غایتی كه حقیر را به این گونه مباحث و اصلاً به كار سینما كشانده و چیزی كه برایم اهمیت دارد، «نسبت سینما با دین» است. من اعتقاد دارم كه باید از تمام امكانات موجود در خدمت استمرار نهضت دینی استفاده شود. در سینما باید به دنبال این باشیم كه اولاً نسبت میان سینما و دین را پیدا كنیم و ثانیاً ببینیم با توجه به ماهیت سینما چگونه میتوان از آن در خدمت استمرار انقلاب و دفاع از دین استفاده كرد. این كه من وارد این مباحث شدم به همین دلیل است، در غیر این صورت به هیچ وجه علاقهیی به سینما به عنوان سینما نداشته و ندارم و معتقدم مؤمنینی كه میخواهند در این مسیر گام بگذارند، برای اینكه بتوانند بیشترین نتیجه را از كارشان بگیرند نباید در هیچ صورتی به خود سینما علاقهمند شوند زیرا این امر كاملاً انحرافی است و انسان را از مسیر بازمیدارد و در نهایت به نوعی گرایشهای روشنفكرانه میكشاند. اگر برای ما واقعاً مهم است كه بر اساس آن چه شریعت خواسته - یعنی در چارچوب قواعد و ضوابطی كه بهطور دقیق منطبق بر فطرت و اصل خلقت بشر است و بهترین طریقی است كه میتواند حقیقت وجود بشر را ظاهر كند و در نهایت او را به این حقیقت برساند - زندگی كنیم، به سینما به عنوان خودش نباید علاقهمند باشیم بلكه باید در سینما غایتی دیگر را دنبال كنیم، چنان كه در سایر هنرها هم همینطور است. اگر به دنبال چیز دیگری غیر از این هستیم، باید گفت كه این صحبتها بیفایده است. در این صورت میتوان به بسیاری از این گونه مسایل كه نظریهپردازان غربی طرح كردهاند و در كتابها موجود است مراجعه كرد. به هر تقدیر همانطور كه گفتم، آن چه مورد نظر من است نسبت سینما با دین است و این كه متوجه ماهیت سینما شدهایم به این دلیل بوده كه اگر ماهیت سینما را نشناسیم و نسبت به آن معرفت پیدا نكنیم، خود به خود نخواهیم فهمید كه چهطور باید آن را به خدمت دین درآوریم. باید قبل از هر چیز مشخص كنیم كه اولاً امكان این كار هست یا نه و ثانیاً تا چه حد این امكان وجود دارد.
در این مسیر، به تبع آنكه غایات ما چیز دیگری است، بحثهایی كه اینجا طرح میشود خیلی از اوقات صورت اخلاقی پیدا میكند كه با توجه به تفكیكهایی كه تفكر مرسوم غرب میان مقولات قایل است، اینطور بحث كردن مجاز نیست. البته حقیر اعتنایی به این مسئله ندارم زیرا اصلاً غایات زندگی ما چیز دیگری است و ما به دنبال چیز دیگری هستیم. اگر بحثها صورت اخلاقی پیدا میكند، دلیلش این است كه ما باید در همهی افعالمان غایات اخلاقی را در نظر داشته باشیم و این لازمهی طی طریق خاصی است كه ما در دنیا داریم و به عنوان یك مؤمن اجازه نداریم از این غایات خارج شویم. به همین دلیل، به هر چیز - از جمله سینما - كه توجه میكنیم با توجه به غایات اخلاقیاش است و نه چیز دیگری. ممكن است برخی بگویند - چنان كه گفتهاند - كه این نحوهی زندگی در دنیا خیلی مشكل است ولی با توجه به آن چه بنده در دین به آن رسیدهام و به آن معتقدم و بزرگان ما هم گفتهاند، چون دین ما منطبق بر فطرت است، یعنی دینِ حنیف است و بر فطرت بشر استوار است، «سهل» است اما از آنجا كه انسان در دنیایی كه اصلاً اطلاق در آن جایز نیست و دنیای نسبتهاست به دنبال غایات مطلق است، با توجه به خصوصیات حیاتی و عجز بشر ممكن است این امر مشكل جلوه كند زیرا وجود بشر از طرفی حیوان است با مجموعهیی از غرایز حیوانی و از طرفی حقیقت انسانی وجودش چیزی فراتر از غرایز حیوانیاش است. این وجود حیوانی مانند نردبانی است كه باید انسان را به حقیقت انسانیاش برساند. در غالب موارد برای رسیدن به این حقیقت انسانی لازم است كه بسیاری از غرایز حیوانی را زیر پا بگذاریم. البته خود غرایز در ذات خود مخالف با طی طریق انسان به سمت حقیقت نیست اما چون انسان مظهر اسما و صفات خداست - این چیزی است كه حضرت امام (ره) در كتاب مصباحالهدایه طرح كردهاند - و چون اسما و صفات نامحدودند و به صورت نامحدود میخواهند ظاهر شوند و مرز مشخصی ندارند، انسان هم به دنبال هر چیزی كه است میخواهد خودش را تا نهایتش برساند و به صورت نامحدود دنبال آن است، حال چه در راه شر و چه در راه خیر؛ انسان در هر دو راه نامحدود است. اگر به مراتبی از خواستههایش هم برسد، ارضایش نمیكند و بهناچار دنبال مراتب بیشتری است، مگر آنكه خودش را به حدود شریعت محدود كند. اگر خود را محدود به این حدود كند آنگاه به حقیقت اعتدالیِ وجودش میرسد، تمام قوای وجودیاش كه مظاهر اسما و صفات حق است به اعتدال میرسد. به همین دلیل، خیلی از گرایشهای حیوانی وجود انسان در عمل با حقیقت وجودیاش معارضه پیدا میكند و انسان ناچار است برای رسیدن به این حقیقت، غرایز حیوانیاش را به حدودی كه در شرع به آن توجه شده محدود كند. خود به خود، ما در دنیا نمیتوانیم خیلی راحت، آنچنان كه در تفكر امروز غرب مرسوم است زندگی كنیم. ما باید حدود شریعت را بر خود بار كنیم و هرچند این امر در آغاز راه ممكن است مشكل به نظر برسد اما پس از برداشتن چند قدم سهل میشود زیرا بهطور دقیق منطبق با فطرت بشر است و اصل خلقت بشر در نهایت با این احكام متحد است. به هر صورت، رعایت این حدود بهناچار محدودیتهایی برای ما پیش میآورد.
ما در بحث از سینما به هر تقدیر با این مسئله هم مواجه میشویم زیرا ارتباط سینما با بشر یك نحوهی ارتباط كاملاً تازه است كه نظیر و سابقهیی در تاریخ زندگی او نداشته است. این ارتباط را با هیچ ارتباط دیگری كه میان انسان و اشیای اطرافش برقرار است نمیتوان مقایسه كرد. برای مثال در قصه كه یكی از اجزایی است كه سینما از آن تركیب یافته - گرچه بعضی آن را به عنوان یك جزء نفی میكنند و ما در حال حاضر در اینجا درصدد طرح این بحث نیستیم - بعضیها حالت بچهها را در برابر قصهی دیو و پری، با حالت انسان در مقابل فیلم و ارتباطی كه انسان با فیلم میگیرد مقایسه میكنند. این قیاس كامل نیست زیرا فیلم تنها قصه نیست. پس این چه نوع ارتباطی است كه بین انسان و فیلم برقرار میشود؟ این رابطه هیچ سابقهیی در تاریخ نداشته است - چنان كه بسیاری از روابطی كه میان انسان با لوازم و محصولات غرب برقرار میشود، به هیچ وجه سابقه در تاریخ نداشته است - اما سینما بهطور خاص مشخصاتی دارد كه به دلیل آنها این ارتباط یك ارتباط كاملاً تازه است. تماشاگر با پای اختیار به یك فضای تاریك میرود و در مقابل صحنهیی مینشیند كه در آن چیزی شبیه به واقعیت جریان دارد؛ در فضایی كه از روی عمد تاریك شده تا چیز دیگری نظرش را جلب نكند و تماماً متوجه آن چیزی باشد كه در آن صحنهی روشن میگذرد و بعد خود را به توهمی شبیه واقعیت بسپارد و مستغرق شود. میزان موفقیت فیلم هم بهطور معمول با میزان استغراق تماشاگر در فیلم سنجیده میشود. عرض كردم «بهطور معمول» زیرا نباید فكر كرد كه ضوابط و قواعدی كه در تمدن امروز برای سینما رفتن قایل شدهاند با اصل ماهیت فیلم منافات دارد. ضوابطی كه اكنون برای رفتن به سینما موجود است از قبیل رفتن فرد به داخل یك صف، خریدن بلیت در ازای مقداری پول، نشستن در جای تاریك و خود را در توهمی شبیه واقعیت غرق كردن حكایت از آن دارد كه فیلم جذابیتی دارد كه تماشاگر با طیب خاطر و با كمال میل، پولی در ازای بلیت میدهد و در سینما مینشیند. حال اگر این جذابیت موجود نباشد آیا این خودش از همان اول نقض غرض نیست؟ اگر جذابیت موجود نباشد و وقتی تماشاگر در آنجا مینشیند جذب نشود و مستغرق در فیلم نگردد آیا نقض غرض نیست؟ ما ضوابطی را چیدهایم تا او با پای اختیار بیاید و در ازای مقداری پول در جای تاریكی بنشیند و جذب چیزی شود. وقتی آن جاذبه وجود نداشته باشد قضیه از اصل منتفی است، مگر اینكه بگوییم این ضوابط نادرست است و اشتباهش نیز در اینجاست كه با ماهیت سینما نمیخواند و مناسبت ندارد، یعنی بگوییم ماهیت سینما اقتضائاتی دارد كه مثلاً گیشه معارض با آن است و انسان را در نهایت به آن اقتضائات نمیرساند. به همین جهت در خیلی از فیلمها این قواعد زیر پا گذاشته شده است. فیلمسازانی كه نامشان را با احترام میبرند و اسامی خیلی بزرگی هم دارند این قواعد را زیر پا میگذارند؛ برای مثال در فیلمهای «تاركوفسكی»، مثل «ایثار»، قواعدی كه بهطور معمول برای جذابیت لازم است وجود ندارد. این نوع فیلمها جز برای عدهیی خاص كه به این گونه فضاها عادت دارند یا تحمل آن را دارند و فیلم برایشان نقطهی جذابیتی دارد كه بندشان میكند - به هر دلیل، كه غالباً هم به عقیدهی حقیر وهمی است و توهمی بیش نیست - در میان مردم - عوامالناس - جاذبهیی نخواهد داشت. آیا این از همان آغاز نقض غرض نیست؟ یا این كه این ضوابط اشتباه است و با ماهیت سینما نمیخواند؟ آنوقت است كه باید نشست و بحث كرد دربارهی این كه از نظر تاریخی چه اتفاقی افتاده است كه كار به اینجا ختم شده كه ما برای رفتن به سینما چنین ضوابطی قایل شویم.
![](https://media.abna24.ir/arts/media/2014/07/2890_ آوینی.jpg)
غایتی كه حقیر را به این گونه مباحث و اصلاً به كار سینما كشانده و چیزی كه برایم اهمیت دارد، «نسبت سینما با دین» است. من اعتقاد دارم كه باید از تمام امكانات موجود در خدمت استمرار نهضت دینی استفاده شود.