شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی
شعر از نظر قرآن و سنت
بـرای ورود در ایـن بـحـث، آشنایی با تعریف (شعر) و (مقوله های شعری) امری بدیهی است. هر چند با اختلاف آرای موجود در میان صاحبنظران، ارایه یک تعریف جامع و مانع تا حـدّی دشـوار بـه نـظـر می رسد ولی با عنایت به وجوه مشترک این گونه آراء، می توان به تعریف نسبتاً جامعی دست یافت.
تعریف شعر و نظم
(شـعـر) کـلامـی اسـت مخیَّل و مخیِّل و آهنگین که غالباً مقفّی است، و نظم کلامی است آهنگین و همیشه مقفّی.
بـر ایـن اسـاس، (آهـنـگ) وجـه اشـتـراک هـمـیـشـگـی شـعـر و نـظـم اسـت و عـنـصـر خـیـال وجـه تـمـایـز هـمـیـشـگی آن دو. بنابراین وجود (شعر منثور) و (نظم غیر شعر) نیز متصوَّر است.**زیرنویس=فرهنگ معین، ج 2، ذیل لغت (شعر).@.
در شعر مقوله های: پندی، اخلاقی، داستانی، عرفانی، حماسی، سیاسی، احساسی، اجـتـمـاعـی، بـزمـی، رزمـی، مدحی و ماتمی، مطرح است که از نظر موضوعی می تواند اسـاس تـقـسیم بندی هایی قرار گیرد و یا از جهت سبک، زبان، زمان، مکان و قالب های مـتـنوّع شعری، تقسیم بندی های دیگری از آن ارایه شود، و گاه می توان با انتخاب یک عـنـوان کـلّی، بـسـیـاری از مـقـوله هـای یـاد شده را به عنوان زیر مجموعه های آن در نظر گـرفـت. مـانند: شعر آیینی که قابل انطباق با بسیاری از موضوعات شعری است. چنان کـه خـواهـیـم دیـد، اگـر شعر دارای مفاهیم ارزشی باشد و هدف مند در متن جامعه حرکت کند، مـورد تـأیـیـد قـرآن و سـنـّت اسـت، ولی اگـر اهـداف ضـدّ ارزشـی و غـیـر اخـلاقـی را دنـبـال کـنـد از چـنـین پشتوانه ای طبعاً برخوردار نیست و عملاً در مسیر جریان حذفی از متن جامعه اسلامی، قرار می گیرد.
شعر عصر جاهلی
بـه هـنـگـام بـعـثـت پـیامبر اکرم (ص) و نزول تدریجی قرآن کریم، فرهنگ غالب عصر جـاهـلی ریـشـه در تـعـصـّبـات شـدیـد قـومـی و مـفـاخره های واهی قبیله ای داشت و شعر آن روزگـار، خـصـوصـاً در شـبه جزیره عربستان سرشار از کامجویی ها، عشرت طلبی ها، رجـزخـوانـی هـا و مـقـوله هـای کـامـلاً رؤ یـایـی و خـرافـی بـود و شـعـر عـصـر جاهلی که فصل شکوفایی خود را تجربه می کرد، بر معلّقات سبع **زیرنویس=پدید آورندگان این منظومه های هفتگانه، عبارت بودند از:
ـ ابوالحارث جندح بن حجرالکندی معروف به امرؤ القیس (540 ـ 500 م).
ـ طَرَفة بن العبد بن سفیان بن سعد (569 ـ 543 م).
ـ زهیر بن ابی سلمی المرّی (بین سالهای 530 تا 627 م).
ـ ابو عقیل لبید بن ربیعة العامری (متوفّی 41 ه. ق).
ـ ابوالاسود ابو عبّاد عمرو بن کلثوم بن مالک التّغلبی (متوفّی 570 م).
ـ ابوالمغلس عنترة بن شدّاد العبسی (615 ـ 525 م).
ـ حارث بن ظلیم بن حلزة الیشکری البکری (معاصر عمرو بن هند پادشاه حیره).@ به عنوان نقطه اوج این بالندگی پای می فشرد و عرب عصر جاهلی، که تا به آن روز جز به معلَّقات نـمـی انـدیـشـیـد نـاگـهـان خـود را در بـرابـر یـک پـدیـده کـامـلاً اسـتـثـنـایـی ـ که آیات مـُنـزَل قـرآنـی بود ـ رو به رو می دید که از ساختار ممتاز لفظی و غنای محتوایی کاملاً مـتـمـایزی برخوردار بود، ولی به خاطر بیگانه بودن با ادب قرآنی و کلام آسمانی، آنـهـا را نیز در کنار دیگر منظومه های این عصر قرار می داد. این طرز تلقّی از کلامی که ریشه، نه در خاک که در آسمان داشت (مخیَّل) بودن آن را در اذهان تداعی می کرد، چرا که عنصر (خیال) از دیرباز به عنوان یکی از عناصر اصلی شعر، شناخته شده بود.
پـیـامـبـر اکـرم ـ صـلوات اللّه عـلیـه ـ بـا آگـاهـی کـامـل از پی آمدهای شومی که این برداشت نادرست به همراه داشت، به رویارویی آشکار بـا آن برخاست. زیرا قرآن به عنوان یک منشور جاودانه آسمانی و مبشِّر سعادت دنیوی و اخـروی انـسـان هـا، و بـا رسـالتـی مـبـتـنی بر موازین عقلانی و برهانی، حضور عنصر (خیال) را ـ که ریشه در وهم و گمان دارد ـ برنمی تافت.
سـرانـجـام، فـرهـنـگ بـالنـده اسـلامـی بـه تـدریـج شـبـه فـرهـنـگ مـبـتـذل عـصـر جـاهـلی را از مـتـن زنـدگـی پـیـروان قـرآن حـذف کـرد و مـعـیـارهـای اصیل الهی را در جامعه خرافی و بت زده آن روزگار، حاکم ساخت و تمدّن عظیم اسلامی را، بنیان نهاد.
پیامبر اکرم (ص) به منظور حذف شعر ضدّ ارزشی و پاسداری از حریم وحی و نبوّت از یـک سـو، و ارضـای نـیـاز هـنـری و عـاطـفی جامعه اسلامی و اهمّیت دادن به شعر ارزشی و هـدفـمـند از سویی دیگر، مشخّصاً حول سه محور: حذفی، تنزیهی و تشویقی حرکت می کردند.
رفتار پیامبر اکرم با شعر ارزشی و ضد ارزشی
این مبارزه رویاروی، در دو جبهه صورت می گرفت:
حرکت حذفی
این حرکت پیامبر (ص)، از زمان نزول سه آیه پایانی سوره شعراء درمکّه که پایگاه مهمّ شـعـر عـصر جاهلی بود ـ شکل گرفت و تا پایان حیات آن حضرت ادامه پیدا کرد. آن سه آیه عبارت بودند از:
(وَالشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الغاوُنَ؛) و شاعران را، گمراهان پیروی می کنند.
(اَلَمْتَرَ اَنَّهُمْ فی کُلِّ وادٍ یَهیمُونَ؛) آیا ندیده ای که آنان در هر وادیی سرگردانند؟!
(وَ اَنَّهـُمْ یـَقـُولُونَ مـا لا یـَفْعَلُونَ؛) و به درستی که آنان (مطالبی) می گویند که به آنها عمل نمی کنند!
بـر اسـاس ایـن آیـات، شعرای عصر جاهلی از آن جهت در این جریان حذفی قرار گرفتند که:
اوّلاً، گمراهان از آنان پیروی می کردند، چرا که خود، در مسیر گمراهی قرار داشتند؛
ثانیاً، سرگردانی ناشی از بی هدفی بر زندگی روزمرّه آنان سایه انداخته بود؛
ثالثاً، به گفتار خود عمل نمی کردند و (شعر) آنان صرفاً جنبه (شعاری) داشت.
ابن ابی شبیه و احمد از ابی سعید روایت کرده اند:
روزی بـا رسـول خـدا (ص) در مـسـیـری حرکت می کردیم که ناگهان در اثنای راه شاعری پـیـدا شـد و مـرتـجـلاً بـه سـرودن ابـیـاتـی (از نـوع ضـدّ ارزشـی) پـرداخـت. رسول خدا (ص) پس از شنیدن شعر این مرد عرب، فرمودند:
(لاََنْ یَمْتَلِیَ جَوْفُ رَجُلٍ قِیعاً، خَیْرٌ لَهُ مِنْ اَنْ یَمْتَلِیَ شِعْراً.) **زیرنویس=ترجمه تفسیر المیزان، ج 15، ص 518؛ نهج الفصاحه، حدیث شماره 2215.@.
اگر شکم انسان از چرک و کثافت پر شود، بهتر از آن است که پر ازشعر گردد!
حرکت تنزیهی
ایـن حـرکـت بـه مـنـظـور نفی (شاعری) و خصلت (شاعرانگی) از حریم نبوّت و پیراستن حـریـم قـرآن از شـعـر (کـلام مـخـیَّل)، تـوسـّط پـیـامبر گرامی اسلام (ص) در شهر مکّه شکل گرفت، و اصولاً این حرکت را می توان مبتنی بر مفاد این دو آیه کریمه دانست که در مکّه نازل شده بود:
1 ـ (وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعرَ وَ ما یَنْبَغِیَ لَهُ اِنْ هُوَ اِلاّ ذِکرٌ وَ قُرآنٌ مُبینْ)
و مـا بـه او (رسول خدا) شعر نیاموختیم و (شاعری) در شأن او نمی باشد. این سخن جز ذکر و قرآن و روشنی نیست.
2 ـ (لِیُنْذِرَ مَن کانَ حَیَّاً وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرین) **زیرنویس=یَّس (36)، آیه های 69 و 70.@.
تا هر که را که زنده است، بیم دهد و گفتار (خدا) درباره کافران محقّق گردد.
هـدف عـمـده ای کـه در ایـن حـرکـت دنـبـال مـی شـد، تـأکـیـد بـر اتـّصـال مـقـام نـبـوّت و کـتـاب آسـمـانی قرآن به کانون وحی، و راه نداشتن شعر (کلام خیال انگیز) در حریم آن دو بود.
بیان دو مورد ذیل نیز، در تبیین حرکت تنزیهی آن حضرت آموزنده و راهگشاست:
الف ـ نـوشـتـه انـد کـه روزی پـیـامبر اکرم (ص) به این بیت معلّقه طَرَفة بن العبد بن سـفـیـان بـن سـعـد (569 ـ 543 م) شـاعـر نـامـدار عـصـر جـاهـلی، تمثّل جستند:
سَتُبْدی لَکَ الاَیّامُ ما کُنْتَ جاهِلاً
وَ یَاءتیکَ بِالاَخبارِ مَنْ لَمْ تُزَوِّدِ
ولی بـا جـابـه جـایـی اجـزای مـصـراع دوّم بـیـت، آن را بـه صـورت ناموزون و غیر مقفّی درآوردند:
سَتُبدی لَکَ الایّامُ ما کُنْتَ جاهِلاً
وَ یَاءتیکَ مَن لَمْ تُزَوِّد بِالاَخْبارِ**زیرنویس=حـاشـیـه امـیـر ازهـری بـر مـغنی ابن هشام، ج 1، ص 99، و کتاب العین، ج 1، ص 656.@.
ب ـ نوشته اند که پیامبر (ص) به هنگام تمثّل به این بیت مشهور سحیم مخضرمی:
عمیرةَ وَدِّع انْ تجهَّزت غادیاً
کَفَی الشّیب وَالاِسلام للمرءِ ناهیاً
مصراع دوّم آن را عالماً و عامداً با پس و پیش کردن کلمات، به صورت ناموزون درآوردند:
عمیرةَ وَدِّع انْ تجهَّزت غادیاً
کَفَی الاِسلام والشّیب لِلْمَرءِ ناهیاً**زیرنویس=همان، ص 99.@.
و حـتـّی زمـانـی کـه ابـوبـکـر، شـکـل اصـلی مـصـراع دوّم مـورد تـمـثـیـل را بـه محضر آن حضرت یادآور شد، نه تنها به گفته او عنایتی نکردند، بلکه مـجـدّداً آن را بـه هـمان صورتی که قبلاً خوانده بودند، تکرار کردند! و این نشان می دهد کـه رسـول خـدا (ص) تـا چـه انـدازه بـرای حـرکـت تـنـزیـهـی اهـمـّیـّت قـایـل بـودنـد و نـفـی صفت (شاعری) و خصلت (شاعرانگی) از مقام نبوّت و نیز پرداختن ساحت وحی الهی از شایبه (کلام خیال انگیز) تا چه حدّ برای آن حضرت مهم بوده است که حـاضـر بـودند حتّی تلخی هشدار این و آن را به جان بخرند ولی دست از حرکت تنزیهی برندارند.
تـردیـدی نـیـست که وجود نازنین رسول گرامی اسلام (ص) اگر چه شعر نمی سرودند ولی وقـوف کـامل بر اوزان و دقایق و لطایف شعری داشته اند و همان گونه که توضیح داده شد در مقام تمثّل به بیتی از شاعران عرب، عالماً و عامداً با پس و پیش کردن کلمات یـک مـصـراع آن را بـه صـورت نـامـوزون درمی آوردند. سؤ الی که در اینجا در ذهن انسان خـطـور مـی کـنـد، ایـن اسـت کـه انگیزه رسول خدا (ص) از این کار چه بوده و چه هدفی را دنبال می کرده اند؟!
پـاسـخ هـای فـراوانی برای این سؤ ال می توان ارایه کرد که آن حضرت احتمالاً در این گـونه موارد، بر (حرکت تنزیهی) پای می فشردند، یا نظر خاصّی نسبت به سراینده بـیـت مـورد تـمـثـیـل خـود داشـتـه انـد و یـا انـگـیـزه هـای (زمـانـی) و (مـکـانـی) را در آن دخـیـل بـدانیم ولی با در نظر گرفتن این امر که آن حضرت حتّی المقدور از خواندن شعر پـرهـیـز مـی کـردنـد و در صـورت اقـتـضـای کـلام و تـمـثـّل بـه شـعـر شـاعـران عـرب نـیـز هـمـیـشـه در مـصـراع دوم بـیـت مـورد تـمـثـیـل خـود، ایـن تـصـرّف را روا مـی داشـتـنـد و نـه مـصـراع اوّل آن، ظـاهـراً بـایـد مـحـمـل دیـگـری را سـراغ کـنـیـم تـا پـاسـخـی کـه بـرای سـؤ ال مطروحه ارایه می شود، تعارضی با مفاد آیه 69 از سوره یَّس **زیرنویس=وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعرَ وَ ما یَنْبَغی لَهُ.@ نداشته بـاشـد و بـا مـنـطـقـی کـه بـر آن حـاکـم اسـت، هـر انـسـان مـنـصـفـی را بـه تأمّل و قبول وادارد.
بـه نـظـر مـی رسـد در تحقیق موشکافانه خلیل بن احمد عروضی فراهیدی **زیرنویس=این محقّق ادیب شیعی و واژه شناس نامدار عرب که بنا به نقلی از ابنای ملوک عجم بـوده و انـوشـیـروان، آنـان را پـس از فـتـح یـمـن بـدان صـوب گـسـیـل داشـتـه است در خردورزی، علم، حلم، زهد، صلاح و وقار، شهره زمان خود بوده و دانـشـمـنـدان نـحـوی بـلنـد آوازه ای هـمـانـنـد سـیـبـویـه و نـضـر بـن شمیل در محضر او تلمّذ کرده اند. کلام ماندگار او در معرّفی امیر مؤ منان علی 7 به عنوان امـام الکـلّ، در مـیـان ادب دوسـتـان عـرب زبـان حـکـم مَثل سائره را پیدا کرده است:
احتیاجُ الکُلِّ اِلیه، و اِستغْنائه عَنِ الکُلِّ دلیلٌ عَلی اَنَّهُ امامُ الکُلّ.@ مـتـوفـّی سـال 175 هــ. ق. در کـتـاب العـیـن (کهن ترین و از مهمترین منابع لغوی عرب) پـیـرامـون بـیـتـی از مـعـلّقـه یـکـصـد و سـه بـیـتـی طـَرَفـة بـن العبد بن سفیان بن سعد **زیرنویس=سَتُبدی لکَ الایام....@ (569 ـ 543 م) ـ بـیـت مـورد تمثیل پیامبر اکرم (صلوات اللّه علیه) برای سؤ ال طرح شده، پاسخ قانع کننده ای وجود داشته باشد.
خـلیـل بـن احـمـد پـیـرامـون (رَجـَز) تـحـقـیـق ارزنـده ای دارد کـه بـه لحـاظ اهـمیّت آن ـ عیناً نقل می شود
(قال الخلیل:
اَلرَّجـَزُ المـَشـْطـُور وَ المـَنـْهـُوکُ لَیـسـا مـِنَ الشِّعـْر، و قـیـلَ لَهُ: مـا هـُمـا؟ قـال: اَنـصـافٌ مُسَجَّعَةٌ، فلَماّ رُدَّ علیه، قال: لاََ حْتَجَّنَّ عَلیهم بِحُجَّةٍ فَانْ لَم یُقِرّوا بها عـَسـَفـُوا**زیرنویس=عـَسـَفَ مـِنَ الطَّریـق: دسـت و پـا بـر زمین زد و به بیراهه رفت. (ر. ک. فرهنگ جامع، احمد سیّاح، ج 3، ص 994).@ فـَاحـْتـَجَّ عـَلَیـْهـِمْ بـِاَنَّ رسول اللّه ـ صَلیَّ اللّه علیه و آله و سلّم ـ کانَ لاَ یجْری عَلی لِسانِه الشِّعْر.
وَ قیلَ لرسول اللّهِ ـ صَلّی اللّه علیه و آله و سلَّم
سَتُبدی لَکَ الا یّامُ ما کُنْتَ جاهِلاً
وَ یَاءتیکَ بِالاَْخبارِ مَنْ لَمْ تُزَوِّدِ
فکانَ یقول ـ علیه السّلام:
سَتُبدی لَکَ الاَیّامُ ما کُنْتَ جاهِلاً
وَ یَاءتیکَ من لم تُزَوِّدْ بِالاَخبْارِ
فـَقـَد عَلِمنْا انَّ النّصْف الَّذی جَرَی علی لسانِه لا یکونَ شِعراً اِلاّ بِتَمامِ النِّصفِ الثّانی علی لَقْطِهِ وَ عَروضِهَ فَالرَّجَزُ المَشْطورُ مثلُ ذلک النصّف.
وَ قال النَّبی ـ صَلَّی اللّه علیه و سلّم ـ فی حَفْرِ الَخَندق:
هَلْ انْتَ اِلاّ اِصَْبَعٌ دَمیْتِ
وَ فی سَبیل اللّهِ ما لَقِیَت **زیرنویس=ر. ک. معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی، ج 2، صص 882 و 883.@.
وَ قال النَّبی ـ صَلیَّ اللّه علیه و سلَّم:
اَنَا النَّبیُّ لا کذبْ
اَنَا ابْنُ عَبْدُالْمُطِّلِبْ**زیرنویس=الرَّجَزُ فی التهذیب و اللسان و غیررها من المصادر کالسّیرة مثلاً.@.
فـَهـذا مـِنَ المـَنـْهـُوک. وَ لَوْ کـانَ شـِعـراً مـا جـَری عـلی لِسـانـِه، فـَاِنَّ اللّه عـزَّوَجـلَّ یقول:
(وَ مـا عـَلَّمـْنـاهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبغی لَهُ) **زیرنویس=یس، آیه 69.@، قالَ فَعَجِبْنا مِن قَولِهِ حینَ سَمِعْنا حُجَّتَهُ) **زیرنویس=ترتیب کتاب العین خلیل بن احمد فراهیدی ببه تحقیق دکتر مهدی مخزومی و دکتر ابراهیم سامرّایی، ص 656.@.
بـرای نـتـیجه گیری منطقی از این تحقیق، آشنایی با تعاریف رجَز،مَشْطور و مَنْهُوک لازم است.
رجَز: نام بحری است از نوزده بحور شعر که وزنش (6 بار) مستفعلن است و (8 بار) نیز، و به معنی اشعاری که عَربان در معرکه ها و جنگ ها و در مقام مفاخرت از مردانگی و شرافت قوم خود می خوانند... **زیرنویس=فـرهـنـگ آنـنـد راج، مـحـمـّد پـادشاه (شاد)، زیر نظر محمّد دبیر ساقی ج 3 ص 2057.@.
مـَشـْطـور: نـانِ آبـکـامه، اندوده شده و به اصطلاح عروض شعری از بحر رجَز که (سه جزء) از (شش جزء) آن را انداخته باشند. **زیرنویس=فرهنگ نفیسی، دکتر علی اکبر نفیسی (ناظم الاطباّ)، ج 5، ص 3341.@.
بـیـتی باشد که یک نیمه از اجزاء اصلی آن کم کرده باشند، چنان که مربّع هزج ـ که در اصـل دایـره عجم، مثمَّن است ـ و در اشعار عرب روا باشد که چهار دانگ از اجزاءِ بحری کم کنند چنان که از رجَز مُنْسرح که در اصل دایره عرب، مُسدَّس اند.**زیرنویس=فـرهـنـگ فـارسـی، ج 3، ص 4144؛ المـعـجم فی معاییر اشعار العجم، شمس الدّیـن محمّد بن قیس رازی به تصحیح محمّد بن عبد الوهاب قزوینی و مدرّس رضوی، ص 67.@.
و (شَطْر) از نظر لغوی به معنای: جزو، پاره، بخش، نیمه چیزی، سوی و ناحیه است. **زیرنویس=فرهنگ فارسی، ج 2، ص 2046.@.
مـَنـْهـوک: آنـچـه از (بـحـر) رَجـز کـه دو ثـلث آن رفته و یک ثلث آن باقی مانده باشد. **زیرنویس=فرهنگ نفیسی، ج 5، ص 3564.@.
در اشعار عرب، روا باشد که چهار دانگ از اجزای بحری کم کنند چنان که از (بحر) رجَز و مـُنـْسـَرح **زیرنویس=بـحـر مُنْسَرح، بر وزن: (مستفعلن مفعولات مستفعلن) جزء دایره چهارم از دوایر عـروضـی خلیل بن احمد که به آن (مشتبهه) نیز گویند ر. ک: وزن شعر فارسی، دکتر پرویز ناتل خانلری، ص 167.@، که در اصل دایره عرب مسدَّس اند، و باشد که بر دو جزء از هر یک شعر گویند و آن را منهوک خوانند به سبب قلَّت اجزاء و ضعف آن **زیرنویس=فرهنگ فارسی، ج 4، ص 4411؛ المعجم فی معاییر اشعار العجم، ص 67.@.
نـَهـْکـَة: بـه معنی لاغری و سستی ناشی از بیماری، و مَنْهُوک از نظر لغوی بیماری که شدیداً بیمار و در اثر آن لاغر و نزار شده باشد **زیرنویس=فرهنگ نفیسی، ج 5، ص 3564 و 3793.@.
مطلبی که بیش از هر چیز دیگری در تحقیق خلیل بن احمد عروضی جلب نظر می کند، مسلّم بـودن عـدم قـرائت شـعـر تـوسـّط رسـول گـرامـی اسـلام (ص) نـزد اهـل تـحـقـیـق تـا سـده دوم هـجـری اسـت و هـمـان گـونـه کـه مـلاحـظه کردید مخالفان نظر خـلیـل بن احمد، هنگامی که شیوه بیانی و مستند قرآنی او را می بینند: (فَعَجَبْنا مِن قَولِهِ حینَ سَمِعْنا حُجَّتَهُ!).
از کلام خلیل بن احمد می توان چنین استنباط کرد:
1 ـ شـعـر نـخـوانـدن حـضـرت رسـول اکـرم (ص) در مـیـان اهـل تـحـقـیـق تـا اواخـر سـده دوّم بـه عـنـوان یـک اصـل قـابـل دفـاع، پـذیـرفـتـه شـده بـود و در مـقـام احـتـجـاج، بـه ایـن اصل مسلّم و مستند قرآنی آن استناد می جستند.
2 ـ وجـود مـبـارک رسـول خـدا (ص) عـالمـاً و عـامـداً در مـصـراع دوّم ابـیـات مـورد تـمـثـیـل بـا استفاده از کلمات موجود در شعر تغییراتی می دادند تا شعر نخوانده باشند، چـرا کـه بـا پـس و پـیـش کـردن کـلمـات مـوجـود در مـصـراع دوّم بـیـت مـورد تمثیل، شعر را از صورت موزون بودن خارج می کردند و همین امر نشان می دهد که اشراف کامل بر اوزان عروضی داشته اند.
3 ـ خواندن یک مصراع موزون، از نظر اهل فن در زبان عرب خواندن شعر تلقّی نمی شده، چـرا کـه حـدّاقـل واحـد شـعـر، بـیـت اسـت کـه از دو مـصـراع بـا اجـزای مـتـسـاوی از لحـاظ (افـاعـیـل عـروضـی) تـشـکـیـل شـده، در حـالی کـه رسـول خـدا (ص) بـا قـرائت یـک مـصـراع مـوزون نـیـمـی از افـاعـیـل عـروضـی را کـه قـاعـدتـاً در مـصـراع دوّم بـیـت مـورد تمثیل حضور داشته است ـ نادیده می گرفتند.
4 ـ در مـقـامـی کـه وجـود نـازنـیـن رسول خدا (ص) به سرودن رجز می پرداختند و شخصاً انـشـای سـخـن مـی کـردنـد، بـا اسـتـفـاده از دو یـا سـه افـاعـیـل عروضی وزن مورد نظر، کلام منظوم خود را به صورت مشطور و یا منهوک در می آوردنـد کـه گـاه دو فـراز آن حـکم یک مصراع را پیدا می کرد، و چنان که دیدیم قرائت یک مصراع موزون از نظر اهل تحقیق، قرائت شعر تلقّی نمی گردد.
بـرای تـبـیـیـن بـیـشـتـر مـطـلب، بـه خـاطـر اهـمـیـتـی کـه دارد دو رَجـز رسول گرامی اسلام (ص) را که در تحقیق خلیل بن احمد عروضی آمده است، مورد تقطیع قرار می دهیم:
بـحـر رجـز بـر وزن سه **زیرنویس=بـحـر رجـَز مـسـدَّس، کـه هـر نـیـمـی از وزن سـه بار (مستفعلن) و کلاً شش بار (مستفعلن) است.@ یا چهار بار **زیرنویس=بـحـر رجـَز مـثـمَّن، که هر نیمی از این وزن چهار بار (مستفعلن) و کلاً دارای هشت بار (مستفعلن) می باشد.@ (مستفعلن) است که به این صورت نشان داده می شود:
مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن.
رجز اوّل: (هَلْ اَنْتَ اِلاّ اِصْبَعٌ دَمیتِ
هَلْ اَنْتَ اِلْ / لا اِصْبَعُن / دَمیتی مستفعلن / مستفعلن / فعولن:
وَ فِیْ سَبیلِ اللّهِ ما لَقیتِ
وَ فِی سَبی / لِلْ لاهِ ما / لقیتی مَفَاعِلُنْ (به جای مستفْعِلُنْ) / مُسْتَفْعِلُن / فَعُولُنْ:)
اختلافی که از نظر تقطیع عروضی در آغاز مصراع دوّم این رجز مشاهده می شود. در شعر عـرب ـ برخلاف شعر فارسی ـ این گونه موارد امر رایجی است و از (اختیارات شاعری) به حساب می آید.
رجز دوم:
(اَنَا النَّبِیُّ لا کَذِبْ
اَنَنْ نبِیْ / یُ لا کَذِبْ مَفاعِلُن / مَفاعِلُن:
اَنَا ابْنُ عَبْدُالمطَّلِبْ.
اَنَبْ نُعَبْ / دُلْ مُطْ طَلِبْ مَفاعِلُن / مُستَفْعلن:)
در آغـاز جـزء دوّم ایـن رجز نیز اختلافی که دیده می شود (مُسْتَف به جای مَفا) در شعر عـرب، امـری مـرسـوم و به رسمیّت شناخته شده است برخلاف زبان فارسی که (دایره اختیارات شاعری) چندان گسترده نیست.
بـدون در نـظـر گرفتن این دو اختلاف که در این دو رجز از نظر (تقطیع عروضی) وجود دارد، اگـر بـا اوزان مـطـرح در عـروض سـنـجـیـده شـونـد، خـواهـیـم دیـد کـه رجـز اوّل بـه جـای: (مـسـتـفـعلن، مستفعلن، مستفعلن فعولن) با کاستی یک جزء عروضی به شـکـل: مـستفعلن، مستفعلن، فعولن در آمده است که به جای 6 بار (مستفعلن) در یک بیت، دارای چـهـار (مـسـتـفعلن) است، یعنی این رجز دو سوّم وزن عروضی را داراست، و رجز دوّم به جای چهار بار (مفاعلن) در هر مصراع، با دو بار (مفاعلن) منطبق است و در یک بیت به جـای هـشـت بـار مـفـاعـلن (مـثـمَّن) دارای نـیمی از آن یعنی چهار بار (مفاعلن) می باشد که بـراسـاس تعاریفی که ارائه شد، رجز اوّل از نوع رجز مَشْطُور و رجَز دوم از نوع رجز مـنـهـوک است که به خاطر کاستی هایی که از نظر عروضی دارند، اطلاق (شعر) بر آنها طبق نظر محقّقان ادبیّات عرب، جایز نیست.
شعرای آیینی، خصوصاً شعرای بلند آوازه عرب از دیر باز حرکت تنزیهی آن حضرت را بـه عـنـوان یـک عـامـل بـازدارنده نمی شناختند و این حرکت را که ریشه در وحی الهی داشت مـخـتـصّ بـه مـقـام شـامـخ نـبـوّت مـی دانـستند و با استناد به استثنایی که در آیه کریمه **زیرنویس=شعراء (26)، آیه 227.@ وجـود دارد و نـیـز بـا اسـتـظـهـار بـه روایـات صـحـیـح السـّنـد مـنـقـول از ائمـّه مـعـصـومین (ع) درباره شعر ارزشی و سیره عملی آن بزرگواران در مورد شعرای متعهّد و ولایی، در آفرینش آثار منظوم آیینی هیچ تردیدی به خود، راه نمی دادند.
در حـرکـت تـشـویـقـی، عـمـده تـریـن هـدفـی کـه تـوسـّط رسـول گرامی اسلام و ائمّه ظاهرین (ع) دنبال می شد استفاده از زبان هنر در نشر معارف اسلامی و فرهنگ غنی قرآنی بود.
حرکت تشویقی
نـوشـتـه اند که پس از نزول آیه های 224 و 225 و 226 سوره شعراء درمکّه، پیرامون مـذمـّت شـعـرای عـصـر جاهلی و شعر ضدّ ارزشی این دوره، جمعی از صحابه پیامبر اکرم (ص) کـه از طـبع شعر، بهره ای داشتند، به شدّت آزرده خاطر شدند. از ابوالحسن سالم بـرّاد (بـرده فـروش) روایـت کرده اند که: عبداللّه بن رواحه، کعب بن مالک و حسّان بن ثـابـت، گـریـان بـه مـحـضـر آن حـضـرت شـرفـیـاب شـده، اظـهـار داشـتـنـد یـا رسـول اللّه! خدای تعالی که این آیه ها را فرستاده، می داند که ما (نیز) از شعراییم، آیـا مـا هـم از همین گروه هلاک شدگانیم؟! در این هنگام، آخرین آیه سوره شعراء در مدینه به رسول اکرم (ص) نازل شد**زیرنویس=تـرجـمـه تـفـسـیـر المـیـزان، ج 15، ص 519 بـه نقل از تفسیر الدّرّ المنثور.@:
(اِلا الَّذیـنَ آمـَنـُوا وَ عـَمـِلُوا الصـّالِحـاتِ و ذَکَرُوا اللّهَ کثیراًوَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا و سَیَعْلَمُ الَّذین ظَلَمُوا اَیَّ مُنْقَلِبٍ یَنْقَلِبون.)
مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده، و ذکر خدا بسیار گفته اند، و پس از آن کـه مورد تعدّی و ستم قرار گرفته اند (از خدا) یاری خواسته اند، و کسانی که ستم ورزیده اند به زودی خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت.
در روایات منقول از امام محمّد باقر و امام جعفر صادق (ع) نیز به همین (استثنا) اشاره شده اسـت و شعرای آیینی و متعهّد زمان رسول خدا و ائمّه طاهرین (ع) با عنایت به همین استثنای قـرآنـی در پـیـمودن مسیر شعر ارزشی و هدف مند، تردیدی به خود راه نمی دادند و مورد عنایت آن بزرگواران نیز قرار می گرفتند.
بـازتـاب حرکت تشویقی امامان معصوم (ع) در شعر فارسی: حسن کاشی آملی از شعرای پـرآوازه سـده هـشـتـم، در قصیده معروف خود که به اقتفای حکیم خاقانی شروانی (شاعر قرن ششم) سروده، به همین (استثنای قرآنی) استناد می کند و صفت (غاوی بودن) را از شعرایی همانند خود، سلب می نماید.
شاعران را، گر چه (غاوی) خوانده در قرآن، خدای
هست از ایشان هم به قرآن ظاهر، (استثنا) ی من **زیرنویس=مقدّمه دیوان ابن حسام خوسفی، ص بیست و سه؛ تحقیقات ادبی، کیوان سمیعی، صص 181 و 182.@.
ایـن تـذکّر لازم است که قرآن کریم، شاعران را (غاوی) نخوانده است بلکه پیروان آنان را (غاوی) می داند.
مـنـوچـهـر دامـغـانـی (مـتـوفـّی 432 ه. ق) قـصـیـده سـرای نـامـدار فـارسـی در نـیـمـه اوّل سده پنجم هجری نیز در قصیده فاخری ضمن شکایت از روزگار می گوید:
هر کرا شعری بّری، یا مدحتی پیش آوریی
گوید: این، یکسر دروغ ست ابتدا تا انتها!
گر مدیح و آفرین شاعران، بودی دروغ
شعر حسّان بن ثابت کی شنیدی مصطفی؟!
بر لب و دندان آن شاعر ـ که نامش نابغه ست
کی دعا کردی رسول هاشمی، خَیرُ الوَری؟!
شاعری، عبّاس کرد و طلحه کرد و حمزه کرد
جعفر و سعد و سعید و سیّد امُّّالقری
ور عطا دادن به شعر شاعران، بودی فسوس **زیرنویس=اسباب استهزاء و ریشخند.@.
احمد مرسل ندادی کعب را هدیه؛ ردا **زیرنویس=دیوان منوچهری، به تصحیح محمّد دبیر سیاقی، صص 140 و 141.@.
مـیـرزا ابـوالقـاسـم قـائم مقام فراهانی (1193 ـ مقت 1251 ق) شاعر و منشی آزاده و درد آشنای عصر قاجاریّه، در چامه ای که از قول میرزا شهدی ـ برادر میرزا ذرّه ـ به فتحعلی شـاه (ف 1250 ه. ق) نـوشـتـه، از ایـن کـه مـیرزا شهدی همانند برادرش در اثر سعایت بـدگـویان به امر او، فلک شده است! اظهار نگرانی می کند و در دفاع از او، حتّی پا را از حـسـن کـاشـی و مـنـوچـهـری دامـغـانـی فـراتـر مـی گـذارد و اعـمـال خـلاف شـاعـر را مـوجـب سیاست و تنبیه نمی بیند و او را با شاعران صدر اسلام و شعرای مورد عنایت ائمّه اطهار (ع) مقایسه می کند:
یاد خَمر ارکَس کند، در شرع کی مجرم شود؟!
نام کفر ار کس برد، در شرع کی کافر بود؟!
شاعران را، گر نبایستی که در سبک قریض **زیرنویس=قریض: شعر (فرهنگ فارسی، ذیل ماده شعر).@.
ذکری از بزم صبوح و باده احمر بود
شعر عبداللّه کعب و مالک و حسّان و قیس
خود نبایستی پسند طبع پیغمبر بود!
ور بود منکر کسی این ادّعا را، گو بیا
دفتر اخبار قومْ این بنده را، از بر بود
خسروا! انصاف دِهْ، از راویان آخر بپرس
جرم من کی بیشتر از سیّد حِمْیُر بود؟!
من به لب نام شراب آوردم، او جام شراب!
حال او صد بار بایستی ز من بدتر بود
من ز انصاف تو دارم چشم آن، کز فضل و بذل
حِمْیَری را در دو کون، از موسیِ جعفر بود
سیّد سجّاد را بنگر که چند انعام و لطف
از پی یک قطعه، با یک مرد آهنگر بود
بونواسِ فاجر فاسق ببین، کز یک دو بیت
تا کجا مقبول طبع خسروِ خاور بود
از کمیت و دعبل و طرماح وصولی، قصّه ها
با امامان هُدی در طیّ هر دفتر بود.
صدق دل باید نه تزویر زبان، ور نه چرا
اشعری در پیش شیر حق نه چون اشتر بود؟!
بِاللّهَاندر خبث طینت، بس زیاد است از زیاد**زیرنویس=عبیداللّه بن زیاد، والی ستمکار کوفه و از آمران قتله کربلا.@.
آن که در اظهار زهد، افزون تر از بوذر بود!
گرگ چون در جلدِ میش آید، بود اندیشه بیش
پاسبان باید که از این راز، آگه تر بود
مال دیوان را همی باید مگر اینان خورند؟!
بنده را هم، قسمی از این گنج بادآور بود!**زیرنویس=منشأت قائم مقام فراهانی، محمّد عبّاسی، ص 49 تا 52.@.
جانبداری معصومین از شعر ارزشی
برای تبیین حرکت تشویقی حضرات معصومین (ع) و حمایت بیدریغ آنان از شعرای آیینی و اهمیت دادن به شعر ارزشی، به نقل چند مورد بسنده می کنیم:
1 ـ در خـبـر آمـده اسـت هـنـگـامـی کـه شـعـرای کـفـر پـیـشـه بـا هـجـو رسـول اکـرم (ص) سـعـی عـجـیـبـی در شـکـسـتـن حریم رسالت داشتند، آن حضرت رو به اصحاب خود کرده فرمود:
(ما مَنَع الَّذینَ نَصَرُوا رَسُولَ اللّهِ بِسُیُوفِهِمْ، اَن یَنْصُرُوابِاَلْسِنَتِهِمْ؟!
چـه چـیـزی مـنع می کند کسانی را که رسول خدا را با شمشیرهای خودیاری کردند، تا با زبان های خود نیز او را یاری کنند؟!
حـسـّان بـن ثـابـت و ابـن رواحـه اظهار داشتند: اگر فرمان دهی، این کار را خواهیم کرد، و رسول اکرم (ص) در پاسخ آنان فرمود:
اُهْجُوهُمْ! وَ روحُ الْقُدُسِ مَعَکُمْ**زیرنویس=تـفـسـیـر مـنهج الصّادقین، به کوشش حاج سیّد ابوالحسن مرتضوی و علی اکبر غفّاری، ج 6، ص 495.@؛
مشرکان را هجو کنید و (در این صورت) جبرییل با شماست.
2 ـ در روایت دیگری آمده است که رسول خدا (ص) به حسّان بن ثابت فرمود:
(اُهـْجـُهـُمْ! فـَوَ الَّذی نـَفـْسـِی بـِیـَدِهِ لَهـُوَ اَشـَدُّ عـَلَیـْهـِمْ مـِنـَ النَّبْل **زیرنویس=تـفسیر منهج الصّادقین، ج 6، ص 495، مؤ لّف منهج الصّادقین اضافه می کند: این هر دو حدیث را (بخاری) و (مسلم) نیز در (صحیحین) آورده اند.@.
مـشرکان را هجو کن! سوگند به آن خدایی که جانم در دست اوست،این امر (هجو دشمنان) برای آنان از (تحمّل زخم) تیر دشوارتر است.
3 ـ مـؤ لّف مـجـمـع البـیـان از زهـری و او از عـبـدالرّحـمـن ـ پـسـر کـعـب بـن مـالک ـ نـقـل مـی کـنـد: هـنـگـامـی کـه پـدرش (کـعـب بـن مـالک) نـظـر رسول خدا (ص) را در مورد (شعر) جویا شد، آن حضرت در پاسخ او فرمود:
مـؤ مـن، تنها با شمشیر جهاد نمی کند (بلکه) زبان او نیز (در حکم) شمشیر است. به آن خدایی که جانم در دست اوست مطمئن بدانید شما (شاعران) با اشعار خود جهاد می کنید که گویا با تیر، بدن دشمنان را خون آلود کرده باشید.**زیرنویس=ترجمه تفسیر المیزان، ج 15، ص 519.@.
4 ـ نـوشـتـه انـد: روزی کـعـب بـن مـالک تـصـمـیـم بـه خـواندن شعری داشت که در مدیحت رسـول خـدا (ص) سـروده بـود، ولی ازدحام و همهمه جمعیّت این اجازه را به او نمی داد. در ایـن هـنـگـام، آن حـضـرت بـا دست مبارک خود حاضران را به سکوت دعوت کردند و از کعب خواستند تا شعر خود را بخواند، و هنگامی که او به این بیت رسید:
اِنَّ الرَّسولَ لَسَیْفٌ یُسْتَضاءُ بِهِ
وَ صارِمُ مِنْ سُیوف الهِنْدِ مَسْلُولُ
رسـول خـدا (ص) بـه نـقـد شـعـر کـعـب پرداختند و از او خواستند تا (سُیوفُالهِنْد) رابه (سُیُوف اللّه) تغییر دهد**زیرنویس=مستدرک حاکم نیشابوری، ج 3، ص 582 و نیز الغدیر، ج 2، ص 6.@، و ضمن تکریم از یک شاعر آیینی تلویحاً لزوم نـقـد شـعـر ارزشـی را بـه مـسـلمـانـان یـادآور شـدنـد، و اتّصال مقام شامخ نبوّت را به خالق هستی خاطر نشان ساختند.
5 ـ هـنـگـامـی که حسّان بن ثابت در غدیر خم به انشاد شعر پرداخت و از آن رخداد شگرف با عظمت یاد کرد:
نادیهُمْ یَوْمَ الغَدیرِ نبیُّهُم
بِخُمٍّ وَاسْمَعْ بِالرَّسولِ منادِیا...
رسول خدا (ص) به او فرمود:
لا زِلْتَ مُؤَیَّداً بِروحِ القُدُس ما نَصَرْتَنا بِلِسانِکَ**زیرنویس=الغدیر، ج 2، ص 7 و نیز سفینة البحار، ج 6، ص 606.@.
تـا زمـانـی کـه بـا زبـان خـود (شـعـر خـود) مـا را یـاری مـی کـنـی، همیشه مؤیَّد به (دمِ) جبرییل خواهی بود.
6 ـ روزی رسول خدا (ص) اظهار علاقه کردند تا شعر عموی بزرگوار خود ـ ابوطالب ـ را بـشـنـوند و حضرت علی (ع) شعر پدر خود را برای آن حضرت قرائت کردند. نوشته انـد کـه در آن اثـنـاء مـردی از قـبیله بنی کنانه ـ که در جمع، حضور داشت ـ مضمون شعر ابوطالب را مرتجلاً در قالب دیگری ریخت و به محضر آن حضرت ارایه کرد:
لَکَ الحَمدُ وَ الْحَمدُ مِمَّنْ شَکَر
سُقینا بِوَجْهِ النَّبِیِّ الَمَطر...
رسول خدا (ص) به او فرمودند:
یا کنانی! بَوَّاَکَ اللّه بِکُلِّ بَیْتٍ قُلْتَهُ، بَیْتاً فِی الجَنَّةِ**زیرنویس=امـالی شـیـخ طـوسـی، ص 29؛ الغـدیر، ج 2، ص 4؛ سفینة البحار، ج 4، ص 449.@.
ای مـرد کـنـانـی! خـداونـد به ازای هر بیتی که سرودی، خانه ای دربهشت به تو کرامت فرماید.
7 ـ نـوشـته اند که روزی رسول خدا (ص) در منا، و در حالی که به امیر مؤ منان علی (ع) اشاره می کردند، به مسلمانان فرمودند:
یا مُعاشِرَ المُسلِمین! هذا علیّ بن ابیطالب، سَیِّدُ العرب وَالوَصیُّ الاکْبَر، مَنْزَلَته مِنّی مـنـزلةُ هـارونَ مـِنْ مـوسـی اِلاّ انَّهُ لا نـَبـِیُّ بـَعـدی، لا تُقْبَل التَّوْبَةِ مِن تائبٍ اِلاّ بِحُبِّهِ.
ای انـبـوه مسلمانان! این علیّ بن ابیطالب، بزرگ عرب و جانشین برتر است. منزلت او در نـزد مـن، مـنزلت هارون در نزد موسی است با این تفاوت که پس از من پیامبری نخواهد بود. (خداوند) توبه هیچ تایبی را نمی پذیرد مگر به (برکت) محبّت او.
و بعد رو به حسّان بن ثابت کرده، فرمودند:
یا حَسّان! قُلْ فیهِ شَیئاً، فَاَنْشَاءَ،
ای حسّان! درباره علی چیزی (شعری) بگو، و حسّان سرود:
لا تُقْبَل التَوْبَةُ مِنْ تائب
اِلاّ بِحُبِّ اِبنِ ابیطالب **زیرنویس=سفینة البحار، ج 8، صص 230 و 231.@.
8 ـ در روایت آمده است که رسول خدا (ص) فرمودند:
اِنَّ المُؤْمِنَ یُجاهِدُ بِنَفْسِهِ وَ سَیْفِهِ وَ لِسانِه **زیرنویس=منهج الصّادقین، ج 6، ص 495.@.
به تحقیق، انسان مؤ من باجان و زبان و شمشیرخود (در راه خدا) جهاد می کند.
و در بعضی از روایات به جای (یُجاهِدُ) کلمه (مجاهِدٌ) آمده است.**زیرنویس=تفسیر صافی، ص 361.@.
9 ـ هـنـگـامـی کـه شـاعـر گـمـنـامـی از عـرب، ابـیـاتـی را در دفـاع از حـریـم رسـول خـدا (ص) سـرود، بـه او فـرمـودنـد: خـداونـد، هـرگـز ایـن عمل تو را فراموش نخواهد کرد**زیرنویس=مستدرک حاکم نیشابوری، ج 3، صص 488 و 489.
43 -@. (و به تو جزای خیر خواهد داد.)
10 ـ امـام جـعـفـر صادق (ع) به شیعیان خود توصیه می کردند که شعر سفیان بن مصعب عبدی کوفی را به فرزندان خود بیاموزند، چرا که او در دین خدا راسخ و استوار است:
یا مَعْشَرَ الشّیعة! عَلِّمُوا اَولادَکم شِعْرَ العَبدی، فَانَّهُ عَلی دینِاللّه **زیرنویس=سـفـیـنـة البـحار، ج 4، ص 119؛ تفسیر صافی، ص 361؛ تفسیر نمونه، ج 15، ص 385؛ معجم رجال الحدیث، ج 8، ص 221.@.
11 ـ از امام جعفر صادق (ع) روایت شده است:
مَنْ قالَ فینا بَیْتَ شِعرٍ، بَنَی اللّهُ لَهُ بَیْتاً فِی الجَنَّةِ**زیرنویس=تـفـسـیـر صـافـی، ج 2، ص 230؛ وسـایـل الشـیـعـه، ج 10، ص 476؛ بحارالانوار، ج 76، ص 291 به نقل از عیون اخبار الرّضا ج 1 / ص 7.@.
هر کسی که یک بیت شعر درباره ما (آل اللّه) بسراید، خداوند (به ازای آن) خانه ای در بهشت برای او بنا می کند.
12 ـ در کتب حدیث آمده است:
اَلشُّعَراءُ تَلامیذُ الرَّحْمن.
شعرا، شاگردان (مکتب) خدایند.
اِنَّ لِلّهِ خَزائِنُ الحِکَمْ، وَ اَلْسِنَةُ الشُّعَراءِ مفاتیحها**زیرنویس=همان.@.
بـه درستی که برای خداوند، گنجینه هایی از حکمت است، و زبان شعرا کلید آن گنج ها است.
13 ـ و باز از امام جعفر صادق (ع) روایت شده است:
ما قالَ فینا قائلُ شِعْراً حتّی یُؤَیَّدُ بِروحِ القُدُس **زیرنویس=همان، ص 230.@؛
کـسـی در بـاره مـا شـعـری نـمـی سـرایـد مـگـر آنـکـه مـؤ یـد بـه دم جبرئیل باشد.
ما قالَ فینا مُؤ مِنٌ شِعْراً یمدحنا به الاّ بنَی اللّه لَهُ مدینةً فی الجنةِ اَوْسَعُ من الدّنیا سَبْعَ مـرّات، یـَزورَهُ فـیـهـا کـلُّ مـَلَکٍ مـُقـَرَّب و کـُلُّ نـَبـِی مُرسَل **زیرنویس=بحارالانوار، ج 76، ص 291 به نقل از عیون اخبار الرّضا ج 1، ص 7.@.
مؤ منی در باره ما شعر نمی گوید و در آن به مدح ما نمی پردازد مگرآنکه خداوند شهری در بهشت برای او بنا می کند که هفت بار از دنیا وسیع تر است و تمامی فرشتگان مقرّب و پیامبران مرسل، او را در آن شهر زیارت می کنند.
مـا مـِنْ اَحـَدٍ قـالَ فـی الحـسـینِ شِعْراً، فَبَکی وَ اَبْکی بِهِ، اِلاّ اَوْجَبَ اللّهُ لَهُ الجَنَّةَ وَ غَفَرَ لَهُ**زیرنویس=رجال شیخ طوسی، به دلالت حاج شیخ عباس قمی در سفینة البحار، 289.@.
هیچ کس شعری برای امام حسین نمی سازد و با (خواندن) آن نمی گرید و (کسی را) نمی گـریـانـد، مـگـر آن کـه خداوند، بهشت را برای او واجب می گرداند، و (گناهان) او را می آمرزد.
14 ـ روزی امـام جـعـفر صادق (ع) از ابوهارون مکفوف خواستند تا در مرثیت امام حسین (ع) شـعـری بخواند. او به شیوه معمول شاعران شروع به خواندن شعر خود کرد. امام به او فرمود: این گونه، نه! همان گونه که در کنار تربت سالار شهیدان مرثیه می خوانید!
لا! کَما تُنشِدونَ و کما ترثیه عندَ قَبْره **زیرنویس=بـحـارالانـوار، ج 44، ص 287. از ایـن سـخـن امـام مـی توان به ارزش عزاداری سنّتی پی برد.@.
15 ـ امام علیّ بن موسی الرّضا (ع) به دعبل خزاعی، سفارش می کردند:
یـا دِعـْبـِلُ! اِرثِ الحـسـیـن (ع) فـَاَنـْتَ نـاصـِرُنـا و مـا دِحـُنا ما دُمْتَ حَیّاً، فَلا تُقَصِّر عَنْ نَصْرنا مَا اسْتَطَعْتَ**زیرنویس=جامع احادیث الشّیعه، ج 12، ص 567.@.
ای دعبل! برای امام حسین (ع) مرثیه سرایی کن، که تو تا زمانی که زنده هستی یاور ما و ستایشگر ما (آل الله) خواهی بود، پس تا می توانی از یاری ما کوتاهی مکن.
16 ـ ابـو هـاشـم سیّد اسمعیل حِمْیَری (105 ـ 173) از نامدارترین شعرای شیعی است که بـی انـدازه مـورد عـنـایـت امـام جـعـفـر صادق (ع) بوده و توسّط آن حضرت به لقب (سیّد الشـّعـرا) مـفتخر شده است. حمیری در افشای مظالم بنی امیّه و رسوایی کارگزاران اموی اهـتـمـام فـراوانـی داشته و در نشر معارف آل اللّه نیز در میان شعرای عرب، شاخص بوده است. روزی امام صادق (ع) از او می خواهند تا مرثیه منظومی در سوگ حضرت اباعبداللّه الحسین (ع) بخواند، و سیّد حمیری مرثیه خود را با این بیت آغاز می کند:
اُمْرُرْ عَلی جَدَثِ الحسین
فَقُل لاَِعْظُمِهِ الزّکیّه
نـوشـتـه انـد کـه ایـن مـرثـیـه جـانسوز، چنان شیون حرم امام را ـ که در پشت پرده نشسته بـودنـد ـ بـلنـد کـرد، که امام از او خواستند ادامه ندهد، و سیّدحمیری مرثیه خود را ناتمام گذاشت **زیرنویس=ادب الطّف، ج 1، صص 52 و 53.@.
شعر آل الله
در مـنـابـع مـتقن روایی و تاریخی، اشعار بلند و شیوایی به نام دودمان نبوی و خاندان عـلوی ثـبـت و ضـبـط شـده اسـت کـه پـرداخـتـن بـه تـمـامـی آنـهـا از حـوصـله ایـن مقال بیرون است و برای تیمّن و تبرّک فقط به ذکر مآخذ چند مورد از آنها اکتفا می کنیم، هر چند برخی در صحّت انتساب این آثار به آن ذوات مقدّس تردید کرده اند:
1 ـ سـوگ سـروده هـای امـیـر مـؤ مـنـان (ع) در رثـای رسـول خـدا، فـاطـمـه زهـرا، حـضـرت ابـوطـالب و حـضرت خدیجه (ع)، و نیز اشعار آن حـضـرت در مـذمـّت ابـوجـهـل (ابـولهـب) و غـیـره **$زیرنویس=ادب الطّف، ج 3، ص 300 تا 304 و ج 7، ص 620 و 621.@ و نیز دیوان منتسب به آن حضرت.
2 ـ سوگ سروده های حضرت زهرا (س) در مرثیت پیامبر اکرم (ص) **زیرنویس=سفینة البحار، ج 3، صص 302 و 303.@.
3 ـ سـوگ سـروده هـای امـام حـسـیـن (ع) در رثـای امـام حـسـن مـجـتـبـی (ع) و حـرّ بن ریاحی.**زیرنویس=همان، ص 304.@.
4 ـ سـوگ سـروده امـام زیـن العـابـدین (ع) در رثای امام حسین (ع) و افشای مظالم دستگاه حکومتی یزید**زیرنویس=لهوف، سیّد بن طاووس، ترجمه عقیقی بخشایشی، صص 177 و 178.@.
5 ـ سوگ سروده حضرت زینب (س) پس از شهادت امام حسین (ع) **زیرنویس=سفینة البحار، ج 3، صص 307 و 308.@.
6 ـ سوگ سروده حضرت امّ کلثوم (س) در رثای امام حسین (ع) و شماتت بنی امیّه و اهالی کوفه **زیرنویس=لهوف، ص 188.@.
7 ـ سوگ سروده زینب دختر عقیل بن ابیطالب (س) پس از ورود به مدینه **زیرنویس=سفینة البحار، ج 7، ص 161.@.
8 ـ شعر امام حسین (ع) به مناسبت صله دادن به معلّم فرزندش **زیرنویس=همان، ص 106.@.
9 ـ شعر امام حسن (ع) به هنگام آزاد کردن کنیزک خود در راه خدا**زیرنویس=همان.@.
شعر از نظر قرآن و سنت
بـرای ورود در ایـن بـحـث، آشنایی با تعریف (شعر) و (مقوله های شعری) امری بدیهی است. هر چند با اختلاف آرای موجود در میان صاحبنظران، ارایه یک تعریف جامع و مانع تا حـدّی دشـوار بـه نـظـر می رسد ولی با عنایت به وجوه مشترک این گونه آراء، می توان به تعریف نسبتاً جامعی دست یافت.
تعریف شعر و نظم
(شـعـر) کـلامـی اسـت مخیَّل و مخیِّل و آهنگین که غالباً مقفّی است، و نظم کلامی است آهنگین و همیشه مقفّی.
بـر ایـن اسـاس، (آهـنـگ) وجـه اشـتـراک هـمـیـشـگـی شـعـر و نـظـم اسـت و عـنـصـر خـیـال وجـه تـمـایـز هـمـیـشـگی آن دو. بنابراین وجود (شعر منثور) و (نظم غیر شعر) نیز متصوَّر است.**زیرنویس=فرهنگ معین، ج 2، ذیل لغت (شعر).@.
در شعر مقوله های: پندی، اخلاقی، داستانی، عرفانی، حماسی، سیاسی، احساسی، اجـتـمـاعـی، بـزمـی، رزمـی، مدحی و ماتمی، مطرح است که از نظر موضوعی می تواند اسـاس تـقـسیم بندی هایی قرار گیرد و یا از جهت سبک، زبان، زمان، مکان و قالب های مـتـنوّع شعری، تقسیم بندی های دیگری از آن ارایه شود، و گاه می توان با انتخاب یک عـنـوان کـلّی، بـسـیـاری از مـقـوله هـای یـاد شده را به عنوان زیر مجموعه های آن در نظر گـرفـت. مـانند: شعر آیینی که قابل انطباق با بسیاری از موضوعات شعری است. چنان کـه خـواهـیـم دیـد، اگـر شعر دارای مفاهیم ارزشی باشد و هدف مند در متن جامعه حرکت کند، مـورد تـأیـیـد قـرآن و سـنـّت اسـت، ولی اگـر اهـداف ضـدّ ارزشـی و غـیـر اخـلاقـی را دنـبـال کـنـد از چـنـین پشتوانه ای طبعاً برخوردار نیست و عملاً در مسیر جریان حذفی از متن جامعه اسلامی، قرار می گیرد.
شعر عصر جاهلی
بـه هـنـگـام بـعـثـت پـیامبر اکرم (ص) و نزول تدریجی قرآن کریم، فرهنگ غالب عصر جـاهـلی ریـشـه در تـعـصـّبـات شـدیـد قـومـی و مـفـاخره های واهی قبیله ای داشت و شعر آن روزگـار، خـصـوصـاً در شـبه جزیره عربستان سرشار از کامجویی ها، عشرت طلبی ها، رجـزخـوانـی هـا و مـقـوله هـای کـامـلاً رؤ یـایـی و خـرافـی بـود و شـعـر عـصـر جاهلی که فصل شکوفایی خود را تجربه می کرد، بر معلّقات سبع **زیرنویس=پدید آورندگان این منظومه های هفتگانه، عبارت بودند از:
ـ ابوالحارث جندح بن حجرالکندی معروف به امرؤ القیس (540 ـ 500 م).
ـ طَرَفة بن العبد بن سفیان بن سعد (569 ـ 543 م).
ـ زهیر بن ابی سلمی المرّی (بین سالهای 530 تا 627 م).
ـ ابو عقیل لبید بن ربیعة العامری (متوفّی 41 ه. ق).
ـ ابوالاسود ابو عبّاد عمرو بن کلثوم بن مالک التّغلبی (متوفّی 570 م).
ـ ابوالمغلس عنترة بن شدّاد العبسی (615 ـ 525 م).
ـ حارث بن ظلیم بن حلزة الیشکری البکری (معاصر عمرو بن هند پادشاه حیره).@ به عنوان نقطه اوج این بالندگی پای می فشرد و عرب عصر جاهلی، که تا به آن روز جز به معلَّقات نـمـی انـدیـشـیـد نـاگـهـان خـود را در بـرابـر یـک پـدیـده کـامـلاً اسـتـثـنـایـی ـ که آیات مـُنـزَل قـرآنـی بود ـ رو به رو می دید که از ساختار ممتاز لفظی و غنای محتوایی کاملاً مـتـمـایزی برخوردار بود، ولی به خاطر بیگانه بودن با ادب قرآنی و کلام آسمانی، آنـهـا را نیز در کنار دیگر منظومه های این عصر قرار می داد. این طرز تلقّی از کلامی که ریشه، نه در خاک که در آسمان داشت (مخیَّل) بودن آن را در اذهان تداعی می کرد، چرا که عنصر (خیال) از دیرباز به عنوان یکی از عناصر اصلی شعر، شناخته شده بود.
پـیـامـبـر اکـرم ـ صـلوات اللّه عـلیـه ـ بـا آگـاهـی کـامـل از پی آمدهای شومی که این برداشت نادرست به همراه داشت، به رویارویی آشکار بـا آن برخاست. زیرا قرآن به عنوان یک منشور جاودانه آسمانی و مبشِّر سعادت دنیوی و اخـروی انـسـان هـا، و بـا رسـالتـی مـبـتـنی بر موازین عقلانی و برهانی، حضور عنصر (خیال) را ـ که ریشه در وهم و گمان دارد ـ برنمی تافت.
سـرانـجـام، فـرهـنـگ بـالنـده اسـلامـی بـه تـدریـج شـبـه فـرهـنـگ مـبـتـذل عـصـر جـاهـلی را از مـتـن زنـدگـی پـیـروان قـرآن حـذف کـرد و مـعـیـارهـای اصیل الهی را در جامعه خرافی و بت زده آن روزگار، حاکم ساخت و تمدّن عظیم اسلامی را، بنیان نهاد.
پیامبر اکرم (ص) به منظور حذف شعر ضدّ ارزشی و پاسداری از حریم وحی و نبوّت از یـک سـو، و ارضـای نـیـاز هـنـری و عـاطـفی جامعه اسلامی و اهمّیت دادن به شعر ارزشی و هـدفـمـند از سویی دیگر، مشخّصاً حول سه محور: حذفی، تنزیهی و تشویقی حرکت می کردند.
رفتار پیامبر اکرم با شعر ارزشی و ضد ارزشی
این مبارزه رویاروی، در دو جبهه صورت می گرفت:
حرکت حذفی
این حرکت پیامبر (ص)، از زمان نزول سه آیه پایانی سوره شعراء درمکّه که پایگاه مهمّ شـعـر عـصر جاهلی بود ـ شکل گرفت و تا پایان حیات آن حضرت ادامه پیدا کرد. آن سه آیه عبارت بودند از:
(وَالشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الغاوُنَ؛) و شاعران را، گمراهان پیروی می کنند.
(اَلَمْتَرَ اَنَّهُمْ فی کُلِّ وادٍ یَهیمُونَ؛) آیا ندیده ای که آنان در هر وادیی سرگردانند؟!
(وَ اَنَّهـُمْ یـَقـُولُونَ مـا لا یـَفْعَلُونَ؛) و به درستی که آنان (مطالبی) می گویند که به آنها عمل نمی کنند!
بـر اسـاس ایـن آیـات، شعرای عصر جاهلی از آن جهت در این جریان حذفی قرار گرفتند که:
اوّلاً، گمراهان از آنان پیروی می کردند، چرا که خود، در مسیر گمراهی قرار داشتند؛
ثانیاً، سرگردانی ناشی از بی هدفی بر زندگی روزمرّه آنان سایه انداخته بود؛
ثالثاً، به گفتار خود عمل نمی کردند و (شعر) آنان صرفاً جنبه (شعاری) داشت.
ابن ابی شبیه و احمد از ابی سعید روایت کرده اند:
روزی بـا رسـول خـدا (ص) در مـسـیـری حرکت می کردیم که ناگهان در اثنای راه شاعری پـیـدا شـد و مـرتـجـلاً بـه سـرودن ابـیـاتـی (از نـوع ضـدّ ارزشـی) پـرداخـت. رسول خدا (ص) پس از شنیدن شعر این مرد عرب، فرمودند:
(لاََنْ یَمْتَلِیَ جَوْفُ رَجُلٍ قِیعاً، خَیْرٌ لَهُ مِنْ اَنْ یَمْتَلِیَ شِعْراً.) **زیرنویس=ترجمه تفسیر المیزان، ج 15، ص 518؛ نهج الفصاحه، حدیث شماره 2215.@.
اگر شکم انسان از چرک و کثافت پر شود، بهتر از آن است که پر ازشعر گردد!
حرکت تنزیهی
ایـن حـرکـت بـه مـنـظـور نفی (شاعری) و خصلت (شاعرانگی) از حریم نبوّت و پیراستن حـریـم قـرآن از شـعـر (کـلام مـخـیَّل)، تـوسـّط پـیـامبر گرامی اسلام (ص) در شهر مکّه شکل گرفت، و اصولاً این حرکت را می توان مبتنی بر مفاد این دو آیه کریمه دانست که در مکّه نازل شده بود:
1 ـ (وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعرَ وَ ما یَنْبَغِیَ لَهُ اِنْ هُوَ اِلاّ ذِکرٌ وَ قُرآنٌ مُبینْ)
و مـا بـه او (رسول خدا) شعر نیاموختیم و (شاعری) در شأن او نمی باشد. این سخن جز ذکر و قرآن و روشنی نیست.
2 ـ (لِیُنْذِرَ مَن کانَ حَیَّاً وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرین) **زیرنویس=یَّس (36)، آیه های 69 و 70.@.
تا هر که را که زنده است، بیم دهد و گفتار (خدا) درباره کافران محقّق گردد.
هـدف عـمـده ای کـه در ایـن حـرکـت دنـبـال مـی شـد، تـأکـیـد بـر اتـّصـال مـقـام نـبـوّت و کـتـاب آسـمـانی قرآن به کانون وحی، و راه نداشتن شعر (کلام خیال انگیز) در حریم آن دو بود.
بیان دو مورد ذیل نیز، در تبیین حرکت تنزیهی آن حضرت آموزنده و راهگشاست:
الف ـ نـوشـتـه انـد کـه روزی پـیـامبر اکرم (ص) به این بیت معلّقه طَرَفة بن العبد بن سـفـیـان بـن سـعـد (569 ـ 543 م) شـاعـر نـامـدار عـصـر جـاهـلی، تمثّل جستند:
سَتُبْدی لَکَ الاَیّامُ ما کُنْتَ جاهِلاً
وَ یَاءتیکَ بِالاَخبارِ مَنْ لَمْ تُزَوِّدِ
ولی بـا جـابـه جـایـی اجـزای مـصـراع دوّم بـیـت، آن را بـه صـورت ناموزون و غیر مقفّی درآوردند:
سَتُبدی لَکَ الایّامُ ما کُنْتَ جاهِلاً
وَ یَاءتیکَ مَن لَمْ تُزَوِّد بِالاَخْبارِ**زیرنویس=حـاشـیـه امـیـر ازهـری بـر مـغنی ابن هشام، ج 1، ص 99، و کتاب العین، ج 1، ص 656.@.
ب ـ نوشته اند که پیامبر (ص) به هنگام تمثّل به این بیت مشهور سحیم مخضرمی:
عمیرةَ وَدِّع انْ تجهَّزت غادیاً
کَفَی الشّیب وَالاِسلام للمرءِ ناهیاً
مصراع دوّم آن را عالماً و عامداً با پس و پیش کردن کلمات، به صورت ناموزون درآوردند:
عمیرةَ وَدِّع انْ تجهَّزت غادیاً
کَفَی الاِسلام والشّیب لِلْمَرءِ ناهیاً**زیرنویس=همان، ص 99.@.
و حـتـّی زمـانـی کـه ابـوبـکـر، شـکـل اصـلی مـصـراع دوّم مـورد تـمـثـیـل را بـه محضر آن حضرت یادآور شد، نه تنها به گفته او عنایتی نکردند، بلکه مـجـدّداً آن را بـه هـمان صورتی که قبلاً خوانده بودند، تکرار کردند! و این نشان می دهد کـه رسـول خـدا (ص) تـا چـه انـدازه بـرای حـرکـت تـنـزیـهـی اهـمـّیـّت قـایـل بـودنـد و نـفـی صفت (شاعری) و خصلت (شاعرانگی) از مقام نبوّت و نیز پرداختن ساحت وحی الهی از شایبه (کلام خیال انگیز) تا چه حدّ برای آن حضرت مهم بوده است که حـاضـر بـودند حتّی تلخی هشدار این و آن را به جان بخرند ولی دست از حرکت تنزیهی برندارند.
تـردیـدی نـیـست که وجود نازنین رسول گرامی اسلام (ص) اگر چه شعر نمی سرودند ولی وقـوف کـامل بر اوزان و دقایق و لطایف شعری داشته اند و همان گونه که توضیح داده شد در مقام تمثّل به بیتی از شاعران عرب، عالماً و عامداً با پس و پیش کردن کلمات یـک مـصـراع آن را بـه صـورت نـامـوزون درمی آوردند. سؤ الی که در اینجا در ذهن انسان خـطـور مـی کـنـد، ایـن اسـت کـه انگیزه رسول خدا (ص) از این کار چه بوده و چه هدفی را دنبال می کرده اند؟!
پـاسـخ هـای فـراوانی برای این سؤ ال می توان ارایه کرد که آن حضرت احتمالاً در این گـونه موارد، بر (حرکت تنزیهی) پای می فشردند، یا نظر خاصّی نسبت به سراینده بـیـت مـورد تـمـثـیـل خـود داشـتـه انـد و یـا انـگـیـزه هـای (زمـانـی) و (مـکـانـی) را در آن دخـیـل بـدانیم ولی با در نظر گرفتن این امر که آن حضرت حتّی المقدور از خواندن شعر پـرهـیـز مـی کـردنـد و در صـورت اقـتـضـای کـلام و تـمـثـّل بـه شـعـر شـاعـران عـرب نـیـز هـمـیـشـه در مـصـراع دوم بـیـت مـورد تـمـثـیـل خـود، ایـن تـصـرّف را روا مـی داشـتـنـد و نـه مـصـراع اوّل آن، ظـاهـراً بـایـد مـحـمـل دیـگـری را سـراغ کـنـیـم تـا پـاسـخـی کـه بـرای سـؤ ال مطروحه ارایه می شود، تعارضی با مفاد آیه 69 از سوره یَّس **زیرنویس=وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعرَ وَ ما یَنْبَغی لَهُ.@ نداشته بـاشـد و بـا مـنـطـقـی کـه بـر آن حـاکـم اسـت، هـر انـسـان مـنـصـفـی را بـه تأمّل و قبول وادارد.
بـه نـظـر مـی رسـد در تحقیق موشکافانه خلیل بن احمد عروضی فراهیدی **زیرنویس=این محقّق ادیب شیعی و واژه شناس نامدار عرب که بنا به نقلی از ابنای ملوک عجم بـوده و انـوشـیـروان، آنـان را پـس از فـتـح یـمـن بـدان صـوب گـسـیـل داشـتـه است در خردورزی، علم، حلم، زهد، صلاح و وقار، شهره زمان خود بوده و دانـشـمـنـدان نـحـوی بـلنـد آوازه ای هـمـانـنـد سـیـبـویـه و نـضـر بـن شمیل در محضر او تلمّذ کرده اند. کلام ماندگار او در معرّفی امیر مؤ منان علی 7 به عنوان امـام الکـلّ، در مـیـان ادب دوسـتـان عـرب زبـان حـکـم مَثل سائره را پیدا کرده است:
احتیاجُ الکُلِّ اِلیه، و اِستغْنائه عَنِ الکُلِّ دلیلٌ عَلی اَنَّهُ امامُ الکُلّ.@ مـتـوفـّی سـال 175 هــ. ق. در کـتـاب العـیـن (کهن ترین و از مهمترین منابع لغوی عرب) پـیـرامـون بـیـتـی از مـعـلّقـه یـکـصـد و سـه بـیـتـی طـَرَفـة بـن العبد بن سفیان بن سعد **زیرنویس=سَتُبدی لکَ الایام....@ (569 ـ 543 م) ـ بـیـت مـورد تمثیل پیامبر اکرم (صلوات اللّه علیه) برای سؤ ال طرح شده، پاسخ قانع کننده ای وجود داشته باشد.
خـلیـل بـن احـمـد پـیـرامـون (رَجـَز) تـحـقـیـق ارزنـده ای دارد کـه بـه لحـاظ اهـمیّت آن ـ عیناً نقل می شود
(قال الخلیل:
اَلرَّجـَزُ المـَشـْطـُور وَ المـَنـْهـُوکُ لَیـسـا مـِنَ الشِّعـْر، و قـیـلَ لَهُ: مـا هـُمـا؟ قـال: اَنـصـافٌ مُسَجَّعَةٌ، فلَماّ رُدَّ علیه، قال: لاََ حْتَجَّنَّ عَلیهم بِحُجَّةٍ فَانْ لَم یُقِرّوا بها عـَسـَفـُوا**زیرنویس=عـَسـَفَ مـِنَ الطَّریـق: دسـت و پـا بـر زمین زد و به بیراهه رفت. (ر. ک. فرهنگ جامع، احمد سیّاح، ج 3، ص 994).@ فـَاحـْتـَجَّ عـَلَیـْهـِمْ بـِاَنَّ رسول اللّه ـ صَلیَّ اللّه علیه و آله و سلّم ـ کانَ لاَ یجْری عَلی لِسانِه الشِّعْر.
وَ قیلَ لرسول اللّهِ ـ صَلّی اللّه علیه و آله و سلَّم
سَتُبدی لَکَ الا یّامُ ما کُنْتَ جاهِلاً
وَ یَاءتیکَ بِالاَْخبارِ مَنْ لَمْ تُزَوِّدِ
فکانَ یقول ـ علیه السّلام:
سَتُبدی لَکَ الاَیّامُ ما کُنْتَ جاهِلاً
وَ یَاءتیکَ من لم تُزَوِّدْ بِالاَخبْارِ
فـَقـَد عَلِمنْا انَّ النّصْف الَّذی جَرَی علی لسانِه لا یکونَ شِعراً اِلاّ بِتَمامِ النِّصفِ الثّانی علی لَقْطِهِ وَ عَروضِهَ فَالرَّجَزُ المَشْطورُ مثلُ ذلک النصّف.
وَ قال النَّبی ـ صَلَّی اللّه علیه و سلّم ـ فی حَفْرِ الَخَندق:
هَلْ انْتَ اِلاّ اِصَْبَعٌ دَمیْتِ
وَ فی سَبیل اللّهِ ما لَقِیَت **زیرنویس=ر. ک. معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی، ج 2، صص 882 و 883.@.
وَ قال النَّبی ـ صَلیَّ اللّه علیه و سلَّم:
اَنَا النَّبیُّ لا کذبْ
اَنَا ابْنُ عَبْدُالْمُطِّلِبْ**زیرنویس=الرَّجَزُ فی التهذیب و اللسان و غیررها من المصادر کالسّیرة مثلاً.@.
فـَهـذا مـِنَ المـَنـْهـُوک. وَ لَوْ کـانَ شـِعـراً مـا جـَری عـلی لِسـانـِه، فـَاِنَّ اللّه عـزَّوَجـلَّ یقول:
(وَ مـا عـَلَّمـْنـاهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبغی لَهُ) **زیرنویس=یس، آیه 69.@، قالَ فَعَجِبْنا مِن قَولِهِ حینَ سَمِعْنا حُجَّتَهُ) **زیرنویس=ترتیب کتاب العین خلیل بن احمد فراهیدی ببه تحقیق دکتر مهدی مخزومی و دکتر ابراهیم سامرّایی، ص 656.@.
بـرای نـتـیجه گیری منطقی از این تحقیق، آشنایی با تعاریف رجَز،مَشْطور و مَنْهُوک لازم است.
رجَز: نام بحری است از نوزده بحور شعر که وزنش (6 بار) مستفعلن است و (8 بار) نیز، و به معنی اشعاری که عَربان در معرکه ها و جنگ ها و در مقام مفاخرت از مردانگی و شرافت قوم خود می خوانند... **زیرنویس=فـرهـنـگ آنـنـد راج، مـحـمـّد پـادشاه (شاد)، زیر نظر محمّد دبیر ساقی ج 3 ص 2057.@.
مـَشـْطـور: نـانِ آبـکـامه، اندوده شده و به اصطلاح عروض شعری از بحر رجَز که (سه جزء) از (شش جزء) آن را انداخته باشند. **زیرنویس=فرهنگ نفیسی، دکتر علی اکبر نفیسی (ناظم الاطباّ)، ج 5، ص 3341.@.
بـیـتی باشد که یک نیمه از اجزاء اصلی آن کم کرده باشند، چنان که مربّع هزج ـ که در اصـل دایـره عجم، مثمَّن است ـ و در اشعار عرب روا باشد که چهار دانگ از اجزاءِ بحری کم کنند چنان که از رجَز مُنْسرح که در اصل دایره عرب، مُسدَّس اند.**زیرنویس=فـرهـنـگ فـارسـی، ج 3، ص 4144؛ المـعـجم فی معاییر اشعار العجم، شمس الدّیـن محمّد بن قیس رازی به تصحیح محمّد بن عبد الوهاب قزوینی و مدرّس رضوی، ص 67.@.
و (شَطْر) از نظر لغوی به معنای: جزو، پاره، بخش، نیمه چیزی، سوی و ناحیه است. **زیرنویس=فرهنگ فارسی، ج 2، ص 2046.@.
مـَنـْهـوک: آنـچـه از (بـحـر) رَجـز کـه دو ثـلث آن رفته و یک ثلث آن باقی مانده باشد. **زیرنویس=فرهنگ نفیسی، ج 5، ص 3564.@.
در اشعار عرب، روا باشد که چهار دانگ از اجزای بحری کم کنند چنان که از (بحر) رجَز و مـُنـْسـَرح **زیرنویس=بـحـر مُنْسَرح، بر وزن: (مستفعلن مفعولات مستفعلن) جزء دایره چهارم از دوایر عـروضـی خلیل بن احمد که به آن (مشتبهه) نیز گویند ر. ک: وزن شعر فارسی، دکتر پرویز ناتل خانلری، ص 167.@، که در اصل دایره عرب مسدَّس اند، و باشد که بر دو جزء از هر یک شعر گویند و آن را منهوک خوانند به سبب قلَّت اجزاء و ضعف آن **زیرنویس=فرهنگ فارسی، ج 4، ص 4411؛ المعجم فی معاییر اشعار العجم، ص 67.@.
نـَهـْکـَة: بـه معنی لاغری و سستی ناشی از بیماری، و مَنْهُوک از نظر لغوی بیماری که شدیداً بیمار و در اثر آن لاغر و نزار شده باشد **زیرنویس=فرهنگ نفیسی، ج 5، ص 3564 و 3793.@.
مطلبی که بیش از هر چیز دیگری در تحقیق خلیل بن احمد عروضی جلب نظر می کند، مسلّم بـودن عـدم قـرائت شـعـر تـوسـّط رسـول گـرامـی اسـلام (ص) نـزد اهـل تـحـقـیـق تـا سـده دوم هـجـری اسـت و هـمـان گـونـه کـه مـلاحـظه کردید مخالفان نظر خـلیـل بن احمد، هنگامی که شیوه بیانی و مستند قرآنی او را می بینند: (فَعَجَبْنا مِن قَولِهِ حینَ سَمِعْنا حُجَّتَهُ!).
از کلام خلیل بن احمد می توان چنین استنباط کرد:
1 ـ شـعـر نـخـوانـدن حـضـرت رسـول اکـرم (ص) در مـیـان اهـل تـحـقـیـق تـا اواخـر سـده دوّم بـه عـنـوان یـک اصـل قـابـل دفـاع، پـذیـرفـتـه شـده بـود و در مـقـام احـتـجـاج، بـه ایـن اصل مسلّم و مستند قرآنی آن استناد می جستند.
2 ـ وجـود مـبـارک رسـول خـدا (ص) عـالمـاً و عـامـداً در مـصـراع دوّم ابـیـات مـورد تـمـثـیـل بـا استفاده از کلمات موجود در شعر تغییراتی می دادند تا شعر نخوانده باشند، چـرا کـه بـا پـس و پـیـش کـردن کـلمـات مـوجـود در مـصـراع دوّم بـیـت مـورد تمثیل، شعر را از صورت موزون بودن خارج می کردند و همین امر نشان می دهد که اشراف کامل بر اوزان عروضی داشته اند.
3 ـ خواندن یک مصراع موزون، از نظر اهل فن در زبان عرب خواندن شعر تلقّی نمی شده، چـرا کـه حـدّاقـل واحـد شـعـر، بـیـت اسـت کـه از دو مـصـراع بـا اجـزای مـتـسـاوی از لحـاظ (افـاعـیـل عـروضـی) تـشـکـیـل شـده، در حـالی کـه رسـول خـدا (ص) بـا قـرائت یـک مـصـراع مـوزون نـیـمـی از افـاعـیـل عـروضـی را کـه قـاعـدتـاً در مـصـراع دوّم بـیـت مـورد تمثیل حضور داشته است ـ نادیده می گرفتند.
4 ـ در مـقـامـی کـه وجـود نـازنـیـن رسول خدا (ص) به سرودن رجز می پرداختند و شخصاً انـشـای سـخـن مـی کـردنـد، بـا اسـتـفـاده از دو یـا سـه افـاعـیـل عروضی وزن مورد نظر، کلام منظوم خود را به صورت مشطور و یا منهوک در می آوردنـد کـه گـاه دو فـراز آن حـکم یک مصراع را پیدا می کرد، و چنان که دیدیم قرائت یک مصراع موزون از نظر اهل تحقیق، قرائت شعر تلقّی نمی گردد.
بـرای تـبـیـیـن بـیـشـتـر مـطـلب، بـه خـاطـر اهـمـیـتـی کـه دارد دو رَجـز رسول گرامی اسلام (ص) را که در تحقیق خلیل بن احمد عروضی آمده است، مورد تقطیع قرار می دهیم:
بـحـر رجـز بـر وزن سه **زیرنویس=بـحـر رجـَز مـسـدَّس، کـه هـر نـیـمـی از وزن سـه بار (مستفعلن) و کلاً شش بار (مستفعلن) است.@ یا چهار بار **زیرنویس=بـحـر رجـَز مـثـمَّن، که هر نیمی از این وزن چهار بار (مستفعلن) و کلاً دارای هشت بار (مستفعلن) می باشد.@ (مستفعلن) است که به این صورت نشان داده می شود:
مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن.
رجز اوّل: (هَلْ اَنْتَ اِلاّ اِصْبَعٌ دَمیتِ
هَلْ اَنْتَ اِلْ / لا اِصْبَعُن / دَمیتی مستفعلن / مستفعلن / فعولن:
وَ فِیْ سَبیلِ اللّهِ ما لَقیتِ
وَ فِی سَبی / لِلْ لاهِ ما / لقیتی مَفَاعِلُنْ (به جای مستفْعِلُنْ) / مُسْتَفْعِلُن / فَعُولُنْ:)
اختلافی که از نظر تقطیع عروضی در آغاز مصراع دوّم این رجز مشاهده می شود. در شعر عـرب ـ برخلاف شعر فارسی ـ این گونه موارد امر رایجی است و از (اختیارات شاعری) به حساب می آید.
رجز دوم:
(اَنَا النَّبِیُّ لا کَذِبْ
اَنَنْ نبِیْ / یُ لا کَذِبْ مَفاعِلُن / مَفاعِلُن:
اَنَا ابْنُ عَبْدُالمطَّلِبْ.
اَنَبْ نُعَبْ / دُلْ مُطْ طَلِبْ مَفاعِلُن / مُستَفْعلن:)
در آغـاز جـزء دوّم ایـن رجز نیز اختلافی که دیده می شود (مُسْتَف به جای مَفا) در شعر عـرب، امـری مـرسـوم و به رسمیّت شناخته شده است برخلاف زبان فارسی که (دایره اختیارات شاعری) چندان گسترده نیست.
بـدون در نـظـر گرفتن این دو اختلاف که در این دو رجز از نظر (تقطیع عروضی) وجود دارد، اگـر بـا اوزان مـطـرح در عـروض سـنـجـیـده شـونـد، خـواهـیـم دیـد کـه رجـز اوّل بـه جـای: (مـسـتـفـعلن، مستفعلن، مستفعلن فعولن) با کاستی یک جزء عروضی به شـکـل: مـستفعلن، مستفعلن، فعولن در آمده است که به جای 6 بار (مستفعلن) در یک بیت، دارای چـهـار (مـسـتـفعلن) است، یعنی این رجز دو سوّم وزن عروضی را داراست، و رجز دوّم به جای چهار بار (مفاعلن) در هر مصراع، با دو بار (مفاعلن) منطبق است و در یک بیت به جـای هـشـت بـار مـفـاعـلن (مـثـمَّن) دارای نـیمی از آن یعنی چهار بار (مفاعلن) می باشد که بـراسـاس تعاریفی که ارائه شد، رجز اوّل از نوع رجز مَشْطُور و رجَز دوم از نوع رجز مـنـهـوک است که به خاطر کاستی هایی که از نظر عروضی دارند، اطلاق (شعر) بر آنها طبق نظر محقّقان ادبیّات عرب، جایز نیست.
شعرای آیینی، خصوصاً شعرای بلند آوازه عرب از دیر باز حرکت تنزیهی آن حضرت را بـه عـنـوان یـک عـامـل بـازدارنده نمی شناختند و این حرکت را که ریشه در وحی الهی داشت مـخـتـصّ بـه مـقـام شـامـخ نـبـوّت مـی دانـستند و با استناد به استثنایی که در آیه کریمه **زیرنویس=شعراء (26)، آیه 227.@ وجـود دارد و نـیـز بـا اسـتـظـهـار بـه روایـات صـحـیـح السـّنـد مـنـقـول از ائمـّه مـعـصـومین (ع) درباره شعر ارزشی و سیره عملی آن بزرگواران در مورد شعرای متعهّد و ولایی، در آفرینش آثار منظوم آیینی هیچ تردیدی به خود، راه نمی دادند.
در حـرکـت تـشـویـقـی، عـمـده تـریـن هـدفـی کـه تـوسـّط رسـول گرامی اسلام و ائمّه ظاهرین (ع) دنبال می شد استفاده از زبان هنر در نشر معارف اسلامی و فرهنگ غنی قرآنی بود.
حرکت تشویقی
نـوشـتـه اند که پس از نزول آیه های 224 و 225 و 226 سوره شعراء درمکّه، پیرامون مـذمـّت شـعـرای عـصـر جاهلی و شعر ضدّ ارزشی این دوره، جمعی از صحابه پیامبر اکرم (ص) کـه از طـبع شعر، بهره ای داشتند، به شدّت آزرده خاطر شدند. از ابوالحسن سالم بـرّاد (بـرده فـروش) روایـت کرده اند که: عبداللّه بن رواحه، کعب بن مالک و حسّان بن ثـابـت، گـریـان بـه مـحـضـر آن حـضـرت شـرفـیـاب شـده، اظـهـار داشـتـنـد یـا رسـول اللّه! خدای تعالی که این آیه ها را فرستاده، می داند که ما (نیز) از شعراییم، آیـا مـا هـم از همین گروه هلاک شدگانیم؟! در این هنگام، آخرین آیه سوره شعراء در مدینه به رسول اکرم (ص) نازل شد**زیرنویس=تـرجـمـه تـفـسـیـر المـیـزان، ج 15، ص 519 بـه نقل از تفسیر الدّرّ المنثور.@:
(اِلا الَّذیـنَ آمـَنـُوا وَ عـَمـِلُوا الصـّالِحـاتِ و ذَکَرُوا اللّهَ کثیراًوَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا و سَیَعْلَمُ الَّذین ظَلَمُوا اَیَّ مُنْقَلِبٍ یَنْقَلِبون.)
مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده، و ذکر خدا بسیار گفته اند، و پس از آن کـه مورد تعدّی و ستم قرار گرفته اند (از خدا) یاری خواسته اند، و کسانی که ستم ورزیده اند به زودی خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت.
در روایات منقول از امام محمّد باقر و امام جعفر صادق (ع) نیز به همین (استثنا) اشاره شده اسـت و شعرای آیینی و متعهّد زمان رسول خدا و ائمّه طاهرین (ع) با عنایت به همین استثنای قـرآنـی در پـیـمودن مسیر شعر ارزشی و هدف مند، تردیدی به خود راه نمی دادند و مورد عنایت آن بزرگواران نیز قرار می گرفتند.
بـازتـاب حرکت تشویقی امامان معصوم (ع) در شعر فارسی: حسن کاشی آملی از شعرای پـرآوازه سـده هـشـتـم، در قصیده معروف خود که به اقتفای حکیم خاقانی شروانی (شاعر قرن ششم) سروده، به همین (استثنای قرآنی) استناد می کند و صفت (غاوی بودن) را از شعرایی همانند خود، سلب می نماید.
شاعران را، گر چه (غاوی) خوانده در قرآن، خدای
هست از ایشان هم به قرآن ظاهر، (استثنا) ی من **زیرنویس=مقدّمه دیوان ابن حسام خوسفی، ص بیست و سه؛ تحقیقات ادبی، کیوان سمیعی، صص 181 و 182.@.
ایـن تـذکّر لازم است که قرآن کریم، شاعران را (غاوی) نخوانده است بلکه پیروان آنان را (غاوی) می داند.
مـنـوچـهـر دامـغـانـی (مـتـوفـّی 432 ه. ق) قـصـیـده سـرای نـامـدار فـارسـی در نـیـمـه اوّل سده پنجم هجری نیز در قصیده فاخری ضمن شکایت از روزگار می گوید:
هر کرا شعری بّری، یا مدحتی پیش آوریی
گوید: این، یکسر دروغ ست ابتدا تا انتها!
گر مدیح و آفرین شاعران، بودی دروغ
شعر حسّان بن ثابت کی شنیدی مصطفی؟!
بر لب و دندان آن شاعر ـ که نامش نابغه ست
کی دعا کردی رسول هاشمی، خَیرُ الوَری؟!
شاعری، عبّاس کرد و طلحه کرد و حمزه کرد
جعفر و سعد و سعید و سیّد امُّّالقری
ور عطا دادن به شعر شاعران، بودی فسوس **زیرنویس=اسباب استهزاء و ریشخند.@.
احمد مرسل ندادی کعب را هدیه؛ ردا **زیرنویس=دیوان منوچهری، به تصحیح محمّد دبیر سیاقی، صص 140 و 141.@.
مـیـرزا ابـوالقـاسـم قـائم مقام فراهانی (1193 ـ مقت 1251 ق) شاعر و منشی آزاده و درد آشنای عصر قاجاریّه، در چامه ای که از قول میرزا شهدی ـ برادر میرزا ذرّه ـ به فتحعلی شـاه (ف 1250 ه. ق) نـوشـتـه، از ایـن کـه مـیرزا شهدی همانند برادرش در اثر سعایت بـدگـویان به امر او، فلک شده است! اظهار نگرانی می کند و در دفاع از او، حتّی پا را از حـسـن کـاشـی و مـنـوچـهـری دامـغـانـی فـراتـر مـی گـذارد و اعـمـال خـلاف شـاعـر را مـوجـب سیاست و تنبیه نمی بیند و او را با شاعران صدر اسلام و شعرای مورد عنایت ائمّه اطهار (ع) مقایسه می کند:
یاد خَمر ارکَس کند، در شرع کی مجرم شود؟!
نام کفر ار کس برد، در شرع کی کافر بود؟!
شاعران را، گر نبایستی که در سبک قریض **زیرنویس=قریض: شعر (فرهنگ فارسی، ذیل ماده شعر).@.
ذکری از بزم صبوح و باده احمر بود
شعر عبداللّه کعب و مالک و حسّان و قیس
خود نبایستی پسند طبع پیغمبر بود!
ور بود منکر کسی این ادّعا را، گو بیا
دفتر اخبار قومْ این بنده را، از بر بود
خسروا! انصاف دِهْ، از راویان آخر بپرس
جرم من کی بیشتر از سیّد حِمْیُر بود؟!
من به لب نام شراب آوردم، او جام شراب!
حال او صد بار بایستی ز من بدتر بود
من ز انصاف تو دارم چشم آن، کز فضل و بذل
حِمْیَری را در دو کون، از موسیِ جعفر بود
سیّد سجّاد را بنگر که چند انعام و لطف
از پی یک قطعه، با یک مرد آهنگر بود
بونواسِ فاجر فاسق ببین، کز یک دو بیت
تا کجا مقبول طبع خسروِ خاور بود
از کمیت و دعبل و طرماح وصولی، قصّه ها
با امامان هُدی در طیّ هر دفتر بود.
صدق دل باید نه تزویر زبان، ور نه چرا
اشعری در پیش شیر حق نه چون اشتر بود؟!
بِاللّهَاندر خبث طینت، بس زیاد است از زیاد**زیرنویس=عبیداللّه بن زیاد، والی ستمکار کوفه و از آمران قتله کربلا.@.
آن که در اظهار زهد، افزون تر از بوذر بود!
گرگ چون در جلدِ میش آید، بود اندیشه بیش
پاسبان باید که از این راز، آگه تر بود
مال دیوان را همی باید مگر اینان خورند؟!
بنده را هم، قسمی از این گنج بادآور بود!**زیرنویس=منشأت قائم مقام فراهانی، محمّد عبّاسی، ص 49 تا 52.@.
جانبداری معصومین از شعر ارزشی
برای تبیین حرکت تشویقی حضرات معصومین (ع) و حمایت بیدریغ آنان از شعرای آیینی و اهمیت دادن به شعر ارزشی، به نقل چند مورد بسنده می کنیم:
1 ـ در خـبـر آمـده اسـت هـنـگـامـی کـه شـعـرای کـفـر پـیـشـه بـا هـجـو رسـول اکـرم (ص) سـعـی عـجـیـبـی در شـکـسـتـن حریم رسالت داشتند، آن حضرت رو به اصحاب خود کرده فرمود:
(ما مَنَع الَّذینَ نَصَرُوا رَسُولَ اللّهِ بِسُیُوفِهِمْ، اَن یَنْصُرُوابِاَلْسِنَتِهِمْ؟!
چـه چـیـزی مـنع می کند کسانی را که رسول خدا را با شمشیرهای خودیاری کردند، تا با زبان های خود نیز او را یاری کنند؟!
حـسـّان بـن ثـابـت و ابـن رواحـه اظهار داشتند: اگر فرمان دهی، این کار را خواهیم کرد، و رسول اکرم (ص) در پاسخ آنان فرمود:
اُهْجُوهُمْ! وَ روحُ الْقُدُسِ مَعَکُمْ**زیرنویس=تـفـسـیـر مـنهج الصّادقین، به کوشش حاج سیّد ابوالحسن مرتضوی و علی اکبر غفّاری، ج 6، ص 495.@؛
مشرکان را هجو کنید و (در این صورت) جبرییل با شماست.
2 ـ در روایت دیگری آمده است که رسول خدا (ص) به حسّان بن ثابت فرمود:
(اُهـْجـُهـُمْ! فـَوَ الَّذی نـَفـْسـِی بـِیـَدِهِ لَهـُوَ اَشـَدُّ عـَلَیـْهـِمْ مـِنـَ النَّبْل **زیرنویس=تـفسیر منهج الصّادقین، ج 6، ص 495، مؤ لّف منهج الصّادقین اضافه می کند: این هر دو حدیث را (بخاری) و (مسلم) نیز در (صحیحین) آورده اند.@.
مـشرکان را هجو کن! سوگند به آن خدایی که جانم در دست اوست،این امر (هجو دشمنان) برای آنان از (تحمّل زخم) تیر دشوارتر است.
3 ـ مـؤ لّف مـجـمـع البـیـان از زهـری و او از عـبـدالرّحـمـن ـ پـسـر کـعـب بـن مـالک ـ نـقـل مـی کـنـد: هـنـگـامـی کـه پـدرش (کـعـب بـن مـالک) نـظـر رسول خدا (ص) را در مورد (شعر) جویا شد، آن حضرت در پاسخ او فرمود:
مـؤ مـن، تنها با شمشیر جهاد نمی کند (بلکه) زبان او نیز (در حکم) شمشیر است. به آن خدایی که جانم در دست اوست مطمئن بدانید شما (شاعران) با اشعار خود جهاد می کنید که گویا با تیر، بدن دشمنان را خون آلود کرده باشید.**زیرنویس=ترجمه تفسیر المیزان، ج 15، ص 519.@.
4 ـ نـوشـتـه انـد: روزی کـعـب بـن مـالک تـصـمـیـم بـه خـواندن شعری داشت که در مدیحت رسـول خـدا (ص) سـروده بـود، ولی ازدحام و همهمه جمعیّت این اجازه را به او نمی داد. در ایـن هـنـگـام، آن حـضـرت بـا دست مبارک خود حاضران را به سکوت دعوت کردند و از کعب خواستند تا شعر خود را بخواند، و هنگامی که او به این بیت رسید:
اِنَّ الرَّسولَ لَسَیْفٌ یُسْتَضاءُ بِهِ
وَ صارِمُ مِنْ سُیوف الهِنْدِ مَسْلُولُ
رسـول خـدا (ص) بـه نـقـد شـعـر کـعـب پرداختند و از او خواستند تا (سُیوفُالهِنْد) رابه (سُیُوف اللّه) تغییر دهد**زیرنویس=مستدرک حاکم نیشابوری، ج 3، ص 582 و نیز الغدیر، ج 2، ص 6.@، و ضمن تکریم از یک شاعر آیینی تلویحاً لزوم نـقـد شـعـر ارزشـی را بـه مـسـلمـانـان یـادآور شـدنـد، و اتّصال مقام شامخ نبوّت را به خالق هستی خاطر نشان ساختند.
5 ـ هـنـگـامـی که حسّان بن ثابت در غدیر خم به انشاد شعر پرداخت و از آن رخداد شگرف با عظمت یاد کرد:
نادیهُمْ یَوْمَ الغَدیرِ نبیُّهُم
بِخُمٍّ وَاسْمَعْ بِالرَّسولِ منادِیا...
رسول خدا (ص) به او فرمود:
لا زِلْتَ مُؤَیَّداً بِروحِ القُدُس ما نَصَرْتَنا بِلِسانِکَ**زیرنویس=الغدیر، ج 2، ص 7 و نیز سفینة البحار، ج 6، ص 606.@.
تـا زمـانـی کـه بـا زبـان خـود (شـعـر خـود) مـا را یـاری مـی کـنـی، همیشه مؤیَّد به (دمِ) جبرییل خواهی بود.
6 ـ روزی رسول خدا (ص) اظهار علاقه کردند تا شعر عموی بزرگوار خود ـ ابوطالب ـ را بـشـنـوند و حضرت علی (ع) شعر پدر خود را برای آن حضرت قرائت کردند. نوشته انـد کـه در آن اثـنـاء مـردی از قـبیله بنی کنانه ـ که در جمع، حضور داشت ـ مضمون شعر ابوطالب را مرتجلاً در قالب دیگری ریخت و به محضر آن حضرت ارایه کرد:
لَکَ الحَمدُ وَ الْحَمدُ مِمَّنْ شَکَر
سُقینا بِوَجْهِ النَّبِیِّ الَمَطر...
رسول خدا (ص) به او فرمودند:
یا کنانی! بَوَّاَکَ اللّه بِکُلِّ بَیْتٍ قُلْتَهُ، بَیْتاً فِی الجَنَّةِ**زیرنویس=امـالی شـیـخ طـوسـی، ص 29؛ الغـدیر، ج 2، ص 4؛ سفینة البحار، ج 4، ص 449.@.
ای مـرد کـنـانـی! خـداونـد به ازای هر بیتی که سرودی، خانه ای دربهشت به تو کرامت فرماید.
7 ـ نـوشـته اند که روزی رسول خدا (ص) در منا، و در حالی که به امیر مؤ منان علی (ع) اشاره می کردند، به مسلمانان فرمودند:
یا مُعاشِرَ المُسلِمین! هذا علیّ بن ابیطالب، سَیِّدُ العرب وَالوَصیُّ الاکْبَر، مَنْزَلَته مِنّی مـنـزلةُ هـارونَ مـِنْ مـوسـی اِلاّ انَّهُ لا نـَبـِیُّ بـَعـدی، لا تُقْبَل التَّوْبَةِ مِن تائبٍ اِلاّ بِحُبِّهِ.
ای انـبـوه مسلمانان! این علیّ بن ابیطالب، بزرگ عرب و جانشین برتر است. منزلت او در نـزد مـن، مـنزلت هارون در نزد موسی است با این تفاوت که پس از من پیامبری نخواهد بود. (خداوند) توبه هیچ تایبی را نمی پذیرد مگر به (برکت) محبّت او.
و بعد رو به حسّان بن ثابت کرده، فرمودند:
یا حَسّان! قُلْ فیهِ شَیئاً، فَاَنْشَاءَ،
ای حسّان! درباره علی چیزی (شعری) بگو، و حسّان سرود:
لا تُقْبَل التَوْبَةُ مِنْ تائب
اِلاّ بِحُبِّ اِبنِ ابیطالب **زیرنویس=سفینة البحار، ج 8، صص 230 و 231.@.
8 ـ در روایت آمده است که رسول خدا (ص) فرمودند:
اِنَّ المُؤْمِنَ یُجاهِدُ بِنَفْسِهِ وَ سَیْفِهِ وَ لِسانِه **زیرنویس=منهج الصّادقین، ج 6، ص 495.@.
به تحقیق، انسان مؤ من باجان و زبان و شمشیرخود (در راه خدا) جهاد می کند.
و در بعضی از روایات به جای (یُجاهِدُ) کلمه (مجاهِدٌ) آمده است.**زیرنویس=تفسیر صافی، ص 361.@.
9 ـ هـنـگـامـی کـه شـاعـر گـمـنـامـی از عـرب، ابـیـاتـی را در دفـاع از حـریـم رسـول خـدا (ص) سـرود، بـه او فـرمـودنـد: خـداونـد، هـرگـز ایـن عمل تو را فراموش نخواهد کرد**زیرنویس=مستدرک حاکم نیشابوری، ج 3، صص 488 و 489.
43 -@. (و به تو جزای خیر خواهد داد.)
10 ـ امـام جـعـفـر صادق (ع) به شیعیان خود توصیه می کردند که شعر سفیان بن مصعب عبدی کوفی را به فرزندان خود بیاموزند، چرا که او در دین خدا راسخ و استوار است:
یا مَعْشَرَ الشّیعة! عَلِّمُوا اَولادَکم شِعْرَ العَبدی، فَانَّهُ عَلی دینِاللّه **زیرنویس=سـفـیـنـة البـحار، ج 4، ص 119؛ تفسیر صافی، ص 361؛ تفسیر نمونه، ج 15، ص 385؛ معجم رجال الحدیث، ج 8، ص 221.@.
11 ـ از امام جعفر صادق (ع) روایت شده است:
مَنْ قالَ فینا بَیْتَ شِعرٍ، بَنَی اللّهُ لَهُ بَیْتاً فِی الجَنَّةِ**زیرنویس=تـفـسـیـر صـافـی، ج 2، ص 230؛ وسـایـل الشـیـعـه، ج 10، ص 476؛ بحارالانوار، ج 76، ص 291 به نقل از عیون اخبار الرّضا ج 1 / ص 7.@.
هر کسی که یک بیت شعر درباره ما (آل اللّه) بسراید، خداوند (به ازای آن) خانه ای در بهشت برای او بنا می کند.
12 ـ در کتب حدیث آمده است:
اَلشُّعَراءُ تَلامیذُ الرَّحْمن.
شعرا، شاگردان (مکتب) خدایند.
اِنَّ لِلّهِ خَزائِنُ الحِکَمْ، وَ اَلْسِنَةُ الشُّعَراءِ مفاتیحها**زیرنویس=همان.@.
بـه درستی که برای خداوند، گنجینه هایی از حکمت است، و زبان شعرا کلید آن گنج ها است.
13 ـ و باز از امام جعفر صادق (ع) روایت شده است:
ما قالَ فینا قائلُ شِعْراً حتّی یُؤَیَّدُ بِروحِ القُدُس **زیرنویس=همان، ص 230.@؛
کـسـی در بـاره مـا شـعـری نـمـی سـرایـد مـگـر آنـکـه مـؤ یـد بـه دم جبرئیل باشد.
ما قالَ فینا مُؤ مِنٌ شِعْراً یمدحنا به الاّ بنَی اللّه لَهُ مدینةً فی الجنةِ اَوْسَعُ من الدّنیا سَبْعَ مـرّات، یـَزورَهُ فـیـهـا کـلُّ مـَلَکٍ مـُقـَرَّب و کـُلُّ نـَبـِی مُرسَل **زیرنویس=بحارالانوار، ج 76، ص 291 به نقل از عیون اخبار الرّضا ج 1، ص 7.@.
مؤ منی در باره ما شعر نمی گوید و در آن به مدح ما نمی پردازد مگرآنکه خداوند شهری در بهشت برای او بنا می کند که هفت بار از دنیا وسیع تر است و تمامی فرشتگان مقرّب و پیامبران مرسل، او را در آن شهر زیارت می کنند.
مـا مـِنْ اَحـَدٍ قـالَ فـی الحـسـینِ شِعْراً، فَبَکی وَ اَبْکی بِهِ، اِلاّ اَوْجَبَ اللّهُ لَهُ الجَنَّةَ وَ غَفَرَ لَهُ**زیرنویس=رجال شیخ طوسی، به دلالت حاج شیخ عباس قمی در سفینة البحار، 289.@.
هیچ کس شعری برای امام حسین نمی سازد و با (خواندن) آن نمی گرید و (کسی را) نمی گـریـانـد، مـگـر آن کـه خداوند، بهشت را برای او واجب می گرداند، و (گناهان) او را می آمرزد.
14 ـ روزی امـام جـعـفر صادق (ع) از ابوهارون مکفوف خواستند تا در مرثیت امام حسین (ع) شـعـری بخواند. او به شیوه معمول شاعران شروع به خواندن شعر خود کرد. امام به او فرمود: این گونه، نه! همان گونه که در کنار تربت سالار شهیدان مرثیه می خوانید!
لا! کَما تُنشِدونَ و کما ترثیه عندَ قَبْره **زیرنویس=بـحـارالانـوار، ج 44، ص 287. از ایـن سـخـن امـام مـی توان به ارزش عزاداری سنّتی پی برد.@.
15 ـ امام علیّ بن موسی الرّضا (ع) به دعبل خزاعی، سفارش می کردند:
یـا دِعـْبـِلُ! اِرثِ الحـسـیـن (ع) فـَاَنـْتَ نـاصـِرُنـا و مـا دِحـُنا ما دُمْتَ حَیّاً، فَلا تُقَصِّر عَنْ نَصْرنا مَا اسْتَطَعْتَ**زیرنویس=جامع احادیث الشّیعه، ج 12، ص 567.@.
ای دعبل! برای امام حسین (ع) مرثیه سرایی کن، که تو تا زمانی که زنده هستی یاور ما و ستایشگر ما (آل الله) خواهی بود، پس تا می توانی از یاری ما کوتاهی مکن.
16 ـ ابـو هـاشـم سیّد اسمعیل حِمْیَری (105 ـ 173) از نامدارترین شعرای شیعی است که بـی انـدازه مـورد عـنـایـت امـام جـعـفـر صادق (ع) بوده و توسّط آن حضرت به لقب (سیّد الشـّعـرا) مـفتخر شده است. حمیری در افشای مظالم بنی امیّه و رسوایی کارگزاران اموی اهـتـمـام فـراوانـی داشته و در نشر معارف آل اللّه نیز در میان شعرای عرب، شاخص بوده است. روزی امام صادق (ع) از او می خواهند تا مرثیه منظومی در سوگ حضرت اباعبداللّه الحسین (ع) بخواند، و سیّد حمیری مرثیه خود را با این بیت آغاز می کند:
اُمْرُرْ عَلی جَدَثِ الحسین
فَقُل لاَِعْظُمِهِ الزّکیّه
نـوشـتـه انـد کـه ایـن مـرثـیـه جـانسوز، چنان شیون حرم امام را ـ که در پشت پرده نشسته بـودنـد ـ بـلنـد کـرد، که امام از او خواستند ادامه ندهد، و سیّدحمیری مرثیه خود را ناتمام گذاشت **زیرنویس=ادب الطّف، ج 1، صص 52 و 53.@.
شعر آل الله
در مـنـابـع مـتقن روایی و تاریخی، اشعار بلند و شیوایی به نام دودمان نبوی و خاندان عـلوی ثـبـت و ضـبـط شـده اسـت کـه پـرداخـتـن بـه تـمـامـی آنـهـا از حـوصـله ایـن مقال بیرون است و برای تیمّن و تبرّک فقط به ذکر مآخذ چند مورد از آنها اکتفا می کنیم، هر چند برخی در صحّت انتساب این آثار به آن ذوات مقدّس تردید کرده اند:
1 ـ سـوگ سـروده هـای امـیـر مـؤ مـنـان (ع) در رثـای رسـول خـدا، فـاطـمـه زهـرا، حـضـرت ابـوطـالب و حـضرت خدیجه (ع)، و نیز اشعار آن حـضـرت در مـذمـّت ابـوجـهـل (ابـولهـب) و غـیـره **$زیرنویس=ادب الطّف، ج 3، ص 300 تا 304 و ج 7، ص 620 و 621.@ و نیز دیوان منتسب به آن حضرت.
2 ـ سوگ سروده های حضرت زهرا (س) در مرثیت پیامبر اکرم (ص) **زیرنویس=سفینة البحار، ج 3، صص 302 و 303.@.
3 ـ سـوگ سـروده هـای امـام حـسـیـن (ع) در رثـای امـام حـسـن مـجـتـبـی (ع) و حـرّ بن ریاحی.**زیرنویس=همان، ص 304.@.
4 ـ سـوگ سـروده امـام زیـن العـابـدین (ع) در رثای امام حسین (ع) و افشای مظالم دستگاه حکومتی یزید**زیرنویس=لهوف، سیّد بن طاووس، ترجمه عقیقی بخشایشی، صص 177 و 178.@.
5 ـ سوگ سروده حضرت زینب (س) پس از شهادت امام حسین (ع) **زیرنویس=سفینة البحار، ج 3، صص 307 و 308.@.
6 ـ سوگ سروده حضرت امّ کلثوم (س) در رثای امام حسین (ع) و شماتت بنی امیّه و اهالی کوفه **زیرنویس=لهوف، ص 188.@.
7 ـ سوگ سروده زینب دختر عقیل بن ابیطالب (س) پس از ورود به مدینه **زیرنویس=سفینة البحار، ج 7، ص 161.@.
8 ـ شعر امام حسین (ع) به مناسبت صله دادن به معلّم فرزندش **زیرنویس=همان، ص 106.@.
9 ـ شعر امام حسن (ع) به هنگام آزاد کردن کنیزک خود در راه خدا**زیرنویس=همان.@.