مهربان! مهربان نگار! بيا اى گل سرخ نوبهار، بيا! درد هجرت قرار دل را برد تا دلم را دهى قرار ، بيا ! بر سر شامگاه درد آهنگ ديدهام شد ستارهبار، بيا! تا نگاهتشكوه مريم صبح بنمايد به شام تار، بيا! تانشانى نشاى گلها را به گلستان روزگار بيا! روى بنما، كه نيست جاى درنگ نور حق مانده در غبار ، بيا! از رخ خوبتر ز خورشيدت پرده بردار و آشكار بيا! تا رهانى دل جهانى را از غم و رنجبيشمار، بيا ! زين كن اى مه! سمند سركش نور از بيابان انتظار بيا! تا كه بر مقدم همايونت جان خود را كنم نثار، بيا!
مهربان! مهربان نگار! بيا اي گل سرخ نوبهار، بيا! درد هجرت قرار دل را برد تا دلم را دهي قرار ، بيا ! بر سر شامگاه درد آهنگ ديده‏ام شد ستاره‏بار، بيا! تا نگاهت‏شكوه مر
مهربان! مهربان نگار! بيا اى گل سرخ نوبهار، بيا! درد هجرت قرار دل را برد تا دلم را دهى قرار ، بيا ! بر سر شامگاه درد آهنگ ديدهام شد ستارهبار، بيا! تا نگاهتشكوه مريم صبح بنمايد به شام تار، بيا! تانشانى نشاى گلها را به گلستان روزگار بيا! روى بنما، كه نيست جاى درنگ نور حق مانده در غبار ، بيا! از رخ خوبتر ز خورشيدت پرده بردار و آشكار بيا! تا رهانى دل جهانى را از غم و رنجبيشمار، بيا ! زين كن اى مه! سمند سركش نور از بيابان انتظار بيا! تا كه بر مقدم همايونت جان خود را كنم نثار، بيا!