در حال بارگذاری؛ صبور باشید
منبع :
یکشنبه

۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۰

۱۹:۳۰:۰۰
46077

امام‌ حسين‌(ع) در آيينة‌ شعر و ادب‌

مقدمه‌ «ادبيات‌ هر قوم‌، گنجينة‌ نثر و شعر آن‌ قوم‌ است‌، يعني‌ نتايج‌ عقول‌ آنان‌ وپرورده‌هاي‌ قريحه‌ آفريده‌هاي‌ خيال‌ و


مقدمه‌
«ادبيات‌ هر قوم‌، گنجينة‌ نثر و شعر آن‌ قوم‌ است‌، يعني‌ نتايج‌ عقول‌ آنان‌ وپرورده‌هاي‌ قريحه‌ آفريده‌هاي‌ خيال‌ و نمونه‌هاي‌ بيان‌ ايشان‌. و همينهاست‌ كه‌ نفس‌ راتهذيب‌ مي‌كند و مي‌پيرايد و عقل‌ را پخته‌ مي‌كند و زبان‌ را استوار مي‌دارد».
استاد حكيمي‌، در كتاب‌ پر ارج‌ ادبيات‌ و تعهد در اسلام‌ مي‌نويسد:
«هر فكر و فرهنگي‌ كه‌ زبان‌ شعر را به‌ كار نگيرد، در حق‌ خود كوتاهي‌ عظيم‌ كرده‌است‌. شعر از قديمترين‌ آفريده‌هاي‌ روح‌ بشري‌ است‌ براي‌ نه‌ تنها بيان‌، بلكه‌ القاي‌احساس‌ و درك‌ و تلقي‌. انسان‌ روزي‌ كه‌ خواست‌ سخن‌ را به‌ رسالت‌ بفرستد شعر را اختراع‌كرد، طبع‌ شعر و لطافت‌ شعور، وديعة‌ الهي‌ است‌«.
شاعران‌ متعهد شيعي‌، تاريخ‌ سرخ‌ تشيع‌ را در قالب‌ زيباترين‌ عبارات‌ به‌ نظم‌كشيده‌اند و با ذوق‌ سليم‌ و طبع‌ لطيف‌ خويش‌، همنوايي‌ و همراهي‌ خود را با عاشوراييان‌اعلان‌ داشته‌اند.
«ادبيات‌ عاشورا» از كنار گاهوارة‌ حماسه‌ آفرين‌ عاشورا آغاز شد و با خون‌ دل‌داغديدگان‌ اين‌ ماتم‌ ـ كه‌ هيچ‌ گاه‌ كهنه‌ نمي‌شودـ تداوم‌ يافت‌. خون‌ دلي‌ كه‌ با اشك‌ چشم‌مي‌آميخت‌ و در حالي‌ كه‌ بغض‌ ساليان‌ و قرن‌ها، راه‌ صدا را بر گلو بسته‌ و جوهر قلم‌خشكانيده‌ از سينه‌اي‌ به‌ سينة‌ ديگر منتقل‌ مي‌شد.
و اين‌ آتش‌ هيچ‌ گاه‌ خاموش‌ نشد. هنوز خاك‌ آن‌ تربت‌ آسماني‌ تازه‌ بود كه‌ «عقبة‌بن‌ عمرو سهمي‌» به‌ كربلا رفت‌ و سرود:
مررت‌ علي‌ قبر الحسين‌ بكربلافقاضت‌ عليه‌ من‌ دموعي‌ غزيرها
و بكيت‌ من‌ بعد الحسين‌ عصائباً أطاعت‌ به‌ من‌ جانبيه‌ قبورهاو پس‌ از او، «سليمان‌ بن‌ قته‌» در رثاء حسين‌ (ع) غمنامه‌اش‌ را به‌ نظم‌ كشيد:
مررت‌ علي‌ أبيات‌ آل‌ محمدفَلَم‌ أرَ أمثالاً لَها يَوم‌َ حَلّت‌ِ
اَلَم‌ تَرَ أن‌َّ الأرض‌ أضحَت‌َ مريضة‌ًلِفَقدِ حسين‌ و البِلادُ اقشَعَرّت‌ِ
و كانوا رَجاءً ثم‌َّ صاروا رزيّة‌ً لقد عَظُمَت‌ تلك‌َ الرّزايا وَ جَلَّت‌.
به‌ خانه‌هاي‌ آل‌ محمد (ص) گذر كردم‌ و خانه‌ و كاشانه‌اي‌ همانند آنها نديدم‌ كه‌روزي‌ داراي‌ اهل‌ و ساكن‌ بود و امروز خالي‌ و وحشتزا است‌.(و در منابع‌ ديگر، به‌ جاي‌ أن‌لأرض‌، أن‌ الشمس‌ نوشته‌اند).
نبيني‌ كه‌ چگونه‌ زمين‌ خورشيد به‌ خاطر فقدان‌ حسين‌ بيمار گشته‌ و شهرها دگرگون‌ گشته‌ است‌.
آنها ماية‌ اميد (مردم‌) بودند سپس‌ ماية‌ مصيبت‌ (و اندوه‌) گشتند. به‌ راستي‌ كه‌ اين‌مصيبت‌ها بس‌ بزرگ‌ و سنگين‌ بود.

•    زمين‌ كربلا همچون‌ مِنا شد
•     به‌ ذكر يا رب‌ خون‌ خدا شد
•    هواي‌ كربلا را غم‌ گرفته
•     زمين‌ كربلا، ماتم‌ گرفته‌
تاريخ‌ با همان‌ حافظه‌اي‌ كه‌ در اين‌ موارد، بسيار ضعيف‌ و فراموش‌ كار است‌ - به‌ياد دارد كه‌ يكي‌ از تابعين‌ بنام‌، «ابوالرميح‌ خزاعي‌» (متوفي‌ حدود 100 هجري‌) بيشترتلاش‌ ادبي‌ خود را در مسير احياي‌ نام‌ و ياد شهيدان‌ دشت‌ خونرنگ‌ طف‌ به‌ كار برد. آن‌همه‌ اشعار او، در هجوم‌ مخالفان‌ به‌ دست‌ فراموشي‌ سپرده‌ شدند، اما تاريخ‌ به‌ ياد دارد كه‌ روزي‌ ابوالرميح‌ نزد فاطمه‌ يادگار سيدالشهداء رفت‌ و مرثيه‌اي‌ چنين‌ سرود:

•    تبكّي‌ علي‌ آل‌ النبّي‌ محمّدٍ
•    و ما اكثرت‌ في‌ الدّمع‌ بَل‌ أقلّت‌
•    وِان‌ قتيل‌ الطّف‌ّ من‌ آل‌ هاشم
•    ‌أذل‌ رقاباً من‌ قريش‌َ فَذَلَّت‌
«كربلا يك‌ جوهرة‌ مقدس‌ تاريخي‌ دارد كه‌ اصل‌ رخداد و كيفيت‌ اتفاق‌ آن‌ واهداف‌ تاريخي‌ آن‌ است‌. دوم‌ يك‌ صورت‌ دارد كه‌ ارائة‌ آن‌ در قالب‌ آداب‌ و رسوم‌، مناسك‌ويژه‌ و آميخته‌ كردن‌ با احساسات‌ و عواطف‌ و مسائل‌ هنري‌ و نمايشي‌ است‌. به‌ سخن‌ديگر اصل‌ حادثه‌ يك‌ تاريخي‌ مقدس‌ است‌ و شعائر امروزين‌، نمودِ تكرارپذير آن‌.
عاشوراي‌ عقلاني‌ و فكري‌ بايد پشتوانة‌ عاشوراي‌ احساسي‌ باشد، به‌ طوري‌ كه‌هيچ‌ كدام‌ اينها بدون‌ ديگري‌ كارساز نيست‌. شعائر ياد شده‌، روح‌ و حيات‌ را در عاشوراي‌فكري‌ مي‌دمد، و سبب‌ رواج‌ آن‌ ميان‌ عامة‌ مردم‌ و متن‌ زندگي‌ آنها مي‌شود».
شارح‌ بزرگ‌ نهج‌البلاغه‌ و مثنوي‌، مرحوم‌ محمد تقي‌ جعفري‌ در كتاب‌ با عظمت‌«امام‌ حسين‌ (ع)شهيد فرهنگ‌ پيشرو انسانيت‌» در بحث‌ «احساسات‌ برين‌ حسيني‌» نگاشته‌ است‌:
«به‌ هر حال‌، اين‌ داستان‌ چون‌ مربوط‌ به‌ احساست‌ برين‌ است‌، ميدان‌ بزرگي‌ براي‌هنرهاست‌. هم‌ چنين‌، مي‌توان‌ گفت‌ تا حدودي‌ عنصر ادبي‌، مخصوصاً جنبة‌ شعري‌، چه‌عربي‌، چه‌ فارسي‌، چه‌ تركي‌ و چه‌ اردويي‌ و به‌ ميدان‌ آمده‌اند. خلاصه‌ آن‌ زبان‌هايي‌ كه‌اطلاعي‌ از اين‌ جريان‌ داشته‌اند - مخصوصاً آنان‌ كه‌ معتقد بوده‌اند و در جوامعي‌ زندگي‌كرده‌اند كه‌ حسين‌ براي‌ آن‌ها مطرح‌ بوده‌ است‌ - جداً تا حدودي‌ خوب‌ به‌ ميدان‌ آمدند،ولي‌ مسأله‌ هنوز تمام‌ نيست‌. ما اشعار محتشم‌ كاشاني‌ را مي‌بينيم‌ خدايش‌ رحمت‌ كند.مراثي‌ و شعرهاي‌ او خيلي‌ عالي‌، بسيار خوب‌، و از نظر ادبي‌ واقعاً تكان‌ دهنده‌ است‌. براي‌ارزش‌ اشعار محتشم‌ مطلبي‌ به‌ شما عرض‌ ميكنم‌:
در ايام‌ عاشورا، يا در غير ايام‌ عاشورا كه‌ ما طلبه‌ها مسير نجف‌ تا كربلا را پياده‌ طي‌مي‌كرديم‌، در طي‌ مسير، اين‌ عشاير مضيفهاي‌ (مهمانسراهايي‌) داشتند و وقتي‌ مامي‌رسيديم‌. عجيب‌ به‌ ما احترام‌ نموده‌ و آن‌ اصول‌ فطري‌ اولية‌ انساني‌ را شديداً مراعات‌مي‌كردند. اگر سفر ما در ايام‌ عاشورا بود، مي‌ديديم‌ آن‌ها اشعار محتشم‌ را در مضيف‌ وحسينية‌ خود نصب‌ كرده‌اند. اشعار محتشم‌ فارسي‌ است‌ و آن‌ها عرب‌ اند. مي‌پرسيديم‌ كه‌چرا اين‌ اشعار را اينجا نصب‌ كرده‌ايد؟ مي‌گفتند ما نمي‌دانيم‌ اين‌ چيست‌، اما نورانيت‌ ويك‌ حالي‌ در اين‌ اشعار احساس‌ مي‌كنيم‌. گاهي‌ هم‌ از امسال‌ شما طلبه‌ها كه‌ از اين‌ مسيرعبور مي‌كنيد معناي‌ اشعار را مي‌پرسيم‌، ولي‌ دقيقاً نمي‌دانيم‌ كه‌ معناي‌ كلمات‌ چيست‌؟آن‌ لطافت‌ و لذتي‌ كه‌ شما به‌ فارسي‌ از اين‌ اشعار مي‌بريد، ما نمي‌بريم‌ اما اين‌ مقدارمي‌دانيم‌ كه‌ اين‌ يك‌ شعر عادي‌ نيست‌.
به‌ هر حال‌، شعر تا حدودي‌ به‌ ميدان‌ آمده‌ است‌. در عربي‌ هم‌ مضامين‌ بسيار عالي‌و سازنده‌اي‌ آمده‌ است‌: يابن‌ النبي‌ المصطفي‌ «اي‌ پسر پيغمبر مصطفي‌ (ع) يابن‌ الولي‌المرتضي‌ يابن‌ البتول‌ الزاكيه‌ «اي‌ پسر علي‌ مرتضي‌، اي‌ پسر بتول‌ پاك‌» تبكيك‌ اعيني‌لا لِأجل‌ِ مثوبة‌ «چشمم‌ براي‌ تو گريه‌ مي‌كند. ولي‌ نه‌ براي‌ ثواب‌ و پاداش‌»لكنما عيني‌لاجلك‌ باكية‌ «لكن‌ چشمم‌ فقط‌ براي‌ تو گريه‌ ميكند».
مضمون‌ شعري‌ ابيات‌ مذكور خيلي‌ بالاست‌، يعني‌ بحث‌ ثواب‌ و بحث‌ پاداش‌گرفتن‌ نيست‌. پاداش‌ همين‌ مقدار بس‌ كه‌ لطف‌ خدا شامل‌ حال‌ من‌ بوده‌ است‌ تا تو رابشناسم‌ و براي‌ تو گريه‌ كنم‌ و احساساتم‌ براي‌ تو به‌ حركت‌ در آيد. آيا بالاتر از اين‌ پاداش‌؟
شعر ديگري‌ است‌ از شيخ‌ كاظم‌ الازري‌ كه‌ مي‌گويد:

•    قَد غَيَّرَ الطَّعن‌ُ مِنهُم‌ كُل‌َّ جارِحَة
•    ‌ٍاءلاَّ المَكارِم‌َ في‌ أَمن‌ٍ مِن‌َ الغِيَرِ
«ضربة‌ شمشير، همة‌ اعضاي‌ شهداي‌ دشت‌ خونين‌ نينوا را تغيير داد و متلاشي‌كرد، مگر آن‌ شرف‌ و حيثيت‌ و كرامت‌ و ارزش‌ انساني‌ آن‌ها را كه‌ براي‌ ابد تازه‌ كرد (براي‌هميشه‌ ماندگار كرد) كرم‌، شرافت‌ و عزت‌ آنان‌ را ابديت‌ داد.
در بعضي‌ از اشعار، مطالب‌ فوق‌ العاده‌ عالي‌ وجود دارد كه‌: من‌ نمي‌دانم‌ كه‌ اين‌شمشير چه‌ طور از روي‌ تو اي‌ حسين‌ خجالت‌ نكشيد؛(ما اَنصَفَت‌ كَزُّبا يا لَيث‌َ غابَتِها).
«اي‌ شير بيشة‌ شجاعت‌ و خويشتن‌ داري‌، چه‌ طور اين‌ نيزه‌ها و شمشيرها انصاف‌نكردند كه‌ به‌ شما اصابت‌ كردند؟»
اين‌ ابيات‌ بسيار زياد است‌. از اين‌ جهت‌، ادبيات‌ ما از موقعي‌ كه‌ در شعاع‌ حسين‌قرار گرفته‌، ترقي‌ خاصي‌ داشته‌ است‌ اگر كسي‌ واقعاً بخواهد كه‌ شعر او، شعر باشد و ماندگاربماند، به‌ جاذبيت‌ امام‌ حسين‌(ع) سوق‌ پيدا كند. خدا «محمد حسين‌ شهريار» را رحمت‌كند! نمي‌دانم‌ آيا شما با تمام‌ ديوان‌ او سر و كار داريد يا نه‌؟ اما بيشتر همان‌ شعر «علي‌ اي‌هماي‌ رحمت‌» در دلهاي‌ شما مانده‌ است‌، يا آن‌ چند بيتي‌ كه‌ براي‌ كربلا مي‌گويد:

•    دوستــانش‌ بــي‌ وفا و دشمنانش‌ پـر جفا
•    با كدامين‌ سر كند؟ مشكل‌ دو تا دارد حسين‌
شهريار از آن‌ جا مانده‌ است‌، و الاّ بعضي‌ از اشعار او از نظر ادبي‌، بسيار خوب‌ وبعضي‌ ديگر در حد متوسط‌ است‌... بقا و ابديت‌ يك‌ اثر هنري‌، وابسته‌ به‌ اين‌ است‌ كه‌ آن‌چه‌ موضوع‌ آن‌ هنر است‌، چيست‌؟ بقا و جاودانگي‌ يك‌ اثر هنري‌، بسته‌ به‌ اين‌ است‌ كه‌ به‌كدام‌ اصل‌ ثابت‌ بشر تكيه‌ كرده‌ است‌؟
و در «فرهنگ‌ عاشورا» چنين‌ مي‌خوانيم‌:
«سبك‌ شاعران‌ در سرودن‌ شعر عاشورا نيز متفاوت‌ بوده‌ است‌. برخي‌ در قالب‌سوزناكترين‌ مرثيه‌ها، عواطف‌ را بر انگيخته‌اند و به‌ جنبه‌هاي‌ عاطفي‌ و روحي‌ بيشتر تكيه‌داشته‌اند، برخي‌ حالت‌ مقتل‌ و واقعه‌ نگاري‌ و ثبت‌ قضايا را دارد، برخي‌ هم‌ بخصوص‌ ازشاعران‌ متأخر و معاصر، چه‌ عرب‌ چه‌ فارس‌، در سروده‌هاي‌ خويش‌ حالت‌ نقد نسبت‌ به‌عزاداري‌ و گرية‌ صرف‌ دارند و عاشورا را از زاوية‌ حماسي‌ و انقلابي‌اش‌ نگريسته‌ و مطرح‌ساخته‌اند، تا الگويي‌ باشد براي‌ مبارزه‌ با ستم‌ و ستمگران‌ و فقر آفرينان‌ و دفاع‌ از حق‌ وعدل‌ و انسانيت‌ و آزادگي‌«.
به‌ هر حال‌، در گذر زمان‌، هنرنمايي‌هاي‌ شاعران‌ متعهد براي‌ پاستاري‌ ازارزش‌هاي‌ حماسة‌ جاويد كربلا ستودني‌ است‌.
ويژگي‌هاي‌ شعر كربلا
شعر كربلا، فرياد بلند و جانگذار مظلوميت‌ خاندان‌ نور و اهل‌ بيت‌رسول‌الله‌(ص)است‌.
شعر كربلا، وصف‌ وسيعترين‌ مصيبت‌ همة‌ اعصار است‌ كه‌ «لا يوم‌ كيومك‌ يااباعبدالله‌«.
شعر كربلا، جلوة‌ «مودّت‌ ذي‌ القربي‌» از زبان‌ صاحبان‌ دل‌هاي‌ به‌ درد آمده‌ است‌.
شعر كربلا، جوابي‌ بر استغاثة‌ «هل‌ من‌ ناصر ينصرني‌» آن‌ امام‌ مظلوم‌ است‌.
شعر كربلا، پرتو پر جلاي‌ حيات‌ خون‌ كربلا و بيان‌ كربلاست‌.
شعر كربلا، صداي‌ قدم‌هاي‌ رهروان‌ راه‌ منتهي‌ به‌ كربلاست‌.
شعر كربلا، وصف‌ چهرة‌ كريه‌ نفاق‌ است‌، تا غافلان‌ بدانند كه‌ چگونه‌ حقيقت‌ انكارولايت‌ الهي‌، كفر است‌.
شعر كربلا، حامل‌ لواي‌ تولي‌ و تبري‌ است‌، كه‌ قوام‌ فروع‌ دين‌ و دوام‌ شرع‌ مديون‌اين‌ دو اصل‌ اصيل‌ است‌.
شعر كربلا، فرياد عدالتخواهي‌ انسان‌ در طول‌ قرون‌ و اعصار است‌
شعر كربلا، آميزه‌اي‌ است‌ از كلمات‌ آتشين‌، پاره‌هاي‌ جگر گوينده‌ و خواننده‌ وشنونده‌ كه‌ سرخي‌ خود را از بيرق‌ خوني‌ سرور مظلومان‌ به‌ وام‌ دارد. و تا آن‌ بيرق‌ خوني‌برفراز قبه‌ آن‌ امام‌ مظلوم‌ در اهتراز است‌، دل‌هاي‌ محبان‌ در سوز و گداز است‌.
سازمان‌ تبليغاتي‌ خودكار (ادبيات‌ عرب‌)
«شعرا و نويسندگان‌ اسلامي‌ با ملاحت‌ و عواطف‌ مخصوص‌، خون‌ حسين‌ (ع)واثر عميق‌ آن‌ را در اجتماع‌ بشريت‌ ستودند.
همه‌ مي‌دانيم‌: زماني‌ كه‌ حسين‌ (ع)كشته‌ شد، روزنامه‌ و دستگاههاي‌ تبليغاتي‌امروز، مانند راديو تلويزيون‌ وجود نداشت‌.
دستگاههاي‌ فرستنده‌ و گيرنده‌ آن‌ زمان‌ شعرا و احساسات‌ مردم‌ بود اين‌ ابتكارنخست‌ از بانوان‌ اهلبيت‌ (ع) مايه‌ گرفت‌.
همان‌ بانوان‌ كه‌ انصاف‌ تاريخ‌ انسان‌، زناني‌ عاقلتر و مهربانتر و با عاطفه‌تر از آنان‌به‌ ياد ندارد و شايد سرّ همسفر شدن‌ بانوان‌ نيز با امام‌ (ع)همين‌ نكته‌ بود كه‌ از ديده‌ بازگوكنند، نه‌ از شنيده‌!
پس‌ از آن‌، روح‌ مظلوم‌ دوستي‌ و حقيقت‌ جوئي‌ شاعران‌ عرب‌، باهتزاز در آمد، بي‌آنكه‌ حقوق‌ وصله‌اي‌ دريافت‌ كنند، با احساسات‌ و عواطف‌ شاعرانه‌، معنويت‌ و اهميت‌خون‌ حسين‌ (ع) را در دفاتر و اوراق‌ تاريخ‌ اسلام‌ ثبت‌ كردند اينك‌ براي‌ اثبات‌ اين‌مطلب‌، نمونه‌اي‌ از اين‌ اشعار را كه‌ كمتر از نيم‌ در هزار است‌، از نظر خوانندگان‌ ميگذرانيم‌.
1ـ(رباب‌) زوجه‌ طاهره‌ آن‌ حضرت‌ در اشعار سوزناك‌ خود چنين‌ گفت‌:
ان‌ الذي‌ كان‌ نوراً يستضاء به‌ بكربلا قتيل‌ غير مدفون‌
من‌ لليتا مي‌ و من‌ للسائلين‌ و من‌يعْني‌ و يأوي‌ اليه‌ كل‌ مسكين‌
يعني‌: «آن‌ كسي‌ كه‌ پناه‌گاه‌ بيچارگان‌ و يتيمان‌ و مساكين‌ بود جهان‌ اسلام‌ از نوروجودش‌ روشن‌ ميشد، در كربلا شهيد شده‌ و بي‌ دفن‌ مانده‌ است‌«. اين‌ بانوي‌ محترم‌،مي‌خواهد بگويد: كسي‌ كه‌ براي‌ اسلام‌ نور و براي‌ ضعفا و بيچارگان‌ پناهگاه‌ بود، چرا بايدكشته‌ شود و چرا بايد بدنش‌ بي‌ دفن‌ بماند؟
شكي‌ نيست‌ كه‌ در شرايط‌ حكومت‌ ستم‌ پرور يزيد، اظهارات‌ اين‌ بانوي‌ بزرگواربراي‌ بزرگداشت‌ فداكاري‌ حسين‌ (ع) يك‌ تابلو بسيار ارزنده‌ و فرستندة‌ مؤثري‌ بوده‌ است‌.
2ـ(سكينه‌) دختر دانشمند امام‌ (ع)پيوسته‌ با شعر و سخن‌ سازي‌، خون‌ مقدس‌حسين‌ (ع)و شهيدان‌ اهل‌ بيت‌ خود را رنگين‌ نگه‌ مي‌داشت‌ در آن‌ زمان‌ كه‌ حكومت‌اسلامي‌ در چنگ‌ مخالف‌ بود، راهي‌ بهتر از ابتكار حضرت‌ سكينه‌ موجود نبود. اين‌ بانو،مقدم‌ تمام‌ شاعراني‌ كه‌ در مصائب‌ پدر بزرگوارش‌ شعر مي‌سرودند، گرامي‌ مي‌داشت ‌بعلاوه‌ خود نيز يكي‌ از بانوان‌ فاضل‌ و اديب‌ عرب‌ بود. سكينه‌ ضمن‌ اشعار خود گفته‌ است‌:
يا امة‌ السوء هاتوا ما احتجاجكم‌ غدا و جلكم‌ بالسيف‌ قد صفقه‌
بكف‌ شر عباد الله‌ كلهم‌ نسل‌ البغايا و جيش‌ المرق‌ الفسقة‌ يعني‌ اي‌ بدكاران‌ امت‌! كه‌ با همراهي‌ و همكاري‌ بدترين‌ مخلوقات‌ و نسل‌ زنا و قشون‌ستمگران‌ فاسق‌، به‌ روي‌ پيامبر صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ شمشير زده‌ (حسين‌ راكشته‌ايد) فردا كه‌ روز رستاخيز و انتقام‌ است‌، حجت‌ شما نزد خدا چه‌ خواهد بود؟
بيست‌ سال‌ بعد از شهادت‌ حسين‌ (ع) بود كه‌ شاعر بزرگ‌ عرب‌ (فرزدق‌) با سرودن‌چكامه‌ ميميه‌ خود در مدح‌ زين‌ العابدين‌، وصي‌ حسين‌ (ع) چنان‌ تو دهني‌ محكمي‌ به‌دستگاه‌ زورگويي‌ امويان‌ نواخت‌ كه‌ براي‌ سال‌هاي‌ متمادي‌ ورد زبان‌ها شده‌ بود كه‌ از آن‌جمله‌ است‌:

•    من‌ معشر حبهم‌ دين‌ و بغهضم‌
•    كفر و قربهم‌ منح‌ و معتصم‌
•    مقدم‌ بعد ذكر الله‌ ذكر هم‌
•    في‌ كل‌ بدء و مختوم‌ به‌ الكلم‌
يعني‌ ايشان‌ از بقاياي‌ هماي‌ جماعت‌ (پيغمبران‌) هستند كه‌ دوستيشان‌ با اساس‌ايمان‌ و دشمنيشان‌ با كفر آميخته‌ است‌. بعد از نام‌ خدا نام‌ ايشان‌ بر همه‌ كس‌ مقدم‌ و درابتدا و انتهاي‌ هر سخن‌ ذكر مي‌شود.
«دعبل‌ بن‌ علي‌ خزاعي‌» شاعر نامي‌ عرب‌، اشعار بلندي‌ در عظمت‌ خون‌ فرزندان‌فاطمه‌3 سرود و از جمله‌ گفته‌:

•    بنات‌ زياد في‌ القصور مصونة‌
•    بنات‌ رسول‌ الله‌ في‌ الفلوات‌
و آل‌ رسول‌ الله‌ تدمي‌ نحورهم‌ و آل‌ زياد ربة‌ الحجلات‌! الخ‌ دعبل‌ گفته‌ مادامي‌ كه‌ عمر دنيا باقي‌ است‌، اگر من‌ زنده‌ باشم‌ مي‌گريم‌ چرا نگريم‌؟ با اين‌كه‌ مي‌بينم‌ خانه‌هاي‌ فرزندان‌ پيامبر (ص)ويران‌ شد و از گلوگاه‌ آنان‌ پيوسته‌ خون‌ ريخت‌ ودختران‌ رسول‌ الله‌ در بيابان‌ها اسير و در بدر شدند، آل‌ زياد و دختران‌ او در قصرهاي‌ عالي‌در كمال‌ راحتي‌ حجلة‌ عيش‌ و عشرت‌ داشته‌اند.
ابراهيم‌ بن‌ عباس‌ (دوست‌ صميمي‌ دعبل‌) اشعار غرائي‌ سرود كه‌ مطلعش‌اين‌است‌:
ازلت‌ عزاء القلب‌ بعد التجلد مصارع‌ اولاد النبي‌ محمد (ص) يعني‌ غم‌ هايي‌ كه‌ از كشتارگاه‌ اولاد پيامبر بر دل‌ نشسته‌، همة‌ مصائب‌ و غم‌ها را مندك‌نموده‌ است‌.
حميري‌ به‌ گفتة‌ ابوالفرج‌ در اغاني‌، بيت‌ ذيل‌ و ضميمة‌ آن‌ را سروده‌ است‌:

•    و اذا مررت‌ بقبره‌ فاطل‌ به‌ وقف‌ المطيه‌
•    و ابك‌ المطهر للمطهر و المطهرة‌ النقية‌
يعني‌ هنگامي‌ كه‌ بر آرامگاه‌ شهيد كوي‌ حق‌ حضرت‌ حسين‌ (ع) گذشتي‌، وقوف‌ واقامت‌ خويش‌ طولاني‌ كن‌. بعد از آن‌ مردان‌ پاكدل‌ و بانوان‌ پاكيزه‌ نهاد را به‌ خاطر عزاي‌پاكبازان‌ كربلا (حسين‌ انصارش‌) بگريان‌! بنا بگفتة‌ اين‌ شاعر عدم‌ دوستي‌ حسين‌ (ع) ازبد دلي‌ و پستي‌ ذاتت‌ مايه‌ گرفته‌ است‌ و كسي‌ كه‌ پاكدل‌ و پاكيزه‌ دين‌ است‌، بايد براي‌حسيني‌ كه‌ پاك‌ و پاكيزه‌ بود، سوگواري‌ كند.
با اين‌ بيان‌ كساني‌ كه‌ دوستدار پاكيزگي‌ روح‌ و ايمانند، بايد حسيني‌ شوند و باپيروي‌ از روش‌ حسين‌ (ع)ريشه‌ ظلم‌ تبهكاري‌ را متزلزل‌ سازند. «عبدالله‌ بن‌ كثير»يكي‌ از شعراي‌ زبر دست‌ بود. وي‌ در چكامة‌ غراي‌ خود به‌ عظمت‌ خون‌ حسين‌ (ع) اشاره‌كرده‌، كارگردانان‌ حزب‌ اموي‌ را به‌ باد انتقاد گرفته‌ و گفته‌ است‌:
لعن‌ الله‌ من‌ يسب‌ علياً و حسيناً من‌ سوقه‌ و امام‌ يعني‌ در نزد خداوند، مردود و ملعون‌ باد، كسي‌ كه‌ به‌ شخصيتي‌ مانند علي‌ و حسين‌«عليهماالسلام‌» نسبت‌ ناروا مي‌دهد، خواه‌ امير باشد، خواه‌ رعيت‌. «ابو نواس‌» در تأييدهمين‌ موضوع‌ و مقايسة‌ حق‌ و باطل‌ چنين‌ سرود:
ينشي‌ التلاوة‌ في‌ ابياتهم‌ ابداً و في‌ بيوتهم‌ الوطار و النعم‌!يعني‌ پيوسته‌ از خانه‌هاي‌ اهلبيت‌ (علي‌ و فرزندانش‌)تلاوت‌ قرآن‌ شنيده‌ مي‌شد اما درخانه‌هاي‌ طرف‌ مقابلش‌، يعني‌؛ بني‌ اميه‌ و بني‌ عباس‌، صداي‌ تار و طنبور و ساز و آواز به‌گوش‌ مي‌رسيد.
«شيخ‌ مفلح‌ صميري‌» ضمن‌ اشعار خود گفته‌:

•    و اعظم‌ من‌ كل‌ الرّزايا رزيه‌
•    مصارع‌ يوم‌ الطف‌ ادهي‌ واشنع‌
يعني‌ بزرگترين‌ صحنه‌هاي‌ مصيبت‌ دنيا، مصيبت‌ حسين‌ (ع) (كشتارگاه‌ كربلا) است‌ كه‌از هر فاجعه‌اي‌ شنيع‌تر و دردناكتر مي‌باشد.
سيد نصرالله‌ حائري‌ گفته‌:
من‌ اي‌ّ جرم‌ الحسين‌ يقتل‌؟ و العلم‌ فيه‌ و الكتاب‌ المنزل‌! يعني‌ حسين‌ (ع) كه‌ معدن‌ علم‌ و كتاب‌ بود، چه‌ گناه‌ داشت‌ كه‌ او را كشته‌اند؟ اين‌ شاعر بااين‌ سؤال‌ مي‌خواهد بگويد اگر كشندگان‌ حسين‌ (ع) پيرو قرآن‌ و دوستدار علم‌ و دانش‌بودند، حسين‌ (ع) را نمي‌كشتند. بنابر اين‌ هر كسي‌ كه‌ پيرو دين‌ و دانش‌ است‌، بايد بغض‌خود را نسبت‌ به‌ كشندگان‌ حسين‌ (ع)اظهار نمايد. ابن‌ ابي‌ الحديد گفته‌:
ولقد بكيت‌ُ لقتل‌ آل‌ محمدٍ بالطف‌ّ حتي‌ كل‌ عضو مَدمَع‌ُ
تا الله‌ لاانسي‌َ الحسين‌ و شِلوه‌ تحت‌ السنابك‌ بالعراء مُوزَّع‌ُ يعني‌ من‌ براي‌ كشته‌ شدن‌ فرزندان‌ پيامبر در صحنة‌ عاشورا نيز اشك‌ها ريخته‌ام‌، آن‌سان‌ كه‌ گويي‌ هر عضو از اعضاي‌ من‌ چشمي‌ اشك‌ فشان‌ شده‌. به‌ خدا، نمي‌توانم‌ حسين‌و اعضاء بدنش‌ را كه‌ زير سم‌ اسبان‌ خرد شده‌ و برهنه‌ و جدا مانده‌ بود فراموش‌ كنم‌.
ميرسيد شريف‌ كاظمي‌ گفته‌:
اسفي‌ بصدر حاز علم‌ المصطفي‌ اضحف‌ تجول‌ عليه‌ خيل‌ بن‌ الدعي‌ يعني‌ افسوس‌ و اسف‌ من‌ براي‌ آن‌ سينه‌اي‌ است‌ كه‌ حامل‌ علوم‌ محمد «صلي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌» بود، در حالي‌ كه‌ مركب‌هاي‌ لشكر حرام‌ زاده‌ (ابن‌ زياد) بر آن‌ سينه‌ تاخت‌ و تازمي‌كردند. ناسخ‌ نوشته‌: هنگامي‌ كه‌ زيد مصري‌، درباريان‌ متوكل‌ را به‌ خاطر مرگ‌ كنيزك‌او عزادار ديد، اين‌ شعر را انشاد نمود:
ايحرث‌ بالطف‌ قبر الحسين‌ و يعمر قبر بني‌ الزانية‌؟
لعل‌ الزمان‌ يعود لهم‌ وياتي‌ بهم‌ دولة‌ ثانيه‌ سازندة‌ شعر از روي‌ تعجب‌ مي‌پرسد: آيا بايد قبر حسين‌ (ع) فرزند پيامبر را ويران‌ كرد؟ ودر عوض‌ قبر فرزندان‌ زنا را تعمير نمود؟ آيا فكر نمي‌كنند كه‌ شايد دولت‌ ستمگران‌ سپري‌شده‌، دوباره‌ حكومت‌ عدل‌ پرور فرزندان‌ حسين‌ «عليه‌ السلام‌» باز گردد؟
اديب‌ ماهر عرب‌ (ديك‌ الجن‌) گفته‌ است‌:

•    يا عين‌ كربلا مقابر
•    قد تر كن‌ قلبي‌ مقاب‌ الكرب‌
يعني‌ اي‌ ديدگان‌ اشكبار! در زمين‌ كربلا عزيزاني‌ به‌ خاك‌ خفته‌اند كه‌ دلم‌ را گورستان‌اندوه‌ و درد كرده‌اند.
كميت‌ اسدي‌، شاعر انقلابي‌ عرب‌ در نتيجة‌ فداكاري‌ حسين‌ (ع) دل‌ به‌ بني‌ هاشم‌باخت‌ و از امويان‌ رو بر تافته‌ چنين‌ گفت‌:

•    بني‌ هاشم‌ رهط‌ النبي فانني‌
•    بهم‌ ولهم‌ ارضي‌ مراراً و اغضب‌
•    ‌ فمالي‌ الا آل‌ احمد شيعة
•    ‌و مالي‌ الا مذهب‌ الحق‌ مذهب‌
يعني‌ بني‌ هاشم‌ قبيلة‌ پيامبرند، و من‌ حقاً به‌ خاطر رضاي‌ آنان‌ راضي‌ و براي‌غضبشان‌، غضبناك‌ هستم‌. من‌ جز از آل‌ پيامبر از احدي‌ پيروي‌ نمي‌كنم‌. من‌ جز مذهب‌حق‌؛ يعني‌ مذهب‌ بني‌ هاشم‌ مذهبي‌ ندارم‌...
حلّي‌ يكي‌ از شعراي‌ عراق‌ گفته‌:

•    و يضيق‌ الدنيا علَي‌ بن‌ محمد
•    فكانما المأوي‌ عليه‌ محرم‌
•     و يقدم‌ الاُموي‌ و هو مؤخر
•    و يؤخر العلوي‌ و هو مقدم‌
يعني‌ كار بجايي‌ رسيده‌ بود كه‌ دنيا بر حسين‌ (ع)فرزند پيامبر (ص) تنگ‌ گرديد. گوياسكونت‌ بر پشت‌ زمين‌ بر آن‌ حضرت‌ حرام‌ شده‌ است‌. امويان‌ كه‌ مي‌بايد مؤخر باشندپيشتاز، و علويان‌ كه‌ مي‌بايد مقدم‌ باشند، از پس‌ قرار گرفته‌اند!
«شيخ‌ صالح‌ كواز» فرزندان‌ فاطمه‌ (س‌) را مخاطب‌ قرار داده‌ چنين‌ گفت‌:

•    قوموا فقد عصفت‌ بالطف‌ عاصفة‌
•    مالت‌ بارجاء طور العز فانصدعا
•    ولتذهل‌ اليوم‌ فيكم‌ كل‌ مرضعة‌
•    فطفله‌ من‌ دماء او داجه‌ رضعا
يعني‌ برخيزيد كه‌ تند باد مخالف‌ مي‌خواست‌ در صحراي‌ كربلا پايه‌ها عزت‌ شما رامتزلزل‌ سازد. بايد زنان‌ شيرده‌ شما از يم‌ ستمگران‌، كودكان‌ خود را پنهان‌ دارند، مبادامانند داستان‌ كربلا، كاري‌ كنند كه‌ كودكان‌ بيگناه‌ شما عوض‌ پستان‌ مادران‌، با رگ‌هاي‌خون‌ آلود پدران‌، لب‌ خود را تر كنند!!
«اين‌ چكامه‌هاي‌ غراكه‌ از صد دانشور و شعراي‌ اسلامي‌ براي‌ نمونه‌ به‌ نظرخوانندگان‌ رسيد، به‌ خوبي‌ مي‌رساند كه‌ خون‌ مقدس‌ سالار شهيدان‌ چه‌ اثر گرانمايه‌اي‌ درميان‌ ادباء و شعراء و اهل‌ ذوق‌ و هنر باقي‌ گذاشته‌ است‌. علاوه‌ بر نكته‌هاي‌ دقيق‌ ادبي‌ واستعارات‌ و كنايات‌ و يادداشت‌هاي‌ عظيم‌ تاريخي‌، اين‌ شاعران‌ زبردست‌ عرب‌، بااحساسات‌ شاعرانه‌، حس‌ عدالت‌ خواهي‌ مسلمانان‌ را بيدار كرده‌، آنان‌ را پيوسته‌ عليه‌ ظلم‌بسيج‌ كردند.
يك‌ تن‌ از اين‌ شاعران‌، «كميت‌ اسدي‌» است‌ كه‌ با اشعار سوزناكش‌ با بني‌ اميه‌جنگيد و سرانجام‌ آنان‌ را رسوا و مفتضح‌ نمود. كميت‌ با اشعار خود دل‌هاي‌ ستمكاران‌ رابلرزه‌ در آورد. محدث‌ قمي‌ نوشته‌: عبدالله‌ بن‌ حسن‌ آن‌ چنان‌ تحت‌ تأثير چكامة‌ كميت‌قرار گرفت‌ كه‌ قباله‌ ملكه‌ خود را به‌ او بخشيد و زنان‌ بني‌ هاشم‌ آن‌ چه‌ توانستند اززيورهاي‌ خود به‌ او بذل‌ نمودند، ولي‌ كميت‌ كه‌ واقعاً روح‌ انقلابي‌ داشت‌ ، ديناري‌ از آن‌بخشش‌ها را قبول‌ نكرد و گفت‌: اين‌ سخنان‌ را فقط‌ به‌ خاطر حق‌ و رضاي‌ خداوند گفته‌ام‌.
سرانجام‌ همين‌ چكامه‌هاي‌ انقلابي‌ كميت‌، باعث‌ مرگ‌ او شد. يعني‌ به‌ امر حاكم‌كوفه‌ 8 نفر بر سر او ريختند و آن‌ شاعر پاك‌ نهاد را شهيد كردند».
ارزش‌ معنوي‌ شعر عاشورايي‌
«آيت‌ الله‌ شيخ‌ محمد حسن‌ نجفي‌»، مؤلف‌ دائرة‌ المعارف‌ فقه‌ شيعه‌ «كتاب‌ جواهركلام‌»، با وجود آن‌ كه‌ براي‌ تأليف‌ اين‌ اثر گران‌ سنگ‌ يك‌ ربع‌ قرن‌ زحمت‌ كشيده‌ ومرارت‌ها و سختي‌هاي‌ فراواني‌ را تحمل‌ نموده‌ است‌، تمنا داشته‌ كه‌ «اي‌ كاش‌ قصيدة‌هائيه‌ اُزري‌ شيخ‌ محمد كاظم‌ اديب‌ شيعه‌» در نامة‌ عمل‌ من‌ بود و كتاب‌ جواهر من‌ در نامة‌عمل‌ اُرزي‌.
مرحوم‌ خياباني‌ در وقايع‌ الايام‌، ص‌ 494 مي‌گويد:
«عالم‌ جليل‌ سيد نبيلي‌ از فضلاي‌ عرب‌ براي‌ اين‌ احقر نقل‌ كرد كه‌ شاعري‌ ازمعاصرين‌ ازري‌ از راه‌ جسد چنانچه‌ دأب‌ بعضي‌ از قاصرين‌ معاصرين‌ است‌، بروي‌ تعييب‌مي‌كرد و پيوسته‌ در مجامع‌ مردم‌ از غايت‌ جهل‌ بروي‌ نقص‌ وارد مي‌نمود كه‌ قصايد وابيات‌ ازري‌ چندان‌ اهميتي‌ و تعريفي‌ ندارد كه‌ اين‌ قدر بين‌ الناس‌ معروف‌ شده‌. شبي‌حضرت‌ صديقه‌ طاهره‌ «عليها السلام‌» را در واقعه‌اي‌ ديد كه‌ او را خطاب‌ عتاب‌ نمودفرمود: مالك‌ ولولدي‌ الكاظم‌ لو لم‌ يقل‌ الّا شعراً و احداً لكفاه‌ و هو هذا ؛ چه‌ كاري‌ داري‌ باپسرم‌ كاظم‌؟ اگر نمي‌گفت‌ مگر يك‌ شعر را، در حق‌ او كافي‌ بود و آن‌ اين‌ است‌:
قَد غيّر الطّعن‌ منهم‌ كُل‌َّ جارِحَة‌ٍاِلّا المكارم‌ في‌ امن‌ٍ من‌ الغير يعني‌ اگر چه‌ طعن‌ نيزه‌ و زخم‌ دشمن‌ محلي‌ از اعضاء و جوارح‌ جوانان‌ بني‌ هاشم‌ راسلامت‌ نگذاشت‌ و جاي‌ درستي‌ نماند، اما مكارم‌ اخلاق‌ و محاسن‌ اوصاف‌ ايشان‌ را ابداًتصرف‌ نتوانست‌ داد و آنها همچنان‌ مصون‌ و محفوظ‌ ماند.
«سيد بحر العلوم‌، او را بر عالمان‌ جليل‌، به‌ هنگامي‌ كه‌ بر او وارد مي‌شد، مقدم‌مي‌داشت‌. «ازري‌» را به‌ همان‌ چشم‌ مي‌نگريست‌ كه‌ امام‌ صادق‌ (ع) هشام‌ بن‌ حكم‌ رامي‌نگريست‌. چون‌ ازري‌ با مخالفان‌ به‌ خوبي‌ مناظره‌ مي‌كرد (هم‌ چنان‌ كه‌ هشام‌ بن‌حكم‌ در مناظره‌ با مخالفين‌ شهرت‌ دارد) و شعر او در مرتبه‌اي‌ بلند جاي‌ داشت‌.»
«موقعي‌ كه‌ مولانا محتشم‌ كاشاني‌ در مرثية‌ برادرش‌ عبدالغني‌ كه‌ در سفر مكه‌فوت‌ نموده‌ نوحه‌ گري‌ مي‌كرد، شبي‌ در عالم‌ رؤيا امير المؤمنين‌ (ع) را ديد. حضرت‌ به‌ اومي‌فرمايد: چرا در مصيبت‌ برادرت‌ مرثيه‌ مي‌گويي‌ و براي‌ فرزندم‌ حسين‌ (ع) مرثيه‌ نمي‌گويي‌؟ عرض‌ كرد: يا علي‌! مصيبت‌ حضرت‌ حسين‌ (ع) خارج‌ از حدود حصر بوده‌ ومن‌ نمي‌دانم‌ كه‌ از كدام‌ مصائب‌ او شروع‌ كنم‌. آن‌ وقت‌ حضرت‌ علي‌ (ع) مي‌فرمايد بگو:«باز اين‌ چه‌ شورش‌ است‌ كه‌ در خلق‌ عالم‌ است‌» محتشم‌ از خواب‌ بيدار شده‌ و بقيه‌ رامي‌گويد تا مي‌رسد به‌ اين‌ شعر:
«هست‌ از ملال‌ گر چه‌ بري‌ ذات‌ ذوالجلال‌» و در مصرع‌ بعد باز متحيّر بوده‌ كه‌ چه‌بگويد كه‌ شايستة‌ مقام‌ حضرت‌ ربوبي‌ باشد، ولي‌ باز به‌ مدد او رسيده‌ و در خواب‌ حضرت‌ولي‌ عصر «عج‌ الله‌ تعالي‌ فرجه‌ الشريف‌» را مي‌بيند و به‌ او مي‌فرمايد بگو: كو در دل‌ است‌ وهيچ‌ دلي‌ بي‌ ملال‌ نيست‌، پس‌ بيدار شده‌ و آن‌ بند را به‌ پايان‌ مي‌رساند.»
و داستان‌ محمد حسين‌ شهريار كه‌ شهره‌ هر شهر و ديار است‌، و هر كه‌ طالب‌ است‌به‌ بخش‌ پاياني‌ وصيت‌ نامة‌ مرحوم‌ آيت‌ الله‌ العظمي‌ نجفي‌ مرعشي‌ مراجعه‌ فرمايد.بيش‌ از اين‌ در مقدمه‌ نمانيم‌ و خلاصة‌ آنچه‌ گفته‌ شد، اين‌ است‌: «قبول‌ خاطر و لطف‌سخن‌ خداداد است‌«
الحمدلله‌ رب‌ العالمين‌
بابائي‌ آملي‌
رؤيت‌ هلال‌ غم‌

•    هلال‌ ماه‌ محرم‌ گشوده‌ آغوشش‌
•    مگر ز وصف‌ حسينم‌ كه‌ گفته‌ در گوشش‌
•    عجب‌ عزاي‌ غريبي‌ بود كه‌ صدها سال ‌
•    گذشته‌ است‌ و، جهاني‌ بود سيه‌ پوشش‌
•    خيمة‌ ماه‌ محرم‌ زده‌ شد در دل‌ ما
•     باز نام‌ تو شده‌ زينت‌ هر محفل‌ ما
•     جز غم‌ عشق‌ تو ما را نبود سودائي‌
•    عشق‌ سوزان‌ تو آغشته‌ به‌ آب‌ و گل‌ ما
•    همه‌ جا شور عزاي‌ تو بپا مي‌بينم‌
•    عالم‌ اندر غم‌ تو غرق‌ عزا مي‌بينم‌
•    همه‌ جا نام‌ دل‌ آراي‌ تو را مي‌شنوم
•    جلوه‌ روي‌ تو را در همه‌ جا مي‌بينم‌
•    در هواي‌ تو چنان‌ ديدة‌ دل‌ صافي‌ شد 
•    هر كجا مي‌نگرم‌كرب‌ و بلا مي‌بينم‌
•    تو حسيني‌ و محمد تو حسيني‌ و علي‌
•    بر رخت‌ هاله‌اي‌ از نور خدا مي‌بينم‌
•     اي‌ ديده‌ خون‌ بباركه‌ ماه‌ محرم‌
•    نزد خداي‌ ديدة‌ گريان‌ مكرّم‌ است‌
•    فرمود شاه‌ دين‌ كه‌ منم‌ كشته‌ سرشك‌
•    بر زخمهاي‌ شاه‌ سرشك‌ تو مرهم‌ است‌
كربلا؛ فرودگاه‌ خوبان‌
كربلا، نام‌ آشنايي‌ است‌ كه‌ قبل‌ از شهادت‌ حسين‌ (ع) بر سر زبان‌ها بود و انبياءبراي‌ آنچه‌ در اين‌ سرزمين‌ روي‌ خواهد داد، مرثيه‌ سرايي‌ كردند و پس‌ از شهادتش‌، رنگ‌و بوي‌ ديگري‌ به‌ خود گرفت‌.
فرهنگ‌ نويسان‌ و لغت‌ دانان‌ و سفرنامه‌ نگاران‌، هر چه‌ مي‌خواهند از طول‌ وعرض‌ جغرافيايي‌ و آب‌ و هوا و منابع‌ طبيعي‌ و ريشة‌ لفظ‌ و معاني‌ آن‌ سخن‌ بگويند، سخن‌از آب‌ و خاك‌ است‌. اما كربلا يك‌ نام‌ دارد و آن‌ «سرزمين‌ عشق‌» است‌، عشق‌ وارستگان‌به‌ خون‌ غلطيده‌ از آل‌ محمد (ص).
عشق‌ نارالله‌ و نورالله‌ بودكي‌ كسي‌ از سرّعشق‌ آگه‌ بود.و يا بگو «سرزمين‌ مشتاقان‌» است‌ كه‌ «من‌ أحَب‌ّ لقاء أحَب‌ِّ الله‌ُ لقاءَه‌ُ»
در مصباح‌ المتهجّد طوسي‌ آمده‌ است‌: امام‌ صادق‌ (ع) به‌ صفوان‌ جمّال‌ فرمود:هنگامي‌ كه‌ بر فرات‌ وارد شدي‌ بگو: «اَلّلهم‌ أنت‌َ خَيرُ مَن‌ وُفِدَ» پس‌ كربلا «فرودگاه‌خوبان‌است‌«.
«گروهي‌ از مورخان‌ معتقدند كه‌ «كربلا» از دو واژة‌ آشوري‌ «كرب‌» و «ايلا» به‌معني‌ حرم‌ خدا، تركيب‌ يافته‌ است‌. گروهي‌ ديگر مي‌گويند: اين‌ كلمه‌ در اصل‌، فارسي‌است‌ و از دو واژة‌ «كار» و «بالا» به‌ معني‌ كار ارزشمند و آسماني‌، يا به‌ عبارت‌ ديگر، جايگاه‌ نيايش‌ و نماز، گرفته‌ شده‌ است‌«
«آري‌، كربلا سرزمين‌ خاطره‌ هاست‌. سرزميني‌ است‌ كه‌ هرگز از يادها نمي‌رود ونامش‌ از صفحة‌ تاريخ‌ محو نمي‌شود. سرزميني‌ است‌ كه‌ خاطره‌هايش‌ هرگز كهنه‌نمي‌گردد و شعله‌هاي‌ برخاسته‌ از آن‌ هيچ‌ گاه‌ به‌ خاموشي‌ نمي‌گرايد».
خلاصه‌ بر اين‌ سرزمين‌ هر نام‌ زيبا و شكوهمندي‌ برازنده‌ است‌ و چه‌ زيبافرموده‌است‌، امام‌ به‌ حق‌ جعفر صادق‌ (ع): «جايگاه‌ قبر حسين‌ (ع) از روزي‌ كه‌ او در آن‌دفن‌ گرديد، همواره‌ بوستان‌هاي‌ بهشت‌ است‌«.
كربلا، قبلة‌ اهل‌ حقيقت‌
قبلة‌ اهل‌ حقيقت‌، كربلاست‌ كربلا، او قبلة‌ اهل‌ ولايت‌
گر چه‌ دارد كعبه‌، مروه‌ با صفاليك‌، كي‌ دارد مناي‌ كربلا؟
كعبه‌ را گر زمزم‌ است‌ آب‌ حيات ‌كربلا را آب‌ خضر آمد فرات‌
رو نما عارف‌، صلات‌ ركعتين‌ در خم‌ ابروي‌ محراب‌ حسين‌.
نشان‌ عشق‌ و ايمان‌ و نثار جان‌
الا... اي‌ كربلا،
اي‌ قبلة‌ دل‌هاي‌ حقجويان‌ آزاده‌،
الا... اي‌ مظهر تابان‌ و جاويد شهادت‌ها،
نشان‌ عشق‌ و ايمان‌ و نثار جان‌،
تجليگاه‌ شورانگيز فكر امتي‌ آگاه‌
الا... اي‌ كربلاي‌ خون‌،
الا... اي‌ شوق‌ جانبازان‌ دين‌ را، بهترين‌ كانون‌،
تو، مغناطيس‌ ميليون‌ها دل‌ روييده‌ از خوني‌،
تو نبض‌ زندگي‌ را، بهترين‌ معيار و قانوني‌،
«كربلا» در بردارندة‌ حسين‌ شهيد است‌، كه‌ «زيباترين‌ حماسة‌ عالم‌ بيافريد»
در راه‌ كربلا

•    شاه‌ سوي‌ كربلا آيد همي
•     بوي‌ خون‌ از دشت‌ها آيد همي‌
•     كربلا دام‌ بلا و ماتم‌ است
•    صيد بين‌ سوي‌ بلا آيد همي‌
•    ‌ گرگ‌ طبع‌ خولي‌ و چاه‌ تنور
•    يوسفي‌ بنگر كجا آيد همي‌
•     كربلا گهواره‌ و بر دامنش‌
•    كودكي‌ سيمين‌ لقا آيد همي‌
•     اكبر و اسماعيل‌ و ليلا هاجر است
•    ‌هاجر اينجا با فدا آيد همي‌
•     تا «حسان‌» بر لب‌ بود نام‌ حسين‌
•    اشك‌ و خون‌ از ديده‌ها آيد همي‌
مرحبا اي‌ خاك‌ پاك‌ كربلا

•    مرحبا اي‌ خاك‌ پاك‌ كربلا
•    از حرم‌ برتر ز عزو اعتلا
•     مرحبا اي‌ گلستان‌ خوش‌ شميم
•    اي‌ به‌ رتبت‌ برتر از عرش‌ عظيم‌
•    ‌ آستانت‌ قبلة‌ اهل‌ جهان
•    ‌ آستان‌ بوست‌ همه‌ كرّ و بيان‌
•    بر غبار و رويت‌ روح‌ الامين‌
•     از سر تعظيم‌ مي‌سايد جبين‌
•    محفل‌ ديدار و خلوتگاه‌ عشق
•    خوابگاه‌ ناز شاهنشاه‌ عشق‌
•     مي‌رسد اينك‌ زره‌ سلطان‌ دين‌
•     راز دار خلوت‌ حق‌ اليقين
•    خاص‌ تو شد اين‌ شرافت‌ اي‌ زمين
•    ‌كز تو تا بد نور رب‌ العالمين‌
كعبه‌ همين‌ جاست‌ در ايمان‌ عشق‌

•    زنگ‌ شتر ناله‌ زد بر كشيد
•     قافلة‌ عشق‌ به‌ منزل‌ رسيد
•     زنگ‌ شتر زد به‌ شهيدان‌
•    صلاگفت‌ كه‌ نزديك‌ بود كربلا
موكب‌ حضرت‌ نزديك‌ قصر بني‌ مقاتل‌ به‌ صحراي‌ كربلا رسيد. از نام‌ آن‌ سرزمين‌جويا گشت‌ ؛ پاسخ‌ دادند كه‌ اين‌ جا را غاضريه‌، نينوا، ارض‌ طف‌ و ارض‌ كربلا مي‌خوانند.حضرت‌ فرمود: آخرين‌ منزل‌ ما همين‌ جاست‌ ؛ فرود آمد و دستور داد بر زمين‌ بلندي‌لشگرگاه‌ كرده‌ و خيمه‌ها بر پا كنند.

•    بار گشاييد به‌ فرمان‌ عشق‌
•    كعبه‌ همين‌ جاست‌ در ايمان‌ عشق‌
•     بار گشاييد كه‌ شام‌ فراق‌
•    رفت‌ و در آمد سحر اشتياق‌
•     بار گشاييد كه‌ بس‌ ماه‌ و سال
•     ‌بود دلم‌ در پي‌ صبح‌ وصال‌
•    بار گشاييد شهيدان‌ عشق‌
•    نيست‌ جز اين‌ جا صف‌ ميدان‌ عشق‌
بار بگشاييد اين‌ جا كربلاست‌

•    بار گشاييد اين‌ جا كربلاست‌
•    آب‌ و خاكش‌ با دل‌ و جان‌ آشناست‌
•     السلام‌، اي‌ سرزمين‌ كربلا
•    السلام‌، اي‌ منزل‌ نور خدا
•     السلام‌، اي‌ وادي‌ دلجوي‌ عشق‌
•    وه‌ چه‌ خوش‌ مي‌آيد بوي‌ عشق
•    ‌ السلام‌، اي‌ خيمه‌ گاه‌ خواهرم
•    ‌قتلگاه‌ جان‌ گداز اكبرم‌
كربلا، گهوارة‌ اصغر تويي‌
مقتل‌ عباس‌ مه‌ پيكر توئي‌
كربلا، گلزار خزان‌ زدة‌ عشق‌ و ايمان‌ است‌، در آن‌ جا گل‌هاي‌ هميشه‌ بهار رسالت‌ و ثمرة ‌آفرينش‌ پايكوب‌ بي‌ رحم‌ترين‌ و پست‌ترين‌ فرزندان‌ آدم‌ شده‌ است‌
امشب‌ شهادت‌ نامة‌ عشاق‌ امضاء مي‌شود
(شب‌ عاشورا)
نزديك‌ شب‌ بود و هوا كم‌ كم‌ تاريك‌ مي‌شد. امام‌ حسين‌ (ع)  اصحاب‌ خود را جمع‌كرد. جدي‌ترين‌ لحظات‌ اولاد آدم‌، موقع‌ نزديكي‌ شهادت‌ با شرافت‌ اوست‌. حسين‌ براي‌اين‌ كه‌ پسر حضرت‌ علي‌ (ع)  بود، يك‌ لحظه‌ از عمرش‌ بدون‌ جدي‌ بودن‌ نگذشت‌ به‌خصوص‌ حادثه‌اي‌ بزرگ‌ كه‌ فردا در پيش‌ است‌.
امام‌ سجاد (ع) مي‌فرمايد: من‌ بيمار بودم‌. ولي‌ نزديك‌ شدم‌ تا ببينم‌ چه‌ مي‌گويد.ديدم‌ پدرم‌ به‌ يارانش‌ اين‌ طور مي‌فرمود: «اثني‌ علي‌ الله‌ أحسن‌ الثناء و اَحمَدُه‌ُ علي‌ السّراءو الضّراّء» من‌ شكر خداوندي‌ را به‌ جاي‌ آوردم‌ (بهترين‌ ثنا و شكر) ستايش‌ او را مي‌گويم‌براي‌ هر شادي‌ و اندوهي‌ (براي‌ هر گونه‌ گشايش‌ و گرفتاري‌)

•    اين‌ شب‌ از زيباترين‌ شب‌هاي‌ ماست
•     ليلة‌ القدر و شب‌ اسراي‌ ماست‌
&bull

تماس با هنر اسلامی

نشانی

نشانی دفتر مرکزی
ایران ؛ قم؛ بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ ، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، طبقه دوم، خبرگزاری ابنا
تلفن دفتر مرکزی : +98 25 32131323
فاکس دفتر مرکزی : +98 25 32131258

شبکه‌های اجتماعی

تماس

تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ابنا الرسول (ص) تهران می‌باشد