در حال بارگذاری؛ صبور باشید
منبع :
دوشنبه

۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۰

۱۹:۳۰:۰۰
45057

خطرات پنهان سینما

در سال 1968 موسسۀ فیلم سینمایی آمریكا اقدام به رتبه‎بندی فیلم‎ها نمود و آن زمانی بود كه اعتراضات مردمی علیه توهین به مقدسات در فیلم‎های سینمایی بالا گرفته بود.

در سال 1968 موسسۀ فیلم سینمایی آمریكا[1] اقدام به رتبه‎بندی فیلم‎ها نمود و آن زمانی بود كه اعتراضات مردمی علیه توهین به مقدسات در فیلم‎های سینمایی بالا گرفته بود.

اكنون پس از گذشت بیش از سی سال، امیدوارم رتبه‎بندی فیلم‎ها نتیجة معكوس نداده باشد. چرا كه بسیاری از مسیحیان از رتبه‎بندی‎های این موسسه به عنوان دستورالعملی برای نحوة نگرش خود به هر فیلم استفاده می‎كنند. به نظر می‎رسد كه ببیشتر مسیحیـان معتقدند سكس، خشـونت و اهـانت، عناصـر زیان‎بار سینما هستند. رتبه‎بندی‎ها گرچه احتمالاً ما را از مضرات این عناصر مصون می‎دارند؛ ولی ممكن است ما را از پرداختن به یك خطر بزرگ‎تر و اساسی‎تر منحرف كنند و آن خطر، دنیای خیالی سینما است.

رسانة سینما، زندگی ما را منعكس می‎كند ولی دنیای فیلم‎های سینمایی مهیج‎تر و درونی‎تر از خود ما و زندگی ماست. هنگامی كه به وسیلة فیلم‎های سینمایی، دنیایی غیر از آن‌چه در آن زندگی می‎كنیم را نشان می‎دهیم، خطر ایجاد توقعات غیرواقع‎بینانه و احتمالاً زیان‎آور را برای خود ایجاد می‎نماییم. اغلب سینماروها از خطراتی كه سكس، خشونت و اهانت برای آن‌ها به وجود می‎آورند، آگاهند. هنگام تماشای یك صحنة خلاف اخلاق می‎توانیم تأثیر سوء آن را درك كرده افكار خود را علیه آن مجهز نماییم و به عنوان انسان‎هایی آزاده از آن تقلید نكنیم ولی آن‌چه ممكن است برای ما خطرناك باشد و نیز هیچ وسیلة دفاعی علیه آن برای خود نساخته‌ایم، دنیای خیالی است.

یك فیلم سالم می‎تواند به اندازة یك فیلم خشونت‎بار یا بیشتر از آن اثرات منفی در پی داشته باشد. یك رژیم یكنواخت از فیلم‎هایی كه عشق خـیالی، مادی‎گـرایی و كلـیشه‎سازی را تقویت می‎كنند، می‎تواند شیوة تفكر، رفتار یا حتی نحوة درك ما از خداوند را تغییر دهد.

بزرگ‎ترین خطرات سینما نه فقط در محتوای فیلم‎ها بلكه در خود رسانه باقی می‎مانند. فیلم، یك دنیای خیالی ایجاد می‎كند. دنیایی كه ما را جذب و اغواء می‎كند. فیلم خواب ساختة اندی وارهول شاید فیلمی باشد كه زندگی واقعی را بیشتر از فیلم‎های دیگر منعكس می‎كند ولی هنوز هم از واقعیت جداست؛ چون كارگردان خودش انتخاب می‎كند كه هنرپیشه كه باشد و دوربین را به كدام سمت نشانه رود تا توجه ما را به خود جلب نماید. تصاویر و صداها را پرتنش و تشدید می‎كند تا همة بینندگان را تحت تأثیر قرار دهد. این دنیای خیالی سینما سریع‎تر از ما حركت می‎كند، زیباتر از ما به نظر می‎رسد، خوش‎تر از ما می‎نوازد و مهیج‎تر از ماست.

ولی خطر دنیای خیالی چیست؟ اگر از یك شخص عادی در خیابان سؤال كنیم كه آیا فیلم‎های سینمایی شبیه زندگی واقعی‎اند یا نه؛ احتمالاً خواهد گفت: البته خیر. از یك دیدگاه عقلایی، سینماروها، اغلب بین واقعیت و افسانه تمییز می‎دهند ولی دنیای خیالی هنگامی خطرناك می‎شود كه تصور كنیم كاش دنیای ما بیشتر شبیه فیلم‎ها می‎شد یا هنگامی كه یك ضدارزش رایج در جامعه را تقویت می‎كند.

قدم اول در پرهیز از این خطرات، شناخت آن‌هاست؛ چون جهل و ناآگاهی است كه ما را از پیشرفت بازمی‎دارد. مـن تأثیرات بالقوه مضر دنیـای خیالی سینما را در پنج ناحیـة موضوعی تقسیم‎بندی كرده‎ام:
نشانگان پایان خوش[2]

آمریكایی‎ها پایان خوش را دوست دارند. بیشتر ‎تراژدی‎ها درمجموعة فیلم‎های ما از دیگر فرهنگ‎ها یا دیگر دوره‎های زمانی اخذ شده‎اند. استودیو‎ها اغلب پایان خوشی را به آخر‎ تراژدی‎های معروف می‎چسبانند. حتی فیلم‎هایی كه با مرگ قهرمان فیلم تمام می‎شوند با پایان خوش به نظر می‎رسند. به ‎ندرت‎ هالیوود، تراژدی‎های امروزین تولید می‎كند.

پایان خوش به‎ خودی‎خود بد نیست ولی یك رژیم یكنواختِ پایان خوش بدون بازتاب مناسب، این فكر را در ما ایجاد می‎كند كه در زندگی واقعی نیز پایان خوشی را متوقع باشیم. انتظار داریم هر چیزی همان طور كه می‎خواهیم باشد. در این دنیای پَست و دَنی، اعتقاد به این مطلب كه تصور ما از زندگی یك عاقبت موفقیت‎آمیز است، رویكرد خطرناكی است كه منجر به بیماری روانی بدبینی (ساینیسیزم) می‎شود.

حتی اگر این فیلم‎ها ما را به این سو سوق ندهند، می‎توانند ما را به این سمت بكشانند كه شادی‎طلبی را هدف خود قرار دهیم. شادی‌طلبی حق ماست ولی ملزم بودن به آن را كتاب مقدس امر نمی‌كند:

اگر كسی به شما سیلی زد، سمت دیگر صورتت را نیز به سوی او باز گردان.

تصور نمی‎شود چنین كاری موجب خوشحالی ما شود ولی دست‌كم كمك می‎كند ابراز محبت نماییم.

خطر دومِ نشانگان(سندرم) پایان خوش، ناشی از تصور حاكمیت عدالت است. فیلم‎ها نشان می‎دهند بر سر افراد بد بلا می‎آید، افراد خوب از مشكلات‎شان خلاصی می‎یابند و هركسی آن‌چه كه استحقاق دارد نصیبش می‎شود ولی در عالـم واقع، بلا بر سـر آدم‎های خوب می‎آید و دیگـران از مصیبت فـرار می‎كنند.‎ هارولد كوشنر می‎گویــد:

بدشانسی افراد خوب، مسئله‌ای برای هــر كسی است كه می‎خواهد معتقد به دنیایی عادلانه، منصفانه و زیست‎پذیر باشد. آن‌ها ناگزیر دربارۀ شادی، مهربانی یا حتی وجود خدا سؤال می‎كنند.

شاید دلیل این‌كه مردم این‌قدر به ‎شدت معتقد به دنیایی عادلانه‎اند این باشد كه متناوباً دنیایی را می‎بینند كه بشر به وسیلة فیلم خلق كرده‎است. فیلم یعنی جایی كه عدالت حاكمیت دارد و آن‌ها نمی‌توانند بفهمند چرا خدا دنیایی متفاوت از آن‌چه ما می‎توانیم خلق كنیم، بیافریند. این می‎تواند مانع درك ما از خدا شود.

عشق، ازدواج و سكس

روزی ستونی از سال‌نامة لندرز می‎خواندم كه در آن یك خواننده پرسیده بود:

چرا سكس هرگز شبیه آن‌چه كه در فیلم‎ها نشان داده می‎شود، نیست.

لندرز باید به دقت توضیح می‌ داد كه فیلم‎های سینمایی زندگی واقعی نیستند. به ‎نظر می‎رسد حتی خطرناك‎تر از نشان دادن سكس در تلویزیون، چگونگی نشان دادن آن است: عشقی، پویا، هم‌بهره، با هیجانی متقابل. چون ما در فیلم‎ها نسبت به دیگر منابع، اطلاعات تصادفی بیشتری از سكس كسب می‎كنیم. این انحراف واقعیت می‎تواند انتظارات زیان‎آوری را در ما بیافریند.

نه تنها سكس كه عشق به طور عموم از آرمانی كردن رنج می‎برد. عقیده به عشق در نگاه اول به وسیلة فیلم‎ها تقویت و تداوم بخشیده می‎شود؛ زیرا هر بیننده می‎داند كه دو ستارة فیلم بالاخره عاشق هم می‎شوند. این ایده كه برای هر شخصی، كسی مقدر شده است، می‎تواند یك ارتباط عاشقانة واقعی را كه گهگاه همراه با دعوا و ناسازگاری است، تضعیف نماید. فیلم‎ها روابط را آسان می‎كنند ولی بینندگان را برای تفاوت‎های ظریف، تردیدها و افت‎وخیز‎هایی كه در یك رابطة واقعی وجود دارند، آماده نمی‎سازند.

كلیشه‌سازی
یكی از منافع فیلم این است كه ما را به جاهایی می‎برد كه تا به ‎حال نرفته‌ایم و با اشخاصی آشنا می‎كند كه تاكنون برخورد نداشته‎ایم ولی اغلب فراموش می‎كنیم كه واقعی نیستند. ما ذهنیت خود را از كشورها و اشخاص، مطابق آن‌چه كه در فیلم‎ها می‎بینیم، شكل می‎دهیم و از آن‌جا كه بیشتر فیلم‎های آمریكایی كه دربارۀ كشورهای دیگر پخش می‎شوند، چند قسمتی‎اند، تصور ما از باقیماندة جهان یك دنیای پیش‌صنعتی و عقب‌افتاده است. یعنی تنها یك عامل دیگر به نژادپرستی و قوم‎گرایی ما اضافه می‎شود!

خطرناك‎تر از آن، كلیشه‌سازی است كه دربارۀ افراد، در كشور ما توسعه می‎یابد. طبیعتاً قصه‎گویی، كلیشه‎سازی را ارتقاء می‎دهد؛ چون به استثناء شخصیت‎های اصلی، داستان وقت كافی برای ‎ترسیم شخصیت یك انسان كامل، پویا و پیچیده ندارد. بنابراین هر وكیلی یا یك ایده‌آلیستِ جهادگر به ‎شمار می‎رود یا یك كلاهبردار پول‎پرست. روسپی‎ها قلب‎هایی از طلا دارند. كاتولیك‎ها ایمان خود را در آستین پنهان می‎كنند. سالمندان بی‌مصرف‎اند. كلانتر‎های شهرهای كوچك كودن‎هایی زودباورند. زنان با كودكان بهتر رفتار می‎كنند و باید از آن‌ها مراقبت نمایند. پزشكان ثروتمندند و به بیماران اهمیت نمی‌دهند و مبلغان دینی متقلبان رنجش‎آوری بیش نیستند.

اصولاً شخصیت‎ها كاریكاتورند. نویسندگان در قراردادن یك پیرزن یهودی یا یك جوان سیاه‎پوست در یك صحنه بسیار خلاصه‎گویی می‎كنند به این دلیل كه خواننده انتظار دارد هركدام به شیوه‎ای مخصوص به خود رفتار كنند. این كه شخصیت‎ها چطور به نظر می‎رسند و چه می‎پوشند، به طور سحرآمیزی باعث كلیشه‎سازی می‎شوند. استفاده از این كلیشه‎ها نیز موجب تقویت آن‌ها در ذهن می‎شود. ما دربارۀ گروه‎های قومی، مردان، زنان، كودكان و سالمندانِ معلول به واسطة فیلم‎هایی كه از تلویزیون تماشا می‎كنیم، عقایدی داریم. می‎گوییم كودكان ساده‎دل‎اند، زنان عاطفی‎اند، ایتالیایی‎ها پرشورند.... حتی اگر این تعمیم‎ها گاهـی درست باشـند، نباید عادتاً توقع داشته باشیم هركـسـی به شیوه‎ای كه به نظر می‎رسد، رفتار كند؛ چون در غیر این ‎صورت در حق انسانیتِ افراد دیگر اجحاف می‎كنیم.
افراد شادِ خوشرو

آمریكایی‎ها افراد جذاب را بیشتر دوست دارند. گرچه می‎دانیم این طور نیست، تصور می‎كنیم افراد زیبا تا حدی بهتر و جالب ‎توجه‎تر از هر كس دیگری هستند. برای احترام، تحسین و پذیرشِ افراد خوش‌قیافه آمادگـی بیشتـری نسبت به افراد معمـولی یا بدقیافه داریم. به همین دلیل است كه آمریكایی‎ها برای دیدن یك ستارة خوش‌تیپ فیلم حاضرند پول خرج كنند. شخصیت‎های حاشیه‎ای فیلم اغلب به وسیلة افراد بدمنظر اشغال می‎شوند و نقش‎های اصلی را به هنرپیشگان جنسی می‎دهند و چون ‎هالیوود همیشه به‎دنبال ستارة بزرگ بعدی است، بسیاری از نقش‎های كمكی و فرعی نیز به سمت بازیگران سكسی پیش می‎روند.

چنین روندی، گمانی كه دربارة زیبایی در ذهن می‎پرورانیم را تقویت می‎كند. گمان می‎كنیم زندگی خوش‎تیپ‎ها جالب‎تر است و در‎ نهایت هر كسی برای آن‌ها تلاش می‎كند. اگر حواسمان جمع نباشد، این مسأله می‎تواند منجر به حسادت‎ ورزیدن بدان‌ها و نارضایتی از چهره و بدن خودمان شود.

از این گذشته افرادی كه معمولی نامیده می‎شوند، نیز می‎توانند دیدگاه ما را منحرف كنند. كمال‎گرایی و وسواس می‎تواند روحیة اعتماد به ‎نفس ما را درهم‎شكند.

خطر دیگرِ تمركز بر زیبایی، تمایل به رفتار با مردم به مثابه اشیاء است. اگر فیلمی دارای صحنه‎های عریانی یا سكسی هم نباشد باز ممكن است بدن‎های هنرپیشگان مرد یا زن را به رخ بكشد. در فیلم‎ها اغلب به تن هنرپیشگان زن یا مرد لباس‎هایی پوشانیده می‎شود كه برجستگی‎های بدنشان نمایان شود. ما بیشتر آموخته‎ایم كه زل‎ بزنیم و چشم‎چرانی كنیم تا این‌كه به آن‌ها به عنوان انسان‎هایی واقعی بنگریم. تحریك و قلقلك به فروش می‎رود و ‎هالیوود این را می‎داند ولی بیشتر بینندگان از این واقعیت كه تحریك جنسی موجب غیرانسانی كردن دیگران می‎شود، غفلت می‎ورزند. ما پتانسیل زیان را با خود حمل می‎كنیم. این رویكردها موقعی خطرناك‎ترند كه ما به این جمله فكر می‎كنیم:

من به جنس مخالف به عنوان اشیای جنسی نگاه نمی‎كنم.

زیرا ما نمی‌توانیم [در ذهن خود] با آن‌چه كه شایسته نمی‎شمریم، بجنگیم.
رؤیای آمریكایی

فیلم‎ها اكثراً دانسته‎های آرمانی را به عنوان رؤیای آمریكایی تداوم می‎بخشند: موفقیت در نتیجة تلاش فراوان. سخت‎كوشی ارزشی است كه در كتاب مقدس به آن اشاره شده ولی موفقیت اغلب در فیلمی كه تصویری نامتعادل از واقعیت را ارائه می‎دهد، دست‌یافتنی است. برخی فیلم‎ها این ایده را ترویج می‎كنند كه اگر به اندازة كافی بكوشیم یا قلب و نیت ما در جهت صحیحی قرار داشته باشد، پس حتماً موفقیت به سوی ما خواهد آمد. كمتر فیلمی است كه نشان دهد تلاش و كوشش بدون در نظر گرفتن این‌كه نتیجه چه باشد مهم است.

مشخصاً ما باید آرزوی موفقیت داشته باشیم. برای نمونه هیچ‎كس سال‌ها به مدرسه نمی‎رود كه یاد بگیرد چطور حساب و كتاب كـارش را از كف بدهد یا بیمـاری را عوضـی تشخیـص دهد ولی وقـتی از تلاش‎های خود انتظار موفقیت و رسیدن به نتیجه را به هر قیمتی داریم ـ آن گونه كه در فیلم‎های سینمایی شاهدیم ـ به درهم‎شكسته شدن اعتماد به‎ نفس و توهمِ به اندازة كافی خوب ‎نبودنِ خود دامن زده‎ایم. نشانگان موفقیت می‎تواند بر فرد مورد علاقة ما نیز تأثیراتی داشته باشد. اگر فكر كنیم تنها شخص موفق شایستة احترام و محبت است، به دیگران فشار می‎آوریم موفق و بی‎عیب‎ونقص باشند.

از آن‌جا كه ما انسانیم و شكست می‎خوریم، سعی می‎كنیم كامل به نظر برسیم و در عوض چهرة گنهكار و معیوب خود را از مردم پنهان داریم. راز نگه می‎داریم و دروغ می‎گوییم كه ذهنیت دیگران از ما را خوب و مثبت جلوه دهیم. بر این اساس، دیگر نمی‌توانیم مردم را در آن مشكلاتی كه دارند و آشكار نكرده‎اند، معاضدت نماییم. باید توجه داشت كه ارتباطات هنگامی قوی‎تر می‎شوند كه یكدیگر را با وجود شكست‎ها و نقایص خود دوست داشته باشیم، نه هنگامی كه از آن‌ها چشم‌پوشی می‎كنیم.

خطر دوم رؤیای آمریكایی، ارتقای مادی‎گرایی است. ما بیشتر، ارزش افراد را به وسیلة استطاعت‎های آن‌ها، جایی كه زندگی می‎كنند، نوع لباس یا اتومبیلی كه می‎توانند بخرند تشخیص می‎دهیم. مانند كلیشه‎سازی، مردم و ارزش آن‌ها را با مالكیت‎های‌شان می‎سنجیم. این مسئله موجب می‎شود ارزش بالایی برای اشیای مادی و فانی قائل باشیم. چیزی كه با تعلیمات كتاب مقدس مبنی ‎بر اهمیت‎ دادن به معنویت در تضاد است.
نتیجه

اكنون كه از خطرات سینما آگاه شدیم، آیا باید از معرض یك فیلم پرجاذبه فرار كنیم و پنهان شویم؟ بگذارید به خاطر داشته باشیم كه دنیای خیالی منافع خود را نیز داراست. به همین دلیل است كه ما اول از همه به سینما می‎رویم، به خاطر این كه به دنیایی دیگر وارد شویم تا دنیای خود را روشن‎تر ببینیم؛ ماجرای دیگران را تجربه كنیم تا به ماجرای خود با دقت ببیشتری توجه نماییم. خیال، دانشكدة انسان است كه اجازه می‎دهد چیزی تازه بیافرینیم، به شیوه‎ای نو چیزی را ببینیم و آشنا شویم، واقعیتی قدیمی را به روشی نوین بیان كنیم و حقیقتی تازه را برای زندگی جست‌وجو كنیم.

پر واضح است كه نباید از دنیای خیالی تنها بدین دلیل كه حاوی خطراتی است، چشم پوشیم. چرا كه مجبوریم روزبه‎روز با آن گلاویز شویم و مبارزه كنیم.

خبر خوب این كه شما با قرائت این مقاله جهش بزرگی در این مبارزه نموده‎اید: شما به علم و آگاهی مجهز شده‎اید. قدرتمند‎ترین سلاح در مقابل نیرنگ و حقه‎بازی، علم به حقیقت است. الیوت در دین و ادبیات می‎نویسد:

هرچه بیشتر از شكافی كه بین ما و هنر وجود دارد، آگاه باشیم، كمتر از آن زیان می‎بینیم و در وضعیتی هستیم كه بهتر می‎توانیم نكات مثبت و مفید آن را گزینش و گلچین كنیم.

دربارۀ سینما نیز چنین است. باید همان طور كه با سكس، خشونت و اهانت مواجه می‎شویم، با این خطرات سینمایی هم مواجه شویم. ما اكنـون از آن خطـرات آگاهیـم و مـرتباً بـرای خود یـادآوری می‎كنیم كه ارزش‎ها در فیلم‎ها و ارزش‎ها در آمریكا لزوماً ارزش‎های ما نیستند. ما اصل و اساس زندگی خود را اخذ می‎كنیم و در جست‌وجوی جاهایی هستیم كه ما را به‎ طور مثبت تحت تأثیر قرار دهند. كم‌كم زندگی خود را اصلاح نموده، پشتوانة ذهنی و معنوی خود را در هماهنگی با خواست و ارادة خدا محكم می‎كنیم.

درس‎نامة اخلاق رسانه‌ای می‎گوید:

مقصود از استدلال اخلاقی عبارت است از: ارزش‎های ما اغلب درست‎كارانه حفظ می‎شوند ولی هماورد‎طلبی گاه‎وبی‌گاهِ آن منجر به پختگی آن می‎شود.

از نظر من توجه به فیلم‎هایی كه گرچه حاوی خطراتی [پنهان نه آشكار]  باشند نیز چنین وضعیتی پیدا می‎كند. یعنی در تماشای فیلم به سمت به‎ چالش ‎افكندن ارزش‎های خود [و بالطبع ورزیدگی و پختگی آن‌ها] سوق داده می‎شویم.

نویسنده:استیو لَنسینگ

برگردان: محمدحسین رحمانیان

منبع:ماهنامه رواق هنر و اندیشه ،شماره بیست وپنجم و بیست وششم

1. the Motion Picture Association of America

2. The Happy-Ending Syndrome

تماس با هنر اسلامی

نشانی

نشانی دفتر مرکزی
ایران ؛ قم؛ بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ ، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، طبقه دوم، خبرگزاری ابنا
تلفن دفتر مرکزی : +98 25 32131323
فاکس دفتر مرکزی : +98 25 32131258

شبکه‌های اجتماعی

تماس

تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ابنا الرسول (ص) تهران می‌باشد