چشماندازهای دینی فنآوری ارتباطات
امروزه آشوبی نظاممند بر سراسر دنیا حاكم است. نظمی اطلاعاتی در درون دنیایی پیچیده از نهادهای اجتماعی ـ سیاسی در حال شكل گیری است. مدارس به آموزش رایانه میپردازند، در حالی كه شبكه های تروریستی اینترنتی به دنبال هماهنگی برنامههای خود در سراسر دنیا هستند. فنآوریهای رایانهای در جهت برقراری دموكراسی پیش میروند، در حالی که جنگ سایبرنتیكی به راهبردی نوین برای پنتاگون تبدیل میشود. چشمانداز اجتماعی دنیای امروز را انبوه چندرسانهایها و اشكال متغیر تولیدات فرهنگی ترسیم مینمایند ولی این دورنمای اجتماع كنونی، به واسطۀ اَشكال دو رگۀ لیبرالیسم مردمسالارانه در سیاست نیز بازنمایی میشود. گرچه فنآوری ارتباطات به طور فزایندهای موضوع اصلی تحلیلها واقع شده است ولی باید گفت که فنآوری فینفسه بحرانساز نیست. مسئله، تفكیك اهداف اجتماعی تحققیافتنی از افسونهای ایدئولوژیکی، مستلزم تجزیه و تحلیلهای مفصل ابعاد گوناگون مباحثی چون زبان، موسسهها، نهادها و تجارب روزمره است.
این انقلاب امری انتزاعی نیست بلكه در همۀ كارهای روزمرۀ ما مشاهده میشود. در حال حاضر سامانههای بانكداری، بازار بورس و ارتش، دارندۀ پیشرفتهترین سامانههای ارتباطات الكترونیكی هستند. به هر حال، این مجموعۀ تشكیلیافته از فیبر نوری، از دادههای ابررایانهای و فنآوری ماهوارهای كه به طور غیر قابل اجتنابی جهانی شدهاند، هم اكنون پیش روی ماست. تلویزیون، CD و CD Rom، اینترنت، كانالهای موسیقی راك، رایانههای شخصی، بازیهای رایانهای، موبایلها و واقعیت مجازی، همه و همه بزرگراهی الكترونیكی به وجود آوردهاند.
درك كامل تاثیرت این تغییرات مستلزم به چالش كشیدن نظم جهانی چندرسانهایها به لحاظ تاریخی و نظری است كه شرایط گفتمان عمومی را به انحاء پیچیدهای متحول میسازند. به جای دلمشغولی دربارۀ آداب و رسوم روزمره، بایستی شالودههای فلسفی این روزمرگیها در درازمدت بررسی شوند. به جای ضروری دانستن این جبر تكنولوژیكی، سامانههای رسانهای بایستی تابع زیرساختهای اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و نهادی خود قرار گیرند. برخورداری از بینش دینی برای این مهم ضروری است.
فنآوری به منزلۀ ابزاری بیطرف
اولین وظیفۀ ما در این راستا این است که تفکر نادرست خود را در رابطه با تعاریف مربوطه تصحیح نماییم. فرض ابتدایی ما نیز این است که فنآوری صرفاً یک ابزار است که میتوان آن را به طور درست یا نادرست به کار برد. ما اساساً آن را خارج از مقولۀ اخلاقی در نظر میگیریم؛ چیزی جدای از ارزشها، ابزاری خنثی که هم میتواند برای مقاصد خیرخواهانه و هم اهداف شرورانه به کار رود.
بر اساس این فرضیه، حال اگر به دلیل مصرف بیش از حد آفتکشها، نرخ سرطان افزایش یابد، اگر به خاطر روشهای نوین شکار، نسل نهنگها دچار انقراض گردد و اگر فنآوریهای جدید، یک جامعۀ قبیلهای دوراُفتاده را به نابودی کشاند، آنگاه نباید افرادی را که این محصولات نوین را طراحی و تولید کردهاند، مقصر بدانیم. آنها از هر گونه گناهی مبرّا هستند. در عوض، ما باید سیاستمداران، شرکتها و دیگر مصرفکنندگان را به دلیل قضاوت نادرستشان سرزنش کنیم. در اینجا به یاد این جملۀ معروف می اُفتیم که میگوید:
اسلحه به خودی خود مردم را نمیکشد، بلکه این مردم هستند که همدیگر را میکشند.
فنآوری فی نفسه مشکلساز نیستند، بلکه استفاده هایی که از آنها میشوند، دردسرساز هستند.
محصولات تکنولوژیکی مستقل هستند؛ به ما اینطور گفتهاند. این محصولات میتوانند فرهنگها و سبک زندگیهای گوناگونی را تحت پوشش خود قرار دهند. موتور به اتوبوس نیروی محرکهای میبخشد تا مردم را به سر کار ببرد یا به قایق تفریحی قدرت میدهد تا به افراد مهم سواری دهد. یک چاقو زمانی که در دست جراح قرار دارد، جان انسانی را نجات میبخشد و زمانی که به دست قاتل میاُفتد، جان انسانی را میگیرد. یک استیشن تندرو میتواند به عنوان ابزاری نوعدوستانه استفاده شود و بیماری را به بیمارستان برساند و در عین حال میتواند خودرویی برای فرار یک سارق باشد. از یک دستگاه ویدیو، هم میتوان برای نمایش صحنه های مبتذل استفاده نمود و هم میتوان اطلاعات مهم جغرافیایی کشور را در آن مشاهده کرد. به جای پخش آگهی بازرگانی میتوان از فن آوری تلویزیون در جهت رسیدن به رستگاری بشر استفاده نمود.
دیدگاه رایجی که فنآوری را خنثی میداند، بیشتر به بُعد سختافزاری، تجهیزات و مصنوعات مکانیکی آن توجه دارد. از این منظر، فنآوری، حوزهای مربوط به مهندسان، تولیدکنندگان و مصرفکنندگان تلقی میشود که تعالیم دینی در آن جایی ندارند ولی من این تعریف واگشتگرا را قبول ندارم و برعکس، فنآوری را فرآیندی انسانی میبینم که سراسر سرشار از ارزش است. از دیدگاه من، فن آوری یک فعالیت فرهنگی ممتاز است که به واسطۀ آن انسانها واقعیت اصلی را به منظور رسیدن به اهداف عملی خود شکل و تغییر شکل میدهند. حال از این منظر استدلال من این است که ارزش به درون همۀ فعالیتهای تکنولوژیکی، از چهارچوب تحلیلی که برای درک مسائل مربوط به این حوزه استفاده میشود گرفته، تا فرآیندهای طراحی، تولید و همچنین ابزارها و محصولات نهایی، به همه و همۀ اینها نفوذ میکند. گرچه مسئلۀ ارزش و ارزشگذاری با نحوۀ استفاده از این ابزارهای تکنولوژیکی توسط افراد ارتباط دارد ولی این موضوع در همۀ مراحل پیش از مصرف نیز وجود دارد؛ با این رویکرد، دانشجویان حوزهایی چون دین و رسانه هم میتوانند کمک شایانی به پیشرفت تکنولوژی داشته باشند.
فنآوری در فضایی عاری از پیشفرض اتفاق نمیاُفتد بلکه در بستری پوشیده از تجارب انسانی رشد نموده و در مجرایی متشکل از تعهدات اساسی ما هدایت میشود. آگاهی از این مسئله نه تنها به واسطۀ آگاهی از تعامل فنآوری با عوامل سیاسی و اجتماعی به دست میآید، بلکه این واقعیت اساسی که ابزارهای تکنولوژیکی منحصربهفرد و غیرجهانی هستند، نیز به ما کمک مینماید تا به این موضوع واقف شویم. نگاه صرفاً ابزاری و فنی به تکنولوژی، ناشی از نوعی سفسطۀ منطقی است. این تعریف جزء را جایگزین کل مینماید. جنبۀ فنی، یعنی ابزار، به معنای کل فنآوری نیست. در این تعریف، محصول، ابزار یا شیءِ مصنوع جایگزین کل فنآوری میشود، گویی که ظاهر امر، کل آن است.
این فرض که فرآیندهای تکنولوژیکی بیطرف و خنثی هستند، هزینهای گزاف در بر دارد؛ برای نمونه این مسئله دانشمندان و مهندسان را از هر گونه مسولیّتی مبرّا میسازد. در بدترین حالت، این مسئله، نوعی جبرگرایی به وجود میآورد که در آن منطق درونی فنآوری ظاهراً به دنبال توسعۀ خود فنآوری است. از طرفی این فرضیۀ بیطرفی، نوعی تاکید نامتعادل و مبالغهآمیز بر توسعه، کنترل، یکپارچگی و ادغام عمودی (شرکتها) ایجاد مینماید که آرنولد پَسی (1983) آن را ارزش مهارت فنی مینامد.
دیدگاهی بستهتر نیز وجود دارد که قانونِ کاری «اگر میتوان کاری را انجام داد، باید آن را انجام داد» را ترویج نموده و ابعاد مهم دیگر در تصمیمگیری را نادیده میگیرد. در اینجا هدف اخلاقی قربانی برتری فنی میشود.
افرادی که به دین و فنآوری علاقه مندند، در واقع با مفاهیمی تاریخی روبهرو هستند. این مفهوم اصلی، در واقع، برگرفته از ارسطو است. فنآوری عبارت است از آرایش ابزارها، ماشینها، وسایل و موادی که به انسان کمک مینماید تا به اهداف خود برسد. تکنیکها به خودی خود معنادار نیستند. فنآوری ابزاری است برای رسیدن به چیزی دیگر. فنآوری در خارج از وجود فرد و بیرون از ماهیت جامعه قرار میگیرد. اهداف آن برگرفته از اهداف غیر تکنولوژیکی است. محصول تکنولوژی، ضروری یا ذاتی نیست. خرگوش یا بوته های گیاهی بر اساس شکل طبیعی خود رشد میکنند ولی ما از طریق تکنیکها و با استفاده از مواد معدنی، آگاهانه یک چهارپایۀ پلاستیکی میسازیم. معنای محصولات تکنولوژیکی را میتوان در اهداف انسانی یافت.
ارسطو در کتاب متافیزیک I و کتاب سیاست III اظهار میدارد که ابزارها نیازهای ضروری انسان را برآورده میسازند؛ نیازهایی چون پناهگاه، لباس، غذا و دارو. نیازهای اساسی بایستی قبل از آنکه فنآوری لازم برای تضمین بقای انسان به وجود آید، تامین شوند. ابزارهای موسیقی برای لذت است و ابزارهای علمی موجود در ستارهشناسی برای افزایش آگاهی انسان است ولی در همۀ این موارد، وجود محصولات تکنولوژیکی با مواردِ کاربرد و استفادۀ آنها توجیه میشود. فنآوری یک فعالیت دست پایین بشری است؛ چون منطق، وجه تمایز بشر از دیگر گونه هاست، سیاست و فلسفه بایستی در چهارچوب خود دنبال شوند؛ از طریق این دو ما به جوهرۀ خود پی میبریم؛ فنآوری فرودست است.
نظریه پردازان برجستۀ حوزۀ ارتباطات، همین سنّت ارسطو را اتخاذ نمودهاند. برای نوربرت وینر (1948،1954)، مخترع سایبرنتیک، سیاستمداران و فعالان اجتماعی باید نگران تاثیرات فنآوری باشند ولی در عین حال به مهندسان مجال دهند تا با همۀ توان خود برای افزایش سرعت و ظرفیت این اختراع در آزمایشگاه کار کنند. برای کلود شانون و وارن ویور (1949)، این سنت، چهارچوبی برای مدل ریاضیاتی انتقال اطلاعات به دست میدهد که اختراع ما را از 8000 بایت در ثانیه در سیمهای تلفن، به 1 میلیارد بایت در ثانیه در فیبرهای نوری ارتقا میبخشد.
حتی اگر فردی روایت مدل دو لایه ای ارسطو برای دورۀ پیش از مدرن را نیز قبول داشته باشد ولی آیا این مدل در حال حاضر تا چه اندازه قابل دفاع است؟ پیشرفت های تکنولوژیکی در جوامع صنعتی آنقدر سریع اتفاق میاُفتند که جای بسیار کمی برای تعیین حدّ و مرز و تشخیص جهت صحیح باقی میماند. با توجه به پیچیدگی فنآوری قرن 21، دیگر تاثیر اجتماعی به ندرت مورد محاسبه قرار میگیرد. در بخش کشاورزی، حمل و نقل و ارتباطات، آنچه که نیاز اساسی انسان را در یک موقعیت خاص برآورده میسازد، اغلب در همۀ موقعیتها در درازمدت تاثیری عکس دارد. ایده ها هر یک دارای پیامدهای خاص خود هستند. با فرض وجود بیطرفی، فرهنگ تکنولوژیکی امروزه ابزارگراست. مهندسان با استفاده از اصل کارآمدی دست به طراحی یک سامانۀ جهانی میزنند و شرکتها با یکدیگر بر سر این سامانه بر مبنای میزان سوددهی آن به رقابت میپردازند. از منظر ابزارگرایی، ماشینیشدن و همچنین ضرورتهای تکنولوژیکی به میزان بسیار زیادی با دیدگاههای مذهبی انسان و ضرورتهای اخلاقی او در تضاد هستند.
ژاک ایول
چشماندازهای دینی به این حوزه کمک مینماید تا از دیدگاه فنگرای (ابزارگرای) تکنولوژی، یعنی همان بیطرفی، رهایی یابد. در واقع، دین به عنوان دنیایی نمادین از دغدغه غایی بشر، بیش از هر زمان برای بررسی بافت و ساختار تکنولوژیهای رسانهای امروز مورد نیاز است. ژاک ایول (1912-1994) از دانشگاه بوردو یک نمونه از کسانی است که در زمینۀ جامعهشناسی و دین آثار متعددی دارد. ایول (1954/1964) ابزارگرایی در جوامع تکنولوژیکی را به عنوان یک کُل میبیند. از نظر وی زیرساختهای این جوامع با فنآوری سازگاری دارند. نیروی محرکۀ دنیای اجتماعی ماشینها، مسئلۀ کارآیی است. در اینجا جلوی ارزشهای اخلاقی گرفته میشود ولی مقولۀ تکنیک و مقولۀ قضاوت دربارۀ درستی یا نادرستی با هم جمع نمیشوند. تکنیک به مانند یک گیوتین عمل کرده و ارزشهای اجتماعی دیگر را نابود میسازد. همانطور که «در قدیم چشمهای بلبل را درمیآوردند تا بتواند بهتر نغمهسرایی نماید» (ایول، 1965/1967)، ما نیز تعهدها و اخلاقیات نسبت به مهارت تکنولوژیکی را کنار میگذاریم.
گرچه فنآوری ها همواره استفاده شدهاند ولی ما هم اکنون در حال تغییر نسبی به سوی نظمی دیگر هستیم. بحث ایول (1977/1980) گسترش روزافزون فنآوریها نبود، بلکه مسئلۀ وی نظم آنها یا جامعه بود. گرچه تمدنها در طول قرون متعدد ابزارهای مختلف را اختراع كردهاند ولی طی قرن 20 میلادی یک تغییر کمّی رخ داد. در اینجا از طریق یک قانون جامعهشناسی، میتوان ایول (1954/ 1964) را بهتر درک نمود: با افزایش کمیّت، کیفیّت تغییر میکند. یک شهر کوچک با جمعیّت 1000 نفر بر روی طیفی قرار دارد که در آن طیف، یک شهر بزرگ 1 میلیون نفری نیز قرار دارد ولی در طول این طیف، یک تغییر اساسی رخ میدهد به طوری که یک مرکز عمدۀ شهری با یک روستا به میزان چشمگیری تفاوت دارد. در دورههای گذشته ابزارها تحت نظارت مجموعهای پیچیده از ارزشهای اجتماعی قرار داشتند ولی امروزه شیوع و پیچیدگی فنآوریهای نوین، جامعه را طوری تجدید سازمان مینماید که بتواند این فنآوریها را کارآمد سازد. از دیدگاه ایول (1973/1975) جوامع تکنولوژیکی نبوغ را در پس ماشین قرار دادهاند. این جوامع به راحتی به قدرت ماشینی شدن مجال دادهاند تا نه تنها حوزۀ مهندسی و تجارت را تعریف نمایند، بلکه در حوزههایی چون سیاست، تحصیلات، پزشکی و کلیسا نیز تعیینکننده باشند. انسانها که از ایجاد یک زندگی معنادار در خارج از فضای مصنوعی فرهنگ تکنولوژیکی ناتوان هستند، امید نهایی خود را رسیدن به آن میدانند. ما که هیچ منبع امنیتی دیگری در مقابل خود نمیبینیم، در نتیجه خود را در خدمت بهرهوری تکنولوژیکی درمیآوریم. هدف اخلاقی در اینجا قربانی برتری تکنولوژیکی میشود.
ایول (1948/1951، 1980/1983) یک سنّت دینی ارائه نمود. مسیحیت او نشان میدهد که چگونه یک دیدگاه دینی، نوعی چهارچوب تحلیلی به دست میدهد که به واسطۀ آن میتوان پرسشهای متعددی را در زمینۀ فنآوری مطرح ساخت. اندیشههای ایول با مسئلۀ خلقت آغاز میشود. استدلال وی را میتوان به این صورت خلاصه کرد: گونۀ بشری در ابتدای تاریخ خود، تعهدی فرهنگی عهده دار میشود. به دستور خداوند اولین پدر و مادر بارور شده تا زمین را از همنوعان خود پرکرده وآن را تحت کنترل خود در آورند. (سفر پیدایش 1:26-1:28) خداوندِ خالق، انسان را به عنوان جانشین و نمایندۀ خود در زمین قرار داد و به او هوش و قدرت خلاقانه ای اعطا فرمود. بدین ترتیب، مسیحیان دلیلی برای مطالعۀ شیمی، تدوین ادبیات و نیز هنرهای مختلف و تبدیل واقعیّت طبیعی به مصنوعات تکنولوژیک یافتند.
بهبود زیبایی و برتری خلقت از تعهدات تفویضشدۀ مسیحیت است ولی از زمان معصیت حضرت آدم این اختیار شکننده و مختل گردید. در کتاب مقدّس، فرهنگ به لحاظ کمّی اُفت داشته است ولی مطلقاً ارزش کنار گذاشته نشده است. مخلوقات بشری به فساد، خرابی، تحریفشدگی و بیراهگی رفتهاند ولی تعهد فرهنگی به ما حکم مینماید اَشکال فرهنگی را تغییر دهیم ولی آنها را به طور کلی از بین نبریم. ارتکاب به معصیت حضرت آدم بسیار مهم بود ولی به اندازۀ خود آفرینش، حیاتی نبود. نهادهای دینی موظفند آیات الهی را بنمایانند نه اینکه به شکل بیرحمانهای دستاوردهای فرهنگی بشر نظیر دستاوردهایی را که در فیلم، تلویزیون و اینترنت وجود دارند، محکوم كنند.
فرهنگ، یک محیط ثانویه است که به وسیلۀ نظم ایجادشده توسط تلاشهای خلاقانۀ افراد ساخته میشود. فرهنگ به عنوان یک دستاورد انسانی از طبیعت متمایز است. فرهنگ میراث ما انسانها در زمان و مکان است. در شکلگیری فرهنگ، ارتباط، نقش یک کاتالیزور و نیروی محرکه را دارد. حضرت آدم برای اثبات حقانیّت خود حیوانات را صدا میکرد و با خداوند در باغ بهشت صحبت مینمود.
رسانه های جمعی جهانی، تامینکننده های بیطرف اطلاعات نیستند بلکه آنها خالقان و شکلدهندگان فرهنگ هستند. در درون پارادایم فرهنگی، ارتباط، فرآیند نمادینی است که بیانگر خلاقیت انسان و زمینهساز شکلگیری فرهنگ است. فرهنگ به منزلۀ رحم است که نمادها در آن زاده میشوند و ارتباط نیز بافت پیونددهندۀ ساختار فرهنگ است. از این منظر، فنآوریهای رسانه ای فینفسه ابزار یا محصول نیستند، بلکه فعالیتهای فرهنگی هستند که طراحی، ساخت و کاربرد، جزء لاینفک آنهاست. فنآوری یک کار فرهنگی متمایز است که در آن انسانها، آزادی و مسولیت خدادادی خود را از طریق شکلدهی و دگرگونی آفرینش طبیعی و با کمک ابزارها و فرآیندهای مختلف برای رسیدن به اهداف عملی خود مورد استفاده قرار میدهند. رسانههای جمعی دنیا، موسسات فرهنگیاند. حال پرسش ایول (1962/1965) این است که چگونه میتوان این رسانه ها را به نحوی شکل داد و هدایت نمود که به عوامل ضدفرهنگی تبدیل نشوند، بلکه به عنوان سازه های زندگی و جامعۀ انسانی رشد یابند. رسانه های جمعی دنیا، به عنوان نهادهایی اجتماعی، عواملی تکنولوژیکی هستند که ما را ملزم میسازند تحلیل خود را که ریشه در تعهد فرهنگی دارد، به ورای پیامها برده و کنترلِ آن ابزاری را که سازندۀ پیام است، در دست گیریم.
از دیدگاه ایول (1985/1989)، فنآوری نقش تعیینکنندهای در تعریف فرهنگ قرن بیستم دارد ولی تنها راه این کار نیست. فنآوری صرفاً یک حوزه نیست که فیلسوفان و جامعهشناسان به بررسی آن بپردازند، بلکه مبنایی جدید برای درک خود، نهادهای انسانی و در نهایت واقعیت است. ایول (1954/1964) استدلال مینماید که یک جامعه صرفاً به دلیل وجود ماشینهای گوناگونش تکنولوژیکی نیست، بلکه به خاطر اینکه تکنیکهای کارآمد همگی حوزه های انسانی را دنبال مینمایند، تکنولوژیکی محسوب میشود. تکنیک های ماشینی نه تنها دربارۀ طبیعت به کار میروند، بلکه دربارۀ فرهنگ و درک ما از انسان بودن نیز کاربرد دارند. رسانه های ارتباطی به عنوان کاتالیزورهای شکلگیری فرهنگ، جلوهای از تکنولوژی به عنوان یک کل هستند. در حالی که ماهیت خاص رسانه ها به عنوان یک فنآوری، نمایشگر عوامل ساختاری همگی مصنوعات فنی است، در عین حال این ماهیّت منحصربهفرد، وظیفۀ انتقال نمادها را جزء لاینفک این رسانهها قرار داده است. بنابراین، فنآوریهای اطلاعاتی به ویژگی های تکنولوژیکی عینیت بخشیده و به عنوان عاملی برای تفسیر معنای پدیده ای که دربرمیگیرند، درمی آیند. همگی مصنوعات، معنا را به نحو مهمی انتقال میدهند ولی ابزارهای رسانه ای این کار را به طور منحصربهفردی انجام میدهند. بنابراین، همانطور که رسانه ها دنیا را برای ما ترسیم نموده و گفتوگوهای ما را سامان میبخشد، تصمیمات ما را تعیین نموده و هویت ما را شکل میبخشد، همین کار را هم با فرآیند فنآوری انجام داده و پیغام حرکت به سوی کارآمدی را به روح ما منتقل مینماید.
امروزه فرهنگ رسانه ای، ابزارگراست. مهندسان در درون یک پارادایم فنسالارانه، به طراحی رسانههای جهانی پرداخته و شرکتها برای به دست آوردن این رسانهها با یکدیگر به رقابت میپردازند. ضروریات تکنولوژیکی غالب گشته و سرعت انتقال و رشد اقتصادی نیز نیازی به منطق، تعهد و اخلاقیات ندارد. از این منظر، هنرمندان و تولیدکنندگان فرهنگ عامه، به ندرت یخ را شکسته و پرسشهای ارزشی مطرح میسازند؛ آنها در عوض بر سبک، سازوکار، صنعت سینما و ظرفیت دیجیتالی تاکید دارند. گفته میشود که فضا و زمان، همگی معنایی را که در واقعیت وجود دارد، در خود دارند. توسعه، کنترل، یکدستی و یکپارچگی همگی عواملی هستند که باعث ایجاد فرآیند عنانگسیختۀ جهانیشدن در دهۀ گذشته شده و به ما درسی تاریخی دربارۀ چگونگی عملکرد ابزارگرایی میدهد.
بنابراین مسئله این نیست که آیا ابزارهای رسانه ای را میتوان به طور دقیق تجزیه و تحلیل كرد، بلکه پرسش آن است که آیا میتوان مشکل پیچیده تر دیدگاه جهانی را در این رابطه بررسی نمود. حالت رازگونۀ ماشینیشدن، وجود ما ـ فلسفۀ ما از زندگی ـ را نابود مینماید. نظم تکنولوژیکی آنقدر غالب و همهجاگیر شده که دیگر نمیتوان آن را کنترل نمود. البته، فهرست بیانتهای بحرانهای کوتاهمدت نیز بایستی در نظر گرفته شوند، هر چند که دغدغۀ درازمدت و عمدۀ ما باید فلسفۀ زندگی باشد؛ فلسفهای که تضعیف شده است. دیدگاه ابزارگرایانه در حال نفوذ به روح ما، نحوۀ آموزش و یادگیری ما و همچنین چگونگی ادارۀ نهادهای اجتماعی از سوی ماست. محاسبات احتمالی و تقریبی در حال جایگزینی اهداف و مصلحت عمومی هستند؛ نظم تکنولوژیکی در حال تنظیم نظم اخلاقی در چهارچوب تکنیکی است.
سامانههای سیاسی و ساختارهای اقتصادی به طور کلی با روح ماشینیشدن از بین میروند ولی این مسئله دربارۀ ارتباطات بیشتر صدق میکند. اگر شکوفایی حکومت و نظم صنعتی مظاهر برتری تکنولوژیکی باشند، آن گاه سامانههای ارتباطی ما نمیگذارند که این تکنولوژی «ظالمانه جلوه نماید؛ آنها ما را متقاعد میسازند که در برابر آن تسلیم باشیم» (ایول، 1962/1965). نظم اطلاعاتی و کارآیی، با ظرافت خاصی شهروندان را متقاعد میسازد که آن را پذیرفته و یا حتی با آغوش باز از آن استقبال نمایند. دادههای فراوانی که دور از دسترس قضاوت افراد و شکلگیری دیدگاه های آنها قرار میگیرند، در واقع سر آنها را در درون پارادایمی ابزارگرایانه که مانع هر گونه تعهد اخلاقی است، گرم مینمایند.
بنابراین، یک مسئلۀ بغرنج از دیدگاه دینی بروز مییابد: آنچه که در فرآیند انتقال اطلاعات به دست می آید، در حوزۀ اخلاقیات از دست میرود. در فرآیند ساخت سامانههای مکانیکی تخصصی، دنیا از بُعد اخلاقیات مبرّاست. کارآیی و اخلاقیات در دو سوی قطبهای مخالف قرار دارند؛ در واقع، نوعی تضاد وجود دارد. ما باید این مشکل را با همۀ ناخوشایندیاش بپذیریم. واقعیت های جهانی، ارتباطات جهانی میطلبند. نژاد بشر را نمیتوان به وسیلۀ سیاست و اقتصاد فراملی به خوبی ترمیم نمود. اطلاعرسانی یک ضرورت اجتماعی دنیای مدرن است ولی همگام با گسترش این نظام، افزایش محتوا و سرعت انتقال آن، اصل هنجارگرایی که امروز بیش از هر زمان دیگر به آن نیاز است، در حال تضعیف شدن است. درست زمانی که به مخزن تعهدات، منطق و هوشمندی میرسیم و بیشترین نیاز را به آنها داریم، دست خالی میمانیم.
بر اساس یک افسانۀ قرون وسطایی، روزی اژدهایی به صورت اضطراری برای دفاع از قلعهای فراخوانده شد. اژدها هیبت قدرتمند خود را به قلعه رسانده و خود را آمادۀ آتش کشیدن حملهکنندگان مینماید ولی زمانی که روبهروی آنها قرار میگیرد، هیچ اتفاقی نمیاَفتد. شعلههای آتش در شکم او میخشکند و در این لحظه، اژدها چیزی بیش از یک پیکر فاقد شعله نبود. امروزه زمانی که تقاضا زیاد است، سازمانهای بزرگ اطلاعرسانی خود را آمادۀ مبارزه با یکدیگر مینمایند. کمیتههای اخلاقی به شکل نهادهای حرفهای ظاهر شده و هشداردهندگان انتظار عملکرد مسؤلانهتری دارند. کتاب ها، مجلات و ویدیوها، ظاهر حرفهای موجه، دلسوزانه و برازندهای به خود میگیرند. اژدها در حال غریدن، پایین و بالا پریدن و فوت کردن است ولی آتشی در کار نیست. در لحظۀ بحرانی به جای شعلههای سوزنده، آتش در همان درون اژدها خاموش میشود. به گونهای مشابه، آتش درازمدت تفکر هنجاری در حال خاموش شدن است. در جایی که یک ارزششناسی روشنگر برای مقابله با آتش درون بسیار نیاز است، منبع الهامبخش آن رو به زوال است. زیرساختهای اساسی در یک دنیای مطمئن نیوتنی با معانی روشنتر طراحی گشتهاند. دیدگاه روشنفکری افول کرده، منطق آن توسط فروید مورد هجوم قرار گرفته و دنیای راکد آن را نیز داروین ویران نموده است. خطرات افزایش یافته، گردباد نزدیک است و ما بدون هیچ گونه لنگر نظری با یک طوفان روبهرو هستیم. احمقانه است که به دنبال یک راهحل سریع بگردیم و غیرقابل قبول است که در پس لفاظیهای تخیلی پنهان شویم ولی از طریق بینش دینی، حوزۀ هنجارگرایی، هنوز هم میتواند به عنوان یک عمل وجدانی تلقی شود که احساس نیاز به دیدگاهی که بر اساس آن بتوان همگی مراحل یک پدیدۀ تکنولوژیکی را ارزیابی و بازسازی کرد، نیروی محرکۀ آن قرار گیرد.
امروزه آشوبی نظاممند بر سراسر دنیا حاكم است. نظمی اطلاعاتی در درون دنیایی پیچیده از نهادهای اجتماعی ـ سیاسی در حال شكل گیری است. مدارس به آموزش رایانه میپردازند، در حالی كه شبكه های تروریستی اینترنتی به دنبال هماهنگی برنامههای خود در سراسر دنیا هستند. فنآوریهای رایانهای در جهت برقراری دموكراسی پیش میروند، در حالی که جنگ سایبرنتیكی به راهبردی نوین برای پنتاگون تبدیل میشود. چشمانداز اجتماعی دنیای امروز را انبوه چندرسانهایها و اشكال متغیر تولیدات فرهنگی ترسیم مینمایند ولی این دورنمای اجتماع كنونی، به واسطۀ اَشكال دو رگۀ لیبرالیسم مردمسالارانه در سیاست نیز بازنمایی میشود. گرچه فنآوری ارتباطات به طور فزایندهای موضوع اصلی تحلیلها واقع شده است ولی باید گفت که فنآوری فینفسه بحرانساز نیست. مسئله، تفكیك اهداف اجتماعی تحققیافتنی از افسونهای ایدئولوژیکی، مستلزم تجزیه و تحلیلهای مفصل ابعاد گوناگون مباحثی چون زبان، موسسهها، نهادها و تجارب روزمره است.
این انقلاب امری انتزاعی نیست بلكه در همۀ كارهای روزمرۀ ما مشاهده میشود. در حال حاضر سامانههای بانكداری، بازار بورس و ارتش، دارندۀ پیشرفتهترین سامانههای ارتباطات الكترونیكی هستند. به هر حال، این مجموعۀ تشكیلیافته از فیبر نوری، از دادههای ابررایانهای و فنآوری ماهوارهای كه به طور غیر قابل اجتنابی جهانی شدهاند، هم اكنون پیش روی ماست. تلویزیون، CD و CD Rom، اینترنت، كانالهای موسیقی راك، رایانههای شخصی، بازیهای رایانهای، موبایلها و واقعیت مجازی، همه و همه بزرگراهی الكترونیكی به وجود آوردهاند.
درك كامل تاثیرت این تغییرات مستلزم به چالش كشیدن نظم جهانی چندرسانهایها به لحاظ تاریخی و نظری است كه شرایط گفتمان عمومی را به انحاء پیچیدهای متحول میسازند. به جای دلمشغولی دربارۀ آداب و رسوم روزمره، بایستی شالودههای فلسفی این روزمرگیها در درازمدت بررسی شوند. به جای ضروری دانستن این جبر تكنولوژیكی، سامانههای رسانهای بایستی تابع زیرساختهای اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و نهادی خود قرار گیرند. برخورداری از بینش دینی برای این مهم ضروری است.
فنآوری به منزلۀ ابزاری بیطرف
اولین وظیفۀ ما در این راستا این است که تفکر نادرست خود را در رابطه با تعاریف مربوطه تصحیح نماییم. فرض ابتدایی ما نیز این است که فنآوری صرفاً یک ابزار است که میتوان آن را به طور درست یا نادرست به کار برد. ما اساساً آن را خارج از مقولۀ اخلاقی در نظر میگیریم؛ چیزی جدای از ارزشها، ابزاری خنثی که هم میتواند برای مقاصد خیرخواهانه و هم اهداف شرورانه به کار رود.
بر اساس این فرضیه، حال اگر به دلیل مصرف بیش از حد آفتکشها، نرخ سرطان افزایش یابد، اگر به خاطر روشهای نوین شکار، نسل نهنگها دچار انقراض گردد و اگر فنآوریهای جدید، یک جامعۀ قبیلهای دوراُفتاده را به نابودی کشاند، آنگاه نباید افرادی را که این محصولات نوین را طراحی و تولید کردهاند، مقصر بدانیم. آنها از هر گونه گناهی مبرّا هستند. در عوض، ما باید سیاستمداران، شرکتها و دیگر مصرفکنندگان را به دلیل قضاوت نادرستشان سرزنش کنیم. در اینجا به یاد این جملۀ معروف می اُفتیم که میگوید:
اسلحه به خودی خود مردم را نمیکشد، بلکه این مردم هستند که همدیگر را میکشند.
فنآوری فی نفسه مشکلساز نیستند، بلکه استفاده هایی که از آنها میشوند، دردسرساز هستند.
محصولات تکنولوژیکی مستقل هستند؛ به ما اینطور گفتهاند. این محصولات میتوانند فرهنگها و سبک زندگیهای گوناگونی را تحت پوشش خود قرار دهند. موتور به اتوبوس نیروی محرکهای میبخشد تا مردم را به سر کار ببرد یا به قایق تفریحی قدرت میدهد تا به افراد مهم سواری دهد. یک چاقو زمانی که در دست جراح قرار دارد، جان انسانی را نجات میبخشد و زمانی که به دست قاتل میاُفتد، جان انسانی را میگیرد. یک استیشن تندرو میتواند به عنوان ابزاری نوعدوستانه استفاده شود و بیماری را به بیمارستان برساند و در عین حال میتواند خودرویی برای فرار یک سارق باشد. از یک دستگاه ویدیو، هم میتوان برای نمایش صحنه های مبتذل استفاده نمود و هم میتوان اطلاعات مهم جغرافیایی کشور را در آن مشاهده کرد. به جای پخش آگهی بازرگانی میتوان از فن آوری تلویزیون در جهت رسیدن به رستگاری بشر استفاده نمود.
دیدگاه رایجی که فنآوری را خنثی میداند، بیشتر به بُعد سختافزاری، تجهیزات و مصنوعات مکانیکی آن توجه دارد. از این منظر، فنآوری، حوزهای مربوط به مهندسان، تولیدکنندگان و مصرفکنندگان تلقی میشود که تعالیم دینی در آن جایی ندارند ولی من این تعریف واگشتگرا را قبول ندارم و برعکس، فنآوری را فرآیندی انسانی میبینم که سراسر سرشار از ارزش است. از دیدگاه من، فن آوری یک فعالیت فرهنگی ممتاز است که به واسطۀ آن انسانها واقعیت اصلی را به منظور رسیدن به اهداف عملی خود شکل و تغییر شکل میدهند. حال از این منظر استدلال من این است که ارزش به درون همۀ فعالیتهای تکنولوژیکی، از چهارچوب تحلیلی که برای درک مسائل مربوط به این حوزه استفاده میشود گرفته، تا فرآیندهای طراحی، تولید و همچنین ابزارها و محصولات نهایی، به همه و همۀ اینها نفوذ میکند. گرچه مسئلۀ ارزش و ارزشگذاری با نحوۀ استفاده از این ابزارهای تکنولوژیکی توسط افراد ارتباط دارد ولی این موضوع در همۀ مراحل پیش از مصرف نیز وجود دارد؛ با این رویکرد، دانشجویان حوزهایی چون دین و رسانه هم میتوانند کمک شایانی به پیشرفت تکنولوژی داشته باشند.
فنآوری در فضایی عاری از پیشفرض اتفاق نمیاُفتد بلکه در بستری پوشیده از تجارب انسانی رشد نموده و در مجرایی متشکل از تعهدات اساسی ما هدایت میشود. آگاهی از این مسئله نه تنها به واسطۀ آگاهی از تعامل فنآوری با عوامل سیاسی و اجتماعی به دست میآید، بلکه این واقعیت اساسی که ابزارهای تکنولوژیکی منحصربهفرد و غیرجهانی هستند، نیز به ما کمک مینماید تا به این موضوع واقف شویم. نگاه صرفاً ابزاری و فنی به تکنولوژی، ناشی از نوعی سفسطۀ منطقی است. این تعریف جزء را جایگزین کل مینماید. جنبۀ فنی، یعنی ابزار، به معنای کل فنآوری نیست. در این تعریف، محصول، ابزار یا شیءِ مصنوع جایگزین کل فنآوری میشود، گویی که ظاهر امر، کل آن است.
این فرض که فرآیندهای تکنولوژیکی بیطرف و خنثی هستند، هزینهای گزاف در بر دارد؛ برای نمونه این مسئله دانشمندان و مهندسان را از هر گونه مسولیّتی مبرّا میسازد. در بدترین حالت، این مسئله، نوعی جبرگرایی به وجود میآورد که در آن منطق درونی فنآوری ظاهراً به دنبال توسعۀ خود فنآوری است. از طرفی این فرضیۀ بیطرفی، نوعی تاکید نامتعادل و مبالغهآمیز بر توسعه، کنترل، یکپارچگی و ادغام عمودی (شرکتها) ایجاد مینماید که آرنولد پَسی (1983) آن را ارزش مهارت فنی مینامد.
دیدگاهی بستهتر نیز وجود دارد که قانونِ کاری «اگر میتوان کاری را انجام داد، باید آن را انجام داد» را ترویج نموده و ابعاد مهم دیگر در تصمیمگیری را نادیده میگیرد. در اینجا هدف اخلاقی قربانی برتری فنی میشود.
افرادی که به دین و فنآوری علاقه مندند، در واقع با مفاهیمی تاریخی روبهرو هستند. این مفهوم اصلی، در واقع، برگرفته از ارسطو است. فنآوری عبارت است از آرایش ابزارها، ماشینها، وسایل و موادی که به انسان کمک مینماید تا به اهداف خود برسد. تکنیکها به خودی خود معنادار نیستند. فنآوری ابزاری است برای رسیدن به چیزی دیگر. فنآوری در خارج از وجود فرد و بیرون از ماهیت جامعه قرار میگیرد. اهداف آن برگرفته از اهداف غیر تکنولوژیکی است. محصول تکنولوژی، ضروری یا ذاتی نیست. خرگوش یا بوته های گیاهی بر اساس شکل طبیعی خود رشد میکنند ولی ما از طریق تکنیکها و با استفاده از مواد معدنی، آگاهانه یک چهارپایۀ پلاستیکی میسازیم. معنای محصولات تکنولوژیکی را میتوان در اهداف انسانی یافت.
ارسطو در کتاب متافیزیک I و کتاب سیاست III اظهار میدارد که ابزارها نیازهای ضروری انسان را برآورده میسازند؛ نیازهایی چون پناهگاه، لباس، غذا و دارو. نیازهای اساسی بایستی قبل از آنکه فنآوری لازم برای تضمین بقای انسان به وجود آید، تامین شوند. ابزارهای موسیقی برای لذت است و ابزارهای علمی موجود در ستارهشناسی برای افزایش آگاهی انسان است ولی در همۀ این موارد، وجود محصولات تکنولوژیکی با مواردِ کاربرد و استفادۀ آنها توجیه میشود. فنآوری یک فعالیت دست پایین بشری است؛ چون منطق، وجه تمایز بشر از دیگر گونه هاست، سیاست و فلسفه بایستی در چهارچوب خود دنبال شوند؛ از طریق این دو ما به جوهرۀ خود پی میبریم؛ فنآوری فرودست است.
نظریه پردازان برجستۀ حوزۀ ارتباطات، همین سنّت ارسطو را اتخاذ نمودهاند. برای نوربرت وینر (1948،1954)، مخترع سایبرنتیک، سیاستمداران و فعالان اجتماعی باید نگران تاثیرات فنآوری باشند ولی در عین حال به مهندسان مجال دهند تا با همۀ توان خود برای افزایش سرعت و ظرفیت این اختراع در آزمایشگاه کار کنند. برای کلود شانون و وارن ویور (1949)، این سنت، چهارچوبی برای مدل ریاضیاتی انتقال اطلاعات به دست میدهد که اختراع ما را از 8000 بایت در ثانیه در سیمهای تلفن، به 1 میلیارد بایت در ثانیه در فیبرهای نوری ارتقا میبخشد.
حتی اگر فردی روایت مدل دو لایه ای ارسطو برای دورۀ پیش از مدرن را نیز قبول داشته باشد ولی آیا این مدل در حال حاضر تا چه اندازه قابل دفاع است؟ پیشرفت های تکنولوژیکی در جوامع صنعتی آنقدر سریع اتفاق میاُفتند که جای بسیار کمی برای تعیین حدّ و مرز و تشخیص جهت صحیح باقی میماند. با توجه به پیچیدگی فنآوری قرن 21، دیگر تاثیر اجتماعی به ندرت مورد محاسبه قرار میگیرد. در بخش کشاورزی، حمل و نقل و ارتباطات، آنچه که نیاز اساسی انسان را در یک موقعیت خاص برآورده میسازد، اغلب در همۀ موقعیتها در درازمدت تاثیری عکس دارد. ایده ها هر یک دارای پیامدهای خاص خود هستند. با فرض وجود بیطرفی، فرهنگ تکنولوژیکی امروزه ابزارگراست. مهندسان با استفاده از اصل کارآمدی دست به طراحی یک سامانۀ جهانی میزنند و شرکتها با یکدیگر بر سر این سامانه بر مبنای میزان سوددهی آن به رقابت میپردازند. از منظر ابزارگرایی، ماشینیشدن و همچنین ضرورتهای تکنولوژیکی به میزان بسیار زیادی با دیدگاههای مذهبی انسان و ضرورتهای اخلاقی او در تضاد هستند.
ژاک ایول
چشماندازهای دینی به این حوزه کمک مینماید تا از دیدگاه فنگرای (ابزارگرای) تکنولوژی، یعنی همان بیطرفی، رهایی یابد. در واقع، دین به عنوان دنیایی نمادین از دغدغه غایی بشر، بیش از هر زمان برای بررسی بافت و ساختار تکنولوژیهای رسانهای امروز مورد نیاز است. ژاک ایول (1912-1994) از دانشگاه بوردو یک نمونه از کسانی است که در زمینۀ جامعهشناسی و دین آثار متعددی دارد. ایول (1954/1964) ابزارگرایی در جوامع تکنولوژیکی را به عنوان یک کُل میبیند. از نظر وی زیرساختهای این جوامع با فنآوری سازگاری دارند. نیروی محرکۀ دنیای اجتماعی ماشینها، مسئلۀ کارآیی است. در اینجا جلوی ارزشهای اخلاقی گرفته میشود ولی مقولۀ تکنیک و مقولۀ قضاوت دربارۀ درستی یا نادرستی با هم جمع نمیشوند. تکنیک به مانند یک گیوتین عمل کرده و ارزشهای اجتماعی دیگر را نابود میسازد. همانطور که «در قدیم چشمهای بلبل را درمیآوردند تا بتواند بهتر نغمهسرایی نماید» (ایول، 1965/1967)، ما نیز تعهدها و اخلاقیات نسبت به مهارت تکنولوژیکی را کنار میگذاریم.
گرچه فنآوری ها همواره استفاده شدهاند ولی ما هم اکنون در حال تغییر نسبی به سوی نظمی دیگر هستیم. بحث ایول (1977/1980) گسترش روزافزون فنآوریها نبود، بلکه مسئلۀ وی نظم آنها یا جامعه بود. گرچه تمدنها در طول قرون متعدد ابزارهای مختلف را اختراع كردهاند ولی طی قرن 20 میلادی یک تغییر کمّی رخ داد. در اینجا از طریق یک قانون جامعهشناسی، میتوان ایول (1954/ 1964) را بهتر درک نمود: با افزایش کمیّت، کیفیّت تغییر میکند. یک شهر کوچک با جمعیّت 1000 نفر بر روی طیفی قرار دارد که در آن طیف، یک شهر بزرگ 1 میلیون نفری نیز قرار دارد ولی در طول این طیف، یک تغییر اساسی رخ میدهد به طوری که یک مرکز عمدۀ شهری با یک روستا به میزان چشمگیری تفاوت دارد. در دورههای گذشته ابزارها تحت نظارت مجموعهای پیچیده از ارزشهای اجتماعی قرار داشتند ولی امروزه شیوع و پیچیدگی فنآوریهای نوین، جامعه را طوری تجدید سازمان مینماید که بتواند این فنآوریها را کارآمد سازد. از دیدگاه ایول (1973/1975) جوامع تکنولوژیکی نبوغ را در پس ماشین قرار دادهاند. این جوامع به راحتی به قدرت ماشینی شدن مجال دادهاند تا نه تنها حوزۀ مهندسی و تجارت را تعریف نمایند، بلکه در حوزههایی چون سیاست، تحصیلات، پزشکی و کلیسا نیز تعیینکننده باشند. انسانها که از ایجاد یک زندگی معنادار در خارج از فضای مصنوعی فرهنگ تکنولوژیکی ناتوان هستند، امید نهایی خود را رسیدن به آن میدانند. ما که هیچ منبع امنیتی دیگری در مقابل خود نمیبینیم، در نتیجه خود را در خدمت بهرهوری تکنولوژیکی درمیآوریم. هدف اخلاقی در اینجا قربانی برتری تکنولوژیکی میشود.
ایول (1948/1951، 1980/1983) یک سنّت دینی ارائه نمود. مسیحیت او نشان میدهد که چگونه یک دیدگاه دینی، نوعی چهارچوب تحلیلی به دست میدهد که به واسطۀ آن میتوان پرسشهای متعددی را در زمینۀ فنآوری مطرح ساخت. اندیشههای ایول با مسئلۀ خلقت آغاز میشود. استدلال وی را میتوان به این صورت خلاصه کرد: گونۀ بشری در ابتدای تاریخ خود، تعهدی فرهنگی عهده دار میشود. به دستور خداوند اولین پدر و مادر بارور شده تا زمین را از همنوعان خود پرکرده وآن را تحت کنترل خود در آورند. (سفر پیدایش 1:26-1:28) خداوندِ خالق، انسان را به عنوان جانشین و نمایندۀ خود در زمین قرار داد و به او هوش و قدرت خلاقانه ای اعطا فرمود. بدین ترتیب، مسیحیان دلیلی برای مطالعۀ شیمی، تدوین ادبیات و نیز هنرهای مختلف و تبدیل واقعیّت طبیعی به مصنوعات تکنولوژیک یافتند.
بهبود زیبایی و برتری خلقت از تعهدات تفویضشدۀ مسیحیت است ولی از زمان معصیت حضرت آدم این اختیار شکننده و مختل گردید. در کتاب مقدّس، فرهنگ به لحاظ کمّی اُفت داشته است ولی مطلقاً ارزش کنار گذاشته نشده است. مخلوقات بشری به فساد، خرابی، تحریفشدگی و بیراهگی رفتهاند ولی تعهد فرهنگی به ما حکم مینماید اَشکال فرهنگی را تغییر دهیم ولی آنها را به طور کلی از بین نبریم. ارتکاب به معصیت حضرت آدم بسیار مهم بود ولی به اندازۀ خود آفرینش، حیاتی نبود. نهادهای دینی موظفند آیات الهی را بنمایانند نه اینکه به شکل بیرحمانهای دستاوردهای فرهنگی بشر نظیر دستاوردهایی را که در فیلم، تلویزیون و اینترنت وجود دارند، محکوم كنند.
فرهنگ، یک محیط ثانویه است که به وسیلۀ نظم ایجادشده توسط تلاشهای خلاقانۀ افراد ساخته میشود. فرهنگ به عنوان یک دستاورد انسانی از طبیعت متمایز است. فرهنگ میراث ما انسانها در زمان و مکان است. در شکلگیری فرهنگ، ارتباط، نقش یک کاتالیزور و نیروی محرکه را دارد. حضرت آدم برای اثبات حقانیّت خود حیوانات را صدا میکرد و با خداوند در باغ بهشت صحبت مینمود.
رسانه های جمعی جهانی، تامینکننده های بیطرف اطلاعات نیستند بلکه آنها خالقان و شکلدهندگان فرهنگ هستند. در درون پارادایم فرهنگی، ارتباط، فرآیند نمادینی است که بیانگر خلاقیت انسان و زمینهساز شکلگیری فرهنگ است. فرهنگ به منزلۀ رحم است که نمادها در آن زاده میشوند و ارتباط نیز بافت پیونددهندۀ ساختار فرهنگ است. از این منظر، فنآوریهای رسانه ای فینفسه ابزار یا محصول نیستند، بلکه فعالیتهای فرهنگی هستند که طراحی، ساخت و کاربرد، جزء لاینفک آنهاست. فنآوری یک کار فرهنگی متمایز است که در آن انسانها، آزادی و مسولیت خدادادی خود را از طریق شکلدهی و دگرگونی آفرینش طبیعی و با کمک ابزارها و فرآیندهای مختلف برای رسیدن به اهداف عملی خود مورد استفاده قرار میدهند. رسانههای جمعی دنیا، موسسات فرهنگیاند. حال پرسش ایول (1962/1965) این است که چگونه میتوان این رسانه ها را به نحوی شکل داد و هدایت نمود که به عوامل ضدفرهنگی تبدیل نشوند، بلکه به عنوان سازه های زندگی و جامعۀ انسانی رشد یابند. رسانه های جمعی دنیا، به عنوان نهادهایی اجتماعی، عواملی تکنولوژیکی هستند که ما را ملزم میسازند تحلیل خود را که ریشه در تعهد فرهنگی دارد، به ورای پیامها برده و کنترلِ آن ابزاری را که سازندۀ پیام است، در دست گیریم.
از دیدگاه ایول (1985/1989)، فنآوری نقش تعیینکنندهای در تعریف فرهنگ قرن بیستم دارد ولی تنها راه این کار نیست. فنآوری صرفاً یک حوزه نیست که فیلسوفان و جامعهشناسان به بررسی آن بپردازند، بلکه مبنایی جدید برای درک خود، نهادهای انسانی و در نهایت واقعیت است. ایول (1954/1964) استدلال مینماید که یک جامعه صرفاً به دلیل وجود ماشینهای گوناگونش تکنولوژیکی نیست، بلکه به خاطر اینکه تکنیکهای کارآمد همگی حوزه های انسانی را دنبال مینمایند، تکنولوژیکی محسوب میشود. تکنیک های ماشینی نه تنها دربارۀ طبیعت به کار میروند، بلکه دربارۀ فرهنگ و درک ما از انسان بودن نیز کاربرد دارند. رسانه های ارتباطی به عنوان کاتالیزورهای شکلگیری فرهنگ، جلوهای از تکنولوژی به عنوان یک کل هستند. در حالی که ماهیت خاص رسانه ها به عنوان یک فنآوری، نمایشگر عوامل ساختاری همگی مصنوعات فنی است، در عین حال این ماهیّت منحصربهفرد، وظیفۀ انتقال نمادها را جزء لاینفک این رسانهها قرار داده است. بنابراین، فنآوریهای اطلاعاتی به ویژگی های تکنولوژیکی عینیت بخشیده و به عنوان عاملی برای تفسیر معنای پدیده ای که دربرمیگیرند، درمی آیند. همگی مصنوعات، معنا را به نحو مهمی انتقال میدهند ولی ابزارهای رسانه ای این کار را به طور منحصربهفردی انجام میدهند. بنابراین، همانطور که رسانه ها دنیا را برای ما ترسیم نموده و گفتوگوهای ما را سامان میبخشد، تصمیمات ما را تعیین نموده و هویت ما را شکل میبخشد، همین کار را هم با فرآیند فنآوری انجام داده و پیغام حرکت به سوی کارآمدی را به روح ما منتقل مینماید.
امروزه فرهنگ رسانه ای، ابزارگراست. مهندسان در درون یک پارادایم فنسالارانه، به طراحی رسانههای جهانی پرداخته و شرکتها برای به دست آوردن این رسانهها با یکدیگر به رقابت میپردازند. ضروریات تکنولوژیکی غالب گشته و سرعت انتقال و رشد اقتصادی نیز نیازی به منطق، تعهد و اخلاقیات ندارد. از این منظر، هنرمندان و تولیدکنندگان فرهنگ عامه، به ندرت یخ را شکسته و پرسشهای ارزشی مطرح میسازند؛ آنها در عوض بر سبک، سازوکار، صنعت سینما و ظرفیت دیجیتالی تاکید دارند. گفته میشود که فضا و زمان، همگی معنایی را که در واقعیت وجود دارد، در خود دارند. توسعه، کنترل، یکدستی و یکپارچگی همگی عواملی هستند که باعث ایجاد فرآیند عنانگسیختۀ جهانیشدن در دهۀ گذشته شده و به ما درسی تاریخی دربارۀ چگونگی عملکرد ابزارگرایی میدهد.
بنابراین مسئله این نیست که آیا ابزارهای رسانه ای را میتوان به طور دقیق تجزیه و تحلیل كرد، بلکه پرسش آن است که آیا میتوان مشکل پیچیده تر دیدگاه جهانی را در این رابطه بررسی نمود. حالت رازگونۀ ماشینیشدن، وجود ما ـ فلسفۀ ما از زندگی ـ را نابود مینماید. نظم تکنولوژیکی آنقدر غالب و همهجاگیر شده که دیگر نمیتوان آن را کنترل نمود. البته، فهرست بیانتهای بحرانهای کوتاهمدت نیز بایستی در نظر گرفته شوند، هر چند که دغدغۀ درازمدت و عمدۀ ما باید فلسفۀ زندگی باشد؛ فلسفهای که تضعیف شده است. دیدگاه ابزارگرایانه در حال نفوذ به روح ما، نحوۀ آموزش و یادگیری ما و همچنین چگونگی ادارۀ نهادهای اجتماعی از سوی ماست. محاسبات احتمالی و تقریبی در حال جایگزینی اهداف و مصلحت عمومی هستند؛ نظم تکنولوژیکی در حال تنظیم نظم اخلاقی در چهارچوب تکنیکی است.
سامانههای سیاسی و ساختارهای اقتصادی به طور کلی با روح ماشینیشدن از بین میروند ولی این مسئله دربارۀ ارتباطات بیشتر صدق میکند. اگر شکوفایی حکومت و نظم صنعتی مظاهر برتری تکنولوژیکی باشند، آن گاه سامانههای ارتباطی ما نمیگذارند که این تکنولوژی «ظالمانه جلوه نماید؛ آنها ما را متقاعد میسازند که در برابر آن تسلیم باشیم» (ایول، 1962/1965). نظم اطلاعاتی و کارآیی، با ظرافت خاصی شهروندان را متقاعد میسازد که آن را پذیرفته و یا حتی با آغوش باز از آن استقبال نمایند. دادههای فراوانی که دور از دسترس قضاوت افراد و شکلگیری دیدگاه های آنها قرار میگیرند، در واقع سر آنها را در درون پارادایمی ابزارگرایانه که مانع هر گونه تعهد اخلاقی است، گرم مینمایند.
بنابراین، یک مسئلۀ بغرنج از دیدگاه دینی بروز مییابد: آنچه که در فرآیند انتقال اطلاعات به دست می آید، در حوزۀ اخلاقیات از دست میرود. در فرآیند ساخت سامانههای مکانیکی تخصصی، دنیا از بُعد اخلاقیات مبرّاست. کارآیی و اخلاقیات در دو سوی قطبهای مخالف قرار دارند؛ در واقع، نوعی تضاد وجود دارد. ما باید این مشکل را با همۀ ناخوشایندیاش بپذیریم. واقعیت های جهانی، ارتباطات جهانی میطلبند. نژاد بشر را نمیتوان به وسیلۀ سیاست و اقتصاد فراملی به خوبی ترمیم نمود. اطلاعرسانی یک ضرورت اجتماعی دنیای مدرن است ولی همگام با گسترش این نظام، افزایش محتوا و سرعت انتقال آن، اصل هنجارگرایی که امروز بیش از هر زمان دیگر به آن نیاز است، در حال تضعیف شدن است. درست زمانی که به مخزن تعهدات، منطق و هوشمندی میرسیم و بیشترین نیاز را به آنها داریم، دست خالی میمانیم.
بر اساس یک افسانۀ قرون وسطایی، روزی اژدهایی به صورت اضطراری برای دفاع از قلعهای فراخوانده شد. اژدها هیبت قدرتمند خود را به قلعه رسانده و خود را آمادۀ آتش کشیدن حملهکنندگان مینماید ولی زمانی که روبهروی آنها قرار میگیرد، هیچ اتفاقی نمیاَفتد. شعلههای آتش در شکم او میخشکند و در این لحظه، اژدها چیزی بیش از یک پیکر فاقد شعله نبود. امروزه زمانی که تقاضا زیاد است، سازمانهای بزرگ اطلاعرسانی خود را آمادۀ مبارزه با یکدیگر مینمایند. کمیتههای اخلاقی به شکل نهادهای حرفهای ظاهر شده و هشداردهندگان انتظار عملکرد مسؤلانهتری دارند. کتاب ها، مجلات و ویدیوها، ظاهر حرفهای موجه، دلسوزانه و برازندهای به خود میگیرند. اژدها در حال غریدن، پایین و بالا پریدن و فوت کردن است ولی آتشی در کار نیست. در لحظۀ بحرانی به جای شعلههای سوزنده، آتش در همان درون اژدها خاموش میشود. به گونهای مشابه، آتش درازمدت تفکر هنجاری در حال خاموش شدن است. در جایی که یک ارزششناسی روشنگر برای مقابله با آتش درون بسیار نیاز است، منبع الهامبخش آن رو به زوال است. زیرساختهای اساسی در یک دنیای مطمئن نیوتنی با معانی روشنتر طراحی گشتهاند. دیدگاه روشنفکری افول کرده، منطق آن توسط فروید مورد هجوم قرار گرفته و دنیای راکد آن را نیز داروین ویران نموده است. خطرات افزایش یافته، گردباد نزدیک است و ما بدون هیچ گونه لنگر نظری با یک طوفان روبهرو هستیم. احمقانه است که به دنبال یک راهحل سریع بگردیم و غیرقابل قبول است که در پس لفاظیهای تخیلی پنهان شویم ولی از طریق بینش دینی، حوزۀ هنجارگرایی، هنوز هم میتواند به عنوان یک عمل وجدانی تلقی شود که احساس نیاز به دیدگاهی که بر اساس آن بتوان همگی مراحل یک پدیدۀ تکنولوژیکی را ارزیابی و بازسازی کرد، نیروی محرکۀ آن قرار گیرد.