امروزه تلویزیون منبع اصلی کسب اطلاعات برای بسیاری از افراد است. اطلاعات مربوط به افراد، نه فقط در برنامههای تلویزیونی، که در دیگر برنامه ها نیز عموما از طریقی باواسطه منتقل میشود. اگرچه ما هرگز این افراد را در دنیای واقعی مشاهده نمیکنیم، ولی احساس ما این است که چنین افرادی را ـ که اغلب در تلویزیون مشاهده کرده ایم ـ میشناسیم. شاید شخصیتهای داستانی رسانهها نیز مانند افرادی که در خیابان مشاهده میکنیم، زنده و واقعی به نظر آیند. در حقیقت رسانهها با برداشتی از واقعیت، شخصیتهایی میسازند كه برای ما آشنا هستند ولی پس از مدتی این انسانهای رسانهساخته آنچنان دنیای واقعیت و تخیل را به هم میآمیزند كه به راحتی نمیتوان تشخیص داد آنچه در رسانه میبینیم، واقعیت است یا آنچه در اطرافمان رخ میدهد. این به ویژه در زمانی كه تنها راه درك ما از واقعیتهای اطراف منحصر در رسانه و برنامههای آن باشد بیشتر خود را نشان میدهد. آنهایی كه یگانه راه دستیابی به اطلاعات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را اخبار و برنامههای تلویزیون میدانند و از رسانههای چاپی كمتر بهره میبرند، بیشتر درگیر این معضل هستند. در دنیای غرب كه رسانهها بر همۀ شوون حاكم هستند تلقی یك شهروند غربی از شخصیتهای دنیای حقیقی میتواند دستخوش شخصیتهای رسانهای شود و این مهمی است كه بررسی آن میتواند به فهم سامانۀ رسانه در ساخت و پرداخت شخصیتهای رسانهای و تاثیرش بر واقعیتها موثر باشد. البته این مقاله و نتایج آن میتواند در تحلیل برنامههای سیاسی و تاثیر آنها در تلقی عامه از یك چهرۀ سیاسی هم به كار آید. همچنین تاثیر وقایع سیاسی روز بر قضاوتهای بینندگان را به تحلیل بنشیند. گرچه مقالاتی از این دست واجد اطلاعاتی برای رفتارشناسی جامعۀ مخاطب رسانۀ غربی نیز هست كه میتواند مادۀ خام مناسبی برای مطالعات عمیق سیاسی، فرهنگی و رسانهای مغربزمین باشد.
در مقالۀ بلندبالای رهبران جهان در مقام شخصیتهای سینمایی (با تمركز بر شخصیتهای صدام حسین، اسامه بن لادن، تونی بلر، جرج دبلیو بوش) نوشتۀ اللی كونجین[1] و براد بوشمن[2] در این باره تحقیق مفصلی شده است. در درآمد این مقاله چنین میخوانیم:
موضوع مهم این است که آیا ما آن افراد حقیقی (برای نمونه، شخصیتهای غیر داستانی نظیر سیاستمداران و چهرههای مشهور) را که فقط از طریق رسانه میشناسیم به صورتی غیر از شخصیتهای داستانی رسانهها تصور میکنیم؟ این پرسش از آنجا اهمیت مییابد که همواره در رسانهها تشخیص واقعیت از خیال دشوارتر میشود؛ برای نمونه، تلویزیونِ واقعیت[3] مرز میان جهان واقعی و جهان داستانی را تیره و تار میکند. این برنامهها ـ نظیر برنامۀ ساحل لاگونا[4]ـ فقط یک نمایشنامه را اجرا میکنند؛ ولی با وجود این، آنچه بینندگان را قانع میکند این است که این نمایشها روزنۀ نگاه حقیقی به زندگی هستند. این مقاله، اعتبار یک الگوی نظری را در زمینۀ توضیح دربارۀ چگونگی فهم بینندگان از افرادی حقیقی، که به دفعات در تلویزیون مشاهده میشوند، میسنجد. قصد ما به طور خاص، سنجش این امر است که آیا رهبران جهان به شکلی متفاوت از شخصیتهای داستانی فهمیده میشوند یا خیر؟
در همین زمینه نویسندگان مقاله با یادآوری یك نمونه تلاش میكنند اهمیت موضوع مدنظر خود را بیان كنند:
جالب است! نمایش تلویزیونی واقعیت را بکش،[5] پشت صحنۀ بعضی از شخصیتهای بسیار شکبرانگیزی را نشان میدهد. در برنامۀ واقعیت را بکش، شخصیتهای داستانی تلویزیونِ واقعیت، با یکدیگر در زیر یک سقف زندگی میکنند. همچنین برنامه های خبری واقعی نیز برای جذب مخاطبانِ بیشتر، از تکنیکهای وامگرفته از برنامههای داستانی استفاده میکنند؛ برای نمونه، میزانسن (یا ترتیب آرایش صحنه) اغلب مولفۀ اصلی گزارشهای لحظه به لحظه است. گزارشگران عموماً در صحنههایی نشان داده میشوند که پشت سرشان تصویری مربوط به آن اتفاق ـ مانند آمبولانس، ماشین پلیس یا ساختمان آتشگرفته ـ در حال نمایش است و گویی آنها مثل شاهدان عینی ماجرا از ابتدا در صحنه حاضر بودهاند. آرایش صحنه، راهکاری داستانی است که از لحاظ تصوری، باورپذیری را به گزارش خبری میافزاید. دنیای داستانی نیز در حال واقعیتر شدن است. پیش از این، به سادگی میشد گفت موجودات داستانی مانند گودزیلا یا کینگ کونگ ساختگیاند. حتی شخصیتهای تبهکار در دهههای 1970 و 1980 (مانند فردی کروئگر[6] در فیلم کابوس بر فراز خیابان الم،[7] جیسون و ورهیز[8] در فیلم جمعۀ سیزدهم[9] و میشاییل میر[10] در فیلم هالووین[11]) با معیارهای کنونی، ساختگی به نظر میرسند. اکنون موجودات داستانی و شخصیتهای تبهکار، بسیار واقعیتر شدهاند؛ برای نمونه، برنامۀ افسانههای شهر[12] داستانهایی را نشان میدهد که در واقعیت اتفاق افتادهاند (برای نمونه زوجی که تحتتاثیر ال. اس. دی[13] کودکشان را در فر آشپزی پختند)؛ در حالی که افرادی که این حوادث را بازگو میکنند، خودشان شاهد عینی ماجرا نبودهاند. شخصیتهای تبهکار کنونی ممکن است قدرتهای فراطبیعی نیز داشته باشند؛ ولی با وجود این، شخصیتهایی هستند که واقعی به نظر میآیند و شاید حتی ـ مانند مادران ـ همدلی ما را نیز برانگیزند. افزون بر این، فیلمهای کنونی دربارۀ قاتلان زنجیرهای، همۀ خشونت را تصویری و واقعیتر از گذشته به نمایش میگذارند. در اینباره میتوان از فیلمهای غریزۀ اصلی،[14] سکوت برهها،[15] سگهای آب انبار،[16] داستان عامیانه[17] و رودخانۀ اسرارآمیز[18] نام برد. نیز نمایشهایی تلویزیونی مانند سوپرانوها[19] نسبت به نقاط حساس ماورای بنفشی که احتمالا در دنیای واقعی وجود دارند، حسی همدلانه ایجاد میکنند. مخاطبان برای نخستینبار حتی توانستند روایت داستانی جنگ واقعی عراق را در جلوههای ویژۀ نمایش نظامی در آنجا[20] ببینند.
نكتۀ مهم مقاله جایی است كه نویسندگان مقاله بیان میكنند كه دربارۀ اینکه آیا شخصیتهای واقعی و داستانی رسانهها به شکلی متفاوت از یکدیگر تصور میشوند، تحقیق منتشرشدهای پیدا نكردهاند. به زعم آنان حتی یک الگوی نظری نیز یافته نشده است که امکان پاسخگویی به این پرسش را که آیا تصورات مربوط به شخصیتهای واقعی و داستانی متفاوت خواهند بود یا نه بدهد، تا در پی آن بتوان برای پژوهشهای موثر بعدی فرضیاتی مطرح كرد. این مقاله در تلاش است تا شاید بتواند این خلا علمی را پر کند.
ما برای پاسخ به این پرسش که بینندگان چگونه شخصیتهای رسانهای را ـ جدا از واقعی بودن یا داستانی بودنشان ـ تصور میکنند، یک الگوی نظری ارائه خواهیم کرد. افزون بر این، سازگاری این الگو با واقعیت را با مقایسه تصور بینندگان از شخصیتهای واقعی و شخصیتهای داستانی خواهیم سنجید.
الگوی نظری
نویسندگان مقاله تلاش میكنند تا به یك الگوی نظری جهت تحلیل شخصیتهای داستانی برسند و با الگو قرار دادن آن به بررسی نحوۀ نمایش چهرههای سیاسی در رسانه بپردازند. در این بخش از مقاله الگوی نظری جالب و كاربردیای ارائه شده است كه میتواند به كار تحلیلهای برنامههای رسانهای ما هم بیاید. این الگوی نظری به منظور بررسی این پرسش است که بینندگان چگونه شخصیتهای واقعی و داستانی را در رسانههای جمعی ارزیابی میکنند. نویسندگان مقاله ابتدا اهداف خود از نگارش مقاله را تبیین میكنند:به طور خاص، این تحقیق به این پرسش میپردازد که «آیا ما رهبران سیاسی را به صورتی متفاوت از شخصیتهای داستانی یا تلویزیونی درک میکنیم؟» جالب اینجاست که بیشتر ما رهبران جهان را مانند شخصیتهای داستانی فقط از طریق رسانهها میشناسیم. ما به دنبال این هستیم دربارۀ اینکه «شخصیتهای حقیقی چگونه در تلویزیون درک میشوند؟» شناخت تازه ای به دست آوریم.
بنابر ادعای نویسندگان مقاله (در الگوی نظری پیشنهادی) سه عامل اصلی بر چگونگی قضاوت ما دربارۀ شخصیتهای رسانهای تاثیر میگذارند:
اخلاقیات (مثلا آیا این شخصیت خوب است یا بد؟)
زیباییشناسی (مثلا آیا این شخصیت زشت است یا زیبا؟)
معرفتشناسی (مثلا آیا این شخصیت واقعی است یا غیرواقعی؟).
سپس نویسندگان مقاله یك الگوی ساده شدۀ نظری برای بررسی شخصیتهای سیاسی رسانه ارائه میدهند. این الگو شامل سه مرحله است: رمزگذاری، مقایسه و پاسخ. این مراحل به شرح زیر هستند:
رمزگذاری: در مرحلۀ رمزگذاری، بینندگان بر حسب کیفیات اخلاقی، زیباییشناختی و معرفتشناختی دربارۀ شخصیتهای داستانی رسانهای قضاوت میکنند. این الگو پیشبینی میکند که شخصیتهای خوب، زیبا و واقعی، همدلی[21] و قدرشناسی[22] را افزایش میدهند و از دوری[23] بینندگان با شخصیتها میکاهند. مقایسه: در مرحلۀ مقایسه، بینندگان شخصیتهای داستانی را از نظر مناسبت[24] این شخصیتها با اهداف و دلمشغولیهای آنها؛ بر اساس آرزوهای مثبت یا منفیشان برای آن شخصیت که ظرفیت[25] خوانده میشود و بر حسب شباهت[26] خصوصیات و مقدراتشان با خود مقایسه میکنند. هرچه این ادراکات همپوشانی بیشتری داشته باشند، بینندگان بیشتر تمایل دارند با شخصیتهای داستانی همدلی کنند و با آنها احساس صمیمیت داشته باشند. پاسخ: ارزیابیهایی که در مراحل رمزگذاری و مقایسه انجام شده است، یا بینندگان را به سوی احساس نزدیکی نسبت به شخصیتهای داستانی میل میدهد (دوست شدن)، که همدلی خوانده میشود و یا به سوی دوری از آنها (حفظ فاصله با آنها) که دوری نامیده میشود. بر خلاف تصور عموم دربارۀ دوست داشتن صرفا بر پایۀ همدلی، فرض اولیۀ ما این است که همدلی و دوری، فرآیندهای همزمانی هستند که در ترکیب با هم معین میکنند که بینندگان تا چه اندازه شخصیتهای داستانی را دوست دارند.
پس هدف از این تحقیق، بررسی این پرسش است که آیا افراد حقیقی ـ مانند شخصیتهای تلویزیونی و تخیلی ـ در رسانهها درک و ارزیابی میشوند؟ برخی از مطالعات نشان میدهند که پاسخ این پرسش، دستکم بر اساس سه عامل رمزگذاری در الگوی نظری مذكور (خصوصیاتِ اخلاقی، زیباییشناختی و معرفتشناختی) مثبت است. در مقاله اشاره شده است كه:
از نظر خصوصیات اخلاقی، تحقیقات نشان دادهاند که میزان مقبولیت رؤسای جمهور آمریکا تا حد زیادی متناسب با مرتبۀ اخلاقی آنهاست. از نظر مشخصات زیباییشناختی، تحقیقات نشان دادهاند سیاستمدارانی که از نظر ظاهری جذابند، میتوانند تا 28% بیشتر از دیگران رأی کسب کنند. از لحاظ خصوصیات معرفتشناختی، تا کنون تحقیقی دربارۀ چهرههای سیاسی یا رهبران جهان انجام نشده است؛ با وجود این، عاقلانه به نظر میرسد که تصور کنیم چهرههای شناختهشدهای مانند سیاستمداران، از شخصیتهای داستانی واقعیتر درک شوند. تحقیقات پیشین نشان دادهاند که برنامههای واقعی نسبت به برنامههای بنا شده بر پایۀ تخیل، اثر نیرومندتری بر بینندگان میگذارند. تصورات غالب در ساخت برنامههای سینمایی و تلویزیونی ـ مانند این داستان بر اساس واقعیت است[27] نیز مدعی آنند که همدلی بینندگان در برنامههای واقعیتر، بیشتر از برنامههای شبیه آنها ست.
در ادامه نویسندگان مقاله مدعی هستند الگوی ارائهشدۀ آنها با «دادههای به دستآمده از نمایش شخصیتهای داستانی در رسانهها، سازگاری خوبی نشان داده است». این تحقیق به دنبال سنجش این امر است که آیا این الگو با دادههای مربوط به رهبران حقیقی جهان که گهگاه در رسانهها به تصویر درمیآیند، سازگاری دارد یا نه؟ گرچه مطمئناً رهبران جهان افرادی واقعی هستند «ولی برخوردی که اغلب با آنها داریم، از طریق رسانه های جمعی است». نویسندگان برای بررسی تحقیق حاضر، چهار شخصیت سیاسی جهان معاصر را انتخاب كردهاند: جرج دبلیو. بوش، تونی بلر، اسامه بن لادن و صدام حسین. چرا که این تحقیق کمی پیشتر از آغاز جنگ دوم خلیج فارس در سال 2003 شروع شد و تا کمی پس از پایان آن ادامه یافت.
دربارۀ تحقیق
فرضیات
در این تحقیق شش فرض مورد آزمایش قرار گرفته است:نخستین فرض اینکه نتایج مربوط به رهبران جهان میبایست از لحاظ سازگاری با الگوی نظری، با نتایج مربوط به شخصیتهای داستانی مقایسه میشد. به کار بردن یک الگوی نظری دربارۀ رهبران جهان که در اصل برای شخصیتهای داستانی طراحی شده، کار دشواری بود؛ چرا که انتظار میرود رهبران جهان با چندین ملاک معنادار از شخصیتهای داستانی سینما متمایز باشند. همچنین انتظار داشتیم که رهبران حقیقی در قیاس با شخصیتهای داستانی سینما خوبتر (فرض دوم)، واقعیتر (فرض سوم)، مناسبتر (فرض چهارم) و از نظر عاطفی، همدلتر (فرض پنجم) به شمار روند. افزون بر این، انتظار میرفت که شاخصه های همدلی و دوری، در کنار یکدیگر بهتر از حالت تنهایی، شاخص دوست داشتن یا دوست نداشتن این رهبران را توضیح دهند (فرض ششم).
افزون بر سنجش این فرضیات در این تحقیق، فهم افراد از رهبران جهان ـ پیش و پس از جنگ دوم خلیج فارس ـ سنجیده شده است تا تاثیر جنگ و نتایج آن بر فهم افراد از رهبران جهان بررسی شود. با وجود این نویسندگان مقاله مدعی هستند كه:
دربارۀ تغییراتی که به دنبال جنگ در فهم افراد نسبت به رهبران جهان روی میدهد، فرضیهای ابتدایی نداشتیم. احتمال میرفت که در فهم افراد از این رهبران تغییر چندانی حاصل نشود؛ زیرا آنها نظرات سخت و محکمی نسبت به این رهبران داشتند و جنگ نمیتوانست به سادگی این نظرات را تغییر دهد. همچنین احتمال میرفت که تصویر بوش پس از جنگ به سمت منفی میل پیدا کند؛ زیرا این تحقیق در اروپای قدیم انجام میشد که به نگرش انتقادآمیز نسبت به برتریطلبی آمریکا شهره است.
روش
در این تحقیق سه نمونه تهیه شده است كه در یكی (نمونۀ پیش از جنگ) شرکتکنندگان 401 دانشجو (138 مرد و 263 زن) از رشتههای مختلف دانشگاه وی یو در آمستردام هلند بودند با میانگین سنی 20.8 سال بودند. دادههای گردآوریشده از نمونۀ پیش از جنگ شرکتکنندگان در آستانۀ جنگ دوم خلیج فارس، در تاریخ 13 و 14 فوریۀ 2003 گردآوری شد. در اوایل آن هفته، کالین پاول (وزیر خارجۀ ایالات متحده آمریکا) اعلام کرده بود شواهد خدشهناپذیری حاکی از وجود سلاحهای کشتارجمعی در عراق در دست است. جهان در انتظار حملۀ آمریکا به عراق بود. جنگ در تاریخ 19 مارس 2003 آغاز شد.در نمونۀ دوم (نمونۀ پس از جنگ) شرکتکنندگان 131 دانشجوی مختلف (24 مرد و 109 زن) از همان جامعۀ آماری پیش از جنگ بودند. میانگین سن آنها 23.7 سال بود. در تاریخ 1 می 2003، فقط 43 روز پس از اعلام شروع جنگ در عراق، جرج دبلیو. بوش به مردم آمریکا گفت كه «عمدۀ عملیات رزمی در عراق پایان گرفته است.» داده های گردآوری شده از نمونۀ پس از جنگ، حدود دو هفته پس از این اظهارات، در تاریخ 12 می 2003 به دست آمده اند.
در نمونۀ سوم (مربوط به شخصیتهای داستانی) در نوامبر سال 2000 ارزیابی شخصیتهای داستانی به صورت جداگانه، که از همان جامعۀ آماری پیش و پس از جنگ انتخاب شده بود، به دست آمد. شرکتکنندگان 318 دانشجو (138 مرد و 175 زن) بودند. میانگین سنی آنها 22.4 سال بود. شرکتکنندگان به طور اتفاقی به یکی از هشت وضعیت طرح میان موضوعی تحقیق (وضعیت اخلاقی: خوب در مقابل بد)، (وضعیت زیباییشناختی: زیبا در مقابل زشت)، (وضعیت معرفتشناختی: واقعی در مقابل غیرواقعی) اختصاص داده شدند.
لوازم و مقیاسها
عکسهای سیاه و سفیدی از بوش، بلر، بن لادن و صدام انتخاب شدند که قابل مقایسه باشند (جهت صورتها مشابه، اندازهها برابر، کادرها برابر و حالت خندهها مشابه بود).بر اساس عوامل مطرح در الگوی نظری، پرسشنامهای با 104 فقره، برای قیاس سه مولفۀ اخلاقی، زیباییشناختی و معرفتشناختی طراحی شد.
نمونهای از مقیاس اخلاقی شامل عباراتی است مانند: «من..........را قابل اعتماد میدانم» و «من...........را دروغگو میپندارم».
نمونهای از مقیاس زیباییشناختی شامل عباراتی است مانند: «..........به نظر من جذاب است» و «.......... ظاهری ناخوشایند دارد».
نمونهای از مقیاس معرفتشناختی شامل عباراتی است مانند: «به گمانم..........در زندگی واقعی وجود دارد» و «به نظر من..........ساختگی است».
همچنین این پرسشنامه عوامل میانجی[28] الگو را نیز میسنجید، که عبارت بودند از شباهت، مناسبت و ظرفیت (شکل شمارۀ 1 را ببینید). مقیاس مشابهت صورتهای مختلف، شباهت با یک فرد از جمله شخصیت، طرز رفتار، نگرشها و ظاهر را از یکدیگر متمایز کرده است. نمونهای از مقیاس مشابهت شامل عباراتی است از مانند: «من دقیقا شبیه .......... هستم» و «شخصیت من با شخصیت..........تفاوت دارد». مقیاس مناسبت، قدر و اهمیت رهبران را نزد هر فرد میسنجد. نمونه ای از مقیاس مناسبت شامل عباراتی است مانند: «به نظرم ..........برای من پر معنا است» و «.......... به گمانم چهرۀ زائدی است». مقیاس ظرفیت شامل مواردی بود که بر تمایل فرد به یک رهبر جهانی، برای رسیدن به نتیجه در وقایع مختلف دلالت داشت. نمونهای از مقیاس ظرفیت شامل عباراتی است مانند: «امیدوارم که..........موفق شود» و «دوست دارم..........شکست بخورد».
پرسشنامه در پایان، متغیرهای نهایی الگو را میسنجید: همدلی، دوری و قدرشناسی. نمونهای از مقیاس همدلی شامل عباراتی است مانند: «من با..........احساس نزدیکی میکنم» و «من با .......... احساس همدردی میکنم». نمونهای از مقیاس دوری شامل عباراتی است مانند: «احساس میکنم با..........فاصله دارم» و «..........احساس بیاعتنایی در من به جا میگذارد». مقیاس قدرشناسی این قضیه را میسنجد که شرکتکنندگان، آن رهبر را دوست دارند یا نه. نمونهای از مقیاس قدرشناسی شامل عباراتی است مانند: «.......... فرد بزرگی است» و «..........کسلکننده است».[29] در کل، پرسشنامه شامل 115 فقره پرسش بود.
نتایج
برخی از نتایج قابل تامل تحقیق به شرح زیر هستند:1. اختلاف معناداری در کیفیت عکس رهبران (پیشتر این شخص را دیدهام) و آشنایی حضوری (احساس میکنم این شخص را می شناسم) مشاهده شد.
2. رهبران جهان به شکل عمده ای پس از جنگ دوم خلیج فارس کمتر واقعی و بیشتر غیرواقعی تصور میشدند. همدلی پس از جنگ نسبت به پیش از جنگ کاهش یافته بود. رهبران جهان پس از جنگ نسبت به پیش از جنگ، کمتر به هم شبیه بودند. در کل، تصور افراد پس از جنگ نسبت به پیش از جنگ کمتر مثبت و بیشتر منفی بود.
3. سه ماه جنگ به سختی تصور بینندگان را نسبت به رهبران جهان تغییر داده بود.
5. به طور میانگین، رهبران جهان به صورت قابل ملاحظهای بدتر از شخصیتهای داستانی به نظر میرسند که این قضیه فرض دوم را نقض میکند؛ برای نمونه، رهبران جهان به نسبت شخصیتهای داستانی، به شکل معناداری بدتر و کمتر خوب تصور میشوند. شایان ذکر است که رهبران جهان و شخصیتهای داستانی، هر دو به صورت یکسان، واقعی یا غیرواقعی تصور میشوند که این امر، فرض سوم را نقض میکند.