چهارچوبهای ما
وقتی میخواهیم دربارۀ شخصیتهای یك قصه قضاوت كنیم، باید ببینیم آیا در چهارچوبی كه كارگردان خلق كرده است میگنجند یا خیر. نه اینكه در فضایی انتزاعی دربارۀ آنها قضاوت كنیم. نباید با تصورات ذهنی خود به نقد یك سریال وارد شویم و بعد بگوییم كه سریال اشتباهاتی داشتهاست. باید چهارچوبهای یك سریال را پیدا كرد و سپس ببینیم آیا چیزی كه به ما نمایش دادهشده به آن چهارچوبها وفادار بوده است یا خیر.
در سریال میوۀ ممنوعه از دو خانواده بهره بردیم. یكی خانوادۀ شایگان و دیگری خانوادۀ فتوحی؛ در هر كدام از این دو خانواده یك ویژگی را پیگیری كردیم و آن وجود یا عدم وجود تربیت دینی بود. در حقیقت دنبال این بودیم به بیننده نشان دهیم آیا بود و نبود تربیت، تاثیری بر رفتارهای كلان و جزیی افراد دو خانواده خواهد گذاشت یا خیر.
در خانوادۀ شایگان دین باوری درستی وجود نداشت و این ویژگی مهم خانوادۀ شایگان بود. برای همین فرد اول خانواده در برابر مشکلات متعدد قرار گرفت و در نهایت آنگونه كه شاهد بودیم از داستان محو شد. در حقیقت نبود یك چنین ویژگی مهمی باعث شد وقتی فردی چون شایگانِ بزرگ در برابر مشكلات اقتصادی قرار می گیرد دست به بازی خطرناكی بزند و دخترش را وجه المصالحه قرار دهد.
البته این كمبود در خانوادۀ شایگان با شدت و ضعفهای متفاوتی وجود داشت. هستی نیز در جاهایی از سریال به دلیل بی بهره بودن از همان تربیت دینی، خود را با خواستههای پدرش هماهنگ میكند یا فرزاد هم به همان شكل؛ ولی با نگاهی به نوع برخورد حاج یونس فتوحی با مشكلات و بحرانهایی كه به آن دچار شد متوجه میشویم كه رفتار او در برابر مصائب و ابتلائات در نهایت بسیار با برخوردهای شایگان متفاوت بود. چرا؟ چون تربیت دینی و دین باوری در او قوی بود. آثار همین دین باوری بود كه او را از مخمصۀ عشق به هستی رهانید و حتی باعث نجات هستی و احیای كارخانه شد. این مسئله را میتوان از خلال دیالوگی كه مصطفی، داماد حاج یونس به غزاله گفت دریابیم:
من به پدرت غبطه میخورم. چون زیر این طوفان سنگینی كه به زندگی او وزید خم شد ولی نشکست.
حاج یونس توانست خودش را واکاوی کند، پیدا کند و در نهایت تصمیم درست را بگیرد و این ناشی از وجود یك باور عمیق و قوی دینی بود كه می تواند در مواقع هولناك آدم را نجات دهد. به هر حال سریال میوۀ ممنوعه داستان تقابل دو خانواده بود و باید در همین سطح مورد قضاوت قرار گیرد. داستان پرداختن به شخصیت حاج یونس نبود كه بتوان به سریال ایراداتی دربارۀ كم و كیف مذهبی بودن او و خانواده اش وارد ساخت.
گاهی میپرسند مگر میشود خانوادهای با آن شدت مذهبی بودن كه در رفتار و كردار حاج یونس دیدیم، فرزندی چون جلال فتوحی بار بیاورد؟ در حقیقت در خود سریال به این پرسش پاسخ داده شدهاست. در جایی حاج یونس با قدسی نشستهاند و دربارۀ علل مصائبی كه بر آنها رفته، گفتوگو میكنند. قدسی میگوید چرا این اتفاق برای ما كه نان حلال به بچههایمان داده بودیم افتاد و پاسخ می شنود كه دادن نان حلال حق بچه است، چیزی که ما از آن غفلت کردیم تربیت بود. یعنی در خود سریال هم بر نبود تربیت درست دینی در جلال و تبعات آن تاكید شد.
معتقدیم سریالی که در طول ماه مبارک رمضان یا بقیۀ ایام سال پخش میشود باید در جامعه ایجاد گفتمان اجتماعی کند و آدمها دربارۀ آن حرف بزنند. آن سریال باید بخشی از مشکلات جامعه را بیان كند. مردم باید مشكلات جامعۀ خود را در سریال ببینند تا دربارۀ آن اندیشه كنند. این مهم در سریال میوۀ ممنوعه رخ داد. خیلی از ما با فرزندانمان مشكلات جدی داریم ولی این مشكلات ناشی از مال حرام خوردن نیست. ناشی از این است كه فرصت نداریم ماهی یك بار با بچههای خود پارک برویم، حرف بزنیم، تنهایی غذا بخوریم تا بتوانیم در محیطی دوستانه با خواستهها و مشكلاتشان آشنا شویم. حتی در سریال وقتی برای نخستین بار حاج یونس با هستی روبهرو میشود از ورای عكس دخترش غزاله است. در حقیقت این صحنه میخواهد بیان كند كه آغاز گرایش عاطفی حاج یونس به هستی در قالب جایگزین كردن هستی به جای دختری است كه حاج یونس از او جفا دیده است.
این سریال شرایطی ایجاد کرد که دو خانواده را در كنار یكدیگر ببینیم و با هم مقایسه كنیم تا تاثیر حضور دین و تربیت دینی را در زندگی حس كنیم.
مسیحیت اگر باقی مانده به اتكای هنر است. در حالی كه می دانیم مسیحیت چیزی در برابر آموزههای اسلام برای عرضه كردن ندارد. روحانیت مسیحی، سینما را قبول دارد، باور دارد، از آن حمایت میکند و به كمك آن برخی تعالیم خود را ترویج میكند. ولی ما فاقد این نوع نگاه و البته جسارت هستیم.
هم چنین باید نگاه خود به تدین را اصلاح كنیم. گاهی میشنوم كه به شخصیتهای مذهبی سریالها این ایراد را وارد میكنند كه چرا فلان شخصیت مذهبی ریش نداشت یا چادر به سر نمیكرد. به نظر بنده این سخنان از روی ساده دینی است و با حقایق جامعه در تضاد است. برای نمونه اگر در سریال اغماء، دكتر بردیا چادر به سر نداشت خیلی در نگاه مخاطب تاثیر میگذاشت؟ آیا بیننده دیگر او را به عنوان زنی مذهبی نمیپذیرفت؟ یا چه اندازه ریش دار بودن و نبودن مصطفی در سریال میوۀ ممنوعه به پرداخت شخصیت او كمك میكرد؟
از طرفی برخی منتقدین به درستی یك سریال را نمیبینند و همین باعث میشود نتوانند منطق داستان را درك كنند. گاهی هم منتقد از بسیاری تحولات اجتماعی بیخبر است. برای نمونه امروزه فرار دختران، یکی از پدیدههایی است که وجود دارد. در برخی شهرستانها به علت عدم تمایل دختران به ازدواج با كسانی كه خانوادهها به ایشان تحمیل میكنند، خودسوزیهایی رخ می دهد. اینکه بگوییم نمایش دختری كه برای رسیدن به مرد مطلوب خود از قاضی اجازه میگیرد، نامطبوع است و آموزشهای غلط اجتماعی میدهد، درست نیست. او به جای آن كه فرار كند و اسیر تبعات غلط آن شود راهی را رفته كه هم قانونی است، هم عقلایی و هم شرعی؛ حال شاید عرف نپسندد.[1] نمیتوان در برابر این مسائل اجتماعی ساكت بود یا راه حل درست را نشان نداد. از یاد نبریم قاضی در همین نظام در حال رشد است و حكم میدهد. این گونه نیست كه اگر فردا هر دختری به دادگاه رفت قاضی حكمی به نفع او دهد. پس نگرانی ما از بابت مطرح شدن این مسئله برای چیست؟
در هر صورت نبایست همۀ حرفها را در یك سریال زد. سعی مدیران رسانه این است كه پیامهای مطلوب را در چند سریال و در همۀ ایام سال بزنند. برای نمونه در سریال مدار صفر درجه یا سریال زیر تیغ[2] حرفهایی زده شدند كه سریال میوۀ ممنوعه گنجایش آن سخنان را نداشت.
نویسنده: مهدی فرجی
منبع: ماهنامه رواق هنر واندیشه ،شماره هفدهم و هجدهم
1. دربارۀ هم كفو بودن شخصیت غزاله و مصطفی در جایی از سریال از زبان روحانی می شنویم كه به حاج یونس می گوید معیار باید انَّ اكرمكم عندالله اتقكم باشد. نباید با جوانی مومن كه جنگ رفته، جانباز است، برای كسب رضایت پدر همسرش تلاش می كند و اهل است با كِبر برخورد كرد. این جا نه تنها كاربرد روحانی سریال نشان داده میشود و از آن حالت تزیینی برخی سریالها خارج می شود بلكه پیامهای مدنظر هم به بیننده منتقل می شوند.
2. در سریال زیر تیغ كه یكی از سریالهای پر مخاطب رسانه بود، بحث آزمون الهی مطرح شد. همان بحثی كه در سریال میوۀ ممنوعه هم وجود داشت ولی به یك شكل دیگر. این تنوع در بیان مسئله، سعی میشود در ساختههای رسانهای رعایت شود. جالب آنكه سریال زیر تیغ یكی از سریالهایی بود كه از موضوع عشق كه این روزها منتقدین رسانۀ ملی به وجود آن در سریال ها ایراد وارد میكنند بی بهره بود ولی توانست مخاطب خویش را به دست آورد.
وقتی میخواهیم دربارۀ شخصیتهای یك قصه قضاوت كنیم، باید ببینیم آیا در چهارچوبی كه كارگردان خلق كرده است میگنجند یا خیر. نه اینكه در فضایی انتزاعی دربارۀ آنها قضاوت كنیم. نباید با تصورات ذهنی خود به نقد یك سریال وارد شویم و بعد بگوییم كه سریال اشتباهاتی داشتهاست. باید چهارچوبهای یك سریال را پیدا كرد و سپس ببینیم آیا چیزی كه به ما نمایش دادهشده به آن چهارچوبها وفادار بوده است یا خیر.
در سریال میوۀ ممنوعه از دو خانواده بهره بردیم. یكی خانوادۀ شایگان و دیگری خانوادۀ فتوحی؛ در هر كدام از این دو خانواده یك ویژگی را پیگیری كردیم و آن وجود یا عدم وجود تربیت دینی بود. در حقیقت دنبال این بودیم به بیننده نشان دهیم آیا بود و نبود تربیت، تاثیری بر رفتارهای كلان و جزیی افراد دو خانواده خواهد گذاشت یا خیر.
در خانوادۀ شایگان دین باوری درستی وجود نداشت و این ویژگی مهم خانوادۀ شایگان بود. برای همین فرد اول خانواده در برابر مشکلات متعدد قرار گرفت و در نهایت آنگونه كه شاهد بودیم از داستان محو شد. در حقیقت نبود یك چنین ویژگی مهمی باعث شد وقتی فردی چون شایگانِ بزرگ در برابر مشكلات اقتصادی قرار می گیرد دست به بازی خطرناكی بزند و دخترش را وجه المصالحه قرار دهد.
البته این كمبود در خانوادۀ شایگان با شدت و ضعفهای متفاوتی وجود داشت. هستی نیز در جاهایی از سریال به دلیل بی بهره بودن از همان تربیت دینی، خود را با خواستههای پدرش هماهنگ میكند یا فرزاد هم به همان شكل؛ ولی با نگاهی به نوع برخورد حاج یونس فتوحی با مشكلات و بحرانهایی كه به آن دچار شد متوجه میشویم كه رفتار او در برابر مصائب و ابتلائات در نهایت بسیار با برخوردهای شایگان متفاوت بود. چرا؟ چون تربیت دینی و دین باوری در او قوی بود. آثار همین دین باوری بود كه او را از مخمصۀ عشق به هستی رهانید و حتی باعث نجات هستی و احیای كارخانه شد. این مسئله را میتوان از خلال دیالوگی كه مصطفی، داماد حاج یونس به غزاله گفت دریابیم:
من به پدرت غبطه میخورم. چون زیر این طوفان سنگینی كه به زندگی او وزید خم شد ولی نشکست.
حاج یونس توانست خودش را واکاوی کند، پیدا کند و در نهایت تصمیم درست را بگیرد و این ناشی از وجود یك باور عمیق و قوی دینی بود كه می تواند در مواقع هولناك آدم را نجات دهد. به هر حال سریال میوۀ ممنوعه داستان تقابل دو خانواده بود و باید در همین سطح مورد قضاوت قرار گیرد. داستان پرداختن به شخصیت حاج یونس نبود كه بتوان به سریال ایراداتی دربارۀ كم و كیف مذهبی بودن او و خانواده اش وارد ساخت.
گاهی میپرسند مگر میشود خانوادهای با آن شدت مذهبی بودن كه در رفتار و كردار حاج یونس دیدیم، فرزندی چون جلال فتوحی بار بیاورد؟ در حقیقت در خود سریال به این پرسش پاسخ داده شدهاست. در جایی حاج یونس با قدسی نشستهاند و دربارۀ علل مصائبی كه بر آنها رفته، گفتوگو میكنند. قدسی میگوید چرا این اتفاق برای ما كه نان حلال به بچههایمان داده بودیم افتاد و پاسخ می شنود كه دادن نان حلال حق بچه است، چیزی که ما از آن غفلت کردیم تربیت بود. یعنی در خود سریال هم بر نبود تربیت درست دینی در جلال و تبعات آن تاكید شد.
معتقدیم سریالی که در طول ماه مبارک رمضان یا بقیۀ ایام سال پخش میشود باید در جامعه ایجاد گفتمان اجتماعی کند و آدمها دربارۀ آن حرف بزنند. آن سریال باید بخشی از مشکلات جامعه را بیان كند. مردم باید مشكلات جامعۀ خود را در سریال ببینند تا دربارۀ آن اندیشه كنند. این مهم در سریال میوۀ ممنوعه رخ داد. خیلی از ما با فرزندانمان مشكلات جدی داریم ولی این مشكلات ناشی از مال حرام خوردن نیست. ناشی از این است كه فرصت نداریم ماهی یك بار با بچههای خود پارک برویم، حرف بزنیم، تنهایی غذا بخوریم تا بتوانیم در محیطی دوستانه با خواستهها و مشكلاتشان آشنا شویم. حتی در سریال وقتی برای نخستین بار حاج یونس با هستی روبهرو میشود از ورای عكس دخترش غزاله است. در حقیقت این صحنه میخواهد بیان كند كه آغاز گرایش عاطفی حاج یونس به هستی در قالب جایگزین كردن هستی به جای دختری است كه حاج یونس از او جفا دیده است.
این سریال شرایطی ایجاد کرد که دو خانواده را در كنار یكدیگر ببینیم و با هم مقایسه كنیم تا تاثیر حضور دین و تربیت دینی را در زندگی حس كنیم.
مسیحیت اگر باقی مانده به اتكای هنر است. در حالی كه می دانیم مسیحیت چیزی در برابر آموزههای اسلام برای عرضه كردن ندارد. روحانیت مسیحی، سینما را قبول دارد، باور دارد، از آن حمایت میکند و به كمك آن برخی تعالیم خود را ترویج میكند. ولی ما فاقد این نوع نگاه و البته جسارت هستیم.
هم چنین باید نگاه خود به تدین را اصلاح كنیم. گاهی میشنوم كه به شخصیتهای مذهبی سریالها این ایراد را وارد میكنند كه چرا فلان شخصیت مذهبی ریش نداشت یا چادر به سر نمیكرد. به نظر بنده این سخنان از روی ساده دینی است و با حقایق جامعه در تضاد است. برای نمونه اگر در سریال اغماء، دكتر بردیا چادر به سر نداشت خیلی در نگاه مخاطب تاثیر میگذاشت؟ آیا بیننده دیگر او را به عنوان زنی مذهبی نمیپذیرفت؟ یا چه اندازه ریش دار بودن و نبودن مصطفی در سریال میوۀ ممنوعه به پرداخت شخصیت او كمك میكرد؟
از طرفی برخی منتقدین به درستی یك سریال را نمیبینند و همین باعث میشود نتوانند منطق داستان را درك كنند. گاهی هم منتقد از بسیاری تحولات اجتماعی بیخبر است. برای نمونه امروزه فرار دختران، یکی از پدیدههایی است که وجود دارد. در برخی شهرستانها به علت عدم تمایل دختران به ازدواج با كسانی كه خانوادهها به ایشان تحمیل میكنند، خودسوزیهایی رخ می دهد. اینکه بگوییم نمایش دختری كه برای رسیدن به مرد مطلوب خود از قاضی اجازه میگیرد، نامطبوع است و آموزشهای غلط اجتماعی میدهد، درست نیست. او به جای آن كه فرار كند و اسیر تبعات غلط آن شود راهی را رفته كه هم قانونی است، هم عقلایی و هم شرعی؛ حال شاید عرف نپسندد.[1] نمیتوان در برابر این مسائل اجتماعی ساكت بود یا راه حل درست را نشان نداد. از یاد نبریم قاضی در همین نظام در حال رشد است و حكم میدهد. این گونه نیست كه اگر فردا هر دختری به دادگاه رفت قاضی حكمی به نفع او دهد. پس نگرانی ما از بابت مطرح شدن این مسئله برای چیست؟
در هر صورت نبایست همۀ حرفها را در یك سریال زد. سعی مدیران رسانه این است كه پیامهای مطلوب را در چند سریال و در همۀ ایام سال بزنند. برای نمونه در سریال مدار صفر درجه یا سریال زیر تیغ[2] حرفهایی زده شدند كه سریال میوۀ ممنوعه گنجایش آن سخنان را نداشت.
نویسنده: مهدی فرجی
منبع: ماهنامه رواق هنر واندیشه ،شماره هفدهم و هجدهم
1. دربارۀ هم كفو بودن شخصیت غزاله و مصطفی در جایی از سریال از زبان روحانی می شنویم كه به حاج یونس می گوید معیار باید انَّ اكرمكم عندالله اتقكم باشد. نباید با جوانی مومن كه جنگ رفته، جانباز است، برای كسب رضایت پدر همسرش تلاش می كند و اهل است با كِبر برخورد كرد. این جا نه تنها كاربرد روحانی سریال نشان داده میشود و از آن حالت تزیینی برخی سریالها خارج می شود بلكه پیامهای مدنظر هم به بیننده منتقل می شوند.
2. در سریال زیر تیغ كه یكی از سریالهای پر مخاطب رسانه بود، بحث آزمون الهی مطرح شد. همان بحثی كه در سریال میوۀ ممنوعه هم وجود داشت ولی به یك شكل دیگر. این تنوع در بیان مسئله، سعی میشود در ساختههای رسانهای رعایت شود. جالب آنكه سریال زیر تیغ یكی از سریالهایی بود كه از موضوع عشق كه این روزها منتقدین رسانۀ ملی به وجود آن در سریال ها ایراد وارد میكنند بی بهره بود ولی توانست مخاطب خویش را به دست آورد.