عبدالحمید قدیریان نقاش و طراح صحنه است. او در سال 1389موفق به کسب گواهی درجه یک هنری در رشته طراحی صحنه و لباس از طرف وزارت ارشاد اسلامی گردید. او در طول فعالیتهای خود موفق به اخذ جوایز متعددی از جشنوارههای مختلف از جمله تندیس سیمرغ بلورین و دیپلم افتخار برای بهترین طراحی دکور و لباس برای فیلم مریم مقدس(س) در بیست و پنجمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر و لوح تشویق جهت انتخاب اثر نقاش در دومین دوسالانه نقاش معاصر جهان اسلام از طرف فرهنگستان هنر شده است. با عبدالحمید قدیریان درباره معنای هنر اسلامی و نگارگری به گفتوگو نشتهایم.
ما در سنت نقاشیمان دو نوع نقاشی داریم یکی نقاشی قهوه خانهای و دیگر نگارگری. چقدر از این دو نوع نقاشی اسلامی هستند و چقدر ایرانی؟ آیا میتوان این دو فرهنگ را از هم تفکیک کرد؟
هنرمند در یک جامعه زندگی میکند و از این جامعه برداشتهایی دارد که جهانبینیاش را شکل میدهد و هنرمند آگاهانه و ناآگاهانه اینها را به تصویر میکشد. قبل از این سؤال باید پرسید که هنرمندان ما چقدر منطبق با دین و اسلام هستند. اگر این سؤال را جواب بدهند معلوم میشود که چه اندازه هنرشان اسلامیاست. به یک تعبیری آثار هنری بعد از اسلام، هنر مسلمانان است نه هنر اسلامی. یک سری آدمهایی که مسلمان شدهاند و یک فرهنگی را پذیرفتهاند و چون مسلمان بودهاند در یک شرایطی زندگی کردهاند و این مسلمانان آثاری خلق کردهاند. اگر بخواهیم رجوع به دین کنیم میبینیم که هنر اسلامی چیز دیگری است و موقعی به وجود میآید که به وسیله هنرمند مسلمان و منطبق با فرهنگ خاص اهلبیت(ع) به وجود آید. اكنون بین ما و دین و فرهنگ ناب اسلامی فاصله افتاده است و ما به دین ناب اسلام دست پیدا نکردهایم؛ چون ما با منش اهلبیت(ع) فاصله داریم. طبیعتاً هنرمان هم هنر دینی نیست، هنر مسلمانان است. مثل بقیه اقوام که منتسب به فرهنگی بودهاند و چون توسط آنها اثری خلق شده، نام آن تمدن را به خود گرفتهاند. ما از نظر تاریخنگاری بخشي به نام هنر اسلامی داریم؛ ولی از منظر مفهوم محوری اين بخش را نداريم. هنر اسلامی یعنی درک درستی از دین؛ البته هنوز تعریف درستی از دین بین خودمان اشاعه ندارد.ارائه تعریف درست از دین وظیفه کیست؟
در اصل وظیفه تک تک مؤمنان است و بعد متفکران و محققان دینی. برای همین هم سالهاست که بر نهضت نرم افزاری تأکید میشود. هنر دینی یعنی اینکه هنرمند آنچه دین میخواهد برداشت میکند و آنچه دین میخواهد خلق میکند. آیا ما نگاهمان به پیرامون، دینی است؟ هنوز اهل علم بر سر مقولههای بسیار ساده، با هم تخاصم دارند. اگر ما یک منظر را میشناختیم، نیازی به تخاصم نبود. همه از همان منظر مسائل را حل میکردیم؛ ولی الان تفاوت منظر وجود دارد.چرا این تفاوت منظر به وجود آمده است؟
به علت فاصله ما با فرهنگ اهلبیت(ع). اگر به فرهنگ اهلبیت(ع) نزدیک شویم، هیچ مسلمان واقعیاي با دیگری تخاصم ندارد؛ چون تفاوت منظری وجود ندارد. ما موظفیم که از منظر الاهی نگاه کنیم و صراط مستقیم را دریابیم. مشکل نه از هنرمند است نه از هنر اسلامی، مشکل فاصله میان ما و فرهنگ اهلبیت(ع) است.از این منظر براي مثال نقاشی قهوهخانهای یا نگارگری چقدر هنر اسلامی است؟ اين هنر مسلمانان است یا هنر ایرانی؟
این سئوالها مغلطه است و جواب این سؤالها برای کسی که میخواهد به هنر دینی بپردازد مشکلی را حل نمیکند. به نظر من سؤال این است که اگر ما بخواهیم درباره هنر دینی تحقیق کنیم، با توجه به فاصلهای که با دین داریم چه کنیم؟ ما چه منش و روشی را انتخاب کنیم که سریعتر به هنر اسلامی برسیم؟ ما چه کتابهایی و آثار چه محققانی را مطالعه کنیم؟ ما چه آثار و چه تابلوهایی را خلق کنیم که به هنر اسلامی برسیم؟ سؤال اساسی این است. هنر دینی به هیچ قوم و ملتی تعلق ندارد و تنها به خدا تعلق دارد. ما همواره با موضوعات درگیریم تا با مفاهیم. آثار هنری ما موضوع دینی داشته است نه مفهوم دینی. مثلاً من اگر اسب امام حسین(ع) را نقاشی کنم به هنر اسلامی دست یافتهام؟ تا وقتی که معرفت و دین و هنر ما تولید هنر سایه کرده است، رسیدن به هنر اسلامی ممکن نیست. هنر سایه یعنی یک اصلی وجود دارد و ما از این اصل غافلیم و سایه آن را که بر دیوار افتاده است در آثارمان نشان میدهیم. هر کاری که اصل میکند، سایه هم انجام میدهد و حرکات سایه شبیه اصل است؛ اما یک تفاوت وجود دارد و تفاوت این است که اصل تأثیرگذار است؛ اما سایه تأثیرگذار نیست. سینمای دینيمان پرطمطراق و مجلل است؛ اما تأثیرگذار نیست. عموم رفتارهای ما سایه است، حتی محبتهایمان هم سایه است.دین مفهوممحور است و وقتی ما آن را موضوعمحور میکنیم، سایه میسازیم. قرآن مفهوممحور است؛ مثلاً در یک سوره قصه چندین پیامبر نقل میشود، قسمتهایی از داستانهایی که به یک مفهوم مربوط است را میآورد. خدا در قرآن موضوعمحور نیست و تمام داستان یک پیامبر را یکجا جمع نمیکند.
مصداق این موضوعمحوری یا مفهوممحوری در هنر چیست؟
ما میتوانیم در مورد مسافت دورترین سیاره نسبت به زمین صحبت کنیم بدون اینکه به آن سیاره برویم. ما اولاً باید در مورد چگونگی ایجاد هنر مفهوممحور صحبت کنیم. برای این مهم یعنی خلق هنر دینی باید نگاه هنرمند در زندگی، دینی شود. اولین مشکل فرهنگ ماست. فرهنگ یعنی مجموعه ماندهها؛ یعنی چیزهایی که در ذهن انسان مینشیند و باقی میماند. هنرمند با یک فرهنگ خاص شروع به نگاه کردن و خلق کردن میکنیم. این فرهنگ چه قدر منطبق با اصل است آیا باید اصلاح شود؟ ما تا وقتی که دلمان برای یک هنرمند غربی میتپد و او را الگوی خودمان قرار میدهیم، نمیتوانیم کار دینی بکنیم. تا وقتی که من از فرهنگ بیگانه لذت میبرم، نمیتوانم هنر اسلامی خلق کنم. چرا از فرهنگ غربی لذت میبرم؟ چون تحصیلات آکادمیک ما بر اساس الگوی غربی است. چون معیار سنجش ما جوایز غربی است. فیلمسازی که معیار سنجشاش جایزه اسکار است، نمیتواند فیلم دینی بسازد چون تمام وجودش شکل گرفته از فرهنگی است که با فرهنگ اسلامی متضاد است.پس میتوان نگارگری و نقاشی قهوهخانهای که قبل از ارتباط با غرب شکل گرفته را هنر اسلامی محسوب کرد؟
میتوان هنر بومی و درونی و فولکلور محسوب کرد، اما هنر اسلامی نه. این گونههای نقاشی هم موضوعمحور هستند و موضوعشان هم میتواند دینی باشد؛ اما مفهوممحور نیستند و با هنر اسلامی فاصله دارند.میتوانید برای هنر مفهوممحور مثالی بزنید تا بحث روشنتر شود؟
رسیدن به هنر دینی بسیار دشوارتر است تا رسیدن به هنر غربی. هنر غرب با چند گام مشخص میشود؛ اما هنر اسلامی نه. یک نقطه صفر هنری را مد نظر داشته باشید. یک هنرمند غربی از آن نقطه شیرجه میزند و تا اعماق فرو میرود و مجموعهای از مفاهیم غیر الاهی را برمیدارد و چون آن مفاهیم برای فطرت انسان سنگین است به آن بالن میبندد، تا این مفاهیم را به سطح بیاورد. این بالنها از صفات الاهی پر شده است تا بیان مفاهیم برای فطرت قابل هضم شود.هنرمند دینی باید خود را سبک کند و بالا برود و مفاهیمی از جنس عوالم بالا را ببیند و درک کند و در مرحله بعد آنها را بگیرد و سنگینش کند تا به نقطه صفر پایین بیاورد و همجنس دنیا کند. این کار، کار بسیار سختی است. ما باید راه رسیدن به این هنر را پیدا کنیم و قدم اول خودباوری و ایمان به داشتههای خودمان است. هنرمندان ما نشستهاند که دین، خودش را با آنان هماهنگ کند. هنرمندان دوران قدیم بدون وضو به خلق هنر دست نمیزدند. بسیاری از آثار نگارگری فاقد امضا هستند. هر قسمتی از کار توسط یک هنرمند انجام میشده است. هنرمند از منیت دور بود و به همین دليل نوری در این آثار دیده میشود. البته از نور اصلی بسیار فاصله دارد و نمیتوان گفت که این هنر اسلامی و شیعی است؛ اما تقوا در آثار به چشم میخورد، که همین باعث میشود که دلهای بسیاری را بلرزاند.
معیارهای بررسی هنر دینی و اسلامی با معیارهای نقد هنر غربی متفاوت است. مثلاً وقتی یک منتقد آثار یک هنرمند دینی را نقد میکند، اولین چیزی که به آن توجه میکند فضای دینی و نورانیت آن است؛ چراکه اثری هنر دینی است که بر دل مخاطب تأثیر بگذارد.