مشخصات فیلم آفتاب، مهتاب، زمین
نويسنده، کارگردان و تهيه کننده : علی قوی تن ـ مدير فيلمبرداري : شهاب نوروزيان ـ صدابردار: احمد صالحي ـ برنامهريز: بيژن موسوي کاشاني ـ مدير توليد : داريوش بابائيان ـ جانشين توليد: جمشيد حاجي اسحاق ـ مشاورمذهبي: حجت الاسلام جعفر دانا ـ دستيار کارگردان: سعيد لشکري ـ طراح چهره پردازي : رحيم مهدي خاني ـ مجري چهره پردازي: مجيد وثيقي، روشنک وکيليان ـ طراح صحنه و لباس: علي قويتن، سميه بُرجي ـ منشي صحنه : سارا اصلاني ـ عکاس صحنه : زهرا قويتن ـ دستيار فيلمبردار: حامد قويتن ـ دستيار صدابردار: جواد شاکري ـ بازيگران: علي قويتن، صدف بهشتي، مهسا معرفتي، حسين محمديان، شادي محمدپور، محمود مرتضايي و توحيد رستمي.
درباره کارگردان فیلم آفتاب، مهتاب، زمین
«علي قوي تن» متولد 1343 در شهر درگز است. وي فعاليت سينمايي خود را سال 1361 با ساخت فيلمهاي كوتاه و مستند آغار كرد و سال 1368 با ساخت فيلم نيمه بلند "غبار" و دريافت مجوز حرفه اي از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي وارد سينماي حرفه اي شد. فيلم "عشق من، شهر من" نخستين فيلم سينمايي اوست. از آثار دیگر او می توان به این موارد اشاره کرد: "ضربه طوفان"، "توطئه"، "تنها"، "آدمکها"، "سرود تولد"، "نسکافه داغ داغ"، "بادهای بهاری"، "سنجاقک های برکه سبز" و "پرواز بادبادک ها".
داستان فیلم آفتاب، مهتاب، زمین
یک روحانی میانسال و تنها ـ که از ابتدا تا پایان فیلم به نام «آقا شیخ» صدایش میکنند ـ با وصیت استادش، زمینهای بزرگ یک روستا را به ارث میبرد. وی به روستا میرود تا زمینها را تصاحب کند؛ اما با دغدغههایی مواجه میشود که وی را در این کار مردد مینماید.
با طولانی شدن اقامت آقا شیخ، مردم روستا نیز به وی شک کرده و با تحریک شخصی به نام «مالک» نسبت به وی بدبین تر میشوند. او کم کم در مییابد که آن وصیت، در واقع امتحانی عرفانی از سوی استاد بوده است. همچنین روابط عاطفی شیخ با یک دختربچه و سپس مشاهده کار و تلاش مردم او را بر سر دوراهی سختی قرار داده است...
نقد فیلم آفتاب، مهتاب، زمین
"آفتاب، مهتاب، زمین" بیشتر یک تابلوی شاعرانه، عارفانه و نمادگراست؛ تا یک فیلم سینمایی با معیارهای تکنیکی و فنی. کارگردان با زبان نمادها و عناصر طبیعت، تلاش نه چندان موفقی کرده است تا در عین حال که آدمی را محکوم به پیوند با زمین نشان میدهد، او را به دل کندن از این خاکدان و حرکت به سوی آفتاب تشویق کند.
فیلم "آفتاب، مهتاب، زمین" شنا کردن برخلاف جریان رودخانه سینمای امروز ایران است؛ در آن از سوپراستارها خبری نیست؛ عشقهای مثلثی را روایت نمیکند؛ از خیانتهای زناشویی ـ که بلای جدید سینمای ما شده است ـ دوری میکند؛ فضای ساده روستا را به نماهای شیک بالاشهری ترجیح داده است؛ و مهمتر از همه اینکه ـ برخلاف آثار مد روز فیلمسازان ما ـ تلاش دارد جلوههای معنوی روحانیت را نمایش دهد نه آنکه روحانی را به شکلی پنهان، مضحکه و اسباب طنز کند.
مثلاً تماشاگر منتظر است که «آقا شیخ» به عشق مادر نرگس جواب مثبت دهد تا علاوه بر دیدن یک فیلم دراماتیک، گرههای هیجان انگیزی نیز در رابطه با «مالک» شاهد باشد. همچنین داستان به نحوی پیش میرود که مالک، قاتل رقیب عشقی خود شناخته شود. اما کارگردان، برخلاف توقع تماشاگر، فینال فیلمش را در وصل شخصیتهای خوب و مجازات شخصیت بد تصویر نمیکند؛ بلکه پایان خوش را در رها شدن نقش اول فیلم از تمام تعلقات مادی، معنوی و عاطفی به تصویر میکشد.
اما اثر قویتن علیرغم این نکات مثبت، نقاط ضعف فراوانی دارد که آن را تا حد «فیلمی غیر جذاب برای بینندگان عام» و «اثری سوژه سوز» تنزل میدهد؛ از جمله:
1. کارگردان تلاش کرده است با استفاده از المانهایی همچون چشمه، زمین، کوهستان، اسب و مار، فیلمی نمادگرا بیافریند؛ اما متأسفانه نتوانسته است از نمادهایی که مطرح کرده به نحو کاملی بهره بگیرد. یکی از این ناکامیهای کارگردان، پرداخت نامناسب کاراکتر «مار» است. مار در ادبیات دینی و ملی ما، نماد شیطان است. آقاشیخ در بدو ورود به محل اقامتش در روستا با ماری مواجه میشود که در منزل حرکت میکند و ساکنان سابق خانه را فراری داده است. وجود مار در پیرامون شیخ، نماد ابلیس است که از بدو ورورد او به روستا، وی را وسوسه میکند و به املاک بی انتهایی که به ارث برده است مغرور میسازد. اما قوی تن از عنصری که خلاقانه در متن قصه اش گذاشته، هوشمندانه استفاده نکرده است. مثلاً هنگامی که اهالی روستا، شیخ و مسجد را ترک میکنند، مار نیز وی را تنها میگذارد؛ در حالی که چه به لحاظ مفاهیم دینی و چه بر مبنای قواعد قصه، شیطان باید از فرصتی که مردم با بداندیشی خود فراهم کرده اند استفاده کند و شیخ را به انتقامجویی و تصرف بیرحمانه املاک تحریک کند؛ نه اینکه او نیز دست از سر شیخ بردارد.
2. آنچه بیش از همه چیز افسوس نگارنده را در پی دارد "واقعی بودن سوژه فیلم" است. فیلم از داستانی واقعی اقتباس شده است؛ داستان یک روحانی شیعه که هکتارها زمین را در روستایی از خراسان به ارث میبرد، اما خاموش به محل زمینهایش میرود و خاموش برمیگردد و همه املاک را به مردم روستا میبخشد. اگر چنین رخدادی درباره یک روحانی مسیحی اتفاق میافتاد بدون شک با سرمایه واتیکان و حمایت استودیوهای بزرگ هالیوود، اثری باشکوه خلق و با ترفندها و جلوههای بصری فراوان به خورد جهانیان داده میشد. به یاد بیاوریم شخصیت «عالیجناب موسیو میریل» اسقف رمان بینوایان را که از یک کاراکتر واقعی اقتباس شد و با قلم سحرآمیز «ویکتور هوگو» وسپس تصاویر هنرمندانه فیلمسازان غربی، چه اسطورهای از وی به نفع کلیسا ساخته و پرداخته گردید. اما ما داستان واقعی یک روحانی بینظیر ـ که هکتارها زمین خود را بدون منت به مردم بخشید ـ را با ساخت فیلمی که به لحاظ فنی، ضعیف و یا حداکثر متوسط است، سوزاندیم و دفن کردیم.
3. نقطه ضعف دیگر فیلم، بازیهای متوسط و ضعیف بازیگران است. علی قوی تن دلیل استفاده از بازیگران بومی را «صرفهجویی در هزینهها»، «داشتن استقلال و دوری از حمایتهای دولتی» و «اهمیت موضوع، نه چهرهها» عنوان کرده است. همه این دلایل موجه و مقبولاند؛ اما متأسفانه بر غیر حرفهای شدن اثر منجر شده و در نتیجه دیده نشدن آن را در پی خواهد داشت. ضمن اینکه هیچ اشکالی ندارد اگر تمام امکانات و حمایتهای دولتی بسیج شوند تا اثری بزرگ برای معرفی یک شخصیت زاهد و وارسته خلق شود و جهان را تحت تأثیر قرار دهد.
قوی تن در نشریه ویژه جشنواره فیلم فجر ابراز امیدواری کرده است که فیلمش 30 درصد تماشاگران سینما را همراه خود کند؛ اما به نظر میرسد که این آرزو هم از نگاه خوشبنیانه و شاعرانه او نشأت میگیرد. "آفتاب، مهتاب، زمین" در گیشه شکست خواهد خورد؛ گرچه همه چیز گیشه نیست و ارزش بازگرداندن انسانها به ضمیر الهی خود ـ ولو چند انسان معدود ـ ارزشی فراتر از هر موفقیت تجاری دارد.
نگارنده ـ که نه یک منتقد سینمایی بلکه طلبه ای علاقمند به فیلمهای معناگرا هستم ـ فیلم "آفتاب، مهتاب، زمین" را دوست داشتم؛ اما میدانم که تا مدتها افسوس بزرگ سوژه سوزیِ آن را به همراه خواهم داشت. وای اگر واتیکان این سوژه را داشت...