این مطلب، برگزفته از متن سخنرانی حضرت آیتالله خامنهای در آیین گشایش کنگره جهانی بزرگداشت حافظ در سال 1367 و از سایت مقام معظم رهبری میباشد.
به حسن خلق و وفا کس به یار ما نرسد
تو را در این سخن انکار کار ما نرسد
اگر چه حسنفروشان به جلوه آمدهاند
کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد
به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز
به یار یک جهت حقگزار ما نرسد
هزار نقش برآمد ز کلک صنع و یکی
به دلپذیری نقش نگار ما نرسد
هزار نقد به بازار کائنات آرند
یکی به سکه صاحبعیار ما نرسد
دریغ قافله عمر کانچنان رفتند
که گردشان به هوای دیار ما نرسد
بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصه او
به سمع پادشه کامکار ما نرسد
بدون شک حافظ درخشانترین ستاره فرهنگ و ادب فارسی است: در طول این چند قرن تا امروز هیچ شاعری به قدر حافظ در اعماق و زوایای ذهن و دل ملت ما نفوذ نکرده است. او شاعر تمامی قرنهاست و همه قشرها از عرفای مجذوب جلوههای الهی تا ادیبان و شاعران خوشذوق، تا رندان بیسر و پا و تا مردم معمولی هرکدام درحافظ، سخن دل خود را یافتهاند و به زبان او شرح وصف حال خود را سرودهاند. شاعری که دیوان او تا امروز هم پُرنشرترین و پُرفروشترین کتاب بعد از قرآن است و دیوان او در همه جای این کشور و در بسیاری از خانههای یا بیشتر خانهها با قداست و حرمت در کنار کتاب الهی گذاشته میشود.
شاعری که لفظ و معنا و قالب و محتوا را با هم به اوج رسانده است و در هر مقولهای زبدهترین و موجزترین و شیرینترین گفته را دارد.
حافظ؛ همچنان ناشناخته
البته در جامعه ما و در بیرون از کشور ما درباره حافظ سخنها گفتهاند و قلمها زدهاند و به دهها زبان دیوان او را برگرداندهاند، صدها کتاب در شرح حال او یا دیوان شعرش نوشتهاند، اما همچنان حافظ ناشناخته مانده است. این را اعتراف میکنیم و براساس این اعتراف باید حرکت کنیم و این کنگره بزرگترین هنرش انشاءالله این خواهد بود که این حرکت گامی به جلو باشد.در این کنگره اساتید بزرگ، شعرا، ادبا و صاحب فضیلتان و افراد صاحبنظر بهحمدالله بسیارند. باید بگویند و بسرایند و بنویسند و پس از این جلسه هم باید این حرکت ادامه پیدا کند.
شعر حافظ مستفاد از قرآن میباشد
ما حافظ را فقط بهعنوان یک حادثه تاریخی ارج نمینهیم، بلکه حافظ همچنین حامل یک پیام و یک فرهنگ است.دو خصوصیت وجود دارد که ما را وا میدارد از حافظ تجلیل کنیم و یاد او را زنده نگاه داریم، اول زبان فاخر او که همچنان بر قله زبان و شعر فارسی ایستاده است و ما این زبان را باید ارج بنهیم و از آن معراجی بسازیم بهسوی زبان پاک، پیراسته، کامل و والا، چیزی که امروز از آن محرومیم.
دوم، معارف حافظ که خود او تاکید میکند که از نکات قرآنی استفادهکرده است. قرآن درس همیشگی زندگی انسان است و شعر حافظ مستفاد از قرآن میباشد.
حافظ خود اعتراف دارد که نکات قرآنی را آموخته و زبان خودش را به آنها گشوده است. پس محتوای شعر حافظ آنجا که از جنبه بیانی محض خارج میشود و قدم در وادی بیان معارف و اخلاقیات میگذارد یک گنجینه و ذخیره برای ملت ما و ملتهای دیگر و نسلهای آینده است. چرا که معارف والای انسانی مرز نمیشناسد. از این روز بزرگداشت حافظ، بزرگداشت فرهنگ قرآنی و اسلامی و ایرانی است و نیز بزرگداشت آن اندیشههای نابی است که در این دیوان کوچک گردآوری شده و به بهترین و شیواترین زبان، بیان گردیده است.
من مایل بودم که امروز حداقل بتوانم بحثی مورد قبول در این مجمع داشته باشم. ارادت به حافظ و احساس مسؤولیت در مقابل پیام حافظ و جهانبینی و زبان او مرا به شرکت در این اجتماع و همکاری با شما وامیدارد. اما وقت محدود و گرفتاریها به من اجازه نمیدهد، آنچنان که دلخواه یک دوستدار حافظ است درباره او سخن بگویم، در استعجال با استمداد از حافظه و حافظ مطالبی را آماده کردهام که عرض میکنم.
بحث را در سه قسمت مطرح خواهم کرد: یک قسمت در باب شعر حافظ، قسمت دیگر در باب جهانبینی حافظ و قسمت سوم در باب شخصیت او.
الف- شعر حافظ؛ اوج سخن فارسی
آنچنانکه من از دیوان حافظ و از مجموعه سخن او برداشت میکنم، شعر حافظ در اوج هنر فارسی است و از جهات مختلف در حد اعلاست. این بحث که بهترین شاعر فارسی کیست، تاکنون بحث بیجوابی مانده است و شاید بعد از این هم بیجواب بماند. اما میتوان ادعا کرد که به اوج سخن حافظ، یعنی به اوجی که در سخن حافظ هست، هیچ سخنسرای دیگری نرسیده است. نه اینکه مرتبه شعر حافظ در همه غزلیات و سرودهها در مرتبهای والاتر از دیگران است، بلکه به این معنا که در بخشی از این مجموعه گرانبها و نفیس اوجی وجود دارد که شبیه آن را در کلام دیگران مشاهده نمیکنیم. غزل به طور طبیعی شعر عشق است. هر نوع غزل، چه عارفانه و چه غیر عارفانه، بیان لطیفترین احساسات انسان متعهد است و بهطور طبیعی نمیتواند از شیوهها و اسلوبها و کلماتی استفاده کند که به سخافت شعر خواهد انجامید. چیزی که در قصیده و مثنوی بهراحتی میتوان از آن بهره برد، لذا شما میبینید که سعدی بزرگاستاد سخن، سخایی را که در بوستان نشان میدهد در غزلیات خودش نمیتواند نشان بدهد. این طبیعت زبان غزل است و هر شاعری ناگزیر در غزل محدودیتهایی دارد، حالا اگر نگاه کنید به تشبیهها و نسیبهایی که شعرا معمولا در مقدمات قصاید داشتهاند، در گذشته کمتر قصیدهای بود که از تشبیب و نسیب، یعنی از همان ابیات عاشقانهای که شاعر در ابتدای قصیده میسرود خالی باشد، خواهید دید که هیچکدام از این ابیاتی که بهعنوان تشبیب در مقدمه و طلیعه قصاید سروده شده، نتوانسته است کار یک غزل را در بین مردم بکند، با اینکه غزل است نه هرگز خوانندهای با آن آوازی سروده و نه بهعنوان وصفالحال عاشقی بهکار رفته است. با این حال طنطنه قصیده مانع آن شده است که لطف و لطافت غزل را داشته باشد.همزمانی لطافت و استحکام در غزل حافظ
به نظر میرسد لطافت و نازکی در غزل بهطور طبیعی با طبیعت استحکام و محکمبودن شعر در قصیده منافات دارد. اما اگر ما شعری پیدا کردیم که با وجود غزلبودن از لحاظ استحکام الفاظ کوچکترین نقیصهای نداشته باشد این شعر، برترین شعر است.اگر غزلی را ما یافتیم که علاوه بر لطف سخن و لطافت کلمات از یک استحکام و استواری هم برخوردار بود بهطوری که بتوان جای کلمهای از کلمات آن را عوض کرد یا چیزی بر آن افزود یا چیزی از آن کاست باید قبول کنیم که این غزل در حد اوج است و در دیوان حافظ از این قبیل اشعار بسیار است.
استحکام سخن در غزل حافظ نظرها را به خود جلب میکند کسانی که درخصوصیات لفظی سخن او کار میکنند منهای مسائل معنوی بلاشک یکی از چیزهایی که آنها را مبهوت میکند، همین استحکام سخن خواجه است.
البته نمیخواهم بگویم که همه غزلیات حافظ چنین است، به قول غنی کشمیری:
شعر اگر اعجاز باشد بیبلند و پست نیست
در ید بیضا همه انگشتها یکدست نیست.
بنابراین در شعر حافظ هم کوتاه و بلند وجود دارد و تصادفاً شعرهای پایین حافظ آن چیزهایی است که نشانههای مدح در آن هست:
احمد الله علی معدله السلطانی
احمد شیخ اویس حسن ایلکانی
حافظ این را برای مدح گفته است و میتوان گفت که شعر حافظ بهشمار نمیآید. شعر حافظ را در جاهای دیگر و بخشهای دیگری بایستی جستوجو کرد.
خصوصیات لفظی حافظ
برخي از خصوصیات شعر حافظ را من عرض ميکنم.قدرت تصویر
یکی از خصوصیات شعر حافظ، قدرت تصویرهاست و این از چیزهایی است که کمتر به آن پرداخته شده است. تصویر در مثنوی چیز آسان و ممکنی است. لذا شما تصویرگری فردوسی را در شاهنامه و مخصوصاً نظامی را در کتابهای مثنویش مشاهده میکنید، که طبیعت را چه زیبا تصویر میکند. این کار در غزل کار آسانی نیست، بهخصوص وقتی که غزل باید دارای محتوا هم باشد. تصویر با آن زبان محکم و با لطافتهای ویژه شعر حافظ و با مفاهیم خاصش چیزی نزدیک به اعجاز است، چند نمونهای از تصویرهای شعری حافظ را من میخوانم. چون روی این قسمت تصویرگری حافظ گمان میکنم کمتر کار شده است ببینید چقدر زیبا و قوی به بیان و توصیف میپردازد:در سرای مغان رفته بود و آبزده
نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده
سبوکشان همه در بندگیش بسته کمر
ولی ز ترک کله چتر بر سحابزده
شعاع جام و قدح نور ماه پوشیده
عذار مغبچگان راه آفتابزده
گرفته ساغر عشرت فرشته رحمت
ز جرعه بر رخ حور و پری گلابزده
تا میرسد به اینجا که:
سلام کردم و با من به روی خندان گفت
که ای خمارکش مفلس شرابزده
چه کسی هستی و چکارهای و چگونهای، سوال میکند تا میرسد بهاینجا:
وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفتهای تو در آغوش بخت خوابزده
پیام شعر را ببینید چقدر زیبا و بلند است و شعر چقدر برخوردار از استحکام لفظی که حقیقتاً کمنظیر است هم از لحاظ استحکام لفظی و هم در عین حال، اینگونه تصویرگری سرای مغان و پیر و مغبچگان را نشان میدهد و حال خودش را تصویر میکند، تصویری که انسان در این غزل مشاهده میکند چیز عجیبی است و نظایر این در دیوان حافظ زیاد است. همین غزل معروف:
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گِل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راهنشین باده مستانه زدند
یک ترسیم بسیار روشن از آن چیزی است که در یک مکاشفه یا در یک الهام ذهنی یا در یک بینش عرفانی به شاعر دست داده است و احساس میکند که این را به بهترین زبان ذکر میکند و اگر ما قبول کنیم - که قبول هم داریم- که این پیام عرفانی است و بیان معرفتی از معارف عرفانی، شاید حقیقتاً آن را به بهتر از این زبان به هیچ زبانی نشود بیان کرد.
تصویرگری حافظ یکی از برجستهترین خصوصیات اوست، برخی از نویسندگان و گویندگان نیز ابهام بیان حافظ را بزرگ داشتهاند و چون دربارهاش زیاد بحث شده من تکرار نمیکنم.
شورآفرینی
از خصوصیات دیگر زبان حافظ شورآفرینی آن است. شعر حافظ شعری پرشور است و شورانگیز. با اینکه در برخی از اَشکالش که شاید صبغه غالب هم داشته باشد. شعر رخوت و بیحالی است، اما شعر حافظ شعر شورانگیز و شورآفرین است.سخن درست بگویم نمیتوانم دید
که میخورند حریفان و من نظاره کنم
êêê
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
êêê
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
êêê
حاشا که من به موسم گل ترک میکنم
من لاف عقل میزنم این کار کی کنم
این شعار، سراسر شعر و حرکت و هیجان است و هیچ شباهتی به شعر یک انسان بیحال افتاده و تارک دنیا ندارد. همین شعر معروفی که اول دیوان حافظ است و سرآغاز دیوان او نیز میباشد:
الا یا ایهاالساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
نمونه بارزی از همین شورآفرینی و ولولهآفرینی است و این یکی از خصوصیات شعر حافظ است.
استفاده گسترده از مضامین
خصوصیت دیگرش این است که شعر حافظ سرشار از مضامین و آن هم مضامین ابتکاری است. خواجه مضامین شعرای گذشته را با بهترین بیان و غالباً بهتر از بیان خودشان ادا کرده است. چه مضامین شعرای عرب و چه شعرای فارسیزبان پیش از خودش مثل سعدی و چه شعرای معاصر خودش مثل خواجو و سلمان ساوجی که گاهی مضمونی را از آنها گرفته و به زیباتر از بیان خود آنها، آن را ادا کرده است. اینکه گفته میشود در شعر حافظ مضمون نیست، ناشی از دو علت است: یکی اینکه مضامین حافظ آنقدر بعد از او تکرار و تقلید شده است که امروز وقتی ما آن را میخوانیم به گوشمان تازه نمیآید. این گناه حافظ نیست. در واقع این مدح حافظ است که شعر و سخن و مضمون او آنقدر دستبهدست گشته و همه آن را تکرار کردهاند و گرفتهاند و تقلید کردهاند که امروز حرفی تازه به گوش نمیآید، دوم اینکه زیبایی و صفای سخن خواجه آنچنان است که مضمون در آن گم میشود، بر خلاف بسیاری از سرایندگان سبک هندی که مضامین عالی را به کیفیتی بیان میکنند که زیبایی شعر لطمه میبیند البته این نقص آن سبک نیز نیست. آن هم در جای خود بحث دارد و نظر هست که این خود یکی از کمالات سبک هندی است. به هر حال مضمون در شعر حافظ آنچنان هموار و آرام بیان شده که خود مضمون گویی به چشم نمیآید.کمگویی و گزیدهگویی
کمگویی و گزیدهگویی خصوصیت دیگر شعر حافظ است، یعنی حقیقتاً جز برخی از ابیات یا بعضی از غزلیات و قصایدی که غالبا هم معلوم میشود که مربوط به اوضاع و احوال خاص خودش یا مدح این و آن میباشد، در بقیه دیوان نمیشود جایی را پیدا کرد که انسان بگوید در این غزل اگر این بیت نبود بهتر بود، کاری که با دیوان خیلی از شعرا میشود کرد.انسان دیوانهای بسیار خوب را از شعرای بزرگ میخواند و میبیند در قصیدهای به این قشنگی با غزلی به این شیوایی بیت بدی وجود دارد و اگر شعر یکدستتر بود، بهتر بود. انسان در شعر حافظ چنین چیزی را نمیتواند پیدا کند.
شیرینی بیان
روانی و صیقلزدگی الفاظ، ترکیبات بسیار جذاب و لحن شیرین زبان یکی از خصوصیات اصلی شعر حافظ است. بیان او بسیار شبیه به خواجو است. گاه انسان وقتی شعر خواجوی کرمانی را میخواند، میبیند که خیلی شبیه به شعر حافظ است و قابل اشتباه با او. اما قرینه بیان حافظ در هیچ دیوان دیگری از دواوین شعر فارسی تا آنجایی که بنده دیدهام و احساس کردهام مشاهده نمیشود. بعضی حافظ را متهم به تکرار کردهاند، باید عرض کنم تکرار حافظ، تکرار مضمون نیست، تکرار ایدهها و مفاهیم است. یک مفهوم را به زبانهای گوناگون تکرار میکند، نمیشود این را تکرار مضمون نامید.
موسیقی گوشنواز
موسیقی الفاظ حافظ و گوشنوازی کلمات آن نیز یکی دیگر از خصوصیات برجسته شعر اوست. شعر او هنگامیکه بهطرز معمولی خوانده میشود گوشنواز است. چیزی که در شعر فارسی نظیرش انصافاً کم است. بعضی از غزلیات دیگر هم البته همینگونه است.در معاصرین و خواجو نیز همینطور است. بسیاری از غزلیات سعدی بر همین سیاق است. بعضی از مثنویات نیز چنیناند، اما در حافظ این یک صبغه کلی است و کثرت ظرافتها و ریزهکاریهای لفظی از قبیل جناسها و مراعات نظیرها و ایهام و تضادها، الی ماشاءالله. شاید کمتر بتوان غزلی یافت که در آن چند مورد از این ظرافتها و ریزهکاریها و ترسیمها و صنایع لفظی وجود نداشته باشد:
جگر چون نافهام خون گشت و کم زینم نمیباید
جزای آنکه با زلفت سخن از چین خطا گفتم
رسایی بیان
یکی دیگر از خصوصیات شعر حافظ روانی و رسایی آن است که هر کسی با زبان فارسی آشنا باشد شعر حافظ را میفهمد. وقتی که شما شعر حافظ را برای کسی که هیچ سواد نداشته باشد بخوانید راحت میفهمد:پرسشی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبهفرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
هیچ ابهامی و نکتهای که پیچ و خمی در آن باشد مشاهده نمیشود. نو ماندن زبان غزل به قول یکی از ادبا و نویسندگان معاصر مدیون حافظ است و همینهم درست است.
یعنی امروز شیواترین غزل ما آن غزلی است که شباهتی به حافظ میرساند، نمیگویم اگر کسی درست نسخه حافظ را تقلید کند این بهترین غزل خواهد بود نه، زبان و تحول سبکها و پیشرفت شعر یقیناً ما را به جاهای جدیدی رسانده و حق هم همین است. اما در همین غزل ناب پیشرفته امروز آنجایی که شباهتی به حافظ و زبان حافظ در آن هست، انسان احساس شیوایی میکند.
بهکاربردن کنایه
خصوصیت دیگر به کار بردن معانی رمزی و کنایی است که این هیچ شکی درش نیست. یعنی حتی کسانی که شعر حافظ را یکسره شعر عاشقانه و به قول خودشان رندانه میدانند و هیچ معتقد به گرایش عرفانی در حافظ نیستند (واقعاً این جفای به حافظ است) هم در مواردی نمیتوانند انکار کنند که سخن حافظ سخن رمزی است، یعنی کاملاً روشن است که سخن حافظ اینجا به کنایه و رمز است:نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
استفاده از لهجه شیرازی
خصوصیات لفظی بسیاری در شعر خواجه وجود دارد، از جمله چیزهای دیگری که به نظرم رسید و جا دارد پیرامون آن کار بشود، استفاده شجاعانه و باظرافت او از لهجه محلی است، یعنی از لهجه شیرازی. حافظ در شعرهای بسیار باعظمت خود از این موضوع استفاده کرده است و موارد زیادی از این نمونه را میتوان در میان اشعار او مشاهده کرد. برای مثال استفاده «به» به جای «با»:اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم
که تا امروز هم این «به» در لهجه شیرازی موجود است.
یا در این بیت:
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاینچنین رفته است از عهد ازل تقدیر ما
و موارد دیگری هم از این قبیل وجود دارد. مثلاً در این غزل معروف حافظ:«صلاح کار کجا و من خراب کجا» که کجا در اینجا ردیف است و «ب» قبل از ردیف که حرف روی است باید ساکن باشد. در حالیکه در مصرع بعد میگوید: «ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا» الآن هم وقتی شیرازیها حرف میزنند همین طور میگویند، یعنی از لهجه شیرازی که لهجه محلی است استفاده کرده و آن را در قافیه بهکار برده است، استفاده از اصطلاحات روزمره معمولی و از این قبیل چیزها بسیار است که اگر بخواهم باز هم در این زمینه حرف بزنم نیز بحث بسیار است.
اثرگذاری غزل حافظ بر سبک هندی
یک نکته دیگر را هم عرض بکنم و این قسمت مربوط به شعر را خاتمه بدهم و آن اینکه نشانههای سبک هندی را هم بنده در غزل حافظ مشاهده میکنم. یعنی ریشههای سبک هندی را در شعر خواجه میتوان دید. و ارادت صائب و نظیری و عرفی و کلیم، شعرای بزرگ سبک هندی، به حافظ احتمالاً به معنای انس زیاد ایشان با زبان حافظ است و یقیناً خواجه در آنها تاثیر داشته است، مثلاً بیت:کردار اهل صومعهام کرد میپرست
این دود بین که نامه من شد سیاه
از او کاملاً بوی سبک هندی را میدهد یا:
ای جرعهنوش مجلس جم سینه پاک دار
کایینهای است جام جهانبین که آه از او
در زمینه مسائل شعر حافظ بحثها و حرفهای بسیار و خصوصیات ممتازی هست که اساتید و نویسندگان روی آن کار کردهاند. باز هم باید کار شود. من همینجا از فرصت استفاده کرده و برای کار روی دیوان حافظ از جهات مختلف توصیه میکنم با اینکه نسبتاً کارهای خوبی انجام شده است، باز هم جای برخی از کارها خالی است.