در سال 1968 موسسۀ فیلم سینمایی آمریكا[1] اقدام به رتبهبندی فیلمها نمود و آن زمانی بود كه اعتراضات مردمی علیه توهین به مقدسات در فیلمهای سینمایی بالا گرفته بود.
اكنون پس از گذشت بیش از سی سال، امیدوارم رتبهبندی فیلمها نتیجة معكوس نداده باشد. چرا كه بسیاری از مسیحیان از رتبهبندیهای این موسسه به عنوان دستورالعملی برای نحوة نگرش خود به هر فیلم استفاده میكنند. به نظر میرسد كه ببیشتر مسیحیـان معتقدند سكس، خشـونت و اهـانت، عناصـر زیانبار سینما هستند. رتبهبندیها گرچه احتمالاً ما را از مضرات این عناصر مصون میدارند؛ ولی ممكن است ما را از پرداختن به یك خطر بزرگتر و اساسیتر منحرف كنند و آن خطر، دنیای خیالی سینما است.
رسانة سینما، زندگی ما را منعكس میكند ولی دنیای فیلمهای سینمایی مهیجتر و درونیتر از خود ما و زندگی ماست. هنگامی كه به وسیلة فیلمهای سینمایی، دنیایی غیر از آنچه در آن زندگی میكنیم را نشان میدهیم، خطر ایجاد توقعات غیرواقعبینانه و احتمالاً زیانآور را برای خود ایجاد مینماییم. اغلب سینماروها از خطراتی كه سكس، خشونت و اهانت برای آنها به وجود میآورند، آگاهند. هنگام تماشای یك صحنة خلاف اخلاق میتوانیم تأثیر سوء آن را درك كرده افكار خود را علیه آن مجهز نماییم و به عنوان انسانهایی آزاده از آن تقلید نكنیم ولی آنچه ممكن است برای ما خطرناك باشد و نیز هیچ وسیلة دفاعی علیه آن برای خود نساختهایم، دنیای خیالی است.
یك فیلم سالم میتواند به اندازة یك فیلم خشونتبار یا بیشتر از آن اثرات منفی در پی داشته باشد. یك رژیم یكنواخت از فیلمهایی كه عشق خـیالی، مادیگـرایی و كلـیشهسازی را تقویت میكنند، میتواند شیوة تفكر، رفتار یا حتی نحوة درك ما از خداوند را تغییر دهد.
بزرگترین خطرات سینما نه فقط در محتوای فیلمها بلكه در خود رسانه باقی میمانند. فیلم، یك دنیای خیالی ایجاد میكند. دنیایی كه ما را جذب و اغواء میكند. فیلم خواب ساختة اندی وارهول شاید فیلمی باشد كه زندگی واقعی را بیشتر از فیلمهای دیگر منعكس میكند ولی هنوز هم از واقعیت جداست؛ چون كارگردان خودش انتخاب میكند كه هنرپیشه كه باشد و دوربین را به كدام سمت نشانه رود تا توجه ما را به خود جلب نماید. تصاویر و صداها را پرتنش و تشدید میكند تا همة بینندگان را تحت تأثیر قرار دهد. این دنیای خیالی سینما سریعتر از ما حركت میكند، زیباتر از ما به نظر میرسد، خوشتر از ما مینوازد و مهیجتر از ماست.
ولی خطر دنیای خیالی چیست؟ اگر از یك شخص عادی در خیابان سؤال كنیم كه آیا فیلمهای سینمایی شبیه زندگی واقعیاند یا نه؛ احتمالاً خواهد گفت: البته خیر. از یك دیدگاه عقلایی، سینماروها، اغلب بین واقعیت و افسانه تمییز میدهند ولی دنیای خیالی هنگامی خطرناك میشود كه تصور كنیم كاش دنیای ما بیشتر شبیه فیلمها میشد یا هنگامی كه یك ضدارزش رایج در جامعه را تقویت میكند.
قدم اول در پرهیز از این خطرات، شناخت آنهاست؛ چون جهل و ناآگاهی است كه ما را از پیشرفت بازمیدارد. مـن تأثیرات بالقوه مضر دنیـای خیالی سینما را در پنج ناحیـة موضوعی تقسیمبندی كردهام:
نشانگان پایان خوش[2]
آمریكاییها پایان خوش را دوست دارند. بیشتر تراژدیها درمجموعة فیلمهای ما از دیگر فرهنگها یا دیگر دورههای زمانی اخذ شدهاند. استودیوها اغلب پایان خوشی را به آخر تراژدیهای معروف میچسبانند. حتی فیلمهایی كه با مرگ قهرمان فیلم تمام میشوند با پایان خوش به نظر میرسند. به ندرت هالیوود، تراژدیهای امروزین تولید میكند.
پایان خوش به خودیخود بد نیست ولی یك رژیم یكنواختِ پایان خوش بدون بازتاب مناسب، این فكر را در ما ایجاد میكند كه در زندگی واقعی نیز پایان خوشی را متوقع باشیم. انتظار داریم هر چیزی همان طور كه میخواهیم باشد. در این دنیای پَست و دَنی، اعتقاد به این مطلب كه تصور ما از زندگی یك عاقبت موفقیتآمیز است، رویكرد خطرناكی است كه منجر به بیماری روانی بدبینی (ساینیسیزم) میشود.
حتی اگر این فیلمها ما را به این سو سوق ندهند، میتوانند ما را به این سمت بكشانند كه شادیطلبی را هدف خود قرار دهیم. شادیطلبی حق ماست ولی ملزم بودن به آن را كتاب مقدس امر نمیكند:
اگر كسی به شما سیلی زد، سمت دیگر صورتت را نیز به سوی او باز گردان.
تصور نمیشود چنین كاری موجب خوشحالی ما شود ولی دستكم كمك میكند ابراز محبت نماییم.
خطر دومِ نشانگان(سندرم) پایان خوش، ناشی از تصور حاكمیت عدالت است. فیلمها نشان میدهند بر سر افراد بد بلا میآید، افراد خوب از مشكلاتشان خلاصی مییابند و هركسی آنچه كه استحقاق دارد نصیبش میشود ولی در عالـم واقع، بلا بر سـر آدمهای خوب میآید و دیگـران از مصیبت فـرار میكنند. هارولد كوشنر میگویــد:
بدشانسی افراد خوب، مسئلهای برای هــر كسی است كه میخواهد معتقد به دنیایی عادلانه، منصفانه و زیستپذیر باشد. آنها ناگزیر دربارۀ شادی، مهربانی یا حتی وجود خدا سؤال میكنند.
شاید دلیل اینكه مردم اینقدر به شدت معتقد به دنیایی عادلانهاند این باشد كه متناوباً دنیایی را میبینند كه بشر به وسیلة فیلم خلق كردهاست. فیلم یعنی جایی كه عدالت حاكمیت دارد و آنها نمیتوانند بفهمند چرا خدا دنیایی متفاوت از آنچه ما میتوانیم خلق كنیم، بیافریند. این میتواند مانع درك ما از خدا شود.
عشق، ازدواج و سكس
روزی ستونی از سالنامة لندرز میخواندم كه در آن یك خواننده پرسیده بود:
چرا سكس هرگز شبیه آنچه كه در فیلمها نشان داده میشود، نیست.
لندرز باید به دقت توضیح می داد كه فیلمهای سینمایی زندگی واقعی نیستند. به نظر میرسد حتی خطرناكتر از نشان دادن سكس در تلویزیون، چگونگی نشان دادن آن است: عشقی، پویا، همبهره، با هیجانی متقابل. چون ما در فیلمها نسبت به دیگر منابع، اطلاعات تصادفی بیشتری از سكس كسب میكنیم. این انحراف واقعیت میتواند انتظارات زیانآوری را در ما بیافریند.
نه تنها سكس كه عشق به طور عموم از آرمانی كردن رنج میبرد. عقیده به عشق در نگاه اول به وسیلة فیلمها تقویت و تداوم بخشیده میشود؛ زیرا هر بیننده میداند كه دو ستارة فیلم بالاخره عاشق هم میشوند. این ایده كه برای هر شخصی، كسی مقدر شده است، میتواند یك ارتباط عاشقانة واقعی را كه گهگاه همراه با دعوا و ناسازگاری است، تضعیف نماید. فیلمها روابط را آسان میكنند ولی بینندگان را برای تفاوتهای ظریف، تردیدها و افتوخیزهایی كه در یك رابطة واقعی وجود دارند، آماده نمیسازند.
كلیشهسازی
یكی از منافع فیلم این است كه ما را به جاهایی میبرد كه تا به حال نرفتهایم و با اشخاصی آشنا میكند كه تاكنون برخورد نداشتهایم ولی اغلب فراموش میكنیم كه واقعی نیستند. ما ذهنیت خود را از كشورها و اشخاص، مطابق آنچه كه در فیلمها میبینیم، شكل میدهیم و از آنجا كه بیشتر فیلمهای آمریكایی كه دربارۀ كشورهای دیگر پخش میشوند، چند قسمتیاند، تصور ما از باقیماندة جهان یك دنیای پیشصنعتی و عقبافتاده است. یعنی تنها یك عامل دیگر به نژادپرستی و قومگرایی ما اضافه میشود!
خطرناكتر از آن، كلیشهسازی است كه دربارۀ افراد، در كشور ما توسعه مییابد. طبیعتاً قصهگویی، كلیشهسازی را ارتقاء میدهد؛ چون به استثناء شخصیتهای اصلی، داستان وقت كافی برای ترسیم شخصیت یك انسان كامل، پویا و پیچیده ندارد. بنابراین هر وكیلی یا یك ایدهآلیستِ جهادگر به شمار میرود یا یك كلاهبردار پولپرست. روسپیها قلبهایی از طلا دارند. كاتولیكها ایمان خود را در آستین پنهان میكنند. سالمندان بیمصرفاند. كلانترهای شهرهای كوچك كودنهایی زودباورند. زنان با كودكان بهتر رفتار میكنند و باید از آنها مراقبت نمایند. پزشكان ثروتمندند و به بیماران اهمیت نمیدهند و مبلغان دینی متقلبان رنجشآوری بیش نیستند.
اصولاً شخصیتها كاریكاتورند. نویسندگان در قراردادن یك پیرزن یهودی یا یك جوان سیاهپوست در یك صحنه بسیار خلاصهگویی میكنند به این دلیل كه خواننده انتظار دارد هركدام به شیوهای مخصوص به خود رفتار كنند. این كه شخصیتها چطور به نظر میرسند و چه میپوشند، به طور سحرآمیزی باعث كلیشهسازی میشوند. استفاده از این كلیشهها نیز موجب تقویت آنها در ذهن میشود. ما دربارۀ گروههای قومی، مردان، زنان، كودكان و سالمندانِ معلول به واسطة فیلمهایی كه از تلویزیون تماشا میكنیم، عقایدی داریم. میگوییم كودكان سادهدلاند، زنان عاطفیاند، ایتالیاییها پرشورند.... حتی اگر این تعمیمها گاهـی درست باشـند، نباید عادتاً توقع داشته باشیم هركـسـی به شیوهای كه به نظر میرسد، رفتار كند؛ چون در غیر این صورت در حق انسانیتِ افراد دیگر اجحاف میكنیم.
افراد شادِ خوشرو
آمریكاییها افراد جذاب را بیشتر دوست دارند. گرچه میدانیم این طور نیست، تصور میكنیم افراد زیبا تا حدی بهتر و جالب توجهتر از هر كس دیگری هستند. برای احترام، تحسین و پذیرشِ افراد خوشقیافه آمادگـی بیشتـری نسبت به افراد معمـولی یا بدقیافه داریم. به همین دلیل است كه آمریكاییها برای دیدن یك ستارة خوشتیپ فیلم حاضرند پول خرج كنند. شخصیتهای حاشیهای فیلم اغلب به وسیلة افراد بدمنظر اشغال میشوند و نقشهای اصلی را به هنرپیشگان جنسی میدهند و چون هالیوود همیشه بهدنبال ستارة بزرگ بعدی است، بسیاری از نقشهای كمكی و فرعی نیز به سمت بازیگران سكسی پیش میروند.
چنین روندی، گمانی كه دربارة زیبایی در ذهن میپرورانیم را تقویت میكند. گمان میكنیم زندگی خوشتیپها جالبتر است و در نهایت هر كسی برای آنها تلاش میكند. اگر حواسمان جمع نباشد، این مسأله میتواند منجر به حسادت ورزیدن بدانها و نارضایتی از چهره و بدن خودمان شود.
از این گذشته افرادی كه معمولی نامیده میشوند، نیز میتوانند دیدگاه ما را منحرف كنند. كمالگرایی و وسواس میتواند روحیة اعتماد به نفس ما را درهمشكند.
خطر دیگرِ تمركز بر زیبایی، تمایل به رفتار با مردم به مثابه اشیاء است. اگر فیلمی دارای صحنههای عریانی یا سكسی هم نباشد باز ممكن است بدنهای هنرپیشگان مرد یا زن را به رخ بكشد. در فیلمها اغلب به تن هنرپیشگان زن یا مرد لباسهایی پوشانیده میشود كه برجستگیهای بدنشان نمایان شود. ما بیشتر آموختهایم كه زل بزنیم و چشمچرانی كنیم تا اینكه به آنها به عنوان انسانهایی واقعی بنگریم. تحریك و قلقلك به فروش میرود و هالیوود این را میداند ولی بیشتر بینندگان از این واقعیت كه تحریك جنسی موجب غیرانسانی كردن دیگران میشود، غفلت میورزند. ما پتانسیل زیان را با خود حمل میكنیم. این رویكردها موقعی خطرناكترند كه ما به این جمله فكر میكنیم:
من به جنس مخالف به عنوان اشیای جنسی نگاه نمیكنم.
زیرا ما نمیتوانیم [در ذهن خود] با آنچه كه شایسته نمیشمریم، بجنگیم.
رؤیای آمریكایی
فیلمها اكثراً دانستههای آرمانی را به عنوان رؤیای آمریكایی تداوم میبخشند: موفقیت در نتیجة تلاش فراوان. سختكوشی ارزشی است كه در كتاب مقدس به آن اشاره شده ولی موفقیت اغلب در فیلمی كه تصویری نامتعادل از واقعیت را ارائه میدهد، دستیافتنی است. برخی فیلمها این ایده را ترویج میكنند كه اگر به اندازة كافی بكوشیم یا قلب و نیت ما در جهت صحیحی قرار داشته باشد، پس حتماً موفقیت به سوی ما خواهد آمد. كمتر فیلمی است كه نشان دهد تلاش و كوشش بدون در نظر گرفتن اینكه نتیجه چه باشد مهم است.
مشخصاً ما باید آرزوی موفقیت داشته باشیم. برای نمونه هیچكس سالها به مدرسه نمیرود كه یاد بگیرد چطور حساب و كتاب كـارش را از كف بدهد یا بیمـاری را عوضـی تشخیـص دهد ولی وقـتی از تلاشهای خود انتظار موفقیت و رسیدن به نتیجه را به هر قیمتی داریم ـ آن گونه كه در فیلمهای سینمایی شاهدیم ـ به درهمشكسته شدن اعتماد به نفس و توهمِ به اندازة كافی خوب نبودنِ خود دامن زدهایم. نشانگان موفقیت میتواند بر فرد مورد علاقة ما نیز تأثیراتی داشته باشد. اگر فكر كنیم تنها شخص موفق شایستة احترام و محبت است، به دیگران فشار میآوریم موفق و بیعیبونقص باشند.
از آنجا كه ما انسانیم و شكست میخوریم، سعی میكنیم كامل به نظر برسیم و در عوض چهرة گنهكار و معیوب خود را از مردم پنهان داریم. راز نگه میداریم و دروغ میگوییم كه ذهنیت دیگران از ما را خوب و مثبت جلوه دهیم. بر این اساس، دیگر نمیتوانیم مردم را در آن مشكلاتی كه دارند و آشكار نكردهاند، معاضدت نماییم. باید توجه داشت كه ارتباطات هنگامی قویتر میشوند كه یكدیگر را با وجود شكستها و نقایص خود دوست داشته باشیم، نه هنگامی كه از آنها چشمپوشی میكنیم.
خطر دوم رؤیای آمریكایی، ارتقای مادیگرایی است. ما بیشتر، ارزش افراد را به وسیلة استطاعتهای آنها، جایی كه زندگی میكنند، نوع لباس یا اتومبیلی كه میتوانند بخرند تشخیص میدهیم. مانند كلیشهسازی، مردم و ارزش آنها را با مالكیتهایشان میسنجیم. این مسئله موجب میشود ارزش بالایی برای اشیای مادی و فانی قائل باشیم. چیزی كه با تعلیمات كتاب مقدس مبنی بر اهمیت دادن به معنویت در تضاد است.
نتیجه
اكنون كه از خطرات سینما آگاه شدیم، آیا باید از معرض یك فیلم پرجاذبه فرار كنیم و پنهان شویم؟ بگذارید به خاطر داشته باشیم كه دنیای خیالی منافع خود را نیز داراست. به همین دلیل است كه ما اول از همه به سینما میرویم، به خاطر این كه به دنیایی دیگر وارد شویم تا دنیای خود را روشنتر ببینیم؛ ماجرای دیگران را تجربه كنیم تا به ماجرای خود با دقت ببیشتری توجه نماییم. خیال، دانشكدة انسان است كه اجازه میدهد چیزی تازه بیافرینیم، به شیوهای نو چیزی را ببینیم و آشنا شویم، واقعیتی قدیمی را به روشی نوین بیان كنیم و حقیقتی تازه را برای زندگی جستوجو كنیم.
پر واضح است كه نباید از دنیای خیالی تنها بدین دلیل كه حاوی خطراتی است، چشم پوشیم. چرا كه مجبوریم روزبهروز با آن گلاویز شویم و مبارزه كنیم.
خبر خوب این كه شما با قرائت این مقاله جهش بزرگی در این مبارزه نمودهاید: شما به علم و آگاهی مجهز شدهاید. قدرتمندترین سلاح در مقابل نیرنگ و حقهبازی، علم به حقیقت است. الیوت در دین و ادبیات مینویسد:
هرچه بیشتر از شكافی كه بین ما و هنر وجود دارد، آگاه باشیم، كمتر از آن زیان میبینیم و در وضعیتی هستیم كه بهتر میتوانیم نكات مثبت و مفید آن را گزینش و گلچین كنیم.
دربارۀ سینما نیز چنین است. باید همان طور كه با سكس، خشونت و اهانت مواجه میشویم، با این خطرات سینمایی هم مواجه شویم. ما اكنـون از آن خطـرات آگاهیـم و مـرتباً بـرای خود یـادآوری میكنیم كه ارزشها در فیلمها و ارزشها در آمریكا لزوماً ارزشهای ما نیستند. ما اصل و اساس زندگی خود را اخذ میكنیم و در جستوجوی جاهایی هستیم كه ما را به طور مثبت تحت تأثیر قرار دهند. كمكم زندگی خود را اصلاح نموده، پشتوانة ذهنی و معنوی خود را در هماهنگی با خواست و ارادة خدا محكم میكنیم.
درسنامة اخلاق رسانهای میگوید:
مقصود از استدلال اخلاقی عبارت است از: ارزشهای ما اغلب درستكارانه حفظ میشوند ولی هماوردطلبی گاهوبیگاهِ آن منجر به پختگی آن میشود.
از نظر من توجه به فیلمهایی كه گرچه حاوی خطراتی [پنهان نه آشكار] باشند نیز چنین وضعیتی پیدا میكند. یعنی در تماشای فیلم به سمت به چالش افكندن ارزشهای خود [و بالطبع ورزیدگی و پختگی آنها] سوق داده میشویم.
نویسنده:استیو لَنسینگ
برگردان: محمدحسین رحمانیان
منبع:ماهنامه رواق هنر و اندیشه ،شماره بیست وپنجم و بیست وششم
1. the Motion Picture Association of America
2. The Happy-Ending Syndrome
اكنون پس از گذشت بیش از سی سال، امیدوارم رتبهبندی فیلمها نتیجة معكوس نداده باشد. چرا كه بسیاری از مسیحیان از رتبهبندیهای این موسسه به عنوان دستورالعملی برای نحوة نگرش خود به هر فیلم استفاده میكنند. به نظر میرسد كه ببیشتر مسیحیـان معتقدند سكس، خشـونت و اهـانت، عناصـر زیانبار سینما هستند. رتبهبندیها گرچه احتمالاً ما را از مضرات این عناصر مصون میدارند؛ ولی ممكن است ما را از پرداختن به یك خطر بزرگتر و اساسیتر منحرف كنند و آن خطر، دنیای خیالی سینما است.
رسانة سینما، زندگی ما را منعكس میكند ولی دنیای فیلمهای سینمایی مهیجتر و درونیتر از خود ما و زندگی ماست. هنگامی كه به وسیلة فیلمهای سینمایی، دنیایی غیر از آنچه در آن زندگی میكنیم را نشان میدهیم، خطر ایجاد توقعات غیرواقعبینانه و احتمالاً زیانآور را برای خود ایجاد مینماییم. اغلب سینماروها از خطراتی كه سكس، خشونت و اهانت برای آنها به وجود میآورند، آگاهند. هنگام تماشای یك صحنة خلاف اخلاق میتوانیم تأثیر سوء آن را درك كرده افكار خود را علیه آن مجهز نماییم و به عنوان انسانهایی آزاده از آن تقلید نكنیم ولی آنچه ممكن است برای ما خطرناك باشد و نیز هیچ وسیلة دفاعی علیه آن برای خود نساختهایم، دنیای خیالی است.
یك فیلم سالم میتواند به اندازة یك فیلم خشونتبار یا بیشتر از آن اثرات منفی در پی داشته باشد. یك رژیم یكنواخت از فیلمهایی كه عشق خـیالی، مادیگـرایی و كلـیشهسازی را تقویت میكنند، میتواند شیوة تفكر، رفتار یا حتی نحوة درك ما از خداوند را تغییر دهد.
بزرگترین خطرات سینما نه فقط در محتوای فیلمها بلكه در خود رسانه باقی میمانند. فیلم، یك دنیای خیالی ایجاد میكند. دنیایی كه ما را جذب و اغواء میكند. فیلم خواب ساختة اندی وارهول شاید فیلمی باشد كه زندگی واقعی را بیشتر از فیلمهای دیگر منعكس میكند ولی هنوز هم از واقعیت جداست؛ چون كارگردان خودش انتخاب میكند كه هنرپیشه كه باشد و دوربین را به كدام سمت نشانه رود تا توجه ما را به خود جلب نماید. تصاویر و صداها را پرتنش و تشدید میكند تا همة بینندگان را تحت تأثیر قرار دهد. این دنیای خیالی سینما سریعتر از ما حركت میكند، زیباتر از ما به نظر میرسد، خوشتر از ما مینوازد و مهیجتر از ماست.
ولی خطر دنیای خیالی چیست؟ اگر از یك شخص عادی در خیابان سؤال كنیم كه آیا فیلمهای سینمایی شبیه زندگی واقعیاند یا نه؛ احتمالاً خواهد گفت: البته خیر. از یك دیدگاه عقلایی، سینماروها، اغلب بین واقعیت و افسانه تمییز میدهند ولی دنیای خیالی هنگامی خطرناك میشود كه تصور كنیم كاش دنیای ما بیشتر شبیه فیلمها میشد یا هنگامی كه یك ضدارزش رایج در جامعه را تقویت میكند.
قدم اول در پرهیز از این خطرات، شناخت آنهاست؛ چون جهل و ناآگاهی است كه ما را از پیشرفت بازمیدارد. مـن تأثیرات بالقوه مضر دنیـای خیالی سینما را در پنج ناحیـة موضوعی تقسیمبندی كردهام:
نشانگان پایان خوش[2]
آمریكاییها پایان خوش را دوست دارند. بیشتر تراژدیها درمجموعة فیلمهای ما از دیگر فرهنگها یا دیگر دورههای زمانی اخذ شدهاند. استودیوها اغلب پایان خوشی را به آخر تراژدیهای معروف میچسبانند. حتی فیلمهایی كه با مرگ قهرمان فیلم تمام میشوند با پایان خوش به نظر میرسند. به ندرت هالیوود، تراژدیهای امروزین تولید میكند.
پایان خوش به خودیخود بد نیست ولی یك رژیم یكنواختِ پایان خوش بدون بازتاب مناسب، این فكر را در ما ایجاد میكند كه در زندگی واقعی نیز پایان خوشی را متوقع باشیم. انتظار داریم هر چیزی همان طور كه میخواهیم باشد. در این دنیای پَست و دَنی، اعتقاد به این مطلب كه تصور ما از زندگی یك عاقبت موفقیتآمیز است، رویكرد خطرناكی است كه منجر به بیماری روانی بدبینی (ساینیسیزم) میشود.
حتی اگر این فیلمها ما را به این سو سوق ندهند، میتوانند ما را به این سمت بكشانند كه شادیطلبی را هدف خود قرار دهیم. شادیطلبی حق ماست ولی ملزم بودن به آن را كتاب مقدس امر نمیكند:
اگر كسی به شما سیلی زد، سمت دیگر صورتت را نیز به سوی او باز گردان.
تصور نمیشود چنین كاری موجب خوشحالی ما شود ولی دستكم كمك میكند ابراز محبت نماییم.
خطر دومِ نشانگان(سندرم) پایان خوش، ناشی از تصور حاكمیت عدالت است. فیلمها نشان میدهند بر سر افراد بد بلا میآید، افراد خوب از مشكلاتشان خلاصی مییابند و هركسی آنچه كه استحقاق دارد نصیبش میشود ولی در عالـم واقع، بلا بر سـر آدمهای خوب میآید و دیگـران از مصیبت فـرار میكنند. هارولد كوشنر میگویــد:
بدشانسی افراد خوب، مسئلهای برای هــر كسی است كه میخواهد معتقد به دنیایی عادلانه، منصفانه و زیستپذیر باشد. آنها ناگزیر دربارۀ شادی، مهربانی یا حتی وجود خدا سؤال میكنند.
شاید دلیل اینكه مردم اینقدر به شدت معتقد به دنیایی عادلانهاند این باشد كه متناوباً دنیایی را میبینند كه بشر به وسیلة فیلم خلق كردهاست. فیلم یعنی جایی كه عدالت حاكمیت دارد و آنها نمیتوانند بفهمند چرا خدا دنیایی متفاوت از آنچه ما میتوانیم خلق كنیم، بیافریند. این میتواند مانع درك ما از خدا شود.
عشق، ازدواج و سكس
روزی ستونی از سالنامة لندرز میخواندم كه در آن یك خواننده پرسیده بود:
چرا سكس هرگز شبیه آنچه كه در فیلمها نشان داده میشود، نیست.
لندرز باید به دقت توضیح می داد كه فیلمهای سینمایی زندگی واقعی نیستند. به نظر میرسد حتی خطرناكتر از نشان دادن سكس در تلویزیون، چگونگی نشان دادن آن است: عشقی، پویا، همبهره، با هیجانی متقابل. چون ما در فیلمها نسبت به دیگر منابع، اطلاعات تصادفی بیشتری از سكس كسب میكنیم. این انحراف واقعیت میتواند انتظارات زیانآوری را در ما بیافریند.
نه تنها سكس كه عشق به طور عموم از آرمانی كردن رنج میبرد. عقیده به عشق در نگاه اول به وسیلة فیلمها تقویت و تداوم بخشیده میشود؛ زیرا هر بیننده میداند كه دو ستارة فیلم بالاخره عاشق هم میشوند. این ایده كه برای هر شخصی، كسی مقدر شده است، میتواند یك ارتباط عاشقانة واقعی را كه گهگاه همراه با دعوا و ناسازگاری است، تضعیف نماید. فیلمها روابط را آسان میكنند ولی بینندگان را برای تفاوتهای ظریف، تردیدها و افتوخیزهایی كه در یك رابطة واقعی وجود دارند، آماده نمیسازند.
كلیشهسازی
یكی از منافع فیلم این است كه ما را به جاهایی میبرد كه تا به حال نرفتهایم و با اشخاصی آشنا میكند كه تاكنون برخورد نداشتهایم ولی اغلب فراموش میكنیم كه واقعی نیستند. ما ذهنیت خود را از كشورها و اشخاص، مطابق آنچه كه در فیلمها میبینیم، شكل میدهیم و از آنجا كه بیشتر فیلمهای آمریكایی كه دربارۀ كشورهای دیگر پخش میشوند، چند قسمتیاند، تصور ما از باقیماندة جهان یك دنیای پیشصنعتی و عقبافتاده است. یعنی تنها یك عامل دیگر به نژادپرستی و قومگرایی ما اضافه میشود!
خطرناكتر از آن، كلیشهسازی است كه دربارۀ افراد، در كشور ما توسعه مییابد. طبیعتاً قصهگویی، كلیشهسازی را ارتقاء میدهد؛ چون به استثناء شخصیتهای اصلی، داستان وقت كافی برای ترسیم شخصیت یك انسان كامل، پویا و پیچیده ندارد. بنابراین هر وكیلی یا یك ایدهآلیستِ جهادگر به شمار میرود یا یك كلاهبردار پولپرست. روسپیها قلبهایی از طلا دارند. كاتولیكها ایمان خود را در آستین پنهان میكنند. سالمندان بیمصرفاند. كلانترهای شهرهای كوچك كودنهایی زودباورند. زنان با كودكان بهتر رفتار میكنند و باید از آنها مراقبت نمایند. پزشكان ثروتمندند و به بیماران اهمیت نمیدهند و مبلغان دینی متقلبان رنجشآوری بیش نیستند.
اصولاً شخصیتها كاریكاتورند. نویسندگان در قراردادن یك پیرزن یهودی یا یك جوان سیاهپوست در یك صحنه بسیار خلاصهگویی میكنند به این دلیل كه خواننده انتظار دارد هركدام به شیوهای مخصوص به خود رفتار كنند. این كه شخصیتها چطور به نظر میرسند و چه میپوشند، به طور سحرآمیزی باعث كلیشهسازی میشوند. استفاده از این كلیشهها نیز موجب تقویت آنها در ذهن میشود. ما دربارۀ گروههای قومی، مردان، زنان، كودكان و سالمندانِ معلول به واسطة فیلمهایی كه از تلویزیون تماشا میكنیم، عقایدی داریم. میگوییم كودكان سادهدلاند، زنان عاطفیاند، ایتالیاییها پرشورند.... حتی اگر این تعمیمها گاهـی درست باشـند، نباید عادتاً توقع داشته باشیم هركـسـی به شیوهای كه به نظر میرسد، رفتار كند؛ چون در غیر این صورت در حق انسانیتِ افراد دیگر اجحاف میكنیم.
افراد شادِ خوشرو
آمریكاییها افراد جذاب را بیشتر دوست دارند. گرچه میدانیم این طور نیست، تصور میكنیم افراد زیبا تا حدی بهتر و جالب توجهتر از هر كس دیگری هستند. برای احترام، تحسین و پذیرشِ افراد خوشقیافه آمادگـی بیشتـری نسبت به افراد معمـولی یا بدقیافه داریم. به همین دلیل است كه آمریكاییها برای دیدن یك ستارة خوشتیپ فیلم حاضرند پول خرج كنند. شخصیتهای حاشیهای فیلم اغلب به وسیلة افراد بدمنظر اشغال میشوند و نقشهای اصلی را به هنرپیشگان جنسی میدهند و چون هالیوود همیشه بهدنبال ستارة بزرگ بعدی است، بسیاری از نقشهای كمكی و فرعی نیز به سمت بازیگران سكسی پیش میروند.
چنین روندی، گمانی كه دربارة زیبایی در ذهن میپرورانیم را تقویت میكند. گمان میكنیم زندگی خوشتیپها جالبتر است و در نهایت هر كسی برای آنها تلاش میكند. اگر حواسمان جمع نباشد، این مسأله میتواند منجر به حسادت ورزیدن بدانها و نارضایتی از چهره و بدن خودمان شود.
از این گذشته افرادی كه معمولی نامیده میشوند، نیز میتوانند دیدگاه ما را منحرف كنند. كمالگرایی و وسواس میتواند روحیة اعتماد به نفس ما را درهمشكند.
خطر دیگرِ تمركز بر زیبایی، تمایل به رفتار با مردم به مثابه اشیاء است. اگر فیلمی دارای صحنههای عریانی یا سكسی هم نباشد باز ممكن است بدنهای هنرپیشگان مرد یا زن را به رخ بكشد. در فیلمها اغلب به تن هنرپیشگان زن یا مرد لباسهایی پوشانیده میشود كه برجستگیهای بدنشان نمایان شود. ما بیشتر آموختهایم كه زل بزنیم و چشمچرانی كنیم تا اینكه به آنها به عنوان انسانهایی واقعی بنگریم. تحریك و قلقلك به فروش میرود و هالیوود این را میداند ولی بیشتر بینندگان از این واقعیت كه تحریك جنسی موجب غیرانسانی كردن دیگران میشود، غفلت میورزند. ما پتانسیل زیان را با خود حمل میكنیم. این رویكردها موقعی خطرناكترند كه ما به این جمله فكر میكنیم:
من به جنس مخالف به عنوان اشیای جنسی نگاه نمیكنم.
زیرا ما نمیتوانیم [در ذهن خود] با آنچه كه شایسته نمیشمریم، بجنگیم.
رؤیای آمریكایی
فیلمها اكثراً دانستههای آرمانی را به عنوان رؤیای آمریكایی تداوم میبخشند: موفقیت در نتیجة تلاش فراوان. سختكوشی ارزشی است كه در كتاب مقدس به آن اشاره شده ولی موفقیت اغلب در فیلمی كه تصویری نامتعادل از واقعیت را ارائه میدهد، دستیافتنی است. برخی فیلمها این ایده را ترویج میكنند كه اگر به اندازة كافی بكوشیم یا قلب و نیت ما در جهت صحیحی قرار داشته باشد، پس حتماً موفقیت به سوی ما خواهد آمد. كمتر فیلمی است كه نشان دهد تلاش و كوشش بدون در نظر گرفتن اینكه نتیجه چه باشد مهم است.
مشخصاً ما باید آرزوی موفقیت داشته باشیم. برای نمونه هیچكس سالها به مدرسه نمیرود كه یاد بگیرد چطور حساب و كتاب كـارش را از كف بدهد یا بیمـاری را عوضـی تشخیـص دهد ولی وقـتی از تلاشهای خود انتظار موفقیت و رسیدن به نتیجه را به هر قیمتی داریم ـ آن گونه كه در فیلمهای سینمایی شاهدیم ـ به درهمشكسته شدن اعتماد به نفس و توهمِ به اندازة كافی خوب نبودنِ خود دامن زدهایم. نشانگان موفقیت میتواند بر فرد مورد علاقة ما نیز تأثیراتی داشته باشد. اگر فكر كنیم تنها شخص موفق شایستة احترام و محبت است، به دیگران فشار میآوریم موفق و بیعیبونقص باشند.
از آنجا كه ما انسانیم و شكست میخوریم، سعی میكنیم كامل به نظر برسیم و در عوض چهرة گنهكار و معیوب خود را از مردم پنهان داریم. راز نگه میداریم و دروغ میگوییم كه ذهنیت دیگران از ما را خوب و مثبت جلوه دهیم. بر این اساس، دیگر نمیتوانیم مردم را در آن مشكلاتی كه دارند و آشكار نكردهاند، معاضدت نماییم. باید توجه داشت كه ارتباطات هنگامی قویتر میشوند كه یكدیگر را با وجود شكستها و نقایص خود دوست داشته باشیم، نه هنگامی كه از آنها چشمپوشی میكنیم.
خطر دوم رؤیای آمریكایی، ارتقای مادیگرایی است. ما بیشتر، ارزش افراد را به وسیلة استطاعتهای آنها، جایی كه زندگی میكنند، نوع لباس یا اتومبیلی كه میتوانند بخرند تشخیص میدهیم. مانند كلیشهسازی، مردم و ارزش آنها را با مالكیتهایشان میسنجیم. این مسئله موجب میشود ارزش بالایی برای اشیای مادی و فانی قائل باشیم. چیزی كه با تعلیمات كتاب مقدس مبنی بر اهمیت دادن به معنویت در تضاد است.
نتیجه
اكنون كه از خطرات سینما آگاه شدیم، آیا باید از معرض یك فیلم پرجاذبه فرار كنیم و پنهان شویم؟ بگذارید به خاطر داشته باشیم كه دنیای خیالی منافع خود را نیز داراست. به همین دلیل است كه ما اول از همه به سینما میرویم، به خاطر این كه به دنیایی دیگر وارد شویم تا دنیای خود را روشنتر ببینیم؛ ماجرای دیگران را تجربه كنیم تا به ماجرای خود با دقت ببیشتری توجه نماییم. خیال، دانشكدة انسان است كه اجازه میدهد چیزی تازه بیافرینیم، به شیوهای نو چیزی را ببینیم و آشنا شویم، واقعیتی قدیمی را به روشی نوین بیان كنیم و حقیقتی تازه را برای زندگی جستوجو كنیم.
پر واضح است كه نباید از دنیای خیالی تنها بدین دلیل كه حاوی خطراتی است، چشم پوشیم. چرا كه مجبوریم روزبهروز با آن گلاویز شویم و مبارزه كنیم.
خبر خوب این كه شما با قرائت این مقاله جهش بزرگی در این مبارزه نمودهاید: شما به علم و آگاهی مجهز شدهاید. قدرتمندترین سلاح در مقابل نیرنگ و حقهبازی، علم به حقیقت است. الیوت در دین و ادبیات مینویسد:
هرچه بیشتر از شكافی كه بین ما و هنر وجود دارد، آگاه باشیم، كمتر از آن زیان میبینیم و در وضعیتی هستیم كه بهتر میتوانیم نكات مثبت و مفید آن را گزینش و گلچین كنیم.
دربارۀ سینما نیز چنین است. باید همان طور كه با سكس، خشونت و اهانت مواجه میشویم، با این خطرات سینمایی هم مواجه شویم. ما اكنـون از آن خطـرات آگاهیـم و مـرتباً بـرای خود یـادآوری میكنیم كه ارزشها در فیلمها و ارزشها در آمریكا لزوماً ارزشهای ما نیستند. ما اصل و اساس زندگی خود را اخذ میكنیم و در جستوجوی جاهایی هستیم كه ما را به طور مثبت تحت تأثیر قرار دهند. كمكم زندگی خود را اصلاح نموده، پشتوانة ذهنی و معنوی خود را در هماهنگی با خواست و ارادة خدا محكم میكنیم.
درسنامة اخلاق رسانهای میگوید:
مقصود از استدلال اخلاقی عبارت است از: ارزشهای ما اغلب درستكارانه حفظ میشوند ولی هماوردطلبی گاهوبیگاهِ آن منجر به پختگی آن میشود.
از نظر من توجه به فیلمهایی كه گرچه حاوی خطراتی [پنهان نه آشكار] باشند نیز چنین وضعیتی پیدا میكند. یعنی در تماشای فیلم به سمت به چالش افكندن ارزشهای خود [و بالطبع ورزیدگی و پختگی آنها] سوق داده میشویم.
نویسنده:استیو لَنسینگ
برگردان: محمدحسین رحمانیان
منبع:ماهنامه رواق هنر و اندیشه ،شماره بیست وپنجم و بیست وششم
1. the Motion Picture Association of America
2. The Happy-Ending Syndrome