پژوهش مبنانگر
درآمد
طبق آمار رسمی، هماینك 22284 شبكة رادیویی و تلویزیونی در سراسر جهان، از طریق ماهوارهها، برنامه پخش میكنند. از این تعداد، 14045 شبكه در اوراسیا قابل دریافت هستند و حدود 11000 شبكه در ایران قابل بهره برداری است.
به آمار بالا، شبكههای محلی را نیز بیفزایید. رسانههای دیگری چون اینترنت، موبایل، پیامك، روزنامهها و منابع آرشیوی، مانند كاست، CD،DVD ، رایانههای شخصی و ... هر یك آماری مشابه دارند. برای نمونه، ضریب نفوذ اینترنت در بسیاری از كشورها، نسبت به سال 1998م ـ سال ارائة ویندوز 98 از سوی شركت مایكروسافت ـ چند برابر شده است. بر اساس آمار رسمی سازمان ملل، در سال 1998 در كانادا، ضریب نفوذ اینترنت 27 درصد بوده است؛ در صورتی كه هماینك، در ابتدای سال 2007، به 5/67 درصد رسیده است. همچنین بر اساس آمار منتشر شده در ابتدای سال 2007، بالاترین ضریب نفوذ اینترنت مربوط به كشور ایسلند، با 3/86 درصد است. قابل توجه است كه تعداد كاربران اینترنت در جهان، نزدیك به 1/1 میلیارد نفر است. بدین ترتیب، با فرض 6/6 میلیارد نفر جمعیت دنیا، از هر 6 نفر، یك نفر استفاده كنندة اینترنت است.
ما نیز از این گردونه بینصیب نیستیم و نخواهیم بود. این را نیز در نظر داشته باشیم كه حجم این رسانهها ثابت نیست و رو به افزایش است. در ضمن، نوع آنها نیز بسیار متغیر و متكثر است. نگرانیهایی كه در مورد رسانههای جمعی، چه در ایران و چه در دیگر كشورها وجود دارد، در آینده، بسیار جدیتر و فزایندهتر خواهد شد؛ چرا كه روند كنونی دنیایی را ترسیم میكند كه تعدد و تكثر رسانهای جزو لاینفك آن است؛ تعدد و تكثری كه ثابت نیست و ذاتاً در حال تغییر است.
رسانههای جدید و جامعة ما
ورود رسانههای مدرن كه خاستگاه غربی دارند، تأثیراتی را در جوامع موجب میگردد. پیش از پرداختن به این موضوع، باید چند ویژگی از این تداخل رسانهای را یادآور شد. نخست آنكه در ادبیات علم ارتباطات، معمولاً رسانه به وسیلة انتقال پیام تعریف میشود. وقتی رسانهای از یك جامعه وارد جامعة جدید میشود، بدیهی است كه تا مدتها پیامهای انتقالی از آن نیز توسط جامعة مادر تولید شود. ورود تلویزیون به ایران را در نظر بگیرید؛ مدتها به طول انجامید تا حجم برنامههای تولیدی داخل به حجم برنامهها و موسیقیهای خارجی برسد و حتی هنوز نیز نمیتوان تولیدات خارجی را محذوف دانست. در مورد ویدئو، CD، سینما، اینترنت و بسیاری دیگر از رسانهها نیز این امر صادق است. به آنچه گذشت، این نكته را بیفزایید كه مبدأ تولیدات ذكر شده دنیای سكولار است و مقصد پیام، جامعة دینی ما.
نكتة دیگر اینكه رسانههای تكنولوژیك، بر مبنای فنآوری جدید بنا شدهاند؛ فنآوریای كه بر اساس جهانبینی تجربی پایهگذاری شده است. در اینجا، بحثی عمیق در زمینة خاستگاه فلسفی تكنولوژی وجود دارد كه مجال این نوشتار گنجایش آن را ندارد؛ ولی آنچه مسلم است، آن است كه حوزة علوم تجربی، به دلیل تكیه بر تجربة حسی، به عالم ماده محدود است.
به این ترتیب، در یك نتیجهگیری كلی، میتوان بر این گزاره صحه نهاد كه رسانههای تكنولوژیك ذاتاً پیامهای مادی را بهتر از پیامهای معنوی منتقل میكنند. در برابر، هیچگاه مفاهیم عمیق عرفانی از این رسانهها قابل انعكاس نیست؛ تنها احساسات سادة بشری، آن هم به صورت محدود و به شرط ترجمه به صدا و تصویر، قابل انتقال است.
این موضوع به فربه شدن مادیات در جامعة مخاطبان منجر خواهد شد. به عبارت دیگر، هجوم حجم بالای پیامهای گوناگون و رنگارنگ كه ذاتاً جنبة مادی قویتری دارند، جامعه را به سمت مادیات سوق میدهد؛ خواه تولیدات رسانهای بومی باشد یا غیربومی!
حضور رسانههای تكنولوژیك در جامعهای چون ایران كه ساختار دینی و حافظة تاریخی شكل گرفته بر مبنای فرهنگ مذهبی در آن حاكم است، خواه ناخواه تعاملاتی ایجاد میكند كه بازتاب آن را كم و بیش، همگی دیدهایم.
اولین اتفاق آشكار، ایجاد تناقض میان پیامهای این رسانهها با هنجارهای اجتماعی جامعه است. این تناقض به دلیل نوع پیامهای انتقالی از طریق رسانههاست. وقتی منشأ تولید آنها نیز غیربومی باشد، معمولاً این تضاد بیشتر خواهد بود. ولی در این میان، چند نكته قابل تأمل است؛ نخست آنكه ممكن است سطح تضادها بسیار عمیقتر از آن باشد كه به روشنی، به چشم آید.
برای نمونه، پخش یك فیلم آمریكایی از تلویزیون یا شبكههای پخش فیلم را در نظر بگیرید؛ اولاً تضادهای آشكاری چون صحنههای بسیار خشن یا غیراخلاقی ممكن است در آن وجود داشته باشد. ثانیاً به فرض حذف تمامی این صحنهها، عدم رعایت هنجارهایی مانند حجاب و تعامل زن و مرد یا نمایش هنجارهای ناهمگون با جامعة ما، مانند نحوة تعامل فرزندان با والدین، تضادهای مخفی در ذهن مخاطب ایجاد میكند. البته این تضادها در ابتدای ورود این رسانهها، روشن بوده است؛ ولی به مرور زمان، توسط مخاطب هضم شده و كمتر مورد توجه قرار میگیرد؛ هرچند اثرِ خود را به گونه های مختلف خواهد داشت.
وجهة دیگر مخفی در اینپیامها، فرهنگ جامعة تولیدكننده است؛ از نوع معماری مكانها تا نوع تعاملات انسانی با یكدیگر و حتی با محیط خود. برای نمونه، موارد طلاق یا زندگی جدا از هم در فیلمها و سریالهای غربی، بسیار بیشتر از محصولات ایرانی است. همچنین نمایش یك انسان دیندار در تولیدات غیربومی، با تولیدات بومی كاملاً متفاوت است. اینها تضادهایی است غیرنمایان، ولی مؤثر. تأثیر آنها در نسلهایی كه با وجود این رسانهها و در فضای این گونه پیامها تربیت شده و رشد میكنند، ظهور خواهد كرد و نسل به نسل، زمینهساز تغییرات اساسی در جامعه میشود.
بدین ترتیب، هنجارهای پدر و مادر، آنچنان كه برای آنها مهم است، برای فرزند اهمیت نخواهد داشت و در طی چند نسل، به صورت بسیار آرام، این هنجارها به شكلهای تازه، تغییر ماهیت خواهند داد. جالب آنكه این صورت جدید لزوماً همسان با پیامهای دریافت شده نخواهد بود، بلكه معمولاً تركیبی غیرخطی از هر دو مدل رفتاری است.
البته نكتة قابل ذكر این است كه این تغییر رویة رفتاری به راحتی در جامعه رخ نداده و معمولاً با تضادها و اختلافات بین نسلی همراه است؛ چرا كه زبان مفاهمه تغییر كرده است. همگی ما شاهد این عدم درك متقابل بودهایم. مثلاً دختربچهای كه از كودكی، مخاطب فیلمها و سریالهای غربی بوده و روابط انسانی حاكم بر آن ها را دیده و سعی در درك و هضم آن ها كرده، بیشك مانند مادر خود، به پوشش اهمیت نمیدهد. این موضوع، به ویژه در هنگام برخورد مستقیم با پیام، بسیار حادتر است. ولی در مورد تضادهای مستقیم و واضح نیز اثراتی بروز میكند كه عموم افراد مخاطب را در بر میگیرد؛ چه كودك و چه بالغ.
شكلگیری تضاد مستقیم در افراد و ایجاد تناقض میان محتوای پیام و هنجارهای فرهنگی و اجتماعی جامعه، چند حالت را ممكن میسازد. نخستین حالت طرد رسانه و پیام است. همگی در طول تاریخ ایران، شاهد تحریم رادیو و تلویزیون و مانند آن در گذشته و تحریم ماهواره در دوران معاصر بودهایم. ولی این روند معمولاً با هجوم همهجانبة رسانه و دسترسی آسان به آن، عملاً متوقف میشود. البته این توقف دلایل دیگری نیز دارد كه جنبههای روانشناسانه و جامعهشناسانة ویژۀ خود را دارد؛ اما به هر روی، دیر یا زود، تناقضات و تضادها دوباره در افراد بروز میكند.
افراد برای حل این تناقضات، به راهحلهای گوناگون روی میآورند. برخی این تضادها را در خود هضم میكنند و به این ترتیب، افراد دو شخصیتی در جامعه بروز میكنند؛ به این معنا كه از یك سو، خود را در جامعهای با پیشینه و هنجارهای خاص میبینند و از سوی دیگر، به دلایل مختلف، در معرض پیامهای متناقض با این هنجارها قرار میگیرند و هر دو را به منزلة وجهههای گوناگون زندگی، هضم میكنند. در جامعه، كم و بیش شاهد نمونههایی از این گونه افراد هستیم؛ افرادی كه از یك سو، به اعمال و مناسك مذهبی پایبندند و از سوی دیگر، فعالیتهای متناقض با دین را به راحتی انجام میدهند.
در اروپا نیز همین آفت بر سر مسیحیت نازل شد؛ دینی محدود به كلیسا كه در جنبههای عملی زندگی بشر، بیتأثیر است و ناكارآمد. در اینجا نیز شخص به مسجد و هیأت میرود؛ ولی در خارج از آن، پایبندی عملی اندكی به دین دارد. حل تناقضات درونی به این نحو، منشأ اتفاق دیگری است.
حل تضاد درونی به شكل فوق، موجب میشود كه شخص در موارد دیگر نیز به راحتی، این كار را انجام دهد. به عبارت دیگر، در موقعیتهای دیگر كه دین دستوراتی به خلاف سود ظاهری شخص دارد، وی با كنار نهادن دین، به راحتی، مشکل را حل میكند.
لذا پروتستانیسمی كه با پیامهای ناهمگون رسانهای آغاز شده بود، به مرور، به تمامی جنبههای زندگی اجتماعی شخص سرایت میكند و روند كنار رفتن دین از عرصههای عملی زندگی او سرعت میگیرد. به مرور، دین به امری كناری و تزیینی در جامعه، تبدیل خواهد شد.
جدا شدن دین از صحنة عملی زندگی، از آفتهای مهم ادیان است كه اصلیترین كاركرد آنها را حذف میكند. دین در تعریف، روش عملی زندگی برای سعادت دنیا و آخرت است. وقتی آن را از حوزة عملی زندگی خارج كنیم، چیزی از آن باقی نخواهد ماند. این اتفاق دقیقاً شبیه فرآیندی است كه پس از رنسانس، در اروپا اتفاق میافتد و هماینك نیز شاهد آنیم. این روند در اكثر كشورهای اسلامی نیز در حال وقوع است. بدین سان، اثرات جدایی دین از زندگی رومزه، بسیار مشهود خواهد بود و به مرور، حتی به حاكمان نیز خواهد كشید.
از طرفی در گروهی دیگر كه پایبندی كمتری به اعتقادات و فرهنگ جامعه دارند، اتفاق دیگری رخ میدهد؛ فرد در عوض حذف پیامهای عامل تضاد، برای فرار از آن، به حذف گزارههای دینی و هنجارهای اجتماعی خویش اقدام میكند. به عبارت دیگر، آنجا كه شخص حذف این گزارهها را راحتتر از حذف پیامهای متناقض با آن میبیند، به گونهای، به گریز از آنها اقدام میكند. این نسل نه تنها به هنجارهای عمومی پایبند نیست، بلكه به گونهای، از آنها گریزان است.
دینگریزی پدیدة رایج نسلی است كه با تضادهای درونی دست و پنجه نرم میكند. این افراد نه تنها به توصیههای دینی و اخلاقی گوش نمیدهند، بلكه به گونهای، از آن گریزانند. مشخصة این افراد عدم پذیرش هنجارهای قدیمی است؛ هر چند این هنجارها كاملاً منطقی و حتی بدیهی باشند. نكتة جالب اینكه دینگریزی تنها عارضة جوانان نیست. به عبارت دیگر، هر قشری كه مخاطب پیامهای متناقض باشد، بستر بروز این حالت است.
ظهور تمامی این اختلالات در جامعة دینی و رواج آنها، به تدریج، موجب تغییر عمومی در فهم مردم از دین میگردد و محیط را برای بروز بدعتها آماده میسازد. چنین جامعهای برای حل مشكلات درونی خویش، هركاری میكند، حتی تولید دین! بدین سان، گروهها و دستههایی پدید میآیند كه افزون بر سازگاری با فضای عمومی جدید، نیازهای معنوی افراد را نیز ارضا میکنند. شاید خطرناكترین بخش آسیبها همین باشد؛ زیرا حقیقت دین در لفافة شبهات و در فضای مهآلود بدعتها، به سختی قابل رؤیت خواهد بود. ظهور انواع فرق عرفانی و دسته و گروههای معنوی كه برخی حتی ریشههای غیر دینی دارند، از نمونههای حقیقی این اتفاق است.
چه باید كرد؟
آنچه گذشت، شرح مسئله بود؛ مسئلهای كه امروزه، كم و بیش، با آن درگیریم و در آینده، بیش از امروز با آن مواجه خواهیم بود؛ اما چه باید كرد و چگونه میتوان از این گذر، جان سالم به در برد؟
پیش از پاسخ به این پرسش، باید گفت كه این مشكل تنها در كشور ما بروز نكرده است. بسیاری از كشورها، حتی در زادگاه این فنآوری نیز با مشكلاتی شبیه این روبهرو هستند. البته برخی راهحلهایی را برگزیدهاند؛ ولی بسیاری سردرگمند و برای برخی دیگر نیز موضوع آنچنان مهم نیست. ولی موضوع برای جامعة دینی و ملتی با سابقة فرهنگی ایران، بسیار مهم است. این مهم دلیل اعتراضات و هشدارهای مكرر مردم و مسئولان و بروز نگرانیهای عمومی در این زمینه و گاه ایجاد حساسیتهای ویژه در جامعة ما شده است. به نظر میرسد میتوان دو گونه راهكار برای حل این مشكل ارائه داد:
راهكارهای كوتاهمدت
پیش از ارائة این پیشنهادها، لازم میدانم به یك نكته اشاره کنم. تأثیراتی كه رسانهها در جامعه بر جای میگذارند را میتوان به دو دستة اصلی تقسیم كرد؛ تأثیراتی كه ذاتی رسانههاست و آنهایی كه بر رسانه عارض میشود. برای نمونه، آنچه پیش از این، در مورد فیلتر شدن پیامهای معنوی و بزرگنمایی پیامهای مادی در رسانههای تكنولوژیك ذكر شد، به ذات تكنولوژیك رسانههای مدرن باز میگردد؛ در صورتی كه بسیاری از تضادهای مستقیم بین پیامهای رسانهای و جامعة مخاطبان، به دلیل بومی نبودن پیامهاست و بیشتر به دلیل شرایط تولید و پخش، بر پیام عارض میشود.
تأثیرات عارضی رسانهها معمولاً با كنترل و مدیریت شرایط تولید و پخش و نیز اعمال فیلترینگ مناسب، قابل حذف یا كاهش است. راهكارهای كوتاهمدت نیز بر محدود ساختن این تأثیرات تأكید دارند؛ اما نكتة مهم آن است كه فعالیتهای كوتاهمدت نباید ما را از جنبة دیگر و بسیار مهم فضای رسانهای، یعنی اقتضائات ذاتی رسانه غافل سازد.
1. تأكید بر استفاده از تولیدات داخلی
چنانكه اشاره شد، حضور محصولات تولیدی غیربومی، افزون بر مسئلة تداخل و انتقال فرهنگ به صورت یك سویه، معمولاً مشكل ایجاد تضادهای مستقیم را نیز دربردارند؛ در صورتی كه هر دوی این آفتها عارضی است و با تكیه بر تولیدات داخلی پیام و مدیریت تولید پیام در داخل، میتوان بر آن غلبه کرد.
از این رو، به عنوان اولین راهكار، میتوان تكیه بر تولیدات داخلی و محدود کردن استفاده از تولیدات خارجی را راهبرد اصلی دانست. خوشبختانه مجموعة صداوسیما در حوزة رسانههای صوتی و تصویری، چند سالی است كه به این راهبرد تكیه کرده است. در رادیو، به دلیل خواص ذاتی این رسانه، بهره گیری از محصولات غربی تقریباً حذف شده است.[1] در سیما نیز تكیه بر ساخت سریالها و فیلمهای سینمایی داخلی، موجب کاهش حضور محصولات خارجی در رسانة ملی شده است. از سوی دیگر، سرمایهگذاری منطقهای و استانی نیز محصولات تولید شده را با فرهنگهای بومی سازگارتر ساخته است. ولی این نكته را نباید فراموش كرد كه توسعة آنتنهای پخش اگر به گسترش همزمان مراكز تولید نینجامد، اتفاقی جز پر رنگشدن پیامهای خارجی در بر نخواهد داشت.
دربارۀ رسانههای دیگر نیز مدیریت فضای رسانهای برای استفاده از محصولات داخلی، بسیار مهم است. برای نمونه، در حوزة اینترنت، اقبال به وبلاگنویسی در ایران، فرصتی بسیار مناسب برای تولیدات محتوایی بومی در حوزة وب است كه باید با مدیریت دقیق، سریع و صحیح، جهتدهی شود. همچنین رویكرد دولت در تولید محتوای الكترونیك، باید تقویت گردد تا نیازهای داخلی از طریق تولیدات داخلی حل شود.
2. تمركز زدایی و خصوصی سازی
دنیای رسانهای امروز به سوی دیجیتال شدن میرود. دیجیتال سازی تبعاتی در بر دارد كه نخستین و مهمترین آنها ارزان شدن تولید و سادگی بسیار زیاد آن است. به این ترتیب، خواه ناخواه، تولید پیامهای رسانهای به سمت غیرتخصصی شدن ـ به لحاظ تغییرات و دانش فنی ـ روی خواهد آورد و تولید عمومی پیام فراگیر خواهد شد. هماینك نیز در بسیاری از كشورها، شاهد این روند هستیم. بدین سان، آیندة رسانهای دنیا به سوی شكستن هر گونه انحصار در تولید و پخش پیام پیش میرود.
بی تردید، فضای مذكور دارای آفتها و محاسنی است؛ ولی آنچه مهم است، اجتنابناپذیر بودن آن است. از سوی دیگر، محصور كردن تولید و پخش در یك سازمان دولتی، به گونهای، محدود كردن استعدادهای موجود در حوزة رسانهای است. افزون بر این، اقتضائات رسانة ملی و دولتی و محدودیتهایی كه به دلایل مختلف دارد، امكان حركت چابك و مناسب آن را در بسیاری از عرصههای كارزار رسانهای فردا میگیرد.
تولید خصوصی افزون بر سازگاری با اصل 44 قانون اساسی و سیاستهای نظام در زمینة خصوصیسازی، به استفادة بهینه از استعدادها و امكانات موجود در كشور خواهد انجامید. افزون بر آنكه خصوصیسازی به منزلة استراتژی آیندة رسانهای كشور، نه تنها موجب آماده شدن برای فضای آیندة رسانهای خواهد بود، بلكه موجب نظرپردازی و فراهم آمدن مقدمات لازم، به منظور صدور محصولات رسانهای است. بدیهی است قوت و كثرت پیامهای بومی، اگر به اندازة كافی باشد، مخاطب خود به خود، از دریافت پیامهای غیربومی بینیاز خواهد بود.[2] نكتة مهم در این میان، مدیریت صحیح و هدایت تولیدات بومی است.
در زمینة پخش خصوصی، به دلیل وجود منع قانونی در ایران،[3] در حال حاضر، این امر ممكن نیست. به نظر میرسد این روال نه تنها در آینده، قابل دفاع و اجرا نیست، كه اکنون نیز نقض شده است؛ به این ترتیب، به نظر میرسد تمامی شبكههای اینترنتی كه امكان در دسترس قرار دادن صدا و تصویر را دارند، شامل این اصل هستند و از این رو، هیچگونه تولید محتوای اینترنتی امكان پذیر نیست.
از سوی دیگر، شبكههای پخش، مانند شبكههای موبایل،MMS، سیستمهای IPTV و بسیاری از فنآوریهای جدید كه ذاتاً برای تولید غیرمنسجم پیام ساخته شدهاند، در نهایت، موجب نقض این حكم خواهند شد.
با این اوصاف، به نظر میرسد تجدید نظر در این تفسیر، لازم است. از آنجا كه قانون اساسی منع مستقیمی در مورد ایجاد شبكههای خصوصی ندارد و با توجه به وضعیت كارزار رسانهای و لزوم ایجاد نهضت و بسیج رسانهای در تولید و پخش محتوا، طراحی سازوكار مناسب جهت قانونمند كردن پخش خصوصی و نظارت، كنترل و هدایت آن لازمة حركت صحیح در فضای رسانهای آینده است.
3. ایجاد محدودیت فیزیكی در مسیر پیام[4]
رسانهها ذاتاً فیلتر هستند. به عبارت دیگر، رسانهها به دلیل ساختار خود، هر پیامی را منتقل نمیكنند و همچنین پیامهایی را كه منتقل میكنند، به یك گونه، یك اندازه و یك كیفیت منتقل نمیكنند.
سرخ پوستان آمریكا از دود به مثابه رسانهای برای انتقال پیام بهره میبردند؛ ولی هرگز نمیتوانستند افكار فلسفی خود را با آن منتقل كنند. دربارۀ رسانههای امروز نیز با كمی پیچیدگی، وضع به همین صورت است!