محمدحسین جعفریان زاده ۱۳۴۶ در مشهد، شاعر، مستندساز، روزنامهنگار و خبرنگار جنگی است که دو دوره رایزن فرهنگی ایران در افغانستان بوده است. بیشتر شهرت جعفریان از شعرهای بلند و نیز از گزارشها و مستندهایش در مورد جنگهای جهان (افغانستان- تاجیکستان- بوسنی- کوزوو - پاکستان وکشمیر – عراق - لبنان و...) بهویژه ساخت مستند معروف «حماسه ناتمام» یا شیر دره پنجشیر از زندگی احمدشاه مسعود است. گفتوگوی سایت هنر اسلامی با جعفریان در مورد سینما و ادبیات را میخوانید.
تعریف شما از هنر اسلامی چیست؟
خیلیها قائل به این تقسیمبندیها نیستند. بعضی از هنرها هستند که مشخصاً از ابتدا در خدمت به باورهای اسلامی به وجود آمدهاند؛ مثلاً هنر کاشیکاری و معرق. اما اگر ما بگوییم هنری که قصدش تقرب است، هنر اسلامی تلقی میشود، آن وقت این بحث پیش میآید که تفاوت این هنر با هنر مسیحی چیست؟ هنرمند مسیحی هم قصدش همین است. اگر بخواهیم تقسیمبندی کنیم، در مورد افراد میشود تقسيمبندي كرد؛ اما نمیتوان گفت این هنر اسلامی است و آن دیگری نه. این تقسیمبندیها قراردادی است. ما میتوانیم بگوییم هنر الهی، هنر روحانی. ما یک سری نمودهای خارجی داریم که در طول قرون به آنها نام هنر اسلامی اطلاق شده است، مثل هنر معماری، کاشیکاری، و تذهیب یا خوشنویسی. بعضی اوقات هنرمند مسلمان بوده و به همین دلیل نام هنر اسلامی به آثارش اطلاق شده است که این اشتباه است و این هنر شرقی است نه هنر اسلامی. ما در این تقسیمبندی یا باید مبنا را آفریننده اثر قرار بدهیم یا دلیل به وجود آمدن اثر. یا بگوییم هر اثری که آفرینندهاش مسلمان است هنر اسلامی تلقی میشود یا بگوییم که هر اثری که خواستگاهش برای گسترش اسلام بوده است، اسلامی است. در هرکدام از این تعریفها میشود نمونههایی را به عنوان هنر اسلامی ارائه کرد.
تعریفی که غربیها از هنر اسلامی میدهند، اين است که هنری که متعلق به مناطق مسلمان نشین است. اين تعریف کافی نیست و رخنه در آن است؛ مثلاً شما فرض کنید، کسی میتواند، در مناطق اسلامی تفکر غیر اسلامی را در آثارش دنبال کند. مثلاً آثار پرویز تناولی درمورد «هیچ» کاملاً نیهیلیستی است، در حالی که آفرینندهاش
مسلمان است و هم در مناطق اسلامی است. آیا این هنر اسلامی است؟ بر اساس آن تعریف هنر اسلامی محسوب میشود ولی در واقع هنر اسلامی نیست. میشود گفت آن دسته از آثار هنری که برخواسته از کشورهای اسلامی و در خدمت الاهیات اسلامی است، هنر اسلامی است. اینجا هنر یک ظرف میشود که مظروف اسلامی در آن قرار میگیرد.
بعضی از هنرها مثل سینما از غرب آمده است، چگونه میتوان در این ظرف غربی مظروف اسلامی را قرار داد؟
مرتضی آوینی در آثارش خیلی به این قضیه پرداخته است. بعضی از هنرها چون از ابتدا برای خدمت به تعالیم اسلامی به وجود آمدهاند، پی و زیربنایشان این ظرفیت را برایشان ایجاد کرده است و نیازی نیست در آن تغییراتی به وجود آید، تا به خدمت باورهای اسلامی درآید. اما برخی از هنرها هستند که مبدعانشان آنها را برای این کار به وجود نیاوردهاند، لذا برای اینکه اینها را با تعالیم اسلامی همخوان بکنیم، یک مقدار کار سختی است. در سینما حرف بسیاری از بزرگان همین بود، که ابزار سینما طراحی شده است برای اهدافی غیر اسلامی و ابزاری است سرکش که کنترل کردن آن آسان نیست به سبب اینکه نوع طراحی آن طوری است که استفاده کنندگانش را با خودش به یک سمتی میبرد. ابتدا باید سینما را مسلمان کنیم و بعد باورهای اسلامی را به آن تزریق کنیم. یک تغییراتی باید در این ظرف به وجود بیاید که بتوان مظروف اسلامی در آن ریخت. این ابزار ذاتش با باورهای اسلامی همساز نیست.
با توجه به اینکه بسیاری از ظرفهای هنری از غرب آمده، چرا ما در استفاده از آنها کوتاهی کردهایم؟ علت چه بوده است؟
ما یک سری علوم داریم که اساساً اسلامی هستند که مشابه آنها در جای دیگری وجود ندارد؛ مثل فقه، علم رجال، علم حدیث و ما تمام عالمان این علمها را میتوانیم دانشمند اسلامی خطاب کنیم؛ اما برخی علمها هستند که ما نمونه الحادی آنها را داریم، حال نمونه اسلامی آن را در چارچوبی که مد نظر اسلام است ساخته میشود؛ مثل اقتصاد اسلامی. کسی که باورهای اسلامی را بر علم اقتصاد منطبق کرده، اقتصاددان اسلامی مینامیم. بعضی از علوم هم هستند که قابل تقسیمبندی به اسلامی و غیراسلامی نیستند؛ مانند علم ریاضیات. در مورد هنر هم همین قضیه صادق است. مثلاً در مورد تئاتر و سینما ما باورهای خودمان را بر این هنرها افزودیم و نوع اسلامی را از آنها استخراج کردهایم. ما در حوزه هنر به یک عده آدم نظریه پرداز احتیاج داریم که اصول نظری هنر اسلامی را استخراج کنند. این وظیفه کسانی است که از یک جهت هنر را خوب بشناسند و از جهتی دیگر عالم فقه باشند. یعنی مشخصاً طلاب و فقها و مجتهدانی که هنرشناس و هنرمند باشند. این وظیفه حوزههای علمیه است؛ چون این اتفاق نیست، بحث در مورد هنر اسلامی صد درصد سلیقهای شده است.
در اسلامی کردن هنر سینما تفاوتی بین سینمای مستند و سینمای داستانی وجود دارد؟
سینمای مستند به سبب اینکه مشکلات سینمای داستانی از جمله خلق درام و کشاندن مخاطب به سینما را ندارد، راحتتر میتواند در خدمت تفکر اسلامی قرار گیرد. بهرهگیری از ابزار سینمای مستند برای انتقال محتوای اسلامی آسانتر از سینمای داستانی است و مشکل اصلی به مخاطب سینما بر میگردد. فطرت انسان اگر چه فطرت خداجویی است؛ اما نشانههای نفسانی جذاب هستند. مهمترین عنصر سینما از بدو شکلگیری آن سرگرمی است. مردم خیلی سخت حاضرند به سینما بیایند و خطابه گوش بدهند. ابزار سرگرمی در اصول نفسانیات راحتتر پیدا میشوند تا در اصول رحمانی.
بعد از انقلاب ما چقدر در رسیدن به سینمای اسلامی موفق بودهایم؟
مرتضی آوینی بحثی را در سینما به نام سینمای اشراقی باز کرد. ایشان معتقد بودند که بچه مسلمانی که میخواهد از چشم دوربین به دنیا نگاه کند و نگاه اسلامی خود را در محصولی که تولید میکند، دخالت دهد و محصولی تولید کند که مبلغ باورهای اسلامیاش باشد، باید اول ابزار را درونی کند؛ یعنی سینما اول باید در وجود سینماگر حل شود. اما اگر چنین نشود، سینما بر سینماگر اسلامی سوار میشود و سینماگر اسلامی در سینما حل میشود. سینماگرهای ما قبل از اینکه معتقد به باورهای محمد مصطفی(ص) باشند، معتقد به اصول و الفبای سینما هستند. ما چون متر و معیاری برای سنجش هنر اسلامی نداشتهایم، نمیتوانیم بگوییم چقدر به هنر اسلامی رسیدهایم. البته تلاشهایی بعد از انقلاب شده است و این تلاشها از دورههای دیگر بیشتر بوده است؛ اما اينكه چقدر این تلاشها ثمر داده، قابلاندازهگیری نیست.