نكته ها
به گمانم با توجه به این مجال اندك می توان سه نكتۀ كلی و البته مهم را دربارۀ رسانه بیان كرد.
آثار پژوهشی تولیدی مراکز گوناگون متصدی این امر در سازمان صدا و سیما، كمتر از آنچه لازم است مورد بهره بردای برنامهسازان قرار میگیرند. علت این امر را میتوان در چند مسئله خلاصه کرد:
1. برنامهسازان رسانه نیازی به مطالعة این آثار پژوهشی در خود نمییابند. مهمترین دغدغة برنامهسازان جذب مخاطب است و همین گاه باعث می شود به ارزشمندی محتوا كمتر توجه گردد. برای یک برنامهساز، ساختارشکنی، رنگ و لعاب ظاهری، استفاده از عناصر مرتبط با علایق زرد مخاطبان عام و به طورکلی، توجه به رویکرد تفریحی رسانه، مهمتر از انگیزة ارائة پیام یا رویکرد تبلیغی است. متأسفانه فضای منفی رقابتی برای هرچه بالاتر بردن میزان مخاطب، به شدت در حال گسترش است.
2. اگر برنامهسازی در صدد تأمین محتوای برنامة خویش باشد، نزدیکترین و سادهترین راه را برمیگزیند. این مسئله هم تحت تأثیر فشار آنتن است و هم عدم ارتباط برنامهسازان با دغدغههای محتوایی. در تلویزیون که دستمزدها کفایت استخدام افراد بیشتری را میدهد، معمولاًتهیهکنندگان ترجیح میدهند با فراهم کردن یک تیم مختصر محتوایی از بیرون مجموعه، خود را از دردسر تأمل در محتوا رها سازند.
3. در این میان، چنانچه برنامهسازی بخواهد از مجموعههای تولید شده در مراکز پژوهشی سازمان استفاده کند، با دو مسئله روبهروست:
الف) آثار پژوهشی، بیشتر به مدیران بخشهای گوناگون سازمان میرسد و آنان نیز به ندرت، برنامهسازان را به استفاده از آنها فرا میخوانند. به عبارت دیگر، بیشتر برنامهسازان از وجود چنین آثاری بیاطلاعند.
ب) هرچند برخی نشریات به طور تخصصی، برای استفادة نهایی برنامهسازان تهیه میشوند؛ ولی در بسیاری از موارد دیگر، به نظر میرسد آثار پژوهشی هیچ تناسبی با فضای برنامهسازی ندارند. چرا كه برخی از این كتاب ها، پژوهش ها و نشریات تنها میتوانند مورد استفادة برنامههای اندیشهای با مخاطبان خاص ـ نخبگان ارشد ـ باشد و این گونه برنامهها حجم بسیار کمی از فضای برنامهسازی شبکههای متعدد سازمان را تشکیل میدهند.
با توجه به مطالب بالا به نظر میرسد باید دو نکته را از نظر دور نساخت:
نخست اینکه واقعیتهای موجود نشان میدهند رسانه در درازمدت، باید در پی تربیت نسلی متعهد و متخصص باشد. نسلی كه بتوانند دغدغه های رسانۀ ملی را درك كرده و آن ها را بر آورده سازند.
دوم اینكه در وضعیت موجود، باید این نقص را جبران کرد و راه آن آموزش مدیران و تنظیم ساز وکارهای نظارت محتوایی آنان بر برنامههاست.
· با افزایش حجم ساخت مجموعههای داستانی در رسانة ملی، به نظر میرسد نقش برنامههای مستند کمرنگ شده است. این درحالی است که قدرت اقناعی و اثر شگرف تبلیغی آثار مستند قابل انكار نیست؛ لیکن دشواری ساخت آثار مستند و نیاز به دارا بودن دانش کافی و نگاه هنرمندانه برای خلق یک اثر قابل قبول، موجب اقبال کمتر برنامهسازان به مستند گردیده است. از سویی، تلویزیون به جای ارائة موضوع و فراخوان ساخت آثار مستند، در رویکردی منفعلانه، منتظر پیشنهاد برنامهسازان میماند. برای رسانهای با اهداف ایدئولوژیک، توجه به آثار فاخر مستند بسیار حیاتی است، مسئلهای که گویی فراموش شده است.
· رسانة ملی در آغاز راه تجربة یک رسانة دینی است. با همۀ تلاشی كه در رسانۀ ملی برای رسیدن به یك رسانۀ دینی می شود، کمتر رخ داده که در مناسبتهای مذهبی، برنامههایی درخور و در عین حال، جذاب پخش شود. تاکنون همواره در حرکت میان فرم و محتوا سرگردان بودهایم و با توجه بیشتر به یکی از آن دو، از دیگری غافل شدهایم. بدون چشمپوشی از تلاشهای پژوهشگران مراکز مختلف سازمان صدا و سیما که در پی گشودن این راه از طریق مطالعات نظری هستند، باید در این مسیر، به آثار اجتماعی رسانة ملی در سطح جامعه و انتقادات مردم و مخاطبان از تولیدات صدا و سیما توجه بیشتری شود. به عبارت دیگر، از آنجا که در مسیر آزمون و خطا قرار داریم، باید به اثر حقیقی پیام در مخاطبان بیشتر توجه کنیم. چه بسا پخش یک برنامة تلویزیونی یا رادیویی آثار پیشبینی نشدة اجتماعی و فرهنگی بر جای گذارد که باید در موارد بعدی، به آنها توجه کرد. این امر از طریق پژوهشهای میدانی، قابل پیگیری است.
نویسنده: مهندس یامین پور
منبع:ماهنامه رواق هنرواندیشه،شماره شانزدهم
به گمانم با توجه به این مجال اندك می توان سه نكتۀ كلی و البته مهم را دربارۀ رسانه بیان كرد.
آثار پژوهشی تولیدی مراکز گوناگون متصدی این امر در سازمان صدا و سیما، كمتر از آنچه لازم است مورد بهره بردای برنامهسازان قرار میگیرند. علت این امر را میتوان در چند مسئله خلاصه کرد:
1. برنامهسازان رسانه نیازی به مطالعة این آثار پژوهشی در خود نمییابند. مهمترین دغدغة برنامهسازان جذب مخاطب است و همین گاه باعث می شود به ارزشمندی محتوا كمتر توجه گردد. برای یک برنامهساز، ساختارشکنی، رنگ و لعاب ظاهری، استفاده از عناصر مرتبط با علایق زرد مخاطبان عام و به طورکلی، توجه به رویکرد تفریحی رسانه، مهمتر از انگیزة ارائة پیام یا رویکرد تبلیغی است. متأسفانه فضای منفی رقابتی برای هرچه بالاتر بردن میزان مخاطب، به شدت در حال گسترش است.
2. اگر برنامهسازی در صدد تأمین محتوای برنامة خویش باشد، نزدیکترین و سادهترین راه را برمیگزیند. این مسئله هم تحت تأثیر فشار آنتن است و هم عدم ارتباط برنامهسازان با دغدغههای محتوایی. در تلویزیون که دستمزدها کفایت استخدام افراد بیشتری را میدهد، معمولاًتهیهکنندگان ترجیح میدهند با فراهم کردن یک تیم مختصر محتوایی از بیرون مجموعه، خود را از دردسر تأمل در محتوا رها سازند.
3. در این میان، چنانچه برنامهسازی بخواهد از مجموعههای تولید شده در مراکز پژوهشی سازمان استفاده کند، با دو مسئله روبهروست:
الف) آثار پژوهشی، بیشتر به مدیران بخشهای گوناگون سازمان میرسد و آنان نیز به ندرت، برنامهسازان را به استفاده از آنها فرا میخوانند. به عبارت دیگر، بیشتر برنامهسازان از وجود چنین آثاری بیاطلاعند.
ب) هرچند برخی نشریات به طور تخصصی، برای استفادة نهایی برنامهسازان تهیه میشوند؛ ولی در بسیاری از موارد دیگر، به نظر میرسد آثار پژوهشی هیچ تناسبی با فضای برنامهسازی ندارند. چرا كه برخی از این كتاب ها، پژوهش ها و نشریات تنها میتوانند مورد استفادة برنامههای اندیشهای با مخاطبان خاص ـ نخبگان ارشد ـ باشد و این گونه برنامهها حجم بسیار کمی از فضای برنامهسازی شبکههای متعدد سازمان را تشکیل میدهند.
با توجه به مطالب بالا به نظر میرسد باید دو نکته را از نظر دور نساخت:
نخست اینکه واقعیتهای موجود نشان میدهند رسانه در درازمدت، باید در پی تربیت نسلی متعهد و متخصص باشد. نسلی كه بتوانند دغدغه های رسانۀ ملی را درك كرده و آن ها را بر آورده سازند.
دوم اینكه در وضعیت موجود، باید این نقص را جبران کرد و راه آن آموزش مدیران و تنظیم ساز وکارهای نظارت محتوایی آنان بر برنامههاست.
· با افزایش حجم ساخت مجموعههای داستانی در رسانة ملی، به نظر میرسد نقش برنامههای مستند کمرنگ شده است. این درحالی است که قدرت اقناعی و اثر شگرف تبلیغی آثار مستند قابل انكار نیست؛ لیکن دشواری ساخت آثار مستند و نیاز به دارا بودن دانش کافی و نگاه هنرمندانه برای خلق یک اثر قابل قبول، موجب اقبال کمتر برنامهسازان به مستند گردیده است. از سویی، تلویزیون به جای ارائة موضوع و فراخوان ساخت آثار مستند، در رویکردی منفعلانه، منتظر پیشنهاد برنامهسازان میماند. برای رسانهای با اهداف ایدئولوژیک، توجه به آثار فاخر مستند بسیار حیاتی است، مسئلهای که گویی فراموش شده است.
· رسانة ملی در آغاز راه تجربة یک رسانة دینی است. با همۀ تلاشی كه در رسانۀ ملی برای رسیدن به یك رسانۀ دینی می شود، کمتر رخ داده که در مناسبتهای مذهبی، برنامههایی درخور و در عین حال، جذاب پخش شود. تاکنون همواره در حرکت میان فرم و محتوا سرگردان بودهایم و با توجه بیشتر به یکی از آن دو، از دیگری غافل شدهایم. بدون چشمپوشی از تلاشهای پژوهشگران مراکز مختلف سازمان صدا و سیما که در پی گشودن این راه از طریق مطالعات نظری هستند، باید در این مسیر، به آثار اجتماعی رسانة ملی در سطح جامعه و انتقادات مردم و مخاطبان از تولیدات صدا و سیما توجه بیشتری شود. به عبارت دیگر، از آنجا که در مسیر آزمون و خطا قرار داریم، باید به اثر حقیقی پیام در مخاطبان بیشتر توجه کنیم. چه بسا پخش یک برنامة تلویزیونی یا رادیویی آثار پیشبینی نشدة اجتماعی و فرهنگی بر جای گذارد که باید در موارد بعدی، به آنها توجه کرد. این امر از طریق پژوهشهای میدانی، قابل پیگیری است.
نویسنده: مهندس یامین پور
منبع:ماهنامه رواق هنرواندیشه،شماره شانزدهم