فیروز زنوزی جلالی نویسنده نام آشنایی است. چندین مجموعه داستان کوتاه و رمان دارد، که هر کدام در نوع خود جزو بهترینها هستند. زنوزی زمانی ناخدای کشتی بوده است و اکنون بازنشسته نیروی دریایی است. از جمله جوایز زنوزی میتوان به جایزه ادبی جلال آلاحمد برای رمان قاعده بازی در سال 1387و همچنین جایزه قلم زرین اشاره کرد. كتاب مردی با كفشهای قهوهای او نیز جزء آثار برتر 20 ساله انقلاب شناخته شد. با زنوزی درباره رمان دینی و کیفیت آن به گفتوگو نشستهایم.
ما در ایران رمان دینی یا رمان اسلامی داریم؟
یکی از شاخههای ادبیات ما ادبیات دینی است، که بعد از انقلاب شدت گرفت. حقیقت این است که ما در این زمینه چندان موفق نبودهایم و هنوز جای کار داريم. از روی اتفاق سالیان قبل، محلی بود که کلیه آثار دینی را جمع کرده بودند و من به همراه چند نفر از دوستان، قرار بود این آثار را بررسی کنیم و ببینیم که چه اثر در خور توجهی در حوزه دین خلق شده است. چیزی که من در آنجا متوجه شدم، این بود که بسیاری از این آثار اولاً بافت داستانی درستی نداشتند و دوم این که خیلی یک سویه بودند و شخصیتهای داستانی بیش از اندازه فرازمینی و دست نیافتنی بودند. در مجموع ما دو اثر لاغر را انتخاب کردیم و بقیه نوشتهها توقع ما را برآورده نکرد. در این زمینه در حد توقع و انتظار کاری انجام نشده است. خیلیها به نام ادبیات دینی و مذهبی نوحهخوانی ادبی میکنند و بافت داستانی وجود ندارد. در آن زمان نقدی هم به نام «جای خالی نازارین در ادبیات داستانی ما»، نوشتم. نازارین یک رمان از گالدوس نویسنده اسپانیایی است که هم عصر سروانتس بوده است. در این رمان، حضرت مسیح را شبیهسازی و اینزمانی کرده است. شخصیتی به نام نازارین خلق کرده که در حقیقت همان خط سیر حضرت مسیح را در روزگار ما طی میکند، که به گمان من اثری بسیار درخور بود. برای این که با وجود آگاهیها و پیش فرضهایی که ما درباره حضرت مسیح داریم، این رمان بسیار جذاب و تأثیرگذار بود و صحنههایي بسیار عالی داشت. از وجه ایدهئآلیستی خود بسیار دور بود و سعی کرده بود ماجراهای نازارین را در یک جهان واقعگرایانه بازسازی کند. دلیل اینکه نام مقاله من «جای خالی نازارین در ادبیات معاصر» شد، این بود که من میخواستم رمان نازارین را شاهد بیاورم که «گالدوس» چقدر خوب توانسته حضرت مسیح را اینزمانی کند، اما جای خالی این آثار در ادبیات ما کاملاً مشهود است.مشکل ما چیست که نمیتوانیم چنین آثاری خلق کنیم؟
مشکل ما غرقگاههای این گونه ادبیات است. وقتی شما میخواهید وارد دنیای تخیلی ادبیات شوید که در مورد شخصیتهای واقعی هستند، میتوانید تمام شخصیت را به کاغذ بیاورید؛ ولی شخصیتهای مذهبی غرقگاهها و خط قرمزهایی دارند و نزدیک شدن به این غرقگاهها کار هر کسی نیست. این شخصیتها شناسنامه و تاریخچه خاص خود را دارند و شما وقتی بهعنوان نویسنده وارد این فضا میشوید، نمیتوانید از این خط و ربطها و چارچوب از پیش تعیین شده تجاوز و عدول کنید. چون نویسنده به محض اینکه میخواهد در مورد یک شخصیت واقعی بنویسد خود به خود قلمش در حصار اتفاقات زندگی او گرفتار است.مشکل دوم نبودن تحقیق است. ما در داستانهای مذهبی خودمان هیچ بستر تحقیقی برای نوشتن فراهم نمیکنیم. مثلاً بنده بهعنوان ناخدای نیروی دریایی، اگر بخواهم در مورد دریا و یک ناخدا بنویسم، چون تجربیاتش را دارم به راحتی میتوانم این کار را انجام دهم؛ اما به محض اینکه بخواهم در مورد یک پزشک بنویسم، نميتوانم؛ چون پرشک نیستم و اطلاعاتی که من از یک پزشک دارم، محدود و دمدستی است. اگر بخواهم کارم واقعی شود، باید بروم تحقیق کنم. باید بروم در یک بیمارستان و مدتها دوش به دوش یک پزشک زندگی کنم. در حدی که بتواند شخصیت پزشک را در اثرم باورپذیر کنم. نویسندگان ما برای تحقیق وقت نمیگذارند. برای نویسندهای که میخواهد در مورد عاشورا بنویسد، اطلاعاتی که مردم عادی در مورد عاشورا دارند کفایت نمیکند. به دلیل اینکه نویسنده هر چقدر هم خوش قلم باشد وقتی چیزهایی که بقیه میدانند را مینویسد به مخاطب آن چیزی را میگوید که مخاطب از قبل میداند؛ بنابراین برایش جذابیتی ندارد. نویسنده باید روایتهای مختلف را بخواند و با دست پر وارد این عرصه شود.
یکی دیگر از مسائل نوشتن داستان مذهبی حرکت روی مرز حساسي است، که امکان دارد اثر به حیطه شعاری شدن بغلتد. خطر اینکه اثر مذهبی سر به شعار بزند بسیار زیاد است.
رمان در غرب با «دن کیشوت» شروع شد و غرب در رشد و بالندگی آن سهم داشت و بعد به ما رسید. ما چقدر در این هنر وارداتی سهم داشتهایم و چقدر توانستهایم این هنر را مال خود کنیم؟
درست است که ما صد و اندی سال است که این فرم و قالب را گرفتهایم و در این فرم، محتوای عقیدتی و باورهای خودمان را میریزیم؛ اما معیارهای شخصیت پردازی، فضاسازی، دیالوگ نویسی، زاویه دید و... برگردان نظریات غربیهاست. نه تنها ما بلکه در کشورهای دیگر هم به همین گونه است. ولی این ابزار جواب داده است، به گواه آثار بسیار خوبی که در دنیا منتشر شده است و مخاطبان زیادی را هم جذب کرده است. مسئله اصلی این است که آیا ما توانستهایم در این فرم، درونمایه و باورهای خود را به بهترین نحو بیان کنیم؟شخصیتهای داستانهای دینی در اسلام فقط در معصومان(ع) خلاصه میشود یا هنگامیکه به مصداقهای دینی اشاره میشود هم میتوان نام داستان را دینی و اسلامی گذاشت؟
این حوزه بسیار گسترده است؛ مثلاً من وقتی میخواستم رمان مخلوق را بنویسم، چندین بار ترجمه قرآن را خواندم و بسیار از آن تأثیر پذیرفتم. آنچنان که خواستم درباره توصیف در قرآن یک مقاله بنویسم. رمان مخلوق با اینکه درباره نویسندهاي است که دارد جهانی خلق میکند؛ اما با کلام خداوند در قرآن کاملاً در ارتباط است. اگر به این شکل که وقتی ادبیات مذهبی به گوش ما میرسد، تنها به معصومان و ائمه(ع) فکر کنیم؛ نوعی تقلیلگرایی در این حوزه است و نشان میدهد که ما اصلاً لایههای زیرین ادبیات مذهبی را درک نکردهایم.اکنون در حال نگارش رمانی به نام «برج 110» هستم که داستانی است درباره حضرت علی(ع) که در آن بود و وجود حضرت علی را بدون بردن نام و نمایش شخصیت به نمایش گذاشتهام. رمان در یک جهان فانتزی و کاملاً وهمی جریان دارد. جهانی است که من آن را ایجاد کردهام و نمونه واقعی ندارد؛ اما روح حاکم بر اثر دینی است.