برنامهای دینی، ولی با مضمونی دم دستی روی آورد تا كمتر در معرض اتهام یا نقدهای دشوار قرار گیرد.
به جز نكتۀ بالا كه بیشتر ناظر بر اهالی دین بود، اصحاب رسانه نیز باید به نكاتی دقت كنند:
1. در مقولات دینی، خطر بزرگ این است که تلویزیون به مرجع دینی مردم بدل شود. مقصود تنها مرجع تقلید نیست بلكه هر مرکز یا نهادی چون مساجد، حسینیهها و مانند آن نیز مرجع دینی هستند و باید پر رونق بمانند؛ زیرا كاركرد و جایگاه همۀ این مراجع با یكدیگر و با رسانه، متفاوت است و هیچ یک نمیتوانند و نباید جای دیگری را بگیرند. سریالهای ما هر چه هم پربار و بامفهوم باشند، نمیتوانند جای نشستن افراد در برابر منبر وعظ را بگیرند. به همین دلیل، در برنامهسازی، نباید برنامهها به گونهای چیده شوند كه برای بیننده، فرصتی برای رجوع به یكی از آن نهادهای دینی معتبر پیدا نشود. اینکه مخاطب به جای آنکه در مسجد حضور یابد و حس حضور در محضر ربالعالمین را تجربه کند، جلوی صفحة تلویزیون بنشیند و فكر كند کاری دینی میکند یا از او عملی دینی سر میزند، جایگزینی خطرناکی است. چرا كه مخاطب در برابر تلویزیون، از حالت فعال به تماشاگری منفعل تبدیل میشود. در نتیجه، نمیتواند همان حالی را داشته باشد كه در یك مراسم مذهبی دارد؛ زیرا در یك برنامۀ مذهبی، فرد برای انجام آداب و مناسكش، فعال میشود؛ ولی در برابر تلویزیون، منفعل است. در نتیجه، او تنها ناظر یك برنامۀ مذهبی است و كمترین مشاركت را دارد. به همین دلیل است كه تلویزیون نمیتواند جایگزین هیچ یك از رسانههای سنتی ترویج معارف دین، مانند مساجد و منابر شود.
2. گاهی در برنامههای رسانهای، ظاهر بر باطن غالب میگردد و به جای ترویج شعورگرایی، به شعارگرایی پرداخته میشود. یعنی در كار برنامهسازی، به جای بها دادن به باطن و مفهوم، هدف برنامهسازان، بیشتر افزودن زرق و برق اثر بوده است. گاه نیز محتوا را فدای مسائل هنری میکنند و به قداستزدایی از مضامین میپردازند.
3. کاهش مشارکت در شعایر دینی، غیر جدی ساختن مخاطب، ایجاد روحیة دمغنیمتشمری، ایجاد غفلت نسبت به زندگی واقعی و... خطراتی هستند كه ممکن است در زمینة برنامهسازی دینی، اتفاق بیفتند.
البته برای رسانۀ ملی، امکاناتی وجود دارد؛ از جمله امکان آفرینش زمان بیزمان و شکستن این محدودیتهای زمانی و مكانی که در آن به سر میبریم. تلویزیون میتواند این کار را بکند. در زندگی واقعی، به راحتی نمیتوان نشان داد که طیالعرض چگونه اتفاق میافتد؛ ولی با امکانات تلویزیون، میتوان طیالعرض را نشان داد.
تلویزیون یك دنیای مجازی پدید میآورد. دنیای جدیدی كه میتواند با دنیای حقیقیِ ساختة خداوند مرتبط باشد و برای آن دنیای حقیقی، جنبۀ نشانگی داشته باشد و بینندۀ خود را به آن دنیا هدایت كند و البته میتواند از آن دنیا نیز فاصله بگیرد. پس در تلویزیون، هر دو قابلیت وجود دارد.
برنامههای نمایشی نیز همین گونه هستند. باید توجه كنیم كه برنامههای نمایشی تلویزیون بینندۀ خود را به چه چیزی ارجاع میدهند. اگر بیننده را به حقایق متعالی و مرجعیت دینی ارجاع میدهند، میتوان گفت رسانهای چون تلویزیون توانسته وظیفۀ دینی خود را انجام دهد؛ هر چند در نماها و نمودهایش، كمتر رنگ و لعاب دینی دیده شود.
هنگامی كه تلویزیون وارد یک مقوله میشود، جو عمومی را دگرگون میکند؛ فرهنگسازی، الگوسازی، قهرمان پروری، برجستهسازی و نشانهسازی میكند و نظام ارجاع خود را به پا میدارد. اگر تلویزیون بتواند نقش نشانگی و ارجاعی خود را خوب ایفا کند، میتواند به خوبی در خدمت دین قرار بگیرد.[1]
به هر روی، اگر قرار است برنامه سازی دینی تداوم یابد ـ كه باید بیابد ـ لازم است هم اهالی رسانه و هم رجال دین، رعایت مسائل گفته شده را بكنند تا تزاحمها و كاستیها کاهش یابند و در آینده، بتوان دربارۀ نكتههای مفهومی بیشتر سخن گفت تا دربارۀ ظواهر برنامهسازی دینی؛
نویسنده:حجتالاسلام دكتر هادی صادقی
منبع: ماهنامه رواق هنر و اندیشه ،شماره هفدهم و هجدهم
1. معنای نقش ارجاعی آن است که تلویزیون خود مرجع نشود؛ ولی بیننده را به مرجع حقیقی دینی حوالت دهد و به سان یك راهنما، مخاطب را به مرجع اصیل و درست دینی راهنمایی کند. این گونه، تلویزیون وظیفة دینی خود را درست انجام داده است؛ ولی اگر تلویزیون مضامین دینی را هم خوب نمایش دهد؛ ولی خود را مرجع کند، در نقطة مقابل تلویزیون دینی قرار میگیرد.
بر خلاف آنچه این روزها گفته میشود، حوزههای علمیه قابلیتها و ظرفیتهای بیشتری برای ورود به عرصههای هنری دارند. کارشناسان مذهبی حوزۀ علمیۀ قم با رسانه و هنر آشنا هستند. اکنون به مانند بیست سال پیش نیست كه بدین لحاظ، در فقر به سر بریم. اگر در زمان و جای درست، از توان و نظرات ایشان استفاده شود، میتوانند در روند تولیدات سازمان، بسیار مثمر ثمر باشند، نه اینکه تنها دارای سِمَت مشورتی باشند.
همچنین كسانی كه دربارۀ مقولات دینی كار میكنند، تا حدودی راههای ناپیموده را طی میکنند. باید مراقب باشیم که هزینة برنامهسازی دینی در رسانه، بالا نرود و آنچنان خطوط قرمز ترسناکی ترسیم نشود که دیگر کسی جرأت ورود به این عرصهها را پیدا نکند. متأسفانه از یک سو، به دلیل حساسیت مسئله و از دیگر سو، به دلیل ناآزموده بودن این مسیر، گاهی فشارها بر اصحاب رسانه، آنقدر زیاد میشود که برخی کارها، برای بار اول و آخر انجام میشوند و عطای برنامهسازی دینی به لقای آن بخشیده میشود.
در ماه مبارك رمضان امسال، چهار سریال مناسبتی ساخته شد كه بیشترین بحث و گفتوگو دربارۀ سریالهایی بود كه دارای متن، محتوا، پرداخت و نگاهی مذهبی بودند. پس حساسیت این مسائل بالاست. به طور طبیعی، نمیتوان انتظار داشت حقیقت دین، با همۀ وجوه متعالی خود، در یك سریال یا برنامة تلویزیونی، به نمایش گذاشته شود. طبیعی است كه ذات برنامههای تلویزیونی در معارف دینی، تنزل ایجاد میكند؛ ولی حضور دین در برنامههای تلویزیونی، میتواند قوی، غنی، جهتدار و ارزشمند باشد. تلویزیون نه تنها میتواند از واقعیتها تقلید كند و آنها را نمایش دهد، بلكه میتواند واقعیت را نیز تلقین كند و حتی فراتر از تلقین، میتواند آن را ایجاد كند. از طرفی اگر حساسیتها از سوی رجال دین، بیش از آنچه لازم است، فزونی یابد، اصحاب رسانه، چه تهیهکنندگان، چه نویسندگان و چه سازندگان، با دیدن هزینههای سنگین این نوع برنامهسازی، دیگر وارد چنین عرصهای نخواهند شد.
به همین دلیل، منتقدانی كه از پایگاه دین، به برنامههای رسانه، به ویژه در حوزۀ دین، نقد وارد میكنند، باید با سعۀ صدر، صبر و بردباری برخورد كنند و از بالا بردن هزینه های برنامۀ دینی سازی پرهیز كنند؛ زیرا ممکن است در نهایت، تهیهكنندهای به این نتیجه برسد که به جای ساخت برنامهای با حرفهای جدی و نو، به ساخت برنامهای دینی، ولی با مضمونی دم دستی روی آورد تا كمتر در معرض اتهام یا نقدهای دشوار قرار گیرد.
به جز نكتۀ بالا كه بیشتر ناظر بر اهالی دین بود، اصحاب رسانه نیز باید به نكاتی دقت كنند:
1. در مقولات دینی، خطر بزرگ این است که تلویزیون به مرجع دینی مردم بدل شود. مقصود تنها مرجع تقلید نیست بلكه هر مرکز یا نهادی چون مساجد، حسینیهها و مانند آن نیز مرجع دینی هستند و باید پر رونق بمانند؛ زیرا كاركرد و جایگاه همۀ این مراجع با یكدیگر و با رسانه، متفاوت است و هیچ یک نمیتوانند و نباید جای دیگری را بگیرند. سریالهای ما هر چه هم پربار و بامفهوم باشند، نمیتوانند جای نشستن افراد در برابر منبر وعظ را بگیرند. به همین دلیل، در برنامهسازی، نباید برنامهها به گونهای چیده شوند كه برای بیننده، فرصتی برای رجوع به یكی از آن نهادهای دینی معتبر پیدا نشود. اینکه مخاطب به جای آنکه در مسجد حضور یابد و حس حضور در محضر ربالعالمین را تجربه کند، جلوی صفحة تلویزیون بنشیند و فكر كند کاری دینی میکند یا از او عملی دینی سر میزند، جایگزینی خطرناکی است. چرا كه مخاطب در برابر تلویزیون، از حالت فعال به تماشاگری منفعل تبدیل میشود. در نتیجه، نمیتواند همان حالی را داشته باشد كه در یك مراسم مذهبی دارد؛ زیرا در یك برنامۀ مذهبی، فرد برای انجام آداب و مناسكش، فعال میشود؛ ولی در برابر تلویزیون، منفعل است. در نتیجه، او تنها ناظر یك برنامۀ مذهبی است و كمترین مشاركت را دارد. به همین دلیل است كه تلویزیون نمیتواند جایگزین هیچ یك از رسانههای سنتی ترویج معارف دین، مانند مساجد و منابر شود.
2. گاهی در برنامههای رسانهای، ظاهر بر باطن غالب میگردد و به جای ترویج شعورگرایی، به شعارگرایی پرداخته میشود. یعنی در كار برنامهسازی، به جای بها دادن به باطن و مفهوم، هدف برنامهسازان، بیشتر افزودن زرق و برق اثر بوده است. گاه نیز محتوا را فدای مسائل هنری میکنند و به قداستزدایی از مضامین میپردازند.
3. کاهش مشارکت در شعایر دینی، غیر جدی ساختن مخاطب، ایجاد روحیة دمغنیمتشمری، ایجاد غفلت نسبت به زندگی واقعی و... خطراتی هستند كه ممکن است در زمینة برنامهسازی دینی، اتفاق بیفتند.
البته برای رسانۀ ملی، امکاناتی وجود دارد؛ از جمله امکان آفرینش زمان بیزمان و شکستن این محدودیتهای زمانی و مكانی که در آن به سر میبریم. تلویزیون میتواند این کار را بکند. در زندگی واقعی، به راحتی نمیتوان نشان داد که طیالعرض چگونه اتفاق میافتد؛ ولی با امکانات تلویزیون، میتوان طیالعرض را نشان داد.
تلویزیون یك دنیای مجازی پدید میآورد. دنیای جدیدی كه میتواند با دنیای حقیقیِ ساختة خداوند مرتبط باشد و برای آن دنیای حقیقی، جنبۀ نشانگی داشته باشد و بینندۀ خود را به آن دنیا هدایت كند و البته میتواند از آن دنیا نیز فاصله بگیرد. پس در تلویزیون، هر دو قابلیت وجود دارد.
برنامههای نمایشی نیز همین گونه هستند. باید توجه كنیم كه برنامههای نمایشی تلویزیون بینندۀ خود را به چه چیزی ارجاع میدهند. اگر بیننده را به حقایق متعالی و مرجعیت دینی ارجاع میدهند، میتوان گفت رسانهای چون تلویزیون توانسته وظیفۀ دینی خود را انجام دهد؛ هر چند در نماها و نمودهایش، كمتر رنگ و لعاب دینی دیده شود.
هنگامی كه تلویزیون وارد یک مقوله میشود، جو عمومی را دگرگون میکند؛ فرهنگسازی، الگوسازی، قهرمان پروری، برجستهسازی و نشانهسازی میكند و نظام ارجاع خود را به پا میدارد. اگر تلویزیون بتواند نقش نشانگی و ارجاعی خود را خوب ایفا کند، میتواند به خوبی در خدمت دین قرار بگیرد.[1]
به هر روی، اگر قرار است برنامه سازی دینی تداوم یابد ـ كه باید بیابد ـ لازم است هم اهالی رسانه و هم رجال دین، رعایت مسائل گفته شده را بكنند تا تزاحمها و كاستیها کاهش یابند و در آینده، بتوان دربارۀ نكتههای مفهومی بیشتر سخن گفت تا دربارۀ ظواهر برنامهسازی دینی؛
نویسنده:حجتالاسلام دكتر هادی صادقی
منبع: ماهنامه رواق هنر و اندیشه ،شماره هفدهم و هجدهم
1. معنای نقش ارجاعی آن است که تلویزیون خود مرجع نشود؛ ولی بیننده را به مرجع حقیقی دینی حوالت دهد و به سان یك راهنما، مخاطب را به مرجع اصیل و درست دینی راهنمایی کند. این گونه، تلویزیون وظیفة دینی خود را درست انجام داده است؛ ولی اگر تلویزیون مضامین دینی را هم خوب نمایش دهد؛ ولی خود را مرجع کند، در نقطة مقابل تلویزیون دینی قرار میگیرد.