هنگامی که دو واژۀ دین و رسانه در کنار هم به کار میروند، دو سنخ از مباحث به وجود میآیند. یک بحث این است که وقتی دین در رسانه انعکاس مییابد، چه اتفاقی میافتد؟ قائلین به این بحث معتقدند در چنین صورتی دین، رسانهای خواهد شد و پیشبینی میکنند پس از آن دیگر تنها دینی رسانهای خواهیم داشت به گونهای که افراد جامعه، دین خود را تنها از طریق رسانههای جمعی دریافت خواهند کرد. البته این مباحث بیشتر در فضای رسانهای غرب مطرح است و مطالعات رسانهای در غرب بیشتر ناظر به همین مباحث است. بحثهای دیگری هم البته در اینجا مطرح هستند مانند اینکه اساساً رسانه چه مقدار از دین را میتواند متجلی سازد و دین با ابعادی که دارد، چگونه در رسانه و در چه سطحی مطرح خواهد شد. به طور دقیقتر دین دارای حوزههای متعددی چون حوزۀ معرفتی، عاطفی، اخلاقی، فقهی و ... است. در ورود دین به رسانه، رسانه چه میزان تاب بیان جنبههای معارفی دین را دارد؟ یا چه مقدار میتواند به جنبههای فقهی دین بپردازد؟ یا چه ظرفیتهایی برای ورود به جنبههای اخلاقی یا عاطفی دین دارد؟ این موارد یک حوزه از بحث را شامل میشود که با تعبیر دین رسانهای یا رسانهای شدن دین شناخته میشود.
سنخ دیگری از مباحث که در همنشینی دو واژۀ دین و رسانه قابل طرح هستند، مجموعهمباحثی است که شاید بتوان به تعبیر رسانۀ دینی آن را مطرح کرد. در این حوزه از مباحث، عمدتاً با دیدگاههایی تحت عنوان مبانی نظری مواجه هستیم که از مواجهۀ مبانی نظری دو مقولۀ دین و رسانه شکل میگیرند. به بیان دیگر همچنان که در حوزۀ مطالعات رسانهای دیدگاهها و مبانیای وجود دارد، در حوزۀ مطالعات دینی نیز مبانی و اصولی مطرح است که هنگام نسبتسنجی میان این دو حوزۀ مطالعاتی، تغییر و تحولاتی رخ میدهد که قابل بحث و بررسی هستند. نتیجۀ این تحولات، مبانی و نظریاتی است که میتواند در شکلگیری رسانۀ دینی نقشآفرینی کند.
مباحث این حوزه تلاش میکنند تا پرسشهایی را در مواجهه با نظریۀ رسانۀ دینی پاسخ دهند؛ مانند اینکه آیا در نظریههای ارتباطات، میتوانیم یک مدل ارتباطی دینی داشته باشیم یا در حوزۀ نظریههای رسانه به همین شکل؟ یا نظریات موجود در مطالعات رسانهای (مانند نظریۀ هنجاری رسانه) در نگرۀ دینی به رسانه چه تغییری پیدا میکنند؟ و پرسشهایی دیگر از این دست.
مرزهای بحث
یکی از نکاتی که در مباحث دین و رسانه باید تبیین کرد، تعیین حدود بحث است. وقتی میگوییم دین، منظورمان دقیقاً از دین چیست؛ یا دربارۀ سانه نیز به همین ترتیب.
الف) دین: نخست اینكه وقتی از دین سخن میگوییم منظورمان دین کامل و خاتم یا همان اسلام است چرا که ادیان دیگر از جامعیت اسلام (اسلام ناب) برخوردار نیستند.
دوم اینكه وقتی میگوییم مبانی دینی با مطالعات رسانهای چه نسبتی برقرار میکند، دین (اسلام) را با همۀ گسترهاش مدنظر داریم. به بیان روشنتر وقتی برای دین (و مباحث دینی) تقسیمبندیهای مختلفی صورت گرفته، در مطالعات رسانهای به همۀ این جنبهها و تقسیمات دین نظر خواهیم داشت؛ برای نمونه قدما دین را به سه مبحث عقائد، اخلاق و احکام تقسیم میکردند و یا متأخرینی چون شهید مطهری جهانبینی و ایدئولوژی را هم بر این تقسیمبندی افزودند یا مرحوم صفایی (ع.ص) در یک تقسیمبندی جدید، دین را به مبانی معرفتی، مبانی فطری، آرمانها و اهداف دین، نظامهای دینی و در نهایت احکام دینی تقسیم میکنند.
درست این است که مطالعات رسانهای با همۀ این حوزههای دینی درگیر شده و نسبتسنجی شود. در واقع به همان نسبتی که فقه و مباحث فقهی در مطالعات رسانهای (دینی) ورود کرده و نقش دارد، اخلاق نیز نقشآفرینی خواهد کرد. قابل توجه است که در همین راستا بخش عمدهای از پژوهشهای انجام شده در این حوزه، به مباحث معرفتشناسی دینی و مبانی معرفتی دین پرداختهاند؛ مانند رابطۀ دین و انسان، رابطۀ انسان با اجتماع، تاریخ، خدا، وحی و ... که این مباحث حتی در روششناسی مطالعات رسانهای نیز تأثیرگذار بودهاند. بنابراین در نسبتسنجی دین و مطالعات رسانهای با گسترهای از مباحث مواجه هستیم که چیزی از حیات بشری را فروگذار نمیکند و همۀ حوزههای حیات بشری چون تفکر و احساس (ایمان)، عمل و رفتار (فقه)، اجتماع (حقوق) و ... را پوشش میدهد.
ب) رسانه: نخست اینكه منظور ما از واژۀ رسانه، عمدتاً رسانههای نوین به ویژه تلویزیون و رسانههای تصویری است.
دوم اینكه وقتی از نسبت دین و رسانه سخن میگوییم، نظر به مطالعات رسانهای داریم که خود آن نیز دارای ابعادی است. یکی از ابعاد آن، مباحث ارتباطی و مطالعات ارتباطات است (که اغلب مفهوم مطالعات رسانه با آن مشتبه شده و یا برخی معتقدند باید تنها به همین بحث پرداخت و از دیگر ابعاد غفلت میکنند)؛ یعنی تلویزیون به عنوان یک وسیلۀ ارتباط جمعی.
یکی دیگر از ابعاد مطالعات رسانه جنبه هنری آن است. یعنی تلویزیون ضمن آن که رسانه است، یک هنر نیز به شمار می آید و از آن به عنوان یک رسانه هنری یاد می شود.
بُعد دیگر رسانه (رادیو و تلویزیون) بُعد سازمانی آن است. رسانۀ تلویزیون یک سازمان است که ویژگیهای خاص خودش را دارد. در حقیقت تلویزیون به عنوان یک سازمان رسانهای، علاوه بر مباحث عمومی سازمان، بحثهای سازمانی خاص خود را هم میطلبد؛ مانند بحث تولید و مدیریت پیام که از مباحث خاص سازمانهای رسانهای هستند.
بُعد دیگر تلویزیون، بُعد تکنولوژیک آن است که به مباحثی چون موجبیت تکنولوژی، فرهنگ تکنولوژی، اینهمانی رسانه و پیام و ... میپردازد.
پاسخ به چند پرسش
برای داشتن رسانۀ دینی ناگزیریم از دانش رسانهای متناسب با دین یا به تعبیری دیگر دانش دینی رسانه. گرچه ممکن است بتوان با تجربه و آزمون و خطا، بخشی از هدف (دستیابی به رسانۀ دینی) را محقق ساخت ولی تجربه در کنار دانش نتیجه خواهد داد. بنابراین ناچار هستیم از دستیابی به این دانش و تولید آن. بنابراین اگر مطلوبمان دستیابی به یک رسانۀ دینی است، نیازمند دانش رسانهای دینیای هستیم که به تمام گسترهای که برشمردیم، پرداخته باشد و تکبُعدی حرکت نکرده باشد.
گاهی در میان برخی مدیران این تفکر اشتباه شکل میگیرد که این گونه مباحث نظری، هیچ فایدهای ندارند و به جای آن باید به مباحث کاربردی پرداخت و بر روی آن سرمایهگذاری کرد. ولی آیا میتوان بدون مبانی نظری صحیح و پایههای نظری مستحکم، نظریهها و مباحث کاربردی را طرح کرد؟ بیشک برای طرح مباحث کاربردی پرداختن به حوزههای نظری و علوم کاربردی برآمده از مبانی مستحکم نظری راهگشاتر خواهند بود.
مسئلۀ دیگری که گاهی اوقات در مواجهه با این گونه مباحث نظری طرح میشود، این است که به جای پرداختن به این گونه مباحث، بهتر است به اصلاح سازمان انسانی رسانه بپردازیم و اگر این قسمت اصلاح شود و بتوانیم به سازمان انسانی دینمدار در رسانه دست یابیم، بیشک رسانۀ دینی نیز تحقق مییابد. ولی آیا میتوان سازمان انسانی رسانه را بدون مبانی نظری سازمان رسانهای دینی تأمین کرد؟ و یا چگونه میتوان انتظار داشت نیروی انسانی متدین بدون دانش رسانهای متناسب با مبانی دینی، جریان رسانهای دینی تولید کند؟ در حقیقت نیروی انسانی دینی صرف نمیتواند رسانۀ دینی تولید کند بلکه نیروی متدینی که دینی بیندیشد با استفاده از دانش رسانهای برآمده از اندیشۀ دینی شاید بتواند در رسیدن به رسانۀ دینی کمک كند.
از همین روست که میگوییم برای رسیدن به رسانۀ دینی ناگزیر از دانش رسانهای متناسب با دین هستیم و برای رسیدن به این دانش نیز باید همۀ جنبهها و ابعاد دین و رسانه را مدنظر قرار دهیم.
البته گاهی وقتی به بزرگی و عمق چنین حرکتی نگاه میکنیم، این پرسش به ذهن میآید که این مباحث تا چه زمانی ادامه خواهند داشت و چه وقت میتوان از این همه بحث و بررسی و پژوهش نتیجه گرفت؟ و چه زمانی این همه هزینه فایده خواهد داد؟ ولی نباید ناامید بود؛ چرا که میدانیم هر طرحی برای نتیجۀ درست دادن مستلزم نگاه عمیق و بلندمدت است.
فقر در ادبیات علمی
یکی از مشکلات ما در دانش رسانۀ دینی، فقر ادبیات است. آنچه که در غرب روی داده، بیشتر ناظر به مباحث دین رسانهای بوده و کمتر به مباحث رسانۀ دینی پرداختهاند. از آنجایی که بیشتر این مباحث هم با ترجمه وارد شده، در ادبیات ترجمهای نیز دچار فقر هستیم. البته در ریشهیابی این معضل به این حقیقت باید توجه کنیم که آنچه به عنوان دین در غرب مطرح است، نسبت به اسلام بسیار فضای محدودتری از جامعه را در برمیگیرد و عرصههای کوچکتری را شامل میشود ولی اسلام به همۀ عرصهها، حوزههای انسانی و حیات بشری میپرازد. آنچه که امروز در ایران مطرح است به واسطۀ نگاه اساتید به مباحث وارداتی از غرب، دچار همان فقر مذکور شده و عمدتاً پیرامون بحث دین رسانهای (دین رسانهایشده) میگَردد.
مشکل دیگر مطالعات رسانهای فعلی در ایران این است که به واسطۀ تأثیر فلسفۀ غرب در دیگر عرصههای دانش غربی، مبانی مطالعات رسانهای غرب و حتی مبانی روششناختی مطالعات رسانهای آن نیز تحت تأثیر نگاه غرب و متدولوژی آن قرار گرفته است و همین مطالعات غربی مبنای مطالعات رسانهای اساتید ما قرار گرفته است. البته به دلیل اینکه خاستگاه این مباحث در غرب بوده تا حدودی طبیعی است ولی باید توجه داشت که اساساً نگاه پوزیتیویستی غرب با مبانی دینی ما سازگاری ندارد. به دلیل تأثیر قطعی نگاه فلسفی و دینی بر مطالعات رسانهای (همان گونه که در غرب این اتفاق افتاد) با شکلگیری این مطالعات در دامان فضای تفکر دینی اسلام، روح حاکم بر این تفکر بر مطالعات رسانهای ما نیز اثر خواهد گذاشت.
البته آنچه در این ارتباط (میان مطالعات رسانهای و مبانی دینی) مهم است، فعلاً نحوۀ چگونگی این ارتباط یا سطح این ارتباط و تأثیرگذاری نیست بلکه نوع این ارتباط است. در واقع در ارتباط بین نظریههای رسانهای و مبانی دینی، سه دسته ارتباط بازیابی خواهد شد. دستۀ اول وفاق کامل که نظریۀ رسانهای دارای انطباق کامل با مبانی دینی است و به طور کامل پذیرفته میشود. دستۀ دوم نفی مطلق که نظریۀ مزبور رسانهای، به طور مطلق از سوی دین نفی و انکار میشود. دستۀ سوم ترمیم و تکمیل؛ و شامل نظریاتی است که نه به طور کامل از سوی دین نفی میشوند و نه کاملاً پذیرفته؛ بلکه نظریۀ دینی تلاش میکند با ایجاد تغییر و تحولاتی در آن نظریه، آن را ترمیم و یا تکمیل نماید. آنچه در حال حاضر برای ما اهمیت دارد، تعیین نوع ارتباط و نوع تغییرات و تحولات نظریههای رسانهای در این ارتباط است.
بیشک به دلیل فقر در ادبیات علمی مطالعات رسانهای غرب در نسبت با دین، مبنا قرار دادن جریانات ترجمهای نمیتواند به پیشبرد اهداف ما از مطالعات رسانهای (یعنی تحقق رسانۀ دینی) کمکی نماید. بنابراین پژوهشگران ما باید خود آستینها را بالا بزنند و دانش رسانهای بومیای تولید کنند که متناسب با ساختارهای فرهنگی و دینیمان باشد.
البته باید توجه داشت که کار در این حوزه، کاری میانرشتهای است و کسی که میخواهد در این حوزه از مباحث وارد شود، باید علاوه بر تسلط بر دانش رسانهای و نظریههای ارتباطات، نسبت به مبانی فلسفی غرب، جریان تفکر غربی و همچنین مبانی تفکر اسلامی، آگاهی کامل داشته باشد. گرچه در مباحث گوناگون نسبت این آگاهی نیز متغیر خواهد بود؛ برای نمونه در بحث کارکرد تربیتی رسانه، آگاهی نسبت به نظریههای تربیت دینی پررنگتر خواهد شد ولی در هر صورت برای بازشناسی ردپای تفکر غربی در نظریههای رسانه، گریزی از آشنایی با جریان تفکر غرب (تفکر فلسفی غرب) نیست. گرچه لزومی ندارد که وی در همۀ این عرصهها صاحبنظر باشد ولی آگاهی کامل از نظریههای موجود امری الزامی است.
امید است که این همایش بتواند گامی مؤثر در مسیر تولید این دانش و تحقق رسانۀ دینی بردارد.
نویسنده:سیدحمید میرخندان
منبع:ماهنامه رواق هنر واندیشه ،شماره سی ونهم و چهلم
سنخ دیگری از مباحث که در همنشینی دو واژۀ دین و رسانه قابل طرح هستند، مجموعهمباحثی است که شاید بتوان به تعبیر رسانۀ دینی آن را مطرح کرد. در این حوزه از مباحث، عمدتاً با دیدگاههایی تحت عنوان مبانی نظری مواجه هستیم که از مواجهۀ مبانی نظری دو مقولۀ دین و رسانه شکل میگیرند. به بیان دیگر همچنان که در حوزۀ مطالعات رسانهای دیدگاهها و مبانیای وجود دارد، در حوزۀ مطالعات دینی نیز مبانی و اصولی مطرح است که هنگام نسبتسنجی میان این دو حوزۀ مطالعاتی، تغییر و تحولاتی رخ میدهد که قابل بحث و بررسی هستند. نتیجۀ این تحولات، مبانی و نظریاتی است که میتواند در شکلگیری رسانۀ دینی نقشآفرینی کند.
مباحث این حوزه تلاش میکنند تا پرسشهایی را در مواجهه با نظریۀ رسانۀ دینی پاسخ دهند؛ مانند اینکه آیا در نظریههای ارتباطات، میتوانیم یک مدل ارتباطی دینی داشته باشیم یا در حوزۀ نظریههای رسانه به همین شکل؟ یا نظریات موجود در مطالعات رسانهای (مانند نظریۀ هنجاری رسانه) در نگرۀ دینی به رسانه چه تغییری پیدا میکنند؟ و پرسشهایی دیگر از این دست.
مرزهای بحث
یکی از نکاتی که در مباحث دین و رسانه باید تبیین کرد، تعیین حدود بحث است. وقتی میگوییم دین، منظورمان دقیقاً از دین چیست؛ یا دربارۀ سانه نیز به همین ترتیب.
الف) دین: نخست اینكه وقتی از دین سخن میگوییم منظورمان دین کامل و خاتم یا همان اسلام است چرا که ادیان دیگر از جامعیت اسلام (اسلام ناب) برخوردار نیستند.
دوم اینكه وقتی میگوییم مبانی دینی با مطالعات رسانهای چه نسبتی برقرار میکند، دین (اسلام) را با همۀ گسترهاش مدنظر داریم. به بیان روشنتر وقتی برای دین (و مباحث دینی) تقسیمبندیهای مختلفی صورت گرفته، در مطالعات رسانهای به همۀ این جنبهها و تقسیمات دین نظر خواهیم داشت؛ برای نمونه قدما دین را به سه مبحث عقائد، اخلاق و احکام تقسیم میکردند و یا متأخرینی چون شهید مطهری جهانبینی و ایدئولوژی را هم بر این تقسیمبندی افزودند یا مرحوم صفایی (ع.ص) در یک تقسیمبندی جدید، دین را به مبانی معرفتی، مبانی فطری، آرمانها و اهداف دین، نظامهای دینی و در نهایت احکام دینی تقسیم میکنند.
درست این است که مطالعات رسانهای با همۀ این حوزههای دینی درگیر شده و نسبتسنجی شود. در واقع به همان نسبتی که فقه و مباحث فقهی در مطالعات رسانهای (دینی) ورود کرده و نقش دارد، اخلاق نیز نقشآفرینی خواهد کرد. قابل توجه است که در همین راستا بخش عمدهای از پژوهشهای انجام شده در این حوزه، به مباحث معرفتشناسی دینی و مبانی معرفتی دین پرداختهاند؛ مانند رابطۀ دین و انسان، رابطۀ انسان با اجتماع، تاریخ، خدا، وحی و ... که این مباحث حتی در روششناسی مطالعات رسانهای نیز تأثیرگذار بودهاند. بنابراین در نسبتسنجی دین و مطالعات رسانهای با گسترهای از مباحث مواجه هستیم که چیزی از حیات بشری را فروگذار نمیکند و همۀ حوزههای حیات بشری چون تفکر و احساس (ایمان)، عمل و رفتار (فقه)، اجتماع (حقوق) و ... را پوشش میدهد.
ب) رسانه: نخست اینكه منظور ما از واژۀ رسانه، عمدتاً رسانههای نوین به ویژه تلویزیون و رسانههای تصویری است.
دوم اینكه وقتی از نسبت دین و رسانه سخن میگوییم، نظر به مطالعات رسانهای داریم که خود آن نیز دارای ابعادی است. یکی از ابعاد آن، مباحث ارتباطی و مطالعات ارتباطات است (که اغلب مفهوم مطالعات رسانه با آن مشتبه شده و یا برخی معتقدند باید تنها به همین بحث پرداخت و از دیگر ابعاد غفلت میکنند)؛ یعنی تلویزیون به عنوان یک وسیلۀ ارتباط جمعی.
یکی دیگر از ابعاد مطالعات رسانه جنبه هنری آن است. یعنی تلویزیون ضمن آن که رسانه است، یک هنر نیز به شمار می آید و از آن به عنوان یک رسانه هنری یاد می شود.
بُعد دیگر رسانه (رادیو و تلویزیون) بُعد سازمانی آن است. رسانۀ تلویزیون یک سازمان است که ویژگیهای خاص خودش را دارد. در حقیقت تلویزیون به عنوان یک سازمان رسانهای، علاوه بر مباحث عمومی سازمان، بحثهای سازمانی خاص خود را هم میطلبد؛ مانند بحث تولید و مدیریت پیام که از مباحث خاص سازمانهای رسانهای هستند.
بُعد دیگر تلویزیون، بُعد تکنولوژیک آن است که به مباحثی چون موجبیت تکنولوژی، فرهنگ تکنولوژی، اینهمانی رسانه و پیام و ... میپردازد.
پاسخ به چند پرسش
برای داشتن رسانۀ دینی ناگزیریم از دانش رسانهای متناسب با دین یا به تعبیری دیگر دانش دینی رسانه. گرچه ممکن است بتوان با تجربه و آزمون و خطا، بخشی از هدف (دستیابی به رسانۀ دینی) را محقق ساخت ولی تجربه در کنار دانش نتیجه خواهد داد. بنابراین ناچار هستیم از دستیابی به این دانش و تولید آن. بنابراین اگر مطلوبمان دستیابی به یک رسانۀ دینی است، نیازمند دانش رسانهای دینیای هستیم که به تمام گسترهای که برشمردیم، پرداخته باشد و تکبُعدی حرکت نکرده باشد.
گاهی در میان برخی مدیران این تفکر اشتباه شکل میگیرد که این گونه مباحث نظری، هیچ فایدهای ندارند و به جای آن باید به مباحث کاربردی پرداخت و بر روی آن سرمایهگذاری کرد. ولی آیا میتوان بدون مبانی نظری صحیح و پایههای نظری مستحکم، نظریهها و مباحث کاربردی را طرح کرد؟ بیشک برای طرح مباحث کاربردی پرداختن به حوزههای نظری و علوم کاربردی برآمده از مبانی مستحکم نظری راهگشاتر خواهند بود.
مسئلۀ دیگری که گاهی اوقات در مواجهه با این گونه مباحث نظری طرح میشود، این است که به جای پرداختن به این گونه مباحث، بهتر است به اصلاح سازمان انسانی رسانه بپردازیم و اگر این قسمت اصلاح شود و بتوانیم به سازمان انسانی دینمدار در رسانه دست یابیم، بیشک رسانۀ دینی نیز تحقق مییابد. ولی آیا میتوان سازمان انسانی رسانه را بدون مبانی نظری سازمان رسانهای دینی تأمین کرد؟ و یا چگونه میتوان انتظار داشت نیروی انسانی متدین بدون دانش رسانهای متناسب با مبانی دینی، جریان رسانهای دینی تولید کند؟ در حقیقت نیروی انسانی دینی صرف نمیتواند رسانۀ دینی تولید کند بلکه نیروی متدینی که دینی بیندیشد با استفاده از دانش رسانهای برآمده از اندیشۀ دینی شاید بتواند در رسیدن به رسانۀ دینی کمک كند.
از همین روست که میگوییم برای رسیدن به رسانۀ دینی ناگزیر از دانش رسانهای متناسب با دین هستیم و برای رسیدن به این دانش نیز باید همۀ جنبهها و ابعاد دین و رسانه را مدنظر قرار دهیم.
البته گاهی وقتی به بزرگی و عمق چنین حرکتی نگاه میکنیم، این پرسش به ذهن میآید که این مباحث تا چه زمانی ادامه خواهند داشت و چه وقت میتوان از این همه بحث و بررسی و پژوهش نتیجه گرفت؟ و چه زمانی این همه هزینه فایده خواهد داد؟ ولی نباید ناامید بود؛ چرا که میدانیم هر طرحی برای نتیجۀ درست دادن مستلزم نگاه عمیق و بلندمدت است.
فقر در ادبیات علمی
یکی از مشکلات ما در دانش رسانۀ دینی، فقر ادبیات است. آنچه که در غرب روی داده، بیشتر ناظر به مباحث دین رسانهای بوده و کمتر به مباحث رسانۀ دینی پرداختهاند. از آنجایی که بیشتر این مباحث هم با ترجمه وارد شده، در ادبیات ترجمهای نیز دچار فقر هستیم. البته در ریشهیابی این معضل به این حقیقت باید توجه کنیم که آنچه به عنوان دین در غرب مطرح است، نسبت به اسلام بسیار فضای محدودتری از جامعه را در برمیگیرد و عرصههای کوچکتری را شامل میشود ولی اسلام به همۀ عرصهها، حوزههای انسانی و حیات بشری میپرازد. آنچه که امروز در ایران مطرح است به واسطۀ نگاه اساتید به مباحث وارداتی از غرب، دچار همان فقر مذکور شده و عمدتاً پیرامون بحث دین رسانهای (دین رسانهایشده) میگَردد.
مشکل دیگر مطالعات رسانهای فعلی در ایران این است که به واسطۀ تأثیر فلسفۀ غرب در دیگر عرصههای دانش غربی، مبانی مطالعات رسانهای غرب و حتی مبانی روششناختی مطالعات رسانهای آن نیز تحت تأثیر نگاه غرب و متدولوژی آن قرار گرفته است و همین مطالعات غربی مبنای مطالعات رسانهای اساتید ما قرار گرفته است. البته به دلیل اینکه خاستگاه این مباحث در غرب بوده تا حدودی طبیعی است ولی باید توجه داشت که اساساً نگاه پوزیتیویستی غرب با مبانی دینی ما سازگاری ندارد. به دلیل تأثیر قطعی نگاه فلسفی و دینی بر مطالعات رسانهای (همان گونه که در غرب این اتفاق افتاد) با شکلگیری این مطالعات در دامان فضای تفکر دینی اسلام، روح حاکم بر این تفکر بر مطالعات رسانهای ما نیز اثر خواهد گذاشت.
البته آنچه در این ارتباط (میان مطالعات رسانهای و مبانی دینی) مهم است، فعلاً نحوۀ چگونگی این ارتباط یا سطح این ارتباط و تأثیرگذاری نیست بلکه نوع این ارتباط است. در واقع در ارتباط بین نظریههای رسانهای و مبانی دینی، سه دسته ارتباط بازیابی خواهد شد. دستۀ اول وفاق کامل که نظریۀ رسانهای دارای انطباق کامل با مبانی دینی است و به طور کامل پذیرفته میشود. دستۀ دوم نفی مطلق که نظریۀ مزبور رسانهای، به طور مطلق از سوی دین نفی و انکار میشود. دستۀ سوم ترمیم و تکمیل؛ و شامل نظریاتی است که نه به طور کامل از سوی دین نفی میشوند و نه کاملاً پذیرفته؛ بلکه نظریۀ دینی تلاش میکند با ایجاد تغییر و تحولاتی در آن نظریه، آن را ترمیم و یا تکمیل نماید. آنچه در حال حاضر برای ما اهمیت دارد، تعیین نوع ارتباط و نوع تغییرات و تحولات نظریههای رسانهای در این ارتباط است.
بیشک به دلیل فقر در ادبیات علمی مطالعات رسانهای غرب در نسبت با دین، مبنا قرار دادن جریانات ترجمهای نمیتواند به پیشبرد اهداف ما از مطالعات رسانهای (یعنی تحقق رسانۀ دینی) کمکی نماید. بنابراین پژوهشگران ما باید خود آستینها را بالا بزنند و دانش رسانهای بومیای تولید کنند که متناسب با ساختارهای فرهنگی و دینیمان باشد.
البته باید توجه داشت که کار در این حوزه، کاری میانرشتهای است و کسی که میخواهد در این حوزه از مباحث وارد شود، باید علاوه بر تسلط بر دانش رسانهای و نظریههای ارتباطات، نسبت به مبانی فلسفی غرب، جریان تفکر غربی و همچنین مبانی تفکر اسلامی، آگاهی کامل داشته باشد. گرچه در مباحث گوناگون نسبت این آگاهی نیز متغیر خواهد بود؛ برای نمونه در بحث کارکرد تربیتی رسانه، آگاهی نسبت به نظریههای تربیت دینی پررنگتر خواهد شد ولی در هر صورت برای بازشناسی ردپای تفکر غربی در نظریههای رسانه، گریزی از آشنایی با جریان تفکر غرب (تفکر فلسفی غرب) نیست. گرچه لزومی ندارد که وی در همۀ این عرصهها صاحبنظر باشد ولی آگاهی کامل از نظریههای موجود امری الزامی است.
امید است که این همایش بتواند گامی مؤثر در مسیر تولید این دانش و تحقق رسانۀ دینی بردارد.
نویسنده:سیدحمید میرخندان
منبع:ماهنامه رواق هنر واندیشه ،شماره سی ونهم و چهلم