فایدهگرایی بر اخلاق رسانه به مدت یک قرن تسلط داشته است. برای جان استوارت میل، استقلال فردی و بیطرفی، اساس کتاب منطق نظام و آزادی و همچنین فایدهگراییاش را تشکیل میدهد. این مفاهیم به طور طبیعی با نظریۀ اخلاق رسانه و عمل حرفهای در جامعۀ دموکراتیک سازگار و جفتوجور است. با این همه، نقایص و نقطهضعفهای فایدهگرایی که توسط راس و دیگران تأکید شده است ما را در این مرحله به اخلاق دیالوگیِ وظیفه[1] رهنمون میشود. گفتمان اخلاق هابرماس، اخلاق فیمنیستها و اخلاق جماعتگراها مثالهایی از اخلاق وظیفه هستند که ریشه در رابطۀ دیالوگی دارد که ما را قادر میسازد به لحاظ روشنفکری از نو شروع کنیم. این نوشتار در ادامۀ مباحث اخلاق و رسانه كه از چندی پیش در ماهنامۀ رواق هنر و اندیشه پا گرفته است، گزیده و چاپ میشود.
و اما بعد...
اخلاقِ فایدهگرایی[2] در جامعۀ آمریکای شمالی نفوذ شدیدی دارد و احتمالا اساس و بنیاد فلسفۀ اخلاقی بسیاری از اُمانیستهای غیر مذهبی امروز است. فایدهگرایی در مشاغل رسانه متداول است و تقریبا مشغلة ذهنی بسیاری از دانشجویانی است که برای مشاغلی مانند ژورنالیسم که در خدمت جوامع دموکراتیک است، آماده میشوند. سلطة فایدهگرایی، توسعه و تکامل تفکر انتقادی در کلاسهای درس و نیز اخلاقیات پیچیده را در نظریهپردازیهایمان با مشکل مواجه میسازد. علاقه و میل وافر به فایده در دل حفظ وضع موجود قرار دارد. عرف و ارزشهای جدید هم در ارتباط با اصول اخلاقی، پریشان و گمراه شدهاند و این دستورکار كه مبارزه بر سر مباحث ساختاری و بنیادین، پرسشها دربارۀ مرز عمل حرفهای را به حداقل برساند، واگذاشته شده است. تهاجم به حیطة خصوصی در زمینههای فنی ژورنالیستیک حل شده است؛ برای نمونه آسیب و صدمه به قربانیان یک تراژدی، زمانی که به نفع خیر عمومی باشد، توجیه میشود.
ظاهرا یکی از راههای بدیل برای حل این معضل این است که برون و درون فایدهگرایی، تاریخ و اشکال معاصر عمل و قاعدة آن را بشناسیم. فایدهگرایان بسیار پیچیدهای مانند پیتر سینگر[3] (2004-1993) طرفدار حفظ وضع موجود نیستند ولی منتقدان اجتماعی آگاه و روشن به معنای اخص کلمهاند. تعابیر و برداشتهای قاطع از اخلاق فایدهگرایانه مانند تعبیر دنی الیوت نه مانند سینگر دارای صلاحیت است و نه موضوع سادة «هدف وسیله را توجیه میکند» را در بر میگیرد. الگوهای فایدهگرایی بر نتایج درازمدت تأکید میکنند که به دام شک و تردیدهای روزانة رسانه نمیافتند. با این همه این مقاله استدلال میکند که حتی فایدهگرایی متأخر جان استوارت میل که به طور منظمی توسط الیوت شرح و بسط داده میشوند، با ادلة مخالفی مواجه است که به لحاظ نظری لاینحل است. اخلاق فایدهگرایانة بالغ و پخته مانند برداشتهای ضعیفتر آن هنوز به روششناسی علمی بیطرفی متعهد است که فرض میکند، عوامل و کارگزاران اخلاقی، افرادی مستقل هستند. فایدهگرایی، بر یک نظام تجربی از استنتاج استقرایی متکی است که به طرز گریزناپذیری اخلاق را در چهارچوب رسمی و فرمالیستی میریزد. حال آنکه با توجه به ویژگی شناختشناسانة فایدهگرایی، اخلاق ارتباطات باید ریشه در اخلاق اجتماعی وظیفه داشته باشد و در سطحی عملی، بر اساس تجربة یک قرن عقلانیت فایدهگرایانه، اخلاق دیالوگی وظیفه بیشتر در فرآیند تصمیمگیری اخلاقی برای حرفهها و مشاغل سازمانی، معنایی الزامآور و ضروری دارد.
فایدهگرایی
بنتام در کتاب اصول اخلاقی و قانونگذاری[4] آورده است طبیعت، بشر را زیر سیطرة دو ارباب حاکم یعنی لذت و رنج قرار داده است:
انسانبودن به طور طبیعی ما را وادار میکند که از درد و رنج بپرهیزیم و لذت را جستوجو کنیم.[5]
از این رو تنها دو مطلق در جهان وجود دارند. هیچ جذابیت مشروع دیگری غیر از اینها وجود ندارد. فقط آن چیزی که بیشترین میزان خوشی را تولید میکند، به لحاظ اخلاقی، الزامی است و دیگر هیچ. در حقیقت این اصل نه فقط دربارۀ اخلاق بلکه دربارة قانونگذاری هم صدق میکند. هدف این قوانین به حداکثر رساندن خوشی کل جامعه است. اعمال و رفتار درست، لذت روانی در بردارد و به دلیل اینکه لذت انسانها اساسا فیزیکی است، میشود بر اساس استمرار، دوام و نیز شدتشان اندازهگیریشان کرد. در دیدگاه طبیعتگرایانة بنتام، لذتهایی که از دوام و استمرار بیشتری برخوردارند، برای افرادی که آنها را تجربه میکنند، دارای مطلوبیت و ارزش بیشتریاند. جان استوارت میل (1873-1806) وقتی نوجوانی بیش نبود در سلک هواداران پرشور بنتام درآمد. وی دربارة تأثیر بنتام بر خود مینویسد:
او به مفاهیمی که من از موضوعات در ذهن داشتم، وحدت و انسجام بخشید. حال من یک دیدگاه، اعتقاد، دکترین، یک فلسفه و به معنای اخص کلمه یک مذهب داشتم؛ تلقین و انتشار آن میتوانست اصل هدف بیرونی و ظاهری یک زندگی را بسازد.
او ایدة محوری بنتام یعنی بیشترین خیر برای بیشترین تعداد را پذیرفت و بسط و توسعه داد. در نظر وی اعمال به تناسب اینکه خوشی را ترویج کنند، درست هستند و وقتی بخواهند خوشی را از انسانها بگیرند غلط هستند ولی جان استوارت میل، شیوۀ سنجش لذت بنتام که بر این فرضیۀ غلط استوار بود که ارزشها و لذات شبیه هماند، را کنار گذاشت. در نظر میل، لذت باید اهمیت قطعی تواناییهای عقلانی انسانها را در نظر بگیرد:
لذت آگاهی، لذت احساس، لذت تصور و نیز لذت همدلیهای اخلاقی باید ارزش خیلی بیشتری از لذتهایی داشته باشد که شور و هیجان صرف است.
در نظر میل یک اینشتین ناراضی بهتر از یک جاهل خوشحال است. همچنین به نظر جان استوارت میل وجودی که عقل زیادی دارد، توانایی و ظرفیت ابتلا به گرفتاریهای پر درد و رنج را نیز بیشتر دارد. با وجود ناسازگاری میل با یکی از ابعاد فکری بنتام، تأکید بنتام بر اینکه لذت یک روستایی به همان اندازة لذت شاه اهمیت دارد، برای میل اساسی است. بهروزی و سعادت همة افراد، دارای ارزش برابری است. تفاوت میان دموکراسی و آریستوکراسی منوط و وابسته به این تفکر است که هر کسی فقط یک نفر است و هیچ کس بیش از یک نفر نیست. بنابراین میل مانند بنتام، طبقهبندیها را در هم شکست. در حقیقت، او باید را به هست تبدیل کرد؛ با این فرض که انسانها در حقیقت تمنا و اشتیاق برای شادی و لذت را دارند و از این رو لذت، لحاظ هنجاری مطلوب است.
فایدهگرایی با وجود همة نقایص خود، هم در نظرگاه متفکران مؤسس و هم امروزه، در اخلاق جوامع دموکراتیک، قدرتمند و جذاب است. جان استوارت میل با استفاده از زبان فایدة دیوید هیوم و جرمی بنتام، خودِ فایده را به تنهایی، نهایت و غایت جذابیت در همة مسائل اخلاقی فرض میکند. برای هر سه تن، اصل فایده به این معناست که اصول اخلاقی در بهشت جمع نشدهاند. شادی و لذت، احتیاجی به اعتقاد به خدا یا قوانین طبیعی جهان ندارد. عمل اخلاقی بر اساس میزان مفید یا مضر بودن، یک جامعه را از اعتقاد به استانداردهای الهی و یا موافقت بر سر نظریة اخلاقی متافیزیکی رها میکند. در عوض، این امر به زمین نزدیک است و ریشه در انگیزة معمولی بشر برای اجتناب از درد و رنج و جستوجوی لذت دارد. فایده هیچ توجیه خداشناسانه و یا فلسفی نیاز ندارد و به هیچ گزاره و فرضیة کیهانی و بنیادی هم قائم نیست. با این همه، فایدهگرایی به لحاظ روشنگرانه مانند همة نظریههای علمی، اصل واحدی را درخواست میکند که همة قضاوتهای اخلاقی را شکل میدهند. فایده فقط به سنجش نتیجه و حاصل عمل نیاز دارد و به انگیزهها و یا ویژگیهای اخلاقی بازیگر کاری ندارد. فایدهگرایی با مساوی دانستن استنتاج اخلاقی با سنجش نتایج برای خوشبختی یا لذت انسان، فرض میکند که «مجموعهای از ملاحظات وجود دارد که آنچه ما به لحاظ اخلاقی باید انجام دهیم را تعیین میکند». تعادل میان لذت و رنج، اصلی است که استثنا ندارد و همة مجادلهها و ابهامها را حل میکند. فایده فینفسه خوب است و بیفایده هم فینفسه بد. دزدی، خودکشی، اتانازی و تقلب فینفسه بد نیستند، بلکه فقط به این دلیل که نتایجشان کمتر از جایگزینهای آنها مولدند، بد محسوب میشوند.
بعدتر، فایدهگرایان با بسط تفکر خوشبختی و شادی، نظریهای را گسترش دادند. جی. ای. مور فیلسوف دانشگاه کمبریج در اوایل قرن بیستم استدلال میکند که تولیدِ بیشترین خیر، نسبت به اصل بیشترین میزان لذت، برای قضاوت دربارة آنچه درست است، اصلی مناسبتر است. در نظر مور یک انسان اخلاقی بخشنده، باهوش و حساس با تصور زیباییشناختی باید بیشتر از خوشی و لذتِ صرف، جذاب باشد. در نظر رئالیسم عقل عمومی مور، دیدگاه عادی ما از جهان ارزشهایی مانند دوستی، سلامتی، تناسب و دانش، کیفیت و ویژگی خیر بودن را دارند ولی برای فایدهگرایان کثرتگرا، همچنین دیدگاه کلاسیک، درستی و نادرستی را ارزش نتایج آن تعیین میکند.
جی. او. ارمسون[6] (1953) و ریچارد برانت[7] (1963) قانون فایدهگرایانهای را وضع کردند که با ضعف نظریة فایدهگرایان اولیه در تأکید بر عمل انسان مقابله میکند. اینان معتقدند، درستی و نادرستی را نباید با نتایج اعمال خاص ارزیابی کنیم بلکه باید نتایجی که تبدیل به یک قاعدة عمومی میشوند را هم در نظر بگیریم. پرسش این نیست که کدام عمل بیشترین فایده را تولید میکند، بلکه پرسش این است که کدام قاعده یا قانون بیشترین فایده را تولید میکند. نظام سنجش فایدهگرایانه هنوز یک استاندارد و معیار است ولی فقط در سطح قواعد و قوانین و نه قضاوتهای فردی. برای نمونه اگر فردی انکار کند که در طول مبارزات انتخاباتی آگاهانده شده است، هیچ نتیجة قابل تشخیصی وجود ندارد ولی قانون فایدهگرایان بر اساس نتایجی که قرار است هر فردی که بر این شیوه عمل میکند، بگیرد، قانونی قابل کاربرد در سطحی وسیع میسازد. افزودن چند واحد درسی به یک امتحان که دانشجو باید برای فارغالتحصیلشدن بگذراند، شاید در موارد خاص توجیهپذیر باشد. بحثی که وجود دارد، این است که آیا استادان بر اساس شایستگی رتبهبندی شدهاند یا نیاز. یک قانون و سیاست باید بر اساس تولید بیشترین فایده، قابل توجیه باشد. خواه در انتخاب اعمال درست، خواه در تنظیم قوانین و قواعد، فقط به حداکثررساندن سعادت و بهروزی بشر است که دارای ارزش اخلاقی است. فایدهگرایی به عنوان اخلاق در زمینهای اجتماعی باید با فرآیند دموکراتیک صمیمی مانند یک جان در دو کالبد کار کند. بهترین راه برای به حداکثررساندن رضایت بشر این است که هر فرد اولویتهای خود را پیگیری کند. بیشترین آزادی ممکن، حداکثر خوشحالی را تأمین میکند.[8] در حقیقت، جان استوارت میل در کتاب آزادی[9] (1859) که دو سال پیش از کتاب فایدهگرایی[10] (1861) نوشته شده است، برای تشکیل یک سیاست فردگرایانه به جان لاک ملحق میشود. طبیعی است که اخلاق فایدهگرایانه با تعهد سرسختانه به این اصل که هر فرد فقط یکی محسوب میشود و هدف به حداکثررساندن نتایج سودمند است، بر سیاست و حرفه در آمریکای شمالی نفوذ داشته باشد. جلوهها و برداشتهای مختلف فایدهگرایی بر جریان اصلی مطبوعات و سیاست بنگاههای تبلیغاتی، قواعد اخلاقی و کتابهای درسی رسانهها تسلط دارند.
فایده و بیطرفی
در اخلاق فایدهگرایانه، استقلال فرد اساسی است. از لیبرالیسم کلاسیک لاک و میل گرفته تا دغدغة حقوق در نظریات امروز، آزادی فرد اولویت دارد. مؤثرترین شیوه برای شکوفایی رفاه عمومی، آزادی است که از طریق آن، تواناییها و انتخابهای فرد گسترش مییابد؛ همچنان که میل در کتاب دربارۀ آزادی نوشته است «تکامل آزاد فردیت، یکی از ارکان اصلی خوشبختی بشر است و نیز جزء مهم و اصلی پیشرفت اجتماعی و فردی به شمار میرود»، فرض میشود که خود ما نیز از پیش و به طور متقدم ایجاد شده است؛ یعنی پیش از توافق ما با دیگران این خود شکل گرفته است. این معنا از جامعه، هدفی ممکن را از خودهای منفردشده توصیف میکند که سازنده یا تشکیلدهندة هویت ما نیستند. تئوری سیاسی لیبرال فرض میکند که مردم، متمایز از اهدافشان هستند. همچنان که در اخلاق فردگرایانه، قلمرو و حوزة خیر، عرضی و ذاتی است. افراد از مفاهیم خیر جدایند. ارزشگذاری ذاتی یا باطنی، خارج از وجود تعریف میشود. از طرفی آزادی فردی بر نظم اخلاقی اولویت دارد و بنابراین اخلاق، امری عرضی یا غیر ذاتی است.
برای جان استوارت میل، بیطرفی برای ترویج استقلال فردی لازم است و این بیطرفی، اساس کتاب مهمش یعنی یک سیستم منطقی (1843/1888) و نیز کتاب دربارة آزادی و کتاب فایدهگرایی که نزدیک به دو دهه بعد نوشت، را تشکیل داده بود. او بر اساس تفوق و اولویت آزادی فردی معتقد است نهادهای اساسی و بنیادین جامعه باید بیطرفی را در میان مفاهیم مختلف خیر تضمین کنند. وی همچنین علاوه بر توسعه و بسط اخلاق فایدهگرایانه کلاسیک و تأکید بر حداکثر آزادی در دولت لیبرال، بنیادهای تحقیق استقرایی را بر اساس روششناسی علمی طبیعی نیز تعیین میکند. در تنها رسالة منظمش، به نام یک سیستم منطقی او استدلال میکند که او برای تمیز دانش اصیل از خرافات، از منطق استنتاجی از طریق تکنیکهای آزمایشی و تجربی دقیق، برای تایید و اثبات ناشناخته از شناخته استفاده میکند. در چهارچوب اصول تجربهگرایی، میل تکنیکهای استقرایی فرانسیس بیکن را به منزلۀ روششناسی حل مشکل به منطق ارسطویی ترجیح میدهد.[11]
اگوست کنت نفوذ زیادی بر کار جان استوارت میل داشت. میل درست مانند پوزیتیویسم آگوست کنت معتقد است، هیچ جوهر یا واقعیتی در پشت هیجان وجود ندارد و بنابراین انسانهایی که مینویسند و پژوهش میکنند، باید خود را به دادههای واقعی و حقیقی محدود کنند که فواید عملی به بار میآورد.[12] در نظر او تحقیق اجتماعی غیر اخلاقی است و فقط به مسائل و مشکلات ابزارها میپردازد. غایات و اهداف، خارج از محدوده و گسترة آن هستند. میل در توسعة روشهای دقیق استقرا و تصدیق (اثبات)، نظریة دانش در چهارچوب تجربی را تشکیل داد؛ برای نمونه در نظر وی:
اصول و مبادی اولیۀ استنتاج هندسی، حقایق آزمایشی و تعمیمسازیهای حاصل از مشاهده هستند.
و:
حقیقت، فینفسه چیزی جز تاریخ گذشته و عادات ذهنیمان نیست.
روشها برای تحقیق در جامعه باید در ارتباط با موضوع و محتوا کاملا بیطرف باشند و شدیداَ به مخاطرات و فواید ممکن یک رشته، اعمال محدودیت شوند. اصول و تشریفات برای تمرین کار تجربی نباید به لحاظ اخلاقی و سیاسی، تجویزی باشد و باید علیه علم بد و نه صرفا رفتار و اجرای بد رهنمون شود. تحقیق نمیتواند درست یا نادرست سنجیده شود، فقط یا صحیح است یا باطل. در نظر میل تفاوت میان فلسفههای رقیب، یعنی فلسفة شهودی و تجربهگرایی، صرفا موضوع بحثی انتزاعی نیست؛ بلکه سرشار از نتایج علمی است و در بنیان و اساس بزرگترین تفاوتهای دیدگاه عملی در یک دورة پیشرفت قرار دارد. به ویژه اینکه من شدیدا احساس میکنم تمایل رایج و غالب به سمت ذاتیت، یکی از موانع بزرگ در برخورد عقلانی با مسائل بزرگ اجتماعی است و از خطاهای بزرگی است که مانع پیشرفت انسان میشود. بنابراین ضروری است که بحث و تفاوت میان این دو فلسفه را تعیین کنیم.[13] جان استوارت میل از آنجا که قائل به لیبرالیسم دموکراتیک است، از بیطرفی دفاع میکند، «بدون هیچ نگرانی برای استقلال افراد یا گروهها» که علوم آزمایشی در پی خدمت و کمک به آن است. این بیطرفی باید با آنها به عنوان موجوداتی فعال و متفکر برخورد کند که در انتخاب معنایی که خود از زندگی خوب در حکومت اکثریت دارند، آزاد هستند.[14]
زمانی که اخلاق رسانه در دهة 1920 شکل روشن و قاطعی گرفت، اخلاق فایدهگرایانه به دلیل ریشههایاش در استقلال فرد و نیز اُمانیسم ایندنیایی، جذاب بود؛ به ویژه دربارة اُمانیسم ایندنیایی، تجربهگرایی جان استوارت میل خودش را برای سازگاری با معیارهای ارزیابی عقلانی آماده اعلام کرد. رفتار ژورنالیستیک حتی از زمانی که قدیمیترین و اولین روزنامه در سال 1609 در آلمان انتشار خود را آغاز کرد، همواره مورد انتقاد و بحث بوده است. با این همه، سوءاستفاده از مطبوعات تا آغاز قرن بیستم، یعنی وقتی عقل عمومی فایدهگرایانه به منزلۀ چهارچوب کلی ظهور کرد، صراحتا به اصول اخلاقی مرتبط نبود. گرچه تلاش جدی برای وضع مبادی اخلاقی ارتباطات با آغاز فعالیتهای آموزشی در آکادمی و رشد جوامع حرفهای که دارای قواعد اخلاقی بودند، طی دهة 1920 شکل گرفت. به این ترتیب طبیعتگرایی علمی در حال شکل دادن به ساختار دانستن بود؛ طبیعتگرایی به این معنا که دانش اصیل و واقعی میتواند فقط در قوانین طبیعی علوم دقیقه دیده شود. همچنان که آکادمیسینها از جمله آنهایی که در علوم ارتباطات فعالیت میکردند، ایدهآلها و روشهای طبیعتگرایانه را ترویج میکردند، پیشرفتها در علوم فیزیکی به استاندارد تبدیل شد. بنابراین اخلاق نرماتیو و هنجاری که از بیشترین نفوذ بر ارتباطات طی این دهة شکلگیری برخوردار بود، همانا عقلانیت فایدهگرا بود.
استنتاج اخلاقی برای میل برابر و به معنای سنجش نتایج خوشبختی انسان بود. اخلاق فایدهگرا جایگزین تمایز متافیزیکی با کمیتهای تجربی شد و فرآیند استقرایی که جان استوارت میل در کتاب سیستم منطق مشخص کرده بود را منعکس میکرد. فایدهگراها از اعمال خاص یا سیاستهایی بر اساس شواهد و مدارک طرفداری میکنند. آنها تقاضاهای نظاممند را دنبال میکنند که اگر خوشبختی هر فرد یا عامل، یکی در نظر گرفته شود، جریان صحیح عمل، باید آنچه باشد که مورد رضایت همه یا بیشترین تعدادِ ممکن است. میل در بخش چهارم فایدهگرایی، مقایسهای میان مرییبودن و مطلوبیت برای اثبات استاندارد اخلاقی فایدهگرایی ترسیم میکند. او استدلال میکند اثبات موضوعی که مریی است، حقیقتی است که مردم در زندگی واقعی میتوانند ببینند. او با این مقایسه میخواهد اثبات کند، آن امری مطلوب است که مردم آن را واقعا بطلبند. بنابراین زمانی که مردم در حقیقت، لذت و شادی را طلب میکنند، لذت باید امری مطلوب یا خوب باشد.[15] به دیگر سخن، اخلاق فایدهگرایانه به دلیل سازگاریاش با تفکر علمی جذاب است. در واقع اخلاق فایدهگرایانه با معیارهای سنجش عقلانی سازگار است؛ معیارهایی که توسط فرهنگ روشنفکرانة روشنگری به طور کلی و تجربهگرایی به طور خاص پر و بال داده شدند و نشو و نما یافتند.
در دیدگاه فایدهگرایی، شخص به یک موقعیت اخلاقی با شواهد متقن و قوی اعتبار میبخشد. شما نتایج شادی و لذت حاصل از یک یا چند جریان را میسنجید و سپس سراغ آن کاری که بیشترین لذت را در بردارد، یعنی بالاترین کل مطلوب میروید. در واقع تصور بر این است که خوشبختی بشر به لحاظ مفهومی، مشکلساز نیست و به لحاظ علمی هم میتواند حوزه و دامنهای از حقیقت را شکل دهد. شخص میتواند همة عوامل متافیزیکی و خداشناختی را که پرسشهای اخلاقیِ به لحاظ علمی غیر قابل تصمیمگیری را میسازد، کنار بگذارد. بنابراین، اطمینان از اینکه دادهها دقیقاند، به اصلی بنیادی در قواعد حرفهای اخلاق ژورنالیسم تبدیل میشود. تقلب، جعل مواد، آلودگی و نیرنگ، همه غیر اخلاقی و غیر علمی هستند. دادههایی که به لحاظ درونی و بیرونی دارای اعتبارند، به لحاظ آزمایشی و اخلاقی مانند سکة رایج در یک سرزمین هستند. در یک عمل رسانهای زیرِ استاندارد و به لحاظ ارزشی، بیطرفانه و ساختارگرایانه، تعاریف، رویههایی را ایجاب میکنند که خود، هدف و غایت آن را تعیین میکنند و با این هدف است که آنها از لحاظ اخلاقی سنجیده میشوند.
گرچه به نظر میرسد در دهة 1920 در شکل متمرکزی، عقلانیت فایدهگرایانه واقعا به عنوان پارادایم متقدم و متداول در ارتباطات، بیش از یک دهه خدمت کرده است. اخلاق ارتباطات دمساز با اخلاق فیلسوفانه سالهای 1890 بر این فرض است که عقلانیت فردی همة ادعاهای مشروع دربارة الزامات و تعهدات اخلاقی را روشن میسازد و از این رو حقیقت این ادعاها میتواند با آزمایش رسمی از ساختار منطقیشان بر آیند. اخلاق ارتباطات هنگامی که به طور جدی واقعی مطرح میشوند، متضمن عقلانیت اخلاقیای است که استقلال کارگزاران اخلاقی برای کاربرد قواعد منطقی، رسمی و آگاهانه برای هر انتخابشان را اقتضا می کند. ولی شیوة سلطة فایدهگرایی در حال حاضر بر اخلاق عملی و حرفهای قادر نیست به بسیاری از مشکلات پیچیده به طور مناسبی پاسخ گوید.[16] نوآوریهای شگفتانگیز فنآوری و بُعد منفی تجارت جهانی متمایل به بازار، حرفة خبر را از نقش سنتیاش در تسهیل زندگی دموکراتیک دور کرده است. بنابراین به جای جستوجو برای اصول بیطرفی که برای همگان جذاب باشد، نیاز به یک الگوی اخلاقی کاملا جدید وجود دارد. نظریة اخلاقی ما باید بر دیدگاه پیچیدهای از قضاوتهای اخلاقی که خوب در وظیفه جای گرفته است، متکی باشد.
اخلاق وظیفه[17]
اخلاق فایدهگرایانه با وجود درخواستهای دموکراتیک، ضعفهای مهمی دارد. این ضعفها به سنجش دقیق نتایج مربوط میشود، به ویژه وقتی در امور روزانه ـ دستكم در دراز مدت ـ ، نتایج انتخابهای ما غالبا ناشناخته است. وبلاگنویسی یک انقلاب مهم در روزنامهنگاری در حال حاضر است ولی ما چگونه میتوانیم همة تغییرات را حتی در یک دهه، از حالا ارزیابی و تحلیل کنیم. فواید کوتاهمدت افشای یک فساد در رقابتهای سیاسی ممکن است با تأثیرات منفی درازمدت آن، یعنی خصومت شدید دولت با مطبوعات پرخاشگر، از بین رفته و خنثی شود. نتیجه چنان پیچیده و درهمتنیده است که یک نظریه خود را محصور به نتایج میکند و اغلب نمیتواند برای عمل قابل قبول به لحاظ اخلاقی، اصول راهنما ارائه دهد.
در میان فیلسوفان اخلاقی مهمترین انتقادها از فایدهگرایی را دیوید راس مطرح کرده است.[18] راس علیه این ادعای فایدهگرایان بحث میکند که دیگران به لحاظ اخلاقی برای ما فقط وقتی اهمیت دارند که اعمال ما بر آنها تأثیر مثبت یا منفی داشته باشد.[19] راس معتقد است، ما همواره خود را در حال مواجهه با بیش از یک ادعای اخلاقی میبینم که در یک زمان با اصول اخلاقی متفاوتی درگیر است. از این رو این پرسش که «چه چیزی بیشترین خبر را تولید میکند»، بسیار محدود و یکبعدی است. این نظریه طیف معمولی از شرایط و روابط انسانی را در بر نمیگیرد. مردم وفای به عهد، توزیع برابر، عدم خشونت و جلوگیری از آسیب و صدمه را اصولی اخلاقی میدانند. هر یک از آنها در موقعیتهای مختلف میتواند جدیترین باشد. حساسیتهای اخلاقی معمولی به ما میگوید:
یک نفر آن وقتی وعده یا قولی را برمیآورد که فکر میکند باید این کار را انجام دهد. کاملا روشن است که او این کار را بدون فکر کردن به نتایج و پیامدهای کلی آن انجام میدهد. آنچه باعث میشود او فکر کند به نحوی کار درستی انجام داده است، این حقیقت است که او به انجام این کار قول و تعهد داده است. فقط همین. (دیوید راس، 1930)
و اما بعد...
اخلاقِ فایدهگرایی[2] در جامعۀ آمریکای شمالی نفوذ شدیدی دارد و احتمالا اساس و بنیاد فلسفۀ اخلاقی بسیاری از اُمانیستهای غیر مذهبی امروز است. فایدهگرایی در مشاغل رسانه متداول است و تقریبا مشغلة ذهنی بسیاری از دانشجویانی است که برای مشاغلی مانند ژورنالیسم که در خدمت جوامع دموکراتیک است، آماده میشوند. سلطة فایدهگرایی، توسعه و تکامل تفکر انتقادی در کلاسهای درس و نیز اخلاقیات پیچیده را در نظریهپردازیهایمان با مشکل مواجه میسازد. علاقه و میل وافر به فایده در دل حفظ وضع موجود قرار دارد. عرف و ارزشهای جدید هم در ارتباط با اصول اخلاقی، پریشان و گمراه شدهاند و این دستورکار كه مبارزه بر سر مباحث ساختاری و بنیادین، پرسشها دربارۀ مرز عمل حرفهای را به حداقل برساند، واگذاشته شده است. تهاجم به حیطة خصوصی در زمینههای فنی ژورنالیستیک حل شده است؛ برای نمونه آسیب و صدمه به قربانیان یک تراژدی، زمانی که به نفع خیر عمومی باشد، توجیه میشود.
ظاهرا یکی از راههای بدیل برای حل این معضل این است که برون و درون فایدهگرایی، تاریخ و اشکال معاصر عمل و قاعدة آن را بشناسیم. فایدهگرایان بسیار پیچیدهای مانند پیتر سینگر[3] (2004-1993) طرفدار حفظ وضع موجود نیستند ولی منتقدان اجتماعی آگاه و روشن به معنای اخص کلمهاند. تعابیر و برداشتهای قاطع از اخلاق فایدهگرایانه مانند تعبیر دنی الیوت نه مانند سینگر دارای صلاحیت است و نه موضوع سادة «هدف وسیله را توجیه میکند» را در بر میگیرد. الگوهای فایدهگرایی بر نتایج درازمدت تأکید میکنند که به دام شک و تردیدهای روزانة رسانه نمیافتند. با این همه این مقاله استدلال میکند که حتی فایدهگرایی متأخر جان استوارت میل که به طور منظمی توسط الیوت شرح و بسط داده میشوند، با ادلة مخالفی مواجه است که به لحاظ نظری لاینحل است. اخلاق فایدهگرایانة بالغ و پخته مانند برداشتهای ضعیفتر آن هنوز به روششناسی علمی بیطرفی متعهد است که فرض میکند، عوامل و کارگزاران اخلاقی، افرادی مستقل هستند. فایدهگرایی، بر یک نظام تجربی از استنتاج استقرایی متکی است که به طرز گریزناپذیری اخلاق را در چهارچوب رسمی و فرمالیستی میریزد. حال آنکه با توجه به ویژگی شناختشناسانة فایدهگرایی، اخلاق ارتباطات باید ریشه در اخلاق اجتماعی وظیفه داشته باشد و در سطحی عملی، بر اساس تجربة یک قرن عقلانیت فایدهگرایانه، اخلاق دیالوگی وظیفه بیشتر در فرآیند تصمیمگیری اخلاقی برای حرفهها و مشاغل سازمانی، معنایی الزامآور و ضروری دارد.
فایدهگرایی
بنتام در کتاب اصول اخلاقی و قانونگذاری[4] آورده است طبیعت، بشر را زیر سیطرة دو ارباب حاکم یعنی لذت و رنج قرار داده است:
انسانبودن به طور طبیعی ما را وادار میکند که از درد و رنج بپرهیزیم و لذت را جستوجو کنیم.[5]
از این رو تنها دو مطلق در جهان وجود دارند. هیچ جذابیت مشروع دیگری غیر از اینها وجود ندارد. فقط آن چیزی که بیشترین میزان خوشی را تولید میکند، به لحاظ اخلاقی، الزامی است و دیگر هیچ. در حقیقت این اصل نه فقط دربارۀ اخلاق بلکه دربارة قانونگذاری هم صدق میکند. هدف این قوانین به حداکثر رساندن خوشی کل جامعه است. اعمال و رفتار درست، لذت روانی در بردارد و به دلیل اینکه لذت انسانها اساسا فیزیکی است، میشود بر اساس استمرار، دوام و نیز شدتشان اندازهگیریشان کرد. در دیدگاه طبیعتگرایانة بنتام، لذتهایی که از دوام و استمرار بیشتری برخوردارند، برای افرادی که آنها را تجربه میکنند، دارای مطلوبیت و ارزش بیشتریاند. جان استوارت میل (1873-1806) وقتی نوجوانی بیش نبود در سلک هواداران پرشور بنتام درآمد. وی دربارة تأثیر بنتام بر خود مینویسد:
او به مفاهیمی که من از موضوعات در ذهن داشتم، وحدت و انسجام بخشید. حال من یک دیدگاه، اعتقاد، دکترین، یک فلسفه و به معنای اخص کلمه یک مذهب داشتم؛ تلقین و انتشار آن میتوانست اصل هدف بیرونی و ظاهری یک زندگی را بسازد.
او ایدة محوری بنتام یعنی بیشترین خیر برای بیشترین تعداد را پذیرفت و بسط و توسعه داد. در نظر وی اعمال به تناسب اینکه خوشی را ترویج کنند، درست هستند و وقتی بخواهند خوشی را از انسانها بگیرند غلط هستند ولی جان استوارت میل، شیوۀ سنجش لذت بنتام که بر این فرضیۀ غلط استوار بود که ارزشها و لذات شبیه هماند، را کنار گذاشت. در نظر میل، لذت باید اهمیت قطعی تواناییهای عقلانی انسانها را در نظر بگیرد:
لذت آگاهی، لذت احساس، لذت تصور و نیز لذت همدلیهای اخلاقی باید ارزش خیلی بیشتری از لذتهایی داشته باشد که شور و هیجان صرف است.
در نظر میل یک اینشتین ناراضی بهتر از یک جاهل خوشحال است. همچنین به نظر جان استوارت میل وجودی که عقل زیادی دارد، توانایی و ظرفیت ابتلا به گرفتاریهای پر درد و رنج را نیز بیشتر دارد. با وجود ناسازگاری میل با یکی از ابعاد فکری بنتام، تأکید بنتام بر اینکه لذت یک روستایی به همان اندازة لذت شاه اهمیت دارد، برای میل اساسی است. بهروزی و سعادت همة افراد، دارای ارزش برابری است. تفاوت میان دموکراسی و آریستوکراسی منوط و وابسته به این تفکر است که هر کسی فقط یک نفر است و هیچ کس بیش از یک نفر نیست. بنابراین میل مانند بنتام، طبقهبندیها را در هم شکست. در حقیقت، او باید را به هست تبدیل کرد؛ با این فرض که انسانها در حقیقت تمنا و اشتیاق برای شادی و لذت را دارند و از این رو لذت، لحاظ هنجاری مطلوب است.
فایدهگرایی با وجود همة نقایص خود، هم در نظرگاه متفکران مؤسس و هم امروزه، در اخلاق جوامع دموکراتیک، قدرتمند و جذاب است. جان استوارت میل با استفاده از زبان فایدة دیوید هیوم و جرمی بنتام، خودِ فایده را به تنهایی، نهایت و غایت جذابیت در همة مسائل اخلاقی فرض میکند. برای هر سه تن، اصل فایده به این معناست که اصول اخلاقی در بهشت جمع نشدهاند. شادی و لذت، احتیاجی به اعتقاد به خدا یا قوانین طبیعی جهان ندارد. عمل اخلاقی بر اساس میزان مفید یا مضر بودن، یک جامعه را از اعتقاد به استانداردهای الهی و یا موافقت بر سر نظریة اخلاقی متافیزیکی رها میکند. در عوض، این امر به زمین نزدیک است و ریشه در انگیزة معمولی بشر برای اجتناب از درد و رنج و جستوجوی لذت دارد. فایده هیچ توجیه خداشناسانه و یا فلسفی نیاز ندارد و به هیچ گزاره و فرضیة کیهانی و بنیادی هم قائم نیست. با این همه، فایدهگرایی به لحاظ روشنگرانه مانند همة نظریههای علمی، اصل واحدی را درخواست میکند که همة قضاوتهای اخلاقی را شکل میدهند. فایده فقط به سنجش نتیجه و حاصل عمل نیاز دارد و به انگیزهها و یا ویژگیهای اخلاقی بازیگر کاری ندارد. فایدهگرایی با مساوی دانستن استنتاج اخلاقی با سنجش نتایج برای خوشبختی یا لذت انسان، فرض میکند که «مجموعهای از ملاحظات وجود دارد که آنچه ما به لحاظ اخلاقی باید انجام دهیم را تعیین میکند». تعادل میان لذت و رنج، اصلی است که استثنا ندارد و همة مجادلهها و ابهامها را حل میکند. فایده فینفسه خوب است و بیفایده هم فینفسه بد. دزدی، خودکشی، اتانازی و تقلب فینفسه بد نیستند، بلکه فقط به این دلیل که نتایجشان کمتر از جایگزینهای آنها مولدند، بد محسوب میشوند.
بعدتر، فایدهگرایان با بسط تفکر خوشبختی و شادی، نظریهای را گسترش دادند. جی. ای. مور فیلسوف دانشگاه کمبریج در اوایل قرن بیستم استدلال میکند که تولیدِ بیشترین خیر، نسبت به اصل بیشترین میزان لذت، برای قضاوت دربارة آنچه درست است، اصلی مناسبتر است. در نظر مور یک انسان اخلاقی بخشنده، باهوش و حساس با تصور زیباییشناختی باید بیشتر از خوشی و لذتِ صرف، جذاب باشد. در نظر رئالیسم عقل عمومی مور، دیدگاه عادی ما از جهان ارزشهایی مانند دوستی، سلامتی، تناسب و دانش، کیفیت و ویژگی خیر بودن را دارند ولی برای فایدهگرایان کثرتگرا، همچنین دیدگاه کلاسیک، درستی و نادرستی را ارزش نتایج آن تعیین میکند.
جی. او. ارمسون[6] (1953) و ریچارد برانت[7] (1963) قانون فایدهگرایانهای را وضع کردند که با ضعف نظریة فایدهگرایان اولیه در تأکید بر عمل انسان مقابله میکند. اینان معتقدند، درستی و نادرستی را نباید با نتایج اعمال خاص ارزیابی کنیم بلکه باید نتایجی که تبدیل به یک قاعدة عمومی میشوند را هم در نظر بگیریم. پرسش این نیست که کدام عمل بیشترین فایده را تولید میکند، بلکه پرسش این است که کدام قاعده یا قانون بیشترین فایده را تولید میکند. نظام سنجش فایدهگرایانه هنوز یک استاندارد و معیار است ولی فقط در سطح قواعد و قوانین و نه قضاوتهای فردی. برای نمونه اگر فردی انکار کند که در طول مبارزات انتخاباتی آگاهانده شده است، هیچ نتیجة قابل تشخیصی وجود ندارد ولی قانون فایدهگرایان بر اساس نتایجی که قرار است هر فردی که بر این شیوه عمل میکند، بگیرد، قانونی قابل کاربرد در سطحی وسیع میسازد. افزودن چند واحد درسی به یک امتحان که دانشجو باید برای فارغالتحصیلشدن بگذراند، شاید در موارد خاص توجیهپذیر باشد. بحثی که وجود دارد، این است که آیا استادان بر اساس شایستگی رتبهبندی شدهاند یا نیاز. یک قانون و سیاست باید بر اساس تولید بیشترین فایده، قابل توجیه باشد. خواه در انتخاب اعمال درست، خواه در تنظیم قوانین و قواعد، فقط به حداکثررساندن سعادت و بهروزی بشر است که دارای ارزش اخلاقی است. فایدهگرایی به عنوان اخلاق در زمینهای اجتماعی باید با فرآیند دموکراتیک صمیمی مانند یک جان در دو کالبد کار کند. بهترین راه برای به حداکثررساندن رضایت بشر این است که هر فرد اولویتهای خود را پیگیری کند. بیشترین آزادی ممکن، حداکثر خوشحالی را تأمین میکند.[8] در حقیقت، جان استوارت میل در کتاب آزادی[9] (1859) که دو سال پیش از کتاب فایدهگرایی[10] (1861) نوشته شده است، برای تشکیل یک سیاست فردگرایانه به جان لاک ملحق میشود. طبیعی است که اخلاق فایدهگرایانه با تعهد سرسختانه به این اصل که هر فرد فقط یکی محسوب میشود و هدف به حداکثررساندن نتایج سودمند است، بر سیاست و حرفه در آمریکای شمالی نفوذ داشته باشد. جلوهها و برداشتهای مختلف فایدهگرایی بر جریان اصلی مطبوعات و سیاست بنگاههای تبلیغاتی، قواعد اخلاقی و کتابهای درسی رسانهها تسلط دارند.
فایده و بیطرفی
در اخلاق فایدهگرایانه، استقلال فرد اساسی است. از لیبرالیسم کلاسیک لاک و میل گرفته تا دغدغة حقوق در نظریات امروز، آزادی فرد اولویت دارد. مؤثرترین شیوه برای شکوفایی رفاه عمومی، آزادی است که از طریق آن، تواناییها و انتخابهای فرد گسترش مییابد؛ همچنان که میل در کتاب دربارۀ آزادی نوشته است «تکامل آزاد فردیت، یکی از ارکان اصلی خوشبختی بشر است و نیز جزء مهم و اصلی پیشرفت اجتماعی و فردی به شمار میرود»، فرض میشود که خود ما نیز از پیش و به طور متقدم ایجاد شده است؛ یعنی پیش از توافق ما با دیگران این خود شکل گرفته است. این معنا از جامعه، هدفی ممکن را از خودهای منفردشده توصیف میکند که سازنده یا تشکیلدهندة هویت ما نیستند. تئوری سیاسی لیبرال فرض میکند که مردم، متمایز از اهدافشان هستند. همچنان که در اخلاق فردگرایانه، قلمرو و حوزة خیر، عرضی و ذاتی است. افراد از مفاهیم خیر جدایند. ارزشگذاری ذاتی یا باطنی، خارج از وجود تعریف میشود. از طرفی آزادی فردی بر نظم اخلاقی اولویت دارد و بنابراین اخلاق، امری عرضی یا غیر ذاتی است.
برای جان استوارت میل، بیطرفی برای ترویج استقلال فردی لازم است و این بیطرفی، اساس کتاب مهمش یعنی یک سیستم منطقی (1843/1888) و نیز کتاب دربارة آزادی و کتاب فایدهگرایی که نزدیک به دو دهه بعد نوشت، را تشکیل داده بود. او بر اساس تفوق و اولویت آزادی فردی معتقد است نهادهای اساسی و بنیادین جامعه باید بیطرفی را در میان مفاهیم مختلف خیر تضمین کنند. وی همچنین علاوه بر توسعه و بسط اخلاق فایدهگرایانه کلاسیک و تأکید بر حداکثر آزادی در دولت لیبرال، بنیادهای تحقیق استقرایی را بر اساس روششناسی علمی طبیعی نیز تعیین میکند. در تنها رسالة منظمش، به نام یک سیستم منطقی او استدلال میکند که او برای تمیز دانش اصیل از خرافات، از منطق استنتاجی از طریق تکنیکهای آزمایشی و تجربی دقیق، برای تایید و اثبات ناشناخته از شناخته استفاده میکند. در چهارچوب اصول تجربهگرایی، میل تکنیکهای استقرایی فرانسیس بیکن را به منزلۀ روششناسی حل مشکل به منطق ارسطویی ترجیح میدهد.[11]
اگوست کنت نفوذ زیادی بر کار جان استوارت میل داشت. میل درست مانند پوزیتیویسم آگوست کنت معتقد است، هیچ جوهر یا واقعیتی در پشت هیجان وجود ندارد و بنابراین انسانهایی که مینویسند و پژوهش میکنند، باید خود را به دادههای واقعی و حقیقی محدود کنند که فواید عملی به بار میآورد.[12] در نظر او تحقیق اجتماعی غیر اخلاقی است و فقط به مسائل و مشکلات ابزارها میپردازد. غایات و اهداف، خارج از محدوده و گسترة آن هستند. میل در توسعة روشهای دقیق استقرا و تصدیق (اثبات)، نظریة دانش در چهارچوب تجربی را تشکیل داد؛ برای نمونه در نظر وی:
اصول و مبادی اولیۀ استنتاج هندسی، حقایق آزمایشی و تعمیمسازیهای حاصل از مشاهده هستند.
و:
حقیقت، فینفسه چیزی جز تاریخ گذشته و عادات ذهنیمان نیست.
روشها برای تحقیق در جامعه باید در ارتباط با موضوع و محتوا کاملا بیطرف باشند و شدیداَ به مخاطرات و فواید ممکن یک رشته، اعمال محدودیت شوند. اصول و تشریفات برای تمرین کار تجربی نباید به لحاظ اخلاقی و سیاسی، تجویزی باشد و باید علیه علم بد و نه صرفا رفتار و اجرای بد رهنمون شود. تحقیق نمیتواند درست یا نادرست سنجیده شود، فقط یا صحیح است یا باطل. در نظر میل تفاوت میان فلسفههای رقیب، یعنی فلسفة شهودی و تجربهگرایی، صرفا موضوع بحثی انتزاعی نیست؛ بلکه سرشار از نتایج علمی است و در بنیان و اساس بزرگترین تفاوتهای دیدگاه عملی در یک دورة پیشرفت قرار دارد. به ویژه اینکه من شدیدا احساس میکنم تمایل رایج و غالب به سمت ذاتیت، یکی از موانع بزرگ در برخورد عقلانی با مسائل بزرگ اجتماعی است و از خطاهای بزرگی است که مانع پیشرفت انسان میشود. بنابراین ضروری است که بحث و تفاوت میان این دو فلسفه را تعیین کنیم.[13] جان استوارت میل از آنجا که قائل به لیبرالیسم دموکراتیک است، از بیطرفی دفاع میکند، «بدون هیچ نگرانی برای استقلال افراد یا گروهها» که علوم آزمایشی در پی خدمت و کمک به آن است. این بیطرفی باید با آنها به عنوان موجوداتی فعال و متفکر برخورد کند که در انتخاب معنایی که خود از زندگی خوب در حکومت اکثریت دارند، آزاد هستند.[14]
زمانی که اخلاق رسانه در دهة 1920 شکل روشن و قاطعی گرفت، اخلاق فایدهگرایانه به دلیل ریشههایاش در استقلال فرد و نیز اُمانیسم ایندنیایی، جذاب بود؛ به ویژه دربارة اُمانیسم ایندنیایی، تجربهگرایی جان استوارت میل خودش را برای سازگاری با معیارهای ارزیابی عقلانی آماده اعلام کرد. رفتار ژورنالیستیک حتی از زمانی که قدیمیترین و اولین روزنامه در سال 1609 در آلمان انتشار خود را آغاز کرد، همواره مورد انتقاد و بحث بوده است. با این همه، سوءاستفاده از مطبوعات تا آغاز قرن بیستم، یعنی وقتی عقل عمومی فایدهگرایانه به منزلۀ چهارچوب کلی ظهور کرد، صراحتا به اصول اخلاقی مرتبط نبود. گرچه تلاش جدی برای وضع مبادی اخلاقی ارتباطات با آغاز فعالیتهای آموزشی در آکادمی و رشد جوامع حرفهای که دارای قواعد اخلاقی بودند، طی دهة 1920 شکل گرفت. به این ترتیب طبیعتگرایی علمی در حال شکل دادن به ساختار دانستن بود؛ طبیعتگرایی به این معنا که دانش اصیل و واقعی میتواند فقط در قوانین طبیعی علوم دقیقه دیده شود. همچنان که آکادمیسینها از جمله آنهایی که در علوم ارتباطات فعالیت میکردند، ایدهآلها و روشهای طبیعتگرایانه را ترویج میکردند، پیشرفتها در علوم فیزیکی به استاندارد تبدیل شد. بنابراین اخلاق نرماتیو و هنجاری که از بیشترین نفوذ بر ارتباطات طی این دهة شکلگیری برخوردار بود، همانا عقلانیت فایدهگرا بود.
استنتاج اخلاقی برای میل برابر و به معنای سنجش نتایج خوشبختی انسان بود. اخلاق فایدهگرا جایگزین تمایز متافیزیکی با کمیتهای تجربی شد و فرآیند استقرایی که جان استوارت میل در کتاب سیستم منطق مشخص کرده بود را منعکس میکرد. فایدهگراها از اعمال خاص یا سیاستهایی بر اساس شواهد و مدارک طرفداری میکنند. آنها تقاضاهای نظاممند را دنبال میکنند که اگر خوشبختی هر فرد یا عامل، یکی در نظر گرفته شود، جریان صحیح عمل، باید آنچه باشد که مورد رضایت همه یا بیشترین تعدادِ ممکن است. میل در بخش چهارم فایدهگرایی، مقایسهای میان مرییبودن و مطلوبیت برای اثبات استاندارد اخلاقی فایدهگرایی ترسیم میکند. او استدلال میکند اثبات موضوعی که مریی است، حقیقتی است که مردم در زندگی واقعی میتوانند ببینند. او با این مقایسه میخواهد اثبات کند، آن امری مطلوب است که مردم آن را واقعا بطلبند. بنابراین زمانی که مردم در حقیقت، لذت و شادی را طلب میکنند، لذت باید امری مطلوب یا خوب باشد.[15] به دیگر سخن، اخلاق فایدهگرایانه به دلیل سازگاریاش با تفکر علمی جذاب است. در واقع اخلاق فایدهگرایانه با معیارهای سنجش عقلانی سازگار است؛ معیارهایی که توسط فرهنگ روشنفکرانة روشنگری به طور کلی و تجربهگرایی به طور خاص پر و بال داده شدند و نشو و نما یافتند.
در دیدگاه فایدهگرایی، شخص به یک موقعیت اخلاقی با شواهد متقن و قوی اعتبار میبخشد. شما نتایج شادی و لذت حاصل از یک یا چند جریان را میسنجید و سپس سراغ آن کاری که بیشترین لذت را در بردارد، یعنی بالاترین کل مطلوب میروید. در واقع تصور بر این است که خوشبختی بشر به لحاظ مفهومی، مشکلساز نیست و به لحاظ علمی هم میتواند حوزه و دامنهای از حقیقت را شکل دهد. شخص میتواند همة عوامل متافیزیکی و خداشناختی را که پرسشهای اخلاقیِ به لحاظ علمی غیر قابل تصمیمگیری را میسازد، کنار بگذارد. بنابراین، اطمینان از اینکه دادهها دقیقاند، به اصلی بنیادی در قواعد حرفهای اخلاق ژورنالیسم تبدیل میشود. تقلب، جعل مواد، آلودگی و نیرنگ، همه غیر اخلاقی و غیر علمی هستند. دادههایی که به لحاظ درونی و بیرونی دارای اعتبارند، به لحاظ آزمایشی و اخلاقی مانند سکة رایج در یک سرزمین هستند. در یک عمل رسانهای زیرِ استاندارد و به لحاظ ارزشی، بیطرفانه و ساختارگرایانه، تعاریف، رویههایی را ایجاب میکنند که خود، هدف و غایت آن را تعیین میکنند و با این هدف است که آنها از لحاظ اخلاقی سنجیده میشوند.
گرچه به نظر میرسد در دهة 1920 در شکل متمرکزی، عقلانیت فایدهگرایانه واقعا به عنوان پارادایم متقدم و متداول در ارتباطات، بیش از یک دهه خدمت کرده است. اخلاق ارتباطات دمساز با اخلاق فیلسوفانه سالهای 1890 بر این فرض است که عقلانیت فردی همة ادعاهای مشروع دربارة الزامات و تعهدات اخلاقی را روشن میسازد و از این رو حقیقت این ادعاها میتواند با آزمایش رسمی از ساختار منطقیشان بر آیند. اخلاق ارتباطات هنگامی که به طور جدی واقعی مطرح میشوند، متضمن عقلانیت اخلاقیای است که استقلال کارگزاران اخلاقی برای کاربرد قواعد منطقی، رسمی و آگاهانه برای هر انتخابشان را اقتضا می کند. ولی شیوة سلطة فایدهگرایی در حال حاضر بر اخلاق عملی و حرفهای قادر نیست به بسیاری از مشکلات پیچیده به طور مناسبی پاسخ گوید.[16] نوآوریهای شگفتانگیز فنآوری و بُعد منفی تجارت جهانی متمایل به بازار، حرفة خبر را از نقش سنتیاش در تسهیل زندگی دموکراتیک دور کرده است. بنابراین به جای جستوجو برای اصول بیطرفی که برای همگان جذاب باشد، نیاز به یک الگوی اخلاقی کاملا جدید وجود دارد. نظریة اخلاقی ما باید بر دیدگاه پیچیدهای از قضاوتهای اخلاقی که خوب در وظیفه جای گرفته است، متکی باشد.
اخلاق وظیفه[17]
اخلاق فایدهگرایانه با وجود درخواستهای دموکراتیک، ضعفهای مهمی دارد. این ضعفها به سنجش دقیق نتایج مربوط میشود، به ویژه وقتی در امور روزانه ـ دستكم در دراز مدت ـ ، نتایج انتخابهای ما غالبا ناشناخته است. وبلاگنویسی یک انقلاب مهم در روزنامهنگاری در حال حاضر است ولی ما چگونه میتوانیم همة تغییرات را حتی در یک دهه، از حالا ارزیابی و تحلیل کنیم. فواید کوتاهمدت افشای یک فساد در رقابتهای سیاسی ممکن است با تأثیرات منفی درازمدت آن، یعنی خصومت شدید دولت با مطبوعات پرخاشگر، از بین رفته و خنثی شود. نتیجه چنان پیچیده و درهمتنیده است که یک نظریه خود را محصور به نتایج میکند و اغلب نمیتواند برای عمل قابل قبول به لحاظ اخلاقی، اصول راهنما ارائه دهد.
در میان فیلسوفان اخلاقی مهمترین انتقادها از فایدهگرایی را دیوید راس مطرح کرده است.[18] راس علیه این ادعای فایدهگرایان بحث میکند که دیگران به لحاظ اخلاقی برای ما فقط وقتی اهمیت دارند که اعمال ما بر آنها تأثیر مثبت یا منفی داشته باشد.[19] راس معتقد است، ما همواره خود را در حال مواجهه با بیش از یک ادعای اخلاقی میبینم که در یک زمان با اصول اخلاقی متفاوتی درگیر است. از این رو این پرسش که «چه چیزی بیشترین خبر را تولید میکند»، بسیار محدود و یکبعدی است. این نظریه طیف معمولی از شرایط و روابط انسانی را در بر نمیگیرد. مردم وفای به عهد، توزیع برابر، عدم خشونت و جلوگیری از آسیب و صدمه را اصولی اخلاقی میدانند. هر یک از آنها در موقعیتهای مختلف میتواند جدیترین باشد. حساسیتهای اخلاقی معمولی به ما میگوید:
یک نفر آن وقتی وعده یا قولی را برمیآورد که فکر میکند باید این کار را انجام دهد. کاملا روشن است که او این کار را بدون فکر کردن به نتایج و پیامدهای کلی آن انجام میدهد. آنچه باعث میشود او فکر کند به نحوی کار درستی انجام داده است، این حقیقت است که او به انجام این کار قول و تعهد داده است. فقط همین. (دیوید راس، 1930)