20 سال گذشته، دورهای سرشار از تحولات سترگ در عرصة دین بوده است. وابستگیهای دینی مردم آمریكا از هر زمان دیگری گوناگونتر و عقاید و ارزشهای ایشان متنوعتر شده است.[1] نهادهای دینی دو برابر نیازها و سبكهای مختلف زندگی مردم پاسخگوتر شدهاند[2] و بدین منظور به تدابیری روی آوردهاند از جمله استفاده از عناصر معاصر در آیین پرستش و تنظیم برنامههایی برای گروههای كوچك به منظور پرداختن به مسایلی كه اعضای آن گروهها طی زندگی (روزمره) با آنها مواجه میگردند. دو دهة گذشته، همچنین، شاهد سیاسیشدن بسیاری از سازمانهای كلیسایی و شبهكلیسایی بودهایم. این روند را به آشكارترین شكل میتوان در نبرد فرهنگی جاری [در جامعة آمریكا] بر سر موضوعاتی همچون سقط جنین، هنر و رسانهها مشاهده كرد كه با فرارسیدن نیمة دهة 1990 میلادی تبدیل به جنبشهایی در قاعدة هرم اجتماعی آن كشور شده بودند.
این تحولات نشانههایی از ظهور شیوة داوطلبانۀ كنش روحانی هستند. طبق نظر نانسی ت. اَمِرمَن (1997)، این گرایش ـ كه شاخصهاش شیوههای سیال و جمعی تعهد [دینی]، سبكهای گوناگون پرستش و اعمال دینی سیاری است كه به سطح وسیعتری از جامعه تسری مییابد ـ برای آنكه در عرصة علوم اجتماعی تحت مطالعه قرار گیرد، به رویكردهای نوین مفهومی نیاز دارد. اَمِرمَن با این استدلال كه طبقهبندیهای یا این یا آنی، مانند مقدس ـ دنیایی، سنت ـ مدرنیته و عضو ـ غیر عضو، دیگر كاربرد ندارند، از پژوهشگران میخواهد كه:
شیوههایی را برای توصیف واقعیت بسیار پیچیدهتری در نظر بگیرند كه ما در دنیای امروز با آن مواجه هستیم، دنیایی كه در آن كنشگران پیوسته در حال گزینش روشهای خاص خویش برای دینیبودن هستند.
این هدف نیز باید به نوبة خود منجر به مطالعاتی گردد كه میكوشند به این پرسش پاسخ دهند:
چگونه بیانها و اَعمال دینی به منصّة ظهور میرسند و در بسترهای گوناگون سازمانی چه جایی را اشغال میكنند؟
بنابرتوصیف وی الگوی جدیدِ حاصل از آن، رویكردی دوسویه خواهد داشت كه هم اجتماعهای دینی بومی را مورد مطالعه قرار میدهد و هم به گفتمانهای جهانیای میپردازد كه انتخابهای كُنِشی و عقیدتی افراد را تحتتأثیر خویش قرار میدهند.
همپا با تحولات جدید در دین سازمانیافته، بخش تجاری رسانهها نیز به سرعت رشد كردند. امروزه ناشران، كتابفروشیها، شركتهای ضبط موسیقی، شركتهای تولیدكنندة فیلمهای ویدیویی، شبكههای تلویزیونی و دیگر شركتهای رسانهای محصولات فرهنگی حائز وزن و محتوای دینی به ارزش میلیاردها دلار تولید و توزیع میكنند. بسیاری از این محصولات برای بازار مسیحیان پروتستان انجیلی طراحی میشوند ولی شمار روزافزونی از آنها ـ برای نمونه، موسیقی معاصر مسیحی؛ رمانهایی از قبیل رمانهای زنجیرهای و بسیار موفق با نام برجایمانده؛[3] فیلمهای شركتهای فیلمسازی مسیحی برای مصرفكنندگان خارج از این بازار نیز جاذبه پیدا كردهاند. حتی جریان غالب صنعت سرگرمی هم نسبت به گذشته بازار ایمان را جدیتر گرفته، شخصیتها و مضامینی كه آشكارا هویت یا محتوای دینی دارند در فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی پربیننده به تصویر كشیده میشوند.
دعوت اَمِرمَن (1997) از محققان برای اتخاذ رویكردی جدید در مطالعة تحولات آیینی در دین، با همان قدرت و جدیت دربارة روابط پیچیدة بین رسانهها و دین نیز مصداق دارد. به بیان دیگر، [اَمِرمَن معتقد است] پژوهشگران حوزة ارتباطات باید از خود بپرسند بدایع و كنشهای رسانهای چگونه به منصة ظهور میرسند و چگونه در بسترهای متنوع دینی جای میگیرند. هدف من در مقالة حاضر، بررسی رویكردی خاص در این پژوهش كلی است؛ رویكرد اجتماع تأویلگر كه یكی از چند رویكرد اجتماعی ـ نشانهشناختی برای مطالعة مخاطبان رسانههاست. این رویكردها در دهة 1980 و اوایل دهة 1990 مطرح گردیدند.[4] رویكرد اجتماع تأویلگر حیات كوتاه ولی پرسروصدایی در حوزة مطالعات رسانهای داشته است. در اوایل طرح این رویكرد، نظریهها و مناظرات متعددی دربارة مفهوم اجتماع تأویلگر مطرح گردید ولی اكثر آن نظریهها از تحقیقات تجربی و فواید حاصل از آنها محروم بودند ولی در سالهای اخیر مطالعاتی منتشر شدهاند كه از مفهوم اجتماع تأویلگر برای اثبات ادعاهایی دربارة كنشهای معناساز مخاطبان رسانهها بهره میگیرند. بسیاری از این مطالعات در حوزة رسانه و دین صورت گرفتهاند. از آنجا كه مفهوم اجتماع در ملاحظات، تاریخچه و اصول نظری اغلب فرهنگهای دینی نقش كلیدی دارد، تعجبآور نیست كه ببینیم این مفهوم مورد استفادة بسیاری از پژوهندگانی قرار گرفته كه نقش رسانهها را در ساخت اجتماعی دین مطالعه میكنند.
این مقاله، كار خود را با بررسی هدفمند رویكرد اجتماع تأویلگر آغاز میكند. در این راستا، نزدیکی رویكرد مزبور با تلقیهای سنتی از اجتماع و دیدگاههای انتقادی نسبت به این رویكرد، تشریح میشوند. در مرحلة بعد، كاربرد رویكرد اجتماع تأویلگر در مطالعات رسانهای، از جمله در حوزة رسانهها و دین ذکر میشود. در بسیاری از این مطالعات تعامل بین فنآوری و محتوای رسانهای، عامل انسانی و اجتماع ایمانی در عصر پسامدرن برجسته شده است. در بخش پایانی مقاله، مسیرهای آتی برای ادامة تحقیقات اجتماع تأویلگر به طور عام و تداوم این پژوهشها در حوزههای دین و حیات روحانی بشر پیشنهاد میگردد.
اجتماع تأویلگر: كانون اجتماعی استفادة رسانهای
به عقیدة پلانت (1978)، اجتماع واژهای است كه «نقش مشروعیتبخش مهمی در بحث ما دربارة نهادها ایفا میكند»؛ برای نمونه، دیوانسالاری اغلب یك اجتماع خوانده میشود (برای نمونه سازمان مركزی اطلاعات آمریكا ـ CIA ـ بخشی از اجتماع اطلاعاتی تلقی میگردد) تا بهطور ضمنی مفاهیمی همچون انسانیت، همكاری و همگونی بدان بخشیده شود. هر چند اجتماع عنصری كمیاب در سخن روزمره است ولی معانی توصیفی آن پیچیدهتر از این هستند. طبق نظر پلانت، اجتماع میتواند دارای معانی زیر باشد:
محلّه؛ گروه دارای منافع خاص؛ نظام همبستگی؛ گروهی كه اعضایش دارای حس اهمیت متقابل هستند؛ گروهی كه اعضایش با هم روی اصول اخلاقی، عقاید و قدرت حاكمیت دارای توافق هستند یا از لحاظ قومی یكسانند؛ گروهی كه اعضایش دارای پیوستگی تاریخی و سنتهای مشترك هستند؛ گروهی كه اعضای آن به شكل فراگیر با یكدیگر ملاقات میكنند برخلاف ملاقاتهایی كه بر اساس نقشها و كاركردهای اجتماعی یا درون صنفهای حرفهای صورت میپذیرد و سرانجام، اجتماعهای حرفهای، كاركردی یا جانبدار.
با وجود این انبوه معانی، اجتماع را میتوان با مجموعهای از عناصر مشترك در اكثر موارد و زمینههای مفهومی تعریف كرد. اولاً، اجتماع مبتنی است بر وحدت موقعیتها، منافع، سنتها و اهداف (گرچه محققان بر سر این موضوع اختلافنظر دارند كه آیا این وحدت، وحدتی در یكسانی است یا وحدتی در تکثر؛). وقتی واحدی اجتماعی را اجتماع تشخیص میدهیم، معمولاً شواهدی قوی دال بر تلاش اعضای آن برای همبستگی مشاهده میكنیم (حتی اگر شواهدی نیز حاكی از اختلافنظر، منفعتطلبی یا گسست عقیدتی در میان ایشان ببینیم). بنابراین، یك اجتماع موفق باید «بتواند كنش فردی را به سوی ساخت و حفظ منافعی سوق دهد كه اعضای آن نتوانند رأساً بدان دست یازند».
ویژگی دوم اجتماع، تعهدات اخلاقی است كه اعضای آن همگی به آنها وفادار هستند و در قواعد اجتماعی، آداب و رسوم و ضوابط اخلاقی آنها مشهود است. درون و بیرون اجتماع، عملكرد اخلاقی اعضای آن در معرض اظهارنظر، نقد، رد، یا قبول دیگران قرار دارد.
سوم آنكه، اگر قرار است وحدت و تعهدات اخلاقی درون یك اجتماع شكل بگیرند، آن اجتماع باید بتواند در طول زمان به ثبات دست یابد. تأسیس شمایلهای مقدس، متون شرعی، آیین و مناسك و اسطورهها، كه توان نمادینشان برای هدایت ارزشهای بنیادین اجتماع عمری فراتر از ورود و خروج نسلهای پیدرپی اعضای اجتماع دارد، به ثبات اجتماع كمك میكند. اجتماعهای باثبات بر مبنای مادی كافی و شرایط مساعد سیاسی نیز متكی هستند.
چهارم آنكه شبكههای اجتماعی اجتماع به ایجاد موقعیتها و رمزهای ارتباطی كمك میكنند كه به كنشگران اجتماعی این اجازه را میدهد تا كنشهای خود را هماهنگ کنند و دریابند كه چه كسانی درون و چه كسانی بیرون اجتماع ایشان هستند. در واقع، تنها از طریق استفاده از منابع گفتمانی است كه میتوان مبنایی بین ذهنی برای كنش در چهارچوب اجتماع ایجاد كرد. همچنین، نظریة بندیكت اندرسِن (1991) با عنوان اجتماع مفروض به ما میگوید لزوماً نیازی به روابط متراكم رو در رو برای ایجاد حس ملموس [حضور در] اجتماع نیست. با گسترش رسانههای گروهی و شبكههای رایانهای، اندیشة اجتماع ملی یا اجتماعات پراكنده در نقاط مختلف جهان میتواند مبنایی برای عملكردهای هویتی معقول باشد.
در ذهنیت عمومی مردم جهان در قرن بیستم، رسانههای گروهی تهدیدی قابلتوجه برای یكپارچگی اجتماع بومی تلقی شدهاند. این تهدیدها هم ساختاری (خصوصیسازی خانواده و سیاست به دست رسانهها) و هماخلاقی (تولید محتواهای رسانهایی كه ارزشهای اخلاقیشان اغلب با منابع بومی حاكمیت اخلاقی در تضاد است) تشخیص داده شدهاند. مفهوم اجتماع تأویلگر، معنای مجازی واژة اجتماع را به سطح خُرد اجتماعی وارد میكند و راهی را برای شكلگیری اجتماعی مخاطبان در مفهومی پویاتر فراهم میآورد. اصطلاح اجتماع تأویلگر از نظریات نقد ادبی جدید سرچشمه میگیرد گرچه دیگر منابع هم در طرح آن نقش داشتهاند ـ نظریة میخاییل باختین دربارة انواع ارتباطات گفتوگویی و بینامتنی؛ نظریة عملگرایانة چارلز پیرس در زمینة نشانهشناسی و نظریهپردازی دربارة مقاومت روشمند در برابر سلطة سیاسی و فرهنگی. به زبان ساده، یك اجتماع تأویلگر، شامل گروهی از مردمی است كه برای تفسیر، استفاده و كنشگری در ارتباطات دربارة یك متن یا فنآوری رسانهای، راهبردهای مشتركی دارند. راهبردهایی كه این اجتماع اتخاذ میكند بر اساس هنجارها و معیارهایی طراحی میشوند كه از طریق نوآوری و تأثیر استدلال در میان اعضای اجتماع تكوین مییابند.
از این مهمتر، این راهبردها نه از خواننده بلكه از اجتماع تأویلگر كه خواننده عضوی از آن است سرچشمه میگیرند؛ این راهبردها، در عمل، جزیی از دارایی اجتماع هستند و از آنجا كه به ناگهان عملیات درونی ضمیر خودآگاه خواننده را فعال و حائز حدود و ثغور میسازند، خودِ خواننده نیز به یكی از داراییهای اجتماع بدل میگردد. (فیش، 1980)
پس از گذشت بالغ بر 15 سال، بسیاری از ابعاد مفهوم اجتماع تأویلگر هنوز مبهم و محل مناقشه هستند. از آنجا كه اكثر پژوهشها در این زمینه وابسته به شیوههای كیفی بودهاند تا نمونههایی از اجتماعات تأویلگر به صورت مجزا بهدست دهند، طرح و بسط نظری موضوع، روندی كند و موردی داشته است. با وجود این، تقریباً همگی تحلیلگران دربارة حداقل چند بُعد نظری این مفهوم اشتراك نظر دارند:
1. جامعة تأویلگر در بطن خود شامل چند مجموعه راهبرد گفتمانی است (و نه افراد بهطور خاص) كه در قرائتهای روشمند (یا بازنویسیهای متن) افراد یا گروههای حائز جایگیری اجتماعی خاص، بیان میگردند.
هر فردی كه در یك موقعیت راهبردی [خاص] قرار داشته باشد، بازنمایی موضعی و نسبی اجتماع تأویلگر خواهد بود. (اندرسن، 1996)
عضویت در این اجتماع بدان معناست كه هر فرد به شیوههایی از رسانهها بهره میبرد كه برای دیگران به منزلۀ همین نوع كنش (یعنی بهرهگیری رسانهای و نه كنشی از نوع دیگر) قابل تشخیص و ارزشگذاری باشد.
2. گرچه گفتمانهای رسانهای طوری ساختاربندی میشوند كه بیشتر به شكلگیری گفتمانهای خاص مخاطب روی خوش نشان دهند، ولی متن منفرد همیشه توان بالقوة چندمعنایی خویش را حفظ میكند.
متن، محل تأویلهای قابل مناقشهای است كه اجتماعات مختلف مخاطبان، معانی متفاوتی از آن برداشت میكنند. (اندرسن و مِیِر، 1998)
همچنین، متن تنها به تناسب دانش و ارزشگذاری مخاطب بر دیگر متون و نهادهای اجتماعی قابلیت تولید معنا «در درون خود» را دارد.
3. اجتماعات از لحاظ میزان آنكه چه مقدار عمدی و خودآگاه ایجاد شدهاند، با یكدیگر تفاوت دارند. برخی از اجتماعهای تأویلگر، عمومی هستند و بر اساس یك خودآگاهی خاص نامگذاری شده و مورد تبلیغ قرار میگیرند و كم و بیش ثبات دارند؛ حال آنكه برخی دیگر پیچیدهتر، با عمر تشكیلاتی اندكتر و كمتر در دسترس بازرسی عموم هستند. در مجموع، اجتماعات تأویلگرِ مبتنی بر توانشهای رسانهای، نسبت به اجتماعات سنتی، در طول زمان بیثباتتر میشوند.
4. سادهترین نوع طبقهبندی اجتماعات تأویلگر، تعریف یك گروه مخاطب برای انواع رسانهای است. همانطور كه در ادامه توضیح داده خواهد شد، رسانه نوعاً محلی برای مذاكره بین تولیدكنندگان و مصرفكنندگان محتوای رسانهای است. با وجود این، اجتماعات تأویلگر میتوانند شاخههای فرعی گروههایی نیز باشند كه از پیش وجود داشتهاند، از قبیل اجتماع دینی. در چنین موردی، محتوای رسانهای منبع هویت اعضای اجتماع بر اساس یك جهانبینی روحانی خواهد بود. اجتماع دینی حتی میتواند راهبردهایی تغییرگرانه برای جلوگیری یا محدودسازی بهرهبرداری رسانهای تعبیه كند.[5]
5. اجتماعات تأویلگر، متكثر، دارای همپوشی و به طور بالقوه متناقض یكدیگر هستند.(جنسن، 1991) آن نوع وحدتی كه در اجتماع رودررو دیده میشود در اجتماعات مبتنی بر رسانهها وجود ندارد؛ برای نمونه، میتوان بهطور همزمان وارد جهانهای اجتماع والدین (اتخاذ شیوههای تأییدشده برای تنظیم تلویزیون تماشاكردن فرزندان)، اجتماع هممسلكان (سرزدن به كافههای ورزشدوستان در تعطیلات آخر هفته) و اجتماع سیاسی (خواندن گرایشهای سیاسی مردم از روی برچسب روی سپر خودروهایشان) شد.
تولید صنعتی محتوای رسانهای آنچه را كه میتوان دربارة آن محتوا گفت یا اندیشید محدود میسازد (و این حتی دربارة اجتماعاتی كه به افراطیترین شكل ممكن گرایش اجتماعی دارند نیز صدق میكند). در عین حال، اغلب محتواهای رسانهای برای تفسیرهای طیفهای وسیع طراحی میشوند؛ برای نمونه مادام كه یك برنامة تلویزیونی نمایانگر جریان غالب فرهنگی یك جامعه باشد، احتمال آنكه همۀ اعضای اجتماع مخاطبان، آن را به طور یكسان قرائت كنند، بیشتر است. هر انسانی در یك جهان زندگی متفاوت به سر میبرد كه لازمهاش توانشها و متون واقعیت برای هماهنگكردن معناهای به دست آمده با دیگر افراد است. همزمان با تغییر اهداف مردم از صحنهای به صحنة دیگر، معناهای استنباطشدۀ ایشان نیز تفاوت مییابند. این فرآیند پویای تغییر در وضعیتهای مشخص است كه در معناسازی مخاطبان اهمیت دارد.[6] بنابراین، متون رسانهای محصول راهبردهایی هستند كه مخاطبان در خلق آنها مشاركت دارند.
رویكرد اجتماع تأویلگر به رسانهها ـ به ویژه در مطالعات مخاطبشناسی ـ به چند دلیل در معرض انتقاد قرار گرفته است. رایجترین انتقادها از این رویكرد، مدعی است كه این رویكرد هم در نظریه و هم در پژوهشهای عملی فاقد بستر یا زمینههای تاریخی، فرهنگی و اجتماعی است. از نظر این دیدگاه انتقادی، نظریة تأویلگرا، كنشگران اجتماعی را غیرتاریخی، شناور، بیتفاوت نسبت به ساختارها و قدرت صنعت رسانهها و قادر به قرائت هر نكتة دلخواه از متون رسانهای میداند. دیدگاه انتقادی دیگری نیز مطرح شده كه از این نظریه به دلیل توجه بیش از حدش به رابطة بین متن و خواننده (یا بیننده) ایراد میگیرد.
جنسن و پالی (1997)، این رویكرد را در كنار دیگر رویكردهای مخاطبشناسی متنمحور مینشانند و آن را تصویری از حیات اجتماعی تلقی میكنند كه «از لحاظ جامعهشناختی نحیف» است. دیگر تحلیلگران بر این نكته انگشت گذاردهاند كه اجتماع تأویلگر نسبت به اجتماعات واقعی خیلی كمعمقتر است. انتقاد سوم به اعتبار ساختاری این نوع اجتماع مربوط میشود. برای نمونه اِوِنز (1990)، اجتماع تأویلی را «برچسبی پسامدرن» برای طبقهبندیهای مشخصتر و معروفتر ساختار اجتماعی از قبیل قومیت، طبقة اقتصادی و جنسیت میداند كه از لحاظ تجربی با الگوهای رفتاری مرتبط با رسانهها نسبت دارد. وی نتیجه میگیرد كه وجود اجتماعات تأویلگر تا زمانی كه پژوهشها نفوذ این عوامل اجتماعی ـ ساختاری را به طور نظاممند مشخص نكرده باشند، در هالهای از ابهام باقی خواهد ماند.
اغلب این نقدها در زمانی نوشته میشدند كه تحقیقات نظری دربارة این موضوع از تولید آثار تجربی دربارة آن سبقت گرفته بود. در بخش نتیجهگیری مقالة حاضر، به نكاتی كه منتقدان فوق مطرح كرده بودند، مجدداً باز خواهیم گشت. استدلال من آن است كه پژوهشهایی كه اخیراً تكمیل شدهاند، از جمله مطالعاتی كه دارای بُعد دینی هستند، به برخی نگرانیهای منتقدان رویكرد اجتماع تأویلگر پاسخ داده یا حتی توانستهاند آن نگرانیها را برطرف سازند.
این تحولات نشانههایی از ظهور شیوة داوطلبانۀ كنش روحانی هستند. طبق نظر نانسی ت. اَمِرمَن (1997)، این گرایش ـ كه شاخصهاش شیوههای سیال و جمعی تعهد [دینی]، سبكهای گوناگون پرستش و اعمال دینی سیاری است كه به سطح وسیعتری از جامعه تسری مییابد ـ برای آنكه در عرصة علوم اجتماعی تحت مطالعه قرار گیرد، به رویكردهای نوین مفهومی نیاز دارد. اَمِرمَن با این استدلال كه طبقهبندیهای یا این یا آنی، مانند مقدس ـ دنیایی، سنت ـ مدرنیته و عضو ـ غیر عضو، دیگر كاربرد ندارند، از پژوهشگران میخواهد كه:
شیوههایی را برای توصیف واقعیت بسیار پیچیدهتری در نظر بگیرند كه ما در دنیای امروز با آن مواجه هستیم، دنیایی كه در آن كنشگران پیوسته در حال گزینش روشهای خاص خویش برای دینیبودن هستند.
این هدف نیز باید به نوبة خود منجر به مطالعاتی گردد كه میكوشند به این پرسش پاسخ دهند:
چگونه بیانها و اَعمال دینی به منصّة ظهور میرسند و در بسترهای گوناگون سازمانی چه جایی را اشغال میكنند؟
بنابرتوصیف وی الگوی جدیدِ حاصل از آن، رویكردی دوسویه خواهد داشت كه هم اجتماعهای دینی بومی را مورد مطالعه قرار میدهد و هم به گفتمانهای جهانیای میپردازد كه انتخابهای كُنِشی و عقیدتی افراد را تحتتأثیر خویش قرار میدهند.
همپا با تحولات جدید در دین سازمانیافته، بخش تجاری رسانهها نیز به سرعت رشد كردند. امروزه ناشران، كتابفروشیها، شركتهای ضبط موسیقی، شركتهای تولیدكنندة فیلمهای ویدیویی، شبكههای تلویزیونی و دیگر شركتهای رسانهای محصولات فرهنگی حائز وزن و محتوای دینی به ارزش میلیاردها دلار تولید و توزیع میكنند. بسیاری از این محصولات برای بازار مسیحیان پروتستان انجیلی طراحی میشوند ولی شمار روزافزونی از آنها ـ برای نمونه، موسیقی معاصر مسیحی؛ رمانهایی از قبیل رمانهای زنجیرهای و بسیار موفق با نام برجایمانده؛[3] فیلمهای شركتهای فیلمسازی مسیحی برای مصرفكنندگان خارج از این بازار نیز جاذبه پیدا كردهاند. حتی جریان غالب صنعت سرگرمی هم نسبت به گذشته بازار ایمان را جدیتر گرفته، شخصیتها و مضامینی كه آشكارا هویت یا محتوای دینی دارند در فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی پربیننده به تصویر كشیده میشوند.
دعوت اَمِرمَن (1997) از محققان برای اتخاذ رویكردی جدید در مطالعة تحولات آیینی در دین، با همان قدرت و جدیت دربارة روابط پیچیدة بین رسانهها و دین نیز مصداق دارد. به بیان دیگر، [اَمِرمَن معتقد است] پژوهشگران حوزة ارتباطات باید از خود بپرسند بدایع و كنشهای رسانهای چگونه به منصة ظهور میرسند و چگونه در بسترهای متنوع دینی جای میگیرند. هدف من در مقالة حاضر، بررسی رویكردی خاص در این پژوهش كلی است؛ رویكرد اجتماع تأویلگر كه یكی از چند رویكرد اجتماعی ـ نشانهشناختی برای مطالعة مخاطبان رسانههاست. این رویكردها در دهة 1980 و اوایل دهة 1990 مطرح گردیدند.[4] رویكرد اجتماع تأویلگر حیات كوتاه ولی پرسروصدایی در حوزة مطالعات رسانهای داشته است. در اوایل طرح این رویكرد، نظریهها و مناظرات متعددی دربارة مفهوم اجتماع تأویلگر مطرح گردید ولی اكثر آن نظریهها از تحقیقات تجربی و فواید حاصل از آنها محروم بودند ولی در سالهای اخیر مطالعاتی منتشر شدهاند كه از مفهوم اجتماع تأویلگر برای اثبات ادعاهایی دربارة كنشهای معناساز مخاطبان رسانهها بهره میگیرند. بسیاری از این مطالعات در حوزة رسانه و دین صورت گرفتهاند. از آنجا كه مفهوم اجتماع در ملاحظات، تاریخچه و اصول نظری اغلب فرهنگهای دینی نقش كلیدی دارد، تعجبآور نیست كه ببینیم این مفهوم مورد استفادة بسیاری از پژوهندگانی قرار گرفته كه نقش رسانهها را در ساخت اجتماعی دین مطالعه میكنند.
این مقاله، كار خود را با بررسی هدفمند رویكرد اجتماع تأویلگر آغاز میكند. در این راستا، نزدیکی رویكرد مزبور با تلقیهای سنتی از اجتماع و دیدگاههای انتقادی نسبت به این رویكرد، تشریح میشوند. در مرحلة بعد، كاربرد رویكرد اجتماع تأویلگر در مطالعات رسانهای، از جمله در حوزة رسانهها و دین ذکر میشود. در بسیاری از این مطالعات تعامل بین فنآوری و محتوای رسانهای، عامل انسانی و اجتماع ایمانی در عصر پسامدرن برجسته شده است. در بخش پایانی مقاله، مسیرهای آتی برای ادامة تحقیقات اجتماع تأویلگر به طور عام و تداوم این پژوهشها در حوزههای دین و حیات روحانی بشر پیشنهاد میگردد.
اجتماع تأویلگر: كانون اجتماعی استفادة رسانهای
به عقیدة پلانت (1978)، اجتماع واژهای است كه «نقش مشروعیتبخش مهمی در بحث ما دربارة نهادها ایفا میكند»؛ برای نمونه، دیوانسالاری اغلب یك اجتماع خوانده میشود (برای نمونه سازمان مركزی اطلاعات آمریكا ـ CIA ـ بخشی از اجتماع اطلاعاتی تلقی میگردد) تا بهطور ضمنی مفاهیمی همچون انسانیت، همكاری و همگونی بدان بخشیده شود. هر چند اجتماع عنصری كمیاب در سخن روزمره است ولی معانی توصیفی آن پیچیدهتر از این هستند. طبق نظر پلانت، اجتماع میتواند دارای معانی زیر باشد:
محلّه؛ گروه دارای منافع خاص؛ نظام همبستگی؛ گروهی كه اعضایش دارای حس اهمیت متقابل هستند؛ گروهی كه اعضایش با هم روی اصول اخلاقی، عقاید و قدرت حاكمیت دارای توافق هستند یا از لحاظ قومی یكسانند؛ گروهی كه اعضایش دارای پیوستگی تاریخی و سنتهای مشترك هستند؛ گروهی كه اعضای آن به شكل فراگیر با یكدیگر ملاقات میكنند برخلاف ملاقاتهایی كه بر اساس نقشها و كاركردهای اجتماعی یا درون صنفهای حرفهای صورت میپذیرد و سرانجام، اجتماعهای حرفهای، كاركردی یا جانبدار.
با وجود این انبوه معانی، اجتماع را میتوان با مجموعهای از عناصر مشترك در اكثر موارد و زمینههای مفهومی تعریف كرد. اولاً، اجتماع مبتنی است بر وحدت موقعیتها، منافع، سنتها و اهداف (گرچه محققان بر سر این موضوع اختلافنظر دارند كه آیا این وحدت، وحدتی در یكسانی است یا وحدتی در تکثر؛). وقتی واحدی اجتماعی را اجتماع تشخیص میدهیم، معمولاً شواهدی قوی دال بر تلاش اعضای آن برای همبستگی مشاهده میكنیم (حتی اگر شواهدی نیز حاكی از اختلافنظر، منفعتطلبی یا گسست عقیدتی در میان ایشان ببینیم). بنابراین، یك اجتماع موفق باید «بتواند كنش فردی را به سوی ساخت و حفظ منافعی سوق دهد كه اعضای آن نتوانند رأساً بدان دست یازند».
ویژگی دوم اجتماع، تعهدات اخلاقی است كه اعضای آن همگی به آنها وفادار هستند و در قواعد اجتماعی، آداب و رسوم و ضوابط اخلاقی آنها مشهود است. درون و بیرون اجتماع، عملكرد اخلاقی اعضای آن در معرض اظهارنظر، نقد، رد، یا قبول دیگران قرار دارد.
سوم آنكه، اگر قرار است وحدت و تعهدات اخلاقی درون یك اجتماع شكل بگیرند، آن اجتماع باید بتواند در طول زمان به ثبات دست یابد. تأسیس شمایلهای مقدس، متون شرعی، آیین و مناسك و اسطورهها، كه توان نمادینشان برای هدایت ارزشهای بنیادین اجتماع عمری فراتر از ورود و خروج نسلهای پیدرپی اعضای اجتماع دارد، به ثبات اجتماع كمك میكند. اجتماعهای باثبات بر مبنای مادی كافی و شرایط مساعد سیاسی نیز متكی هستند.
چهارم آنكه شبكههای اجتماعی اجتماع به ایجاد موقعیتها و رمزهای ارتباطی كمك میكنند كه به كنشگران اجتماعی این اجازه را میدهد تا كنشهای خود را هماهنگ کنند و دریابند كه چه كسانی درون و چه كسانی بیرون اجتماع ایشان هستند. در واقع، تنها از طریق استفاده از منابع گفتمانی است كه میتوان مبنایی بین ذهنی برای كنش در چهارچوب اجتماع ایجاد كرد. همچنین، نظریة بندیكت اندرسِن (1991) با عنوان اجتماع مفروض به ما میگوید لزوماً نیازی به روابط متراكم رو در رو برای ایجاد حس ملموس [حضور در] اجتماع نیست. با گسترش رسانههای گروهی و شبكههای رایانهای، اندیشة اجتماع ملی یا اجتماعات پراكنده در نقاط مختلف جهان میتواند مبنایی برای عملكردهای هویتی معقول باشد.
در ذهنیت عمومی مردم جهان در قرن بیستم، رسانههای گروهی تهدیدی قابلتوجه برای یكپارچگی اجتماع بومی تلقی شدهاند. این تهدیدها هم ساختاری (خصوصیسازی خانواده و سیاست به دست رسانهها) و هماخلاقی (تولید محتواهای رسانهایی كه ارزشهای اخلاقیشان اغلب با منابع بومی حاكمیت اخلاقی در تضاد است) تشخیص داده شدهاند. مفهوم اجتماع تأویلگر، معنای مجازی واژة اجتماع را به سطح خُرد اجتماعی وارد میكند و راهی را برای شكلگیری اجتماعی مخاطبان در مفهومی پویاتر فراهم میآورد. اصطلاح اجتماع تأویلگر از نظریات نقد ادبی جدید سرچشمه میگیرد گرچه دیگر منابع هم در طرح آن نقش داشتهاند ـ نظریة میخاییل باختین دربارة انواع ارتباطات گفتوگویی و بینامتنی؛ نظریة عملگرایانة چارلز پیرس در زمینة نشانهشناسی و نظریهپردازی دربارة مقاومت روشمند در برابر سلطة سیاسی و فرهنگی. به زبان ساده، یك اجتماع تأویلگر، شامل گروهی از مردمی است كه برای تفسیر، استفاده و كنشگری در ارتباطات دربارة یك متن یا فنآوری رسانهای، راهبردهای مشتركی دارند. راهبردهایی كه این اجتماع اتخاذ میكند بر اساس هنجارها و معیارهایی طراحی میشوند كه از طریق نوآوری و تأثیر استدلال در میان اعضای اجتماع تكوین مییابند.
از این مهمتر، این راهبردها نه از خواننده بلكه از اجتماع تأویلگر كه خواننده عضوی از آن است سرچشمه میگیرند؛ این راهبردها، در عمل، جزیی از دارایی اجتماع هستند و از آنجا كه به ناگهان عملیات درونی ضمیر خودآگاه خواننده را فعال و حائز حدود و ثغور میسازند، خودِ خواننده نیز به یكی از داراییهای اجتماع بدل میگردد. (فیش، 1980)
پس از گذشت بالغ بر 15 سال، بسیاری از ابعاد مفهوم اجتماع تأویلگر هنوز مبهم و محل مناقشه هستند. از آنجا كه اكثر پژوهشها در این زمینه وابسته به شیوههای كیفی بودهاند تا نمونههایی از اجتماعات تأویلگر به صورت مجزا بهدست دهند، طرح و بسط نظری موضوع، روندی كند و موردی داشته است. با وجود این، تقریباً همگی تحلیلگران دربارة حداقل چند بُعد نظری این مفهوم اشتراك نظر دارند:
1. جامعة تأویلگر در بطن خود شامل چند مجموعه راهبرد گفتمانی است (و نه افراد بهطور خاص) كه در قرائتهای روشمند (یا بازنویسیهای متن) افراد یا گروههای حائز جایگیری اجتماعی خاص، بیان میگردند.
هر فردی كه در یك موقعیت راهبردی [خاص] قرار داشته باشد، بازنمایی موضعی و نسبی اجتماع تأویلگر خواهد بود. (اندرسن، 1996)
عضویت در این اجتماع بدان معناست كه هر فرد به شیوههایی از رسانهها بهره میبرد كه برای دیگران به منزلۀ همین نوع كنش (یعنی بهرهگیری رسانهای و نه كنشی از نوع دیگر) قابل تشخیص و ارزشگذاری باشد.
2. گرچه گفتمانهای رسانهای طوری ساختاربندی میشوند كه بیشتر به شكلگیری گفتمانهای خاص مخاطب روی خوش نشان دهند، ولی متن منفرد همیشه توان بالقوة چندمعنایی خویش را حفظ میكند.
متن، محل تأویلهای قابل مناقشهای است كه اجتماعات مختلف مخاطبان، معانی متفاوتی از آن برداشت میكنند. (اندرسن و مِیِر، 1998)
همچنین، متن تنها به تناسب دانش و ارزشگذاری مخاطب بر دیگر متون و نهادهای اجتماعی قابلیت تولید معنا «در درون خود» را دارد.
3. اجتماعات از لحاظ میزان آنكه چه مقدار عمدی و خودآگاه ایجاد شدهاند، با یكدیگر تفاوت دارند. برخی از اجتماعهای تأویلگر، عمومی هستند و بر اساس یك خودآگاهی خاص نامگذاری شده و مورد تبلیغ قرار میگیرند و كم و بیش ثبات دارند؛ حال آنكه برخی دیگر پیچیدهتر، با عمر تشكیلاتی اندكتر و كمتر در دسترس بازرسی عموم هستند. در مجموع، اجتماعات تأویلگرِ مبتنی بر توانشهای رسانهای، نسبت به اجتماعات سنتی، در طول زمان بیثباتتر میشوند.
4. سادهترین نوع طبقهبندی اجتماعات تأویلگر، تعریف یك گروه مخاطب برای انواع رسانهای است. همانطور كه در ادامه توضیح داده خواهد شد، رسانه نوعاً محلی برای مذاكره بین تولیدكنندگان و مصرفكنندگان محتوای رسانهای است. با وجود این، اجتماعات تأویلگر میتوانند شاخههای فرعی گروههایی نیز باشند كه از پیش وجود داشتهاند، از قبیل اجتماع دینی. در چنین موردی، محتوای رسانهای منبع هویت اعضای اجتماع بر اساس یك جهانبینی روحانی خواهد بود. اجتماع دینی حتی میتواند راهبردهایی تغییرگرانه برای جلوگیری یا محدودسازی بهرهبرداری رسانهای تعبیه كند.[5]
5. اجتماعات تأویلگر، متكثر، دارای همپوشی و به طور بالقوه متناقض یكدیگر هستند.(جنسن، 1991) آن نوع وحدتی كه در اجتماع رودررو دیده میشود در اجتماعات مبتنی بر رسانهها وجود ندارد؛ برای نمونه، میتوان بهطور همزمان وارد جهانهای اجتماع والدین (اتخاذ شیوههای تأییدشده برای تنظیم تلویزیون تماشاكردن فرزندان)، اجتماع هممسلكان (سرزدن به كافههای ورزشدوستان در تعطیلات آخر هفته) و اجتماع سیاسی (خواندن گرایشهای سیاسی مردم از روی برچسب روی سپر خودروهایشان) شد.
تولید صنعتی محتوای رسانهای آنچه را كه میتوان دربارة آن محتوا گفت یا اندیشید محدود میسازد (و این حتی دربارة اجتماعاتی كه به افراطیترین شكل ممكن گرایش اجتماعی دارند نیز صدق میكند). در عین حال، اغلب محتواهای رسانهای برای تفسیرهای طیفهای وسیع طراحی میشوند؛ برای نمونه مادام كه یك برنامة تلویزیونی نمایانگر جریان غالب فرهنگی یك جامعه باشد، احتمال آنكه همۀ اعضای اجتماع مخاطبان، آن را به طور یكسان قرائت كنند، بیشتر است. هر انسانی در یك جهان زندگی متفاوت به سر میبرد كه لازمهاش توانشها و متون واقعیت برای هماهنگكردن معناهای به دست آمده با دیگر افراد است. همزمان با تغییر اهداف مردم از صحنهای به صحنة دیگر، معناهای استنباطشدۀ ایشان نیز تفاوت مییابند. این فرآیند پویای تغییر در وضعیتهای مشخص است كه در معناسازی مخاطبان اهمیت دارد.[6] بنابراین، متون رسانهای محصول راهبردهایی هستند كه مخاطبان در خلق آنها مشاركت دارند.
رویكرد اجتماع تأویلگر به رسانهها ـ به ویژه در مطالعات مخاطبشناسی ـ به چند دلیل در معرض انتقاد قرار گرفته است. رایجترین انتقادها از این رویكرد، مدعی است كه این رویكرد هم در نظریه و هم در پژوهشهای عملی فاقد بستر یا زمینههای تاریخی، فرهنگی و اجتماعی است. از نظر این دیدگاه انتقادی، نظریة تأویلگرا، كنشگران اجتماعی را غیرتاریخی، شناور، بیتفاوت نسبت به ساختارها و قدرت صنعت رسانهها و قادر به قرائت هر نكتة دلخواه از متون رسانهای میداند. دیدگاه انتقادی دیگری نیز مطرح شده كه از این نظریه به دلیل توجه بیش از حدش به رابطة بین متن و خواننده (یا بیننده) ایراد میگیرد.
جنسن و پالی (1997)، این رویكرد را در كنار دیگر رویكردهای مخاطبشناسی متنمحور مینشانند و آن را تصویری از حیات اجتماعی تلقی میكنند كه «از لحاظ جامعهشناختی نحیف» است. دیگر تحلیلگران بر این نكته انگشت گذاردهاند كه اجتماع تأویلگر نسبت به اجتماعات واقعی خیلی كمعمقتر است. انتقاد سوم به اعتبار ساختاری این نوع اجتماع مربوط میشود. برای نمونه اِوِنز (1990)، اجتماع تأویلی را «برچسبی پسامدرن» برای طبقهبندیهای مشخصتر و معروفتر ساختار اجتماعی از قبیل قومیت، طبقة اقتصادی و جنسیت میداند كه از لحاظ تجربی با الگوهای رفتاری مرتبط با رسانهها نسبت دارد. وی نتیجه میگیرد كه وجود اجتماعات تأویلگر تا زمانی كه پژوهشها نفوذ این عوامل اجتماعی ـ ساختاری را به طور نظاممند مشخص نكرده باشند، در هالهای از ابهام باقی خواهد ماند.
اغلب این نقدها در زمانی نوشته میشدند كه تحقیقات نظری دربارة این موضوع از تولید آثار تجربی دربارة آن سبقت گرفته بود. در بخش نتیجهگیری مقالة حاضر، به نكاتی كه منتقدان فوق مطرح كرده بودند، مجدداً باز خواهیم گشت. استدلال من آن است كه پژوهشهایی كه اخیراً تكمیل شدهاند، از جمله مطالعاتی كه دارای بُعد دینی هستند، به برخی نگرانیهای منتقدان رویكرد اجتماع تأویلگر پاسخ داده یا حتی توانستهاند آن نگرانیها را برطرف سازند.