در دوران جاهليت ، مردم معتقد بودند: مردى به نام ((اساف )) در يمن عاشق زنى به نام ((نائله )) شد، هر دو به عنوان زيارت به مكه رفتند هنگامى كه داخل كعبه شدند همين كه خلوت شد باهم عمل منافى عفت انجام دادند، روز بعد، زائران ديدند كه آن دو نفر، مسخ شده اند و به صورت مجسمه بى روح در آمده اند، براى اينكه مردم ، عبرت بگيرند، آن دو را در ميان كعبه گذاشتند و پس از مدّتى ، آن دو نفر ((خداى معبود)) شدند و مورد پرستش مردم جاهليت گشتند.
ابوذر، قبل از انكه به اسلام گرويده شود، از روى فكر و انديشه ، در يافته بود كه بت پرستى و خرافه گرايى ، غلط است ، و با آن مبارزه مى كرد، روزى در مكه بانويى را ديد كه كعبه را طواف مى كند و با حضور خاصى دعا مي نمايد و خواسته هايش را از خدا مى خواهد، ولى در آخر همه اين دعاها ا از ((نائله )) و ((اساف )) استمداد مى كند و با راز ونياز مى گويد: يا نائله و يا اساف . ابوذر كه از اين بيهوده گرائى سخت ناراحت شده بود، به صورت استهزاء به زن گفت : ((نائله را به عقد ازدواج اساف در آور)).
زن ناراحت شد، و فرياد زد انت صابى :((تو از دين ما خارج شده اى ، و راه انحراف را مى پيمائى )).
در اين هنگام گروهى از جوانان قريش ، از فريادهاى آن زن ، تحريك شده و به سوى ابوذر آمده و آن جوانمرد را به جرم اينكه به دو بت نائله و اساف ، جسارت كرده ، به باد انتقاد گرفتند. سر انجام دودمان بنى بكر آمده و او را يارى كردند و ابوذر را نجات داده و به حضور پيامبر (ص ) آوردند، و بفرموده رسول خدا (ص ) به محل سكونت طايفه خود (بنى غفار) رفت ، و در آنجا جلو كاروان تجارتى مشركان را مى گرفت و مى گفت ((نمى گذارم كالاهاى تان را از اينجا ببريد مگراينكه گواهى به يكتائى خدا بدهيد...))
![](https://media.abna24.ir/arts/media/2012/11/905_مبارزه شدید ابوذر با بت پرستی.jpg)
در دوران جاهليت ، مردم معتقد بودند: مردى به نام ((اساف )) در يمن عاشق زنى به نام ((نائله )) شد، هر دو به عنوان زيارت به مكه رفتند هنگامى كه داخل كعبه شدند همين كه خلوت شد باهم عمل منافى عفت انجام دادند، روز بعد، زائران ديدند كه آن دو نفر، مسخ شده اند و به صورت مجسمه بى روح در آمده اند، براى اينكه مردم ، عبرت بگيرند، آن دو را در ميان كعبه گذاشتند و پس از مدّتى ، آن دو نفر ((خداى معبود)) شدند و مورد پرستش مردم جاهليت گشتند.