با اینکه در سالهای اخیر توجه و اقبال خوبی به داستان و رمان دفاع مقدس
صورت گرفته و حتی گونههای ادبی چون داستانک نیز توانسته مخاطب حوزه ادبیات
دفاع مقدس را به خود جذب کند، اما به نظر میرسد جمع آوری و ثبت خاطرات
شفاهی جنگ (علی رغم این همه تاخیر!) اولویت اصلی و امروزی فرهنگ و هنر دفاع
مقدس میباشد.
ادبیات جنگ، ادبیات مقاومت، ادبیات دفاع مقدس و یا ادبیات پایداری، هیچ فرقی نمیکند! هر عنوان و اسمی که برایش انتخاب کنیم بیشک سهم مهمی از ادبیات امروز را به خود اختصاص داده است. به ویژه آنکه در یک دهه گذشته تولیدات ادبی شاخصی در این حوزه خلق شدهاند که حتی فارغ از همه جوانب فرهنگی، صرفا در گرایش به مطالعه و فرهنگ کتاب خوانی تاثیری مثبت داشتهاند. به تجربه عینی این قلم کتابهای دفاع مقدس (به ویژه خاطرات شفاهی) ازجمله کتابهایی هستند که قابلیت خوانش و پسند توسط مخاطبان عمومی را دارند.
این مخاطبان انبوه، شیفته روایت ساده و مستند این نوع کتابها هستند. مروری بر ادبیات معاصر ما نشان میدهد که نویسندگان حرفهای چندان به این خواسته مخاطبان اهمیت قائل نبودهاند. برای همین هم ادبیات داستانی ما هیچ وقت نتوانسته همپای شعر و غزل در میان اقشار جامعه عمومیت داشته باشد. از این منظر است که ادبیات دفاع مقدس به عنوان واسطه آشتی بین کتاب و مخاطب عادی اهمیتی فوق العاده پیدا میکند. مضاف بر اینکه این گونه ادبیات به علت تنوع و گستردگی طیف مخاطبان، مسئولیت انتقال ارزشها و مفاهیم دفاع مقدس به نسلهای بعد، حفظ و تقویت روحیه وحدت و دشمن ستیزی، الگوسازی از شخصیتهای برجسته و نمونه جنگ برای نوجوانان و جوانان و… ارزش و اهمیتی دوچندان خواهد داشت. لذا رصد، تحلیل و آسیبشناسی جریان ادبیات و هنر دفاع مقدس با همه توفیقاتی که در سالهای اخیر داشته، باز هم ضروری و لازم مینماید. دراین نوشتار صرفا از چند منظر محدود به این موضوع پرداخته شده است، هر چند که باب کنکاش و تحلیلهای مفصلتر و جامعتر همچنان باز است.
۱- ادبیات و هنر دفاع مقدس فرزند طبیعی جنگ است. پس طبیعی است که مهمترین و اصلیترین منبع غنی برای خلق چنین هنری عبارت است از تاریخ، جغرافیا و آدمهای جنگ! متاسفانه در سالهای بعد از پایان جنگ بواسطه برخی کج سلیقگیها (امهای نقشهها و طرحهای نظامی با توجیه سری بودن، سانسور ناگفتههای کلان جنگ، شعار زدگی افراطی در مورد جنگ، انزوای برخی سرداران و فرماندهان، گذشت زمان و فراموشی خاطرات و…) همواره بخشی از این منابع غنی قابل دسترس نبوده است. از آن طرف هم اغلب طایفه هنرمندان و نویسندگان چندان حوصله حضور در متن واقعیتهای جنگ را نداشتهاند. برای همین هم تولیدات هنریشان غیر واقعی، شعاری و یا حتی بعضا مضحک درآمده است! (خدا سلامت کند کارگردان فیلم «افعی» را که اولین نسخه رامبوی ایرانی را نشانمان داد و اسباب خندهمان در سالهای مدرسه شد!). نتیجه اینکه هرچند حفظ تخیل و استقلال فکری هنرمند لازم است، اما فاصله گرفتن از مستندات و حقایق جنگ هم آسیبی است که میتواند هنرمند دفاع مقدس را تا مرز خیانت به آرمانها و ارزشهای دفاع مقدس پیش ببرد! تلفیق متوازن تخیل هنرمند و حقیقت جنگ، میشود «آژانس شیشهای» حاتمی کیا! نامتوازنش هم بسیار است و نیاز به ذکر ندارد!
۲- «تکلیف گرایی» حس مقدسی است. اما هرکس مکلف به کاری است که از عهدهاش برآید! یکی از آفتهای ادبیات پایداری همین احساس تکلیف برخی دوستان و سازمانها است! یادم هست که چند سال پیش، بچههای مسجدمان سرشار از همین احساس تکلیف، شال و کلاه کرده بودند و سراغم آمده بودند که بیا میخواهیم از خاطرات شهدای مسجد کتاب چاپ کنیم!! محترمانه پرسیدم فلانی تا حالا چند تا کتاب خاطره خواندهای؟! جوابش «خداحافظ سردار» سید قاسم ناظمی بود و بس!! گفتم اگر برادرت درد آپاندیس بگیرد باز هم احساس تکلیف میکنی که با کارد آشپزخانه جراحیاش کنی؟! یا فوری کولش میگیری و میبری پیش یک جراح متخصص؟!! متاسفانه ما اعتقادی به تخصصی بودن کارهای فرهنگی نداریم، برای همین هم روی بستههای شکلات و تخمه صلواتی اردوهای راهیان نور، برچسب میزنیم «اکیپ فرهنگی شهید سید مرتضی آوینی»!! جنگ و بچههایش آنقدر مظلوم شدهاند که هرکس با پشتوانه سواد خواندن و نوشتن قلم به دست میگیرد و حقیقت مکتوم جنگ را سلاخی میکند و به خیال خودش ادای تکلیف میکند! سری به چنین کتابهایی که براساس احساس تکلیف فلان آقا، فلان مسجد یا فلان سازمان منتشر شدهاند، بزنید… چند نفر خواننده دارند؟ چند نفر حاضر میشود چنین کتابی را بخرد؟ (چنین کتابهایی هیچ وقت در چرخه واقعی توزیع و فروش کتاب وارد نمیشوند و فقط در بستهها و کادوهای فرهنگی به این و آن هدیه داده میشوند!)، چند نفر از ابتدا تا انتهای کتاب را میخوانند و خواندن آن را به دیگران توصیه میکنند؟ اصلا انتشار کتاب ضعیفی که خواننده ندارد و لای قفسه کتابخانههای دولتی خاک خواهد خورد، چه توفیری دارد با منتشر نشدن آن؟! وقتی نهادها و سازمانهایی که هیچ تخصصی در باب امور فرهنگی و هنری ندارند، برای جنگ و ادبیاتش ویژه نامه و نشریه و کتاب چاپ میکنند، نباید هم خرده گرفت بر آن خطیبی که در وادی رحمت تبریز سراغ قبر آقا مهدی باکری را میگرفت!!
۳- بعضی از نخبگان فرهنگی معتقدند بهترین کاری که نهادهای متولی فرهنگ دفاع مقدس در راستای حمایت و تشویق هنرمندان در خلق اثرهای فاخر میتوانند انجام دهند، این است که هیچ کاری انجام ندهند! چرا که هرگونه نگرش دولتی، سازمانی و بخش نامهای به مقوله فرهنگ، در نهایت ضررش بیشتر از نفعش خواهد بود. این گروه معتقدند خلاقیت و استقلال هنرمند در سایه سفارش نویسی از بین میرود و در نتیجه نمیتواند اثری قابل توجه و خلاقانه بیافریند. گروهی دیگر نیز حمایتها و تشویقهای دولتی از هنرمندان دفاع مقدس را لازم میدانند و معتقدند این حمایتها باعث میشود هنرمندان با آرامش و فراغت بیشتری مشغول فعالیت شوند و دغدغههای تامین زندگی، آنها را از حیطه کاری و تخصصی خود دور نکند. به نظر بنده تجربه عملی سالهای اخیر، ناقص بودن نظر هر دو گروه را نشان داده است. بهترین محصولات هنری دفاع مقدس محصول هنرمندان مستقل بوده است. از طرفی این هنرمندان مستقل هم با فضای جنگ و جبهه بیگانه نبودهاند و عموما از روی دغدغه و درد سراغ ادبیات و هنر دفاع مقدس رفتهاند. بنابراین نهادهای متولی وظیفه دارند در ایجاد انگیزههای درونی، تامین مستندات جنگ و حمایت لجستیکی از اثر صرفا تا مرحله تولید آن، هنرمندان و نویسندگان را همراهی کنند. اگر خروجی این فرآیند یک محصول خوب هنری باشد بیشک در جامعه پذیرفته شده و مخاطب خود را خواهد یافت. چنین اثری هیچ نیازی به حمایتهای مالی این نهاد و آن سازمان (در مراحل پس از تولید) نخواهد داشت و خواهد توانست در یک چرخه طبیعی اقتصادی و فرهنگی روی پای خودش بایستد. پروژه کتاب «دا» یک نمونه خوب بر این ادعاست. قبول که در خلق و چاپ کتاب حمایتهای دولتی در کار بوده است، اما آیا محتوای قوی، جذاب و متفاوت کتاب در جذب مخاطبان عمومی و فرهیختگان فرهنگی تاثیری نداشته است؟! چرا چنین اتفاقی برای دیگر کتابهای خاطره نیافتاده است؟ و حتی مهمتر اینکه چرا کتابهای قبلی منتشر شده از خاطرات سیده زهرا حسینی چنین توفیقی نداشتهاند و صرفا خاطرات منتشر شده ایشان با قلم سیده اعظم حسینی با چنین اقبال گستردهای روبر شده است!؟ به قول دوستی، یک اثر خوب همچون چشمه آب، بیسروصدا هم راه خودش را ولو از دل سنگهای سخت خواهد یافت و همیشه جاری خواهد بود و یک اثر ضعیف پر سروصدا همانند سیلی پرآب، با گذشت زمان ته رفته و فراموش خواهد شد! متولیان فرهنگی باید دنبال چشمههای آب باشند، نه راه انداختن سیلهای تبلیغاتی و دهان پرکن!
۴-با اینکه در سالهای اخیر توجه و اقبال خوبی به داستان و رمان دفاع مقدس صورت گرفته و حتی گونههای ادبی چون داستانک (مینی مال) نیز توانسته مخاطب حوزه ادبیات دفاع مقدس را به خود جذب کند، اما به نظر میرسد جمع آوری و ثبت خاطرات شفاهی جنگ (علی رغم این همه تاخیر!) اولویت اصلی و امروزی فرهنگ و هنر دفاع مقدس میباشد. رمانها و داستانها، فیلم و تاترها به گواهی تاریخ در سالها و حتی قرنهای بعد از جنگ هم میتوانند خلق شوند، کما اینکه رمان شاهکار «جنگ و صلح» حدود شصت سال پس از جنگ بین روسیه و فرانسه به قلم «تولستوی» کتاب شد! اما اگر روایتها و خاطرات شفاهی جنگ ثبت نشود، آیندگان چگونه میتوانند حقیقت جنگ ما را درک کنند!؟ هنرمندان نسلهای بعد بدون تکیه بر منابع تاریخی و مستند چگونه میتوانند خالق اثرهای هنری بزرگ باشند؟! پس ضروری است بدون فوت وقت و با انجام یک نهضت فرهنگی، جنگ با همه ابعاد جغرافیایی، تاریخی، سیاسی، نظامی و انسانیاش برای استفاده نسلهای آینده و انتقال ارزشها و حقایق جنگ به صورت مجموعهای مدون و جامع، ثبت و مستند شود. بدیهی است مصاحبه، ثبت و مستندسازی جنگ هم امری تخصصی است که باید توسط اهلش انجام شود. «مستند سازی» خیلی فرق میکند با اینکه یک ضبط صوت را بگذارند جلوی رزمندهای و بگویند هرچه میخواهد دل تنگت بگو!!
با اینکه در سالهای اخیر توجه و اقبال خوبی به داستان و رمان دفاع مقدس صورت گرفته و حتی گونههای ادبی چون داستانک نیز توانسته مخاطب حوزه ادبیات دفاع مقدس را به خود جذب کند.