در این نوشتار، سطوح گوناگون آگاهی، اعم از فلسفه، جامعهشناسی، روانشناسی، سیاست، اقتصاد، ارتباطات و ... با هم تعامل دارند و ممکن است نوعی آهنگ ناموزون چندنوایی پدید آورند.
این تعارض قطعاً عمدی نیست، بلکه از آشفتگی برآمده از پیچیدگی اوضاع فرهنگی جهان ناشی میشود؛ جهانی که آنچنان مختلط و رنگارنگ گردیده که یافتن یک لنگرگاه سکون و دیدگاهی فراگیر بسیار دشوار شده است.
در این مجال، سعی بر آن است که در حد امکان، طرحی هر چند نارسا، از نابسامانی موقعیت فرهنگی جهان ترسیم شود تا در بستر به دست آمده، بتوان مأموریت، اهداف، سیاستها و راهبردهای ارزشمحور و نیز فرصتها و تحدیدهای محیطی را برای رسانههای رقیب، جهانی شدن و آثار منتج از آن به دست آورد. پس این پژوهش هم پرمدعاست و هم متواضع! پرمدعاست؛ چون میکوشد در پس این آشفتگی، نظامی منسجم را عیان سازد و متواضع است؛ زیرا هیچ داعیهای ندارد و نمیتواند هم داشته باشد؛ چون آنقدر این عرصه گسترده و پرشاخه است که پرداختن تام و تمام به آن، در این مجال اندك، امری دشوار و محال است. علت آن نیز متغیرهای گوناگون و متناوبی است که هر روز، در عرصههای مکانی و زمانی جدید، مباحثی نو و متفاوت را بر میتابند.
بُعد ارتباطی و جهانی شدن رسانه
از آنجا که جهانی شدن در دنیای امروز، روندی ناگزیر دارد و این فرآیند به شکلی پیچیده، خود را در مسائل گوناگون سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تحمیل میکند، کشورهای در حال توسعه برخوردی متفاوت با این فرآیند بر میگزینند. حتی کشورهای پیشرفته نیز در مقابله با آن، به شیوههای گوناگونی دست مییازند. یکی از ابزارهای مهم اشاعة فرهنگ و جهانشمول ساختن آن، رسانهها و زیرمجموعة آن، تبلیغات رسانهای است. این تبلیغات در انواع مختلف سیاسی و فرهنگی نمود مییابد و به شیوههای روانشناسانه، به القای فرهنگ جهانوطنی میپردازد که در نوع سیاسی آن، بر تبلیغات و اعتمادسازی خبری توسط رسانهها ـ در شکل تصویری، مانند شبکههای DW، CNNوBBC ـ متکی است که به شکل مدرن، به سلیقهسازی در میان افکار عمومی جهان میپردازد و آنچه مدنظر آنان است را به شکل انتخاب برتر، القا میکند. این روند قطعاً به اضمحلال، تضعیف و در نهایت، از بین رفتن دیگر فرهنگها میانجامد یا آنها را به خردهفرهنگ بدل میسازد.
در دنیای کنونی، نفوذ و جاذبة تلویزیون بدیهی است و نقش ارتباطی آن در آموزش، هدایت، جهتدهی و قالبسازی افکار عمومی جامعه، انکارناپذیر است. به همین دلیل، تلویزیون به مانند یکی از ابزارهای اصلی ارتباطی ـ نفوذ در افکار عمومی ـ مورد استفاده قرار گرفته و در راستای اهداف مورد نظر، به کار برده میشود. اختراع ماهوارههای مخابراتی، تأثیرگذاری تلویزیون را از مرزهای ملی عبور داده و به امری فراملی و جهانی بدل ساخته است.
کشورهای قدرتمند با تکیه بر امکانات قوی ارتباطی و ماهوارهای، در صددند سراسر جهان را عرصة تاخت و تاز امواج تصویری خود سازند و به طور یک جانبه، افکار جهانیان را در جهت اهداف و امیال خویش سوق دهند. بدین گونه، این کشورها برآنند که از تلویزیون، به منزلة یکی از وسایل ارتباطی برای یکسانسازی افکار عمومی جهانیان و تشکیل دهکدة واحد جهانی بهرهبرداری کنند. در این شرایط، کشورهایی که به حفظ فرهنگ ملی خود میاندیشند، وظیفهای دشوار در پیش روی دارند. برای رویارویی با این روند انتشار افکار، باید با هوشیاری و استفادة بهینه از سرمایههای مادی و انسانی، دست به کار شد و به مصونسازی جامعه در برابر این امواج و بهرهگیری هوشمندانه از آن، متناسب با شرایط فرهنگی جامعه پرداخت.
آگاه کردن جامعه از اهداف ارتباطی، از راه صدا و تصویر، گامی اساسی در راستای مصونیت جامعه و پاسداری از هویت ملی به شمار میآید؛ هر چند دستاوردهای جهانی، همسو با ارزشهای اخلاقی و اعتقادی، از این قاعده پیروی نمیکنند و میتوان از این اطلاعات، برای دستیابی به جهانی بهتر، بهرهمند گردید.
بُعد تأثیرپذیری فردی ـ اجتماعی
آمار و ارقام در بسیاری از کشورهای غربی و در ژاپن، بیانگر این نکته است که بینندگان تلویزیون روزانه، چند ساعتی را به تماشای این صفحة چند رنگ مینشینند. NHK، یکی از شبکههای تلویزیون ژاپن آماری منتشر کرده که نشان میدهد میانگین تماشای تلویزیون در ژاپن، سه ساعت و پنج دقیقه در روزهای هفته و سه ساعت و چهل و شش دقیقه در روزهای یکشنبه است. آمار، همچنین حاکی از آن است که در کشورهای سرمایهداری، تلویزیون مؤثرترین شکلدهندة افکار عمومی است. این وسیله به صورت یک سلاح ایدئولوژیک نیرومند درآمده است؛ زیرا قادر است عقاید، سلیقهها و جهانبینی اشخاص را شکل دهد.
تلویزیون دارای ویژگیهایی است که آن را از دیگر رسانهها و روشهای اطلاعاتی متمایز میکند:
1. تلویزیون دو حس بینایی و شنوایی را به طور همزمان، تحت تأثیر قرار میدهد و همین ویژگی آن را در جایگاهی برتر از رادیو و مطبوعات قرار میدهد. دیوید ویلسون که سالهاست خبرنگاری و نویسندگی برنامههای علمی BBC را بر عهده دارد، در کتابش[1] مینویسد:
در یک زمان معین، نیروی بالقوة تلویزیون در دادن اطلاعات بیشتر، به مراتب زیادتر از هر رسانة دیگر، از جمله رادیو و مطبوعات است.
2. تلویزیون قادر است اخبار داغ را با سرعت نور، به آگاهی بینندگانش برساند. بدین لحاظ، تنها رادیو میتواند با این رسانه به رقابت برخیزد؛ زیرا این دو وسیله، اطلاعات را توسط امواج پخش میکنند و اثرگذاری خود را به نحو مطلوب، بر جای میگذارند.
3. یک برنامة تلویزیونی، برای رسیدن به نظر مخاطب خود، نیازی به واسطه ندارد. مطبوعات احتیاج به خدمات پستی دارند. فیلم مستلزم سالن نمایش است و اجرای یک نمایشنامه به صحنة تئاتر نیازمند است؛ ولی تلویزیون، مانند رادیو، برنامههایش را بدون واسطه، به خانة مخاطبان خود میبرد.
4. تلویزیون میتواند همزمان، تعداد کثیری بیننده را و در برخی کشورها، به مراتب بیشتر از خوانندگان مطبوعات یا شنوندگان رادیو، زیر پوشش قرار دهد.
5. تلویزیون، به علت ارتباط مستقیم و فوری و نشان دادن رویدادها به هنگام وقوع و در بسیاری موارد، به طریق رنگی، رسانهای است غیر قابل رقابت.
همة این برتریها نمایانگر آن است که تلویزیون نه تنها یک وسیلة خبری و اطلاعاتی، بلکه رسانهای است که تمام ویژگیهای دیگر رسانهها را گرد آورده و آنها را دگرگون و تلفیق کرده است.
کشورهای سلطهجو برآنند با استفاده از تلویزیون و از راه پخش مستقیم تلویزیونی[2] ، در کشورهای دیگر نفوذ کنند.
امروزه، تلویزیون در کشورهای پیشرفته چه جایگاهی دارد؟ برنامههایش چه چیزی را به بینندگان عرضه میدارد؟ تأثیر آن بر دیگر رسانههای همگانی، تأثیرپذیری از آنها و ساختار سازمانی آن چگونه است؟ و اساسیترین پرسش اینکه، تلویزیون چگونه در خدمت منافع ایدئولوژیک خود قرار میگیرد و روشها و اصول جهانبینی آن چیست؟
بُعد فنآوری و تلویزیون
در آغـــــاز دهة 1990 بسیاری از فنآوریها که اکنون در جوامع ثروتمند، عادی به شمار میآیند، در مراحل اولیة تکوین خود قرار داشتند. کاربرد تلفنهای همراه، رایانههای شخصی و تلویزیونهای ماهوارهای هنوز نسبتاً اندک بود؛ ولی اکنون، یک دهه بعد از آن، ما به تماشای تصویرهای همزمان تلویزیونی از ایستگاههای دور عادت کردهایم و میتوانیم برای دستیابی سریع به جدیدترین اخبار بینالمللی، به اینترنت مراجعه کنیم. رسانهها و ارتباطات الکترونیکی، به سرعت شیوههای تعامل مردم با یکدیگر، از جمله چگونگی خرید و فروش، چگونگی دریافت خبر و انتقال دادهها و چگونگی روابط با دیگران را دگرگون میسازند؛ خواه در داخل یک اداره باشد یا به وسعت یک قاره.
امروزه، رسانهها و ارتباطات پیشرفته برخی کاربران را ترغیب میکنند که خودشان را شهروند جهانی معرفی کنند؛ ولی همزمان، اجتماعات پراکندة مهاجر اجازه مییابند که همچنان خود را به رغم این پراکندگی، جوامعی ملی به شمار آورند. وقتی کارگران ترک در آلمان، فیلمهای ترکی را در آپارتمانهای خود میبینند و وقتی کرهایهای مقیم فیلادلفیا المپیک سئول را از ماهوارههایی میبینند که از کره تغذیه میشوند، این معنا تحقق مییابد. در این شرایط، با پذیرش ارزشهای پذیرفته شدة جریانی با امکانات پیشرفتة فنآوری ، ارزشهای زبانی و منطقهای، هنوز اعتبار خود را از دست ندادهاند. در این حالت، نقش جهانی رسانهها مطرح میشود. جهانی شدن به روابط بازسازی شده در دنیایی اشاره دارد که دولتها مرزهای خود را نفوذپذیر و حاکمیت خود را متزلزل مییابند. قدرت دولتها روز به روز کاهش مییابد؛ در حالی که شرکتهای چندملیتی، مانند IBM در اقتصاد جهانی، نقشهایی پیشرو به خود اختصاص میدهند و سود سالانة آنها از تولید ناخالص داخلی بسیاری از کشورهای در حال توسعه فراتر میرود. شرکتهایی که امروزه، در عرصة تولید و توزیع اطلاعات و برنامههای تفریحی فعالیت میکنند، به گونهای شگفتانگیز، از سودآورترین شرکتهای چندملیتی هستند. رسانهها بستر جهانی شدن و فرآیند جهانیسازی را تسهیل و فراهم کردهاند و در عین حال، از عوامل فعال این فـــرآیند بودهاند. از این رو، مــردم احساس میکنند که از راه رسانهها، محدودیتهای جغرافیایی کاهش مییابد.
در این روند جهانی شدن، رسانههای جمعی چهرة جدیدی از قدرت فنآوری را نیز به همراه دارند که میتوان آن را چهرة نامحسوس قدرت دانست که از طریق پیچیدگی، ممکن شده است. سرعت حاصل در پیشرفت تکنولوژی، پیچیدگی ناشی از در هم آمیختن ایدهها و نمادهاست. عوامل قدرت و پیچیدگی موجب پایان یافتن محدودیتهای جغرافیایی شده و دورترین سرزمینها و فرهنگها را در دسترس قرار داده است و بازارهای مصرف جدیدی برای سرمایهداران فراهم آورده است. بدین طریق، به جهانی شدن اقتصاد نیز کمک میشود؛ چرا که رسانههایی نظیر اینترنت، تلویزیون، ماهواره و سینما بهترین وسیله برای تقویت فرهنگ مصرفگرایی خواهند بود. به طور کلی، رسانههای جمعی از نقشهای متفاوتی در سیاست خارجی نیز برخوردارند که در این زمینه، میتوان به کارکردهای زیر اشاره کرد:
1. نقش اطلاع رسانــی؛
2. نقش توجیـهی؛
3. نقش تفسیری؛
4. نقش مشارکتی؛
5. نقش نمایندگی؛
6. نقش انتقادی و نظارتی.
دربارة تأثیر دگرگون کنندة رسانههای الکترونیکی بر زندگی روزمرة مردم و نیز بر تاروپود سیاست جهان، ادعاهای بزرگی مطرح میشود؛ از جمله آنکه تکنولوژی اطلاعات رایانهای چنان به کانون عملیات سرمایهداری جهانی، محور عملیات دولتها و رویة کنترل و فرماندهی نظامی تبدیل شده که برخی از استراتژیستها معتقدند در این جهان، جنگ متعارف، خود به خود منسوخ خواهد شد و موج آینده جنگ اطلاعات است که با حملات گسترده به شالودة ارتباطات نظامی و غیرنظامی همراه خواهد بود.
با توجه به عوامل یاد شده، رسانهها و سیطره بر آنها، از اهمیت خارقالعادهای برخوردار میشود و کسانی که در شیوة جدید، شناخت عمیقی از رسانهها پیدا کنند، موفق خواهند شد. یکی از عوامل مهم در این راستا، این است که مخاطبان امروز و فردای وسایل ارتباط جمعی با مخاطبان دیروز تفاوت دارند و باید برای مطبوعات، رادیو و تلویزیون، چه در سیمای سنتی و چه در شیوة الکترونیکی، برای مخاطبانی که مرز نمیشناسند، سازوکارهای تازهای اندیشیده شود.
در فضای خوشبینی تکنولوژیک و جهانگرایی فراگیر، برای ساکنان ثروتمند و مرفه شمال، آسان است که تصور کنند همگان با وسایلی با مارک Nikeورزش میکنند، مک دونالد میخــــورند، در شبکة جهانی Web، به تفریح میپردازند و نشانی پست الکترونیک دارند؛ فضایی که همگان به هالیوود روی میآورند تا از جهان واقعی غافل شوند و به CNN روی میآورند تا آنان را به خودشان سرگرم و مأنوس سازد؛ ولی تصاویر دهکدهای که جمعی همگن در آن سکنی گزیدهاند، از بسیاری جهات، موهوم و گمراهکننده است. جهانی شدن در ارائة خدمات به بیشتر شهروندان جهان که بخش بیشتر آنان از دستیابی به فنآوریها و محصولات مادی و پیش پا افتاده محرومند، ناکام مانده است. اکنون، نابرابری جهانی میان ملتهای ثروتمند و فقیر و نیز شهروندان مرفه و فقیر در داخل کشورها، بیش از زمانی است که کشورهای در حال توسعه، در دهة 1970 برای نخستین بار کوشیدند توجه سازمان ملل متحد را به نابرابری اطلاعات جلب کنند.[3]
جایگاه ما در این دوره چگونه است؟
باید گفت که رسانهها در فرآیند توسعة فنآوریهای خود، به دو دسته تقسیم میشوند:
الف) رسانههای مهاجم: نهادهای اطلاعرسانی بزرگ با مخاطبان انبوه؛
ب)رسانههای مقاوم: رسانههایی که میکوشند با استفاده از فضای باز رسانهای جهان، با تکیه بر فرهنگ و ایدئولوژی مسلط خویش، به اطلاعرسانی بپردازند.
به یقین، با توجه به گوناگونی فرهنگ در سطح جهان و رواج این الگو، کشورهایی مانند ایران، با توجه به ساختار داخلی، باید الگوهای معرفتی و طرز تلقی خود را از زندگی، در برابر رسانههای مهاجم غنی سازند و بیش از پیش، بر تاریخ، فرهنگ، آداب و رسوم خود تکیه کنند. در این راستا، چه بسا خردهفرهنگهایی که از راه پوشش رسانهای و جذب مخاطب، میتوانند نقشی اساسی ایفا کنند؛ زیرا رسانهای در جهان موفق خواهد بود که بتواند از تحلیل رفتن مخاطبانش جلوگیری کند یا اینکه مخاطبان دیگر رسانهها را به خود جذب کند و این تنها از راه امتیازهای فرهنگ خودی و از راه رسانههای مقاوم به وقوع میپیوندد.
در برابر توسعة روزافزون فنآوری و جهانی شدن رسانهها، کشورهای مختلف واکنشهای گوناگونی از خود بروز دادند. کشورهای در حال توسعه بیشتر نگران تهاجم فرهنگی هستند و از دیدگاه سنت، این جهش و جهانی شدن را در برابر خود میبینند و با آن مخالفت میکنند؛ اگرچه برخی از رسانههای همین كشورها به جای سهمخواهی فرهنگی، به تقلید از الگوهای فرهنگسازی غرب میپردازند.
در ایران نیز در برابر نظریهها و اقدامهای جهانی سازی، واکنشهای گوناگونی ابراز شده که در سه شکل موافق، مخالف و مشروط، مورد بحث قرار گرفته است. در نظریة موافق، جهانگستری با تأکید بر شتاب رویدادها، فرصتها را بسیار کوتاه میکند. این گروه تبادل تجاری ورود فنآوری را معادل جهانی شدن قلمداد میکنند و میخواهند هر چه سریعتر، وارد جوامع فراصنعتی شوند و با تکیه بر انقلاب اطلاعاتی، این پدیده را فرصت تلقی میکنند و معتقدند اگر سریعتر وارد عرصة جهانی شوند، سهم بیشتری از فرهنگ جهانی خواهند داشت. در نظریة مخالف، این دیدگاه، چه به لحاظ سنتی و چه سرمایهداری، در عمل و نظر گسترش نیافته است. این نظریه، گرچه با دشواری، خود را با جنبشهای پراکنده بازتولید کرده؛ ولی در مجموع، نتوانسته نظریة نیرومندی ارائه دهد. طرفداران نظریة مشروط نیز میگویند که سه راه تسلیم، اعتراض و بازیگری نقادانه در حوزة اختیار ماست.
به طور خلاصه، دربارۀ این سه نظریه میتوان گفت كه گروه نخست مصرف کننده و تماشاگر بودن (شرکت فعال)، گروه دوم بر هم زدن و محال اندیشی (مخالفت با شرکت در حرکت جهانی شدن) و گروه سوم بازیگری و در صحنه بودن (بررسی ورود با احتیاط و موردی در حرکت جهانی شدن) را مطرح و بر دیدگاه خود پای میفشارند. به نظر میرسد موضـع سوم برای ایران مناسبتر است. این موضع، محصول آرزومندی، ایران دوستی، آرمان خواهی و خیال پردازی نیست، بلکه برآمده از برآوردهای حقیقی و واقعگرایانه از امکانات ایرانی است که بالقوه، قدرتمند و آمادة بازیگری جهانی است؛ یعنی ایران توان بازیگر شدن در این صحنه را دارد.
ساختار تلویزیون، به مانند رسانهای همگانی
به طور کلی، پرداختن به مسئلة رسانههای همگانی و جایگاه آن در شرایط جهانی شدن رسانهها، همواره یکی از دغدغههای همة کشورها بوده و خواهد بود. به همین دلیل، باید در هر کشوری، از جمله ایران، پرداختن به این مسئله با دیدی آیندهنگرانه همراه باشد. به طور دقیقتر، باید برای فهم حال، به آینده بیش از گذشته توجه نشان داد. وسایل پیامرسانی شیوة خاص خود را دارند. این وسایل نظم اجتماعی را، آن گونه که تصور میشود، به طور ریشهای تغییر نخواهند داد؛ ولی شرایط اجتماعی تازهای ایجاد خواهند کرد که در آن، فراگردهای اجتماعی گذشته به صورتهای دیگری جریان مییابند و دیگر با روشهای گذشته تحلیل پذیر نیستند.
بدین سان، تصورات اجتماعی که موجب حفظ یکپارچگی جامعه و حتی بقای جامعه و تمدن است، خود دچار تناوب میشود. در دورهای، جامعه در حال سکون است و در دورهای دیگر، در حال حرکت و تحول. زمانی جو حاکم بر جامعه نیازمند همدلی، امنیت، آزادی و نظم است و گاه به بینظمی نیاز دارد. جامعه همواره به طریقی میکوشد این تعارضات را با یکدیگر آشتی دهد و به تعادلی پویا بدل سازد. از این رو، ساختار و نظام رسانههای همگانی این آهنگ تحول را به صورتی گذرا که بر بیواسطگی و فوریت حاکم است، در کنار هم میآورد. کودکانِ عصر تلویزیون، اینترنت و ماهواره، زندگی را به طور کامل تجربه میکنند. در چنین شرایطی، والدین تأثیر چندانی در شکل دادن به ویژگیهای فردی فرزندان ندارند و دیگر قادر نخواهند بود تصویری از جامعهای بسیار پویا به آنان ارائه دهند، بلکه تنها میتوانند آنها را ترغیب کنند تا در همۀ موارد، بهتر عمل کنند.
این تردیدها و ابهامات موجب میشود آنان آموزش فرزندان را به وسایل ارتباط جمعی بسپارند؛ زیرا وسایل ارتباط جمعی هستند که آنها را میسازند؛ آن هم در کنار دوستان و همسالان. آینده متعلق به انسانهایی خواهد بود که به روابط اجتماعی حساستر باشند؛ اما در چهارچوبی وسیعتر و شیوهای پیچیدهتر از مبانی اولیه که از راه رسانهها و به ویژه تلویزیون، در اختیارشان قرار گرفته است؛ زیرا شیوة آموزش هنوز متکی بر مکانیزه کردن یا جداسازی و تخصصی کردن آن است.
به طور اصولی و با رعایت ساختارهای جدید در رسانهها و به ویژه تلویزیون، تدریس در دانشگاهها، به شیوهای دیگر صورت خواهد پذیرفت و به طور عمده، از راه رسانهها خواهد بود. گذشته از آن، سیستمهای جدید رسانهای به گونهای است که مدرسان و معلمان کشور تنها قادر خواهند بود که از پایگاههای الکترونیکی با دانشآموزان و دانشجویان پرسش و پاسخ کنند و با آنان ارتباط مستقیم فردی و گروهی داشته باشند. حافظة دانشجو دیگر نیازی به حفظ دانستنیها نخواهد داشت؛ زیرا این دانستنیها را شبکة جهانی و پایگاههای الکترونیکی نگهداری کردهاند و در هر زمان که نیازی باشد، در دسترس همگان قرار خواهند داد. به نظر میرسد رعایت این ساختار در آینده، لازمۀ تأثیرگذاری بر افکار عمومی و نیز آزادی اندیشه در رسانهها باشد؛ زیرا این موجب میشود نارضایتی در جو فکری جامعه، از حد معینی بیشتر نشود و قواعد بازی به هم نریزد. اگرچه به نظر میرسد رسانههای همگانی به ظاهر، توان ایجاد جریانهای فکری تازه را ندارند، این قدرت را دارند که جریانهای فکری را تقویت کنند یا ماهیت آن ها را به گونهای تغییر دهند. در این راستا، رسانهها و فرهنگهای قوی و ثروتمندتر نقش برجستهتری در شکل دادن به اذهان و افکار جهانی و اشاعة فرهنگ خود، در قالب فرهنگ جهانی خواهند داشت. همة اینها حکم میکند که در عصر رسانههای الکترونیکی و دیجیتالی، همان گونه که راندن اتومبیل با راندن کالسکه فرق دارد و نیازمند قوانین، مقررات و علایم خاص است، افکار عمومی نیز نیازمند علایم و قواعد تازهای است. این همان قواعد اخلاقی است که حکم میکند اطلاعات درست به افکار عمومی داده شود؛ یعنی همان نظام اجتماعی جمعی در عصر جهانی شدن رسانهها.
با توجه به گسترش رسانههای جهانی و ساختارهای نوین تشکیلاتی، سطوح اجرایی و عملیاتی از سطوح تصمیمگیر در نظام ساخت و ارسال پیام به مخاطبان رسانهها، جدا نخواهند بود و دوش به دوش هم، ولی با محتوایی متفاوت، حضور مؤثر خود را در نهادهای اجتماعی به اثبات میرسانند؛ به گونه ای که هر منبع اطلاعاتی بتواند پیام خویش را به بخش وسیعی از مردم جهان برساند. افزون بر آن، شاید در آینده، با پیشرفت ماهوارههای ارتباطی، محدودیتهای بخش تلویزیونی نیز مانند آنچه امروز در رادیو دیده میشود، به مقدار زیادی کاهش یابد؛ با این تفاوت که تصویر از موانع زبانی و فرهنگی راحتتر عبور میکند.
این تعارض قطعاً عمدی نیست، بلکه از آشفتگی برآمده از پیچیدگی اوضاع فرهنگی جهان ناشی میشود؛ جهانی که آنچنان مختلط و رنگارنگ گردیده که یافتن یک لنگرگاه سکون و دیدگاهی فراگیر بسیار دشوار شده است.
در این مجال، سعی بر آن است که در حد امکان، طرحی هر چند نارسا، از نابسامانی موقعیت فرهنگی جهان ترسیم شود تا در بستر به دست آمده، بتوان مأموریت، اهداف، سیاستها و راهبردهای ارزشمحور و نیز فرصتها و تحدیدهای محیطی را برای رسانههای رقیب، جهانی شدن و آثار منتج از آن به دست آورد. پس این پژوهش هم پرمدعاست و هم متواضع! پرمدعاست؛ چون میکوشد در پس این آشفتگی، نظامی منسجم را عیان سازد و متواضع است؛ زیرا هیچ داعیهای ندارد و نمیتواند هم داشته باشد؛ چون آنقدر این عرصه گسترده و پرشاخه است که پرداختن تام و تمام به آن، در این مجال اندك، امری دشوار و محال است. علت آن نیز متغیرهای گوناگون و متناوبی است که هر روز، در عرصههای مکانی و زمانی جدید، مباحثی نو و متفاوت را بر میتابند.
بُعد ارتباطی و جهانی شدن رسانه
از آنجا که جهانی شدن در دنیای امروز، روندی ناگزیر دارد و این فرآیند به شکلی پیچیده، خود را در مسائل گوناگون سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تحمیل میکند، کشورهای در حال توسعه برخوردی متفاوت با این فرآیند بر میگزینند. حتی کشورهای پیشرفته نیز در مقابله با آن، به شیوههای گوناگونی دست مییازند. یکی از ابزارهای مهم اشاعة فرهنگ و جهانشمول ساختن آن، رسانهها و زیرمجموعة آن، تبلیغات رسانهای است. این تبلیغات در انواع مختلف سیاسی و فرهنگی نمود مییابد و به شیوههای روانشناسانه، به القای فرهنگ جهانوطنی میپردازد که در نوع سیاسی آن، بر تبلیغات و اعتمادسازی خبری توسط رسانهها ـ در شکل تصویری، مانند شبکههای DW، CNNوBBC ـ متکی است که به شکل مدرن، به سلیقهسازی در میان افکار عمومی جهان میپردازد و آنچه مدنظر آنان است را به شکل انتخاب برتر، القا میکند. این روند قطعاً به اضمحلال، تضعیف و در نهایت، از بین رفتن دیگر فرهنگها میانجامد یا آنها را به خردهفرهنگ بدل میسازد.
در دنیای کنونی، نفوذ و جاذبة تلویزیون بدیهی است و نقش ارتباطی آن در آموزش، هدایت، جهتدهی و قالبسازی افکار عمومی جامعه، انکارناپذیر است. به همین دلیل، تلویزیون به مانند یکی از ابزارهای اصلی ارتباطی ـ نفوذ در افکار عمومی ـ مورد استفاده قرار گرفته و در راستای اهداف مورد نظر، به کار برده میشود. اختراع ماهوارههای مخابراتی، تأثیرگذاری تلویزیون را از مرزهای ملی عبور داده و به امری فراملی و جهانی بدل ساخته است.
کشورهای قدرتمند با تکیه بر امکانات قوی ارتباطی و ماهوارهای، در صددند سراسر جهان را عرصة تاخت و تاز امواج تصویری خود سازند و به طور یک جانبه، افکار جهانیان را در جهت اهداف و امیال خویش سوق دهند. بدین گونه، این کشورها برآنند که از تلویزیون، به منزلة یکی از وسایل ارتباطی برای یکسانسازی افکار عمومی جهانیان و تشکیل دهکدة واحد جهانی بهرهبرداری کنند. در این شرایط، کشورهایی که به حفظ فرهنگ ملی خود میاندیشند، وظیفهای دشوار در پیش روی دارند. برای رویارویی با این روند انتشار افکار، باید با هوشیاری و استفادة بهینه از سرمایههای مادی و انسانی، دست به کار شد و به مصونسازی جامعه در برابر این امواج و بهرهگیری هوشمندانه از آن، متناسب با شرایط فرهنگی جامعه پرداخت.
آگاه کردن جامعه از اهداف ارتباطی، از راه صدا و تصویر، گامی اساسی در راستای مصونیت جامعه و پاسداری از هویت ملی به شمار میآید؛ هر چند دستاوردهای جهانی، همسو با ارزشهای اخلاقی و اعتقادی، از این قاعده پیروی نمیکنند و میتوان از این اطلاعات، برای دستیابی به جهانی بهتر، بهرهمند گردید.
بُعد تأثیرپذیری فردی ـ اجتماعی
آمار و ارقام در بسیاری از کشورهای غربی و در ژاپن، بیانگر این نکته است که بینندگان تلویزیون روزانه، چند ساعتی را به تماشای این صفحة چند رنگ مینشینند. NHK، یکی از شبکههای تلویزیون ژاپن آماری منتشر کرده که نشان میدهد میانگین تماشای تلویزیون در ژاپن، سه ساعت و پنج دقیقه در روزهای هفته و سه ساعت و چهل و شش دقیقه در روزهای یکشنبه است. آمار، همچنین حاکی از آن است که در کشورهای سرمایهداری، تلویزیون مؤثرترین شکلدهندة افکار عمومی است. این وسیله به صورت یک سلاح ایدئولوژیک نیرومند درآمده است؛ زیرا قادر است عقاید، سلیقهها و جهانبینی اشخاص را شکل دهد.
تلویزیون دارای ویژگیهایی است که آن را از دیگر رسانهها و روشهای اطلاعاتی متمایز میکند:
1. تلویزیون دو حس بینایی و شنوایی را به طور همزمان، تحت تأثیر قرار میدهد و همین ویژگی آن را در جایگاهی برتر از رادیو و مطبوعات قرار میدهد. دیوید ویلسون که سالهاست خبرنگاری و نویسندگی برنامههای علمی BBC را بر عهده دارد، در کتابش[1] مینویسد:
در یک زمان معین، نیروی بالقوة تلویزیون در دادن اطلاعات بیشتر، به مراتب زیادتر از هر رسانة دیگر، از جمله رادیو و مطبوعات است.
2. تلویزیون قادر است اخبار داغ را با سرعت نور، به آگاهی بینندگانش برساند. بدین لحاظ، تنها رادیو میتواند با این رسانه به رقابت برخیزد؛ زیرا این دو وسیله، اطلاعات را توسط امواج پخش میکنند و اثرگذاری خود را به نحو مطلوب، بر جای میگذارند.
3. یک برنامة تلویزیونی، برای رسیدن به نظر مخاطب خود، نیازی به واسطه ندارد. مطبوعات احتیاج به خدمات پستی دارند. فیلم مستلزم سالن نمایش است و اجرای یک نمایشنامه به صحنة تئاتر نیازمند است؛ ولی تلویزیون، مانند رادیو، برنامههایش را بدون واسطه، به خانة مخاطبان خود میبرد.
4. تلویزیون میتواند همزمان، تعداد کثیری بیننده را و در برخی کشورها، به مراتب بیشتر از خوانندگان مطبوعات یا شنوندگان رادیو، زیر پوشش قرار دهد.
5. تلویزیون، به علت ارتباط مستقیم و فوری و نشان دادن رویدادها به هنگام وقوع و در بسیاری موارد، به طریق رنگی، رسانهای است غیر قابل رقابت.
همة این برتریها نمایانگر آن است که تلویزیون نه تنها یک وسیلة خبری و اطلاعاتی، بلکه رسانهای است که تمام ویژگیهای دیگر رسانهها را گرد آورده و آنها را دگرگون و تلفیق کرده است.
کشورهای سلطهجو برآنند با استفاده از تلویزیون و از راه پخش مستقیم تلویزیونی[2] ، در کشورهای دیگر نفوذ کنند.
امروزه، تلویزیون در کشورهای پیشرفته چه جایگاهی دارد؟ برنامههایش چه چیزی را به بینندگان عرضه میدارد؟ تأثیر آن بر دیگر رسانههای همگانی، تأثیرپذیری از آنها و ساختار سازمانی آن چگونه است؟ و اساسیترین پرسش اینکه، تلویزیون چگونه در خدمت منافع ایدئولوژیک خود قرار میگیرد و روشها و اصول جهانبینی آن چیست؟
بُعد فنآوری و تلویزیون
در آغـــــاز دهة 1990 بسیاری از فنآوریها که اکنون در جوامع ثروتمند، عادی به شمار میآیند، در مراحل اولیة تکوین خود قرار داشتند. کاربرد تلفنهای همراه، رایانههای شخصی و تلویزیونهای ماهوارهای هنوز نسبتاً اندک بود؛ ولی اکنون، یک دهه بعد از آن، ما به تماشای تصویرهای همزمان تلویزیونی از ایستگاههای دور عادت کردهایم و میتوانیم برای دستیابی سریع به جدیدترین اخبار بینالمللی، به اینترنت مراجعه کنیم. رسانهها و ارتباطات الکترونیکی، به سرعت شیوههای تعامل مردم با یکدیگر، از جمله چگونگی خرید و فروش، چگونگی دریافت خبر و انتقال دادهها و چگونگی روابط با دیگران را دگرگون میسازند؛ خواه در داخل یک اداره باشد یا به وسعت یک قاره.
امروزه، رسانهها و ارتباطات پیشرفته برخی کاربران را ترغیب میکنند که خودشان را شهروند جهانی معرفی کنند؛ ولی همزمان، اجتماعات پراکندة مهاجر اجازه مییابند که همچنان خود را به رغم این پراکندگی، جوامعی ملی به شمار آورند. وقتی کارگران ترک در آلمان، فیلمهای ترکی را در آپارتمانهای خود میبینند و وقتی کرهایهای مقیم فیلادلفیا المپیک سئول را از ماهوارههایی میبینند که از کره تغذیه میشوند، این معنا تحقق مییابد. در این شرایط، با پذیرش ارزشهای پذیرفته شدة جریانی با امکانات پیشرفتة فنآوری ، ارزشهای زبانی و منطقهای، هنوز اعتبار خود را از دست ندادهاند. در این حالت، نقش جهانی رسانهها مطرح میشود. جهانی شدن به روابط بازسازی شده در دنیایی اشاره دارد که دولتها مرزهای خود را نفوذپذیر و حاکمیت خود را متزلزل مییابند. قدرت دولتها روز به روز کاهش مییابد؛ در حالی که شرکتهای چندملیتی، مانند IBM در اقتصاد جهانی، نقشهایی پیشرو به خود اختصاص میدهند و سود سالانة آنها از تولید ناخالص داخلی بسیاری از کشورهای در حال توسعه فراتر میرود. شرکتهایی که امروزه، در عرصة تولید و توزیع اطلاعات و برنامههای تفریحی فعالیت میکنند، به گونهای شگفتانگیز، از سودآورترین شرکتهای چندملیتی هستند. رسانهها بستر جهانی شدن و فرآیند جهانیسازی را تسهیل و فراهم کردهاند و در عین حال، از عوامل فعال این فـــرآیند بودهاند. از این رو، مــردم احساس میکنند که از راه رسانهها، محدودیتهای جغرافیایی کاهش مییابد.
در این روند جهانی شدن، رسانههای جمعی چهرة جدیدی از قدرت فنآوری را نیز به همراه دارند که میتوان آن را چهرة نامحسوس قدرت دانست که از طریق پیچیدگی، ممکن شده است. سرعت حاصل در پیشرفت تکنولوژی، پیچیدگی ناشی از در هم آمیختن ایدهها و نمادهاست. عوامل قدرت و پیچیدگی موجب پایان یافتن محدودیتهای جغرافیایی شده و دورترین سرزمینها و فرهنگها را در دسترس قرار داده است و بازارهای مصرف جدیدی برای سرمایهداران فراهم آورده است. بدین طریق، به جهانی شدن اقتصاد نیز کمک میشود؛ چرا که رسانههایی نظیر اینترنت، تلویزیون، ماهواره و سینما بهترین وسیله برای تقویت فرهنگ مصرفگرایی خواهند بود. به طور کلی، رسانههای جمعی از نقشهای متفاوتی در سیاست خارجی نیز برخوردارند که در این زمینه، میتوان به کارکردهای زیر اشاره کرد:
1. نقش اطلاع رسانــی؛
2. نقش توجیـهی؛
3. نقش تفسیری؛
4. نقش مشارکتی؛
5. نقش نمایندگی؛
6. نقش انتقادی و نظارتی.
دربارة تأثیر دگرگون کنندة رسانههای الکترونیکی بر زندگی روزمرة مردم و نیز بر تاروپود سیاست جهان، ادعاهای بزرگی مطرح میشود؛ از جمله آنکه تکنولوژی اطلاعات رایانهای چنان به کانون عملیات سرمایهداری جهانی، محور عملیات دولتها و رویة کنترل و فرماندهی نظامی تبدیل شده که برخی از استراتژیستها معتقدند در این جهان، جنگ متعارف، خود به خود منسوخ خواهد شد و موج آینده جنگ اطلاعات است که با حملات گسترده به شالودة ارتباطات نظامی و غیرنظامی همراه خواهد بود.
با توجه به عوامل یاد شده، رسانهها و سیطره بر آنها، از اهمیت خارقالعادهای برخوردار میشود و کسانی که در شیوة جدید، شناخت عمیقی از رسانهها پیدا کنند، موفق خواهند شد. یکی از عوامل مهم در این راستا، این است که مخاطبان امروز و فردای وسایل ارتباط جمعی با مخاطبان دیروز تفاوت دارند و باید برای مطبوعات، رادیو و تلویزیون، چه در سیمای سنتی و چه در شیوة الکترونیکی، برای مخاطبانی که مرز نمیشناسند، سازوکارهای تازهای اندیشیده شود.
در فضای خوشبینی تکنولوژیک و جهانگرایی فراگیر، برای ساکنان ثروتمند و مرفه شمال، آسان است که تصور کنند همگان با وسایلی با مارک Nikeورزش میکنند، مک دونالد میخــــورند، در شبکة جهانی Web، به تفریح میپردازند و نشانی پست الکترونیک دارند؛ فضایی که همگان به هالیوود روی میآورند تا از جهان واقعی غافل شوند و به CNN روی میآورند تا آنان را به خودشان سرگرم و مأنوس سازد؛ ولی تصاویر دهکدهای که جمعی همگن در آن سکنی گزیدهاند، از بسیاری جهات، موهوم و گمراهکننده است. جهانی شدن در ارائة خدمات به بیشتر شهروندان جهان که بخش بیشتر آنان از دستیابی به فنآوریها و محصولات مادی و پیش پا افتاده محرومند، ناکام مانده است. اکنون، نابرابری جهانی میان ملتهای ثروتمند و فقیر و نیز شهروندان مرفه و فقیر در داخل کشورها، بیش از زمانی است که کشورهای در حال توسعه، در دهة 1970 برای نخستین بار کوشیدند توجه سازمان ملل متحد را به نابرابری اطلاعات جلب کنند.[3]
جایگاه ما در این دوره چگونه است؟
باید گفت که رسانهها در فرآیند توسعة فنآوریهای خود، به دو دسته تقسیم میشوند:
الف) رسانههای مهاجم: نهادهای اطلاعرسانی بزرگ با مخاطبان انبوه؛
ب)رسانههای مقاوم: رسانههایی که میکوشند با استفاده از فضای باز رسانهای جهان، با تکیه بر فرهنگ و ایدئولوژی مسلط خویش، به اطلاعرسانی بپردازند.
به یقین، با توجه به گوناگونی فرهنگ در سطح جهان و رواج این الگو، کشورهایی مانند ایران، با توجه به ساختار داخلی، باید الگوهای معرفتی و طرز تلقی خود را از زندگی، در برابر رسانههای مهاجم غنی سازند و بیش از پیش، بر تاریخ، فرهنگ، آداب و رسوم خود تکیه کنند. در این راستا، چه بسا خردهفرهنگهایی که از راه پوشش رسانهای و جذب مخاطب، میتوانند نقشی اساسی ایفا کنند؛ زیرا رسانهای در جهان موفق خواهد بود که بتواند از تحلیل رفتن مخاطبانش جلوگیری کند یا اینکه مخاطبان دیگر رسانهها را به خود جذب کند و این تنها از راه امتیازهای فرهنگ خودی و از راه رسانههای مقاوم به وقوع میپیوندد.
در برابر توسعة روزافزون فنآوری و جهانی شدن رسانهها، کشورهای مختلف واکنشهای گوناگونی از خود بروز دادند. کشورهای در حال توسعه بیشتر نگران تهاجم فرهنگی هستند و از دیدگاه سنت، این جهش و جهانی شدن را در برابر خود میبینند و با آن مخالفت میکنند؛ اگرچه برخی از رسانههای همین كشورها به جای سهمخواهی فرهنگی، به تقلید از الگوهای فرهنگسازی غرب میپردازند.
در ایران نیز در برابر نظریهها و اقدامهای جهانی سازی، واکنشهای گوناگونی ابراز شده که در سه شکل موافق، مخالف و مشروط، مورد بحث قرار گرفته است. در نظریة موافق، جهانگستری با تأکید بر شتاب رویدادها، فرصتها را بسیار کوتاه میکند. این گروه تبادل تجاری ورود فنآوری را معادل جهانی شدن قلمداد میکنند و میخواهند هر چه سریعتر، وارد جوامع فراصنعتی شوند و با تکیه بر انقلاب اطلاعاتی، این پدیده را فرصت تلقی میکنند و معتقدند اگر سریعتر وارد عرصة جهانی شوند، سهم بیشتری از فرهنگ جهانی خواهند داشت. در نظریة مخالف، این دیدگاه، چه به لحاظ سنتی و چه سرمایهداری، در عمل و نظر گسترش نیافته است. این نظریه، گرچه با دشواری، خود را با جنبشهای پراکنده بازتولید کرده؛ ولی در مجموع، نتوانسته نظریة نیرومندی ارائه دهد. طرفداران نظریة مشروط نیز میگویند که سه راه تسلیم، اعتراض و بازیگری نقادانه در حوزة اختیار ماست.
به طور خلاصه، دربارۀ این سه نظریه میتوان گفت كه گروه نخست مصرف کننده و تماشاگر بودن (شرکت فعال)، گروه دوم بر هم زدن و محال اندیشی (مخالفت با شرکت در حرکت جهانی شدن) و گروه سوم بازیگری و در صحنه بودن (بررسی ورود با احتیاط و موردی در حرکت جهانی شدن) را مطرح و بر دیدگاه خود پای میفشارند. به نظر میرسد موضـع سوم برای ایران مناسبتر است. این موضع، محصول آرزومندی، ایران دوستی، آرمان خواهی و خیال پردازی نیست، بلکه برآمده از برآوردهای حقیقی و واقعگرایانه از امکانات ایرانی است که بالقوه، قدرتمند و آمادة بازیگری جهانی است؛ یعنی ایران توان بازیگر شدن در این صحنه را دارد.
ساختار تلویزیون، به مانند رسانهای همگانی
به طور کلی، پرداختن به مسئلة رسانههای همگانی و جایگاه آن در شرایط جهانی شدن رسانهها، همواره یکی از دغدغههای همة کشورها بوده و خواهد بود. به همین دلیل، باید در هر کشوری، از جمله ایران، پرداختن به این مسئله با دیدی آیندهنگرانه همراه باشد. به طور دقیقتر، باید برای فهم حال، به آینده بیش از گذشته توجه نشان داد. وسایل پیامرسانی شیوة خاص خود را دارند. این وسایل نظم اجتماعی را، آن گونه که تصور میشود، به طور ریشهای تغییر نخواهند داد؛ ولی شرایط اجتماعی تازهای ایجاد خواهند کرد که در آن، فراگردهای اجتماعی گذشته به صورتهای دیگری جریان مییابند و دیگر با روشهای گذشته تحلیل پذیر نیستند.
بدین سان، تصورات اجتماعی که موجب حفظ یکپارچگی جامعه و حتی بقای جامعه و تمدن است، خود دچار تناوب میشود. در دورهای، جامعه در حال سکون است و در دورهای دیگر، در حال حرکت و تحول. زمانی جو حاکم بر جامعه نیازمند همدلی، امنیت، آزادی و نظم است و گاه به بینظمی نیاز دارد. جامعه همواره به طریقی میکوشد این تعارضات را با یکدیگر آشتی دهد و به تعادلی پویا بدل سازد. از این رو، ساختار و نظام رسانههای همگانی این آهنگ تحول را به صورتی گذرا که بر بیواسطگی و فوریت حاکم است، در کنار هم میآورد. کودکانِ عصر تلویزیون، اینترنت و ماهواره، زندگی را به طور کامل تجربه میکنند. در چنین شرایطی، والدین تأثیر چندانی در شکل دادن به ویژگیهای فردی فرزندان ندارند و دیگر قادر نخواهند بود تصویری از جامعهای بسیار پویا به آنان ارائه دهند، بلکه تنها میتوانند آنها را ترغیب کنند تا در همۀ موارد، بهتر عمل کنند.
این تردیدها و ابهامات موجب میشود آنان آموزش فرزندان را به وسایل ارتباط جمعی بسپارند؛ زیرا وسایل ارتباط جمعی هستند که آنها را میسازند؛ آن هم در کنار دوستان و همسالان. آینده متعلق به انسانهایی خواهد بود که به روابط اجتماعی حساستر باشند؛ اما در چهارچوبی وسیعتر و شیوهای پیچیدهتر از مبانی اولیه که از راه رسانهها و به ویژه تلویزیون، در اختیارشان قرار گرفته است؛ زیرا شیوة آموزش هنوز متکی بر مکانیزه کردن یا جداسازی و تخصصی کردن آن است.
به طور اصولی و با رعایت ساختارهای جدید در رسانهها و به ویژه تلویزیون، تدریس در دانشگاهها، به شیوهای دیگر صورت خواهد پذیرفت و به طور عمده، از راه رسانهها خواهد بود. گذشته از آن، سیستمهای جدید رسانهای به گونهای است که مدرسان و معلمان کشور تنها قادر خواهند بود که از پایگاههای الکترونیکی با دانشآموزان و دانشجویان پرسش و پاسخ کنند و با آنان ارتباط مستقیم فردی و گروهی داشته باشند. حافظة دانشجو دیگر نیازی به حفظ دانستنیها نخواهد داشت؛ زیرا این دانستنیها را شبکة جهانی و پایگاههای الکترونیکی نگهداری کردهاند و در هر زمان که نیازی باشد، در دسترس همگان قرار خواهند داد. به نظر میرسد رعایت این ساختار در آینده، لازمۀ تأثیرگذاری بر افکار عمومی و نیز آزادی اندیشه در رسانهها باشد؛ زیرا این موجب میشود نارضایتی در جو فکری جامعه، از حد معینی بیشتر نشود و قواعد بازی به هم نریزد. اگرچه به نظر میرسد رسانههای همگانی به ظاهر، توان ایجاد جریانهای فکری تازه را ندارند، این قدرت را دارند که جریانهای فکری را تقویت کنند یا ماهیت آن ها را به گونهای تغییر دهند. در این راستا، رسانهها و فرهنگهای قوی و ثروتمندتر نقش برجستهتری در شکل دادن به اذهان و افکار جهانی و اشاعة فرهنگ خود، در قالب فرهنگ جهانی خواهند داشت. همة اینها حکم میکند که در عصر رسانههای الکترونیکی و دیجیتالی، همان گونه که راندن اتومبیل با راندن کالسکه فرق دارد و نیازمند قوانین، مقررات و علایم خاص است، افکار عمومی نیز نیازمند علایم و قواعد تازهای است. این همان قواعد اخلاقی است که حکم میکند اطلاعات درست به افکار عمومی داده شود؛ یعنی همان نظام اجتماعی جمعی در عصر جهانی شدن رسانهها.
با توجه به گسترش رسانههای جهانی و ساختارهای نوین تشکیلاتی، سطوح اجرایی و عملیاتی از سطوح تصمیمگیر در نظام ساخت و ارسال پیام به مخاطبان رسانهها، جدا نخواهند بود و دوش به دوش هم، ولی با محتوایی متفاوت، حضور مؤثر خود را در نهادهای اجتماعی به اثبات میرسانند؛ به گونه ای که هر منبع اطلاعاتی بتواند پیام خویش را به بخش وسیعی از مردم جهان برساند. افزون بر آن، شاید در آینده، با پیشرفت ماهوارههای ارتباطی، محدودیتهای بخش تلویزیونی نیز مانند آنچه امروز در رادیو دیده میشود، به مقدار زیادی کاهش یابد؛ با این تفاوت که تصویر از موانع زبانی و فرهنگی راحتتر عبور میکند.