اهالی دهکدۀ جهانی، نه!
چشمچرانهای(تماشاگران) جهانی، آری!
سی سال پیش مارشال مکلوهان تخیل عموم مردم را با نظریههای تیزبینانه و مختصر و مفید خود دربارۀ رسانههای جمعی تحت تاثیر قرار داد. چندین عبارت وی همچنان مورد بحث قرار میگیرد. برای نمونه دهکدۀ جهانی روی جلد مجلهها و در محافل گفتوگوی جامعهشناسان ظاهر میشود. متاسفانه، دهکدۀ جهانی وجود ندارد.[1]
تفکر مکلوهان دربارۀ این موضوع با مشاهدهای آغاز شد که نشان میداد جوامع بیشتر توسط ماهیت رسانههای جمعی که از طریق آن ارتباط برقرار میکنند، شکل داده میشوند نه از طریق محتوای ارتباطی. اینکه ما چگونه چیزها را میگوییم مهمتر از آن چیزی است که میگوییم؛ بنابراین رسانه پیام است.
مکلوهان اهمیت این موضوع را نشان داد که چگونه گذار از ارتباطات شفاهی به ارتباطات کتبی ساختار جامعه را تغییر داده است. توانایی تمدنهای آغازین برای حفظ کلمات روی سنگها و پاپیروس به آنها این امکان را میداد که بر محدودیتهای ارتباطات شفاهی غلبه کنند؛ با چنین گذاری حس دیداری نسبت به حس شنیداری در اولویت بیشتری قرار گرفت. کلمات کتبی اقتداری را که پیشتر برای فرمان شفاهی وجود داشت به زور غصب کردند. پادشاهان میتوانستند قلمرو خود را با فرمانهای کتبی اداره کنند و پیشهورانی ظهور کردند که نظم گستردۀ اطلاعات کتبی را که برای عملکرد حکومتها و اقتصاد ضروری بود، انتقال داده و تفسیر میکردند.
مکلوهان همۀ رسانهها را گسترش حواس اصلی انسان در نظر میگرفت: چرخ، گسترش پا است، کتاب، گسترش چشم است. وی چنین بیان کرد که علم الکترونیک امروزی، گسترش نظام عصبی مرکزی است. مکلوهان این بحث را مطرح کرد که سرعت انتقالهای الکترونیک، چه به صورت تلگراف، تلفن یا تلویزیون ادراکات سنتی از زمان و مکان را فرو ریخته است. فاصلهها محو شدهاند؛ زیرا ماهوارهها به ما این امکان را میدهند که با دوستانمان در قارههای مختلف صحبت کنیم یا بخشهایی از یک فیلم را برای اخبار شامگاهی پخش کنیم. همانگونه که مغز ما در هر زمان از هر یک از اعضای بدن ما آگاهی دارد، ما نیز به وسیلۀ علم الکترونیک از جهان اطراف خود کسب آگاهی میکنیم. پخش جهانی مراسم تدفین رییسجمهور جان. اف. کندی سبب شد که بسیاری از مردم جهان همزمان در این مراسم شرکت کنند؛ به وسیلۀ ارتباطات دوربرد، آن حادثۀ محجور مشارکت بیناللملی را به خود جلب کرد.[2]
ولی احاطه شدن توسط تصاویری که با سرعت الکتریسیته در معرض توجه ما قرار میگیرند، مساوی در تماس قرار گرفتن و تحت تاثیر آنها قرار گرفتن نیست. در زمان مکلوهان تلویزیون به قدر کافی جدید بود تا به نظر رسد که دارای کیفیت حس لامسه است. تصاویر در صفحۀ نمایش تلویزیون، ما را به خود جذب و مشارکت ما را طلب میکردند، هر فردی میتوانست با فرد دیگری در تماس باشد. مکلوهان این کیفیت را همهبهیکباره[3] و همهحالاباهمِ[4] دنیای الکترونیک مدرن در نظر گرفت و اعتقاد داشت این رویۀ جهانی دور از قبیلهای شدن است. امحاء فضا توسط الکترونیک، جوامع مجزا را در دهکدۀ جهانی با یکدیگر متفق کرده است.
از زمانی که مکلوهان عبارت خود را وضع کرده است، اتفاقات بسیاری رخ داده است. تلویزیون سیطره و نفوذ کمتری پیدا کرده است. تلویزیون اغلب تنها اختلال پسزمینه ایجاد میکند، ما نیز بیش از پیش با ماهیت آن آشنا هستیم. ما کمتر توسط صحنههایش شگفتزده و غافلگیر میشویم. بینندۀ کسلشده از شبکهای به شبکۀ دیگر میرود. توهم علم لایتناهی و صداقت آن نیز طی سالها آشکار شده است. شرکتکنندگان در برنامههای پرسش و پاسخ با پاسخهای برنده تهییج میشوند؛ در راستای منفعت دوربینها و گزارشگران، گزارشهای خبری تولید میشوند و در آنها اغراق میشود. در برنامهسازی منفعتمحور و تجاری امروز دستکاریِ بیش از اندازه، روشن و آشکار است. هر چند ممکن است دود و آتشبازی جادوگرانۀ تلویزیون همچنان جذاب باشد، ولی مانند دوروتی در فیلم جادوگر شهر اُز ما شاهد عامل انسانی در پشت پرده بودهایم و از تاثیر آن شدیداً کاسته شده است.
همچنین توسعههایی که در رسانههای الکترونیک اتفاق افتادهاند، ماهیت پیام آنها را تغییر داده است. به مدد گسترش ایستگاههای کابلی و فراهم بودن کاستهای ویدیویی، بینندگان هزاران انتخاب الکترونیک دارند. ما که از سوی پیشکشهای بیوقفۀ رسانهها کرخت و بیحس شدهایم، هر لحظه تصمیم میگیریم که چه چیز با ما در تماس قرار گیرد، ما را تحت تاثیر قرار دهد و با کدام نسخه از واقعیت دیداری تعامل برقرار کنیم.
دنیای ما برخلاف دنیای دهۀ 1960 مکلوهان در شرف اشباع رسانهای است: ما همۀ اینها را پیشتر دیدهایم و تازگی را در میلیونیم ثانیه اندازهگیری میکنیم. تلویزیون هنوز دارای این قدرت است که ما را به درون دنیای خود بکشد، برای ما آنچه در همسایگی ما در آسیا، آفریقا و اروپا اتفاق میافتد را آشکار سازد. ما با تصاویر جنگ، خشونت و قحطی تحریک میشویم ولی خیلی زود مشمئز میشویم و از درک آنها روی برمیگردانیم. نزدیکی، ما را میترساند و آزار میدهد. از آن دور میشویم، شبکۀ تلویزیون را جابهجا میکنیم.
هرچند تلویزیون تصاویری را از سراسر دنیا به منزل ما آورده است، جهان فشردهشده[5] هرگز به دهکده تبدیل نشده است. در یک دهکدۀ واقعی، اهالی آن بهطور همزمان کنش و واکنش نشان میدهند. با این حال رسانههای الکترونیک به ما این امکان را میدهند که بدون متاثر شدن تماشا کنیم؛ تماشا کنیم ولی عکسالعمل نشان ندهیم. رسانهها ما را اهالی دهکدۀ جهانی نکردهاند، بلکه به چشمچرانهایی (تماشاگران) جهانی تبدیل شدهایم. تماشاگری شهوانی[6] با نظربازی تحریمشده، از سوراخ کلید و با تجاوز به خلوتگاه برای لذتی شخصی در رابطه است. تماشاگری شهوانی حتی بدون مفاهیم فرعی سکس از نظر اخلاقی و وجدانی پرسشبرانگیز است؛ این به معنای تماشا کردن بدون خطر درگیر شدن است؛ مانند ساکنان آپارتمانی که از نشان دادن عکسالعمل به تجاوز جنسیِ پدیدآمده در ورای پنجرههایشان خودداری میکنند.
تلویزیون صحنههای روشن فیلم و مصاحبههای تلخ تراژدیهایی را از سراسر جهان برای ما پخش میکند. هرچه حادثه بزرگتر باشد، پوشش رسانهای بیشتر میشود. قحطی و گرسنگی در آفریقا، طوفان، جنگ، اردوگاههای کثیف پناهندگان، چنین بحرانهای جهانیای تبدیل به نمایشنامههای رسانهای شده است. در پردۀ اولِ نمایش، حادثه توصیف میشود؛ در پردۀ دوم علل ریشهای مورد بررسی قرار میگیرند و با حادثۀ موجود مرتبط میشوند؛ در پردۀ سوم، هنگامی که دوربینها از صحنه عقب کشیده میشوند و به سمت صحنۀ دیگری با آشفتگیِ دارای ارزش خبری هجوم میآورند، خلاصۀ حادثه، سرمقالهها و موشکافیِ پس از واقعه ارائه میشود. بحرانهای حقیقی به ندرت با این سرعت حل میشوند و نیازهای ضروری پس از اینکه گروه فیلمبرداری صحنه را ترک کردند، برای مدتهای مدید باقی میمانند. در نقطهای بسیار دورتر از دوربین، بیننده به تازگی شبکه را عوض کرده است، تماشاگران از صحنه دور شدهاند.
سازمانهای خدمات اجتماعی نسبت به خستگی غمخواری مینالند. فجایای جهان آن گونه که نسخۀ اخبار شامگاهی بیان میکند، پاکیزه و آراسته نیستند.[7] تلاش برای ترمیم، ماهها یا سالها به طول میانجامد. در عصر الکترونیک، آن نیازها به سرعت تبدیل به اخبار کهنه میشوند. در واقع، بقایای مزمن آنها به عنوان احساس ناخوشایند در حاشیه قرار میگیرد. ما نه تنها پیشتر کودک در حال مرگ از گرسنگی، گاو در حال ترکیدن در سواحل تخریبشده از طوفان شدید را تماشا کردهایم، بلکه پیشتر به تلاشها برای امدادرسانی کمک کردهایم. بنابراین خستگی باقی میماند. ما درخواستهای مبنی بر افزایش بودجۀ کمکرسانی را نادیده میگیریم، بر مقالههای خبری روزنامه نگاه اجمالی میاندازیم و شبکۀ تلویزیون را روی چیز دیگری تغییر میدهیم.
ما حتی اگر میتوانستیم دنیای امروز را به صورت دهکده تلقی کنیم، احتمالا به دنبال چنین نتیجهگیریای بودیم که باید کس دیگری مسئول آن بخشهای تخریبشده بر اثر فاجعه در این دهکده باشد. هر زمان که وجدان ما به اندازۀ کافی تحریک شود که بیندیشیم کسی باید نسبت به این بحرانها کاری انجام دهد، اغوا میشویم که باور کنیم در حال حاضر کسی دارد کاری میکند و افراد دیگری نیز از این مشکل آگاهی دارند؛ بنابراین تماشاگر میتواند با خیال راحت نمایش را تا زمانی که دیگر سرگرمکننده یا مهیج نیست ادامه دهد و آنگاه گیرندۀ تلویزیون را خاموش کند ولی هیچ کس هیچ کاری نکرده است.
ما میل داریم نظریۀ دهکدۀ جهانی را باور کنیم؛ زیرا این نظریه آرامشبخش است. یک دهکدۀ خودکفا، صمیمی و کهنالگوی خانه است. رد نظریۀ مکلوهان به معنای آن است که ما در خانه نیستیم و حتی لزوما در آن مسیر نیز نیستیم.
پیر دو شاردن[8] چنین نوشت:
هر روز که میگذرد برای ما کمی غیرممکنتر میشود که به شیوهای غیر از شیوۀ جمعی عمل کرده یا بیندیشیم.
دیدگاهی که با مفهوم فشردگی فاصلههای بین مردم و ملتها تطابق دارد. حتی اگر این وضعیت صادق باشد، جمعگرایی ضرورتا مثبت یا سودمند نیست. از دست رفتن فردگرایی از دست رفتن هویت و استقلال را نیز در پی دارد. مجموعهاطلاعات رایانهای و کارتهای شناسایی، به مقامات رسمی امکان دسترسی به نام، نشانی، درآمد، مذهب و سابقۀ کیفری فرد را میدهد.
در بحث پیرامون نظریههای مکلوهان به یاد آوردن پیشبینیهای اورول بیمورد و نابهجا نیست: به یاد آورید که در رمان 1984، گیرندههای تلویزیون به Big Brother امکان دسترسی به هر منزلی را میداد. امروزه رسانه پیام است صدق نمیکند، بلکه استفاده از رسانه، پیام است. اگر قرار بود یک دهکدۀ جهانیِ الکترونیک پدیدار شود، باید کسی شهردار آن دهکده میشد؛ و چه کسی میگوید که این شهردار خیرخواه خواهد بود؟
بیاییم از زاویۀ دیگری به این مسئله نگاه کنیم، که البته کمتر اورولی است ولی همچنان آشفتهکننده است. امروزه بسیاری از جنگها جنگهای داخلی هستند، خشونت علیه دیوهای بیرونی نیست بلکه علیه کسانی است که درون مرزهای ملی یک کشور قرار داردند. دیوید نیوسام[9] در روزنامۀ آمریکایی Christian Science Monitor چنین اظهارنظر کرده است:
در دهههای پیش رو درگیری چندان بین دولتها اتفاق نمیافتد، بلکه تقلا درون دولتها برای ایجاد تعادل بین همبستگی ملی و پذیرش محترمانۀ ویژگیهای مجزای گروههای درون یک جامعه است.
هر ملتی دچار آشوب داخلی است: گروههای قومی، گروههای زبانی و گروههای اقتصادی با یکدیگر نزاع میکنند. رسانهها این جنگهای داخلی را وارد منزل هر فرد میکنند و ناگهان در خیابانها و محلههای ما انعکاس مییابند. مردم به جای سرمست شدن از دیدگاههای مکلوهان مبنی بر تقلیل فضا و مکان بین ملتها، با تاکیدی شدید بر یگانگی خاص خود در حال مبارزه با جمعگرایی هستند.
رالف دیوید آبرناتی[10]بیان کرد که چگونه اردوگاه ساکنان غیرقانونی در واشنگتن با نام شهر رستاخیز،[11] كه طی راهپیمایی مردم فقیر در سال 1968 برپا شد، نتوانست به کثرتگرایی مسالمتآمیز برسد. سیاهپوستان آمریکایی و اسپانیاییتبارها در دهکده، محلههای مجزایی میخواستند. این مسئله دربارۀ دهکدۀ جهانی مکلوهان صدق میکند. ما مانند کودکانی که در صندلی عقب ماشین خانوادگی با هم دعوا میکنند، متوجه میشویم که با فشرده شدن هر چه بیشتر محلهها (حتی محلههای جهانی)، بیشتر بر ترسیم خطوط اقلیمی پافشاری میکنیم و بیشتر یکدیگر را از نقض آنها بر حذر میداریم.[12]
سومین عارضۀ لایهبندی اجتماعی، حاصل از فنآوری مدرن است. اینکه ما چه کسی هستیم اغلب توسط آنچه انجام میدهیم (یعنی شغلمان) تعیین میگردد: پزشک، وکیل، قصاب، نانوا، شمعدانساز. ولی در سایۀ کامپیوترها، اتصالهای ماهوارهای و ماشینهای فکس، سادهترین اقدام دهکدۀ کوچک میتواند تاثیر ملی یا حتی بینالمللی داشته باشد. پیشگویان این دهکدۀ جهانی توصیف میکنند که چطور این گسترش الکترونیک به محو شدن مرزهای منطقهای و ملی کمک کردهاند. انحصارگرایی حکومت نسبت به اطلاعات و تکنولوژی بر اثر تسهیم رویاها و اکتشافات دانشمندان، مهندسان و رویاپردزان با یکدیگر از طریق شبکۀ جهانی ارتباطات مدرن تقلیل یافته است.
با این حال در این فرآیند چیزی بنیادین از دست رفته است. این گروهبندی فراملیِ مردمی که علایق مشترکی دارند دهکدههای حقیقی نیست بلکه نسخۀ سادۀ گسترشیافتۀ چیزی است که رابرت بلاه[13] حوزههای محصور شیوۀ زندگی[14] مینامد؛ با هم رابطه داشتن مردمی که از نظر اجتماعی، اقتصادی یا فرهنگی شبیه به هم هستند و الگوهای مصرف و سرگرمی مشترکی دارند. حتی بدتر این است که برخی از این جایگزینهای جمعی، شبکههای بین فردی هستند که صرفا بنا به دلایل منفعتگرایانه ایجاد شدهاند؛ یک نسخۀ الکترونیک ارتباطی برای پیشرفت تجاری یا شغلی.
مفهوم دهکده در ذهن، تصاویر مربوط به ویژگیهای مشترک و همبستگی را ایجاد میکند. پیامبران دهکدۀ جهانیِ حاصل از رسانهها تصدیق میکنند که عصر الکترونیک ما را به یک آگاهی ابتداییتر و یکپارچهتر بازگردانده است. با این حال منبع این آگاهی یک روح همگانی مجددا کشفشده نیست بلکه بازگشت به ابتداییترین سطح خودمداری[15] است. برخلاف اهالی دهکده، ما میتوانیم در سکان ابزارهای رسانهای خود بنشینیم و به تماشای شهوانی تخیلیِ دیگر سرزمینها و دیگر زندگیها بپردازیم. مانند ماموران امنیتی که در برابر پایانههای نمایشگر ویدیویی نشستهاند، ما نیز آنچه در اطرافمان در حال اتفاق افتادن است را میبینیم، بدون اینکه تعامل برقرار کنیم یا در آن درگیر شویم، مگر اینکه شخصا از آنچه میبینیم یا فکر میکنیم میتوانیم از آن به نفع خود بهرهبرداری کنیم، احساس خطر كنیم.
کتاب مقدس نسبت به پذیرش لاقیدانۀ دهکدۀ جهانی هشدار میدهد. هیچ تردیدی نیست که فنآوری مدرن موجب تغییرات انقلابی شده است و همهجابودن[16] رسانههای جمعی، سیارۀ ما را فشرده کرده است ولی سرعت محض و مجاورت زیاد، همانند همبستگی و خویشاوندی نیستند.
...و مشخصا ایمان تعریف این همبستگی است. با تمام دل، ذهن، روح و توان خداوند را دوست بدار و همسایهات را مانند خودت دوست بدار.
پیشگوییهای اشعیاء نبی همچنان حقیقت دارد. مردم میشنوند ولی نمیفهمند؛ میبینند ولی درک نمیکنند. ما در دنیای اطرافمان چیزهای زیادی میبینیم، میشنویم و تجربه میکنیم ولی به سادگی در دهکدۀ [بناشده بر] دلسوزی و ویژگیهای مشترك[17] زندگی نمیکنیم. تا زمانی که ما آرزوی ظهور چنین دهکدۀ جهانیای را در اطراف خود داریم، باید مجددا چشمان خود را تنظیم کنیم؛ زیرا فقط خداوند یکتا است که حضور، رحمت و روشنی نگاهاش میتواند به ما کمک کند که چیزهای اطراف خود را همانند همسایگانمان در دهکدۀ جهانی خداوند ببینیم و درک کنیم.
نویسنده:پدر راندال ک. بوش
برگردان: مقداد مهرابی
منبع : ماهنامه رواق هنر و اندیشه ،شماره بیست و نهم
Ps147
1. هربرت مارشال مکلوهان نظریهپرداز کانادایی در حوزۀ ادبیات و ارتباطات است که به سبب نظریههایش دربارۀ رسانههای جمعی به خوبی شناخته شده است. وی از سال 1964 در دانشگاه تورنتو شروع به تدریس کرد و به خاطر جملۀ قصارش (رسانه پیام است) مشهور شده است. وی در سال 1967 کتابی به نام رسانه پیام است به چاپ رساند. این اثر دارای حجم کمی است که در آن بسیاری از عقاید کلیدی وی به صورت جملههای قصار و پاراگرافهای کوتاه خلاصه شده است. عبارت معروف وی دهکدۀ جهانی این ایده را به ذهن میرساند که رسانههای جمعی از طریق تأثیرات فرهنگی فراگیرشان جهان را به اندازۀ یک دهکده تقلیل دادهاند. (م.)
2. عدهای از دانشمندان به شدت از مکلوهان انتقاد کردهاند و دیدگاههای وی در زمینۀ تکنولوژیهای رسانه به عنوان توسعۀ انسان را آرمانگرایانه دانسته و معتقدند که وی قدرت سخنوری و بلاغت رسانههای جمعی الکترونیک را درک نکرد. (م.)
3. all-at-once
4. all-together-now
5. shrinking globe
6. Voyeurism تحریک حاصل از تماشای مخفیانۀ عمل جنسی یا بدنهای عریان را میگویند. (م.)
7. موضوع از بین رفتن مرز بین واقعیت و نسخههای شستهورفتۀ ارائهشده توسط رسانهها، ذهن نظریهپردازان دیگر از جمله بودریار را به خود مشغول کرده است. براي نمونه نگرانی دربارۀ جنگ اول خلیج فارس و از بین رفتن واقعیت کشتار و خونریزی به گونهای بود که فیلسوف مشهور ژان بودیار ادّعا کرد که جنگ خلیج فارس اتفاق نیفتاد. بودریار در نظریۀ پستمدرن خویش با نام بیشواقعیت(Hyperreality) ادّعا کرد که جنگ اول خلیج فارس نخستین درگیری مجازی نیروهای نظامی بود. بودریار در این نظریه چنین ادعا کرد که تکنولوژیهای رسانهایِ بسیار پیچیده، درون بافت سرمایهداری مصرفی به گونه ای عمل میکنند که حتی مرزهای بین شبیهسازی و واقعیّت در حال از بین رفتن هستند. (م.)
8. Pierre Teilhard de Chardin
9. David Newsom
10. Ralph David Abernathy
[11]. Resurrection City
12. مانوئل کاستلز در مصاحبهاي که به صورت مقاله در مجلۀ Global Media and Communication در فوریۀ سال 2005 به چاپ رسیده است، دیدگاههای خود دربارۀ مارشال مکلوهان و جامعۀ شبکهای را بیان میکند. از نظر کاستلز دهکدۀ جهانی در زمانی که مطرح گردید، موضوع قدرتمند و جالب توجهی بود ولي یک پیشبینی کاملا غلط بود. یک دهکده نیست، بلکه یک شبکۀ(Network) جهانی با کومههای فردی است، که چیزي کاملا متفاوت با تصور مكلوهان است. (م.) نك به مقالۀ زیر:
Rantanen, Terhi (2005)." The Message is the Media: An interview with Manuel Castells" Global Media and Communication, Vol. 1(2): 135-147.
چشمچرانهای(تماشاگران) جهانی، آری!
سی سال پیش مارشال مکلوهان تخیل عموم مردم را با نظریههای تیزبینانه و مختصر و مفید خود دربارۀ رسانههای جمعی تحت تاثیر قرار داد. چندین عبارت وی همچنان مورد بحث قرار میگیرد. برای نمونه دهکدۀ جهانی روی جلد مجلهها و در محافل گفتوگوی جامعهشناسان ظاهر میشود. متاسفانه، دهکدۀ جهانی وجود ندارد.[1]
تفکر مکلوهان دربارۀ این موضوع با مشاهدهای آغاز شد که نشان میداد جوامع بیشتر توسط ماهیت رسانههای جمعی که از طریق آن ارتباط برقرار میکنند، شکل داده میشوند نه از طریق محتوای ارتباطی. اینکه ما چگونه چیزها را میگوییم مهمتر از آن چیزی است که میگوییم؛ بنابراین رسانه پیام است.
مکلوهان اهمیت این موضوع را نشان داد که چگونه گذار از ارتباطات شفاهی به ارتباطات کتبی ساختار جامعه را تغییر داده است. توانایی تمدنهای آغازین برای حفظ کلمات روی سنگها و پاپیروس به آنها این امکان را میداد که بر محدودیتهای ارتباطات شفاهی غلبه کنند؛ با چنین گذاری حس دیداری نسبت به حس شنیداری در اولویت بیشتری قرار گرفت. کلمات کتبی اقتداری را که پیشتر برای فرمان شفاهی وجود داشت به زور غصب کردند. پادشاهان میتوانستند قلمرو خود را با فرمانهای کتبی اداره کنند و پیشهورانی ظهور کردند که نظم گستردۀ اطلاعات کتبی را که برای عملکرد حکومتها و اقتصاد ضروری بود، انتقال داده و تفسیر میکردند.
مکلوهان همۀ رسانهها را گسترش حواس اصلی انسان در نظر میگرفت: چرخ، گسترش پا است، کتاب، گسترش چشم است. وی چنین بیان کرد که علم الکترونیک امروزی، گسترش نظام عصبی مرکزی است. مکلوهان این بحث را مطرح کرد که سرعت انتقالهای الکترونیک، چه به صورت تلگراف، تلفن یا تلویزیون ادراکات سنتی از زمان و مکان را فرو ریخته است. فاصلهها محو شدهاند؛ زیرا ماهوارهها به ما این امکان را میدهند که با دوستانمان در قارههای مختلف صحبت کنیم یا بخشهایی از یک فیلم را برای اخبار شامگاهی پخش کنیم. همانگونه که مغز ما در هر زمان از هر یک از اعضای بدن ما آگاهی دارد، ما نیز به وسیلۀ علم الکترونیک از جهان اطراف خود کسب آگاهی میکنیم. پخش جهانی مراسم تدفین رییسجمهور جان. اف. کندی سبب شد که بسیاری از مردم جهان همزمان در این مراسم شرکت کنند؛ به وسیلۀ ارتباطات دوربرد، آن حادثۀ محجور مشارکت بیناللملی را به خود جلب کرد.[2]
ولی احاطه شدن توسط تصاویری که با سرعت الکتریسیته در معرض توجه ما قرار میگیرند، مساوی در تماس قرار گرفتن و تحت تاثیر آنها قرار گرفتن نیست. در زمان مکلوهان تلویزیون به قدر کافی جدید بود تا به نظر رسد که دارای کیفیت حس لامسه است. تصاویر در صفحۀ نمایش تلویزیون، ما را به خود جذب و مشارکت ما را طلب میکردند، هر فردی میتوانست با فرد دیگری در تماس باشد. مکلوهان این کیفیت را همهبهیکباره[3] و همهحالاباهمِ[4] دنیای الکترونیک مدرن در نظر گرفت و اعتقاد داشت این رویۀ جهانی دور از قبیلهای شدن است. امحاء فضا توسط الکترونیک، جوامع مجزا را در دهکدۀ جهانی با یکدیگر متفق کرده است.
از زمانی که مکلوهان عبارت خود را وضع کرده است، اتفاقات بسیاری رخ داده است. تلویزیون سیطره و نفوذ کمتری پیدا کرده است. تلویزیون اغلب تنها اختلال پسزمینه ایجاد میکند، ما نیز بیش از پیش با ماهیت آن آشنا هستیم. ما کمتر توسط صحنههایش شگفتزده و غافلگیر میشویم. بینندۀ کسلشده از شبکهای به شبکۀ دیگر میرود. توهم علم لایتناهی و صداقت آن نیز طی سالها آشکار شده است. شرکتکنندگان در برنامههای پرسش و پاسخ با پاسخهای برنده تهییج میشوند؛ در راستای منفعت دوربینها و گزارشگران، گزارشهای خبری تولید میشوند و در آنها اغراق میشود. در برنامهسازی منفعتمحور و تجاری امروز دستکاریِ بیش از اندازه، روشن و آشکار است. هر چند ممکن است دود و آتشبازی جادوگرانۀ تلویزیون همچنان جذاب باشد، ولی مانند دوروتی در فیلم جادوگر شهر اُز ما شاهد عامل انسانی در پشت پرده بودهایم و از تاثیر آن شدیداً کاسته شده است.
همچنین توسعههایی که در رسانههای الکترونیک اتفاق افتادهاند، ماهیت پیام آنها را تغییر داده است. به مدد گسترش ایستگاههای کابلی و فراهم بودن کاستهای ویدیویی، بینندگان هزاران انتخاب الکترونیک دارند. ما که از سوی پیشکشهای بیوقفۀ رسانهها کرخت و بیحس شدهایم، هر لحظه تصمیم میگیریم که چه چیز با ما در تماس قرار گیرد، ما را تحت تاثیر قرار دهد و با کدام نسخه از واقعیت دیداری تعامل برقرار کنیم.
دنیای ما برخلاف دنیای دهۀ 1960 مکلوهان در شرف اشباع رسانهای است: ما همۀ اینها را پیشتر دیدهایم و تازگی را در میلیونیم ثانیه اندازهگیری میکنیم. تلویزیون هنوز دارای این قدرت است که ما را به درون دنیای خود بکشد، برای ما آنچه در همسایگی ما در آسیا، آفریقا و اروپا اتفاق میافتد را آشکار سازد. ما با تصاویر جنگ، خشونت و قحطی تحریک میشویم ولی خیلی زود مشمئز میشویم و از درک آنها روی برمیگردانیم. نزدیکی، ما را میترساند و آزار میدهد. از آن دور میشویم، شبکۀ تلویزیون را جابهجا میکنیم.
هرچند تلویزیون تصاویری را از سراسر دنیا به منزل ما آورده است، جهان فشردهشده[5] هرگز به دهکده تبدیل نشده است. در یک دهکدۀ واقعی، اهالی آن بهطور همزمان کنش و واکنش نشان میدهند. با این حال رسانههای الکترونیک به ما این امکان را میدهند که بدون متاثر شدن تماشا کنیم؛ تماشا کنیم ولی عکسالعمل نشان ندهیم. رسانهها ما را اهالی دهکدۀ جهانی نکردهاند، بلکه به چشمچرانهایی (تماشاگران) جهانی تبدیل شدهایم. تماشاگری شهوانی[6] با نظربازی تحریمشده، از سوراخ کلید و با تجاوز به خلوتگاه برای لذتی شخصی در رابطه است. تماشاگری شهوانی حتی بدون مفاهیم فرعی سکس از نظر اخلاقی و وجدانی پرسشبرانگیز است؛ این به معنای تماشا کردن بدون خطر درگیر شدن است؛ مانند ساکنان آپارتمانی که از نشان دادن عکسالعمل به تجاوز جنسیِ پدیدآمده در ورای پنجرههایشان خودداری میکنند.
تلویزیون صحنههای روشن فیلم و مصاحبههای تلخ تراژدیهایی را از سراسر جهان برای ما پخش میکند. هرچه حادثه بزرگتر باشد، پوشش رسانهای بیشتر میشود. قحطی و گرسنگی در آفریقا، طوفان، جنگ، اردوگاههای کثیف پناهندگان، چنین بحرانهای جهانیای تبدیل به نمایشنامههای رسانهای شده است. در پردۀ اولِ نمایش، حادثه توصیف میشود؛ در پردۀ دوم علل ریشهای مورد بررسی قرار میگیرند و با حادثۀ موجود مرتبط میشوند؛ در پردۀ سوم، هنگامی که دوربینها از صحنه عقب کشیده میشوند و به سمت صحنۀ دیگری با آشفتگیِ دارای ارزش خبری هجوم میآورند، خلاصۀ حادثه، سرمقالهها و موشکافیِ پس از واقعه ارائه میشود. بحرانهای حقیقی به ندرت با این سرعت حل میشوند و نیازهای ضروری پس از اینکه گروه فیلمبرداری صحنه را ترک کردند، برای مدتهای مدید باقی میمانند. در نقطهای بسیار دورتر از دوربین، بیننده به تازگی شبکه را عوض کرده است، تماشاگران از صحنه دور شدهاند.
سازمانهای خدمات اجتماعی نسبت به خستگی غمخواری مینالند. فجایای جهان آن گونه که نسخۀ اخبار شامگاهی بیان میکند، پاکیزه و آراسته نیستند.[7] تلاش برای ترمیم، ماهها یا سالها به طول میانجامد. در عصر الکترونیک، آن نیازها به سرعت تبدیل به اخبار کهنه میشوند. در واقع، بقایای مزمن آنها به عنوان احساس ناخوشایند در حاشیه قرار میگیرد. ما نه تنها پیشتر کودک در حال مرگ از گرسنگی، گاو در حال ترکیدن در سواحل تخریبشده از طوفان شدید را تماشا کردهایم، بلکه پیشتر به تلاشها برای امدادرسانی کمک کردهایم. بنابراین خستگی باقی میماند. ما درخواستهای مبنی بر افزایش بودجۀ کمکرسانی را نادیده میگیریم، بر مقالههای خبری روزنامه نگاه اجمالی میاندازیم و شبکۀ تلویزیون را روی چیز دیگری تغییر میدهیم.
ما حتی اگر میتوانستیم دنیای امروز را به صورت دهکده تلقی کنیم، احتمالا به دنبال چنین نتیجهگیریای بودیم که باید کس دیگری مسئول آن بخشهای تخریبشده بر اثر فاجعه در این دهکده باشد. هر زمان که وجدان ما به اندازۀ کافی تحریک شود که بیندیشیم کسی باید نسبت به این بحرانها کاری انجام دهد، اغوا میشویم که باور کنیم در حال حاضر کسی دارد کاری میکند و افراد دیگری نیز از این مشکل آگاهی دارند؛ بنابراین تماشاگر میتواند با خیال راحت نمایش را تا زمانی که دیگر سرگرمکننده یا مهیج نیست ادامه دهد و آنگاه گیرندۀ تلویزیون را خاموش کند ولی هیچ کس هیچ کاری نکرده است.
ما میل داریم نظریۀ دهکدۀ جهانی را باور کنیم؛ زیرا این نظریه آرامشبخش است. یک دهکدۀ خودکفا، صمیمی و کهنالگوی خانه است. رد نظریۀ مکلوهان به معنای آن است که ما در خانه نیستیم و حتی لزوما در آن مسیر نیز نیستیم.
پیر دو شاردن[8] چنین نوشت:
هر روز که میگذرد برای ما کمی غیرممکنتر میشود که به شیوهای غیر از شیوۀ جمعی عمل کرده یا بیندیشیم.
دیدگاهی که با مفهوم فشردگی فاصلههای بین مردم و ملتها تطابق دارد. حتی اگر این وضعیت صادق باشد، جمعگرایی ضرورتا مثبت یا سودمند نیست. از دست رفتن فردگرایی از دست رفتن هویت و استقلال را نیز در پی دارد. مجموعهاطلاعات رایانهای و کارتهای شناسایی، به مقامات رسمی امکان دسترسی به نام، نشانی، درآمد، مذهب و سابقۀ کیفری فرد را میدهد.
در بحث پیرامون نظریههای مکلوهان به یاد آوردن پیشبینیهای اورول بیمورد و نابهجا نیست: به یاد آورید که در رمان 1984، گیرندههای تلویزیون به Big Brother امکان دسترسی به هر منزلی را میداد. امروزه رسانه پیام است صدق نمیکند، بلکه استفاده از رسانه، پیام است. اگر قرار بود یک دهکدۀ جهانیِ الکترونیک پدیدار شود، باید کسی شهردار آن دهکده میشد؛ و چه کسی میگوید که این شهردار خیرخواه خواهد بود؟
بیاییم از زاویۀ دیگری به این مسئله نگاه کنیم، که البته کمتر اورولی است ولی همچنان آشفتهکننده است. امروزه بسیاری از جنگها جنگهای داخلی هستند، خشونت علیه دیوهای بیرونی نیست بلکه علیه کسانی است که درون مرزهای ملی یک کشور قرار داردند. دیوید نیوسام[9] در روزنامۀ آمریکایی Christian Science Monitor چنین اظهارنظر کرده است:
در دهههای پیش رو درگیری چندان بین دولتها اتفاق نمیافتد، بلکه تقلا درون دولتها برای ایجاد تعادل بین همبستگی ملی و پذیرش محترمانۀ ویژگیهای مجزای گروههای درون یک جامعه است.
هر ملتی دچار آشوب داخلی است: گروههای قومی، گروههای زبانی و گروههای اقتصادی با یکدیگر نزاع میکنند. رسانهها این جنگهای داخلی را وارد منزل هر فرد میکنند و ناگهان در خیابانها و محلههای ما انعکاس مییابند. مردم به جای سرمست شدن از دیدگاههای مکلوهان مبنی بر تقلیل فضا و مکان بین ملتها، با تاکیدی شدید بر یگانگی خاص خود در حال مبارزه با جمعگرایی هستند.
رالف دیوید آبرناتی[10]بیان کرد که چگونه اردوگاه ساکنان غیرقانونی در واشنگتن با نام شهر رستاخیز،[11] كه طی راهپیمایی مردم فقیر در سال 1968 برپا شد، نتوانست به کثرتگرایی مسالمتآمیز برسد. سیاهپوستان آمریکایی و اسپانیاییتبارها در دهکده، محلههای مجزایی میخواستند. این مسئله دربارۀ دهکدۀ جهانی مکلوهان صدق میکند. ما مانند کودکانی که در صندلی عقب ماشین خانوادگی با هم دعوا میکنند، متوجه میشویم که با فشرده شدن هر چه بیشتر محلهها (حتی محلههای جهانی)، بیشتر بر ترسیم خطوط اقلیمی پافشاری میکنیم و بیشتر یکدیگر را از نقض آنها بر حذر میداریم.[12]
سومین عارضۀ لایهبندی اجتماعی، حاصل از فنآوری مدرن است. اینکه ما چه کسی هستیم اغلب توسط آنچه انجام میدهیم (یعنی شغلمان) تعیین میگردد: پزشک، وکیل، قصاب، نانوا، شمعدانساز. ولی در سایۀ کامپیوترها، اتصالهای ماهوارهای و ماشینهای فکس، سادهترین اقدام دهکدۀ کوچک میتواند تاثیر ملی یا حتی بینالمللی داشته باشد. پیشگویان این دهکدۀ جهانی توصیف میکنند که چطور این گسترش الکترونیک به محو شدن مرزهای منطقهای و ملی کمک کردهاند. انحصارگرایی حکومت نسبت به اطلاعات و تکنولوژی بر اثر تسهیم رویاها و اکتشافات دانشمندان، مهندسان و رویاپردزان با یکدیگر از طریق شبکۀ جهانی ارتباطات مدرن تقلیل یافته است.
با این حال در این فرآیند چیزی بنیادین از دست رفته است. این گروهبندی فراملیِ مردمی که علایق مشترکی دارند دهکدههای حقیقی نیست بلکه نسخۀ سادۀ گسترشیافتۀ چیزی است که رابرت بلاه[13] حوزههای محصور شیوۀ زندگی[14] مینامد؛ با هم رابطه داشتن مردمی که از نظر اجتماعی، اقتصادی یا فرهنگی شبیه به هم هستند و الگوهای مصرف و سرگرمی مشترکی دارند. حتی بدتر این است که برخی از این جایگزینهای جمعی، شبکههای بین فردی هستند که صرفا بنا به دلایل منفعتگرایانه ایجاد شدهاند؛ یک نسخۀ الکترونیک ارتباطی برای پیشرفت تجاری یا شغلی.
مفهوم دهکده در ذهن، تصاویر مربوط به ویژگیهای مشترک و همبستگی را ایجاد میکند. پیامبران دهکدۀ جهانیِ حاصل از رسانهها تصدیق میکنند که عصر الکترونیک ما را به یک آگاهی ابتداییتر و یکپارچهتر بازگردانده است. با این حال منبع این آگاهی یک روح همگانی مجددا کشفشده نیست بلکه بازگشت به ابتداییترین سطح خودمداری[15] است. برخلاف اهالی دهکده، ما میتوانیم در سکان ابزارهای رسانهای خود بنشینیم و به تماشای شهوانی تخیلیِ دیگر سرزمینها و دیگر زندگیها بپردازیم. مانند ماموران امنیتی که در برابر پایانههای نمایشگر ویدیویی نشستهاند، ما نیز آنچه در اطرافمان در حال اتفاق افتادن است را میبینیم، بدون اینکه تعامل برقرار کنیم یا در آن درگیر شویم، مگر اینکه شخصا از آنچه میبینیم یا فکر میکنیم میتوانیم از آن به نفع خود بهرهبرداری کنیم، احساس خطر كنیم.
کتاب مقدس نسبت به پذیرش لاقیدانۀ دهکدۀ جهانی هشدار میدهد. هیچ تردیدی نیست که فنآوری مدرن موجب تغییرات انقلابی شده است و همهجابودن[16] رسانههای جمعی، سیارۀ ما را فشرده کرده است ولی سرعت محض و مجاورت زیاد، همانند همبستگی و خویشاوندی نیستند.
...و مشخصا ایمان تعریف این همبستگی است. با تمام دل، ذهن، روح و توان خداوند را دوست بدار و همسایهات را مانند خودت دوست بدار.
پیشگوییهای اشعیاء نبی همچنان حقیقت دارد. مردم میشنوند ولی نمیفهمند؛ میبینند ولی درک نمیکنند. ما در دنیای اطرافمان چیزهای زیادی میبینیم، میشنویم و تجربه میکنیم ولی به سادگی در دهکدۀ [بناشده بر] دلسوزی و ویژگیهای مشترك[17] زندگی نمیکنیم. تا زمانی که ما آرزوی ظهور چنین دهکدۀ جهانیای را در اطراف خود داریم، باید مجددا چشمان خود را تنظیم کنیم؛ زیرا فقط خداوند یکتا است که حضور، رحمت و روشنی نگاهاش میتواند به ما کمک کند که چیزهای اطراف خود را همانند همسایگانمان در دهکدۀ جهانی خداوند ببینیم و درک کنیم.
نویسنده:پدر راندال ک. بوش
برگردان: مقداد مهرابی
منبع : ماهنامه رواق هنر و اندیشه ،شماره بیست و نهم
Ps147
1. هربرت مارشال مکلوهان نظریهپرداز کانادایی در حوزۀ ادبیات و ارتباطات است که به سبب نظریههایش دربارۀ رسانههای جمعی به خوبی شناخته شده است. وی از سال 1964 در دانشگاه تورنتو شروع به تدریس کرد و به خاطر جملۀ قصارش (رسانه پیام است) مشهور شده است. وی در سال 1967 کتابی به نام رسانه پیام است به چاپ رساند. این اثر دارای حجم کمی است که در آن بسیاری از عقاید کلیدی وی به صورت جملههای قصار و پاراگرافهای کوتاه خلاصه شده است. عبارت معروف وی دهکدۀ جهانی این ایده را به ذهن میرساند که رسانههای جمعی از طریق تأثیرات فرهنگی فراگیرشان جهان را به اندازۀ یک دهکده تقلیل دادهاند. (م.)
2. عدهای از دانشمندان به شدت از مکلوهان انتقاد کردهاند و دیدگاههای وی در زمینۀ تکنولوژیهای رسانه به عنوان توسعۀ انسان را آرمانگرایانه دانسته و معتقدند که وی قدرت سخنوری و بلاغت رسانههای جمعی الکترونیک را درک نکرد. (م.)
3. all-at-once
4. all-together-now
5. shrinking globe
6. Voyeurism تحریک حاصل از تماشای مخفیانۀ عمل جنسی یا بدنهای عریان را میگویند. (م.)
7. موضوع از بین رفتن مرز بین واقعیت و نسخههای شستهورفتۀ ارائهشده توسط رسانهها، ذهن نظریهپردازان دیگر از جمله بودریار را به خود مشغول کرده است. براي نمونه نگرانی دربارۀ جنگ اول خلیج فارس و از بین رفتن واقعیت کشتار و خونریزی به گونهای بود که فیلسوف مشهور ژان بودیار ادّعا کرد که جنگ خلیج فارس اتفاق نیفتاد. بودریار در نظریۀ پستمدرن خویش با نام بیشواقعیت(Hyperreality) ادّعا کرد که جنگ اول خلیج فارس نخستین درگیری مجازی نیروهای نظامی بود. بودریار در این نظریه چنین ادعا کرد که تکنولوژیهای رسانهایِ بسیار پیچیده، درون بافت سرمایهداری مصرفی به گونه ای عمل میکنند که حتی مرزهای بین شبیهسازی و واقعیّت در حال از بین رفتن هستند. (م.)
8. Pierre Teilhard de Chardin
9. David Newsom
10. Ralph David Abernathy
[11]. Resurrection City
12. مانوئل کاستلز در مصاحبهاي که به صورت مقاله در مجلۀ Global Media and Communication در فوریۀ سال 2005 به چاپ رسیده است، دیدگاههای خود دربارۀ مارشال مکلوهان و جامعۀ شبکهای را بیان میکند. از نظر کاستلز دهکدۀ جهانی در زمانی که مطرح گردید، موضوع قدرتمند و جالب توجهی بود ولي یک پیشبینی کاملا غلط بود. یک دهکده نیست، بلکه یک شبکۀ(Network) جهانی با کومههای فردی است، که چیزي کاملا متفاوت با تصور مكلوهان است. (م.) نك به مقالۀ زیر:
Rantanen, Terhi (2005)." The Message is the Media: An interview with Manuel Castells" Global Media and Communication, Vol. 1(2): 135-147.