دین در فیلمهای مستقل(بخش دوم)
شبیه دیگران باش[1]
(مستند)
1. مرحوم آیت الله خمینی فتواهای […]فراوانی داشته است. یکی از این فتواها باعث تمایز جمهوری اسلامی ایران از دیگر جوامع مسلمان میباشد. به نظر ایشان تغییر جنسیت مجاز است و اشکال شرعی ندارد.[2] در کشوری کاملاً مذهبی و راست آیین، ]امام[ خمینی، حکم دینی بیچون و چرایی وضع کرد. مجازات همجنسگرایی در ایران مرگ است.
2. در این فیلمِ مستند، طناز اسحاقیان،[3] کارگردان و فیلمنامهنویس، به فرهنگ دینسالار و طرز تفکر ایرانیانی میپردازد که آرزوی تغییر جنسیت را به منظور پذیرفته شدن در قانون اسلامی دارند. این راه عواقب بعضاً جبران ناپذیری از جمله شرمساری تا پایان عمر را با خود به همراه دارد.
3. اسحاقیان به مرکز جرّاحی میرداماد، مطب دکتر بهرام میرجلالی در تهران رفت و در آنجا زنان و مردان جوانی را دید که سعی در تغییر جنسیت و رهایی از سردرگمی هویت جنسی خود را دارند. هزینۀ این نوع جراحی 4500 دلار است و دکتر میرجلالی تا به حال حدود 460 عمل انجام داده است. بیشتر این جرّاحیها پیچیده و دردناک هستند و دکتر با روش ابداعی خود از راه ایجاد آلت تناسی زنانه به كمك روده، مردان را تبدیل به زن میکند.
بیشتر افرادی که حاضر به صحبت دربارۀ تصمیمشان با اسحاقیان شدند، مرد بودند. آنها دوست داشتند دربارۀ عمل جرّاحی، ردّ عمل جرّاحی،[4] آزار و اذیتها و گیر افتادن در جسمی اشتباه صحبت کنند.
4. فرد مشتاق به تغییر جنسیت با مردان مختلفی در مراحل عمل تغییر جنسیت ـ از قبیل فکر کردن دربارۀ عمل، گذراندن آزمونهای روانشناختی، آمادگی برای عمل و دیدار با افراد تغییر جنسیت یافته ـ ملاقات میکند. اَنوش پسری 20 ساله است که دوستپسرش علی او را وادار به تغییر جنسیت میکند؛ زیرا راه رفتن با یک زن در خیابان آسانتر است. علی اصغر جوانی 24 ساله است که قبلاً مرحلۀ ارزیابی روانشناختی را گذرانده است و از جدایی بدن از روح بیش از همجنسگرایی رنج میبرد.
ویدا که به علیاصغر دربارۀ عمل و حل مشکل ترک خانواده کمک میکند، خود تغییر جنسیت از مرد به زن را تجربه کرده است. ویدا میگوید که چهقدر از مردان همجنسباز متنفر است، زیرا آنها مرد هستند با احساسات مردانه ولی هنوز هم به دنبال تنوع جنسی هستند. به نظر ویدا عمل تغییر جنسیت، قانونی و قابل قبول است. چون اگر اشتباه بود دولت آنرا تصویب نمیکرد. ما جمهوری اسلامی هستیم و مذهب در بطن جریانات قرار دارد.
5. در طول فیلم، شاهد افرادی هستیم که دوست دارند این فتوا را در راستای عقاید دینی خود بهکار برند. مذهبیونِ طرفدار یکی از این گروههای تغییر جنسیت معتقدند که فتوای ]امام[ خمینی اشاره به این نکته دارد که عمل تغییر جنسیت، باعث دست بردن در آفرینش طبیعی خداوند نمیشود بلکه ویژگیها و خصوصیات ]آفرینش[ را تغییر میدهد.
از چوب میتوان صندلی ساخت، از آرد نان و بدن مرد را میتوان تبدیل به زن کرد. بههر حال در این گروهها افرادی هستند که از سوی خانواده، جامعه، پلیس اخلاق، نیروی انتظامی و سپاه پاسداران طرد میشوند.
6. در ادامۀ فیلم، فرهاد دوست علیاصغر را میبینیم که در همۀ مراحلِ عمل جرّاحی همراه اوست؛ زیرا خانوادهاش او را ترک کردهاند و در نهایت تبدیل به یک روسپی میشود. فرهاد پس از مشاهدۀ سختیهای عمل و روبهرو شدن با این حقیقت که ارضای جنسی در افراد تغییر جنسیت یافته محقق نمیشود و اینکه بیشتر افراد تغییر جنسیت داده گرایش به خودکشی دارند، نظر خود را دربارۀ عمل عوض میکند. فرهاد معتقد است خدا او را دوست دارد؛ زیرا باعث شده است آگاهی یابد و با عمل از بد به بدتر تبدیل نشود.
7. علیاصغر شب پیش از عمل جرّاحی به طور شفاهی پیام شبیه دیگران باش را توضیح میدهد:
اگر در پی هویت خود هستید، باید این کار را کنید. هویت من پس از عمل تعریف میشود. در آن هنگام شفافیت معنا پیدا میکند. در دنیایی که با خانواده، سنت و دین تعریف شده است مردانی تصمیم گرفتند که چه کسی باشند و فشارهای زیادی را متحمل شدند تا بر انتظارات کهن فائق آیند و با شفافیت زندگی کنند.
در حاشیه
سال 2004 طناز اسحاقیان مشغول مطالعۀ نیویورک تایمز بود که به داستانی دربارۀ عمل تغییر جنسیت قانونی در ایران برخورد. این مقاله دربارۀ پدیدهای در زادگاهش بود که در شش سالگی آن را ترک کرد و اکنون او را ترغیب به ساختن شبیه دیگران باش کرده است.
او به ایران رفت و یک هفته را در اتاق انتظار دکتر بهرام میرجلالی در مرکز جراحی میرداماد در تهران گذراند. جاییكه مردان و زنان جوان روزهای سهشنبه و چهارشنبه در آن حضور داشتند. اسحاقیان برای تحقیق دربارۀ موضوع و فیلمبرداری در ایران با دولت مشکلی پیدا نکرد.
از اسحاقیان دربارۀ حضور کمِ زنان در مستندش پرسیده شد[5] و او گفت که در كل زنان در عمل تغییر جنسیت موفقترند. زنان راحتتر از مردان هویت جنسی خود را عوض میکنند. آنها شغل پیدا میکنند، ازدواج میکنند و بنابراین تا حد زیادی چیزهای بیشتری برای از دست دادن از طریق حضور در فیلم دارند.
برای فهم بهتر نقش اسلام در زندگی مردانِ مشتاق به تغییر جنسیت واضح است که دین فقط بخشی از فرهنگ آنهاست. روابط افراد با خانوادههایشان از مهمترین مسائل است. زندگی در ایران انفرادی نیست. زندگی کمک افراد به یکدیگر و تکیه به یکدیگر برای کنار آمدن با انتظارات دینی و فرهنگی است و بنابراین نتایج وخیمی در انتظار افرادی است که دست به عمل میزنند. روابط پیچیده است و بنابراین عواقبِ پیچیدهای در انتظار ]افراد[ است. در دنیایی که انتظارات مشخص هستند شبیه دیگران نبودن خیلی سخت است.
اسحاقیان علاقهمند به محرکهای قدرت در خانوادههای مردان مشتاق به عمل بود. بنابراین روابط بین مادران، پدران، برادران و خواهران فرای و در بطن زندگی این مردان جای دارند. این حقیقت که این مردان جوان به قطع رابطه با خانواده مشتاقند، میتواند ریشه در عدم شفافیتی داشته باشد که با آن زندگی میکنند. به نظر اسحاقیان چیزی بدتر از عدم شفافیت وجود ندارد، عاملی که باعث نگرانی شدید میشود. بنابراین در مستندش سعی میکند تا احساس حضور و وضوح را در این مردان قوی و شجاع و همزمان نگران، اذیت شده و ناامید نشان دهد.
با اسحاقیان دربارۀ نقش زبان فیلم هم صحبت کردم. با رشد مفهوم تغییر جنسیت در ایران به منظور اثبات دین سالاری مدرن، زبان غرب هم جایگاه ویژهای پیدا کرده است. اسحاقیان میگوید که گفتمان فیلم، آمریکایی شده است. تعجب ما از این است که چگونه این سؤالات و مفاهیم، پیش از آمریکایی شدنِ هویت جنسی در ایران مورد بحث قرار گرفتند. چه فرهنگی به مردان و زنان اجازه داده است تا پیش از قانونی شدن عمل تغییر جنسیت، در جسمی اشتباه زندگی کنند؟
مرگ در عشق[6]
مرگ در عشق، فیلم بسیار پیچیده و ناخوشایندی برای تماشاست. مرگ در عشق، داستان خانوادهای بدکار است. معمولاً خانوادههای بدکار بهدرد فیلمهای کمدی میخورند ولی در این فیلم خبری از طنز نیست و فقط زشتی میبینیم. پس چرا باید فیلمی را دید که پر از رفتارهای تنفر آمیز است؟
جواب این پرسش در این واقعیت نهفته است که بدکاریِ خانواده، نتیجۀ انتخاب مادر در هنگامی است که دختر جوانی در بازداشتگاه اُسرا در جریان شوئه[7] بوده است. دختر جوان با یکی از دکترهایی که بر روی یهودیان آزمایش انجام میدهد رابطۀ جنسی داشته است. صحنههای جنسی با صحنههای آزمایش درهم آمیختهاند و بسیار وحشتناکاند. این تجربه زمینه را برای بقیۀ زندگی دختر و خانوادهاش آماده میکند. زشتیِ بدکاری این خانواده نشانگر عواقب راحت شدن اروپا از شر یهودیان است. ناخوشایندی فیلم بیانگر ماهیت مخرّب نسلکشیِ انجام شده با نام هولوکاست است. ما به دیدن حوادث اتفاق افتاده برای افراد در شوئه عادت کردهایم.
دوراكووُِ: دهکدۀ احمقها[8]
(مستند)
به نظر میرسد این فیلم دربارۀ استفادۀ غلط از دین و خداوند میباشد. دهکدۀ دوراکووُ بیشتر شبیه یک محوطۀ کوچک است تا دهکده. این دهکده چیزی شبیه اردوگاهی است برای جوانانی که با سرپرستی رییسی خودکامه و مغرور با نام میخائیل فیودورویچ میباشد. اصل مهم در این اردوگاه پیروی از قوانین و اطاعت از رییس است. فرض بر این است که جوانان با این روش میتوانند مسیر زندگی خود را مشخص کنند. خیلی عجیب است ولی انگار که خداوند بر این اردوگاه حاکم است. خداوند، رییس، قوانین و حتی جوانان ساکن در اردوگاه را انتخاب کرده است. فیودورویچ هر کاری انجام میدهد تا پول درآورد و زندگی راحتی داشته باشد ولی ادعا میکند که این ارادۀ خداوند است.
در این معنا شاهد استفادۀ غلط از مفهوم خداوند هستیم؛ زیرا هیچ ارتباطی بین خداوند و زندگی راحت طلبانۀ فیودورویچ وجود ندارد. موازی با فیلم، داستانی سیاسی نیز وجود دارد. فیودورویچ و نزدیکان سیاسیاش دربارۀ انتخاب روسیه از سوی خداوند صحبت میکنند. خداوند، پوتین را انتخاب کرده است و روسها باید برای آسایش از دستورات او تبعیت کنند. ولی با عوض شدن گورباچف و یلتسین موجی نهان از نارضایتی پدید آمد. فیودورویچ آرزوی بازگشت به دوران گذشته را دارد که در آن همه چیز تحت کنترل رهبران بود. دموکراسی، جایگاه روسیه را تنزل بخشیده ولی به اعتقاد فیودورویچ پوتین میتواند روسیه را از لحاظ سیاسی ارتقاء بخشد.
جای تعجب است که خداوند از پوتین و نظام سیاسی ضددموکراتیک جدید در روسیه حمایت میکند. برداشتی غلط از مفهوم خداوند در سیاست و ادارۀ امور اردوگاه وجود دارد. مسئلهای که ارجاع به خداوند را غیرمعمول میسازد این است که در روزگارانِ پیش از دموکراسی، ارجاع به خداوند در شوروی سابق وجود نداشت. اکنون فیودورویچ آرزوی بازگشت به روزگار پیش از دموکراسی را دارد ولی معتقد است که این بازگشت، فقط با اذن خداوند میسر است و نفرت او از دموکراسی مقدمهای برای بازگشت است. سؤالی که در ذهن بیننده نقش میبندد این است:
اگر دوراکووُ دهکدۀ احمقهاست، چه کسانی احمق هستند؟ جوانانی که برای دریافت کمک به دهکده آمدهاند؟ افرادی که به ایجاد اردوگاه سعی در کمک به جوانان و ایجاد فضایی با پیروی مطلق دارند؟ افرادی که آرزوی بازگشت به سیاستهای روسیۀ قدیم را دارند؟ آیا احمق کسانی هستند که برداشتی اشتباه از خداوند دارند و بنابراین قادر به برقراری ارتباطی معنوی نمیباشند؟ احتمالاً جواب، همگی افراد فوق الذکر هستند.
دفتر خاطرات مردگان[9]
1. 24 اُکتبر ساعت 11 شب جیسون کِرید با دانشجویانش به جنگل میروند تا فیلمبرداری فیلمی ترسناک با نام مرگ مرده[10] را برای پروژهای در دانشگاه پیتزبرگ آغاز کنند. با آغاز تصویربرداری، اخبار، خطاب به افراد اعلام میکند که بهطور شگفتآوری مردگان به زندگی برمیگردند.
به فیلم دفتر خاطرات مردگان، ساختۀ جرج. ا. رومرو خوش آمدید.
2. فیلم جدید رومرو بیننده را به روز اوّل بازمیگرداند. آن هنگام که اجساد، جان یافته و به انسانها حمله میکنند. این فیلم داستان وحشتی مکاشفهای است و اینکه چگونه افرادِ زنده و نه مردههای جان گرفته منبع ایجاد وحشت در جهان میشوند.
3. جیسون، دوربین را برداشته و ما را دعوت به تماشای مستندی از حوادثی واقعی دربارۀ بازگشت مردگان به زندگی میکند؛ داستانی واقعی که تنها یک خبر غرضورزانۀ رسانههای عمومی نیست. دفتر خاطرات مردگان ـ شبیه بسیاری از فیلمهای دیگر رومرو ـ دربارۀ مردگان جان گرفته است که به تریبونی برای نقد اجتماعی با کاوش در موضوعاتی مانند نژاد پرستی، مهاجرت، مادیگرایی، مصرفگرایی و پدیدۀ جدید گفتن حقیقت از طریق اینترنت میپردازد. در میان این مشاهدات، مذهب جایگاه ویژهای دارد.
4. همزمان با بازگشت دانشجویان و استاد بازمانده، اَندرو مکسوِل به خانه، پی میبریم که راننده ـ ماری دکستر ـ نشانی از کریستوفر قدیس را روی آیینۀ عقب ماشینش آویزان کرده تا راهنمای او باشد. متأسفانه کریستوفر قدیس نمیتواند مانع حملۀ مردگان جان گرفته شود و در نتیجه ماری سه نفر را با ماشین زیر میگیرد. ماری که نمیتواند جان گرفتن مردگان را درک کند از کشتن آن سه نفر پریشان میشود و سعی در نجات خود دارد. در پایان ماری خود مردهای جان گرفته میشود که باید توسط یک جان گرفتۀ دیگر کشته شود.
5. در میان صحنههای خونینِ کشتار مردگانِ جان گرفته به روشهایی جدید و جذاب، داستان توسط یکی از بازماندگان با نام دِبرا روایت میشود. دبرا برای ما توضیح میدهد که خداوند قوانین حاکم بر ما را عوض کرده است و ما کماکان بازیگران این بازی هستیم. موضوع فقط جان گرفتن دوبارۀ مردگان نیست بلکه زندگان هم تبدیل به موجوداتی ظالم و بدکار شدهاند که در دنیایی آکنده از تهدیدات انسانی زندگی میکنند.
6. توضیحات فراوانی در وصف رستاخیز مردگان وجود دارد. گزارشهای رادیویی با صدای اربابان وحشت مانند استفن کینگ، وِس كِرِیوِن و کویینتین تارانتینو بیانگر پارانویا[11] ـ به خانوادۀ خود اطمینان نکن ـ آشوب و از دست دادن کنترل میباشند. در نهایت تنها صدای رادیو از آنِ مؤمنی مسیحی[12] است که فریادکنان اذعان میدارد که مردگان به دلیل گناهان ما سیر نمیشوند و بنابراین باید به زانو درآیید و در نزد خداوند توبه کنید.
ساموئل ـ تنها شخصیت مذهبیِ کمکرسانِ فیلم ـ مردی ناشنوا از فرقۀ آمیش[13] است که از دینامیت برای كشتن مردگانِ جان گرفته[14] استفاده میكند و هنگامیكه مردهای او را گاز میگیرد به جای تبدیل شدن به یکی از آنها خود و مرده را میکشد.
7. راوی داستان، دِبرا در نهایت به همراه دیگر افراد به خانه باز میگردد. در خانه به دنبال والدین و برادرش میگردد ولی از ترس اینکه تبدیل به مرده شده باشند در خانه به دنبال مایکل میگردد و او را نماد قدرت و شجاعت در مواقع خطر مییابد. متأسفانه همگی خانوادۀ او تبدیل به مردههای جان گرفته شده و در آخر کشته میشوند. در اینجاست که دبرا آگاهانه پی میبرد در نهایت همۀ ما مصون از مرگ و وحشت خواهیم بود و آنها را با آغوش باز خواهیم پذیرفت و وحشت تنها فرصتی دوباره برای نجات یافتن است.
راوی سپس در اشاره به مردگان جان گرفته به طور تاثر انگیزی اذعان میدارد که:
سابق بر این ما بر علیه خود بودیم، اکنون ما بر علیه آنهاییم با این تفاوت که آنها خودِ ما هستند.
ترس و وحشت از مردگان جان گرفته بخشی از زندگی انسانهاست و این ماییم که باید بر نقطه ضعفهای انسانی خود غلبه کنیم.
8. در پایانِ مستند همۀ رسانههای اصلی ناپدید میشوند و ما به صداها و تصاویر بیشماری از هکرها و بلاگرها گوش کرده و نگاه میکنیم ولی حقیقت را نمیتوان در این صداها یافت زیرا تمامی تبدیل به صداهای زاید و گوشخراش شدهاند. دبرا با استمداد طلبیدن از مایکل مجبور به شلیک به دوستپسرش جیسون میشود. دبرا با دیدن منبع حقیقی وحشت در نزد زندگان در نهایت این حقیقت را درمییابد که شاید انسانیت ارزش نجات دادن را ندارد. شاید به همین دلیل است که خداوند قوانین را عوض کرده است.
در حاشیه
پس از تماشای دفتر خاطرات مردگان، فرصت مصاحبه با کارگردان آن جرج ا. رومِرو را یافتم. برایم جالب بود که چرا رومرو دوست دارد با ژورنال دین و فیلم مصاحبه کند. من همیشه عاشق کارهای رومرو بودهام و معتقدم نقدهای اجتماعی او از طریق مردگانِ جان گرفته، مرگ و خنده همیشه راهگشا بوده است. دلیل مصاحبهام با او فهم این نکته است که چرا و چگونه از دین، آن هم در بافتار مسیحی و کاتولیک، در فیلمهایش استفاده میکند.
جرج ا. رومِرور بزرگ شدۀ برانکس[15] است. خانوادۀ پدرش اهل کاستل اسپانیا بودند. از همان اوایل متوجه تعصب پدرش نسبت به پورتوریکوها[16] شد. با وجود احترام فراوان رومرو برای پدرش، هر چند وقت یکبار رومرو انتقادهایی را به نظرات پدر وارد میکرد. به همین دلیل است که رومرو مسائل مربوط به مهاجرت را تا اندازههایی در فیلمهای خود گنجانده است. با اینکه او بزرگ شدۀ برانکس است ولی احساس میکند که از سوی ایتالیاییها مورد تبعیض قرار گرفته است. او دینهای مختلفی را در خانوادهاش تجربه کرده است. او عمویی مورمون[17] و دایی یهودی داشته است. مسائلی مانند نژاد و قومیت، برخاسته از حرفۀ فیلمسازی رومرو دربارۀ مردگان جان گرفته هستند.
پدربزرگ و مادربزرگ مادریاش لیتوانیایی بودند. پدربزرگش در بخش مدیریت متروی نیویورک کار میکرد و همیشه با داستانهای عجیب و غریب به خانه بازمیگشت. یکبار پدربزرگش جسد تکهتکه شدۀ مردی را در تونل پیدا کرده بود و این حادثه چنان رومرو را مبهوت کرد که ترس وجودش را فراگرفت.
رومرو از کودکی کاتولیک بزرگ شد و به آن و به عشاء ربانی اعتقاد کامل داشت ولی بعدها فهمید که شما میتوانید در همۀ زندگیتان قدیس باشید ولی سیب بدزدید و اگر مردید به جهنم بروید.
مدت کوتاهی پس از این مکاشفه، مادربزرگش فوت کرد و در مراسم کفن و دفن او همه میگفتند که او به بهشت رفته است ولی رومرو از خود میپرسید:
چه میشود اگر مادربزرگ پیش از فوتش کار خطایی انجام داده باشد؟ پس باید الان در جهنم باشد.
همچنین رومرو گفت که بهخاطر این حرفش تا خانه از پدرش کتک خورده است. این حادثه لحظهای مهم در زندگی رومرو است. جاییكه دین کمترین قدرت را پیدا میکند.
رومرو از مدرسۀ کشیشان به دبیرستان رفت. برادرانش شر بودند. معمولاً دانشآموزان دیگر را با قدارۀ پلاستیکی[18] میزدند و به دانشآموزان که خصوصیات ویژهای مانند همجنسگرایی داشتند گیر میدادند. این تجربه بر عقاید مذهبی رومرو تأثیر داشت و باعث تنزل آنها در زندگیش شد. به همین دلیل است که کشیشان و راهبهها در فیلمهایش پایانی تراژیک و ناخوشایند دارند.
هنگام رفتنش به دانشگاه مسائل مختلف تحت تأثیر حشیش، طبلهای بونگو[19] و شعرخوانی در کافیشاپها بودند. دین با رومرو نماند ولی این هنگامی است که رومرو اوّلین حضورش در عالَم سینما را تجربه کرده و در سال 1968 اوّلین فیلمش دربارۀ مردگان جان گرفته با نام شب مردگان زنده شده[20] را ساخت و بدین ترتیب رومرو پیشگام در عرصۀ ساختن فیلمهای مدرن دربارۀ مردگان جان گرفته شد.
اوّلین علاقۀ سینمایی رومرو نمایش همسایۀ آقای راجرز[21] است. جرج علاقۀ ویژهای به شخصیت اوّل این نمایش دارد و او را انسانی قویبنیه میداند.
در حال حاضر رومرو در کانادا زندگی میکند. او دوست دارد از بازیگران کانادایی استفاده کند زیرا تأکید کمتری بر ستاره بودن بازیگر دارد.[22] تأکید او بیشتر بر بازیگری است به همراه اینكه گزینش بازیگر در کانادا بسیار آسانتر است. این روزها او فیلمهای خود را در کانادا میسازد و طی سه سال و نیم گذشته در تورنتو زندگی کرده است.
![](https://media.abna24.ir/arts/media/2013/04/1822_شبیه دیگران باش.jpg)
مرحوم آیت الله خمینی فتواهای […]فراوانی داشته است. یکی از این فتواها باعث تمایز جمهوری اسلامی ایران از دیگر جوامع مسلمان میباشد. به نظر ایشان تغییر جنسیت مجاز است و اشکال شرعی ندارد.