در حال بارگذاری؛ صبور باشید
منبع :
چهارشنبه

۲۴ خرداد ۱۳۹۱

۱۹:۳۰:۰۰
53397

در مطالعه رسانه و دین ، بسط دانش رسانه ای از اهمیت فراوانی برخوردار است

رسانه و مقوله فرهنگ، صنعت ، متن و فن آوری

در مطالعه رسانه‌ و دین، واژه رسانه را هم می‌توان به نحوی دقیق و خاص درك كرد و هم در حالتی كلی‌تر و جامع‌تر. برای پی‌بردن به بسط مطالعه دین و رسانه و همچنین دیدگاه‌های مختلفی كه در رویكردهای نوشتاری و تحقیقاتی در این دو حوزه آشكار می‌شوند، فهم این تفاوت حائز اهمیت است.

در مطالعه رسانه‌ و دین، واژه رسانه را هم می‌توان به نحوی دقیق و خاص درك كرد و هم در حالتی كلی‌تر و جامع‌تر. برای پی‌بردن به بسط مطالعه دین و رسانه و همچنین دیدگاه‌های مختلفی كه در رویكردهای نوشتاری و تحقیقاتی در این دو حوزه آشكار می‌شوند، فهم این تفاوت حائز اهمیت است. هر دو حالت نقاط قوت و ضعف خاص خود را دارند.
گرایش به سمت رسانه بعنوان حوزه‌ای مطالعاتی به دهه 1920 در ایالات متحده بازمی‌گردد، وقتی كه فن‌آوری‌های نسبتاً جدید ارتباطات جمعی نظیر روزنامه، قیلم و رادیو مخاطبان زیادی را شكل می‌دادند؛ كه این عامل پتانسیلی به آنها می‌داد تا در مقیاسی فراگیر بر رفتار اجتماعی تاثیر بگذارند، امكانی كه در دوره‌های گذشته میسر نبود. شواهد بی‌پایه و اساس در باره اثرات تبلیغات نازی‌ها در اروپا و اشتیاق برای درك این مطلب كه رسانه‌های جدید چطور می‌توانند در خدمت مقاصد سیاسی و اقتصادی قرار بگیرند، گرایش به سمت اطلاعاتی دقیق‌تر درباره تاثیرات و كاربردهای رسانه‌ای را موجب شد. علوم نسبتاً جدید و پرنفوذ رفتاری و اجتماعی از عمده روش‌شناسی‌ها برای این دسته از تحقیقات بشمار می‌آمدند.
هم‌راستا با خواست جامعه علمی برای رسیدن به تعریفی روشن، در وهله نخست رسانه‌ها در این پارادیم بعنوان خدمات رفاهی و شناخته شده ارتباطات جمعی نظیر روزنامه، مجلات، فیلم، رادیو و بعدها تلویزیون، درنظر می‌آمدند. ارتباطات رسانه‌ای با انعكاس نگرانی‌های جامعه علمی نسبت به درك این پدیده در چارچوب روابط علّی و معلولی در وهله نخست، بعنوان فرایندی خطی فرض می‌شد: فرستنده پیامی را می‌سازد، این پیام وارد فن‌‌آوری‌های رسانه‌ای شده و این فن‌آوری‌ها پیام را تكثیر كرده و در سطحی گسترده برای مخاطبان توده‌ای و پراكنده پخش می‌كنند؛ كه این پیام در بین آنها اثرات خود را برجای می‌گذارد. تحقیق در این عرصه عمدتاً به سمت جداسازی و اندازه‌گیری مساعدت ویژه كه در هر مرحله از آن فرایند شكل می‌گرفت، تا کسب نتیجه نهایی، هدایت شده است. موثر بودن ارتباط بر اساس اینكه آیا تاثیرات مدنظر ارتباط‌گر بدست آمده یا خیر، ارزیابی می‌شد (تاثیراتی نظیر تغییر نگرش، رای دادن به سیاستمدار و یا خرید كالایی خاص).
این دیدگاه بسیار محدود به رسانه‌ها و فرایند ارتباط بنا به دلایلی وجود داشته و همچنان نیز یكی از دیدگاه‌های تاثیرگذار است. چنین دیدگاهی با تفكر عملی و رایج درباره نحوه عملكرد جهان و جایگاه ما در آن مرتبط است: چیزهایی كه رخ می‌دهند معلول چیزهایی هستند كه موجب رخ دادن آنها می‌شود- متعاقباً ما نیز با شناخت عوامل پدیده‌ها می‌توانیم كاری كنیم تا آنها حادث شوند. دریافت روش‌شناسی‌های علمی بعنوان یك هدف، تحقیقات در زمینه بررسی تاثیرات رسانه‌ای را بی‌طرفانه كرده است؛ رسانه‌هایی تصویری اشتباه از  تمركز و محدودیت‌های خاص خود به نمایش می‌گذارند. همچنین این دیدگاه در بردارنده نوعی سادگیِ سازش‌پذیر است. نظریه رسانه‌ای پیچیده را باید كنار گذاشت: ارتباط صرفاً یك فرایند است و رسانه‌ها تنها ابزار این ارتباطند- باید كاركرد آنها را یادگرفته و تكنیك‌های صحیح را برگزید، آنگاه خواهیم دید كه قادریم امور را در جهت منافع خود به پیش ببریم. مطالعه رسانه‌ها با تمركز بر رسانه‌های مجزا بعنوان ابزاری برای تاثیرگذاری از درگیر شدن محققان و موسسات با موضوعات انتقادی و سیاسی نظیر قدرت، مالكیت و كاربردهای اجتماعی رسانه‌ها، جلوگیری می‌كرد.
علیرغم به چالش كشیده شدن بسیاری از جنبه‌ها و محدودیت‌های این دیدگاه در دهه‌های اخیر، ولی قدرت هرمنوتیكی و كاربردهای عملی چنین دیدگاهی كه بر رسانه‌ها متمركز است، آن را در حال حاضر به دیدگاهی ماندگار بویژه در حوزه‌هایی همچون سیاستگذاری و برنامه‌ریزی‌های رسانه‌ای استراتژیك بدل كرده است به گونه‌ای كه دنیس مك‌كوئیل  آن را «پارادایم مسلط»  در نظریه رسانه‌ای می‌خواند (مك‌كوئیل، 1994).
این دیدگاه تا همین اواخر و بویژه در ایالات متحده پركاربردترین چارچوب برای تحقیقات كارشناسانه در حوزه دین و رسانه بوده است. چنین تحقیقاتی بر چند موضوع اصلی تمركز داشته‌اند: 1. توصیف و پیگیری تعاملات مذهبی با رسانه‌ها، 2. مقایسه انتقادی ارزش‌ها و محتوای رسانه‌ای بر اساس ارزش‌ها و محتوای مذهبی و 3. مطالعه اثرات كاربرد دینی رسانه‌ها با بررسی مسائلی چون مخاطبان برنامه‌های مذهبی، كاربردهای برنامه‌های مذهبی از سوی مخاطبان، میزان تاثیرگذاری برنامه‌های مذهبی در اموری چون روایت انجیل و تغییر نگرش و استراتژی‌های مربوط به كاربردهای مذهبی متنوع از رسانه‌ها.
چنین مطالعاتی در عرصه دین و رسانه بازگوكننده برخی فرضیات بی‌چون و چرا درباره چیستی رسانه‌ها، چیستی دین و چگونگی ارتباط میان این دو می‌باشد. دین حوزه‌ای از تجربه انسانی فرض می‌شود كه از رسانه‌ها و جهان رسانه‌ای جدا است. معنای مذهبی در وهله نخست توسط افراد مذهبی و بر اساس معیارها و اصول مذهبی متمایزشان، شكل گرفته و كنترل می‌شود. رسانه‌ها صرفاً ابزار یا مجرایی برای انتقال پیام‌های مذهبی مشخص به مخاطبان هدف هستند. كارایی و تاثیر ارتباط مذهبی بر اساس میزان تغییرات مدنظر ارتباط‌گر در رفتار سنجیده می‌شود.
دیدگاه ابزاری به رسانه‌ها در نیمه دوم قرن بیستم بنا به دلایلی شروع به تغییر كرده است. بحث ادامه‌دار و حل‌ناشدنی درباره رابطه میان خشونت رسانه‌ای قابل مشاهده و خشونت اجتماعی در ایالات متحده در دهه‌های 60 و 70 میلادی موجب بروز شك‌گرایی و حتی یاس و ناامیدی درباره ظرفیت تحقیق علمیِ صِرف برای حل و پیش‌بینی تاثیرات رسانه‌ای شد، به گونه‌ای كه بسیاری از محققان در جستجوی راه‌هایی جایگزین برای اندیشیدن درباره رسانه‌ها و رفتار انسانی رفتند. دركی روبه‌رشد نسبت به این حقیقت بوجود آمده بود كه رسانه‌های جمعی شناخته شده صرفاً بخشی از فرایند بسیار گسترده‌ترِ وساطت‌ اجتماعی بودند؛ فرایندی كه انسان‌ها در بطن آن پرورش می‌یابند و لزوم اندیشیدن درباره رسانه به گونه‌ای كه دربرگیرنده دركی وسیعتر از ارتباطات رسانه‌ای را باشد، احساس شد. آگاهی فزاینده نسبت به این مهم وجود داشت كه رسانه‌ها صرفاً مجاری خنثی برای انتقال اطلاعات و پیام نبوده و ویژگیِ خاص خود را دارند كه در پیام و همراه با محتوای آشكار آن را القا می‌كنند- رسانه‌ها جدا از تاثیرات مدنظر ارتباط‌گر، اثراتی دارند كه باید در نظر گرفته شوند. در چنین شرایط ناآرامی، دیدگاه‌های مرتبط با مطالعات رسانه‌ای در اروپا با تمركز بر موضوعاتی چون متن و معنا، رسانه و ایدئولوژی، مخاطبان رسانه و رسانه‌ها بعنوان عاملان ساخت فرهنگی، از این سو به آن سوی اقیانوس اطلس مورد توجه قرار گرفتند. این همگرایی عوامل موجب بسط مفهوم رسانه شد به گونه‌ای كه چگونگی درك و پذیرش رابطه میان دین و رسانه را تغییر داد.
این دیدگاه كه عمدتاً دیدگاهی فرهنگی تلقی می‌شد، از تمركز بر اثرات خاص رسانه‌های مجزا فاصله گرفته و به سمت نگاهی گرایش دارد كه كل جامعه یا فرهنگ را بعنوان پدیده‌ای رسانه‌ای شده می‌بیند كه در آن تمام قالب‌های رسانه‌ای دخیل هستند. در چنین دیدگاهی، اندیشیدن درباره دین و رسانه از دلمشغولی متمركز و بسیار محدود نسبت به چگونگی استفاده سازمان‌ها مذهبی از رسانه‌هایی خاص و اثراتی كه بدست می‌آورند به سمت دیدگاهی وسیعت‌تر نسبت به دین سوق می‌یابد كه در آن دین پدیده‌ای رسانه‌ای شده در بستر پهناور فرهنگِ میانجی‌گری در نظر گرفته می‌شود.
رویكرد فرهنگی جهان‌بینی نسبتاً متفاوتی نسبت به رویكرد علمی و مدرن دارد. در این دیدگاه توصیفات متنوع از واقعیت نه بعنوان بازنمایی‌های عینی از آنچه وجود دارد بلكه بعنوان نظراتی رسانه‌ای شده و ساخته شده كه دربردارنده خواسته‌های ویژه حاملان آنها بوده و در مسیر شناخت و دسترسی به منابع اجتماعی با دیگر ساخت‌ها رقابت می‌كند، در نظر گرفته می‌شوند. امروزه‌ دیگر رسانه‌ها بعنوان ابزاری مجزا كه باید مورد مطالعه قرار ‌گیرند، تلقی نمی‌شوند بلكه جزئی از پویایی جامعه هستند، واقعیتی رسانه‌ای شده كه نه تنها رسانه‌های تكنولوژیك ارتباط جمعی را شامل می‌شود بلكه كل فرایند وساطتِ زندگی را دربرمی‌گیرد. با فرض ارتباط درونی فرایندهای فرهنگی، رسانه‌ها را نباید ابزار حامل پیامی ثابت دانست، چراكه رسانه‌ها محلی هستند برای ساخت، بحث و بازسازی معنای فرهنگی در فرایندی مداوم از ثبات و تغییر ساختارها، روابط، معانی و ارزش‌های فرهنگی. 
از این روی، در سال‌های اخیر گرایش علمی به رسانه و دین از درك چگونگی بكارگیری رسانه‌ها از سوی گروه‌های مذهبی، چگونگی بازنمایی دین توسط رسانه‌ها و یا چگونگی گذار ارزش‌های مذهبی و رسانه‌ای از میان یكدیگر به سمت سوال از دین بعنوان پدیده‌ای رسانه‌ای شده، تغییر كرده است. دیدگاه الهیاتی به دین بعنوان حوزه‌ای مجزا از معرفت و عمل كه با معیارهای خاص خود اداره می‌شود، یا دیدگاه سازمانی به دین كه توسط مقامات مذهبی تعریف شده است از سوی این دیدگاه به چالش كشیده شده‌اند. بطور دقیق‌تر، دین سازه‌ای اجتماعی تلقی می‌شود كه از فرایندهای رسانه‌ای شده‌ای چون خلق، مجادله و مذاكره در درون خود و در ارتباط با محیط وسیعتری كه در آن قرار داشته و تمام زندگی را دربرمی‌گیرد، نشئت گرفته، بواسطه آنها بسط یافته و سازگاری می‌یابد. بنابراین،  مطالعه دین و رسانه باید به گونه‌ای بسط یابد كه رفتار آشفته، متنوع و گاهاً متناقض فردی و گروهی در زندگی روزانه رسانه‌ای شده كه معانی مذهبی به آن نسبت داده می‌شود، را دربرگیرد.
حال سوالات اصلی اینگونه تغییر می‌یابند: بررسی چگونگی رابطه درونی دین و رسانه به جای نحوه بكارگیری رسانه توسط دین ؟ آنچه ما بعنوان دین می‌شناسیم چگونه ساخته شده، شكل گرفته، عمل شده و توسط فعالیت‌های رسانه‌ای متفاوتی كه دربردارنده آن (دین) هستند، انتقال داده می‌شود‌؟ مطالعه عاملان اصلی دین - نظیر رهبران مذهبی، موسسات دینی و نظام‌های اعتقادی و رفتاری سازمان‌یافته- در هر جامعه‌ای اهمیت دارد. با این وجود، این نمودهای مشخص دین از منظری عمدتاً استدلالی صرفاً بازیگران عرصه گسترده‌تر وساطتِ مذهبی- اجتماعی هستند كه خود دربردارنده بازیگران بیشتر با قواعد نسبتاً متفاوتی است كه باید كشف شده و با یكدیگر ارتباط داشته باشند. 
نمی‌توان به راحتی مدعی شد كه پارادایم ابزاری در تحقیقات دین و رسانه دیگر جایی ندارد. همانند سایر حوزه‌های مطالعاتی در عرصه رسانه بویژه در كاربردهای بازاریابی و تبلیغات، دیدگاه رسانه به عنوان ابزاری برای انتقال پیام‌های خاص و آزمون و اندازه‌گیری تاثیر كاربردهای ویژه رسانه در جهت رسیدن به نتایجی خاص در بازاریابی مذهبی، تبلیغات و ساخت عرف  مورد استفاده قرار می‌گیرد.
با این وجود، نقطه قوّت تفكر استدلالی درباره ‌دین و رسانه این است كه این دیدگاه با واقع‌بینی بیشتر پیچیدگی رفتار مذهبی و فرایندهای میانجی‌گری در هر شرایط اجتماعی و فرهنگی و چگونگی ساخت شخصیت‌ دین بوسیله كاربردهای رسانه‌ای، همانطور كه دین خود را با آنها سازگار می‌كند، را در نظر می‌‌گیرد. نقطه ضعف آن نیز در این است كه با انتخاب چنین دیدگاه گسترده‌ای در قبال وساطت اجتماعی و دین، توصیف غنی آن ممكن است خیلی گنگ و دارای ارزش سیاسی و یا استراتژیك اندكی باشد.  با این حال، در عمل شخص خواهد دید كه تعدادی از مَجاز‌های اصلیِ رسانه‌ها در این دیدگاه دوباره رُخ می‌دهند. 

رسانه در مقام فرهنگ

مَجاز رسانه در مقام فرهنگ دركی را ارائه می‌دهد كه در آن رسانه محیطی است برای رشد اندام‌واره‌ها. بواسطه بال و پرگرفتن در محیط اجتماعی رسانه‌ای شده كه نه تنها نیازهای عملی ما برای رشد و نجات فیزیكی بلكه منابعی از نهادها و رفتارها برای ساخت نگرش، معنا و انسجام در درك بشری را فراهم می‌آورد، شخصیت‌مان شكل می‌گیرد. نمی‌توان گفت  كه صرفاً افرادی مستقل و خودمختار هستیم- قبل از هر چیز موجوداتی رسانه‌ای شده‌ایم. محیط‌های كلامی، اجتماعی و فیزیكی ما تفكیك‌ناپذیرند.
پیشرفت چشمگیر در بازاندیشی درباره رسانه در مقام فرهنگ در دهه‌های 60 و 70 میلادی در بریتانیا رخ داد، بخصوص بواسطه فعالیت‌های استوارت هال.  هال پا را از برداشت‌های دیرین از فرهنگ بعنوان مظهر تمدن روشنگری برگزیدگان فراتر گذاشته و در فرهنگ بعنوان زندگی‌ روزمره مردم نگریست و نظرات پیشین نخبگان را با مطالعه فرهنگ‌های مربوط به طبقات كارگر، اصلاح كرد. هال تحت تاثیر دیدگاه‌های انتقادی ماركسیسم، پویایی‌های فرهنگ بعنوان مجادلات یا چالش‌های میان نیروهای مسلط و حاشیه‌ای را مفهوم‌سازی كرد. سایر دیدگاه‌های فرهنگی بیشتر بر پویایی توافق همگانی و این مسئله تمركز كرده‌اند كه چطور گروه‌های دارای زبان و خواسته‌های مشترك در جهت ساخت معنا در نظامی بزرگتر با یكدیگر فعالیت می‌كنند. برای مثال، جیمز كری در ایالات متحده معتقد بود كه مطالعه رسانه باید از این دیدگاه صورت پذیرد كه رسانه‌ها چطور بعنوان اقداماتی آئینی برای حفظ انسجام فرهنگ عمل می‌كنند (كری 1989).
رویكردهای مربوط به اندیشیدن درباره رسانه‌ در مقام فرهنگ از برداشت‌های مردم‌شناسانه پیشین درباره فرهنگ فاصله می‌گیرد، برداشت‌هایی نسبتاً ثابت، قابل تشخیص و پایدار كه صرفاً از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و بازتولید می‌شوند. تقریباً‌ تمام فرهنگ‌های بشری پیوند‌هایی پویا، نسبتاً سیال و متنوع تلقی می‌شوند كه بطور مداوم از طریق چالش، رقابت و جدل میان مراكز قدرت متفاوت بازتولید و بازتعریف می‌شوند، مراكز قدرتی كه نهادها، گروه‌ها، زیرگروه‌ها و افراد را شكل داده و اصلاح می‌كنند. الگوهای وساطت می‌توانند با فراهم آوردن زمینه‌ای فرهنگی یا چارچوبی كه بر اساس آن تعاملات حادث می‌شوند، نشانگرهای مهمی در شكل‌گیری و هویت گروه‌های فرهنگی و خرده ‌فرهنگی باشند.
علاوه براین، مفهوم رسانه در مقام فرهنگ این نگاه به فرهنگ‌های مذهبی بعنوان ساختارهای ثابت معنا كه در ساختارها یا سلسله مراتب‌ها جای دارند، را به چالش می‌كشد؛ سلسله‌ مراتب‌هایی كه در فرایند پیشرفت «طبیعی» یا مقدّر، تكامل  یافته‌اند. انسجام فرهنگ‌ها و خرده فرهنگ‌های مذهبی بطور مداوم مورد بازبینی قرار گرفته و از طریق خواسته‌های سیاسی، ارتباطاتی، فرهنگی و مادی شكل می‌گیرند، خواسته‌هایی كه در جریانی مداوم و در جهت ثبات و تغییر عمل می‌كنند.  
دیدگاه رسانه در مقام فرهنگ همچنین این دریافت را به چالش می‌كشد كه ماهیت دیانت در یك جامعه به بهترین نحو از دریچه اظهارنظرات رسمی شناخته می‌شود. نظرات نخبگان مذهبی- نهادی صرفاً یك نظر در میان انبوهی از نظرات درنظر گرفته شده‌اند كه در بسیاری از موارد  بواسطه تسلط بر فرایندهای وساطت در بطن دین و یا از طریق انطباق ترجیحات رسانه‌ای مذهبی با فرهنگ‌های مسلط وساطت در بطن فرهنگی گسترده‌تر، قدرتی بیشتر بدست می‌آورند. برای مثال، ساختار آموزش الهیاتی كه در مسیحیت غربی و در دوران مدرن تكامل یافت، چیزی بیش از روشی كاربردی در جهت آماده‌سازی مردم برای امور عملی فعالیت معنوی است. فعالیت‌های فرهنگی در آموزش الهیاتی- انتخاب فعالیت‌های كلاس درس دانشگاهی (برای مثال ارائه مقالات و سمینارها)، مرتبط ساختن آموزش دینی با كتابخانه‌های بزرگ، آزمودن افراد برای فعالیت‌های دینی در حالی‌كه خواندن كتاب و نوشتن مقالات آكادمیك از شروط لازم است، اعطای گواهی‌نامه- تماماً رهبری مسیحیت مدرن را در فرهنگی كتاب‌محور و باسواد قرار داده به گونه‌ای كه با فرهنگ نخبگان باسواد كشورهای پیشرفته غربی هم‌طراز شده اما اغلب با فرهنگ عملی روزانه مسیحیان غیرورحانی در اختلاف است. فرهنگ رسانه‌ایِ رهبری مسیحیت بطور چشمگیری از سوی فرهنگ رسانه‌ایِ فن‌آوری‌های دیجیتال كه نسل‌های جدید در درون آن پرورش می‌یابند، به چالش كشیده است. نگاه به رسانه‌ها از منظری فرهنگی سوالاتی را پیش می‌كشد. نظرات رسمی و غیررسمی در سنت‌های مذهبی كدامند و این دیدگاه‌ها به چه روشی با فعالیت‌های رسانه‌ای ویژه همداستان شده و یا در آنها جای گرفته‌اند؟ ساختار و فعالیت‌های قدرت رسمی در یك دین بواسطه سازگاری با سایر فرهنگ‌های وساطت، چگونه به چالش كشیده می‌شوند؟  مردم در درون و یا خارج از سنت‌های دینی خاص به چه طریقی وجوه نمادها، رفتارها و زبان دینی رسانه‌ای شده را با فرایندهای معناسازی دینی مخصوص خود، تطبیق می‌دهند؟

رسانه در مقام صنعت

رایج‌ترین كاربرد اصطلاح رسانه در حال حاضر در قالب اسم جمعی است برای اشاره به مجموعه نهادها، فعالیت‌ها، ساختارهای اقتصادی و روش‌های زیباشناختی خدمات اجتماعی نظیر روزنامه‌ها، فیلم‌های سینمایی، رادیو، ناشران كتاب، تلویزیون و صنایع خلاق وابسته (همچون تبلیغات، بازاریابی و طراحی گرافیكی) كه به آنها سرویس می‌دهند.
از آنجا كه هر نوع از ارتباطات رسانه‌ای شده فعالیتی اجتماعی است، هر رسانه نیازمند زیرساخت‌های اجتماعی حمایت‌كننده بمنظور عمل كردن است. برای مثال، اگر لوازم مورد نیاز برای نوشتن و راهی برای رساندن نامه به دست فرد موردنظر نداشته باشیم و مخاطب ما نیز توانایی خواندن یا دسترسی به فرد سومی كه قادر به خواندن است نداشته باشد، قادر نخواهیم بود نامه‌ای به دوست خود نوشته و آن را ارسال كنیم. بنابراین هر رسانه جدید قبل از اینكه بتواند به عنوان یك رسانه اجتماعی موثر عمل كند، باید زیرساخت‌ اجتماعی یا صنعتی حمایت‌كننده را توسعه دهد. این زیرساخت صنعتی شامل زبانی مشترك، الگوهای زبانی یا سواد متناسب با رسانه جدید، ابزاری برای آموزش یا معرفی تا آن سوادها را به نسل‌های جدید انتقال دهد، تامین سریع و قابل اطمینان مواد و فن‌آوری‌های مورد نیاز توسط رسانه (برای مثال، پوست گوسفند، نی‌های نیزار، كاغذ كتان یا خمیر چوب برای نوشتن، مطبوعات چاپی، جوهر و كاغذ فراوان، جاده‌هایی برای پخش و فروشندگانی برای فروش و غیره...)، چارچوبی از تفاهم‌نامه‌ها، مقررات قانونی و ساختارهای سیاستگذاری برای مدیریت و ادغام فعالیت‌های جدید و مراكز جدید قدرت در جوامع موجود، می‌شود.
بدون این عوامل صنعتی هیچ رسانه‌ای قادر نخواهد بود بعنوان نوعی پایدار از ارتباط در جامعه مطرح شود. با این حال، این صنعت به محض اینكه  پایدار شود به یكی از مراكز جدید قدرت تبدیل می‌شود. سوادهای جدید آن (صنعت رسانه‌ای) معرفت‌شناسی‌های دیرین، ساختارهای زبان و جهان‌بینی‌ها را به چالش می‌كشند. فعالیت‌های ارتباطاتی جدید شبكه‌ها و ساختارهای اجتماعی موجود كه حول فعالیت‌های قدیمی ایجاد شده‌اند را به چالش می‌كشد. رهبران جدید آن جایگزین رهبرانی قدیمی می‌شوند كه قدرت‌شان در فعالیت‌های رسانه‌ای قدیمی ریشه داشته است. تحقیق درباره چگونگی سازماندهی و عملكرد رسانه‌ها در مقام صنایع در پنج دهه گذشته بخاطر قدرت برجسته‌ای كه رسانه‌ها در جوامع مدرن بدست آوردند، حوزه مطالعاتی مهم بوده است.
ویژگی رسانه‌ها در مقام صنایع كاربردهای مهمی در نحوه بررسی و مفهوم‌سازی دین و رسانه دارد. توانایی شخصیت‌های مذهبی در انتقال پیام و دیدگاه‌های خود به اجتماعی وسیع‌تر بطور  چشمگیری تحت تاثیر این موضوع قرار دارد كه تا چه اندازه قادرند زبان و فعالیت‌های دین كه در بطن بسترهای ویژه فرهنگی- رسانه‌ای ایجاد شده‌اند را به زبان‌های مورد نیاز، خواست‌های صنعتی و فرهنگ‌های صنایع رسانه‌ای اصلی ترجمه كنند.  در عوض، بسط زبان‌ها و فعالیت‌های جدید رسانه‌‌های نوظهور تعابیر و رفتارهای جدید دینی را نیز موجب می‌شوند.
توانایی شخصیت‌های مذهبی در انطباق رفتارها یا پیام‌هایشان در جهت شكل‌دهی به روابط سودمند دوجانبه یا هم‌پیمانی اقتصادی با صنایع رسانه‌ای در حال رشد، عاملی مهم در برخی از تغییرات عمده روی داده در بطن دین بوده است. همانطور كه نویسندگانی چون ادواردز  و آیزنشتاین  نشان داده‌اند، یكی از عوامل مهم در پیشرفت و تاثیرگذاری اصلاحات مارتین لوتر  در بطن مسیحیت اروپایی در اوایل قرن 16ام میلادی اتحاد مارتین لوتر با چاپخانه‌داران تجاری آن زمان و توانایی‌اش در ایجاد و انتقال دیدگاه اصلاح‌شده‌اش درباره ایمان مسیحی بود، به نحوی كه با فرایندهای تولید و تجارت نشر سازگاری یافت (ادواردز 1994، آیزنشتاین 1979). موردی مشابه برای مسیحیت پروتستان و توانایی متاخرتر آن بمنظور سازگاری هرچه بیشتر با نیازهای بازار كالا در عرصه رسانه‌های الكترونیك بوجود آمد. (كلارك 2007، هورسفیلد 1984، مور 1994). بخشی از این تاثیرگذاری احتمالاً دربرگیرنده روش‌هایی‌ست كه بواسطه آنها تغییرات رخ داده در صنایع رسانه‌ای با تغییر الویت‌های وساطت اجتماعی  ساختارهای اجتماعی را تحت تاثیر قرار می‌دهند، به گونه‌ای كه برای برخی از نمودهای دین در مقایسه با برخی دیگر برتری قائل شود.
اندیشیدن درباره رسانه‌ در مقام صنعت سوالات دیگری را نیز در مطالعه دین و رسانه برمی‌انگیزد. نظام‌های مهم صنایع رسانه‌ای به چه نحوی در خدمت ایدئولوژی‌های خاص قرار می‌گیرند، به طوری كه ممكن است از ایدئولوژی‌های دینی حمایت كرده و یا آنها را به چالش بكشند؟ ساختارهای اقتصادی و نیازهای صنایع رسانه‌ای به چه طریقی از نهادهای دینی می‌خواهند تا برای مشاركت با آنها خود را بازسازی كنند؟ ایدئولوژی‌های حرفه‌ای و فعالیت‌های كاری افراد شاغل در عرصه رسانه چگونه نهادها و فعالیت‌های اجتماعی مرتبط با آنها نظیر دین را تحت تاثیر قرار می‌دهند؟ عوامل سیاسی و اجتماعی نظیر مالكیت فن‌آوری‌های رسانه‌ای، دسترسی به رسانه و مراكز قدرت كه ساخته صنایع رسانه‌ای هستند، چگونه فرهنگ و انتشار قدرت در بطن نهادهای دینی را شكل داده‌اند؟

رسانه در مقام متن

براساس مَجاز رسانه در مقام متن تنها راهی كه می‌توانیم بوسیله آن دنیا را معنا كنیم، استفاده از زبان است و زبان می‌تواند تنها از طریق متون میانجی عمل كند. از این روی، رویكردی عمده در اندیشیدن درباره رسانه، نظریه‌پردازی و مطالعه متون و تجربه متنی است. در دیدگاهی استدلالی چنین رویكردی چیزی بیش از پیداكردن محتوای آشكار را دربرمی‌گیرد. متن رسانه‌ای در گسترده‌ترین كاربردش، به هر ساختار برجسته‌ای كه از نشانه‌ها و رمزگان فرهنگی بمنظور فهماندن یا برانگیختن معنایی مشترك استفاده كند، اطلاق می‌گردد. در این معنای وسیع، شناخت و كنش دینی تنها در متون حفظ می‌شود و از این روی یكی از جنبه‌های مهم شناخت رابطه میان دین و رسانه، شامل مطالعه متن و رفتارهای متنی در جریان ساخت و ارتباط معنای دینی می‌شود. این معنا چیزی عینی نیست كه منتظر باشد كسی آن را كشف كرده و توضیح دهد. معنا بواسطه عاملیت نشانه ساخته می‌شود؛ نه به شكلی طبیعی و اختیاری بلكه در بطن سنت‌هایِ كنشِ متنی كه دربردارنده افراد و گروه‌هایی است كه برای ساخت دركی مشترك و متباین با یكدیگر همكاری و رقابت می‌كنند. این فرایندی است كه بطور مداوم در جریان است و صورت‌های گوناگون كنش متنی نظیر رمزگان، اساطیر، گفتمان‌ها، ژانرها، بینامتنیّت ، سرمایه نمادین و حیات متن در فرایند گردش را شامل می‌شود.
هرچند رویكرد ابزاری به رسانه‌ها بر قدرت اعطایی رسانه‌ها به تهیه‌كننده یا شخصی كه این وسیله را كنترل می‌كند، تمركز دارد اما در رویكرد متنی قدرت رسانه‌ای توزیعی‌تر انگاشته می‌‌شود. دریافت‌ها، جایگاه‌ها و روابط در شرایط رسانه‌ای نه ساده هستند و نه ثابت. مطالعات مربوط به بررسی چگونگی دریافت و استفاده مخاطبان از رسانه در بطن سنت متنی، مخاطبان را نه دریافت‌كنندگانی منفعل بلكه عاملانی فعال در فرایند ارتباطات و ساخت معنا می‌پندارد. در نظر برخی این رویكرد سیال‌تر در ارتباطات بعنوان نتیجه مورد قبول میان تولید و دریافت، بدین معناست كه ما باید مفهوم مدنظر خود از «رسانه» بعنوان مصنوعی فیزیكی (همچون كتاب، رادیو و تلویزیون) را تغییر داده و در عوض رسانه را فضایی ذهنی و فیزیكی از تعامل میان شخص تولیدكننده پیام در قالبی خاص از رسانه، خودِ قالب رسانه‌ای و آنچه فرد دریافت‌كننده با پیام انجام می‌دهد، درنظر بگیریم. این «خوانش» فردی جدید كه از سوی فرد شكل گرفته است در مرحله بعد خود به متنی جدید تبدیل می‌شود (لوئیس 2005).
آنجا كه متون رسانه‌ای ابزاری قدرتمند قلمداد می‌شوند تا قدرت كسانی را كه منابع تولید آنها را در اختیار دارند، توسعه بخشند، این نحوه نگریستن به رسانه و دین بطور چشمگیری عقیده اقتدار دینی مفروض در رویكرد ابزاری را به چالش می‌كشد.در رویكرد متنی رسانه‌ها همچنان قدرت دارند و قدرت كسانی‌كه تولید و انتشار آنها را در اختیار دارند نیز افزایش یافته است ولی این قدرت مطلق نیست. قدرت از تعامل و مذاكره فرهنگی پیچیده میان تولیدكنندگان پیام، متون پیام‌ها و دریافت‌كنندگان و كاربران پیام برمی‌خیزد. قدرت رهبری دینی و ارتباطات، قدرتی محض نیست كه بواسطه آن بتوان معانی مدنظر یك فرد را بر سایرین تحمیل كرد. اقتدار دینی از تعامل و مذاكره موثرِ نظرات و معنا میان تولیدكنندگان و مصرف‌كنندگان متون برمی‌خیزد.
 استعاره رسانه در مقام متن در بطن مسیحیت استعاره‌ای تاثیرگذار بوده است. مسیحیت دینی متن‌محور با حسّی قوی است كه ارزش‌ها و عقاید معرف آن را می‌بایست در متون رسانه‌ای شده تاریخی جستجو كرد. با این حال، عقایدی متعارض و متنوع درباره  چیستی این «متون» و چگونگی استخراج معانی و نظرات صحیح از این متون وجود دارد. عقاید مذكور در امتداد یك پیوستار قرار می‌گیرند، پیوستاری از عینیت متنی بنیادگرایانه كه اسناد نگاشته شده خاص (در حال حاضر چاپ شده) را بعنوان نوشته‌هایی بی قید و شرط از نظر فرهنگی می‌بیند كه از سوی خدا دیكته شده و در تمام حوزه‌های دانش و تمام دوران معتبر هستند. از دیدگاه‌هایی دیگر، متون دینی نظیر انجیل متونی پرقدرت تصور می‌شوند كه قادرند بر مردم تاثیر بگذارند، حال یا از طریق محتوای متون و حتی خودِ شئیِ مادی و در این صورت بی‌حرمتی با متن در حكم تحریف گفته‌های خداوند است. د رتقابل با این دیدگاه، رویكردی پساساختارگرایانه وجود دارد كه متون مسیحی نگاشته شده را متونی بدون مولف، اشباع شده از ایدئولوژی و اسنادی تاریخی می‌انگارد كه مستلزم ساختارشكنی انتقادی و رادیكال و بازسازی خلاقانه هستند.
ظهور علوم تجربی در اواخر قرن 19 و اوایل قرن بیستم میلادی، نیوریی محرك در بین متفكران كلیساهای مسیحی ایجاد كرد تا روش‌هایی عملی را كارگرفته و اعتبار تاریخی متون بنیادین مسیحیت را بطور عینی ، بویژه كتاب مقدس، بازسازی كنند. با این وجود، علاقه به متن به امور خاصی محدود بود. بنا به گفته گمبل  در اوایل دهه 1990، تحقیقات عظیم صورت گرفته در قرون 19 و 20 میلادی بروی موضوعات مرتبط با كتاب مقدس، بطور گسترده‌ای در راستای ایجاد «محتوای مدارك و اسناد، شبكه‌های الهیاتی و زمانی و سوالاتی مشابه» بودند (گمبل ix، 42: 1995). وی ادامه می‌دهد، موضوعات گسترده‌تر مرتبط با متن از منظری رسانه‌ای همچون پرسش‌هایی درباره تولید، حمایت مالی، انتشار، مالكیت و استفاده از كتاب، بطور معناداری نادیده گرفته می‌شدند.
رویكردهای تغییر یافته درباره ماهیت متن و تجربه متنی فرصت‌هایی جدید برای بازاندیشی در تعامل میان دین و رسانه می‌گشایند. متون برای ساخت و وساطت نظرات، اعمال و زندگی نهادی مذهبی چگونه از قدرت استفاده كرده و آن را بكار می‌برند؟ متون برای ایجاد یا محدودسازی تنوعِ تجارب و نظرات مذهبی چگونه عمل می‌كنند؟ متون و تجربه متنی چگونه در ایجاد انسجام و هویت دینی مشاركت دارند؟ در تفسیر متون اقتدار چه جایگاهی دارد و نظریه دریافت خواننده برای اقتدار مذهبی چه كاربردهایی دارد؟ متون مذهبی چگونه بكار گرفته می‌شوند و از چه لحاظی عملكرد آنها جزئی از فرایند ساخت معنای را تشكیل می‌دهد؟

رسانه در مقام فن‌آوری

مفهوم رسانه در مقام فن‌آوری، فن‌آوری‌های رسانه‌ای را صرفاً حاملان خنثی محتوا در نظر نمی‌گیرد بلكه آنها را دارای ویژگی‌های خاص تكنولوژیك، اجتماعی و فیزیكی می‌بیند كه به بخش‌های مكمل ارتباطات بدل شده‌اند. در اواخر دهه 1940 و اوایل 1950 یكی از نویسندگان متاخری كه چنین دیدگاهی را مطرح ساخت، اقتصاددان كانادایی به نام هارولد اینیس  بود (اینیس1950، 1951). نظرات اینیس توسط همكارش در دانشگاه تورنتو، مارشال مك ‌لوهان  بسط و رواج یافت.
تمركز بر رسانه در مقام فن‌آوری تصور ابزاری مسلط آن دوران را به چالش كشید؛ تصوری كه موضوع مهم ویژگی‌های حسی و تكنولوژیك رسانه و نحوه ساخت ارتباط و تاثیر بر جامعه از سوی رسانه را نادیده می‌گرفت. نوع رسانه بوسیله ترجیح انواع خاصی از پیام  بر پیام دیگر و نیز افزودن الویت‌های حسی خاص به محتوا، به ارتباط آرامش می‌بخشد. از این روی، تمام فرایند ارتباط باید بعنوان «محتوا در قالب» درك شده و بنا به گفته مك ‌لوهان وقتی تمام راه‌ها بسته شده باشد، قالب ارتباط در مقایسه با محتوا از اهمیت بیشتری برخوردار است و بطور خلاصه «رسانه پیام است»  (مك لوهان 1964).
مك لوهان معتقد بود فن‌آوری‌های ارتباطی با هدف قراردادن و بسط عملكردها و حواس انسانی خاص، فعالیت می‌كنند. در این فرایند، دریافت‌ها و ادراكات مرتبط با آن حواس خاص، تحت تاثیر قرار می‌گیرند. وقتی فن‌آوری‌های جدید در جامعه‌ای پذیرفته شده و گسترش یابند، تجارب و آگاهی جدید و وسیع‌تری را ایجاد می‌كنند. این تغییرات نامحسوس هستند- تغییر در عادات ادراكی و نحوه تفكر كه با قالب‌های جدید ارتباط همراه هستند، بجای تحمیل شدید به آهستگی و آرامی وارد یك فرهنگ می‌شوند. با این همه، نتیجه اینكه وساطت‌های مختلف پدیده‌ها دریافت‌های متفاوتی از آن پدیده‌ها را در بین مردم موجب می‌شود، بدون آنكه افراد لزوماً از این موضوع آگاه باشند كه دریافت‌های آنها متفاوت است. 
انتقادات و حتی تمسخر‌های زیادی نسبت به این رویكرد مطرح شده است. با این وجود، مَجاز رسانه در مقام فن‌آوری برای درهم شكستن تسلط رویكرد ابزاری مهم بوده است. نگرش‌های این مَجاز بواسطه تحقیقاتی متنوع و گسترده‌ در زمینه تعامل میان فن‌آوری‌ ، جامعه و مادیّت تجربه ارتباطاتی، بسط یافته است. برای نمونه، می‌رویتز  مفهوم نظریه رسانه‌ای را با بررسی این مهم بسط می‌دهدكه رسانه‌های مختلف چگونه با ساخت الگوهایی اساساً متفاوت برای شكل‌گیری هویت گروهی، اجتماعی شدن و سلسله مراتب اجتماعی، تغییرات اجتماعی را در مقیایس وسیع موجب می‌شوند (می‌رویتز 1994).
این مَجاز بدون اینكه به یك قالب ذهنی جزم‌اندیشانه مبتلا شود، سوالات گوناگونی در حوزه مطالعاتی دین و رسانه مطرح می‌كند. این سه بستر دینی را مقایسه كنید: تبادل عقاید دینی در شبكه‌ای اینترنتی؛ حضور در كلیسایی بزرگ با نورافكن‌های درخشان، موسیقی بلندی كه از بلندگوها پخش می‌شود و پروجكشن‌های چندگانه؛ نشستن در كلیسایی كوچك در حومه شهر و جاییكه به تقویت صدا نیاز ندارد و آواز با صدای یك پیانوی كوچك همراه می‌شود. حضور و در دسترس بودن قالب‌های رسانه‌ای خاص از چه لحاظی (به چه طرقی) گونه‌های خاص كنش و درك دینی را در مقایسه با دینی كه بطور متفاوت رسانه‌ای شده ، بر می‌انگیزد و عواقب اجتماعی آن چیست؟ مشخصه‌های حسی رسانه‌ها كه ارتباط بواسطه آنها رخ می‌دهد، به چه طریقی گونه‌های مذهبی خاص را در مقایسه با انواعی دیگر مشروعیت بخشیده و دریافت را شكل می‌دهند و نتایج سیاسی و اجتماعی آن چیست؟ رسانه‌های خاص از چه لحاظ مستلزم ساخت گونه‌های ویژه روابط و ساختارهای اجتماعی و یا ایجاد تغییر در آنها هستند، و این موضوع چه عواقبی برای دین درپی دارد؟ همكاری‌های نسبی ایجاد شده در فرایند ساخت معنا توسط محتوای ارتباطات و قالب وساطت‌اش كدامند؟ برای مثال، دیوید مورگان  معتقد است میان آن‌دسته از رسانه‌ها یا قالب‌های ارتباطی كه محتوای ارتباط و قالب آن آشكارا از یكدیگر قابل تمییزند و دسته‌ای دیگر كه در آن‌ها تمایز میان محتوا و قالب مبهم بوده و یا عمداً درهم‌آمیخته شده‌اند، تفاوت وجود دارد. وی بحث خود را چنین ادامه می‌دهد كه هر وساطتی كه فرد را از ماهیت مادی‌اش آگاه سازد، حالت بازنمایی را از استدلالی به استعاری تبدیل می‌كند كه ابزار متفاوتی نیز برای تحلیل نیاز دارد. «وقتی رسانه عینیت می‌یابد، وقتی به جای تمكین كردن فرایند عمل را آغاز می‌كند، نسبت به آن آگاه می‌شویم... معنا داخل، همراه و زیر پوست عناصر فیزیك رسانه قرار دارد» (مورگان 5-4: a1998). قالب‌های رسانه‌ای ویژه به چه طریقی الگوهای سازمانی یا سلسله مراتب را در نظم اجتماعی پدیده‌های دینی و برداشت‌ها از قدرت و اقتدار دینی ایجاد می‌كنند؟
  Denis McQuail
  The dominant paradigm
  Institution building
  Edwards
  Eisenstein
  کشیش مجدِد و مترجم انجیل به‌زبان آلمانی و یک تجدیدنظرطلب مذهبی بود. او یکی از تاثیرگذارترین شخصیت‌ها در تاریخ آیین مسیحیت و از پیشوایان نهضت اصلاحات پروتستانی به شمار می‌رود. لوتر به تاریخ ۱۰ نوامبر ۱۴۸۳ در آیزلبن آلمان زاده شد و در ۱۸ فوریه ۱۵۴۶ درگذشت. عناصر اصلی الهیات لوتر در این فرمول قابل نمایش است: «تنها مسیح، اعتقاد، بخشش، کتاب»
  Intertextuality
  Gamble
  Harold Innis
  Marshall McLuhan
  "The Medium is the Message"
  Meyrowitz
  David Morgan

تماس با هنر اسلامی

نشانی

نشانی دفتر مرکزی
ایران ؛ قم؛ بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ ، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، طبقه دوم، خبرگزاری ابنا
تلفن دفتر مرکزی : +98 25 32131323
فاکس دفتر مرکزی : +98 25 32131258

شبکه‌های اجتماعی

تماس

تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ابنا الرسول (ص) تهران می‌باشد