پیر بوردیو در دهکدۀ کوهستانی منطقۀ پیرنه در جنوبغربی فرانسه به دنیا آمد. او در اوایل دهۀ 1950 م. به دانشگاه رفت و در دانشگاهEcolenormalesuperior درس خواند. ابتدا به سوی فلسفۀ سوژه که نمونۀ آن در اگزیستانسیالیسم سارتری بود، روی آورد و بعدها به سوی فلسفۀ مفهوم گرایش یافت که در کارهای شناختشناسانی چون گاستون باشلار، ژول ویه مین و پدیدارشناسانی مانند ادموند هوسرل و موریس مرلوپونتی به چشم میخورد. پس از فارغالتحصیلی، مطالعۀ معطوف به زندگی عاطفی را که با فلسفه، پزشکی و زیستشناسی تلفیق شده بود، رها کرد و به علوم اجتماعی روی آورد. دو دلیل سبب شد تا بوردیو به جامعهشناسی و انسانشناسی بگراید:
1. برخورد آشکار و بیواسطۀ وی با واقعیتهای دردناک حکومت و سلطۀ استعماری؛
2. جنگ در الجزایر (بوردیو برای انجام دورۀ ضرورت سربازی به الجزایر اعزام شده بود).
به این ترتیب، بوردیو فاجعۀ اجتماعی را که از برخورد سرمایهداری امپریالیستی و ناسیونالیسم بومی به وجود آمده بود، شناخت و درک کرد. او در سال 1960 م. به پاریس برگشت و به مدیریت مرکز تازهتأسیس جامعهشناسی اروپایی و دانشسرای عالی علوم اجتماعی، منصوب شد. در سال 1975 م. مجلهای تخصصی را تأسیس کرد و در سال 1981 م. توانست کرسی جامعهشناسی کالج دوفرانس را به دست آورد.[1] متن کتاب دربارۀ تلویزیون و سلطۀ ژورنالیسم مجموع دو سخنرانی اوست که در کالج دوفرانس انجام شده است. این کتاب (به ترجمۀ ناصر فكوهی) در دو بخش کلی به مباحثی دربارۀ تلویزیون و سلطۀ ژورنالیسم اشاره میکند. بخش اول کتاب، به بحث ژورنالیسم و بخش دوم آن، به بحث مفهوم میدان ژورنالیستی میپردازد.
بخش اول
بوردیو پس از تعریف سپهرهای گوناگون تولیدات فرهنگی مانند سپهر هنر، ادبیات، علم، فلسفه و اخلاق، بیان میدارد که تلویزیون به همراه ژورنالیسم، افزون بر اینکه موجودیت این سپهرهای تولیدات فرهنگی را تهدید میکند، خطر بزرگی برای زندگی سیاسی و دموکراسی نیز تلقّی میشود. بوردیو عرصۀ تلویزیون و بخشی از مطبوعات را جولانگاه ژورنالیستها معرفی میکند که برای رسیدن به بیشترین مخاطب، به شیوههای خاصی، مسائلی مربوط به رفتارهای نژادپرستانه و ضدخارجی را مطرح میکنند و به نوعی از بینشهای به واقع ملیگرایانه از سیاست، امتیازات خاصی میدهند. بوردیو در ادامۀ بحث به این نکته اشاره میکند که تلویزیون، پشتپردههایی دارد که برای بسیاری از مردم معلوم نیست و آنچه در صحنه اتفاق میافتد، در حقیقت، این است که من میخواهم خودم را به دیگران نشان بدهم و دیده شوم. آن گاه به گفتۀ برکلی استناد میکند که میگوید:
بودن؛ یعنی دریافت شدن.
آن هم به وسیلۀ ژورنالیست. به باور بوردیو، امروزه صفحۀ تلویزیون به نوعی آینۀ خودشیفتگی بدل شده است و این کار را ژورنالیستها انجام میدهند. این در حالی است که ما باید همۀ دستاوردهای علمی و کاریمان را به جامعه عرضه کنیم و همۀ کسانی که در تلویزیون وارد میشوند، باید این کار را انجام دهند. بوردیو برای اینکه ثابت کند در پشتپردۀ تلویزیون چه اتفاقی میافتد، به سانسور نامحسوس اشاره میکند که بر اساس آن دستیابی به صفحۀ تلویزیون مابهازایی دارد و آن هم، سانسوری خارقالعاده است. به عبارت دیگر، این سانسور خارقالعاده، از دست دادن خودمختاری خویش است و موضوع و شرایط ارتباطی، بر کسی که بر صحنۀ تلویزیون ظاهر میشود، تحمیل میشود. افزون بر آن، در تلویزیون، با محدودیت زمان و گفتوگو روبهرو هستیم و ممکن است نتوانیم بسیاری از موضوعها را بگوییم که این کار را ژورنالیستها انجام میدهند. باید گفت این سانسور شامل حال خود ژورنالیستها هم میشود؛ زیرا برای اینکه شغلشان را از دست ندهند، رفتارهای دنبالهروانه و خوشخدمتی سیاسی را افزایش میدهند و خود را با شرایط سازگار میکنند.
به نظر بوردیو، تلویزیون از خلال برخی سازوکارها، شکل خاصی از خشونت نمادین را اعمال میکند. به تعبیر بهتر، ژورنالیستهایی که اربابانشان ذهن آنها را دستکاری فکری کردهاند، خشونت سازمانیافته را به کار میبرند. بسیاری از مردم، هیچ روزنامهای نمیخوانند و تنها منبع اطلاعات آنها تلویزیون است و به آن اعتماد کامل دارند. چنین ژورنالیستهایی بسیاری از موضوعهای ارزشمند را از دید مردم پنهان میکنند و به مسائل بیارزش و بیاهمیت میپردازند. در حقیقت، آنچه برای افکار عمومی بیان میکنند، باید وقایعی باشند که هر چند همه به آن علاقه دارند ولی هیچ نکتۀ مهمی در برندارد. این ژورنالیستها مانند شعبدهبازها یک اصل اولیه دارند که توجه تماشاچیان را به چیز دیگری، به جز کاری که در حال انجام دادنش هستند، جلب کنند.
در ادامه، بوردیو به نقش تصویر در تلویزیون اشاره میکند که میتواند چیزی را بیافریند که منتقدان ادبی به آن تأثیر واقعی میگویند. تصویر میتواند دارای اثرات بسیجکنندگی باشد. عمل سادۀ گزارشدهی نیز میتواند همواره ساخت اجتماعی خاصی را به وجود بیاورد و ژورنالیستها چون این مطلب را دریافتهاند، با نشان دادن تناقضآمیز موضوعها، چیزهای دیگر را پنهان میکنند. در حقیقت، آنان در تلویزیون دو اصل را در نظر میگیرند: اصل گزینش و اصل هیجانانگیز و جذاب بودن.
ژورنالیستها به دنبال نشان دادن موضوعهای فوقالعاده و اخبار انحصاری هستند تا دچار روزمرگی نشوند و این کار خود میتواند به ابتذال بینجامد؛ زیرا ترس از کنار گذاشته شدن و پیامدهای سیاسی میتواند آنها را به ابتذال بکشاند. بوردیو به بحث چرخش چرخهای اطلاعات اشاره میکند که ژورنالیستها اطلاعات خویش را از دیگر ژورنالیستها میگیرند و این کار سبب همگنی میان محصولات ژورنالیستی شده است. در حقیقت، بین ژورنالیستها برای عقب نیفتادن از گردونۀ کار رقابت وجود دارد، نه برای افزایش تنوع محصولات. اصل مهمی که در هیئتهای تحریریۀ ژورنالیستی وجود دارد، تعیین میزان مخاطب است و این، همان اساس موفقیت تجاری در کار ژورنالیستهاست. همچنین بوردیو به اضطرار و تفکر فوری به عنوان اصل ثابت در کار ژورنالیستی اشاره میکند و میگوید در تلویزیون برای جذب مخاطب و اول شدن بین رقیبان، کارهای اضطراری افزایش مییابد. سپس به این گفتۀ افلاطون اشاره میکند که:
در موقعیت اضطراری، فکر کردن، ناممکن است.
به یقین، بین اندیشه و زمان، رابطه وجود دارد. آیا انسان در سرعت میتواند بیندیشد؟ تلویزیون برای رفع این مشکل، از اندیشمندان فوری که ایدههای از پیشتعیینشده یا پیشداوریهای فکری دارند، استفاده میکند. این، همان غذای فکری فوری فرهنگی برای زمانی است که هیچ کس نمیتواند بیندیشد. در این میان، مباحثی حقیقتاً دروغین یا به شکل دروغین مطرح میشود، آیا مخاطبان میتوانند آن را حدس بزنند؟ به نظر بوردیو، مخاطبان میدانند کاسهای زیر نیمکاسه است، ولی نمیتوانند حدس بزنند این آدمها تا چه اندازه در دنیای بسته و درون خود تنیده، سیر میکنند.
در جهان ژورنالیستی، بین کسانی که میخواهند از ارزشهای خودمختاری و آزادی در برابر امر تجاری، سفارشها، رؤسا و مانند آن دفاع کنند و کسانی که خود را مطیع نشان میدهند و پاداش میگیرند، تضاد بسیار زیاد است. تلویزیون، تضادها را زیاد میکند؛ زیرا عرصههای تولید فرهنگی از خلال مخاطبسنجی، زیر فشار تجاری قرار دارند. ژورنالیسم، یکی از مشاغلی است که بیشترین میزان اضطراب و نارضایتی، سرکشی یا تسلیم ریاکارانه در آن وجود دارد.
بخش دوم
بوردیو در این بخش بیشتر دربارۀ مفهوم میدان ژورنالیستی توضیح میدهد که خردهکیهانی است خودمختار و قوانین خاص خود را دارد. در این بخش، ابتدا به سهم بازار در رقابت اشاره میشود که رقابت اقتصادی میان شبکههای تلویزیونی با روزنامهها برای به دست آوردن خوانندگان یا مخاطبان بیشتر، یا کسب سهم بیشتری از بازار، به طور مشخص، به رقابتی میان ژورنالیستها در میدان ژورنالیستی میانجامد. بوردیو اهداف ژورنالیستها را این گونه معرفی میکند:
1. خبر داغ؛
2. خبرهای انحصاری؛
3. به شهرت رسیدن در حرفه.
ژورنالیستها در میدان تولیدات فرهنگی، در موقعیتی پایین و زیر سلطه قرار دارند ولی شکل خاص و نادری از استیلا را نیز در اختیار دارند. آنان از طریق ابزارهای خاصی میتوانند بر شهروندان ساده، دیگر تولیدکنندگان فرهنگی، هنرمندان و نویسندگان اثرگذار باشند. هر اندازه تلویزیون و روزنامهها بخواهند از مخاطبان بیشتر، برخوردار باشند، باید از موضوعهای عامتری صحبت کنند که خنثی باشند و هیچ کاری به ساختارهای ذهنی افراد نداشته باشند.
میدان ژورنالیستی بر مجموعهای از پیشفرضها و باورهای مشترک استوار است و از این گزینش ژورنالیستی، هیچ گریزی نیست. این گزینش ژورنالیستی، سانسور وحشتناکی است که ژورنالیستها بدون اینکه بدانند، انجام میدهند. در حقیقت، تلویزیون، عامهگراست و به صورتی ریاکارانه، از سلیقههای مردمی پیروی میکند. به باور بوردیو، ژورنالیستها، ریاکارترین افراد و بیاعتناترین افراد نسبت به اخلاق حرفهایاند و به همین دلیل، کمترین اهمیت را به تعهد سیاسی میدهند. ژورنالیستها در حال تحمیل ارزشها، اولویتها، شیوههای رفتاری و گفتاری و آرمانهای انسانی خود به مجموعۀ ژورنالیستها هستند.
میدان ژورنالیستی به نیروهای بیرونی بیشتری وابسته است تا درونی و به طور مستقیم به تقاضا وابسته است و میتواند قربانی مجازات بازار شود؛ یعنی قربانی سلیقۀ عموم. جهان ژورنالیسم هم یک میدان است؛ میدانی که از خلال مخاطبسنجیها، تحت الزام میدان اقتصادی قرار دارد. در حال حاضر، همۀ میدانهای تولید فرهنگی، در پیروی از الزامات میدان ژورنالیستی عمل میکنند. این الزام، اثر نظاممند بسیاری در همۀ میدانها بر جا میگذارد. رسانهها همۀ میدانهای علمی و سیاسی را تهدید میکنند؛ چون در میان آنها، آدمهای ناهمگن وجود دارند که از نظر ارزشهای درونی این میدانها، اعتباری ندارند و سودشان در این است که اعتبار خودشان را از خارج از میدان طلب کنند. ژورنالیستها از همین افراد استقبال میکنند. ما باید با بحث مخاطبسنجی رسانهها مبارزه کنیم؛ زیرا مخاطبسنجی یعنی سلطۀ بازار و اقتصاد، یعنی سلطۀ نوعی قانونیت بیرونی و صرفاً تجاری و تسلیم شدن به الزامات این ابزار بازاریابی در عرصۀ فرهنگ.
بوردیو در پایان بحث، ویژگیهای میدان ژورنالیستی را چنین برمیشمارد:
1. وزنۀ تجاری در میدان ژورنالیستی قویتر است؛
2. میدان ژورنالیستی هماره زیر نفوذ سلطۀ بازار است؛
3. ژورنالیستها تمایل دارند از شاخص مخاطبسنجی در تولید پیروی کنند؛ یعنی رقابت برای انحصاری که بیشترین جذابیت را داشته باشد؛
4. ژورنالیستها همیشه بر کار رقیبان خود نظارت میکنند تا از شکست آنها سود ببرند و از اشتباههای آنها پرهیز کنند؛
5. میدان ژورنالیستی، بیشتر به صورت مقطعی از الزامات بیرونی پیروی میکند؛
6. میدان ژورنالیستی به گونهای در دل میدان سیاسی قرار گرفته است و تأثیر دارد و هر دو به بازار و آرای عمومی نیازمند هستند.
این کتاب، در اصل ترویجدهندۀ سازوکارهای نهفته در زمینۀ اطلاعات و تولید فرهنگ و توزیع آن است و خواندن آن را به همۀ روزنامهنگاران و دستاندرکاران رادیو و تلویزیون و دانشجویان رشتههای ارتباطات سفارش میکنیم. این کتاب به شکلی دقیق و عالمانه، به نقد تلویزیون و دستاندرکاران آن پرداخته است. با این حال، چون ترجمۀ روانی ندارد، خواننده در فهم مطالب دچار مشکل میشود. در جلسۀ نقد کتاب در دانشکدۀ علوم اجتماعی در تاریخ 19/12/1387، استادان دانشگاه نکتههایی را دربارۀ این کتاب بیان کردند که به چند مورد اشاره میکنیم.
دکتر مهدی منتظرقائم گفت:
کتاب بوردیو فقط نکات منفی تلویزیون را میگوید و به نکات مثبت نمیپردازد. این کتاب هیچ رفرنسی ندارد و ویرایش مفهومی در آن دیده نمیشود. این کتاب به عنوان یک متن سخنرانی، خوب است، نه کتاب.
دکتر هادی خانیكی نیز بیان داشت:
بوردیو این کتاب را با پارادایمهای پیشین بررسی کرده و امروزه تغییرات بسیار زیادی در رسانهها رخ داده است و رسانههای جدیدی پا به عرصۀ وجود گذاشتهاند.
در پاسخ به برخی اشکالهای موجود در متن، ناصر فکوهی، مترجم کتاب چنین گفت:
بوردیو یک سیستم نظاممند پایهای و فراگیر دارد مثل وبر، دورکهیم و... و برای خود، صاحب سبک خاصی است، هر چند روش او در این کتاب، بیش از اندازه، رادیکال و صریح است. به علاوه اینکه سیستمهای ژورنالیستی و تلویزیون هم اکنون تخریب فکری میکنند، نه تعمیق فکری. انتقاد بوردیو به تلویزیون به دلیل خصلت دستکاریکنندگی آن است؛ چون در محتوای بسیار از برنامهها دست میبرند یا حتّی ظاهر آن را تغییر میدهند. در ضمن این کتاب بوردیو جز کتابهای ترویجی او بوده است. نکتۀ دیگر اینکه در کتابهای بسیاری مثل كتابهای دریدا، هیچ رفرنسی دیده نمیشود و خود، مرجع علمی هستند. در نهایت اینکه ترجمۀ یک کتاب به معنای پذیرش بدون قید و شرط مطالب آن نیست، بلکه رویکرد انتقادی ما را با واقعیات یک شیء آشنا میسازد و دیگر اینکه از سطحینگری به دور میمانیم.
کتاب دربارۀ تلویزیون و سلطۀ ژورنالیسم توسط انتشارات آشیانه در دی 1387 به چاپ رسیده است.
نویسنده:علیرضا محبی
منبع:ماهنامه رواق هنر و اندیشه ،شماره سی و ششم
1. متفکران بزرگ جامعهشناسی. راب استونز. مهرداد میردامادی. نشر مرکز. تهران. ص 325.
1. برخورد آشکار و بیواسطۀ وی با واقعیتهای دردناک حکومت و سلطۀ استعماری؛
2. جنگ در الجزایر (بوردیو برای انجام دورۀ ضرورت سربازی به الجزایر اعزام شده بود).
به این ترتیب، بوردیو فاجعۀ اجتماعی را که از برخورد سرمایهداری امپریالیستی و ناسیونالیسم بومی به وجود آمده بود، شناخت و درک کرد. او در سال 1960 م. به پاریس برگشت و به مدیریت مرکز تازهتأسیس جامعهشناسی اروپایی و دانشسرای عالی علوم اجتماعی، منصوب شد. در سال 1975 م. مجلهای تخصصی را تأسیس کرد و در سال 1981 م. توانست کرسی جامعهشناسی کالج دوفرانس را به دست آورد.[1] متن کتاب دربارۀ تلویزیون و سلطۀ ژورنالیسم مجموع دو سخنرانی اوست که در کالج دوفرانس انجام شده است. این کتاب (به ترجمۀ ناصر فكوهی) در دو بخش کلی به مباحثی دربارۀ تلویزیون و سلطۀ ژورنالیسم اشاره میکند. بخش اول کتاب، به بحث ژورنالیسم و بخش دوم آن، به بحث مفهوم میدان ژورنالیستی میپردازد.
بخش اول
بوردیو پس از تعریف سپهرهای گوناگون تولیدات فرهنگی مانند سپهر هنر، ادبیات، علم، فلسفه و اخلاق، بیان میدارد که تلویزیون به همراه ژورنالیسم، افزون بر اینکه موجودیت این سپهرهای تولیدات فرهنگی را تهدید میکند، خطر بزرگی برای زندگی سیاسی و دموکراسی نیز تلقّی میشود. بوردیو عرصۀ تلویزیون و بخشی از مطبوعات را جولانگاه ژورنالیستها معرفی میکند که برای رسیدن به بیشترین مخاطب، به شیوههای خاصی، مسائلی مربوط به رفتارهای نژادپرستانه و ضدخارجی را مطرح میکنند و به نوعی از بینشهای به واقع ملیگرایانه از سیاست، امتیازات خاصی میدهند. بوردیو در ادامۀ بحث به این نکته اشاره میکند که تلویزیون، پشتپردههایی دارد که برای بسیاری از مردم معلوم نیست و آنچه در صحنه اتفاق میافتد، در حقیقت، این است که من میخواهم خودم را به دیگران نشان بدهم و دیده شوم. آن گاه به گفتۀ برکلی استناد میکند که میگوید:
بودن؛ یعنی دریافت شدن.
آن هم به وسیلۀ ژورنالیست. به باور بوردیو، امروزه صفحۀ تلویزیون به نوعی آینۀ خودشیفتگی بدل شده است و این کار را ژورنالیستها انجام میدهند. این در حالی است که ما باید همۀ دستاوردهای علمی و کاریمان را به جامعه عرضه کنیم و همۀ کسانی که در تلویزیون وارد میشوند، باید این کار را انجام دهند. بوردیو برای اینکه ثابت کند در پشتپردۀ تلویزیون چه اتفاقی میافتد، به سانسور نامحسوس اشاره میکند که بر اساس آن دستیابی به صفحۀ تلویزیون مابهازایی دارد و آن هم، سانسوری خارقالعاده است. به عبارت دیگر، این سانسور خارقالعاده، از دست دادن خودمختاری خویش است و موضوع و شرایط ارتباطی، بر کسی که بر صحنۀ تلویزیون ظاهر میشود، تحمیل میشود. افزون بر آن، در تلویزیون، با محدودیت زمان و گفتوگو روبهرو هستیم و ممکن است نتوانیم بسیاری از موضوعها را بگوییم که این کار را ژورنالیستها انجام میدهند. باید گفت این سانسور شامل حال خود ژورنالیستها هم میشود؛ زیرا برای اینکه شغلشان را از دست ندهند، رفتارهای دنبالهروانه و خوشخدمتی سیاسی را افزایش میدهند و خود را با شرایط سازگار میکنند.
به نظر بوردیو، تلویزیون از خلال برخی سازوکارها، شکل خاصی از خشونت نمادین را اعمال میکند. به تعبیر بهتر، ژورنالیستهایی که اربابانشان ذهن آنها را دستکاری فکری کردهاند، خشونت سازمانیافته را به کار میبرند. بسیاری از مردم، هیچ روزنامهای نمیخوانند و تنها منبع اطلاعات آنها تلویزیون است و به آن اعتماد کامل دارند. چنین ژورنالیستهایی بسیاری از موضوعهای ارزشمند را از دید مردم پنهان میکنند و به مسائل بیارزش و بیاهمیت میپردازند. در حقیقت، آنچه برای افکار عمومی بیان میکنند، باید وقایعی باشند که هر چند همه به آن علاقه دارند ولی هیچ نکتۀ مهمی در برندارد. این ژورنالیستها مانند شعبدهبازها یک اصل اولیه دارند که توجه تماشاچیان را به چیز دیگری، به جز کاری که در حال انجام دادنش هستند، جلب کنند.
در ادامه، بوردیو به نقش تصویر در تلویزیون اشاره میکند که میتواند چیزی را بیافریند که منتقدان ادبی به آن تأثیر واقعی میگویند. تصویر میتواند دارای اثرات بسیجکنندگی باشد. عمل سادۀ گزارشدهی نیز میتواند همواره ساخت اجتماعی خاصی را به وجود بیاورد و ژورنالیستها چون این مطلب را دریافتهاند، با نشان دادن تناقضآمیز موضوعها، چیزهای دیگر را پنهان میکنند. در حقیقت، آنان در تلویزیون دو اصل را در نظر میگیرند: اصل گزینش و اصل هیجانانگیز و جذاب بودن.
ژورنالیستها به دنبال نشان دادن موضوعهای فوقالعاده و اخبار انحصاری هستند تا دچار روزمرگی نشوند و این کار خود میتواند به ابتذال بینجامد؛ زیرا ترس از کنار گذاشته شدن و پیامدهای سیاسی میتواند آنها را به ابتذال بکشاند. بوردیو به بحث چرخش چرخهای اطلاعات اشاره میکند که ژورنالیستها اطلاعات خویش را از دیگر ژورنالیستها میگیرند و این کار سبب همگنی میان محصولات ژورنالیستی شده است. در حقیقت، بین ژورنالیستها برای عقب نیفتادن از گردونۀ کار رقابت وجود دارد، نه برای افزایش تنوع محصولات. اصل مهمی که در هیئتهای تحریریۀ ژورنالیستی وجود دارد، تعیین میزان مخاطب است و این، همان اساس موفقیت تجاری در کار ژورنالیستهاست. همچنین بوردیو به اضطرار و تفکر فوری به عنوان اصل ثابت در کار ژورنالیستی اشاره میکند و میگوید در تلویزیون برای جذب مخاطب و اول شدن بین رقیبان، کارهای اضطراری افزایش مییابد. سپس به این گفتۀ افلاطون اشاره میکند که:
در موقعیت اضطراری، فکر کردن، ناممکن است.
به یقین، بین اندیشه و زمان، رابطه وجود دارد. آیا انسان در سرعت میتواند بیندیشد؟ تلویزیون برای رفع این مشکل، از اندیشمندان فوری که ایدههای از پیشتعیینشده یا پیشداوریهای فکری دارند، استفاده میکند. این، همان غذای فکری فوری فرهنگی برای زمانی است که هیچ کس نمیتواند بیندیشد. در این میان، مباحثی حقیقتاً دروغین یا به شکل دروغین مطرح میشود، آیا مخاطبان میتوانند آن را حدس بزنند؟ به نظر بوردیو، مخاطبان میدانند کاسهای زیر نیمکاسه است، ولی نمیتوانند حدس بزنند این آدمها تا چه اندازه در دنیای بسته و درون خود تنیده، سیر میکنند.
در جهان ژورنالیستی، بین کسانی که میخواهند از ارزشهای خودمختاری و آزادی در برابر امر تجاری، سفارشها، رؤسا و مانند آن دفاع کنند و کسانی که خود را مطیع نشان میدهند و پاداش میگیرند، تضاد بسیار زیاد است. تلویزیون، تضادها را زیاد میکند؛ زیرا عرصههای تولید فرهنگی از خلال مخاطبسنجی، زیر فشار تجاری قرار دارند. ژورنالیسم، یکی از مشاغلی است که بیشترین میزان اضطراب و نارضایتی، سرکشی یا تسلیم ریاکارانه در آن وجود دارد.
بخش دوم
بوردیو در این بخش بیشتر دربارۀ مفهوم میدان ژورنالیستی توضیح میدهد که خردهکیهانی است خودمختار و قوانین خاص خود را دارد. در این بخش، ابتدا به سهم بازار در رقابت اشاره میشود که رقابت اقتصادی میان شبکههای تلویزیونی با روزنامهها برای به دست آوردن خوانندگان یا مخاطبان بیشتر، یا کسب سهم بیشتری از بازار، به طور مشخص، به رقابتی میان ژورنالیستها در میدان ژورنالیستی میانجامد. بوردیو اهداف ژورنالیستها را این گونه معرفی میکند:
1. خبر داغ؛
2. خبرهای انحصاری؛
3. به شهرت رسیدن در حرفه.
ژورنالیستها در میدان تولیدات فرهنگی، در موقعیتی پایین و زیر سلطه قرار دارند ولی شکل خاص و نادری از استیلا را نیز در اختیار دارند. آنان از طریق ابزارهای خاصی میتوانند بر شهروندان ساده، دیگر تولیدکنندگان فرهنگی، هنرمندان و نویسندگان اثرگذار باشند. هر اندازه تلویزیون و روزنامهها بخواهند از مخاطبان بیشتر، برخوردار باشند، باید از موضوعهای عامتری صحبت کنند که خنثی باشند و هیچ کاری به ساختارهای ذهنی افراد نداشته باشند.
میدان ژورنالیستی بر مجموعهای از پیشفرضها و باورهای مشترک استوار است و از این گزینش ژورنالیستی، هیچ گریزی نیست. این گزینش ژورنالیستی، سانسور وحشتناکی است که ژورنالیستها بدون اینکه بدانند، انجام میدهند. در حقیقت، تلویزیون، عامهگراست و به صورتی ریاکارانه، از سلیقههای مردمی پیروی میکند. به باور بوردیو، ژورنالیستها، ریاکارترین افراد و بیاعتناترین افراد نسبت به اخلاق حرفهایاند و به همین دلیل، کمترین اهمیت را به تعهد سیاسی میدهند. ژورنالیستها در حال تحمیل ارزشها، اولویتها، شیوههای رفتاری و گفتاری و آرمانهای انسانی خود به مجموعۀ ژورنالیستها هستند.
میدان ژورنالیستی به نیروهای بیرونی بیشتری وابسته است تا درونی و به طور مستقیم به تقاضا وابسته است و میتواند قربانی مجازات بازار شود؛ یعنی قربانی سلیقۀ عموم. جهان ژورنالیسم هم یک میدان است؛ میدانی که از خلال مخاطبسنجیها، تحت الزام میدان اقتصادی قرار دارد. در حال حاضر، همۀ میدانهای تولید فرهنگی، در پیروی از الزامات میدان ژورنالیستی عمل میکنند. این الزام، اثر نظاممند بسیاری در همۀ میدانها بر جا میگذارد. رسانهها همۀ میدانهای علمی و سیاسی را تهدید میکنند؛ چون در میان آنها، آدمهای ناهمگن وجود دارند که از نظر ارزشهای درونی این میدانها، اعتباری ندارند و سودشان در این است که اعتبار خودشان را از خارج از میدان طلب کنند. ژورنالیستها از همین افراد استقبال میکنند. ما باید با بحث مخاطبسنجی رسانهها مبارزه کنیم؛ زیرا مخاطبسنجی یعنی سلطۀ بازار و اقتصاد، یعنی سلطۀ نوعی قانونیت بیرونی و صرفاً تجاری و تسلیم شدن به الزامات این ابزار بازاریابی در عرصۀ فرهنگ.
بوردیو در پایان بحث، ویژگیهای میدان ژورنالیستی را چنین برمیشمارد:
1. وزنۀ تجاری در میدان ژورنالیستی قویتر است؛
2. میدان ژورنالیستی هماره زیر نفوذ سلطۀ بازار است؛
3. ژورنالیستها تمایل دارند از شاخص مخاطبسنجی در تولید پیروی کنند؛ یعنی رقابت برای انحصاری که بیشترین جذابیت را داشته باشد؛
4. ژورنالیستها همیشه بر کار رقیبان خود نظارت میکنند تا از شکست آنها سود ببرند و از اشتباههای آنها پرهیز کنند؛
5. میدان ژورنالیستی، بیشتر به صورت مقطعی از الزامات بیرونی پیروی میکند؛
6. میدان ژورنالیستی به گونهای در دل میدان سیاسی قرار گرفته است و تأثیر دارد و هر دو به بازار و آرای عمومی نیازمند هستند.
این کتاب، در اصل ترویجدهندۀ سازوکارهای نهفته در زمینۀ اطلاعات و تولید فرهنگ و توزیع آن است و خواندن آن را به همۀ روزنامهنگاران و دستاندرکاران رادیو و تلویزیون و دانشجویان رشتههای ارتباطات سفارش میکنیم. این کتاب به شکلی دقیق و عالمانه، به نقد تلویزیون و دستاندرکاران آن پرداخته است. با این حال، چون ترجمۀ روانی ندارد، خواننده در فهم مطالب دچار مشکل میشود. در جلسۀ نقد کتاب در دانشکدۀ علوم اجتماعی در تاریخ 19/12/1387، استادان دانشگاه نکتههایی را دربارۀ این کتاب بیان کردند که به چند مورد اشاره میکنیم.
دکتر مهدی منتظرقائم گفت:
کتاب بوردیو فقط نکات منفی تلویزیون را میگوید و به نکات مثبت نمیپردازد. این کتاب هیچ رفرنسی ندارد و ویرایش مفهومی در آن دیده نمیشود. این کتاب به عنوان یک متن سخنرانی، خوب است، نه کتاب.
دکتر هادی خانیكی نیز بیان داشت:
بوردیو این کتاب را با پارادایمهای پیشین بررسی کرده و امروزه تغییرات بسیار زیادی در رسانهها رخ داده است و رسانههای جدیدی پا به عرصۀ وجود گذاشتهاند.
در پاسخ به برخی اشکالهای موجود در متن، ناصر فکوهی، مترجم کتاب چنین گفت:
بوردیو یک سیستم نظاممند پایهای و فراگیر دارد مثل وبر، دورکهیم و... و برای خود، صاحب سبک خاصی است، هر چند روش او در این کتاب، بیش از اندازه، رادیکال و صریح است. به علاوه اینکه سیستمهای ژورنالیستی و تلویزیون هم اکنون تخریب فکری میکنند، نه تعمیق فکری. انتقاد بوردیو به تلویزیون به دلیل خصلت دستکاریکنندگی آن است؛ چون در محتوای بسیار از برنامهها دست میبرند یا حتّی ظاهر آن را تغییر میدهند. در ضمن این کتاب بوردیو جز کتابهای ترویجی او بوده است. نکتۀ دیگر اینکه در کتابهای بسیاری مثل كتابهای دریدا، هیچ رفرنسی دیده نمیشود و خود، مرجع علمی هستند. در نهایت اینکه ترجمۀ یک کتاب به معنای پذیرش بدون قید و شرط مطالب آن نیست، بلکه رویکرد انتقادی ما را با واقعیات یک شیء آشنا میسازد و دیگر اینکه از سطحینگری به دور میمانیم.
کتاب دربارۀ تلویزیون و سلطۀ ژورنالیسم توسط انتشارات آشیانه در دی 1387 به چاپ رسیده است.
نویسنده:علیرضا محبی
منبع:ماهنامه رواق هنر و اندیشه ،شماره سی و ششم
1. متفکران بزرگ جامعهشناسی. راب استونز. مهرداد میردامادی. نشر مرکز. تهران. ص 325.