چكيده:
فرآيند تبليغ، به عنوان شاخص مهم ارتباطات اجتماعي در جامعه ايران شناخته شده و پژوهش، به عنوان مبناي سياستگذاري و برنامهريزي در حوزه تبليغات اسلامي با تأكيد بر ارتباطات سنتي و مدرن، از اهميت ويژهاي برخوردار است. در مقاله پيشِ رو به اين پرسش پاسخ ميدهيم كه، با توجه به كاركردها و شرايط هر يك از رسانهها و نظر مخاطبان، چه راهبردهايي براي حضور منبر در برنامههاي راديويي و تلويزيوني وجود دارد. بدين منظور، با استفاده از روش اسنادي و مراجعه به پژوهشهاي پيشين، كاركردها و شرايط رسانههاي منبر، راديو و تلويزيون را مشخص كرديم و با روش پيمايش و با استفاده از تكنيك پرسشنامه، استفاده و رضامندي افراد بالاي 18 سال ساكن تهران از منبرهاي پخششده در راديو و تلويزيون، بررسي شد. با توجه به نتايج اسنادي و پيمايشي پژوهش، راهبردهايي براي حضور منبر در راديو و تلويزيون ارائه ميشود كه به اختصار آنها را مرور ميكنيم.
1. همگرايي در اهداف و توجه به مزيتهاي نسبي كاركردي هر رسانه، بايد مبناي سياستگذاري و برنامهريزي در فرآيند تبليغ دين اسلام در رسانههاي منبر، راديو و تلويزيون قرار گيرد.
2. با توجه به شرايط هر رسانه و نتايج پيمايش، پخش منبر از راديو مناسبتر از تلويزيون است.
3. با توجه به اهداف تأسيسي شبكههاي خاص ديني و همچنين انتظارات مخاطبان، بهتر است منبر، بيشتر، از شبكههاي خاص ديني راديو و تلويزيون پخش شود.
4. با توجه به اهميت محتوا در فرآيند ارتباط، محتواي سخنرانيهاي مذهبي بايد متناسب با نياز مخاطبان ارائه شود.
5. از آنجا كه ارتباطگر، در فرآيند ارتباط از جايگاه ويژهاي برخوردار است و آشنايي كمِ ارتباطگران ديني با اقتضائات رسانههاي مدرن از آسيبهاي فرآيند تبليغ دين از طريق وسايل جديد ارتباط جمعي است، ضروري است در انتخاب سخنرانيهاي مذهبي به اين مهم توجه شود.
6. با نگاه به اهميت ويژه فرآيند توزيع پيام در مدل همگرا و با توجه به وجود رابطه معنادار بين برخي مشخصات
پاسخگويان و استفاده و رضامندي از منبرهاي پخششده در راديو و تلويزيون، پژوهش مخاطبشناسي در اين زمينه ميتواند، دستاندركاران را در ارائه محتوا و قالب ديني متناسب با شرايط هر رسانه و نياز مخاطب ياري رساند.
واژگان كليدي: ارتباطات سنتي، ارتباطات مدرن، همگرايي، استفاده و رضامندي.
مقدمه
تا پيش از ظهور رسانههاي نوين، اديان مختلف و به ويژه اسلام از شيوهها و ابزار گوناگون براي تبليغ و ارتباط با پيروان خود استفاده ميكردند. «مسجد يكي از مهمترين و فعالترين كانونهاي ارتباطات سنتي در ايران بعد از اسلام بوده است. در صحبت از مسجد، نقش منبر به عنوان يك رسانه عمومي، به موضوع مهمي براي بررسي و مطالعه تبديل ميشود. در واقع، اهميت و اعتبار مسجد به عنوان يك كانون ارتباطي، در منبر تجسم مييابد.» (فرقاني،1382: 87) «منبر يك رسانه عمومي است كه تأثيرات مهم و معتبر بر جريان وقايع گذاشته و نقشهاي كاملاً مشابه با آنچه امروزه به رسانههاي همگاني نسبت ميدهند، بر عهده گرفته است». (فتحي، 1385: 62)
با گسترش وسايل ارتباط جمعي و به ويژه بعد از پيدايش و رواج تلويزيون، اديان مختلف از رسانههاي جديد نيز براي تبليغ و ارتباط با پيروان استفاده كردند. «برخي از مذاهب قدرت و توانايي آن را دارند كه راديو و تلويزيون را همانند واسطهاي جديد در خدمت تجربه ديني قرار دهند». (باربرو آريايينيا، 1382:144)
در ايران، پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، بيشتر، رسانههاي سنتي در خدمت تبليغ دين بودند و «نظريهپردازان علم ارتباطات در بحثهاي ارتباطات و توسعه با حذف ارتباط ميان دين و رسانه نقشي براي دين و ارتباطات ديني در جامعه قائل نبودند.» (مسعودي،1382: 60) ازاينرو، هر چند به ندرت برنامههايي با موضوع ديني در راديو و تلويزيون پخش ميشد، در كل، يك رويكرد سكولار بر راديو و تلويزيون ملي ايران حاكم بود.
پس از پيروزي انقلاب، رويكرد سكولار جاي خود را به رويكرد محتوامحور يا معنامحور داد. «اين رويكرد براي رسانهها جنبه ابزاري قائل است؛ ولي به عنوان يك متغير وابسته، نه يك متغير مستقل. در اين رويكرد، دين به عنوان مهمترين نهاد معنابخش در زندگي انسان مطرح ميشود. اگر دين، كاركرد اصلي معنابخشي به زندگي باشد و اين معنابخشي با هر ابزاري انجام شود، در آن صورت ميتوانيم خانواده ديني، آموزش و پرورش ديني و رسانههايي با رويكرد ديني داشته باشيم». (آشنا، 1382: 9).
با اين ديدگاه كه «راديو و تلويزيون به عنوان ابزار، في حد ذاته، از نظر اسلام، مشروع است و ميتوان در تبليغ دين از آنها استفاده كرد»، (مطهري،1384: 337)، راديو و تلويزيون (در قالب صدا و سيماي جمهوري اسلامي) در خدمت منافع انقلاب اسلامي قرار گرفت و زمينه براي حضور دين در رسانههاي نوين در ايران فراهم شد.
يكي از مسائلي كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي شكل گرفت، حضور منبر به عنوان يك رسانه سنتي در راديو و تلويزيون است. «هر فنآوري حتي سادهترين آن، داراي اقتضائاتي است و اين اقتضائات به ما اجازه نميدهد هرگونه استفادهاي از هر رسانهاي بكنيم.» (آشنا، 1382: 8) در واقع كاركردها و اقتضائات هر رسانه، متفاوت است و استفاده از اين رسانهها بدون شناخت اين اقتضائات، به ويژه در حوزه بسيار حساس و مهم تبليغ دين، مشكلساز خواهد بود.
به نظر ميرسد، حضور رسانه منبر در راديو و تلويزيون، بر اساس كاركردها و شرايط هر يك از رسانهها صورت نگرفته است. در اين مقاله با توجه به اهميت تبليغ دين و نقش راديو و تلويزيون، ابتدا ويژگيها، كاركردها و شرايط هر يك از رسانهها را مشخص ميكنيم و سپس نتايج پيمايش انجام شده در مورد بررسي استفاده و رضامندي مخاطبان از منبرهاي پخششده در راديو و تلويزيون را باز ميگوييم. در پايان نيز بر اساس يافتههاي اسنادي و پيمايشي، راهبردهايي را براي حضور منبر در راديو و تلويزيون ارائه ميدهيم.
هدف اصلي اين مقاله، ارائه راهبرد براي حضور منبر در راديو و تلويزيون با توجه به كاركردها و شرايط هر يك از رسانهها و نظر مخاطبان است.
دستيابي به اين هدف، به دلايل زير داراي اهميت ويژه است:
1. اهميت تبليغ به عنوان شاخص ارتباطات اجتماعي در اسلام و تفاوت موجود در انواع شيوهها و ابزارهاي تبليغ؛
2. لزوم بهكارگيري مناسب و درست ابزار هر عصر در جهت تبليغ دين اسلام؛
3. لزوم همگرايي ميان ارتباطات سنتي و مدرن در امر تبليغ دين اسلام؛
4. توجه به امر توزيع در فرآيند ارتباطي و لزوم مخاطبشناسي.
چارچوب نظري
نظريههاي كاركردگرايي ساختي، همگرا و استفاده و رضامندي، چارچوب نظري پژوهش حاضر را متناسب با موضوع مورد بررسي، تشكيل ميدهند.
1. نظريه كاركردگرايي ساختي
نظريه كاركردگرايي ساختي، يكي از نظريههاي عمده جامعهشناسي، پس از شكلگيري جامعهشناسي است. اين نظريه، دوره كلاسيك جامعهشناسي با دوره مدرن را از يكديگر متمايز ميكند. تالكوت پارسونز،1 مؤسس اين نظريه در جامعهشناسي است.
نظريه كاركردگرايي ساختي، به جامعه، همانند يك ارگانيسم زنده نگاه ميكند، يعني مانند نظامهاي سامانمندي از اجزاي متفاوت، كه هر يك بايد در نگهداشت كل جامعه نقش ايفا كنند. (تنهايي،1371: 18) در واقع هرگاه يكي از اجزاي اين ارگانيسم با مشكل روبهرو شود و كاركرد خود را درست انجام ندهد، نه تنها خودش به مشكل برميخورد، بلكه كل ارگانيسم و ساختار را دچار مشكل ميكند.
اين نوع نگرش نظريه كاركردگرايي ساختي درباره آن دسته از رسانههاي سنتي و مدرن كه به امر تبليغ دين اسلام مبادرت ميورزند، اين نتيجه را حاصل ميكند كه نهاد رسانه به عنوان جزئي از ساختار جامعه، اگر كاركردها و نقشهاي مشخص و متناسب خود را درست ايفا نكند و يا در جاي خود درست عمل نكند، هم خود و هم كل فرآيند تبليغ اسلامي را دچار مشكل ميكند نيز با توجه به اهميت تبليغ در جامعه اسلامي، مشكل ناشي از به كار نگرفتن مناسب رسانهها بر اساس كاركردهايشان، ميتواند زيان بزرگي را به كل جامعه اسلامي وارد سازد.
بر اساس نظريه كاركردگرايي ساختي، رسانهها اعم از سنتي و مدرن داراي كاركردهايي در جامعه هستند. ديدگاه صاحبنظران (معتمدنژاد، 1383: 3-7)، تحقيقات انجامشده در حوزه دين و رسانه در ايران (باهنر، 1381) و همچنين فرهنگنامه توليد صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، كاركردهاي ارشادي، آموزشي، اطلاعرساني و سرگرمي، مبناي مقاله پيشِ روست. هر چند صاحبنظران حوزه رسانه، كاركردهاي چهارگانه را ميان رسانههاي سنتي و مدرن مشترك ميدانند، اهداف، شرايط و انتظار مخاطبان از هر رسانه سبب شده است تا يك يا دو كاركرد از ميان كاركردهاي چهارگانه، نسبت به ديگر كاركردها، براي هر رسانه ارجح باشند و مزيت نسبي كاركردي آن رسانه به شمار آيند.
· 2. نظريه همگرا
بر مبناي نظريه همگرايي پرفسور حميد مولانا، فرآيند ارتباطات از سوي 1. نظامهاي فرهنگي و ارزشي؛ 2. نظامهاي سياسي و اقتصادي كنترل ميشود. با توجه به نقش فرانهاد دين در ايران، با كمك اين نظريه، حضور دين در عاليترين سطح آن در رسانهها تبيين ميشود. همچنين اين نظريه در تحليلهاي خود به ويژه در مورد انقلاب اسلامي ايران، به جايگاه و اهميت ارتباطات سنتي ميپردازد و بر لزوم همگرايي ارتباطات سنتي و مدرن تأكيد ميكند. (باهنر، 1385: 36) در نتيجه، نسبت ارتباطات سنتي و مدرن مشخص ميشود.
معناي همگرايي ارتباطات سنتي و مدرن اين است كه مجراهاي نوين ارتباطيِ متكي به تكنولوژي، از مجراهاي ارتباط سنتي و بومي كه در فرهنگ و جامعه ريشه دارد، جدا نشده است. اگر چه زيرساختهاي ارتباط سنتي مكمل وسايل ارتباط جمعي و تكنولوژي نوين ارتباطياند، بسياري از كشورها اين زيرساختها را يك نظام مستقل ميدانند كه ضمن انجام وظايف ويژه خود، ميتوانند بسياري از كاركردهاي نظامهاي مدرن ارتباطي را نيز بر عهده گيرند.
به اين ترتيب، زيرساختها و نهادهاي ارتباط سنتي كه با توسعه تكنولوژي نوين انطباقپذيرند، به لحاظ روابط، همگرا هستند و صرف نظر از آيندهاي كه به وجود ميآيد، بهترين مبنا را براي تحقق اهداف توسعه فراهم ميسازند. (مولانا، 1371: 170)
نكته قابل تأمل در معناي همگرايي اين است كه ارتباط سنتي، مكمل ارتباط مدرن است. براي دستيابي به همگرايي واقعي بايد در معناي مكمل بودن دقت كرد. آنگونه كه نتايج پژوهشهاي پيشين در مورد تحليل محتواي برنامههاي برگزيده ارشادي تلويزيون در ايران و عالم مسيحيت نشان ميدهد، وسايل ارتباط جمعي براي انجام اين كاركرد، وابستگي شديدي به آثار رسانههاي سنتي دارند و در بيشتر موارد عين همان آثار را پخش ميكنند. همچنين هدف اصلي كليساي الكترونيك، از نظر پاسخگويان، ارائه خدمات به افرادي است كه امكان حضور در كليسا را ندارند. در واقع، تلويزيون، بر بخشي از كاركردهاي ديني مانند ارشاد تأكيد ميورزد كه رسانههاي سنتي ديني از عهده آن كاركردها بر ميآيند و با توجه به شبكه دهها هزار مسجد، حسينيه و... و حوزه گسترده در دسترس ارتباطات سنتي، نيازي به بازتوليد آنها در سطح وسيع وجود ندارد.
به اين ترتيب، به برخي از كاركردهاي ديني تلويزيون مانند سرگرمي و اطلاعرساني، بر اثر استفاده از قالبهاي ارتباط سنتي در وسايل ارتباط جمعي، توجه لازم نميشود، حال آنكه هيچ يك از رسانههاي سنتي توان انجام آن وظايف را همانند راديو و تلويزيون ندارند.
در واقع همگرايي ميان رسانههاي سنتي و مدرن، بايد با توجه به مزيتهاي نسبيِ كاركردي آنها صورت پذيرد و اين، حركت از دين رسانهاي به سوي رسانه ديني است.
ديدگاه همگرا و حضور دين در رسانه
حسامالدين آشنا در تقسيمبندي كه در مورد نظريههاي موجود در حوزه دين و رسانه ارائه ميدهد، معتقد است: «در حوزه دين و رسانه دو نظر عمده با يكديگر در تقابل هستند: يكي رويكرد فنآوري محور و ديگري رويكرد محتوا يا معنامحور.» (آشنا،1382: 8) ما به اين تقسيمبندي، ديدگاه همگرا را ميافزاييم؛ چرا كه مولانا منتقد ديدگاه محتوامحور است، كه طرفدارانش رسانه را به عنوان يك ابزار و وسيله صِرف در نظر ميگيرند كه ميتوان از آن براي انتقال مفاهيم ديني همانند ديگر مفاهيمي كه ممكن است با دين هم متناقض باشند، استفاده كرد. (Hosseini, 2007: 3)
از نظر معتقدان به ديدگاه محتوامحور، تكنولوژي به طور ذاتي نه خوب است و نه بد، بلكه همه چيز بستگي به اين دارد كه ما چگونه از تكنولوژي استفاده كنيم. (برنشتاين، 1373: 37) آنگونه كه آرمسترانگ1 ميگويد، ميتوان از اين ابزار براي انتقال كتاب مقدس يا داستانهاي ديني و سنتي استفاده كرد. (كلارك، 1382: 33) درست مانند يك تيغ كه به عنوان ابزار در دست جراح به نجات جان آدمي و در دست جاني به قتل ميانجامد. پس با اين رويكرد، فنآوري تلويزيون، بيش از تبليغات سياسي و تجاري، ميتواند به رستگاري انسان خدمت كند. (كريستيانز، آريايينيا، 1382: 91)
مولانا در مورد رويكرد معنامحور (ابزارانگارانه) به رسانهها معتقد است: «فلسفه تفكري كه رسانههاي جمعي را يك تكنيك و روش و ابزار ميبيند كه اگر از آن استفاده كامل شود، اين ابزار جوابگوي احتياجات اطلاعاتي و ارتباطي مخصوصاً در امور سياسي، فرهنگي و اقتصادي خواهد بود، اين است كه ما رسانههاي جمعي را مثل مهندسي و پزشكي ميتوانيم از اروپا و امريكا ياد بگيريم. نتيجه اين امر مسابقه در تقليد كوركورانه از رسانههاي خارجي خواهد بود». (مولانا،1382: 13)
در ديدگاه فنآوري محور كه صاحبنظراني مانند هايدگر، مك لوهان و پستمن به آن معتقدند: «ديدگاه سنتي (محتوامحور)، فنآوري را برابر با مصنوعات و ابزار ميداند و نوآوريهاي فني را به سطح توليدات فني تنزل ميدهد؛ ولي در ديدگاه هايدگر، فنآوري اسم نيست، بلكه فعل و فرآيندي است كه در آن وجود انسان به صورت مرتبط با طبيعت شكل ميگيرد. فنآوري و انسان، همانند معجوني خوراكي در هم آميخته و با هم تركيب شدهاند.» (Heidegger,1977:9) از نظر هايدگر خنثي پنداشتن تكنولوژي، موجب تسليم شدن و بيتوجهي به ماهيت يك پديده تكنولوژيك ميشود. (عاملي،1383: 6)
در ديدگاه هايدگر، تكنولوژي به واسطه ماهيتش كه خود امري تكنيكي نيست (برنشتاين، 1373: 49) و غرب و يا بزرگي غرب (نظام سرمايهداري) است (عاملي،1383: 7)، در مقابل مذهب قرار ميگيرد و اين ادعا كه ميتوان از طريق فنآوريهاي اطلاعاتي جهاني موجب رستگاري آدميان شد، نفي ميشود. (كريستيانز، 1382: 102)
همچنين مك لوهان و طرفداران ديدگاه جبرگرايانه، بيشتر به اين نكته توجه دارند كه تحول فنآورانه در حوزه رسانهها به همراه تحولات اجتماعي، سياسي و فكري ايجادشده در دوره رنسانس، يا همان انقلاب صنعتي بزرگ فكري اروپا رخ داده است. اين رسانهها كه محصول يا بخشي از فرآيند جدايي دين از جامعه، دين از حكومت و دين از عرصههاي مختلف اجتماعي هستند، به طور طبيعي جايگاه چنداني براي دين قائل نيستند. اين افراد به تقابل ذاتي ميان دين و رسانههاي نوين باور دارند. (آشنا،1382: 8)
پستمن هم با رويكردي نقادانه، از معتقدانِ به ديدگاه فنآورانه است. پستمن تلويزيون را يك تكنيك نميداند (آنگونه كه مورد نظر رويكرد معنامحور است)، بلكه آن را ابزاري با حوزه گرايش ذاتي خاص و جهتدار ميداند. (پستمن / طباطبايي، 1375: 195)
پستمن ميان دين و رسانه (تلويزيون) تفاوت ذاتي قائل است و به همين دليل، او را منتقد اساسي حضور دين در رسانه (تلويزيون) ميخوانند.
وقتي پستمن در مورد تلويزيون معتقد است: «لحن تلويزيون، سرگرمي و وقتگذراني است» (پستمن، 1375: 187) و داراي ماهيتي اين جهاني است (Postman,1985:150) و از طرفي در مورد اديان ميگويد: «هيچ يك از بنيانگذاران مذهبي، نه بودا و نه موسي(ع)، نه عيسي(ع)، نه محمد صلی الله علیه و آله و نه حتي لوتر، هر چه را كه مردم ميخواستند، به آنها هديه نميكردند؛ بلكه چيزي را به آنان عرضه ميداشتند كه براي آنها ضروري و مفيد بود» (نك: عباسي،1382: 91)، نتيجه ميگيرد: «خطر تلويزيون در نظامي كه رسالت اين وسيله ارتباط جمعي، سرگرمي و تفريح و ايجاد شادي و سرور در بيننده است، در اين است كه بخواهد به مقولههاي جدي و اساسي نظير اخبار، سياست، آموزش، علم، اقتصاد، مذهب و.... بپردازد». (Hosseini,2007:8)
پستمن در مورد حضور مراسم مذهبي در رسانهها، به صورت مشخص معتقد است: « هر مراسم مذهبي در رسانهها نيازمند يك محيط، با تقدس معيّن است. براي انجام اين مراسم، قوانين رفتاري خاصي لازم است، كه با شرايطي كه در آن يك برنامه مذهبي تماشا ميشود، مغاير است. مردم ميخورند، صحبت ميكنند يا حواس خود را به ديگر فعاليتها ميدهند و در اين شرايط شيوه رفتاري كه براي يك مراسم مذهبي لازم است، وجود ندارد.» (A.valle,1992:3) در واقع به باور پستمن: «اجراي مراسم مذهبي در تلويزيون، نميتواند بينندگان را به حس و حالي روحاني برساند، آنان را به دنياي قداست و معنويت سوق دهد و احساس آنجهاني به آنان القا كند». (عباسي،1382: 90)
مولانا با انتقاد از رويكرد فنآورانه، معتقد است: «ديدگاه جبر تكنولوژي كه اغلب در ادبيات سكولار غرب مورد بحث قرار ميگيرد و براي تلويزيون به عنوان پرقدرتترين و اقناعكنندهترين ابزار ارتباطات مدرن و تأثيرگذار بر فرهنگ عمومي نقش فراواني قائل ميشود، در خصوص ايران اعتبار چنداني ندارد. برخلاف مفاهيم سنتي توسعه، تلويزيون در ايران رسانه پرقدرتي است، ولي نه به دليل خود تكنولوژي، بلكه به واسطه عوامل فرهنگي ديرپايي كه به آن مشروعيت ميبخشد. در غرب و به ويژه امريكا، چنين گفته ميشود كه تلويزيون، كاركردي آييني دارد؛ كه با دين قابل مقايسه است. اگر در ايالات متحده و اروپا تلويزيون، دين است، در ايران، اين دين است كه براي تلويزيون توشهساز است. ديدگاه يادشده، از اهميت رسانههاي جمعي معمول در ايران، از جمله تلويزيون نميكاهد. ولي نكته اين است كه اين مشروعيت رسانههاست كه وابسته و تابع مجاري سنتي است، نه بالعكس». (مولانا، 1384: 90) وي معتقد است:
«نظريه جبر تكنولوژي تا آنجا كه به فرهنگ و وسايل ارتباط جمعي مربوط ميشود، از دو ضعف دروني رنج ميبرد: نخست آنكه تنها به يك جنبه رسانه ـ جنبه مادي و فني آن ـ مينگرد و آن را مشخصه اصلي و معرف رسانه ميداند. به عبارت خلاصهتر، اين نظريه فقط بر تكنولوژي به طور منفرد تكيه ميكند [؛ يعني] بر اين نكته كه تكنولوژي حاكم ارتباطي، به طرز فزايندهاي به فرهنگ شكل ميدهد. يا اگر سادهتر بگوييم، اين نظريه براي اين موضوع كه از رسانه چگونه و به چه منظوري استفاده ميشود، اهميتي قائل نيست و فقط به كاربرد آن توجه ميكند. ضعف دوم در اينجاست كه ديدگاه معتقد به جبر تكنولوژي فقط بر شواهد تاريخي متكي است و از خود هيچ نوع پويايي ندارد. افزون بر اين، ديدگاه معتقد به جبرتكنولوژي، كاملاً بر تجارب غربي استوار است و لذا همين كه درصدد گسترش بر ميآيد، با مشكل مواجه ميشود». (مولانا، 1371: 124)
نكته مهم در مورد نظريههايي كه درباره حضور دين در رسانه مطرح شده، اين است كه، ديني كه صاحبنظران غربي از آن سخن به ميان آورده و درباره حضور آن در رسانه نظر دادهاند، در بيشتر موارد، مسيحيت است. مولانا پس از انتقاد از دو ديدگاه محتوامحور و فنآورانه، ميكوشد نسبت ارتباطات و رسانهها در اسلام را تشريح و از اين رهگذر، در خصوص حضور دين اسلام در رسانهها اظهار نظر كند.
«نظريه همگرا براي مطالعه ارتباطات انساني، به شناخت و بررسي نظامهاي فرهنگي و اجتماعي توجه ويژه نشان ميدهد و اسلام، يكي از نظامهاي فرهنگي و اجتماعي است كه اصول و مباني غرب را به چالش فراخوانده است». (باهنر، 1385: 38)
مولانا درباره ارتباطات و رسانهها در اسلام ميگويد: «ارتباطات الهي، انساني، اجتماعي، ميان فرهنگي و ابزاري در طول تاريخ اسلام يك پايه اساسي و لازم در توسعه و پيشرفت اين آيين مقدس و اين مكتب ديني و سياسي بوده است. ما در تاريخ اسلام هميشه يك جريان مداوم و ناگسيخته بين ارتباطات، دين و سياست ميبينيم كه در ديگر تمدنها و اديان وجود ندارد. از اين جهت، دين مبين اسلام يك دين ويژه در ميان اديان و يك آيين و مكتب جهاني است. جهانبيني اسلامي را نميتوان از فرهنگ، سياست، اقتصاد، اخلاق و زندگي روزمره مسلمانان جدا كرد و كوشش در اين امر، هميشه با شكست و ناكامي مواجه شده است». (مولانا،1382: 121)
مولانا با محور قراردادن فرآيند تبلغ به عنوان شاخص ارتباطات اجتماعي در اسلام به چهار اصل پايه در اسلام اشاره دارد: توحيد به عنوان يك نظريه وحدتگراي اطلاعاتي و ارتباطاتي؛ امر به معروف و نهي از منكر به عنوان نظريه مسئوليت، راهنمايي و عمل؛ امت به عنوان مفهوم جامعه جهاني و تقوا به عنوان نشانگر نظام اخلاقي تبليغ در اسلام. (نك: باهنر، 1385: 39) به همين دليل، مولانا بر اين باور است كه: «نميتوان اسلام را از علم و دانش، تحقيق، صنعت، تكنولوژي، معرفتشناسي و آزادي تفكر جدا كرد؛ زيرا اين اقدام غيراسلامي، غيرطبيعي، مصنوعي و غيرعلمي است.» (مولانا،1382: 122) بر اين اساس، «مكتب معتقد به جبرتكنولوژي نه تنها يك ديدگاه غيراسلامي است، بلكه از جنبه استناد تاريخي در طول تمدن اسلامي به نفي رسيد؛ چرا كه از آغاز ظهور اسلام، ارتباطات كتبي و شفاهي، در هم ادغام شده و تمدن <
فرآيند تبليغ، به عنوان شاخص مهم ارتباطات اجتماعي در جامعه ايران شناخته شده و پژوهش، به عنوان مبناي سياستگذاري و برنامهريزي در حوزه تبليغات اسلامي با تأكيد بر ارتباطات سنتي و مدرن، از اهميت ويژهاي برخوردار است. در مقاله پيشِ رو به اين پرسش پاسخ ميدهيم كه، با توجه به كاركردها و شرايط هر يك از رسانهها و نظر مخاطبان، چه راهبردهايي براي حضور منبر در برنامههاي راديويي و تلويزيوني وجود دارد. بدين منظور، با استفاده از روش اسنادي و مراجعه به پژوهشهاي پيشين، كاركردها و شرايط رسانههاي منبر، راديو و تلويزيون را مشخص كرديم و با روش پيمايش و با استفاده از تكنيك پرسشنامه، استفاده و رضامندي افراد بالاي 18 سال ساكن تهران از منبرهاي پخششده در راديو و تلويزيون، بررسي شد. با توجه به نتايج اسنادي و پيمايشي پژوهش، راهبردهايي براي حضور منبر در راديو و تلويزيون ارائه ميشود كه به اختصار آنها را مرور ميكنيم.
1. همگرايي در اهداف و توجه به مزيتهاي نسبي كاركردي هر رسانه، بايد مبناي سياستگذاري و برنامهريزي در فرآيند تبليغ دين اسلام در رسانههاي منبر، راديو و تلويزيون قرار گيرد.
2. با توجه به شرايط هر رسانه و نتايج پيمايش، پخش منبر از راديو مناسبتر از تلويزيون است.
3. با توجه به اهداف تأسيسي شبكههاي خاص ديني و همچنين انتظارات مخاطبان، بهتر است منبر، بيشتر، از شبكههاي خاص ديني راديو و تلويزيون پخش شود.
4. با توجه به اهميت محتوا در فرآيند ارتباط، محتواي سخنرانيهاي مذهبي بايد متناسب با نياز مخاطبان ارائه شود.
5. از آنجا كه ارتباطگر، در فرآيند ارتباط از جايگاه ويژهاي برخوردار است و آشنايي كمِ ارتباطگران ديني با اقتضائات رسانههاي مدرن از آسيبهاي فرآيند تبليغ دين از طريق وسايل جديد ارتباط جمعي است، ضروري است در انتخاب سخنرانيهاي مذهبي به اين مهم توجه شود.
6. با نگاه به اهميت ويژه فرآيند توزيع پيام در مدل همگرا و با توجه به وجود رابطه معنادار بين برخي مشخصات
پاسخگويان و استفاده و رضامندي از منبرهاي پخششده در راديو و تلويزيون، پژوهش مخاطبشناسي در اين زمينه ميتواند، دستاندركاران را در ارائه محتوا و قالب ديني متناسب با شرايط هر رسانه و نياز مخاطب ياري رساند.
واژگان كليدي: ارتباطات سنتي، ارتباطات مدرن، همگرايي، استفاده و رضامندي.
مقدمه
تا پيش از ظهور رسانههاي نوين، اديان مختلف و به ويژه اسلام از شيوهها و ابزار گوناگون براي تبليغ و ارتباط با پيروان خود استفاده ميكردند. «مسجد يكي از مهمترين و فعالترين كانونهاي ارتباطات سنتي در ايران بعد از اسلام بوده است. در صحبت از مسجد، نقش منبر به عنوان يك رسانه عمومي، به موضوع مهمي براي بررسي و مطالعه تبديل ميشود. در واقع، اهميت و اعتبار مسجد به عنوان يك كانون ارتباطي، در منبر تجسم مييابد.» (فرقاني،1382: 87) «منبر يك رسانه عمومي است كه تأثيرات مهم و معتبر بر جريان وقايع گذاشته و نقشهاي كاملاً مشابه با آنچه امروزه به رسانههاي همگاني نسبت ميدهند، بر عهده گرفته است». (فتحي، 1385: 62)
با گسترش وسايل ارتباط جمعي و به ويژه بعد از پيدايش و رواج تلويزيون، اديان مختلف از رسانههاي جديد نيز براي تبليغ و ارتباط با پيروان استفاده كردند. «برخي از مذاهب قدرت و توانايي آن را دارند كه راديو و تلويزيون را همانند واسطهاي جديد در خدمت تجربه ديني قرار دهند». (باربرو آريايينيا، 1382:144)
در ايران، پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، بيشتر، رسانههاي سنتي در خدمت تبليغ دين بودند و «نظريهپردازان علم ارتباطات در بحثهاي ارتباطات و توسعه با حذف ارتباط ميان دين و رسانه نقشي براي دين و ارتباطات ديني در جامعه قائل نبودند.» (مسعودي،1382: 60) ازاينرو، هر چند به ندرت برنامههايي با موضوع ديني در راديو و تلويزيون پخش ميشد، در كل، يك رويكرد سكولار بر راديو و تلويزيون ملي ايران حاكم بود.
پس از پيروزي انقلاب، رويكرد سكولار جاي خود را به رويكرد محتوامحور يا معنامحور داد. «اين رويكرد براي رسانهها جنبه ابزاري قائل است؛ ولي به عنوان يك متغير وابسته، نه يك متغير مستقل. در اين رويكرد، دين به عنوان مهمترين نهاد معنابخش در زندگي انسان مطرح ميشود. اگر دين، كاركرد اصلي معنابخشي به زندگي باشد و اين معنابخشي با هر ابزاري انجام شود، در آن صورت ميتوانيم خانواده ديني، آموزش و پرورش ديني و رسانههايي با رويكرد ديني داشته باشيم». (آشنا، 1382: 9).
با اين ديدگاه كه «راديو و تلويزيون به عنوان ابزار، في حد ذاته، از نظر اسلام، مشروع است و ميتوان در تبليغ دين از آنها استفاده كرد»، (مطهري،1384: 337)، راديو و تلويزيون (در قالب صدا و سيماي جمهوري اسلامي) در خدمت منافع انقلاب اسلامي قرار گرفت و زمينه براي حضور دين در رسانههاي نوين در ايران فراهم شد.
يكي از مسائلي كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي شكل گرفت، حضور منبر به عنوان يك رسانه سنتي در راديو و تلويزيون است. «هر فنآوري حتي سادهترين آن، داراي اقتضائاتي است و اين اقتضائات به ما اجازه نميدهد هرگونه استفادهاي از هر رسانهاي بكنيم.» (آشنا، 1382: 8) در واقع كاركردها و اقتضائات هر رسانه، متفاوت است و استفاده از اين رسانهها بدون شناخت اين اقتضائات، به ويژه در حوزه بسيار حساس و مهم تبليغ دين، مشكلساز خواهد بود.
به نظر ميرسد، حضور رسانه منبر در راديو و تلويزيون، بر اساس كاركردها و شرايط هر يك از رسانهها صورت نگرفته است. در اين مقاله با توجه به اهميت تبليغ دين و نقش راديو و تلويزيون، ابتدا ويژگيها، كاركردها و شرايط هر يك از رسانهها را مشخص ميكنيم و سپس نتايج پيمايش انجام شده در مورد بررسي استفاده و رضامندي مخاطبان از منبرهاي پخششده در راديو و تلويزيون را باز ميگوييم. در پايان نيز بر اساس يافتههاي اسنادي و پيمايشي، راهبردهايي را براي حضور منبر در راديو و تلويزيون ارائه ميدهيم.
هدف اصلي اين مقاله، ارائه راهبرد براي حضور منبر در راديو و تلويزيون با توجه به كاركردها و شرايط هر يك از رسانهها و نظر مخاطبان است.
دستيابي به اين هدف، به دلايل زير داراي اهميت ويژه است:
1. اهميت تبليغ به عنوان شاخص ارتباطات اجتماعي در اسلام و تفاوت موجود در انواع شيوهها و ابزارهاي تبليغ؛
2. لزوم بهكارگيري مناسب و درست ابزار هر عصر در جهت تبليغ دين اسلام؛
3. لزوم همگرايي ميان ارتباطات سنتي و مدرن در امر تبليغ دين اسلام؛
4. توجه به امر توزيع در فرآيند ارتباطي و لزوم مخاطبشناسي.
چارچوب نظري
نظريههاي كاركردگرايي ساختي، همگرا و استفاده و رضامندي، چارچوب نظري پژوهش حاضر را متناسب با موضوع مورد بررسي، تشكيل ميدهند.
1. نظريه كاركردگرايي ساختي
نظريه كاركردگرايي ساختي، يكي از نظريههاي عمده جامعهشناسي، پس از شكلگيري جامعهشناسي است. اين نظريه، دوره كلاسيك جامعهشناسي با دوره مدرن را از يكديگر متمايز ميكند. تالكوت پارسونز،1 مؤسس اين نظريه در جامعهشناسي است.
نظريه كاركردگرايي ساختي، به جامعه، همانند يك ارگانيسم زنده نگاه ميكند، يعني مانند نظامهاي سامانمندي از اجزاي متفاوت، كه هر يك بايد در نگهداشت كل جامعه نقش ايفا كنند. (تنهايي،1371: 18) در واقع هرگاه يكي از اجزاي اين ارگانيسم با مشكل روبهرو شود و كاركرد خود را درست انجام ندهد، نه تنها خودش به مشكل برميخورد، بلكه كل ارگانيسم و ساختار را دچار مشكل ميكند.
اين نوع نگرش نظريه كاركردگرايي ساختي درباره آن دسته از رسانههاي سنتي و مدرن كه به امر تبليغ دين اسلام مبادرت ميورزند، اين نتيجه را حاصل ميكند كه نهاد رسانه به عنوان جزئي از ساختار جامعه، اگر كاركردها و نقشهاي مشخص و متناسب خود را درست ايفا نكند و يا در جاي خود درست عمل نكند، هم خود و هم كل فرآيند تبليغ اسلامي را دچار مشكل ميكند نيز با توجه به اهميت تبليغ در جامعه اسلامي، مشكل ناشي از به كار نگرفتن مناسب رسانهها بر اساس كاركردهايشان، ميتواند زيان بزرگي را به كل جامعه اسلامي وارد سازد.
بر اساس نظريه كاركردگرايي ساختي، رسانهها اعم از سنتي و مدرن داراي كاركردهايي در جامعه هستند. ديدگاه صاحبنظران (معتمدنژاد، 1383: 3-7)، تحقيقات انجامشده در حوزه دين و رسانه در ايران (باهنر، 1381) و همچنين فرهنگنامه توليد صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، كاركردهاي ارشادي، آموزشي، اطلاعرساني و سرگرمي، مبناي مقاله پيشِ روست. هر چند صاحبنظران حوزه رسانه، كاركردهاي چهارگانه را ميان رسانههاي سنتي و مدرن مشترك ميدانند، اهداف، شرايط و انتظار مخاطبان از هر رسانه سبب شده است تا يك يا دو كاركرد از ميان كاركردهاي چهارگانه، نسبت به ديگر كاركردها، براي هر رسانه ارجح باشند و مزيت نسبي كاركردي آن رسانه به شمار آيند.
· 2. نظريه همگرا
بر مبناي نظريه همگرايي پرفسور حميد مولانا، فرآيند ارتباطات از سوي 1. نظامهاي فرهنگي و ارزشي؛ 2. نظامهاي سياسي و اقتصادي كنترل ميشود. با توجه به نقش فرانهاد دين در ايران، با كمك اين نظريه، حضور دين در عاليترين سطح آن در رسانهها تبيين ميشود. همچنين اين نظريه در تحليلهاي خود به ويژه در مورد انقلاب اسلامي ايران، به جايگاه و اهميت ارتباطات سنتي ميپردازد و بر لزوم همگرايي ارتباطات سنتي و مدرن تأكيد ميكند. (باهنر، 1385: 36) در نتيجه، نسبت ارتباطات سنتي و مدرن مشخص ميشود.
معناي همگرايي ارتباطات سنتي و مدرن اين است كه مجراهاي نوين ارتباطيِ متكي به تكنولوژي، از مجراهاي ارتباط سنتي و بومي كه در فرهنگ و جامعه ريشه دارد، جدا نشده است. اگر چه زيرساختهاي ارتباط سنتي مكمل وسايل ارتباط جمعي و تكنولوژي نوين ارتباطياند، بسياري از كشورها اين زيرساختها را يك نظام مستقل ميدانند كه ضمن انجام وظايف ويژه خود، ميتوانند بسياري از كاركردهاي نظامهاي مدرن ارتباطي را نيز بر عهده گيرند.
به اين ترتيب، زيرساختها و نهادهاي ارتباط سنتي كه با توسعه تكنولوژي نوين انطباقپذيرند، به لحاظ روابط، همگرا هستند و صرف نظر از آيندهاي كه به وجود ميآيد، بهترين مبنا را براي تحقق اهداف توسعه فراهم ميسازند. (مولانا، 1371: 170)
نكته قابل تأمل در معناي همگرايي اين است كه ارتباط سنتي، مكمل ارتباط مدرن است. براي دستيابي به همگرايي واقعي بايد در معناي مكمل بودن دقت كرد. آنگونه كه نتايج پژوهشهاي پيشين در مورد تحليل محتواي برنامههاي برگزيده ارشادي تلويزيون در ايران و عالم مسيحيت نشان ميدهد، وسايل ارتباط جمعي براي انجام اين كاركرد، وابستگي شديدي به آثار رسانههاي سنتي دارند و در بيشتر موارد عين همان آثار را پخش ميكنند. همچنين هدف اصلي كليساي الكترونيك، از نظر پاسخگويان، ارائه خدمات به افرادي است كه امكان حضور در كليسا را ندارند. در واقع، تلويزيون، بر بخشي از كاركردهاي ديني مانند ارشاد تأكيد ميورزد كه رسانههاي سنتي ديني از عهده آن كاركردها بر ميآيند و با توجه به شبكه دهها هزار مسجد، حسينيه و... و حوزه گسترده در دسترس ارتباطات سنتي، نيازي به بازتوليد آنها در سطح وسيع وجود ندارد.
به اين ترتيب، به برخي از كاركردهاي ديني تلويزيون مانند سرگرمي و اطلاعرساني، بر اثر استفاده از قالبهاي ارتباط سنتي در وسايل ارتباط جمعي، توجه لازم نميشود، حال آنكه هيچ يك از رسانههاي سنتي توان انجام آن وظايف را همانند راديو و تلويزيون ندارند.
در واقع همگرايي ميان رسانههاي سنتي و مدرن، بايد با توجه به مزيتهاي نسبيِ كاركردي آنها صورت پذيرد و اين، حركت از دين رسانهاي به سوي رسانه ديني است.
ديدگاه همگرا و حضور دين در رسانه
حسامالدين آشنا در تقسيمبندي كه در مورد نظريههاي موجود در حوزه دين و رسانه ارائه ميدهد، معتقد است: «در حوزه دين و رسانه دو نظر عمده با يكديگر در تقابل هستند: يكي رويكرد فنآوري محور و ديگري رويكرد محتوا يا معنامحور.» (آشنا،1382: 8) ما به اين تقسيمبندي، ديدگاه همگرا را ميافزاييم؛ چرا كه مولانا منتقد ديدگاه محتوامحور است، كه طرفدارانش رسانه را به عنوان يك ابزار و وسيله صِرف در نظر ميگيرند كه ميتوان از آن براي انتقال مفاهيم ديني همانند ديگر مفاهيمي كه ممكن است با دين هم متناقض باشند، استفاده كرد. (Hosseini, 2007: 3)
از نظر معتقدان به ديدگاه محتوامحور، تكنولوژي به طور ذاتي نه خوب است و نه بد، بلكه همه چيز بستگي به اين دارد كه ما چگونه از تكنولوژي استفاده كنيم. (برنشتاين، 1373: 37) آنگونه كه آرمسترانگ1 ميگويد، ميتوان از اين ابزار براي انتقال كتاب مقدس يا داستانهاي ديني و سنتي استفاده كرد. (كلارك، 1382: 33) درست مانند يك تيغ كه به عنوان ابزار در دست جراح به نجات جان آدمي و در دست جاني به قتل ميانجامد. پس با اين رويكرد، فنآوري تلويزيون، بيش از تبليغات سياسي و تجاري، ميتواند به رستگاري انسان خدمت كند. (كريستيانز، آريايينيا، 1382: 91)
مولانا در مورد رويكرد معنامحور (ابزارانگارانه) به رسانهها معتقد است: «فلسفه تفكري كه رسانههاي جمعي را يك تكنيك و روش و ابزار ميبيند كه اگر از آن استفاده كامل شود، اين ابزار جوابگوي احتياجات اطلاعاتي و ارتباطي مخصوصاً در امور سياسي، فرهنگي و اقتصادي خواهد بود، اين است كه ما رسانههاي جمعي را مثل مهندسي و پزشكي ميتوانيم از اروپا و امريكا ياد بگيريم. نتيجه اين امر مسابقه در تقليد كوركورانه از رسانههاي خارجي خواهد بود». (مولانا،1382: 13)
در ديدگاه فنآوري محور كه صاحبنظراني مانند هايدگر، مك لوهان و پستمن به آن معتقدند: «ديدگاه سنتي (محتوامحور)، فنآوري را برابر با مصنوعات و ابزار ميداند و نوآوريهاي فني را به سطح توليدات فني تنزل ميدهد؛ ولي در ديدگاه هايدگر، فنآوري اسم نيست، بلكه فعل و فرآيندي است كه در آن وجود انسان به صورت مرتبط با طبيعت شكل ميگيرد. فنآوري و انسان، همانند معجوني خوراكي در هم آميخته و با هم تركيب شدهاند.» (Heidegger,1977:9) از نظر هايدگر خنثي پنداشتن تكنولوژي، موجب تسليم شدن و بيتوجهي به ماهيت يك پديده تكنولوژيك ميشود. (عاملي،1383: 6)
در ديدگاه هايدگر، تكنولوژي به واسطه ماهيتش كه خود امري تكنيكي نيست (برنشتاين، 1373: 49) و غرب و يا بزرگي غرب (نظام سرمايهداري) است (عاملي،1383: 7)، در مقابل مذهب قرار ميگيرد و اين ادعا كه ميتوان از طريق فنآوريهاي اطلاعاتي جهاني موجب رستگاري آدميان شد، نفي ميشود. (كريستيانز، 1382: 102)
همچنين مك لوهان و طرفداران ديدگاه جبرگرايانه، بيشتر به اين نكته توجه دارند كه تحول فنآورانه در حوزه رسانهها به همراه تحولات اجتماعي، سياسي و فكري ايجادشده در دوره رنسانس، يا همان انقلاب صنعتي بزرگ فكري اروپا رخ داده است. اين رسانهها كه محصول يا بخشي از فرآيند جدايي دين از جامعه، دين از حكومت و دين از عرصههاي مختلف اجتماعي هستند، به طور طبيعي جايگاه چنداني براي دين قائل نيستند. اين افراد به تقابل ذاتي ميان دين و رسانههاي نوين باور دارند. (آشنا،1382: 8)
پستمن هم با رويكردي نقادانه، از معتقدانِ به ديدگاه فنآورانه است. پستمن تلويزيون را يك تكنيك نميداند (آنگونه كه مورد نظر رويكرد معنامحور است)، بلكه آن را ابزاري با حوزه گرايش ذاتي خاص و جهتدار ميداند. (پستمن / طباطبايي، 1375: 195)
پستمن ميان دين و رسانه (تلويزيون) تفاوت ذاتي قائل است و به همين دليل، او را منتقد اساسي حضور دين در رسانه (تلويزيون) ميخوانند.
وقتي پستمن در مورد تلويزيون معتقد است: «لحن تلويزيون، سرگرمي و وقتگذراني است» (پستمن، 1375: 187) و داراي ماهيتي اين جهاني است (Postman,1985:150) و از طرفي در مورد اديان ميگويد: «هيچ يك از بنيانگذاران مذهبي، نه بودا و نه موسي(ع)، نه عيسي(ع)، نه محمد صلی الله علیه و آله و نه حتي لوتر، هر چه را كه مردم ميخواستند، به آنها هديه نميكردند؛ بلكه چيزي را به آنان عرضه ميداشتند كه براي آنها ضروري و مفيد بود» (نك: عباسي،1382: 91)، نتيجه ميگيرد: «خطر تلويزيون در نظامي كه رسالت اين وسيله ارتباط جمعي، سرگرمي و تفريح و ايجاد شادي و سرور در بيننده است، در اين است كه بخواهد به مقولههاي جدي و اساسي نظير اخبار، سياست، آموزش، علم، اقتصاد، مذهب و.... بپردازد». (Hosseini,2007:8)
پستمن در مورد حضور مراسم مذهبي در رسانهها، به صورت مشخص معتقد است: « هر مراسم مذهبي در رسانهها نيازمند يك محيط، با تقدس معيّن است. براي انجام اين مراسم، قوانين رفتاري خاصي لازم است، كه با شرايطي كه در آن يك برنامه مذهبي تماشا ميشود، مغاير است. مردم ميخورند، صحبت ميكنند يا حواس خود را به ديگر فعاليتها ميدهند و در اين شرايط شيوه رفتاري كه براي يك مراسم مذهبي لازم است، وجود ندارد.» (A.valle,1992:3) در واقع به باور پستمن: «اجراي مراسم مذهبي در تلويزيون، نميتواند بينندگان را به حس و حالي روحاني برساند، آنان را به دنياي قداست و معنويت سوق دهد و احساس آنجهاني به آنان القا كند». (عباسي،1382: 90)
مولانا با انتقاد از رويكرد فنآورانه، معتقد است: «ديدگاه جبر تكنولوژي كه اغلب در ادبيات سكولار غرب مورد بحث قرار ميگيرد و براي تلويزيون به عنوان پرقدرتترين و اقناعكنندهترين ابزار ارتباطات مدرن و تأثيرگذار بر فرهنگ عمومي نقش فراواني قائل ميشود، در خصوص ايران اعتبار چنداني ندارد. برخلاف مفاهيم سنتي توسعه، تلويزيون در ايران رسانه پرقدرتي است، ولي نه به دليل خود تكنولوژي، بلكه به واسطه عوامل فرهنگي ديرپايي كه به آن مشروعيت ميبخشد. در غرب و به ويژه امريكا، چنين گفته ميشود كه تلويزيون، كاركردي آييني دارد؛ كه با دين قابل مقايسه است. اگر در ايالات متحده و اروپا تلويزيون، دين است، در ايران، اين دين است كه براي تلويزيون توشهساز است. ديدگاه يادشده، از اهميت رسانههاي جمعي معمول در ايران، از جمله تلويزيون نميكاهد. ولي نكته اين است كه اين مشروعيت رسانههاست كه وابسته و تابع مجاري سنتي است، نه بالعكس». (مولانا، 1384: 90) وي معتقد است:
«نظريه جبر تكنولوژي تا آنجا كه به فرهنگ و وسايل ارتباط جمعي مربوط ميشود، از دو ضعف دروني رنج ميبرد: نخست آنكه تنها به يك جنبه رسانه ـ جنبه مادي و فني آن ـ مينگرد و آن را مشخصه اصلي و معرف رسانه ميداند. به عبارت خلاصهتر، اين نظريه فقط بر تكنولوژي به طور منفرد تكيه ميكند [؛ يعني] بر اين نكته كه تكنولوژي حاكم ارتباطي، به طرز فزايندهاي به فرهنگ شكل ميدهد. يا اگر سادهتر بگوييم، اين نظريه براي اين موضوع كه از رسانه چگونه و به چه منظوري استفاده ميشود، اهميتي قائل نيست و فقط به كاربرد آن توجه ميكند. ضعف دوم در اينجاست كه ديدگاه معتقد به جبر تكنولوژي فقط بر شواهد تاريخي متكي است و از خود هيچ نوع پويايي ندارد. افزون بر اين، ديدگاه معتقد به جبرتكنولوژي، كاملاً بر تجارب غربي استوار است و لذا همين كه درصدد گسترش بر ميآيد، با مشكل مواجه ميشود». (مولانا، 1371: 124)
نكته مهم در مورد نظريههايي كه درباره حضور دين در رسانه مطرح شده، اين است كه، ديني كه صاحبنظران غربي از آن سخن به ميان آورده و درباره حضور آن در رسانه نظر دادهاند، در بيشتر موارد، مسيحيت است. مولانا پس از انتقاد از دو ديدگاه محتوامحور و فنآورانه، ميكوشد نسبت ارتباطات و رسانهها در اسلام را تشريح و از اين رهگذر، در خصوص حضور دين اسلام در رسانهها اظهار نظر كند.
«نظريه همگرا براي مطالعه ارتباطات انساني، به شناخت و بررسي نظامهاي فرهنگي و اجتماعي توجه ويژه نشان ميدهد و اسلام، يكي از نظامهاي فرهنگي و اجتماعي است كه اصول و مباني غرب را به چالش فراخوانده است». (باهنر، 1385: 38)
مولانا درباره ارتباطات و رسانهها در اسلام ميگويد: «ارتباطات الهي، انساني، اجتماعي، ميان فرهنگي و ابزاري در طول تاريخ اسلام يك پايه اساسي و لازم در توسعه و پيشرفت اين آيين مقدس و اين مكتب ديني و سياسي بوده است. ما در تاريخ اسلام هميشه يك جريان مداوم و ناگسيخته بين ارتباطات، دين و سياست ميبينيم كه در ديگر تمدنها و اديان وجود ندارد. از اين جهت، دين مبين اسلام يك دين ويژه در ميان اديان و يك آيين و مكتب جهاني است. جهانبيني اسلامي را نميتوان از فرهنگ، سياست، اقتصاد، اخلاق و زندگي روزمره مسلمانان جدا كرد و كوشش در اين امر، هميشه با شكست و ناكامي مواجه شده است». (مولانا،1382: 121)
مولانا با محور قراردادن فرآيند تبلغ به عنوان شاخص ارتباطات اجتماعي در اسلام به چهار اصل پايه در اسلام اشاره دارد: توحيد به عنوان يك نظريه وحدتگراي اطلاعاتي و ارتباطاتي؛ امر به معروف و نهي از منكر به عنوان نظريه مسئوليت، راهنمايي و عمل؛ امت به عنوان مفهوم جامعه جهاني و تقوا به عنوان نشانگر نظام اخلاقي تبليغ در اسلام. (نك: باهنر، 1385: 39) به همين دليل، مولانا بر اين باور است كه: «نميتوان اسلام را از علم و دانش، تحقيق، صنعت، تكنولوژي، معرفتشناسي و آزادي تفكر جدا كرد؛ زيرا اين اقدام غيراسلامي، غيرطبيعي، مصنوعي و غيرعلمي است.» (مولانا،1382: 122) بر اين اساس، «مكتب معتقد به جبرتكنولوژي نه تنها يك ديدگاه غيراسلامي است، بلكه از جنبه استناد تاريخي در طول تمدن اسلامي به نفي رسيد؛ چرا كه از آغاز ظهور اسلام، ارتباطات كتبي و شفاهي، در هم ادغام شده و تمدن <