سید مهدی شجاعی، مذهبی نویسی است که با دو کتاب «آفتاب در حجاب» و « کشتی پهلو گرفته» شناخته شد. دو کتابی که درونمایه و تعالیای رو به مذهبینویسی داشتند و پیرامون حادثهها و اتفاقهای دینی یا تاریخچههای دینی اتفاق میافتادند. نثر شجاعی، نثری ساده و روان است و چنان ساده مینویسد که نوشتههایش لذت سادگی را به خواننده میچشانند. خوانندهای حتی با دانشی اندک میتواند به خوانش نوشتههای شجاعی بنشیند و لذت ببرد. کارهای شجاعی اغلب در دو طیف طنز و هجو واره یا دینیگرایی قرار میگیرند. کارهای شجاعی از این دو طیف خارج نیست. کارهای طنزش که گاه جامعه و زخمهای آن را هدف قرار میدهد و کارهای دینی او که شاخصتر از گونهی اول است و اغلب بازنویسی و بازنگاری تاریخ مذهبی ما است. اغلب این کارهای دینی حول شخصیتی است از شخصیتهای مطرح دینی ما. کتاب آسمانیترین مهربانی نیز پیرامون شخصیت امام جواد(ع) است. کتاب آنچنان که خواننده از سید مهدی شجاعی انتظار دارد کتابی داستانی نیست بلکه بیشتر نوعی گردآوری است. اینجا سید مهدی شجاعی دیگر نقش نویسنده یا مولف ندارد بلکه بیشتر نقش گرد آورندهی متون و مدارک یا احادیثی است که پیرامون امام جواد میچرخند. آسمانیترین مهربانی شامل حدودی 150 صفحه است و فرم آن با قالب فرمهای کار شجاعی تفاوت دارد. این تفاوت از همان صفحات آغازین به چشم میخورد. متن از صفحه 5 آغاز میشود. نه فهرستی و نه صفحهای که خواننده برای رویت فهرست و عناوین مطالب به آن رجوع کند و این نشانگر این است که خواننده با کتابی که به شیوهی مألوف و آشنای شجاعی یعنی داستان نوشته شده باشد رودررو نیست. بلکه کتابی است با متنی متمایل به مقاله نویسه. جلد کتاب به رنگ آبی کم رنگ یا سفید مه آلود است و تداعیگر آسمان بالای سرمان و بعد در بالای جلد، دو دست نرم و لطیف از بالا به سمت مرکز جلد دراز شده، انگار دست خدا و در این دستهای گشوده تکه ابری است. ابری که نشانگر زایندگی و باران و نعمت است. طرح جلدی زیبا و پرمفهوم و مرتبط به مطالب کتاب. در سمت پایینی جلد، عنوان کتاب با رنگ آبی پر رنگ یا بنفش و بعد نام مولف با رنگ سیاه خودنمایی میکند. آسمانیترین مهربانی توسط نشر کتاب نیستان در 3000 نسخه به چاپ رسیده است. البته چاپ چهارمش. در صفحه بعد، مروارید نوشته یا گوشوارهای بر بالای سمت چپ صفحه بارز است، متنی شبیه تکه متنهایی که نویسندگان اغلب بهانهی روایت یا بهانهی نوشته شدن کتابشان را با آن بنا میسازند.
بر تارک کتاب آسمانیترین مهربانی نیز این جمله به چشم می خورد:
« این کتاب کوچک را به بزرگترین عطیهی آسمانی و مادر مهربانی حضرت فاطمهی زهرا سلام الله علیها تقدیم میکنم» و بعد صفحهی بعد و متن کتاب عملاً آغاز میشود. اما با پیشروی متن متوجه میشویم که کل کتاب یا متن حاوی چندین و شاید دهها تکه متن است که ظاهراً مستقل از یکدیگرند. هر کدام راجع به موضوعی یا خاطرهای از شخصی اما آنچه همهی این تکه متنها یا حدیثها یا خاطرهها را به هم پیوند میدهد نخ تسبیحی است که با نام امام جواد میشناسیمش. وقتی کتاب را به پایان میبریم متوجه میشویم که همهی حدیثها و خاطرهها و متنهای ذکر شده مرتبط به امام جواد است. یعنی کتاب آسمانیترین مهربانی به نوعی سرگذشتنامه یا زندگینامهی امام جواد است اما به صورت تکه تکه. درست شبیه پازلی که وقتی همهی تکهها را کنار هم قرار میدهیم به شخصیت امام جواد میرسیم. نثر کتاب در چند وجه به پیش میتازد. نثر آغازین کتاب نثری شبیه متن یا قطعهی ادبی است:
« می خواستم تو را خورشید بنامم- از روشنایی منتشرت- دیدم که خورشید، سکه صدقهای است که تو هر صبح از جیب شرقیات در می آوری...» آسمانیترین مهربانی، ص 5
و بعد در پایان این تکه متن، مستقیم به نام شخصیتی که کتاب حول شخصیت ایشان بنا شده اشاره میشود.
«...ای کریمترین بخشندهی روی زمین. ای جواد» همان، ص 5
صفحات بعد، اما به سیاق این نثر نوشته نشده است. متن با پیشرویاش هر لحظه سبک و سیاقی تازهتر بر خود میگیرد و رنگ عوض میکند. صفحههای بعد شامل حدیثهای معتبری است که از ائمه پیرامون حضرت جواد نقل شده است. جالب اینکه اغلب صفحهها پی نوشت نیز دارند یا پانویس. این پانویسهها منبع مطلبی را که در بالا آورده شدهاند را نقل میکنند. مثلا در صفحهی 96 خاطره یا نقل قولی از داوود پسر قاسم جعفری ذکر شده. این خاطره به نوعی یادآور معجزات انبیاء است. داوود نقل میکند که سه کس سه نامه به او دادهاند تا به دست سه نفر برساند و داوود در طی سفر به شک میافتد که کدام نامه برای کیست و پشیمان میشود که چرا نام گیرنده را بر جوف نامه ننوشته یا حتی نشانهای بر روی نامهها نگذاشته و در این حیرت و واماندگی به امام جواد میرسد و امام جواد بی اینکه داوود از نامهها چیزی بگوید به او اشاره میکند که نامهها را به دست امام بدهد و بعد امام میگوید که این نامهها هر یک متعلق به کیست و بعد نشانههایی از آینده می دهد و داوود در پایان این متن ذکر میکند که همه همان بود و شد که حضرت فرموده بود. در پانویس متن اشاره میشود که این تکه خاطره از اصول کافی جلد چهارم ذکر شده است. این نوع امانت داری یا نقل به مضمون اشاره به این دارد که شجاعی درصدد جمع آوری مطالبی است در یک مجلد که به شخصیتی از شخصیتهای تاریخی مذهب ما میپردازد. جالب اینکه اکثر این تکه متنها شبه خاطرهها یا نقل دیدار با امام جواد است که از منابع معتبر و متعدد جمع آوری شده است و شاید برای خواننده مشکل باشد که بتواند این تکه متنها را از منابع مختلف که گاه یافتنشان مشکل است جمع آوری کند و اینجا نعمتِ کار شجاعی مشخص میشود. خواننده با خوانش یک کتاب 150 صفحهای میتواند از منابع مختلف به تماشای زندگی امام جواد بنشیند و از پیچ و خم زندگی ایشان آگاه شود. منابع نقل قولها و نقل احادیث آسمانیترین مهربانی همه از منابع معتبر شیعی است. منابعی چون اصول کافی، بحارالانوار، بحار، منتهی الامال،معانی الاخبار، عیون المعجزات، مناقب شهرآشوب و ... . اما مطلب به همین جا خاتمه نمییابد؛ کیفیت کار شجاعی تنها به گردآوری مطالب نیست بلکه گاهی رد قلم شیوای نویسنده در تکه متنها به چشم میخورد، همان نثر آشنای شجاعی که در کتابهایی که با نگرش داستانی از او دیده بودیم، کتابهایی چون غیر قابل چاپ، کشتی پهلو گرفته و آفتاب در حجاب. مثلا در صفحهی 119 چنین می خوانیم:
«مورخین کیفیت شهادت امام ما، جواد را سه گونه روایت کردهاند. روایت اول: روز بعد از مذاکرهی ابن داوود با معتصم در مورد امام جواد...» همان، ص 119
اینجا و در جاهای دیگر رد قلم شجاعی پیداست، انگار شجاعی نقل به مضمون کرده از منابع مختلف و این کیفیت کار شجاعی را بالا برده. چه اگر همان تکه متنها به صورت مستقیم و بدون دستکاری در کتاب آسمانیترین مهربانی آورده می شد، شاید این جذابیت و سادگی خوانش دیگر چندان دیده نمیشد. این جذابیت و سادگی گاه چنان میشود که متن به سوی متنی داستانی میل میکند:
«در خدمت امام جواد نشسته بودم که مردی سرآسیمه وارد شد و گفت...» همان، ص93
انگار خواننده دارد داستانی را میخواند که نویسندهاش سید مهدی شجاعی است. اما هر گاه که این تکه متنها رو به داستانی شدن میروند، در آغاز داستان، نویسنده با آوردن گوشوارهای متنی یا حاشیهای به خواننده یادآوری میکند که متن روبرویش داستان صرف نیست بلکه واقعهای تاریخی است، در این گوشوارهی متنی نام راوی یا منبع ذکر شده است، مثلا در صفحهی 69
« محمد بن فرج رخجی از اهالی رخج کرمان- که محضر سه امام، حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت هادی علیهم السلام را درک کرده- می گوید:»
و بعد واقعهی تاریخی به شیوهی آشنای داستانی و با قلم سید مهدی شجاعی نقل میشود. گاه حتی که تکه متنی ناقل مشخص یا منبع مشخصی ندارد شجاعی در آغاز متن می نویسد؛ گفتهاند یا آوردهاند یا نقل شده است و گاهی که نام راوی مشخص نیست این چنین می نویسد:
« راوی این ماجرا مردی است از بنی حنیفه از اهالی سجستان» همان، ص 83
گاهی قبل از آوردن نام راوی یا شاهد ماجرا یا منبع، تکه متنی آورده میشود؛ مثلا در صفحهی 94 این چنین میخوانیم:
« صبح امروز اتفاق غریبی رخ داد:»
و بعد در خط بعد نام راوی ذکر می شود:
« اسماعیل، پسر عباس هاشمی می گوید:
من به بهانهی عید دیدنی به محضر امام شرفیاب شدم و...» همان، ص94
داستان، داستان اسماعیل، است که به بهانهی عید دیدنی به محضر امام میرود اما غرض گلایه از دست تنگی است و امام جواد، سجادهاش را کنار میزند و از زیر سجاده مشتی خاک بر میدارد و در دست اسماعیل میریزد. اسماعیل میگوید که خاک نبود طلا شده بود. بعد با پیش روی متن نقش قلم شجاعی پر رنگتر میشود و در پایان این نقل قول جملهای با قلم آشنای شجاعی دیده میشود:
« این را تراز و محک طلا فروشان نشان میداد» همان، ص94
اما همهی متن بدین گونه نیست. گاه حدیثی از امامان پیشین یا حتی پیامبر دربارهی امام جواد نقل میشود و اینجا در این موارد، قلم شجاعی وفادارانه و محجوبانه اصل حدیث را بدون دخالت قلمش می آورد:
« پیامبر اکرم(ص)
پدرم به فدای پسر برترین کنیزان که از اهالی نوبه است و پاک طینت» همان، ص 7
این تکه متن با اصل این حدیث به زبان عربی پایان میپذیرد و در صفحات پایانی کتاب با نامههایی از امام جواد مواجه هستیم که به شخصیتهای معتبر نوشته شده است:
« این متن نامهی امام ما، جواد به علی بن مهزیار اهوازی است» همان، ص128
و بعد در صفحهی 132 با ذکر نام منبع، اسامی مختلف امام جواد در روایتها و از زبان شخصیتهای گوناگون آورده میشود:
« در کلام پیامبر؛ محمد است و در تورات هداد و در انجیل جواد و در کتاب دانیال نبی اسیرا و در ...» همان، ص132
و در صفحات بعد، نوعی زیارتنامه یا دعا برای امام جواد و بعد پایان بخشِ کتاب، احادیثی از امام جواد است.
پشت جلد کتاب هم، تکه متنی است از صفحهی آغازین کتاب، تکه متنی شبیه قطعهی ادبی که به قلم شجاعی است
« می خواستم تو را خورشید بنامم. از روشنایی منتشرت. دیدم که خورشید، سکه صدقهای است که تو هر صبح...».
بر تارک کتاب آسمانیترین مهربانی نیز این جمله به چشم می خورد:
« این کتاب کوچک را به بزرگترین عطیهی آسمانی و مادر مهربانی حضرت فاطمهی زهرا سلام الله علیها تقدیم میکنم» و بعد صفحهی بعد و متن کتاب عملاً آغاز میشود. اما با پیشروی متن متوجه میشویم که کل کتاب یا متن حاوی چندین و شاید دهها تکه متن است که ظاهراً مستقل از یکدیگرند. هر کدام راجع به موضوعی یا خاطرهای از شخصی اما آنچه همهی این تکه متنها یا حدیثها یا خاطرهها را به هم پیوند میدهد نخ تسبیحی است که با نام امام جواد میشناسیمش. وقتی کتاب را به پایان میبریم متوجه میشویم که همهی حدیثها و خاطرهها و متنهای ذکر شده مرتبط به امام جواد است. یعنی کتاب آسمانیترین مهربانی به نوعی سرگذشتنامه یا زندگینامهی امام جواد است اما به صورت تکه تکه. درست شبیه پازلی که وقتی همهی تکهها را کنار هم قرار میدهیم به شخصیت امام جواد میرسیم. نثر کتاب در چند وجه به پیش میتازد. نثر آغازین کتاب نثری شبیه متن یا قطعهی ادبی است:
« می خواستم تو را خورشید بنامم- از روشنایی منتشرت- دیدم که خورشید، سکه صدقهای است که تو هر صبح از جیب شرقیات در می آوری...» آسمانیترین مهربانی، ص 5
و بعد در پایان این تکه متن، مستقیم به نام شخصیتی که کتاب حول شخصیت ایشان بنا شده اشاره میشود.
«...ای کریمترین بخشندهی روی زمین. ای جواد» همان، ص 5
صفحات بعد، اما به سیاق این نثر نوشته نشده است. متن با پیشرویاش هر لحظه سبک و سیاقی تازهتر بر خود میگیرد و رنگ عوض میکند. صفحههای بعد شامل حدیثهای معتبری است که از ائمه پیرامون حضرت جواد نقل شده است. جالب اینکه اغلب صفحهها پی نوشت نیز دارند یا پانویس. این پانویسهها منبع مطلبی را که در بالا آورده شدهاند را نقل میکنند. مثلا در صفحهی 96 خاطره یا نقل قولی از داوود پسر قاسم جعفری ذکر شده. این خاطره به نوعی یادآور معجزات انبیاء است. داوود نقل میکند که سه کس سه نامه به او دادهاند تا به دست سه نفر برساند و داوود در طی سفر به شک میافتد که کدام نامه برای کیست و پشیمان میشود که چرا نام گیرنده را بر جوف نامه ننوشته یا حتی نشانهای بر روی نامهها نگذاشته و در این حیرت و واماندگی به امام جواد میرسد و امام جواد بی اینکه داوود از نامهها چیزی بگوید به او اشاره میکند که نامهها را به دست امام بدهد و بعد امام میگوید که این نامهها هر یک متعلق به کیست و بعد نشانههایی از آینده می دهد و داوود در پایان این متن ذکر میکند که همه همان بود و شد که حضرت فرموده بود. در پانویس متن اشاره میشود که این تکه خاطره از اصول کافی جلد چهارم ذکر شده است. این نوع امانت داری یا نقل به مضمون اشاره به این دارد که شجاعی درصدد جمع آوری مطالبی است در یک مجلد که به شخصیتی از شخصیتهای تاریخی مذهب ما میپردازد. جالب اینکه اکثر این تکه متنها شبه خاطرهها یا نقل دیدار با امام جواد است که از منابع معتبر و متعدد جمع آوری شده است و شاید برای خواننده مشکل باشد که بتواند این تکه متنها را از منابع مختلف که گاه یافتنشان مشکل است جمع آوری کند و اینجا نعمتِ کار شجاعی مشخص میشود. خواننده با خوانش یک کتاب 150 صفحهای میتواند از منابع مختلف به تماشای زندگی امام جواد بنشیند و از پیچ و خم زندگی ایشان آگاه شود. منابع نقل قولها و نقل احادیث آسمانیترین مهربانی همه از منابع معتبر شیعی است. منابعی چون اصول کافی، بحارالانوار، بحار، منتهی الامال،معانی الاخبار، عیون المعجزات، مناقب شهرآشوب و ... . اما مطلب به همین جا خاتمه نمییابد؛ کیفیت کار شجاعی تنها به گردآوری مطالب نیست بلکه گاهی رد قلم شیوای نویسنده در تکه متنها به چشم میخورد، همان نثر آشنای شجاعی که در کتابهایی که با نگرش داستانی از او دیده بودیم، کتابهایی چون غیر قابل چاپ، کشتی پهلو گرفته و آفتاب در حجاب. مثلا در صفحهی 119 چنین می خوانیم:
«مورخین کیفیت شهادت امام ما، جواد را سه گونه روایت کردهاند. روایت اول: روز بعد از مذاکرهی ابن داوود با معتصم در مورد امام جواد...» همان، ص 119
اینجا و در جاهای دیگر رد قلم شجاعی پیداست، انگار شجاعی نقل به مضمون کرده از منابع مختلف و این کیفیت کار شجاعی را بالا برده. چه اگر همان تکه متنها به صورت مستقیم و بدون دستکاری در کتاب آسمانیترین مهربانی آورده می شد، شاید این جذابیت و سادگی خوانش دیگر چندان دیده نمیشد. این جذابیت و سادگی گاه چنان میشود که متن به سوی متنی داستانی میل میکند:
«در خدمت امام جواد نشسته بودم که مردی سرآسیمه وارد شد و گفت...» همان، ص93
انگار خواننده دارد داستانی را میخواند که نویسندهاش سید مهدی شجاعی است. اما هر گاه که این تکه متنها رو به داستانی شدن میروند، در آغاز داستان، نویسنده با آوردن گوشوارهای متنی یا حاشیهای به خواننده یادآوری میکند که متن روبرویش داستان صرف نیست بلکه واقعهای تاریخی است، در این گوشوارهی متنی نام راوی یا منبع ذکر شده است، مثلا در صفحهی 69
« محمد بن فرج رخجی از اهالی رخج کرمان- که محضر سه امام، حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت هادی علیهم السلام را درک کرده- می گوید:»
و بعد واقعهی تاریخی به شیوهی آشنای داستانی و با قلم سید مهدی شجاعی نقل میشود. گاه حتی که تکه متنی ناقل مشخص یا منبع مشخصی ندارد شجاعی در آغاز متن می نویسد؛ گفتهاند یا آوردهاند یا نقل شده است و گاهی که نام راوی مشخص نیست این چنین می نویسد:
« راوی این ماجرا مردی است از بنی حنیفه از اهالی سجستان» همان، ص 83
گاهی قبل از آوردن نام راوی یا شاهد ماجرا یا منبع، تکه متنی آورده میشود؛ مثلا در صفحهی 94 این چنین میخوانیم:
« صبح امروز اتفاق غریبی رخ داد:»
و بعد در خط بعد نام راوی ذکر می شود:
« اسماعیل، پسر عباس هاشمی می گوید:
من به بهانهی عید دیدنی به محضر امام شرفیاب شدم و...» همان، ص94
داستان، داستان اسماعیل، است که به بهانهی عید دیدنی به محضر امام میرود اما غرض گلایه از دست تنگی است و امام جواد، سجادهاش را کنار میزند و از زیر سجاده مشتی خاک بر میدارد و در دست اسماعیل میریزد. اسماعیل میگوید که خاک نبود طلا شده بود. بعد با پیش روی متن نقش قلم شجاعی پر رنگتر میشود و در پایان این نقل قول جملهای با قلم آشنای شجاعی دیده میشود:
« این را تراز و محک طلا فروشان نشان میداد» همان، ص94
اما همهی متن بدین گونه نیست. گاه حدیثی از امامان پیشین یا حتی پیامبر دربارهی امام جواد نقل میشود و اینجا در این موارد، قلم شجاعی وفادارانه و محجوبانه اصل حدیث را بدون دخالت قلمش می آورد:
« پیامبر اکرم(ص)
پدرم به فدای پسر برترین کنیزان که از اهالی نوبه است و پاک طینت» همان، ص 7
این تکه متن با اصل این حدیث به زبان عربی پایان میپذیرد و در صفحات پایانی کتاب با نامههایی از امام جواد مواجه هستیم که به شخصیتهای معتبر نوشته شده است:
« این متن نامهی امام ما، جواد به علی بن مهزیار اهوازی است» همان، ص128
و بعد در صفحهی 132 با ذکر نام منبع، اسامی مختلف امام جواد در روایتها و از زبان شخصیتهای گوناگون آورده میشود:
« در کلام پیامبر؛ محمد است و در تورات هداد و در انجیل جواد و در کتاب دانیال نبی اسیرا و در ...» همان، ص132
و در صفحات بعد، نوعی زیارتنامه یا دعا برای امام جواد و بعد پایان بخشِ کتاب، احادیثی از امام جواد است.
پشت جلد کتاب هم، تکه متنی است از صفحهی آغازین کتاب، تکه متنی شبیه قطعهی ادبی که به قلم شجاعی است
« می خواستم تو را خورشید بنامم. از روشنایی منتشرت. دیدم که خورشید، سکه صدقهای است که تو هر صبح...».