چکیــده
فرضیه نگارنده در این مقاله مبتنی بر این است که استاد محمد سیاه قلم نقاش نام آور سده نهم هجری همان غیاث الدین نقاش و یا غیاث الدین محمد نقاش دوره بایسنقر میرزا است که از طرف دربار شاهرخ مأمور می شود در کنار هیأت سیاسی شاهرخ، به چین سفر کند و دیده ها و شنیده های خود را از این سفر گزارش نماید. به اعتقاد نگارنده وی دو سفرنامه، یکی مکتوب و دیگری مصوّر تهیه می کند. سفرنامه مکتوب او در بعضی از منابع تاریخی سده نهم هجری مثل زبدهالتواریخ ایرانیان حافظ آبرو درج می شود و سفرنامه مصوّر او همان است که امروزه در چهار مرقع موجود در توپقاپی سرای استانبول قرار دارد و به نقاشی های استاد محمد سیاه قلم مشهور است. در این مقاله سعی شده فرضیه بالا با مراجعه به منابع این دوره و مقایسه نقاشی ها با مطالب سفرنامه وی اثبات شود.این مقاله با بهره گیری از یک طرح تحقیقاتی در دانشگاه تهران با عنوان «استاد محمدسیاه قلم، از افسانه تا واقعیت» نوشته شده است. بدین وسیله امتنان خود را از معاونت محترم پژوهشی دانشگاه تهران ابراز می دارم.
1 - درآمد
استاد محمد سیاه قلم و تشخیص هویت او و آثارش از موضوعات دیرینه عرصه هنرپژوهی ایران بین هنـرپـژوهان جهان است. نزدیک به یک قرن است که هنرپژوهان درباره هویت و آثار نقاشی استاد محمد سیاه قلم بحث و فحص می کنند و هنوز به جواب قطعی دست نیافته اند. محققان ترک بیش از سایر هنرپژوهان در این حیطه قلم زده اند و تمامی هم وغم خود را مصروف این داشته اند که اثبات کنند محمد سیاه قلم وابسته به فرهنگ ترک سده نهم هجری و ترک نژاد است. زکی ولیدی طغان او را همان حاجی محمد بخشی اویغوری می داند که در نگارگـری معراج نامه ترکی در روزگار شاهرخ دست داشته است ولی چون نمی تواند دلیل قانع کننده ای برای فرضیه خود ارایه دهد، بعدها جهت عوض می کند و او را با مولانا محمد نقاش(1)، هنرمند غرایبه نگار دربار سلطان حسین بایقرا یکی می داند و نقاشی های او را به سنت هنری دشت قبچاق نسبت می دهد. اوکتای اصلاناپا نیز راهی مشابه در پیش می گیرد و استاد محمد سیاه قلم را وابسته به سنت های اویغوری ترکان و آثار او را ترکانه می داند.مظهر ایپشیر اوغلو با همکاری ایوب اوغلو هر چهار مرقع توپقاپی سرای را که آثار محمد سیاه قلم هم جزو آن هاست در سال 1955 منتشر می کند و آن ها را به یک نقاش دربار سلطان محمد فاتح در استانبول نسبت می دهد، ولی در پژوهش های بعدی خود در سال1965راجع به فرهنگ و هنر مغولان(2)، نقاشی های محمد سیاه قلم را با زندگی ایلیاتی مغولان در ماوراءالنهر مرتبط می داند. پژوهشگران دیگر ترک مثل بیهان قاراماقارالی، چاغمن، امل اسین، زرن تنیندی رویه مشابهی را در پیش می گیرند و بر ترک نژاد بودن محمد سیاه قلم و نقاشی های او تأکید می ورزند.
در اروپا نخست ساکیسیان (3)، این نقاشی ها را به چین نسبت می دهد و کومارا سوامی(4) به ترکستان، بنییون، ویلکینسن و گری در سال 1933 چینی بودن نقاشی های محمد سیاه قلم را مورد تأکید قرار می دهند و آن ها را مربوط به دوره شاهـرخ می دانند.(5) ایـــوان سچـوکین سه دوره را در نقاشــی های سیاه قلم تشخیص می دهد. بخشی را به دوره تیموری، پاره ای را به مکتب ماوراءالنهر و نقاشی چینی در ترکستان و سیزده اثر را به سنت نقاشی دشت قبچاق(6) نسبت می دهد. اتینگهاوزن هم نظر او را تاییــد می کند. ارنست گروبه در سال1962 بعضی از نقاشی های محمدسیاه قلم را به دوره تیموری نسبت می دهد و بعدها در سال 1968 آن ها را وابسته به دوره نخست مکتب هرات و سمرقند اعلام می کند.
ارنست کـوئل در سال1970 آن ها را بـه تــرکیـه و یا ترکستان غربی در سده نهم هجری نسبت می دهد و دیوید تالبوت رایس در سال1970 این نقاشی ها را مربوط به ترکیه، سده نهم هجری می داند که برای یک نفر حامی مغولی کار شده است.(7) استوارت کری ولش در سال1972 انتساب این نقاشــی هـا را به دربار تــرکمانان بی مناسبت نمی داند و مرقع2153.H توپقاپی سرای را از آثار دربار سلطان یعقوب آق قویونلو معرفی می کند.(8) مایکل راجرز هم بر آن است که این تصاویر ارتباط مستقیم با بازرگانان روس و استپ های جنوب روسیه دارد.(9) تمامــــی این فـــرضیــات در کنگره ای که در اوایــل دهه هشتاد(1980) درباره محمد سیاه قلم درآمریکا برگــزار شد، تکرارگشته و نتیجه قطعی از پژوهش ها در باره استاد محمد سیاه قلم و کارستان او عاید نشد.(10) در ایران متأسفانه تاکنون مقاله ای که این موضوع را به گونه ای عمیق دنبال کند و از لابه لای منابع و نقاشـی هـــای محمد سیاه قلم راه تازه ای بگشایـد، منتشـــــر نشده و آنچه انتشار یافته، تکرار فرضیات هنرپژوهان جهان و بازگویی نوشته های آن ها، آن هم به گونه توصیفی است .
فرضیه نگارنده در این مقاله این است که این آثار و نقاشی ها از آن غیاث الدین نقاش در دربار شاهرخ تیموری است که در سال822 هـ .ق همراه یک هیأت سیاسی عازم چین شد و طبق دستور، کل دیده ها و شنیده های خود را در سفرنامه ای گزارش کرد که تقریباً دست نخورده و در چند منبع تاریخی این دوره از جمله زبده التواریخ حافظ آبرو تکرار شده است. این فرضیه تا این جا، مطلب جدیدی ندارد چون هنرپژوهانی چون پوپ و گری نیز پیش تر بدان اشاره کرده اند ولی نوشته آن ها فراتر از این اشاره نرفته است. نگارنده با مراجعه به منابع مکتوب این دوره که بعضی از آنها اصلاً مورد توجه هنرپژوهان قرار نگرفته، سعی کرده است هویت استاد محمد سیاه قلم را روشن سازد و سپس با تطبیق مطالب و اطلاعات سفرنامه غیاث الدین نقاش با پاره ای از آثار و نقاشی های محمد سیاه قلم به مرز اثبات فرضیه اش نزدیک شود. گفتنی است که نگارنده هیچ مطلبی را با قطعیت نقل نکرده گرچه قطعی بودن آن ها برایش محرز بوده است. یافته ها را با تردید و پرسش پیش برده و پذیرش و یا عدم پذیرش آن ها را برعهده خوانندگان گذاشته است.
2- غیاث الدین نقاش
نام غیاث الدین نقاش در چند منبع تاریخی و هنری ذکر شده است. گفتنی است که نام او در منابع تیموری تنهـا با لقب او یعنـی «غیاث الدین» آمده و این عنـــوان دربردارنده نام دیگری نیست. بعضی از هنرپژوهان معتقدند که غیاث الدین نقاش همان غیاث الدین پیر احمد زرکوب تبریزی است که دوست محمد هروی در دیباچه مرقع بهرام میرزا از او یاد می کند. علاءالدوله میرزا فرزند بایسنقر میرزا پس از فوت پدرش در سال837 هـ .ق به منظور اتمام جُنگی که پدرش شروع کرده بود تمامی نقاشان را در کتابخانه خود گردآورد و « از عقب خواجه غیاث الدین پیراحمد زرکوب کسی به مملکت تبریز فرستاد... » (Thackston,2001,14) خواجه غیاث الدین پس از ورود به هرات چنـــد نگاره در جُنگ یاد شده قلم گیری کرد طوری که امیر خلیل، نقاش نام آور این دوره، در آن تصاویر حیران بماند و با وجود چنین استادی تصمیم به ترک تصـویـر گرفت.(Ibid) آیا این غیاث الدین همان غیاث الدین نقاش، سفیر بایسنقر میرزا، به دربار خاقان چین بود که پس از بازگشت به هرات در تبریز اقامت گزیده بود و پس از مرگ بایسنقر میرزا، فرزند او، از وی می خواهد تا با بازگشت به هرات، جُنگ ناتمام پدرش را به اتمام برساند؟در مورد یکی بودن این دو غیاث الدین باید تردید روا داشت، چون نام غیاث الدین در سال 830 هـ .ق در عرضه داشت جعفر بایسنقری، رئیس کتابخانه بایسنقر میرزا، آمده است. در این عرضه داشت علاوه بر نام او، اسامی هنرمندان دیگر از جمله امیرخلیل هم ذکر شده که همراه هنرمندان دیگر از جمله خواجه غیاث الدین در کتابخانه سلطنتی مشغول کار بوده است. (Ibid,43) پس امیرخلیل با غیاث الدین نقاش و مهارت او در نقاشی از نزدیک آشنا بوده، در حالی که نوشته دوست محمد هروی در باب خواجه غیاث الدین پیراحمد زرکوب طوری است که گویی امیرخلیل برای نخستین بار، کارمایه هنری او را دیده و دچار حیرت شده است. از این ها گذشته از عبارات دوست محمد پیداست که غیاث الدین پیراحمد زرکوب در زمان علاءالدوله میرزا یعنی در اوایل دهه84 هـ .ق برای نخستین بار وارد هــرات شده است. عبارات او را بخوانیم: «و چون خواجه حسب الحکم کتابخانه را به یمن قدم و اوراق نقاشی را در هـرات به لطف قلم معزز و مکرم گردانیدند...»(Ibid,14) پس به نظر می رسد نمی توان این دو نقاش هم نام را یکی برشمرد.
به نظر نگارنده غیاث الدین نقاش، سفیر بایسنقر میرزا به چین، همان غیاث الدین محمد نقاش تبریزی است که پیش از پیر احمد زرکوب تبریزی، همراه سیدی احمد نقاش و خواجه علی مصور و قوام الدین مجلد تبریزی، حدود اواخر دهه810 هـ .ق وارد کتابخانه هرات شده و در زمره نقاشان کارگاه هنری بایسنقر میرزا درآمده است. نگارنده در کتاب روضات الجنان حافظ حسین کربلایی به نامی برخورد که قابل ملاحظـــه بود یعنی غیـاث الدین محمد نقاش. حافظ حسین کربلایی در صحبت از مرقد مولانا تاج الدین علی منشاری که در علــم قـرائت سـرآمد روزگار و از عرفای صاحب نام تبریز در سده نهم هجری محسوب می شد، می نویسد که وی «استاد مولانا غیاث الدین محمد نقاش است رحمه الله» (1383،1/159). با اندکی تفحص در احوال مولانا تاج الدین منشاری دریافتیم که در سده نهم هجری یعنی روزگار تیمــور و شاهرخ زندگی می کرده و از نظر زمانی معـاصــر با غیاث الدین نقاش بـوده و می توانسته استاد غیاث الدین نقاش دوره بایسنقـر باشد . اگر این غیاث الدین محمد نقاش را همان غیاث الدین نقاش دوره بایسنقر بدانیم به شناسایی هویت استاد محمد سیاه قلم بیشتر نزدیک می شویم، چـون نـام غیاث الدین نقاش، محمد بوده و می تواند با نام استاد محمد سیاه قلم هم خوانی بیشتری داشته باشد.
آیا غیاث الدین محمد نقاش تبریزی نمی تواند همان محمدبن محمودشاه خیام باشد که آثاری از او به گونه و اسلوب سیاه قلم در مــرقعـات استانبـول و برلیـن (مجموعه دی یتس) محفوظ است؟ محمدبن محمودشاه بعضی از آثارخود را از روی آثار استاد عبدالحی مثنی برداری کرده که از جمله آن ها تصویر درگیری دو نفر لوهان (بخشی یا کاهن) چینی است و رقم آن به قرار زیر است: «نقل از قلم استاد عبدالحی نقاش، کمترین بندگان محمدبن محمودشاه خیام» (تصویر1). از کمترین بندگان پیداست که وی در درباری کار می کرده است.
می دانیم که استــــاد عبـــدالحی پیش از این که تیمور او را از بغداد به سمرقنـد بفرستد در نزد آل جلایر در تبریز و بغداد میزیسته است. آیا این محمدبن محمودشاه خیام (یا غیاث الدین محمد نقاش- غیاث الدین نقاش) شاگرد استاد عبدالحی در تبریز نبوده که بعدها بعضی از آثار استاد خود را تقلید کرده یعنی سنتی که بارها بین استاد و شاگرد اتفاق می افتاده و شاگرد از برای ممارست بیشتر آثار استاد خود را تقلیـد می کرده است. اگر فرضیات بالا را بپذیریم می توانیم نتیجه بگیریم که استاد محمد سیاه قلم همان غیاث الدین محمد نقـاش و یا محمدبن محمودشاه خیام شاگرد استاد عبدالحی بوده که طی سفر چین، طبق دستور بایسنقر میرزا گزارشی مصور و مکتوب از دیده ها و شنیده ها تهیه کرده است. گزارش مکتوب او در تواریخ این دوره به خصوص زبده التواریخ حافظ آبرو و مطلع سعدین عبدالرزاق سمرقندی ثبت شده و گزارش مصور او هم به صورت یک مرقع تنظیم و در کتابخانه سلطنتی نگهداری شده و بر اثر تحـولات زمانــه به دربار آق قویونلوها در تبریز راه یافته و سپس به دست شاه اسماعیل افتاده و در کتابخانه سلطنتی صفویان در تبریز محفوظ بوده تا این که سلطان سلیم در سال920هـ .ق پس از جنگ چالدران، موجودی کتابخانه سلطنتی صفویان درتبریز را به تاراج برده است.
3 - سفر به چین
شاید مهم ترین گزارش و اطلاعات درباره غیاث الدین نقاش سفـــرنامـه وی از سفـــر چیــن باشد . شاهرخ تیموری در سال822 هـ .ق برای بار سوم و به منظــور گشایش باب مودّت و رونق تجارت با چین هیأتی را بدان جا اعزام کرد. خاقان چین دایمنگ خان از سلسله مینگ بود. این سلسله از سال1367تا1644 در چین سلطنت کردند. دایمنگ خان در سال 815 هـ .ق یک هیأت سیاسی رسمی به هرات گسیــل داشت. شاهــرخ هم شمـاری از افــراد خــود را به سرپرستی شیخ محمد بخشــی پیش خاقان فـــرستاد. بار دوم ایلچیان خاقان چین در سال820 هـ .ق به هرات رسیدند و مــراد از آن باز «فتـح باب موافقت و یگانگی» به منظور رفت وآمد رعایا و تجار و ایجاد امنیت راه ها بود (عبدالرزق،1360هـ.ق،2/454). در این سفر ایلچیان ختایی تصویر اسبی را که یکی از امرای شاهرخ (امیر سید احمد ترخان) برای خاقان چین فرستاده بود، با خود آوردند که «نقاشان آن جا کشیده با دو اختاجی (مهتر اسب) که عنان اسب را از دو طرف گرفته بودند، چنان که نقاشان چابکدست از مثل تصویر آن عاجز بودند» (حافظ آبرو، 1372،2/666). شاهرخ این بار اردشیر تواجی را در رأس هیأتی به چین فرستاد. در سفر سوم هیأت چین به هرات، شاهرخ فرزندان و حاکمان مناطق مختلف امپراتوری را در این امر مهم مشارکت داد و آن ها هر کدام نماینده ای را در هیأت سیاسی تعیین کردند. سرپرستی هیأت با شادی خواجه و کوکجــه بود که شــاهرخ آن ها را تعییــن کرد. از طرف الغ بیک سلطان شــاه و محمد بخشی، از طرف سیو رغتمش، ارغداق و ازطرف بایسنقر میرزا، سلطان احمد (به احتمال زیاد سیدی احمد نقاش) و غیاث الدین نقاش که «خالی از زیور هنر نبودند»، انتخاب شدند. علاوه بر این ها در جمع هیأت شماری از بازرگانان نیز داخل بودند و هر نماینده ای شمار زیادی از نوکران را در اختیار داشت طوری که تعداد افراد هیأت بالغ بر پانصد تن می شد.اما چرا غیاث الدین نقاش که نه در زمره سیاستمداران بود و نه در کسوت بازرگانان، بدین کار گمارده شد؟ یک دلیل این انتخاب را ظاهراً باید در هدایای خاقان چین به دربار شاهرخ جست وجو کرد یعنی صورت اسبی که نقاشان چین کشیده بودند. خاقان با این کار خود هنر نقاشان چین را به رخ شاهرخ کشیده بود. از این رو فرزند هنرپرور شاهرخ، بایسنقر میرزا، برای پاسخگویی به او هنرمندی چون غیاث الدین نقاش را برگزید. ازطرف دیگر، غیاث الدین مأمور شد «که از آن روزی که از دارالسلطنه هرات بیرون رود تا به روزی که بازآید در هر شهر و ولایت آن چه بیند از چگونگی راه و صنعت ولایت و عمارت و قواعد شهرها و عظمت پادشاهان و طریقه ضبط و سیاست ایشان و عجایب آن بلاد و دیار و اطوار ملوک نامدار روزبه روز به طریق روزنامه ثبت نماید» (حافظ آبرو1372،2/19-818، عبدالرزاق،1360هـ .ق،2/478).
عامل دیگر انتخاب او، بی طرفی و بی غرضی او در امور سیاسی بود که از معتمدان بایسنقر میرزا به شمار می رفت. عامل مهم دیگر، نقاش بودن غیاث الدین بود که میتوانست در کنار یک گزارش مکتوب، یک گزارش مصور هم از این سفر پرماجرا تهیه بکند و بایسنقر بدین وسیله خواسته به خاقان چین نشان دهد که دیار و دربار او هم خالی از نقاشان زبردست نیست. در این جاست که این فرضیه قوت می گیرد که غیاث الدین نقاش همان کسی است که در خلال سفر خود به چین تصاویری از دیده ها و شنیده های خود را کشیده و پرداخته که امروزه به نقاشی های استاد محمد سیاه قلم شهرت دارد. با مقایسه مطالب و اطلاعات سفرنامه مکتوب او با تصاویر و نقاشی های محمد سیاه قلم این فرضیه به مرز اثبات می رسد.
4- تطبیق مطالب سفرنامه با نقاشی های محمد سیاه قلم
هیأت سیاسی شاهرخ در6 ذیقعده سال822 هـ .ق عازم چین شد و در 11رمضان سال825 به هرات بازگشت و مـــدت دو سال و ده ماه و پنج روز در سفــــر بود (حافظ آبرو1372،2/818). گفتنی است که غیاث الدین در گزارش این سفر از ضمیر سوم شخص جمع استفاده می کند. او می نویســد که هیــأت در21 ماه رجب822 هـ .ق به شهر قامل رسیدند. در این شهر امیر فخرالدین مسجد عالی ساخته بود و کافران (منظور بوداییان) هم «نزدیک مسجد بت خانه داشتند که بر اطراف آن بتان خرد و بزرگ به صور بدیع نگاشته بودند و بر در بت خانه صورت دو دیو بر یکدیگر حمله کرده، نمودند» (حافظ آبرو ،1372،2/822 عبدالرزاق،360هـ.ق2/481). در میان نقاشی های سیاه قلم بارها صورت دیوان تکرار می شود و آن ها را در اشکال مختلف می نمایاند. از جمله آن ها دو دیو است که به یکدیگر حمله ور شده اند. یکی دُم آن دیگری را گرفته و او نیز با خنجری در حال حمله بدان است (تصویر2). آیا این تصویر نمی تواند تصویر همان دو دیوی باشد که غیاث الدین بر در معبد بوداییان در شهر قامل دیده است؟ این دیوان در حالات مختلف از جمله الوار بریدن، دزدیدن مردی در بغل، راندن خر به چوب در حالی که یکی از آن ها دُم خر را گرفته است، دیوی ایستاده و تکیه داده به یک عصا در حالی که دُمش مثل اژدهایی به پایش پیچیده، دیوی که کمانچه می نوازد و دیوی دیگر در پیاله چیزی به او تعارف می کند و دیوی دیگر در گوشه سمت راست بدان ها می نگرد، دیوی که اسبی را در بغل می رباید، دیوی در حال کشتی با دیو دیگر و... تصویر شده اند. این تصاویر هر کدام دارای مفهوم مذهبی و یا اجتماعی خاص خود بوده است و غیاث الدین آن ها را از روی تصاویر معابد گرته برداری کرده است.غیاث الدین می نویسد که هیأت اعزامی در 12ماه شعبان زمانی که در بیابان راه می پیمودند به موضعی رسیدند که آن جا شیران بیابانی بسیار بودند و «گاو قطاس و آن جا گاوان قطاس بسیار بودند و بزرگ می شوند . مردم آن جا تقریر کردند که یک بار از آن گاوان بر سواری حمله کرد و سوار را از پشت زین ربود و بر سر شاخ کرد و آن شخص بمرد و مدتی همچنان بر سر شاخ او بود تا روغنش بر چشم گاو فرود آمد و کور شد. باشد سخنی غریب اگر راست بود». (حافظ آبرو،1372،2/832، عبدالرزاق،1360هـ .ق،2/482) در میان نقاشی های محمد سیاه قلم تصویر شیر و گاوی دیده می شود که در حالت غریبی، در حال حمله به هم، تصویر شده اند.(تصویر3) ناگفته نماند که یکی از هدایای بایسنقر میرزا به خاقان چین یک زنجیر شیر بود که به خاقان هدیه شد و این شیر را شیربانی خاص نگهداری مـی کرد (عبدالرزاق،1360هـ .ق،2/494).
غیاث الدین می نویسد که در بیابان ده منزلی شهر سکجو، حاکم سرحدات که نامش دانـگ جـــی بود، جشنی برپا کرد و ایلچیــان را میهمانی داد. در این جشن «از کاغذ مقوی صورت ها ساخته اند از هر جانوری که در عالم باشد و بر رو می بندند که هیچ رخنه از کنار گوش و روی پیدا نیست که گوییا وصله از آن حیوان است و به میان آن صورت در می روند و بر اصول ختاییان رقص می کنند. چنان که عقـــــل در آن خیره و مدهـوش می گشت» (حافظ آبرو،1372،2/826). از این نوع تصاویر می توان به فراوانی در بین نقاشی های محمد سیاه قلم پیدا کرد که شاید بارزتـرین آن ها چهـــره های دیوانـی باشد که گاه می رقصند و گاه کمانچــه می کشند و حرکاتی غــریب می کنند که عقل در آن خیره می ماند. غیاث الدین سپس از یک لک لک دست ساخت صحبت می کند که «از کرباس و ترقو و پرها بر وی زده و منقار و پای او سرخ کرده، چنانچه مطلق به لک لک می ماند اما بزرگتر است. چنان که پسری به میان صورت در می رود و همه جای خود را می پوشد، چنان که همین صورت لک لک می نماید و بر اصول غنایی که ختاییان می زنند پای می کوبد و سر از این طرف و آن طرف جنباند که حاضران حیران مانده بودند» (همان،2/827).
غیاث الدین از یام ها و چاپارخانه های سر راه نیز سخن می راند که نوعی از آن را کی دوفو می نامند که «عبارت از خانواری چند است که در محله ساکن گردانیده اند» و وظیفه آن ها رساندن پیام به کی دوفوی دیگر در اسرع وقت است (همان،2/829). یکی از نقاشی های محمدسیاه قلم چنین فضایی را نشان می دهد.(تصویر4) غیاث الدین در صحبت از معبد شهر قمجو و نقـاشی ها و پیکــــره های بخشی ها، به خانه ای اشاره می کند که مسلمانان آن را چرخ فلک مـی گویند. «مثل کوشکی مثمن و از زیر تا بالا پانزده طبقه و در هر طبقه منظرها ساخته، در هر منظری مقرنس ختایی بسته و غرفه ها و ایوان ها و گرد منظرها در افزین ها، انواع صورت ساخته مثل تختی زده و پادشاهی نشسته و از چپ و راست خادمان و غلامان و دختران ایستاده و هر یک به خدمتی مشغول. علیهذا این پانزده طبقه که در و منظرها ساخته اند از خرد و بزرگ مقدار یک وجب و خردتر و بزرگ تر به مقدار یک گز در یک گز و در زیر همه صورت دیوان ساخته اند که کوشک را بر دوش گرفته اند و دور آن کوشک بیست گز بود و بلندی آن دوازده گز و این مجموع از چوب تراشیده . اما چنان مطلا کرده اند که کسی تصــورکند که آن تمام از طلا ساخته اند.» (همان،2/832) در این مورد، بی هیچ شرح و تفصیلی، به تصویر5 از نقاشی های محمد سیاه قلم نگاه کنید که دقیقاً توصیف غیاث الدین را با تصویر نمایانده است. غیاث الدین در آخر عبارت خود می نویسد که «مجموع درودگران و آهنگران و نقاشان عالم می باید تفرج آن کنند و از آن جا تعلیم صنعت گیرند» (همان،2/833).
از نقاشی های دیگر محمد سیاه قلم انواع حیوانات از گرگ، قوچ، ببر، پلنگ و تکه (بز کوهی بزرگ) است که در حالات گوناگون نمایانده شده اند.(تصویر6) غیاث الدین در بحث از دیوارنگاری های معبد بوداییان در شهر صدین فور علاوه بر صورت بخشیان و رهبانان و جوکیان در حال ریاضت، از تصاویر«قچقارها (قوچ ها) و تکه های کوهی و ببر و پلنگ و اژدرها و درختستان ها» صحبت می کند که بر دیوارها تصویر شده اند و نیز چرخ فلکی همچون چرخ فلک یادشده در بالا (همان،2/836).
درمیان نقـــاشی های محمدسیاه قلم، طرحی وجود دارد از دو اژدهای پیچیده در لابه لای درختان و سیمرغی درحال پرواز بر بالای آن ها(تصویر7). غیاث الدین شبیـــه آن را روی تخت مثلثی شکل خاقان چیـن دیده که «مجموع زرافشان ختایی کرده و نقوش ختایی سیمرغ و اژدر نموده، بر بالای تخت کرسی از زر بنهادند» (همان،2/838). افزون بر این، بر روی سایه بان های چهارده گزی از اطلس زر تصویر چهار اژدر را دیده «که با هم در حمله اند و برروی سایه بان باسمه زده اند (یعنی نقش خورده اند)» (همان،2/845). شبیه چنین تصـــویری را می توان در تصویر شماره 8 آثار محمد سیاه قلم مشاهده کرد که اژدهایانی به هم پیچیده اند و با فرشتگان آسمانی در جدال هستند.
دو نقاشی در میان نقاشی های محمد سیاه قلم وجود دارد که موضوع آن ها می تواند آتش بازی در ایام جشن و سرور باشد (تصاویر9و10). در یکی از این تصاویر (تصویر9) دو نفر چرخکی را می چرخانند در حالی که از شمعک های دور چرخک جرقه به اطراف پخش می شود و چرخک حالت خـورشیدگـونــه یافته است. در تصـویر دوم (تصویر10) هم یکی از پیکره ها جرقه های آتش را به طرف پیکره دیگر می افشاند. غیاث الدین از رسم شب چراغ یاد می کند که هفت شبانه روز در چین برپا می شده است. درخلال اجرای این رسم «موشک ها از نفط ساخته که چون یک چراغ برافـــروختند مـوشک بر آن ریسمان دوید و به هر چـراغ که رسید روشن شد چنان که به یک نفس تمام چراغ ها از بالای کوه تا پاییـن روشن می شود.» (همان ،2/853) چنین فضایی را می توان در تصاویر دیگری از نقاشی های محمد سیاه قلم نیز مشاهده کرد.
به نوشته غیاث الدین در ایام جشن و سرور ، پسران و دختران پایکوبی می کردند و «پسران چون ماه به سان دختران سرخی و سفیدی کرده و مروارید درگوش و جامه های زربفت پوشیده و نخل ها وگل ها و لاله های ملـون که از کاغذ رنگین و ابریشم بسته بودند بر دست گرفته و بر سر خلانیده، بر اصول ختاییان در رقص درآمدند» (همان،2/854).این سخنان غیاث الدین را با تصویر شماره11 مقایسه کنید که تا چه پایه می تواند مصداق گفته بالا باشد.
در میان نقاشی های محمد سیاه قلم دو تصویر وجود دارد، یکی متعلق به یک سوار چینی که قوشی(شانقار) را بالای دست گرفته و انگار در حال رهاکردن قوش به منظور شکار است(تصویر12)؛ و تصویر دیگری که عده ای را در کوهستان به دنبال شکار نشان می دهد و پیکره جلویی شانقار یا قوشی را بالای دست گرفته و مترصد پرواز آن برای صید شکار است.(تصویر13) غیاث الدین از شانقار یا قــوش شکاری یـاد می کند که خاقان چین به ایلچیان می بخشد تا در شکار از آن استفاده کنند. (عبدالرزاق،1360هـ .ق،2/516) و یک بار هم خـــاقان همراه ایلچیان به شکار مـی رود و «پادشاه فرمود که من به شکار می روم شانقاران خود را بگیرید که اگر دیر آیم معطل نشوید ...» (همان،2/518، حافظ آبرو،1372،2/855) غیــاث الدین در چندین جا از شانقار و شکار با آن یـــاد می کند.
محمد سیاه قلم تصویر زیبایی دارد از یک اسب فرو افتاده و مهتر سیاهی که با شلاق به جان اسب افتاده است. (تصویر14) از جمله هدایایی که شاهرخ برای خاقان چین فرستاد، چند اسب بود. خاقان هنگامی که اسب شاهرخ را سوار می شود، اسب رم می کند و او را می اندازد و خاقان مکدر می شود و حتی احتمال گوشمالی ایلچیان می رود (حافظ آبرو1372،2/857). آیا این تصویر، تصویر همان اسبی نیست که خاقان را فرو انداخته و حال مهتر در حال رام و ادب کردن آن است؟
هنگامی که هیأت سیاسی به دروازه شهر خانبالیغ پایتخت چیــن می رسند «دور شهــر را به سبب آن که هنوز عمـــارت می کردند، صدهـزار چــوب مجـوزه (چـوب به درازای50 گز) حوازه بسته بودند» (همان،2/836). این عبارت غیاث الدین را با تصاویر16و17 مقایسه کنید که شماری از پیکره ها در حال بریدن و بردن الوار هستند و صحنه ای از کار مجسم شده است.
غیاث الدین در اثنای سفرنامه خود بارها از کاهنان و یا بخشیان بودایی چین صحبت می کند، به خصوص در شهرهای مختلف چین که به سراغ معابد بوداییان می رود. تصویرشماره15 دو نفر از این کاهنان را در هیأت و هیبت غریبشان نشان می دهد.
گفتیم که تعداد هیأت اعـزامی شاهرخ به چین بالغ بر پانصد تن بود که بیشتر آن ها را کارکنان و یا به تعبیر غیاث الدین«نوکران» تشکیل می دادند و گاهی بازرگانان نیز به سبب اینکه از امتیازات نوکران در نزد میزبانان بهره مند شوند در کســوت نوکران درمی آمدند. خود غیـاث الدین بـه همراهی سلطان احمد (احتمالاً سیـدی احمد نقـاش) 150نفر از این نوکران را در اختیار داشت (عبدالرزاق،1360هـ.ق،2/483). این نوکران از هر صنف آدمیان بودند از سیاه پوست تا زرد پوست، از زن تا مرد و جملگی آن ها برای خدمت به ایلچیان گمارده شده بودند. محمد سیاه قلم ده ها تصویر از این مردان سیاه و یا زن و مرد که به کاری مشغولند و یا با هم صحبت می کنند، دارد. بعضی از آن ها دور آتش نشسته اند و چماقی به دست دارند و یا افسار اسب و عصایی در دست گرفته اند. گاهی این پیکره ها در کسوتی نمایانده شده اند که گویی به طبقه بازرگانان و یا تاجران متعلق هستند. در تصاویر18و19و20 شماری از این افراد تاجر با لباس های فاخر و کلاه های خزدار و یا دو لبه خاص بازرگانان این دوره دیده می شوند. آیا پیکره های سیاه قلم همان نوکران هیأت سیاسی نبوده اند که هرکدام به کاری مشغول بودند و گاهی در خوشی ها و شادمانی های اربابانشان شرکت می کردند؟ آیا پیکره هایی که لباس تاجران را دربر دارند همان بازرگانانی نیستند که همراه هیأت سیاسی به چین اعزام شدند؟ از این ها گذشته، غیاث الدین بر سر راه خود به چین، انواع آدمیان را از هر صنف از نزدیک می بیند و آن ها را به تصویر می کشد. آدمیانی که در سرتاسر ماوراءالنهر پراکنده بودند و در بیابان ها و شهرها زندگی می کردند و در بیابان های قفر و بی آب و علف همراه چهارپایان خود، از الاغ و اسب و سگ و غیره می زیستند.
این ها همه برای غیاث الدین وسیله ای برای انگارهای هنری اش شده اند.این تصاویر برای ولی نعمت او بایسنقر میرزا جذاب و دلپسند بوده، طوری که دستــور داده آن ها را به صورت مرقع تنظیم کنند. این تصاویر خارج از سلیقه و ذوق رسمی هنری دربار بوده و کارمایه ای سردستی به حساب می آمده است. این طور نبود که در زمره آثار فرهیخته هنری دربار قرار گیرد. عادی ترین و مأنوس ترین رونگاری از دنیای پیرامون آن هــا به شمـــار می رفت و در حقیقـت آن ها را باید گـزارش نگـاری از یک سفـر تقریباً دوسال ونیمه دانست که غیاث الـدین فقط ادراک های بصــری خود را از دیــده هایش نقش زده است. در این تصاویر از تخیل و رؤیا کمتر می توان سراغ گرفت. نقوش دیوانی، نقش هـایی بوده اند که بر در و دیوار معابد بوداییان نقش خورده و جزییات آیینی و یا حکایات افسانه ای آن ها را روایت می کرده اند. همه چیز دراین تصاویر در واقعیت رخ می دهد و چهره ها و پیکره ها واقعیت را وفادارانه گزارش می کنند، منتهی با سبک و اسلوب خاص غیاث الدین. انگار قلم غیاث الدین در کمترین زمان ممکن، واقعیت پیرامونش را شکار کرده و شرایط موجود انسان ها را با تصویر گزارش می کند. در این مقتضیات پالودگی و پروردگی قلم معنایی ندارد. در واقع نوعی نقاشی بدون طراحی پیشین است که بعدها در نیمه دوم سده نوزدهم در غرب با عنوان امپرسیونیسم ظاهر شد. بیشتر نقاشی ها آکنده از حرکت و کنش است و در آن ها آمیزه ای از شادمانی و خوش بینی موج می زند. غیاث الدین بخشی از دیده های خود را با زبان تصویر بیان کرده و بخش دیگر را که نیازمند شرح و بسط بوده، با زبان گفتار به قلم آورده است. درحقیقت او در این سفر دو سفرنامه نوشته، یکی تصویری و دیگری روایی، این تصاویر به خصوص تصاویر پیکره ها، در نظر آدمیان آن روزگار به قدری مأنوس بـــوده که غیاث الدین نیازی به توضیح و تشریح آن ها احساس نکرده است. از طرف دیگر یکی از وظایف غیاث الدین به تصویرکشیدن و نوشتن عجایب و غرایبی بوده که می دیده و می شنیده و سفرنامه اش مصداق این عجایب و غرایب است.
هنرپژوهان بر بی نظیر بودن نقاشی های محمد سیاه قلم تأکید ورزیده اند و این که در جریان نقاشی ایرانی چندان تأثیری نداشته و یا سنتی خاص برای خود ایجاد نکرده است. البته این مسأله طبیعی است. چون اگر بپذیریم که این تصاویر را غیاث الدین در خلال سفر خود به چین تهیه کرده، پس نوعی گزارش تصویری از طرز زندگی و آداب آدمیان تا چین بوده که گاهی با شتاب اتود شده تا مقطعی از دیده ها و شنیده هایش را به تصویر بکشد . این نوع تصاویر از نظر نقاشان دربار در حد همان گزارش روزمره بوده که در آن از فرهیختگی و پروردگی چیزی نمی توان سراغ گرفت. یعنی درنظر آن ها نوعی نقاشی های عامیانه بوده، طوری که در قلمرو سنتی نگارگری ایران هیچ وجهی برای تکرار نداشته است. از این رو آن ها را در مرقعی کنار هم نهاده اند تا خود هویتی واحد و مستقل داشته باشد، گرچه بعضی از هنرشناسان معتقدند که تصویر دیوان محمد سیاه قلم بعدها در کارستان سلطان محمد تبریزی کارگر افتاده است.
5 - پس نگری و نتیجه
با توجه به اطلاعات مستندی که در بالا گذشت می توان به جمع بندی و نتایج زیر دست یافت:1 - غیاث الدین نقاش که در سال 822 هـ .ق از طرف بایسنقر میرزا فرزند شاهرخ تیموری جزو هیأت سیاسی به چین اعزام می شود و مأموریت او ثبت و گزارش دیده ها و شنیده ها و عجایب و غرایب دیار چین است، همان کسی است که از قرار معلوم حدود سا ل های دهه81 هـ .ق از سوی بایسنقر میرزا در معیت هنرمندانی چون سیدی احمد نقاش، مولانا علی مصور و مولانا قوام الدین مجلد تبریزی از تبریز به هرات فرستاده شد و با غیاث الدین پیراحمد زرکوب تبریزی که در دهه840 هـ .ق به دعوت علاءالدوله میرزا فرزند بایسنقر برای تکمیل نقاشی های جُنگ پدرش به هرات وارد می شود، فرق داشته است.
2- اگرعبارات حافظ حسین کربلایی نویسنده روضات الجنان را در باب نقاشی به نام غیاث الدین محمد نقاش از مریدان معنوی مولانا تاج الدین علی منشاری در سده نهم هجری، با غیاث الدین نقاش تطبیق دهیم و آن ها را فرد واحدی بدانیم، پس نام غیاث الدین نقاش، محمد و از اهالی تبریز بوده است.
3- با توجه به مورد بالا به حل معضل نقاشـی های استادمحمد سیاه قلم نزدیک تر می شویم و این که استادمحمد سیاه قلم همان غیاث الدین محمد نقاش و یا به تعبیر دیگر غیاث الدین نقاش دوره بایسنقر میرزا است.
4- اگر مــوارد بالا پذیرفته شود، پس معضــل نام محمدبن محمودشاه خیام، نقاش بعضی از طراحی های مجموعه دی یتس(Deiz) در آلمان و بعضی از طراحی های مــــرقعات توپقاپــی سـرای که در آن ها نام و رقم محمدبن محمــودشاه خیــام آمــده، نیز حـل می شود. وی کسی است که از روی بعضی از آثار استاد عبدالحی، نقـــــاش نام آور سده هشتم و اوایل سده نهم هجری، تقلید کرده و این تقلید بیان کننده نــوعی زنجیـره استــــاد- شــاگردی بین او و عبـدالحــی است. پس محمدبن محمودشاه خیام یا همان استاد محمد سیاه قلم و یا به تعبیر دیگر غیاث الدین محمد نقاش از شاگردان عبدالحی بوده که در تبریز از وی نقاشی، به خصوص نقاشی سیاه قلم را فرا گرفته است و بعدها شاید هم به سفارش استادش عبدالحی که آخرین سال های عمرش را در هرات می گذراند(چون دیگر دست از نقاشی کشیده و در کسوت عرفا درآمده بود) بایسنقر میرزا، غیاث الدین محمد نقاش را به هرات منتقل کرده و او را در زمره هنرمندان کتابخانه سلطنتی قرار داده است.
5- این که چرا فردی چون غیاث الدین نقاش در کنار هیأت سیاسی قرار گرفته تا به چین برود و گزارشی مبسوط از این سفر تهیه نماید، نشان می دهد وی نقاشی معتمـد و بی غرض بوده است. غیاث الدین در کنار گزارش مکتوب، یک گزارش مصور هم از این سفر تهیه کرده که امروزه به نقاشی های محمد سیاه قلم شهرت یافته است.
6- از مقایسه بعضی از اطلاعات سفرنامه غیاث الدین نقاش با نقاشی های محمد سیاه قلم پیداست که مشـابهت ها و هم خوانی های زیادی بین گزارش ها و تصاویر وجود دارد . طوری که می توان نتیجه گرفت که گزارش سفرنامه و تصاویر محمد سیاه قلم محصول قلمی واحد است؛ یکی با قلم نی و دیگری با قلم مو.
7- غیاث الدین محمد نقاش و یا محمد سیاه قلم یک نقاش ایرانی بود که از تبریز به هرات مهاجرت کرد. در هرات همراه هنرمندان دیگر و به ویژه در کنار همشهری خود جعفر بایسنقری که ریاست کتابخانه سلطنتی بایسنقر میرزا را به عهده داشت به فعالیت پرداخت. او علاوه بر نقاشی در فن ترسل و انشا نیز دست داشت، طوری که این هنر وی در انتخابش به سفارت چین و یادداشت برداری از لحظات سفر مؤثر بود. نقاشی های محمد سیاه قلم و یا غیاث الدین محمد نقاش را می توان بیان هنری یک نقاش ایرانی از دیده ها و شنیده هایش در سرزمین چین دانست .
پینوشت ها
1-درباره مولانا حاجی محمد نقاش دو منبع اطلاعاتی دارند. میرعلیشیر نوایی در سال896 هـ .ق در تذکره مجالس النفائس خود می نویسد: «ملاحاجی محمد نقاش متعین شهر هرات بوده است و خوش طبع است و خیالات غریب می کند و کم فنی باشد که او را در آن اندیشه ای به خاطـر نرسد، خواه راست، خواه غلط ...» (154،1363) این عبارات میرعلیشیر نوایی با مطالب خواندمیر نیز هم خوانی دارد. خواندمیر می نویسد:«مولانا حاجی محمد نقاش، ذوفنون زمان خود بود. پیوسته به قلم اندیشه امور غریبه و صور عجیبه بر صحایف روزگار تحریر می نمود و در فن تصویر و تذهیب مهارت تمام داشت و...»(1380، 7 /4- 241،1372،5973). نکات یاد شده دربارۀ حاجی محمد نقاش که کتابدار میرعلیشیر نوایی بوده و حدود سال913 هـ..ق چشم ازجهان فرو می بندد، موجب می شده که شماری از هنرپژوهان او را همان استاد محمد سیاه قلم بدانند. نکته ای که از عبارات یادشده مستفاد می شود این است که مولانا حاجی محمد نقاش بیشتر آثار خود را به نیــروی تخیـل و خیالات غریب و به قلم انـــدیشه می کشیده است، در حالــی که آثار محمد سیاه قلم در هــوای آزاد و بی هیچ تخیلی اتـود و اجرا شده است.2- Painting and culture of the Mongols, New york, 1966
3- Le miniature persane du xlle au xvlle siecle, Paris – Bruxelles, 1929
4- Le miniatures orientales de la collection Goloubewau Museum of Fine arts de Boston, Paris – Bruxelles, 192
5- Persian Miniature Painting , Oxford , 1933
3- Le miniature persane duxlle au xvlle siecle , Paris – Bruxelles, 1929
4- Le miniatures orientales de la collection Goloubewau museum of fine arts de Boston , Paris – Bruxelles , 1929
5- Persian Miniature Painting , Oxford , 1933
( این کتاب با عنوان سیر تاریخ نقاشی ایرانی ، ترجمه محمد ایرانمنش، تهران، امیرکبیر، 1367 به فارسی ترجمه شده است.)
6- قبچاق گروهی از قبایل ترک بودند که ازحدود اواسط قرن پنجم هجری در استپ های سواحل دریای سیاه سکنی داشتند و تا هجوم مغولان درآن نواحی می زیستند. اصولاً دشت قبچاق به روسیه جنوبی نیز اطلاق شده است. مغولان این سرزمین را از ترکان گرفتند و به خانات قپچاق معـروف شد و بعدها با اردوی زرین مترادف گردید.
7- Painting in Islam , Newyork , 197
8-Five Royal Persian Manuscripts, Newyork, 1972
9- «محمد سیاه قلم» درکتاب دوازده رُخ با ویراستاری شیلا کن بای و ترجمه یعقوب آژند، تهران، مولی،1387
10- Islamic Art , vol.I , Newyork , 1981
منابع
حافظ آبرو (1372) ، زبدهالتواریخ، به اهتمام سیدکمال حاج سیدجوادی، ج2، تهران ، نشر نیکربلایی،حافظحسین (1383)، روضات الجنان و جنات الجنان، تصحیح جعفرسلطان القرائی، جزءاول، تبریز، ستوده
خواند میر(1380)، روضته الصفا(ذیل) ، به اهتمام جمشید کیانفر، ج7، تهران، اساطیر
(1372) ، مآثرالملوک، به اهتمام میرهاشم محدث، تهران، رسا
خطایی، سیدعلی اکبر(1372)، خطایـــی نامــه، به کـوشش ایرج افشار، تهران، مرکز اسناد فرهنگی آسیا
سمرقنـدی، عبــــدالـرزاق(1360هـ .ق)، مطلع سعـدین و مجمع بحرین، به اهتمام محمدشفیع لاهوری، جزءدوم، لاهور
میرعلیشیر نوایی (1363)، تذکره مجالس النفائس، به اهتمام علی اصغر حکمت، تهران ، منوچهری
Ipsiroglu,M. , Syah Qalam , Washington , Graz , 1976
Thackston,W. M., Album prefaces and other documents on the history of calligraphers and painters, leiden , Brill , 2001