اسلام تعریف پذیر است
ذات گرایی: بسیاری از نویسندگان، مناسب ترین شیوه را برای ورود به بحث در باب هنر اسلامی را کندوکاو در خود اسلام و تلاش برای تعریف آن می دانند. آنها معتقدند که اگر بتوانیم جوهر و ذات اسلام را تعریف و تعیین نماییم، بی شک جوهر و ذات هنر اسلامی را نیز کشف نموده ایم.
اما آیا اساسا میتوان جوهری واحد برای اسلام در نظر گرفت؟ عده ای پاسخ این سؤال را بدیهی می پندارند، به عنوان مثال سید حسین نصر کعبه را به مثابه یک نماد عامل متمایز کننده اسلام از سایر مذاهب می داند. اما آیا واقعا به استناد شکل مکعبی کعبه میتوان به ذات ساکن، ثابت و ایستای اسلام پی برد؟
وقتی به قرائت و شقوق گوناگون اسلام در طول تاریخ می نگریم دیگر نمیتوانیم به سادگی قائل به ذاتی ثابت و ابدی برای آن باشیم. (البته این دیدگاه لیامن است که نقدهای بسیار جدی بدان وارد است)
زیبایی شناسی اسلامی وجود ندارد
الگ گرابر یکی از نویسندگان پیشکسوت در هنر اسلامی دیدگاهی نسبتا متفاوت ارائه داده است: همواره در برابر هر تفسیری از هر سنت تفسیر دیگری نیز وجود دارد؛ اینکه یک تفسیر معتبر تر از سایر تفاسیر به شمار آید نیازمند ارزیابی آن تفسیر در محدوده تاریخی، اجتماعی و درونی همان فرهنگ است. به عقیده او اشتباه اساسی اغلب شرق شناسان تعمیم دهی آنهاست. هر فراورده فرهنگی و هنری باید صرفا در زمینه تاریخی و خاص خود سنجیده و فهمیده شود. بسیاری معتقدند که هنر اسلامی باید توسط ایده ها و مفاهیم اسلامی خاص به وجود آمده باشد و نظر گرابر نیز در همین راستاست. به نظر می رسد گرابر با وجود تبری جستن از تعمیم دهی، خود در دام نوعی تعمیم دهی گرفتار آمده است.
هنر اسلامی اساسا عارفانه است
بسیاری معتقدند هنر اسلامی واقعیت عینی را تحریف می کند زیرا به ناپایداری و عدم صحت عالم مشهود قائل است. به عقیده آن ها هنر اسلامی عارفانه است و عرفان باطن را به ظاهر، امر مکنون را به امر آشکار و عالم قدس را به عالم کون و فساد ارجحیت می دهد. هنرمندان عارف در پی این بودند که طرح و نقش بنا منجر به تأمل بیننده در طرح و نقش واقعیت گردد و او را یاری کند تا از ظاهر به باطن راه یابد.
عرفان مبتنی بر این اعتقاد است که جهان مخزن اسرار الهی است و عارف باید رو به سوی باطن شریعت و کنه عالم داشته باشد. به تبع آن زیبایی شناسی عارفانه هم صرفا جنبه تمثیلی دارد و به عالم مشهود بی توجه است. در هنر اسلامی نمونه های بسیاری از هنر عارفانه به چشم می خورد اما در عین حال رویکردهای متنوع بی شمار دیگری نیز وجود دارند. تعمیم دادن هنر عارفانه به کل هنر اسلامی، نادیده گرفتن بخش وسیعی از زیبایی شناسی اسلامی است.
برخی از فرمهای هنری مختص هنر اسلامی هستند
مذهب و زیبایی شناسی به لحاظ روش شناختی شباهت های فراوانی دارند؛ به عنوان مثال هر دو به تجارب فردی و مشاهده نشانه ها یا به عبارت فلاسفه "دیدن به مثابه" اهمیت می دهند. با وجود این اگر هیچ رویکرد و معیار دیگری به جز مذهب برای زیبایی نداشته باشیم، دستخوش نوعی افراط خواهیم شد که نه به صلاح مذهب و نه هنر خواهد بود. نمادگرایی افراطی منجر به آن می شود که در پس تمامی نقوش (حتی نقوش اتفاقی و کاربردی) مضامین مذهبی استخراج نماییم و با این کار شأن مذهب را پایین آوریم.
هنر اسلامی اساسا مذهبی است
برخی چون گروب می گویند: ... مهمترین عنصر هنر اسلامی در همه ی مقاطع تاریخ، الگویی جاودانه است که از آغاز به شکلی بسیار پیشرفته دیده می شود. استمرار ابدی الگویی خاص بیانگر اعتقاد عمیق به جاودانگی همه ی هستومندهای حقیقی و نفی وجود زمانمند است .... یکی از بنیادیترین اصول هنر اسلامی امحاء ماده است ... تزئین سطوح با الگویی جاودانه در خدمت همین هدف است.
به وضوح پیداست که نظریاتی از این دست یا مانند پوشاندن پنجره اتاق به واسطه ارتباطش با حدیث هفتاد هزار حجاب؛ قادر نیستند معنا و کاکرد تمهیدات هنر و معماری را تبیین کنند.
نقاشی اسلامی بسیار متفاوت از سایر فرمهای نقاشی است
به ما گفته شده است: نقاشی در اسلام با نقاشی در سایر تمدن ها بسیار متفاوت است ... در سنت اسلامی زبان عربی برای بیان تجارب روحانی و مادی کفایت می کند ... زبان عربی با کلمات تصویریاش کاملا میتواند جایگزین تصویر سازی شود ... اما اگر زبان عربی کافی بود اساسا چه نیازی به نقاشی وجود داشت؟ ممنوعیت تصویر در اسلام – علیرغم روایت های موجود – وجود ندارد و قرآن هیچ گاه مستقیما اشارهای به آن نکرده است. البته احادیث و روایاتی در مخالفت با پارهای از تصاویر وجود دارد که حتی در آنها نیز تصویرگری به طور کل نفی نشده است (که پرداختن به آن مجالی دیگر می طلبد).
هنر اسلامی هنر "دیگری" است
کشف هنر اسلامی بخشی از تلاش جنبش شرق شناسی بود که از قرن نوزدهم تلاش داشته است اسلام را به مثابه "امری دیگر" تعریف نماید. اما باید توجه داشت که امر دیگر می تواند مفهومی بسیار مثبت یا بسیار منفی باشد و در هر دو صورت مفهومی غیر دقیق است. مستشرقین و هنرمندان غربی از این فرهنگ بیگانه گاهی تصویری خشک و خشن و گاهی با تمرکز بر عجایب، غرایب و زنان نیمه عریان تصویری غیر واقعی ارائه کرده اند.
غزالی نقاشی اسلامی را نابود کرد
اتینگهاوزن این سؤال را مطرح می کند که چرا نقاشی اعراب پیش از سایر صنایع ظریفه آنها از بین رفت؟ او در میان برخی توضیحات به نفوذ غزالی (505 ق) اشاره می کند که منجر به اشاعه نوعی کهن کشی رسمی و در نعایت سرکوب ابتکارات فردی شد. پیش فرض او به عنوان یک غربی این است که ویژگی ذاتی یک هنر بزرگ نوآوری و اصالت است، لذا تکرار آیینی و دقیق مضمونی مشابه، هنر به شمار نمی آید. در مواجهه با هنر اسلامی در وهله نخست لازم است که افق دید خود را گسترش دهیم و سپس به تنوع سبکی در کل جهان اسلام توجه نماییم. عمده ترین سبک های نگارگری ایرانی – صرف نظر از اینکه غرالی واقعا موجب مرگ نقاشی در فرهنگ عرب شده باشد یا خیر – پس از غزالی شکل گرفته اند.
هنر اسلامی اساسا کم اهمیت است
دیوید باچلور در کتاب کروموفوبیا کل جنبش هنری مدرن غرب را مبتنی بر نوعی بازنگری نظام رنگی پیشین و یکی از انگیزههای این بازنگری را هنر اسرار آمیز و نامتعارف شرق میداند. حال آیا هنر اسلامی سنت هنری کم اهمیتی است؟
هنرمندان مسلمان نه از سر ناتوانی، بلکه عامدانه از بازنمایی واقع گرایانه اجتناب می کردند. به عبارتی می توان گفت پرسپکتیو در این آثار به هیچ وجه ضعیف نیست زیرا اصلا وجود ندارد. وقتی هنرمند هرگز سعی نکرده است عمق نمایی کند چگونه می توان از ضعف یا قدرت عمق نمایی صحبت کرد؟
بنابراین اگر صرفا به این دلیل که هنرمند از ساختارهای پیش ساخته و آماده برای نقاشی بهره می گیرد استنتاج نماییم که لاجرم اثر او نیز کم اهمیت، کلیشهای و فاقد قوت زیبایی شناختی خواهد شد، بی شک راه را به اشتباه رفته ایم.
هنر اسلامی جزء نگرانه است
اتینگهاوزن ادبیات و الهیات اسلامی را به مصداق ساختار کتاب "مقامات حریری" جزء نگر میدانست. وی به ویژگی دیگری که به زعم او کاملا اسلامی است نیز اشاره می کند که تضاد میان شکل و تزیین است. علیرغم این که اعتقاد اتینگهاوزن مبنی بر اهمیت جزء نگری در فلسفه و الهیات اسلامی صحیح است، شواهد فراوانی در هنرهای بصری نیز وجود دارد که عملا با این آموزه مغایرت دارند.
خوشنویسی برترین هنر اسلامی است
افرادی که خوشنویسی را برترین هنر اسلامی می دانند با استناد به حضور فراگیر متن مکتوب در فراورده های تمدن اسلامی، هنر اسلامی را هنری زبان - بنیاد معرفی می کنند، اما اگر به جای اینکه خوشنویسی را در خدمت مفاهیم و معانی بدانیم صرفا به مثاله فرمی هنری تلقی کنیم این حکم کلی به شدت مخدوش می گردد. بی شک خوشنویسی اهمیت فراوانی در تمدن اسلامی داشته است اما باید برای آن شأن و جایگاهی واقعی در نظر گرفت.
در هنر اسلامی وحشتی از فضای خالی وجود دارد
برخی وحشت از فضای خالی در تزئینات اسلامی را ناشی از سه عامل می دانند: 1. زندگی در شهرهای شلوغ و این شلوغی برای رشد تمدن، مناسب و طبیعی تلقی می شد. 2. مسلمانان از فضاهای خالی صحرا و محیط های متروک دوری می جستند؛ و از سویی استفاده نکردن هنرمند از کل فضا این گونه تعبیر می شد که او ایده یا مهارت کافی نداشته است. 3. نقوش بسیار شلوغ، بهترین ما به ازای زیبایی شناختی تمایل اعراب/مسلمانان به اغراق است. با کمی تأمل و دقت و دلایل خلاف بسیاری که وجود دارد خواهیم یافت که هیچ کدام از این سه دلیل توجیه مناسبی به نظر نمیرسند. از طرفی در کنار آثاری که سرشار از تزئیناتند آثار فراوانی هم دیده می شود که در کمال سادگی خلق شده اند.
در خاتمه تأکید مینمایم که باید از نوعی ذات گرایی که مضمون یا سبک خاصی را در هنر اسلامی پیش فرض می گیرد، اجتناب نماییم. ویژگیهای سبکی ای در هنر اسلامی وجود دارد که در مقایسه با سایر فرم های هنری بیشتر مورد استفاده قرار گرفتهاند؛ اما این ویژگیها منحصر به هنر اسلامی نیستند و در چارچوب فرمهای هنری دیگر نیز (البته با تأکیدی کمتر) دیده میشوند.