در حال بارگذاری؛ صبور باشید
منبع :
پنجشنبه

۲۵ آبان ۱۳۹۱

۲۰:۳۰:۰۰
53565

گفتگوی اختصاصی سایت هنر اسلامی با مظفر قربان نژاد مدرس تعزیه قسمت اول

من تعزیه را از بچه خوانی آغاز کردم

قسمت اول گفتگوی اختصاصی سایت هنر اسلامی با مظفر قربان نژاد مدرس تعزیه و تعزیه خوان پیشکسوت را می خوانید. قربان نژاد در این گفتگو به نحوه آشنایی خود با تعزیه و طی مراحل رشد در این هنر می پردازد و از ظرافت ها و زیبایی های تعزیه سخن می گوید.



چطور شد كه وارد تعزيه شديد؟
ما در شهرستان رشت زندگی می كرديم وپدرم از مداح های رشت بود. من از کودکی كنارش می ايستادم و به اتفاق ايشان مداحی می كردم. خوب معمولاً در روستاهای شهرستان رشت حسينيه نيست، اما در خانه ها هفته ها مراسم هست.
چه سالی؟
من حدوداً هشت سالم بود، من 55 سال دارم ومتولد 36 هستم ودقيقاً 7-8 سالم بود. "هيئت متوسلين به جواد الائمه"، اين هيئت سه قسمت بود: قسمت اول مداحی بود، قسمت دوم يك روحانی احکام می گفت، وقسمت بعد هم تعزیه بود. ساعت 2 شروع می شد تا ساعت 6 غروب كه تمام می شد. من وپدرم به عنوان مداح به آنجا می رفتيم،پدرم مقدمه روضه را می خواند، وقتی به يك جايی می رسيد، من بلند می شدم با او می خواندم.
بعد گفتم اينجا كه تعزیه است منم تا حالا نديده بودم، اولين بارم بود وبرایم تازگی داشت، به پدرم گفتم :من می خواهم تعزیه ببینم. گفت من می روم يك جای ديگه روضه دارم تو بمان. من آنجا نشستم. آن روز تعزیه را نگاه كردم ورفتم. هفته بعد باز طبق روال آنجا آمدم و چون من می خواندم، يك نقش كوچك گرفتم، تعزیه وفات حضرت رقيه يك مجلس سواست اين را ما در وفات حضرت رقيه در تهران می خوانيم اما در تعزیه بازار شام می خوانيم، ورود اهل بيت می خوانيم. اما در استان گيلان تعزیه وفات حضرت رقيه مراسم جدايی دارد، قسمت های مختلفی دارد مثل آمدن هنده ، آمدن دختر يزيد دارد، آهنگ ها، سبك ها، و آيين های مختلف.
اين دختر يزيد را به من دادند؛ گفتند می خوانی؟ گفتم بله، صدايمان هم خوب بود و نقش را گرفتم. ولی خراب كردم، خوب اولين بارم بود. آمدم بيرون با بچه ها بازی كنم يكی‌ از همسن وسالهايمان گفت خوب تو كه بلد نبودی تعزیه بخوانی برای چی تعزیه را خراب كردی؟. يك اتفاق وشايد يك لجبازی با آن بچه باعث شد كه به پدرم گفتم من می خواهم تعزیه خوان بشوم، من هر هفته آنجا می رفتم. هر هفته طبق قرار آنجا پاتوق ما بود. خرده خرده از آنجا به تهران و مسلم رسيديم. نسخه های بچه خوانی از آنجا شروع شد يك سال كامل من هفته ها به آن روضه در آنجا می رفتم وبچه خوانی می كردم.
از آنجا باز خدا رحمت كنه يكی از اساتيد آقای بهاری من را برای بچه خوانی برون مرزی انتخاب كرد، برون استان گيلان، كه قديم ما نه ماه می رفتيم تعزیه خوانی. يعنی از اول بهار يا قبل از بهار به استان مازندران می رفتيم چون در استان ما برنج كاری وبرنج بری بود تعزیه كم می شد. می آمديم در خطه لب دريا مثل هتل قو، شهسوار، چالوس، تو اين منطقه شهرنشين تعزیه می خوانديم. بعضی مواقع اتفاق می افتاد اين نه ماه فقط يكی‌ دو بار می آمديم ديدن پدر ومادرمان و برمی گشتيم.
نزديك دو سال در خدمت آقای بهاری بودم. ديگر بچه خوان قدری شده بودم. بچه خوانی را الان می گويند رقيه. ولی‌ دوره ما بچه خوانی اينها نبود. دوره ما بچه خوانی، امام حسن وامام حسين ونقشهای بزرگ بود درتعزیه مالك اشتر، كه يك روزی مالك اشتر می آيد امام حسين را می برد به هوای اينكه با حضرت علی(ع) برود وآنجا بجنگد كه داستانی دارد. گرو گذاشتن امام حسن (ع)وامام حسين(ع)، حضرت علی(ع) این ها را گرو می گذارد واز يك يهودی پول می گيرد وبه يك فقير می دهد كه آن اذيتش می كند، نسخه بسيار قدری‌ است. خود طفلان مسلم استان گيلان بسيار سنگين است. علی(ع) درجنگ خيبر بچه خوانی دارد، چون علی(ع) 13 ساله دارد. يك سری نسخه های اينجوری برای طفلان بود، آواز خوانی بود، ما در تعزیه ديالوگ نداشتيم. حتی سكينه (س) هم آواز می خواند. الان به دليل كمبود حجم صدا دختر بچه ها را برمی دارند می آورند در تعزیه كه يك خلاف است، می گويند ديالوگ بگو. ولی آن موقع بايد صدا داشتی.
ما اين طبقه بندی در تعزیه را داريم. هميشه شعارمان است ومن در كلاس هايم می‌ گويم «يك بچه خوان خوب كه بتواند طفلان مسلم را خوب بخواند يك روزی قاسم خوان خوب می شود ويك قاسم خوان خوب می تواند علی اكبر خوان خوب شود ويك علی اكبر خوان اگر صدایش رها بود وباز بود، می تواند يك شهادت خوان خوب شود وگرنه اگر افت صدا داشت می تواند زنانه خوانی وارد بشود، برود در زنانه خوانی و كارهای‌ زنانه خوانی‌ انجام بدهد تا پير شود و امام خوان شود و يا اگه قدرت داشته باشد به شهادت خوانی می رود ودر طبقه شهادت خوانی می ايستد تا زمانی كه پير شود وبه امام خوانی برسد.»
اين طبق بندی را ما گذرانديم تا اين لحظه ای كه در خدمت شما هستيم. اساتيدی كه من در استان گيلان در خدمتشان بودم، يك سری در تعزیه از آنها درس گرفتم كه مثل آقای بهاری‌ بود مثل آقای سحرخيز بود، خدا رحمتشان كند آن نسل ما همه رفتند. يعنی از آن زمانی كه ما بوديم فقط دو نفر زنده اند وبقيه همه رفتند. بعد حدود 8 سال مستقيم در خدمت آقای صمصام بودم كه يكی‌ از بزرگان تعزیه بود وكسب فيض زيادی از محضر آقای مير احمد كردم، مير احمد خمامی، كه يكی از اسطوره های گيلان هست، خدا حفظش كند. واز اين اساتيد ما تا سال آخرای 55 در استان گيلان بوديم ، گاهی می آمدم تهران و با تعزیه خوان های تهران كه آن موقع و در آن سال ها پاتوق ما امام زاده حسن بود، تعزیه می خواندم.
امام زاده حسن تعزیه دوره ای بود، همان كه ما در گیلان داشتيم اينجا هم بود. امام زاده داوود بود. پدر بزرگ آقای ميرزاعلی‌ كه الان نقالی می كند يكی‌ از عده برهای‌ بزرگ تهران بود كه به تقی‌ عشقی‌ معروف بود چون امام زاده داوود دست ايشان بود. شش ماه بهار وتابستان را ايشان آنجا تعزیه داشت، تعزیه خوان های ديگر تحت قرارداد ايشان بودند، اجير می‌كرد و می‌خوانند و دو سه ماهی‌ هم ما در خدمت ايشان بوديم و امام زاده داوود بوديم. می آمدم و می رفتم، ماندگار نبودم، گاهی اوقات كه برای تعزیه خوان های رشت دلتنگ می شدم ، از تهران می‌ آمدم و چند ماهی با اين بچه ها تعزیه می خواندم و می رفتم. ولی‌ از سال آخرای‌ 55 ديگر به تهران آمدم وقصد ماندگاری‌ گرفتم.
زمانی‌ كه شما در رشت بوديد واز بچه خوانی شروع کردید و بعد علی‌ اكبر و تا به امروز يك سؤالی‌ برايمان پيش می آيد، تعزیه هايی مثل شاه زاده ابراهيم يا امام زاده هاشم وديگر كه من الان خاطرم نيست وشما خوب می‌دانيد، ويژه اينها در رشت خوانده می‌ شد يا نه؟
در هر منطقه ای از ايران و در هر استانی‌ از ايران برای‌ خودش امام زاده هايی‌ دارد كه تعزیه هايشان موجود است ومردم آن منطقه خيلی‌ شديد به اين آدم ها علاقه دارند مثل همين منطقه ای كه شما اشاره کردید. شاه زاده ابراهيمی كه در استان گيلان است ومردم كه در استان گيلان هستند شايد بعضی‌ از دوستان اين حرف من را يك جور ديگر برداشت كنند ولی به عنوان ابوالفضل آن منطقه شهرت دارد عين حضرت عباسی كه در تهران وآذری ها وكسانی‌ كه بهش اعتقاد دارند واز او معجزه و حاجت می‌گيرند، در استان گيلان از وجود مقدس اين امام زاده آمدند حاجت گرفتند ومن يادم هست در زمان بچگ‍ی خودم با پدرم از سه ماه فصل تابستان ما دو ماه آنجا بوديم ومی‌ خوانديم. چون پدرم مداحی می‌ كرد من در كنارش در شاه زاده ابراهيم مداحی‌ می كرديم ومن يادم هست موتور برق شاه زاده ابراهيم را يك مرد ارمنی‌ آورد و گذاشت. دخترش فلج بود، آقا دختر ايشان را شفا داد وبه قول خودمان با ويلچر آمد و با پای‌ خودش برگشت.
اين تعزیه ها در استان گيلان جزء تعزیه های‌ الگوی استان گيلان است. يعنی‌ اگر شما هر تعزیه ای در استان گيلان بخوانيد ولی اين را  نخوانيد اصلاً مورد قبول نيست. امكان دارد در يك دهه كه مثلاً 15 روز يا 20 روز، الان دهه  شده، زمان قديم دهه نبوده الان تعزیه شده 10روز ولی‌ قديم ما در استان گيلان 30 تا تعزیه می‌ خوانديم يعنی 30 روز يك جا می‌ ايستاديم، 25 روز يك جا می‌ ايستاديم واين 20-25 روز باعث می‌ شد كه ما تعزیه های غريب هم می خوانديم، تنها به حر وعلی عباس وعلی‌ اكبر واينها اكتفا نمی كرديم، جنگ خيبر، جنگ خندق، جنگ عمر وجنگ های‌ ديگر، وفات پيغمبر، تولد امام حسين، اينها را هم تعزیه می‌خوانديم چون زمان داشتيم. شما الان چشم بچرخانيد غريبه ای كه ما می خوانيم مثلاً يك موسی بن جعفر می خوانند، يك شاه چراغی می خوانند، يك حمزه ای می خوانند، حالا مثلاً در خوانسار سالی‌ يكی دو بار حضرت خديجه می خوانند، مثل امسال كه دارند می خوانند و يك تعزیه های ديگر. ولی قديم به دليل زمان زياد داشتن وفرصت مردم، ما يك ماه می‌ ايستاديم وزياد تعزیه می‌ خوانديم برای اين بود كه تعزیه های‌ غريب محبوب بود، الان دارد از بين می رود.
از آن غريبه هايی‌ كه خوانده می‌شد يكی‌ از آنها شاه زاده سيد جلال اشرف بود، در آستانه اشرفیه. بسيار تعزیه پر جنگ وجدل و پر بده بستانی‌ بود. يكی‌ از آنها شاه زاده ابراهيم بود كه آن هم دوباره بسيار جنگ وجدل داشت. يكی‌ همين شاه زاده هاشم تيزبند بود كه لخت می شد و شروع به جنگ می‌ كرد.
اين تعزیه ها جزء تعزیه های‌ اصلی استان گيلان است. اينها شاه زاده ابراهيم و امازاده هاشم را جوان ها می‌ خواندند دوره جوان خوانی‌ آنها بود. ولی‌ سيد جلالی‌ اشرف مثل كسی كه عباس خوان بود بايد می خوان.د شهادت خوان بايد می‌ خواند. در كنارش مثلاً سه چهار نقش ديگر بود كه آنها را بايد جوان ها می خواندند مثل حسن بك وشخصيت های‌ ديگر .
اين تركيب بندی‌ های‌ تعزیه یا به قول امروزی‌ ها‌ نمايش نامه ای‌ را كه می‌نوشتند نسخه هايی‌ كه می‌نوشتند برگرفته شده از خود داستان زندگی حضرت اشرف يا خود شاه زاده ابراهيم بود يا برگرفته شده از طالقان بوده يا  از يك جاهايی‌ به رشت نفوذ می‌كرد؟ يعنی سبك وسياقی داشتند يا نه؟
يك سری‌ تعزیه هايی در خود استان گيلان بودند كه شاعرانی‌ بودند كه اين تعزیه ها را می ساختند. چون مال قديم هست در ذهنم نيست چرا؟ چون ما در طالقان شاه زاده ابراهيم نداريم و چون نداريم اين شخصيت از خود استان گيلان سرچشمه گرفته، حالا شاعری‌ بوده يا تعزیه نويسی‌ بوده، بالاخره از پرسش ها، از روايت ها، از كتاب ها اينها را پيدا كرده ونشسته اين تعزیه را ساخته است. حالا چرا راه دور می‌ رويم آنهايی‌ كه با تعزیه بيشتر سرو كار دارند تا حدودی‌ طبع شعر دارند. من راه دور نمی روم و خود ستايی‌ هم نشود، دقيقاً هفت هشت ده سال پيش يك دوستی‌ از اين خانه تئاتر به من زنگ زد و گفت من در مورد سیاووش کشی می خواهم پایان نامه بنویسم. سه قسمتش كردم: يك قسمتش نقالي است، يك قسمتش سياه بازي ويك قسمت هم تعزیه. اين تعزیه را می خواهم شعر باشد، شما می‌ توانيد. گفتم متنت را برای‌ من بفرست. متنش را فرستاد من نشستم متنش را نگاه كردم وخواندم و ديدم از جايی كه همسر سياوش در خواب می‌بيند كه يك آتشی‌ هست وچند تا شير دارند سیاووش را می رند و يك همچين اتفاقی‌. از اينجا اين را تعزیه کردم، يعنی‌ شعر كردم، مدح كردم. ما در تعزیه پشيمانی‌ يزيد يك همچين تكه ای داريم که یزید پيغمبر را خواب می بيند پيغمبر را خواب می‌ بيند غل و زنجير آوردند انداختند گردنش و دارند می‌ برندش به جهنم، تعزیه پشيمانی‌ يزيد است، می‌ گيرند ومی‌ خواهند ببرند كه اين از خواب بيدار می‌ شود ومی‌ گويد خدايا اين چه خواب‍ی‌ است كه من ‌ديدم، هنده، زنش بلند می‌ شود و می گويد چه خبر شده؟ یزید می‌گويد همچين خوابی ديدم وپيامبر رويش را از من برگردانده بود ومرا داشتند می‌ بردند به جهنم. می گويد: تو هر بلا وبدبختی که داری،‌ از مصیبتی است که سر اهل بيت آوردی‌. اينجا می گويد: برويد امام سجاد را بياوريد كه من بگویم آقا من غلط كردم. يك تعزیه كامل پشيمانی‌ يزيد تا ورود به مدينه كه به امام سجاد می گويد بيا آشتی‌، كه امام سجاد می‌گويد ديگر نمانده جای آشتی‌.
بعد می‌ گويد حالا می‌ خواهی‌ چی‌ كار كنی‌؟ می گويد می خواهم بروم از عمه ام زينب بپرسم. می رود ازحضرت زينب سؤال می كند حضرت زينب می گويد بگو به يك شرط، آنچه كه ازما به غارت بردند بگو باز گردانند.می گويد من چه جوری بگويم، می‌ گويد ما فقط دنبال يك چيز هستيم شما بگو.
بعد اين دستور می دهد برويد هر چه را كه غارت كرده ايد بياوريد كه مثلاً هر كسی يك چيز می‌آورد. مثلاً می‌ گويند اين علم كيست می گويند مال حضرت عباس است. اينها بده بستان يزيد با امام سجاد است .می گويد اين متكا مال كيست می گويد مال پدرم است، می گويد اين خلخال از كيست می گويد از عمه من ام كلثوم است. تا می گويد آنچه منظور من است اينجا نيست. می گويد منظور توچيست؟ می‌ گويد منظور من پيراهن كهنه پدرم است، من دنبال آن می‌ گردم. می گويد: آن پيراهن كهنه ممكن است در كربلا مانده باشد، می گويد: نه من خودم در قتلگاه ديدم، من خودم كشته پدرم را ديدم، پدرم را لخت كرده وبردند، می گويد من دنبال آن پيراهنم. برويد آن پيراهن را بياوريد. شمر می آيد می گويد من اين پيراهن را به عنوان تبرك به خانه ام برده ام. بيا اين پيراهنت، پيراهن را به يزيد می دهد يزيد نگاه می كند و می گويد حسين فرزند پيغمبر و اين پيراهن پاره پاره مال پدرت نيست. می گويد نه همين است، چون اين پيراهن را جده ام حضرت زهرا (س) خودش بافته است. اين تعزیه يك فضای‌ بسيار جان سوزی است كه درباره پشيمانی يزيد است. من خواب ديدن را از آنجا الهام گرفتم وآن را با شعر در اين كار بردم.
می خواستم بگویم كسانی كه در تعزیه كار می كنند آن قديمی ها بايد به عنوان الگو طبع شعر داشته باشند كه يك موقع می بينی چهار بيت شعر كه از نسخه حذف می شود يا آب می خورد يا چيزی، بتوانند جايگزين كنند وصد در صد در استان گيلان همچين آدمهايی برای آن تعزیه ها بوده است.
حالا يك سری الهام گرفتند، يك سری از تاريخ گرفتند وهمچين چيزی ساخته شده است.
آيا تمام استان های اين مملكت كه تعزیه داشته اند يا الان دارند تعزیه كار می كنند؟ خاستگاه اصلی تعزیه واقعاً كجاست؟
خاستگاه اصلی تعزیه در تاریخ وجود ندارد. ايران تنها كشوری بوده كه از زمان صفوی يا آل بويه يا قبلش واز زمان امام حسين(ع) علاقه خاصی‌ به اهل بيت پيدا كرده است. به دليل اينكه می گويند حضرت سيدالشهدا(ع) داماد ايرانيان است. شهربانو دختر يزدگرد همسر حضرت امام حسين(ع) می باشد و می‌گويند ما ايرانی ها قوياً خودمان وابسته به اهل بيتيم. چرا، چون فرزندش امام سجاد(ع) از نسل ما وشهربانو است. پس ما در اهل بيت ريشه داريم و چون ريشه در آن طرف داريم به ما اين حس را داده كه بيشتر علاقه مند به آنها بشويم وبيشتر در اين رابطه فعاليت بكنيم وزندگيشان را روی كاغذ بياوريم، سعی كنيم به فراموشی سپرده نشود در كل ايران، منطقه به منطقه.
از زمان شيعه وسنی وعرب وعجم هم بوده؟
اتفاقاً هست، چون ما آن طرف هيچی نداريم هر چی داريم اين طرف است. ناگفته نماند الان در عراق تعزیه هست، در تركيه هست، در آذربايجان هست، هر جا كه شيعه نشين هست تعزیه هم هست. پس بر می گردد به شيعه، به كسی كه وابسته به اهل بيت است. اين اتفاق است، اين اتفاق صد در صد وجود دارد كه در مناطق ايران هر منطقه ای برای خودش يك آدم وشاعری دارد كه نشسته اند به ذهن وشكل خودشان و به تاريخ و سند تعزیه هايی ساخته اند كه زمينه شده است. اسمش زمينه است. مثل زمينه طالقان، زمينه مشهد، زمينه انجم و .... يك همچين چيزهايی به قول بچه ها هست كه زمينه است. اينها درتعزیه است. مثل زمينه انجم در اراك وزمينه كاشمر در خراسان ، رضوی كه شاعر همين منطقه است، زمينه بخارا اصفهان، زمينه شهركرد عمان و بسياری از زمينه های ديگر.اينها هر كدام برای خودش تعزیه دارد و زمينه ای دارد.
زمينه يعنی چه ؟
مثلاً اگر يك جشنواره حضرت عباس بگذاريم. می گوييم ده مجلس از حضرت عباس خوانده شود، يعنی ده زمينه از ده استان. آن موقع مشخص می شود كه زمينه يعنی چه. مثلاً بنده اگر الان نسخه تهران ميراذهاب را می خوانم می گویم ای آسمان به ما و دو مشرق نظاره كن. دستگاه عوض می شود آهنگ عوض می‌شود. اينجا ما الان بیات ترك می خوانيم كه به عنوان مناجات است. همين تعزیه عباس در استان گيلان می شود چارگاه. شاها به تو سروجان دادم. زمينه اول مناجات است. در استان گيلان زمينه اينجوری است كه اول مهلت خواستن است وقتی كه مبارز می خوانند امام می گويد برو به ابن سعد بگو امشب به ما مهلت بدهند ما امشب می خواهيم غسل شهادت بكنيم فردا برای جنگ می آييم از آنجا تعزیه حضرت عباس شروع می شود.

آيا در تعزیه ها ادب را می خواهيد رعايت می كنيد يا كوتاه می آييد، چون ما حتی در زيارت عاشورا هم لعن ونفرين داريم؟
نه كوتاه نمی آييم، می خواهيم بگوييم شخصيت امام والاتر از اين حرفهاست. ببينيد ما در مراسم تعزیه هم بچه ده ساله داريم هم آدم شصت ساله كه تعزیه بايد به جفت اينها درس بدهد. ما در تعزیه زياد هجويات داريم. شمر می آيد می گويد شاها، ماها امشب به ما سرو جان دادی. ای علمدار حسين تو شاهی و تو آقايی واز اين حرفها. حضرت عباس به شمر بد و بیراه می گوید . آن بچه ای كه آنجا نشسته شمر را آدم مؤدب می داند، بعد اين طرف كار چه؟
تفكرات آن زمان شايد هر چيزی كه به اهل بيت نسبت می دادند، يك سوز دلی ويك آرام بخشی برای مخاطب بود كه برای يكصد سال پيش است اما برای نسل الان ديگر اين كلام و ديدگاه عوض می شود. آن ديد را ما الان نمی توانيم بگوييم. بايد يك تفكری در اين رابطه بشود كه الحمدلله دارند يك حركت هايی می كنند. پيام ها را می شود جا به جا كنيم. می توانيم بگوييم جفازاده، اگر بگوييم حرام زاده معصيت می شود. چون در حالت عادی و در هر شرايطی هيچ انسانی نمی تواند به ديگری  حرام زاده بگويد، اگر بگويد معصيت كرده است. حالا چه برسد به اهل بيت. اين كلمات بايد واقعاً جمع شود. آنهايی  كه دغدغه دارند جمع می كنند. من بيست سال است كه دارم جمع می كنم. بيست سال است وقتی يك كلامی می بينم كه توهينی، سبكی به اهل بيت در آن هست سعی می كنم از گفتنش پرهيز كنم يا اصلاً آن دو بيت را نخوانم يا يك چيز ديگر را جای آن بگذارم. كه به هر حال لطمه ای به تعزیه نخورد.
من فكر می كنم اين كاری كه ما می كنيم چون يك رگه اش به گريه وعزاداری است اسمش را تعزیه گذاشته اند وگر نه چندين اسم داشت كه از قبل وجود داشته ودرستش هم همان شبيه خوانی است. نمايش سنتی- مذهبی بوده، نمايش سنتی می گفتند، بعضی ها می گفتند بازی شبيه، كه هنوز هم در بعضی از مناطق استان كرمان به آن بازی شبيه می گويند من خودم شنيدم می گويند كی بازيگر می آوريد. يعنی درست همين كلام كی  بازيگر می آوريد.

تماس با هنر اسلامی

نشانی

نشانی دفتر مرکزی
ایران ؛ قم؛ بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ ، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، طبقه دوم، خبرگزاری ابنا
تلفن دفتر مرکزی : +98 25 32131323
فاکس دفتر مرکزی : +98 25 32131258

شبکه‌های اجتماعی

تماس

تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ابنا الرسول (ص) تهران می‌باشد