* نخست فریضه که خداوند عزّ وجل فریضه کرد بر خلق، شناختن [است].
* توحید، آن بود که بنده یگانه گردد به حقیقت یگانگی خداوند خویش.
* توحید آن است که بدانی علت همه چیزها صنع اوست و صنع او را علت نیست و هرچه اندر دل تو صورت بندد خدای عزول به خلاف آن است.
* [توحید آن است که] بشناسی که حرکات خلق و سکون ایشان فعل خدای است تنها، کس را بازو شرکت نیست.
* خاطری که اشاره کند به خدای و اندر او تشبیه را راه نبود آن توحید است.
* ایمان، باور داشتن است به دل بدان چه حق او را بیاگاهاند از غیب ها.
* مؤمن حقا آن بود که حکم توان کرد وی را به بهشت.
* هر که توحید به حقیقت بشناخت «لم و کیف» از او بیفتاد.
* یحیی بن معاذ الرازی را گفتند: ما را خبر ده از خدا، گفت: یک خدایست. گفتند چگونه است؟ گفت: ملکی قادر. گفتند کجاست؟ گفت: بر راه سائل. گفت: از این نپرسیدم تو را گفت هر چه غیر از این بود صفت آفریده باشد و صفت او این است که تو را گفتم.
* حقیقت قرب، پاکی دل است از همه چیزها و آرام دل با خدای عزّ و جل.
* شریف ترین و برترین مجلس ها نشستن بود به فکرت اندر میدان توحید.
* حق سبحانه و تعالی موجودی ست قدیم و حکیم، قادر و علیم، قاصد و رحیم و باقی و صمد و او عالم است به علم، قادر به قدرت، مرید به ارادت... اندر وهم صورت نبندد و به عقل تقدیر نتوان کرد و جهت و مکان بر وی روا نیست، وقت و زمان را بر وی گذر نیست و زیاده و نقصان اندر صفات او روا نیست... و او را به مدد کس حاجت نیست.
* احمد خضرویه گوید: ابراهیم ادهم، مردی را دید اندر طواف گفت: درجه صالحان نبینی تا عقوبت دنیا اختیار نکنی، در نعمت بر خویش ببندی و در بیداری بگشایی و در توانگری ببندی و در درویشی بگشایی و در امل ببندی و در آراسته بودن مرگت را بیارایی.
* سهل بن ابراهیم گوید: با ابراهیم ادهم سفر کردم، بیمار شدم؛ آنچه داشت بر من نفقه کرد آرزویی از او خواستم. خری داشت بفروخت و بر من نفقه کرد چون بهتر شدم گفتم: خر کجاست؟ گفت: بفروختم. گفتم: بر چه نشینم؟ گفت: یا برادر! بر گردن من نشین. سه منزل مرا بر گردن همی کشید.
* سعید بن عثمان گوید از ذالنون شنیدم گفت: علامت دوستی خدای عزّوجل متابعت کردن دوست خدای است محمد صلی الله علیه و آله اندر خوی ها و فعل های او و به جای آوردن امر و سنت او.
* نخست فريضه كه خداوند عزّ وجل فريضه كرد بر خلق، شناختن [است]. * توحيد، آن بود كه بنده يگانه گردد به حقيقت يگانگي خداوند خويش. * توحید آن است که بدانی علت همه چیزها صنع اوست و صنع او را علت نیست و هرچه اندر دل تو صورت بندد خدای عزول به خلاف آن است.