كسانی كه نگرشی وسیعتر دارند، حوزه مضامین شعر مذهبی را گستردهتر در نظر میگیرند و شعرهایی را كه درباره مناسبتهای مذهبی و فرایض دینی است نیز در این محدوده جای میدهند و البته گاه نیز شعرهایی را كه به طور مشخّص در دفاع از اعتقادات مذهبی و بیان و شرح معارف دین سروده شده است.
با جمع این نگرشها، میتوان گفت ما غالباً شعری را كه به نحوی موضوع مذهبی دارد، مذهبی میشماریم؛ حالا این موضوع میتواند ستایش یكی از بزرگان دین باشد، میتواند توصیف فرایض دینی باشد و یا شرح معارف دین. ولی با اینكه ما نیز برای سهولت از همین تعریف استفاده میكنیم، به خاطر داشته باشیم این دیدگاه چندان جامع نیست. ما یك دسته پنهانتر شعر مذهبی هم داریم، یعنی شعرهایی كه موضوعی عام دارند و مشخصاً درباره یكی از بزرگان و یا فرایض دین سروده نشدهاند، ولی نگاه شاعر به آن موضوع عام، از منظر دین بوده و متكی به معارف دینی.
بهراستی همچنان كه مذهب از انسانها انتظار دارد در همه ابعاد زندگی خویش، دینی ـ یعنی طبق دستورهای دین ـ عمل كنند، این انتظار را نیز دارد كه شعر سرودن آنها نیز طبق همین دستورها باشد، یعنی با موضع دین. بدیهی است كه هر شعری كه شاعران با این معیار بسرایند، مذهبی خواهد بود.
پس تا این جا میتوانیم گفت كه ما عملاً دو نوع عملكرد شاعرانه داریم: شعر سرودن برای دین و شعر سرودن طبق دستورهای دین؛ یا به عبارت دیگر، شعر با موضوع دینی یا شعر با موضع دینی.
برای مقایسه ارزشی این دو نوع شعر، باید دریافت كه هدف اصلی از دین، چه بوده است. دین برای این آمده كه ما آن را ستایش كنیم، یا در زندگی خویش از تعلیمات آن بهره بگیریم؟ و به همین قیاس، عملكرد ما در قبال بزرگان دین، باید ستایش صرف آنان باشد یا بهرهگیری از راه و رسم زندگی و تعلیمات دینی آنان؟ ما برای پاسخگویی به این پرسش، مقایسهای میكنیم بین نگرش دو تن از شاعران كهن ما به یك موضوع. خاقانی شروانی، شاعری است سرشناس و از بزرگان ادب فارسی. او كسی است كه بیش از دیگر شاعران ما به موضوع حج و توصیف كعبه پرداختهاست. چندین قصیده بلند و بالا دارد در وصف كعبه كه هر یك در موضوع خویش، شاهكاری است بیبدیل. اگر ما تنها معیار قوت شعر را توانایی شاعر در توصیف موضوع بدانیم، بدون شك با دیدن بیتهایی از این دست، خواهیم گفت كه كسی بهتر از او شعر مذهبی در این موضوع نسرودهاست:
صبحخیزان بین به صدر كعبه مهمان آمده
جان عالم دیده و در عالم جان آمده
آستان خاص سلطانالسلاطین داده بوس
پس به بار عام، پیش صفّه مهمان آمده
كعبه بر كرده عربوار آتشی كز نور آن
شبروان در راه منزل، منزلآسان آمده
كعبه بر خوانی نشانده فاقهزدگان را به ناز
كز نیاز آنجا سلیمان مور آن خوان آمده...
فاقهپروردان چو پاكان حواری روزهدار
كعبه همچون خوان عیسی عید ایشان آمده
یوسفان در پیش خوان كعبه باشند آنچنانك
پیش یوسف قحطپروردان كنعان آمده...(1)
و ناصر خسرو، دیگر شاعر بزرگ ما كه بیشتر در موضع، مذهبی است تا موضوع، یك قصیده كوتاه برای حج دارد. در قصیده ناصرخسرو، توصیف شاعرانه كعبه را چندان نمیبینیم ولی شعر مملو است از تعالیمی كه شاعر از منابع دینی ما درباره حج دریافته و به ما منتقل میكند. شعر، حالت روایی دارد و شاعر با گفتوگویی كه با یكی از حجّاج دارد، شیوه درست حج كردن را به او و در واقع به ما میآموزد:
گفتم او را «بگو كه چون رَستی
زین سفركردنِ بهرنج و بهبیم
باز گو تا چگونه داشتهای
حرمت آن بزرگوارْ حریم:
چون همیخواستی گرفت احرام
چه نیت كردی اندر آن تحریم؟
جمله بر خود حرام كردهبُدی
هرچه مادون كردگار قدیم؟»
گفت «نی» گفتمش «زدی لبّیك
از سر علم و از سر تعظیم
میشنیدی ندای حقّ و، جواب
باز دادی چنان كه داد كلیم؟»
گفت «نی» گفتمش «چو در عرفات
ایستادیّ و یافتی تقدیم
عارف حق شدیّ و منكر خویش
به تو از معرفت رسید نسیم؟»
گفت «نی» گفتمش «چو میكُشتی
گوسفند از پی یسیر و یتیم
قرب خود دیدی اوّل و كردی
قتل و قربان نفس شوم لئیم؟»
این گفتوگو ادامه دارد و در هر بند آن، شاعر یكی از مناسك حج را با نگرشی كه خود دارد مطرح میكند. تا این كه سخن به اینجا میرسد:
گفت «از این باب، هرچه گفتی تو
من ندانستهام صحیح و سقیم»
گفتم «ای دوست! پس نكردی حج
نشدی در مقام محو، مقیم
رفتهای مكّهدیده، آمدهباز
محنت بادیه خریده به سیم
گر تو خواهی كه حج كنی پس از این
این چنین كن كه كردمت تعلیم»(2)
اگر با تلقی ساده نخستین «مدح و ستایش» معصومین، به سراغ این دو شاعر برویم، خاقانی را مذهبیتر خواهیم یافت و اگر تلاش شاعر برای بیان تعلیمات و دیدگاههای مذهبی را ملاك قرار دهیم، ناصرخسرو را.
در شعر كهن فارسی، آثار كسانی همچون فردوسی، ناصرخسرو، سنایی، عطار، مولانا، سعدی و حافظ بیشتر موضع دینی داشته نه موضوع دینی، و به همین لحاظ، وقتی با معیار مدح و ستایش بزرگان دین به سراغ این شعرها برویم، چنین خواهیم پنداشت كه در آن دورهها ما شعر مذهبی نداشتهایم و یا بسیار كم داشتهایم.
در دوره صفوی، بر عكس شعرسرایی با موضوع مذهبی رواج پیدا كرد و به موازات همین رویكرد، موضع مذهبی كمرنگتر شد. وفور شعرهایی كه در این دوره برای بزرگان دین سروده شده، گاهی ما را به این باور میرساند كه در این دوره شعر مذهبی در اوج بوده است. البته اگر ظاهر كار را ببینیم، شاید به همین نتیجه نیز برسیم، ولی عملاً قضیه به شكلی دیگر است. بهراستی تجلّی معارف دینی در شعر را در كدام دوره بیشتر میتوان یافت؟ شعر محتشم كاشانی بیشتر برگرفته از تعالیم دینی است یا شعر مولانا؟ و به عبارت دیگر، شعر كدامیك از آنان، ما را بهتر با حقایق دین آشنا میكند و ما تعلیمات دین را از كدام دسته شعرها بهتر فرا میگیریم؟ برای پاسخدهی به این پرسش، خوب است نگاهی به تركیببند محتشم كاشانی بیندازیم كه از مشهورترین شعرها در موضوع مذهبی است.
تركیببند محتشم، از جنبه عاطفی و تأثّر برانگیزی یك كار فوقالعاده است و حتی از لحاظ بیانی و تكنیكی چیزهایی دارد كه از شاعران آن عصر بعید است. همین قوت عاطفی و زیبایی تكنیكی، باعث شده كه این شعر، سیطرهای دایمی بر شعر عاشورایی ما بیابد و حتّی امروز هم نتوانیم به آن بیتوجه باشیم. ولی با همه ارزشی كه از لحاظ موضوعی برای این تركیببند قائلیم، باید اعتراف كنیم كه این شعر موضع فكری خاصی در قبال واقعه كربلا نمیگیرد. در این جا از عوامل و ریشههای نهضت حسینی خبری نیست و همچنان از عواقب آن سخنی نرفتهاست. این واقعه، فقط رویدادی تأثّربرانگیز ترسیم میشود كه از صبح عاشورا شروع شده و به عصر همان روز خاتمه مییابد. نخستین اشاره به این واقعه در این بیتهاست:
وانگه سرادقی كه ملَك محرمش نبود
كندند از مدینه و در كربلا زدند
و از تیشه ستیزه در آن دشت، كوفیان
بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی كز آن جگر مصطفی درید
بر حلق تشنه خلف مرتضی زدند
و آخرین رخدادی كه از این واقعه گفته میشود این است:
وانگه ز كوفه خیل حرم رو به شام كرد
نوعی كه عقل گفت قیامت قیام كرد
این شعر، دشمن را هم نشان نمیدهد یا اگر نشان میدهد هم فقط دشمن امام حسین(ع) است كه تصویر میشود نه دشمن حسینیان تاریخ. در اینجا شخصیتها «تاریخی»اند، نه «فكری» و بنابراین به یك مقطع خاص محدود میشوند بدون موضعگیری فكری شاعر. مثل این كه واقعه كربلا جنگی بوده صرفاً بین دو دشمن و بالاخره با كشتهشدن یكی از آنها، البته به شكل مظلومانه و اسفبار، خاتمه یافته است:
ای چرخ! غافلی كه چه بیداد كردهای
وز كین چهها در این ستمآباد كردهای
كام یزید دادهای از كشتن حسین
بنگر كه را به قتلِ كه دلشاد كردهای
ببینید كه حتّی تقصیرها هم به گردن چرخ بیدادگر و روزگار غدّار انداخته میشود نه بندگان عصیانگر خدا:
تا چرخِ سفله بود، خطایی چنین نكرد
با هیچ آفریده جفایی چنین نكرد
به این ترتیب، قیام هدفمند عاشورا، به یك درگیری بین آلابوسفیان و آلپیامبر تبدیل میشود و تأسف خوردن هم برای این است كه این شهیدان، آلپیامبر بودهاند نه قیامكنندگان برای برپایی حق و رسواكنندگان دستگاه خلافت موروثی. چنین است كه این شعر، وظیفه و رسالت ما را نیز مشخّص نمیكند و در آخر شعر، درست در لحظهای كه باید فریاد بكشد و موضعگیری كند، میگوید خاموش باش!
خاموش محتشم كه دل سنگ، آب شد
بنیاد صبر و خانه طاقت خراب شد
خاموش محتشم كه از این حرف سوزناك
مرغ هوا و ماهی دریا كباب شد...(3)
شعر دوره صفوی و قاجاری، به طور كلّی در چنین عوالمی سیر میكند؛ ستایشهای كلی و بدون جنبههای تعلیمی از بزرگان دین و مرثیههای سوزناك ولی بیهدف برای آنها.
این گرایش سطحی و یك بعدی، باعث شد كه تفكرات دینی در شعر رو به فراموشی رود و با ظهور ناگهانی موج غربگرایی در دوره قاجار، عملاً تفكری مذهبی كه بتواند با جریانهای ضد مذهب مقابله كند، در شعر ما وجود نداشتهباشد. چنین بود كه از دوره مشروطه تا انقلاب اسلامی، شعر مذهبی در همه اشكالش در انزوا و انفعال قرار داشت. شاعران مذهبیسرا با میراث نه چندان ارجمندی كه از شعرهای موضوعی دوره صفوی و قاجاری داشتند، همچنان به مدح و مرثیهسرایی برای بزرگان دین مشغول بودند و البته بهدور از نگرشهای عمیق و موضعمندی مذهبی. بقیه شاعران نیز یا غیرمذهبی بودند یا ضدمذهب و البته بیشتر از نوع دوّم. شعر مذهبی نه جریانی غالب بود و نه حتّی جریانی قابلتوجه و تأمّل. در این میانه شاعری كه میخواست موضوع و موضع شعرش مذهبی باشد، مشكلاتی جدّی در پیش داشت چون هیچ الگوی جانداری از شعری كه دارای هردو جنبه باشد سراغ نداشت.
در سه، چهار دهه اخیر، به ویژه مقارن پیروزی انقلاب اسلامی، نحوه نگرش جامعه به مذهب متفاوت شد و این، لاجرم تحوّلی در درونمایه شعرها را نیز در پی داشت. این تحول هم در موضوع رخ داد و هم در موضع. شاخصههای این تحوّل را به صورت زیر میتوان نشان داد:
1 . گرایش به موضوعهای مذهبی
باید پذیرفت كه جریان پیشرو شعر قبل از انقلاب اسلامی چندان مذهبی نبودهاست. البته نشانههایی از رویكرد مذهبی را در شعر چند تن از شاعران مطرح آن دورهها نظیر نعمت میرزازاده، طاهره صفّارزاده، علی موسوی گرمارودی و شاید یكی دو تن دیگر میتوان سراغ گرفت ولی نه به صورت یك جریان فراگیر. از سویی دیگر، سانسور و محدودیتی كه از سوی رژیم اعمال میشد، اجازه بروز چنین جریانی را نمیداد. شعرهای مذهبی آن دوره، غالباً به وسیله كسانی سروده میشدند كه از تحولات تكنیكی شعر در قرن اخیر بیبهره و گاه حتی با آن معارض بودند. به همین دلیل، این باور تقویت شده و حتی بدیهی به نظر میرسید كه با حفظ معیارهای شعر امروز، نمیتوان شعر مذهبی سرود. بهراستی هم شعرهای مذهبی آنروز، از این معیارها بدور بودند و گاه حتّی مؤید این باور نادرست.
ولی در سه دهه اخیر، برعكس، تواناترین و بااستعدادترین شاعران، علمداران شعر مذهبی بودند و چنین نبود كه این موضوع فقط دستمایه شاعران متوسط و كممایه باشد. در واقع سرودن شعر با موضوع مذهبی نه نشانه تحجّر و واپسگرایی، كه نشانه تحول و سرزندگی به شمار آمد. علّت هم این بود كه دیگر خود مذهب نشانه تحجّر نبود.
2 . حضور موضع دینی در شعرهای موضوعی
ولی چنان كه در آغاز بحث گفتهایم، پرداختن به موضوع دینی در شعر، كافی نیست و باید دید كه در این شعری كه مثلاً در ستایش بزرگان دین یا توصیف فرایض دینی سروده شده، تا چه حد نگرشهای دینی وجود دارد و شاعر تا چه مایه از تعلیمات دینی بهره گرفتهاست. ما پیشتر معروفترین شعر عاشورایی یعنی تركیببند محتشم را دیدیم و موضع آن را ـ كه عملاً وجود نداشت ـ بررسی كردیم. كافی است مثنوی «روزی كه در جام شفق مُل كرد خورشید...» از علی معلّم را بخوانیم تا تفاوتها را دریابیم. در این شعر، واقعه عاشورا نه یك حادثه مقطعی و صرفاً اندوهبرانگیز، بلكه بخشی از یك مسیر تلقی میشود؛ مسیر رویارویی دایمی حق و باطل؛ و شاعر با مخاطب قراردادن انسانهای امروز و سهیم دانستن ما در این واقعه، میكوشد وظیفه ما را در ادامه این مسیر، گوشزد كند.
بیدرد مردم، ما، خدا، بیدرد مردم
نامرد مردم، ما، خدا، نامرد مردم
از پا حسین افتاد و ما برپای بودیم
زینب اسیری رفت و ما برجای بودیم
از دست ما بر ریگ صحرا نطع كردند
دست علمدار خدا را قطع كردند
نوباوگان مصطفی را سر بریدند
مرغان بستان خدا را سر بریدند
در برگریز باغ زهرا برگ كردیم
زنجیر خاییدیم و صبر مرگ كردیم
چون بیوگان ننگ سلامت ماند بر ما
تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما(4)
ولی همواره این موضع مذهبی در شعرها وجود ندارد. مثلاً در بسیاری از شعرهایی كه برای موضوع ظهور و در ستایش حضرت قائم سروده میشوند، فقط به ستایشی كلّی از حضرت بسنده میشود و تصویری از اهداف ظهور ایشان و وضعیت موعودی كه با این قیام پدید خواهدآمد ارائه نمیشود. صحبتها كلّی است و در این حد كه ایشان جهان را پر از عدل و داد خواهند كرد و ریشه ستم را برخواهند كند، ولی الگویی از آن جهانِ پر از عدل و داد ارائه نمیشد تا بتوان با كمك آن برای رسیدن به وضعیت موعود تلاش كرد. گویا بقیه انسانها لازم نیست بدانند آن وضعیت موعود چگونه است، چون لازم نیست كه برای دستیابی به آن تلاشی بكنند. حالا در مقابلِ این تصویر مبهم از آخرالزمان در شعرهای پیشین، میتوانیم شعر «روز ناگزیر» قیصر امینپور را بخوانیم و دریابیم كه چگونه شاعر عملاً الگوسازی كرده است:
روزی كه دست خواهش، كوتاه
روزی كه التماس، گناه است
و فطرت خدا
در زیر پای رهگذران پیادهرو
بر روی روزنامه نخوابد
و خواب نان تازه نبیند
روزی كه روی درها
با خطّ سادهای بنویسند:
«تنها ورود گردن كج ممنوع!»
و زانوان خسته مغرور
جز پیش پای عشق
با خاك آشنا نشود...(5)
3 . حضور موضع دینی در شعرهای عام
ولی موضع دینی داشتن شاعر فقط در شعرهای با موضوع دینی، بالاترین حدّ انتظار ما نیست، بلكه انتظار میرود كه شاعر حتّی در شعرهایی كه برای دیگر موضوعات میسراید نیز دیدگاه دین را مطرح كند. دین در روابط اجتماعی، سیاست، اقتصاد، فرهنگ و خلاصه همه جوانب حیات بشری نظر دارد و طبیعتاً شعری كه در هر یك از این موضوعات سروده میشود، باید این نگرشهای دینی را در خود داشته باشد. نمیتوان از یك شاعر مسلمان انتظار داشت كه به معضل فقر و غنا از زاویه نگرش ماركسیستی بنگرد و یا در شعرهای سیاسی خویش، مثلاً پیرو نظریات غربی باشد.
موضوع مهم این است كه به باور ما، دین میتواند پاسخگوی همه نیازهای جامعه امروز باشد و بنابراین میتوان در هر نوع شعری، به نگرشهای دینی متكی شد، خواه موضوع آن شعر به صراحت مذهبی باشد و خواه نباشد.