در قالی بافی ، فرش تركمن پدیده ی ویژه یی است . گاهی ممكن است فرش ایرانی با بافته یی از هند ، قفقاز ، آناتولی ، و حتّی دورتر از اینها اشتباه شود . اما در مورد قالی تركمن ، تقریباً چنین اشتباهی نمی شود . زیرا قالی تركمن برای خود چهره ای مشخص دارد . سرگذشت این قالی ناشناخته است زیرا كهن ترین نمونه های بازمانده ی آن دویست – سیصد ساله هستند .
بعلاوه ، عشایر معمولاً تاریخ نویسی ندارند ، و طبیعی است كه از سابقه ی یكی از ساخته های آنان اطلاع درستی نداشته باشیم . در همین بافته ها، با توجه به تنوع ایل ها ، قوم ها و تیره ها ، نقش ها و نقشه های متنوعی وجود دارد . اما این تنوع در قالی كنونی ایران از بین رفته و به كالایی یكدست و بی تنوع تبدیل شده است .
تاریخ كهن فرش :
به اعتقاد دانشمندان فرش شناس اروپایی، تمدن های باستانی مصر و آشور گهواره ی بافندگی فرش بوده است. از اشارات تورات، می توان پی برد كه قالی تا چه حد قدمت دارد. در فصل 26 كتاب هجرت ، مهاجرت بنیاسراییل از مصر، حضرت موسی از چگونگی آرایش داخل خیمه ها و استفاده از قالی سخن می راند. بر روی ستون یادبود سیاه رنگ شلمانصر دوم آشوری، كه در سده ی نهم قبل از میلاد، پادشاه یهودیه را شكست داد، در میان هدایایی كه توسط یاخوا، پسر خمری به شلمانصر تقدیم می شود، دوفرش بزرگ دیده می شود كه ریشه های بلند آنها از دو سوی میله یی كه دوبرده آن را بردوش میكشند آویخته است.
ازمیان دانشمندان حاضر، سر جرج بردوود تاریخ فرش را به دقت موردمطالعه قرار داده است. به اعتقاد وی فرشتگان، دیوها، جانوران اسطورهیی و طرح های گیاهی كه در هنر كناره ی فرات یافت می شود منشأ نقوش فرش بشمار می آید و این طرح ها طی دوهزار سال متعاقب نیز مورداستفاده قرار گرفته اند. به علاوه وی اشاره می كند كه فرش های قفقاز، كردستان، و آسیای مركزی، بیگمان از نظر هم جزییات نقشه و هم هماهنگی رنگ با فرش های قدیم آشور و بابل همانند هستند.
اگرچه از طرح های مزبور چیزی جز در قالب نقش برجسته باقی نمانده، لكن اشارات گوناگون در تورات بر همانندی فرش های كنونی آسیای مركزی و هندوستان با فرش هایی دلالت دارد كه در قصرها و معبدهای قدیم آشور و نینوا مورداستفاده قرار می گرفتند. ترتیب و تركیب بندی كلی نقشه ها و جزییات تزیینی فرش هایی كه ما هم اكنون در آسیای صغیر، ایران و تركستان می یابیم تكرار نقشه های آشوری و بابلی ست كه قدمت آنها به شش صدتا هزار سال قبل از میلاد باز می گردد.
ژنرال شاوروف نیز محل تكوین فرش بافی را كناره ی رودنیل و دجله و فرات می داند و در كتاب خود به زبان روسی كه صنعت فرش در آسیای صغیر، نام دارد پس از تحقیق بسیار، این موضوع را مورد تأیید قرار میدهد. به اعتقاد وی مردمان این سرزمین ها، همراه با تحرك جمعیت و پیشرفت تمدن، صنعت فرشبافی را در كشورهای همجوار خود ترویج داده و حتی به سرزمین های خاوردور، هند. چین و ژاپن نیز منتقل كرده اند. بنیان باور وی بر این فرضیه قرار گرفته كه فرشبافی برای نخستین بار در مصر و آشور پدید آمده كه متخصصان آن كشورها را باستانی ترین مراكز تمدن می دانند. داده و آگاهی هایی كه ما در دست داریم برای بحث درباره ی فرضیه های كلی در زمینه ی منشأ فرشبافی كافی نیست. شایدروزی در مورد سرچشمه ی افسانه یی تركمن ها در نزدیكی دریاچه ی ایشیق گل، منابع آگاهی دیگری در زمینه ی منشأ مردم و طرح های قبیله یی آنها به چنگ آوریم ـ این امكانی است كه پژوهندگان آینده نباید از خاطر دور بدارند.
نظریه های گوناگونی در مورد منشأ نقش ها نوشته شده است. سمپر نویسندهی آلمانی عقیده دارد كه هنرمند بدوی از راه بافتن الیاف گیاهان گوناگون آذینه را كشف كرد. وبهمین علت ست كه بافت نقوش ابتدایی هندسی شكل هستند. امكان دارد این فرضیه در بعضی موارد درست باشد.ولی باتوجه به تمدن بدوی بومیان جزایر اقیانوسیه، می توان به طرح هایی ـ خاصه آنهایی كه بر روی چوب و استخوان ترسیم و حك شده اندـ برخورد كه، فرضیه بالا را تایید نكند. كارل فن اشتاین دركتاب خود به نام نشانه ها و آذینه های پیش از تاریخ اظهار عقیده میكند كه اشكال مستطیل و هشتضلعی كه مبنای اذینه های بدوی را بوجود میآورد درحقیقت جز انعكاس لانه ی لك لك نیست. بهرحال بعیدبودن یك چنین اندیشه ی انتزاعی از انسان ابتدایی، فن اشتاین را از ارایه ی نظر مزبور باز نمیدارد. "ری اگل" در كتاب فرش های باستانی شرقی نظر سمپر را در مورد ناشی شدن آذینههای هندسی از امر بافتن مردود می داند، و بدوی بودن آن را طرد میكند. وی تاكید می ورزد كه نقش و طرح فرش گره دار به روش بافتن و تولید آن بستگی دارد. به نظر او بافت پلاس صورت ابتدایی هرنوع بافته است و امكان نداشته در طرح و نقش آن، خطوط موازی طولی، اعم از كوتاه یا بلند وجود داشته باشد.اما این كار در مورد فرش های گره دار بسیار آسان ست. بطوریكه ری اگل دریافته به علت عدم وجود نمونه یی از فرش، بررسی و تبیین تاریخ آن پیش از قرن پانزده یا شانزده میلادی میسر نیست. درحالیكه كار اباچك به توصیف یك قالی سوزن دوزی می پردازد كه به قرن چهاردهم میلادی تعلق دارد. ری اگل انتساب نقش هایی را كه از گل و بته و خطوط منحنی تشكیل شده اند به قبیله هایی اریایی، و طرح های هندسی را به قبیله های تركمنی مردود می شمارد. او ترجیح می دهد این گونه تقسیم بندی به جای آنكه برمبنای منشأ نژادی بعمل آید، باتوجه به منطقه ی جغرافیایی صورت پذیرد. یعنی آنها را باید به فرش های ایرانی و فرش های ازمیر و باز فرش ایرانی را به نوبه خود به ایرانی و ایلاتی تقسیم كرد. البته امكان اینگونه تقسیم بندی وجود دارد ولی باید اذعان داشت كه بی ضابطه ست و ما را به هیچ روی به شناخت مساله ی عمده ی ارتباط بین آذینه و نژاد نزدیك نمی كند. البته مشكل بتوان وجود یك رابطه ی كلی بین سبك و نژاد را انكار كرد. ری اگل معتقدست كه نمی توان در مورد فرش های چادرنشینان از یك آذینه ی ملی سخن گفت. به گفته ی او آذینه های این فرش از بازی خط، و تقلیدی ابتدایی از طبیعت با اشكال كاملاً هندسی ـ از قبیل مستطیل، لوزی، چندوجهی، و اسب ها و بزها ـ تشكیل شده كه جملگی با درختان و اشكال ساده شده ی جانوران درآمیخته اند.عقیده ری اگل درباره ی فرش، به ویژه در مورد فرش هایی كه وی منسوب به قبایل می داند، در مظان تردید قرار دارد. آیا این دانشمندان آگاهی و مدارك كافی در دست داشته كه او را به یك چنین حكم قطعی رهنمون شود؟ بی شك وی باید می دانست كه قبایل چادرنشین دارای نژادهای گوناگون هستند و در نتیجه فرش های آنها، هم از نظر رنگ آمیزی و طرح، و هم از نظر فن بافت از یكدیگر متمایزند. ازهمین روست كسی نمی تواند فرشی را به عنوان نمونه ی فرش ایلاتی معرفی كند.
دراینجا به نظر می آید كه نتیجه گیری بردوود نیز كه نقش هندسی را، در مقایسه با نقش منحنی، نشانه ی فرهنگی عقب افتاده و ابتدایی می داند مبنای درست ندارد. در ابتدا امكان دارد چنین بنماید لكن در تمامی موارد كاربرد و مصداق نمی یابد. اگر ما به نقش های شكوهمند جوال های تركمن، همراه با نوسانهای فوق العاده و هماهنگی یكتای رنگ هایشان، بنگریم و آنها را در قبال شرایط اسفناكی كه ساكنان شنزارهای آسیای مركزی درواقع هم اكنون در آن زندگی می كنند قرار دهیم ناگزیر از پرسش یك سؤال از خود میشویم: این شناخت ظریف زیبایی طرح ها، و این ذوق گزینش رنگ ها، نزد مردمی كه تا بدین حد تمامی خواست های دیگرشان درباره ی زندگی ساده است ازكجا سرچشمه می گیرد؟ آیا فرش های تركمنی دال براین نیست كه نمونه های باستانی آنها، در یك فرهنگ شكوفا و شهری آفریده شده بود، و برای زینت بخشیدن به تالار كاخها معابد مورد استفاده قرار می گرفت؟ آیا نمی توان پذیرفت پس از سقوط. این سرزمین ها قبایل آنها ناگزیر از تغییر شیوه ی زندگی خود از شهرنشینی به چادرنشینی شده و با ترك آن نواحی راه تازه یی در زندگی پیشه كردند؟ شاید وجه تبیین كاملا مغایری وجود داشته باشد. آیا این مردم چادرنشین در تاخت وتازهای خود به سرزمینهای همجوار، زنان شهرنشین را با دستمزد اندك به اسارت می گرفتند و از آنها برای بافتن فرش طبق طرح هایی كه به سرزمین های اصلی شان تعلق داشت، استفاده می كردند؟ امكان دارد هر دو فرضیه درست باشد، بلكن باید خاطرنشان ساخت كه آگاهی های ما برای نتیجه گیری كافی نیست. بهرحال حس آفرینندگی طبیعی و زیبایی شناسی ما حكم می كند كه این گونه طرحهای هندسی شكوهمند را نشانه ی تمدنی ابتدایی بشمار نیاوریم. اگر انسان یك جوال تركمنی را با یكی از فرش های خوب ایرانی كه دارای آذینههای غنیست مقایسه كند، مسلما دچار تردید خواهد گشت كه آیا قوه ی خلاقیت در تقلید از دنیای گیاهان و جانوران را برگزیند. یا چیره مندی اندیشههای انتراعی و هندسی را ـ گرچه گویی دومی ارجح می نماید. فرشهای تركمنی، پس از ظهور اسلام وگسترش آن درآسیای مركزی، گویا تحت تاثیر دین و فرهنگ عرب قرار گرفت كه مصورساختن بودنی های زنده را نهی می كرد. لكن بعید به نظر می رسد كه اعراب در هنر قالی بافی به مثابه هنر سفالگری پیشگام بوده باشند. در اینجا كافیست اشاره كنیم عرب هایی كه در آسیای مركزی زندگی می كنند از فن بافندگی اطلاعی ندارند. مگر در ده نو كه نزدیك بخاراست. باید خاطرنشان ساخت كه طرح های آنها منحصر به خودشان ست و هیچگونه شباهتی بانقش های تركمنی ندارد.
در فرش های تركمنی، ما به یك منبع زیبایی شناسی از كار و تلاش گروهی برمی خوریم كه طی نسل های متوالی گردآمده است. بهترین و زیباترین آنها حفظ شده و اگر خطری در كمین این بازمانده های گرانبهای زمان های دوردست و كهن باشد همانا شرایط تمدن و تاراجگری زندگی كنونی ماست كه یكایك زیبایی ها را به بی شكلی و نابودی می كشاند.
پژوهش ما در اینجا بطور اخص به آذینه بندی تركمن های ساكن ماورای خزر و قسمتی از بخارا و افغانستان مربوط می شود. این پژوهش فرش های تركمن هایی را كه به ایران و تركیه كوچ كردند در بر نمی گیرد. فقط در این رهگذر باید خاطرنشان سازیم كه به گفته ی شاوروف تركمن های آسیایصغیر به قالی بافی اشتغال دارند و به زندگی كوچواره در نقاط گوناگون ادامه می دهند. این عده در نزدیكی بروسه در كوه پایه ی المپ به بافتن فرش های كوتاه پرز از پشم بز و گوسفند می پردازند.در منطقه ی غربی خان نشین(مستشرفلیق) بقا واقع در نزدیكی دارد قبیله ی تركمن یوروخ به بافتن فرش هایی اشتغال دارند كه به همین نام معروف است. بالاخره شهرهای كرشهر و موجور در استان (سنجر) كرشهر نیز از مراكز مهم قالی بافی تركمنی بشمار میآیند.
اگر انسان فرش های ماورای خزر بخارا و افغانستان (از قبیل آنهایی كه به پنده، یموت، بشیر، كارشی، قزل ایاق، و ارساری و دیگران تعلق دارد) را با فرش های ایرانی و هندی و ختن (تركستان غربی چین) مقایسه كند به تمایز بارز هم رنگ و هم طرح آنها پی می برد. تشخیص و تمیز این گروه ها نیاز به تجربه ی زیادی ندارند. طرح سوزن دوزه های سارت ها در بخارا كاملا از نقش فرش ها متمایزست و خطوط منحنی آذینه های آنها عمدتاً نمایشگر گل و بركت هستند.
هدف اصلی ما در اینجا پژوهش درباره ی فرش منطقه ی مركزی یعنی نقاطی كه آذینه بندی هایی از گونه ی هندسی مورداستفاده قرار می گیردـ شیوه مورداستفاده ی تركمن های ماورای خزر و همچنین مطالعه ی فرشهای بخارا و افغانستان ست. فرش های خوكند(خوقند) بویژه فرش هایی كه ریشهی قرقیز داشته و به منطقه ی مركزی متعلق هستند طرح های هندسی دارند، لكن طرحهای آنها خالص نیستند و مانند فرش های اندیگان غالبا با خط های منحنی تركیب شده اند. این خصیصه به تاثیر چین غربی اشارت دارد.
دراینجا باید توجه داشت كه آذینه بندی فرش های قفقاز شباهت به فرشهای ایرانی و تركمنی دارد. همچنین تشابهی بین آنها و قالیچه های كردی و تركمنی كه بافتی یكدست دارند نیز وجود دارد. اینكه آیا شباهت مزبور ناشی از عاریت گرفتن یا تاثیرپذیر دیگری ـ به عنوان مثال، مهاجرت پیاپی قبایل جنوب از راه قفقاز به شمال ـ بشمار می آید. مساله یی ست كه فقط پس از مطالعه ی دقیق و بررسی تطبیقی حل می شود.
هنر سالورها و انتقال آن به ساریخ ها :
سالورها هنر خود را به ساریخ ها منتقل كردند و خود تقریبا بطور كامل كار بافندگی را كنار گذاشتند. ساریخ ها نیز به نوبه ی خود این هنر را در میان تكه ها رواج دادند.
بطوریكه شنیده ام، می گویند دلیل ترك فرشبافی سالورها این بوده كه خان های ایرانی كه به تازگی ارباب آنان شده بودند، نفیس ترین فرش های این قبیله را ضبط كردند و این امر كمابیش باعث شد تا آنها دست از كارسنتی خود، كه همانا فرش بافی بود، بشویند. به اعتقاد میخایلوف تولید فرش در میان قبیله های مختلف به ترتیب گوسفندان خارچین كه در این دشت ها دارای نژادی اعلاست ولی در مراتع كوهستانی پرورش نمی یابد، بستگی دارد.
قبیله هایی كه از دشت ها به كوهستان كوچ كردند و به تربیت نژاد كوهستانی گوسفند پرداختند ناگزیر هنرسنتی فرشبافی خود را از دست دادند. معهذا، "گل سالور" هنوز هم یك آذینه ی اصلی بجامانده كه نه تنها ساریخ ها، كه جانشین سالورها شدند، از آن استفاده می كنند، بلكه اكثر تكهها، خاصه تكه های مرو، نیز آنرا به كار می برند.تكه هایی كه در آبادیهای عشق آباد و تجن سكنی دارند نیز از همان طرح بهره می جویند. فقط با این تفاوت كه طرح مزبور زیر تاثیر یموت ها به نحو خام دستانه یی تغییر یافته است. جزییات و ریزه كاری های گرداگرد گل هفت یاهشت وجهی یموت از گل سالور پیچیده تر ست. گاهی هم طرح هایی به سبك كاملا تازه، از قبیل نقش عقاب یا صلیب ساده شده (استیلیزه). جایگزین گل مزبور میگردد. برخلاف دونوع كلی كه در بالا ذكرشد، گل هشت ضلعی از ساری بزرگتر و ساده ترست و بطورقرینه بر زمینه ی یكرنگی كه دامنه ی از زرد تا قرمز پررنگ در نوسان ست قرار گرفته است.
تفاوتی كه بین فرش های گروه سالور و یموت وجود دارد این ست كه اندیشه ی اولی هنری تر و جزییات آن كاملترست و گونه گونی نقش در آن كمتر بچشم می خورد. طرح های عمده ی دیگری نیز وجود داشت لكن ما موفق نشدیم نقوشی جز آنهایی كه در تصاویر1،2،3،6،7،8،9و10 این كتاب عرضه شده، نقش دیگری در جوال ها و توبره بیابیم. در گروه یموت تنوع بیشتری وجود دارد كه توصیف انواع این گروه را دشوار می سازد
بطوركلی نقش های تركمنی تاكنون مورد مداقهی گسترده قرار نگرفته، و حتی متخصصانی چون "ری اگل" تمامی فرش های آسیای مركزی را، همانطور كه در بالا هم ذكرشد، تحت عنوان "فرش های ایلاتی" گنجانده اند. به اعتقاد وی، كلیه ی فرش های ایلاتی در گروه آسیای صغیر جای دارند و ویژگی آنها طرح های ساده و ابتدایی ست. وی در پی پژوهش های خود میافزاید كه این گونه فرش ها در سرتاسر داغستان روسیه، دشت های تركمن، بخارا، و تركستان پراكنده اند. به نظر او در مورد فرش های ایلاتی نمی توان سخن از یك طرح ملی راند، زیرا آذینه و نقش"فقط بازی خط ها و تقلید ابتدایی طبیعت ست." باتمام احترامی كه برای ری اگل قایل هستیم باید اذعان كنیم كه استدلال او حاكی از دانشی سطحی در زمینه ی این مساله است.ما نمی توانیم از مردمان چادرنشین بطور كلی سخن برانیم و قبایل و گروه هایی آشكارا متفاوت چون تركمن، كرد و قرقیز را در یك مقوله واحد طبقه بندی كنیم. نه فقط تمیز این مردمان از یكدیگر، بل مطالعه تیره های مختلف تركمن كه شامل سه گروه فوق الذكر می شوند نیز ضرورت می یابد. طرح ها را خود این مردمان ـ و دیگر كسانی كه با این امر آشناهستند ـ برحسب نقش اصلی طبقه بندی می كنند و آن را گل می نامند. این گل ها همان شكل های مستطیل، شش وجهی و هشت وجهی هستند كه زمینه، یامتن، فرش های تركمن را اشغال می كنند. هر یك از گل ها نامی ویژه مانند، گل سالور، گل ارساری، گل یموت و گل چادور و غیره دارند.
گروه سالور قبایل زیر را شامل میشود: سالورها، ساریخ ها، تكه های مرو، و بخشی از عاقل ها، دالی ها و قزل ایاق های ارساری.
گروه یموت قبایل یموت، اوغورجالی، چادور، ایغدیر، عبدال، خواجهها(اعراب)، و گوكلن ها را در برمی گیرد. گروه ارساری مركب از قبایل بشیر، شاكر، بوردالیك، آل علی، تونت چه، توپ چه و دیگر ارساری هاییست كه در مرز روسیه و بخارا و افغانستان در امتداد آموی دریا و قره قالپاق زندگی می كنند. در هر یك از این گروه ها طرح های خاصی برای جوال، توبره و دیگر بافته های گره دار یا پرزدار چون نوار چادر، قالیچه سجادهیی (نمازلیك)، خورجین و غیره درنظر گرفته شده است. طرح های جوال و توبره را اصالت و سبك آن ها مشخص می سازد. برای بافتن آنها، به دلایلی كه هم اكنون ذكرشد و نقش خصوصی و مهمی كه درزندگی تركمن ها بازی میكنند، وقت زیادی صرف می شود.
دختران تركمن :
دختران تركمن بافندگی را از كودكی آغاز می كنند تا بدینوسیله جهیزیه خود را برای سال های متعاقب زندگی فراهم آورند، زیرا تهیه و تدارك جهیزیه یكی از ویژگی دختران تركمن بشمار می آید. مادران درصدد تهیهی جوال ها و توبره های گوناگون برمی آیند تا جهیزیه ی دختران خود را، هنگامی كه به سن بلوغ می رسند، در آن ها قرار دهند. بدینسان به خوبی و آسانی می توان میزان عشق مادری و اوقاتی را كه به منظور تامین خوشبختی آینده ی دختران خود مصروف كرده اند دریافت. از همین روست كه حداكثر مهارت و زیبایی درهمین جهیزیه های كوچك بكار می رود نه در قطعات بزرگ.
این رسوم متعارف كه برحسب دختران تركمن، طی سالهای متمادی، تحت راهنمایی مادران خود، فن بافندگی فرش و شناخت نقش های سنتی گوناگون آن را فرا می گیرند باعث شده تا هنر بافندگی ازنسلی به نسل دیگر منتقل شود.
آنچه تركمن ها تولید می كنند به شرح زیرست:
1- كوچمه یعنی نمدسفید یا خاكستری رنگ كه به منظور پوشش اسب(عرقگیر)، زین و پوشاندن دیوارهای چادرها و مصارف دیگر مورداستفاده قرار می گیرد. كوچه های تیره رنگ را برای مفروش كردن كف چادرها بكار می برند و این نمدها گاهی دارای نقشه های زینتی هستند. تركمن ها سالانه حدود شصت هزار كوچمه تولید می كنند كه بهترین آنها به قبایل یموت تعلق دارد.
2ـ پالاس(پلاس)، یعنی قالی های بدون پرز، و فرش های گره دار كه مخملی یا ماهوتی نیز نامیده می شوند. تقسیم بندی فرش های گره دار برحسب اندازه آنهاست. طول قالی های بزرگ اغلب به شش آرشین (5ر6) هم میرسد.فرشهای متوسط شامل انسی است كه درجلوی در ورودی چادرها می آویزند و قالیچه های كوچك كه نمازلیك (سجاده یی) نامیده می شود و برای نماز از آن استفاده می كنند.
3ـ خورجین (توبره) كه جداربیرونی آن به گونه فرش بافته می شود. نوع بزرگ آن را جوال و نوع كوچكش را توربا (توبره) می خوانند. بهترین نوع جوال و توبره به پنده و مرو تعلق دارد كه بخشی از نقش آنها با ابریشم و باقی با پشم گوسفند بافته شده است.
4ـ نوارهای منقوش كه برخی دارای نقشه های پرزدار یامعروف به برجسته و برخی بدون پرزست و از آن ها برای پیچیدن نمد به دور چوب بست چادرها استفاده می كنند. پهنای این نوارها بین 18 تا 25 سانتیمترست و درازای آنها به 15 متر نیز می رسد.
5ـ خورجین، و قالیچه های كوچك با اشكال خاص، كه از آنها برای تزیین مدخل چادرها استفاده می شود و همچنین گردن بندهای زینتی برای شتر و غیره.
تركمن ها منطقه ی ماورای خزر سالانه بطور متوسط تعدادهزار پلاس ـ كه بهترین آنها متعلق به ایل یموتست ـ یكهزار و پانصد قطعه فرش ـ كه بهترین آنها به منطقه پنده، مرو و قزل ایاق تعلق دارد ـ در حدود سیصدنوار، كه بهترین آنها متعلق به مروست؛ و در حدودهفت هزارجوال، توبره، خورجین و اشیای كوچك دیگر برای خود تهیه می كنند.
لالایی قالی باف تركمن :
آبادان[1] بر بلندی نشسته، می خواند.
و به افتخار تركمن قالی می بافد.
بر كوهپایه ها ، ردپای گورخران[2]
و در خانه ی كوچك ترین برادر،
گلی قرمز برقالی
لالایی، لالایی
لالا كن فرزند دلبندم
گل من ، گلی كه ماهی یك قالی می بافد،
و كناره ی قالی اش، جای ده سرانگشت اوست[3] ،
در میان گل ها، به لاله می ماند
به قرمز دانه[4] می ماند
لالایی ، لالایی
لالاكن فرزند دلبندم.
فرهنگ قالیبافی ترکمن :
قالیبافی فرهنگ ویژه خود دارد هنگامی كه بافندگان شروع به بافتن نخستین گل قالی نمودند ابیات ویژه ای را میخوانند.
درموقع شانه زدن نغماتی به این شرح :
چالنیگ، چالنیگ نخنیرلار، اوز اوی میزنگ ساغلیغنا،
اوز اوی میزنگ ایچنده، اوزدا دمینگ ساغلیغنا،
اوزداد كلینگ باش اوغلی، آق بالیق لی آش اوغلی
چال چال ، چال چال ؟
ترجمه : شانه بزنیم دختران، بزنیم به سلامتی خودمان، درخانه مان به سلامتی پدرمان و برادر بزرگمان كه یاور پدرمان است، بزن، بزن؟
اگر شخصی موقع قالیبافی نزد بافندگان بیاید، بافنده ها مقداری نخ به بازوی او می بندند آن شخص هم شیرینی یا كادو برای بافندگان هدیه می آورد.
اگر درموقع بافتن تارهای قالی پاره شود، مقداری نخ سیاه و سفید را بهم بافته (آلاجایوب) را با نمك و زغال درون پارچه ای بسته به قسمت جلوی قالی می بندند.
تار و پود زندگی :
عمده ترین صنایع دستی در استان گلستان، فرش بافی است كه بیشتر در بین زنان تركمن رایج است. هرچند كه نمی توان مشخص كرد كه فرش اولین بار در كجا و در چه شكلی و در چه سالی بافته شده اما تردیدی نیست كه قالیبافی در میان مردم گله دار پیدا شده و رشد كرده است. این هنر كه فعالیتی خانگی بوده هنوز هم برقرار است و كم و بیش به همان صورت در مناطق روستایی و عشایری مشاهده می شود. هدف اینگونه فعالیت هنری خانگی، گاهی برای ابراز هنرمندی و لیاقت و استعداد شخصی است كه دختران، فرش زیرپای خود وهمسر آینده خویش را خود ببافند و به عنوان هنردستی با خود به خانه شوهر ببرند، اما بیشتر اوقات هنرقالیبافی خانگی، تولید كالایی برای مصرف شخصی و یا در صورت لزوم ایجاد درآمد تكمیلی است. درحال حاضر استان گلستان یكی از قطبهای مهم تولیدكننده فرش تركمنی، قالیچه، قارچین، گلیم، نمدبافی، گل دوزی، سوزن دوزی، ابریشمدوزی بر پارچه، زیورآلات تركمنی، ساختن آلات موسیقی، سبدبافی، ریسندگی و بافندگی الیاف، پارچه بافی و تولید وسایل چوبی است كه در ادامه به معرفی فرش تركمن می پردازیم:
فرش قدیمی ترین سمبل هویت فرهنگی تركمن هاست وتركمن مهد هنر فرش بافی می باشد. راه زندگی تركمن با اسب هموار شده است و هنر قالی بافی كتاب تاریخ و حدیث عشق و تلاش آنان است. كهن ترین فرش بدست آمده از دره پازیریك ( حدود مرزی مغولستان، سیبری و چین) تا چندسال قبل از میلاد قدمت دارد و درمتن آن 24 گل وجود دارد و به تعبیری میتواند حكومت تركمنان سلجوقی (522ـ428 هـ . ق) به جهان معرفی شد.
فرش تركمن زاده ذهن خلاق و اندیشه جستجوگر و دستهای آفریننده مادر میباشد. او با دست های هنرمندش فرش را زمینه ساز و جلوه گر اندیشهاش نمود. او در هر گروه تمامی احساس و عواطف و عشق مادرانه اش را به دخترش و مردم تركمن به ودیعه نهاد و در پایان اثری از انگشتان خسته و خونبارش برای زینت بخشیدن به قالی و اثبات حضور خود در میان جلوههای گوناگون یافته اش نمادی به نام فرش از سرانگشت خونبارش به یادگار باقی گذاشت. در بررسی شكل و قالب فرش تركمن شاهد وجوه مشتركی بین آن و سایر دستبافتهای شرقی مانند افغانها، ازبكها و سایرین خواهیم بود. قابل ذكر است كه پی گیری ردپای آزینه های اقوام آسیای میانه و ویژگیهای هنری عشایری تركمن می تواند شواهد و مداركی مستدل برای شناخت ارتباط و شاید اشتراك میان قبایل مختلف و همین طور تركمنها با سایر قبایل و عشایر كوچنده به دست دهد. عناصر سازنده قالی تركمن عبارتند از گلهای بزرگ و كوچك در صفحه مركزی و حاشیه های موازی كه در ردیف های منظم قرار گرفته اند، طرحهایی از اشكالی گیاهی و عناصری از تمفاها، نمادی از پرندگان شكاری محافظ قبیله كه پرستیده می شدند(توتم) و گل نشان علامت خاص هر طایفه، نقش و نگار بافته های سالورها، ساریق ها، ارساری ها، یموت و تكه ریشه مشترك اقوام تركمن و شباهت آن و تفاوتهای این نقش و نگارها ویژگیهای هر طایفه را نشان می دهد، هركدام از طوایف تركمن اشكال را ابداع كردند منجمله :
1ـ طوایف تكه ، ماری گؤل
2ـ طایفه یموت، قاپسه گؤل، درناق گؤل، آینه گؤل
3ـ طوایف ارساری، گلی گؤل.
4ـ طوایف ساریق، ساریق گؤل
5ـ طوایف سالر اونگقرقه گؤل
كه بر روی هم 811 نقش فرش تركمن با نام موجود می باشد، هرچندگفته شده كه در اصل 1133 نقش وجود دارد.
پرآوازه ترین قالیهای تركمن كه در بازارجهانی خواستار زیادی دارد قالیهای دارای نقش و نگار تكه، قالیهای سالوری گؤل است. قالیهای یموتی هرچند از نگاه زیبایی دست كمی ندارند ولی كمتر شهرت دارند و نقش و نگار و رنگهای آنها با آنچه كه در بالا آمد تفاوت دارند. چنانكه و.گ موشكوا قالیشناس نوشته است نقش و نگار تركمنی به رغم تفاوتهای محلی و قبیلهای، دارای سبك یگانه ای است. همسانی نقش و نگارها همواره اقتباسی ساده نیست. اینها اغلب نشانه های پیدایش مشترك گروههایی هستند كه امروز قبیله ای مستقل هستند و یا نشانه های اتحاد چندین گروه هستند. این هماهنگی ها رامی توانیم در نقش و نگار تكه ها، یموت ها، ارساری ها، ساریقها بیابیم كه بنابر شواهد تاریخی دارای پیدایش مشتركی هستند، اما پابه پای ویژگی های مشترك در نقش و
نگارهای قالیها، تفاوتهای قبیله ای نیز به خوبی نمایان است. باید گفت كه گؤل روزگاری توتم یانشانه قبیله بوده است كه گذر ایام و تاثیر عوامل مختلف باعث تغییر آن شده است. فرش تركمن را زنان و دختران هنرمند تركمن بدون آنكه در برابر چشمان آنها نقش و نگاری باشد بر روی قالی منتقل می كنند كه باعث شگفت می باشد. تقاضا در مورد قالیهای تركمن هم در داخل كشور و هم خارج همواره بسیار بوده است ولی امروزه بنا به دلایل گوناگون ازارزش و اهمیت فرشهای دستباف كم شده است و عدم حمایت از قالیبافان موجب گردیده كم كم این هنر نیز در گذرزمان در مسیر تندباد فراموشی و نسیان افتد.
اكنون به معرفی چند نمونه ازنقشهای قالیهای تركمن می پردازیم:
نقش قفسه گؤل : این نقش نمادی از لانه پرنده ای است. این كلمه در اصل قفسماق بوده یعنی حصار كشیدن به دور چیزی، زیرا پرنده با كمك خار و خاشاك اطراف لانه خود را محصور می كند و این نقش لوزی مانند در حقیقت نماد آشیانه ای است كه پرنده در آن تخم گذاشته و جوجه هایش نیز در اطراف، سر از زیربال مادر بیرون آورده اند و در دوطرف لوزی، سر پرنده مادر نشان داده شده كه اطراف را می پاید. حال چگونه این پرنده نقشی شده بر قالی، به احتمال زیاد با مشاهده زنان در طبیعت این نماد خلق گردیده است.
نقش مارگل: مار در زبان تركمنی به معنی مرو بوده و سالیان درازی است كه این نقش بافته می شود.
پس از ظهوراسلام و گسترش آن در آسیای میانه، مذهب بر اندیشه ابداعكننده اثر گذاشت، از آنجا كه اسلام به تصویر درآوردن بودنی های زنده را نهی می كرد، به این فكر افتادند كه از نقش قوچ فقط به نشان دادن شاخهایش اكتفا كنند. یا از نقش شتر، تنها اثر پنجه اش را بر خاك دشت نشان دهند. به همین دلیل مارگل، كوشك دوانی یا اثر پای بچه شتر خوانده می شود. پرندگان و نقوشی از پوزه خاك و ستاره هشت پر نیز كه مربوط به قبل از اسلام است در فرش های تركمن دیده شده است.بافندگان فرش با تلفیق هنرمندانه چند موضوع و قراردادن نمادهایی از آنها در كنار یكدیگر نقشی را ابداع می كنند كه اندیشه هنری آنها را ارضا كند.
فرش تركمنی چنان كه در قبل نیز گفته شد از یك حاشیه بزرگ و چند حاشیه كوچك تر تشكیل می شود. حاشیه بزرگ را اعلم می گویند. اعلم به زبان تركمنی یعنی رنگین كمان. همان طور كه این پدیده زیبای طبیعی بعد از به وجود آمدن دیری نمی پاید، اعلم نیز تنها در دوسمت می آید و بعد قطع می شود و تمام قالی را مثل حاشیه های دیگر دور می شود. یعنی قلاب و در میان درنق له اعلم نقشی نیز از داغداغان دیده میشود. این درخت در فرهنگ تركمن، مقدس و محترم است و آن درختی است كه چوب آن را به شكل خاص تراشیده و به گردن كودك می آویزند تا از نظرهایی كه به كودك میافتد، صدمه و آسیبی به او نرسد. داغداغان در حقیقت به همین هدف در فرش تركمنی بافته می شود. درمورد حاشیه دیگر باید گفت حاشیه كوچكی كه به تقریب بین انواع نقوش تركمنی به چشم می خورد گلی ن بارماق است یعنی اثر انگشت كه به آن چویچه برون نیز می گویند. در نقش مارگل حاشیه كوچك دیگری نیز وجود دارد به نام آق لو به معنی كانال آبی و بالاخره حاشیه دیگری نیز هست به نام پترانگ ـ قری به معنی پهن شده و پراكنده شده كه شبیه عقربی است كه دستها و پاهایش را باز كرده باشد و زنان تركمن از هرچه در اطرافشان بوده سودجسته و از سر هوشیاری آنها را در بافته هایشان آورده اند.
خوانش سمبل های گزیده فرش تركمن :
شیوه زندگی هر ملت و قومی آكنده از آداب و رسوم و عقاید، ایده ها و وقایع تلخ و شیرین می باشد. هر قومی به تناسب نوع زندگی و كار خویش و نحوه ارتباط اجتماعی با سایراقوام و جوامع دارای نگرش خاص خود نسبت با شیوه زیست می باشد. در وادی فرهنگ باید گفت هر ملتی برای خود حماسه و اسطوره هایی دارد كه برای آن ملت مقدس و قابل احترام است. حماسه در دل ملت جای دارد و نماد، آرزوهای فروخفته، دست نایافته و سركوب شده آن ملت است و قهرمان اسطوره ها روح و جسم انسانهای تابع آن ملت بشمار می روند. از اعتقاد باطل به خدایان متعدد در یونان باستان گرفته تا ادعای خدایی فرعون در مصر، خورشید و ستاره پرستی و طبیعتگرایی در
بین جوامع بدوی همگی وجهی از وجوه اسطوره و اسطورهپرستی به شمار می روند. هیچ حماسه راستینی بی آنكه در قلب مردم نفوذ كند نمی تواند علاقه مردم را برانگیزاند و آنها را وادار به حفظ و انتقال سینه به سینه این اساطیر نماید. هنر حماسی عبارت ازكشف جنبههای مهم و حیاتی عمل اجتماعی انسانهاست. حال باید پرسید مجاز و استعاره چیست؟ مجازهای استفهامی ( كه مبتنی بر روابط مبتنی برحضور) در مقابل استعاره قرار می گیرد(كه مبتنی است برروابط مبتنی بر غیاب) و این یعنی سرچشمه گرفتن مجاز از واقعیت محض یك پدیده. ریشه های خاستگاه اسطوره ای نه در تجربه ، كه در میل باز نمایانده میشود.تكرار صور حماسهها و سمبل ها به دلیل این نیست كه مبتنی بر حقیقت اند بلكه دقیقاً از آنجا ناشی می شوند كه در مقیاس جهانی، بهترین شیوه جلب توجه مخاطب به شمار می روند. دلیل مطلب نیزآنست كه خواسته ها و آمال قلبی و موانع رسیدن به آنها عمیق ترین خواست ها و نگرانی های بشر را نشان می دهند. بنابراین در این نظریه مفهومی از سرشت فرهنگ مشترك بشری نهفته است در این رابطه "فرای" فرمالیست بزرگ غربی ادبیات و هنر را تقلیدی از رؤیای كلی بشر می داند نه تقلید جهان، تمدن فرایند تولید صورتهای انسانی در طبیعت (بدون دخالت طبیعت) است. به قول فرای : «اكنون طبیعت در دل انسانی نامتناهی جای دارد كه شهرهای خود را از دل كهكشان راه شیری می آفریند. این واقعیت نیست، بلكه محدوده قابل درك یاقابل تخیل میل و كششی است بی انتها، جاودانه و لذا مكاشفه ای است.»
با این مقدمه باید گفت كه تركمنها نیز همانند سایر اقوام و جوامع بشری دارای سمبلهای خاص خود هستند كه این سمبلها تنها ویژه تركمنها نیست بلكه به نسبتی در كل جهان می توان آنرابه اقوام مختلف تعمیم داد. بسیاری را عقیده برآنست كه تركمنها قبل از ظهور اسلام توتم پرست بوده اند و عدهای نیز آنها را طبیعت گرا و طبیعت پرست می دانند كه حاكی از عمق ارتباط این افراد با طبیعت حكایت دارد. بعضی نیز معتقدند "اغوزها (تركمنهای اولیه) قبل از اسلام پیرو آیین شمینیسم (بودایی) بوده اند و به خالق خود "اولوغ بایات" (خدای بزرگ) می گفته اند. آنان عناصر طبیعت مانندآفتاب، روشنایی، آب و درخت را مقدس می شمرده اند.
تركمن ها آفتاب را سمبل پاكی، طهارت و سرزندگی میدانسته اند. قوچ در بین تركمن ها سمبل قدرت و جنگندگی بوده است. ستاره قطبی نیز برای تركمن ها محترم بوده است و آنرا بعنوان دمیر قازیق ستایش میكرده اند. دمیر قازیق به معنای میخ بزرگ آهنی میباشد. سمبل استواری و استقامت! چون در سرزمین تركمنها وزش باد شمالی همیشه شدیدتر بوده و عامل فروریختن آلاچیق ایشان می شده. آنها میخ بزرگ آلاچیق را همیشه دقیقاً رو به شمال ( رو به ستاره قطبی) می گرفته اند. تركمن ها پرنده ها را نماد عروج می دانند، عقرب زرد( ساری اوچیان) رانماد بدیمنی می دانند و معتقدند اگر عنكبوتی از ارتفاع بالا رود بدیمن است و چون پایین بیاید خوش یمن! همینطور آنها به پرندگان شكاری علاقه خاصی داشته اند و چون معمولاً قدرت و شوكت در بین هر قوم و قبیله ای ستودنی است آنان به این پرندگان به دیده احترام می نگریسته اند بطوری كه اكثر تمغاها (نشانه های قبایل 24گانه اغوز) الهام گرفته از بازهای شكاری بوده است. و نیز تركمن هابه اسب به عنوان یك حیوان مقدس می نگرند و هیچگاه تازیانه بر اسب نمیزنند. فیل را سمبل موضع برتر می داند. آنان به شتر به عنوان یك حیوان صبور و بردبار و نیز به عنوان یك حیوان مبارك و خوش یمن احترام خاصی قائلند. و "آق كوشه ك" شتر سپید در فرهنگ فولكور آنان نماد عروسی و سپیدبختی می باشد. و در زمین لاله های قرمزوحشی ، بركه هایی آب، در آسمان ماه و ستاره ها نیز در نقوش قالی تركمن مشهور است. نقوش قالی هندسی شكل است و قرینه سازی نقوش از ویژگی های قالی تركمن است.این سمبل ها همگی در فرش تركمن بصورت نماد و سمبل آمال و آرزوهای جامعه تركمنی و بصورت استیلیزه شده، ظهور و بروز یافته و جاودانه مانده اند. شكل و قالب فرش تركمن و فرش های سایر ملل شرقی، معمولاً از دو محدوده اصلی تشكیل می شود. 1ـ متن یا زمینه 2ـ حاشیه .
در شكل گیری، تركیب و اتصال نقوش قالیچه تركمن جزخط راست خط دیگری وجود ندارد. در قالی های تركمن "موتیف" های وجود دارند. فرم هندسی آنها به شكل بیضی ( نمادزمین) یا دایره (نماد ماه بدر یا خورشید) است و به منظور اجتناب از ترسیم خطوط منحنی، این گونه موتیف ها به صورت كثیرالاضلاع های منتظم نزدیك به فرم بیضی یا دایره در نقوش فرش تركمن جای می گیرند. اندازه طرح "گول" از علائم ممیزه اصلی فرشهای قبایل گوناگون تركمن می باشد.
نقش "ساق داق" ( تركیبی از ستاره هشت پر به همراه شعاعهای نور منشعب شده از آن) یكی از نقوش استعاری فرش تركمن می باشد كه در حواشی پهن قالی به كار می رود. ستاره نشانه ی كورسوی امید به هنگام تیره روزیها و شكستهای پی در پی می باشد. رنگ ستاره و شعاع های نور منشعب ازآنها طوری انتخاب می شوند كه نمایانگر پرتو نور خورشید باشند(تبدیل كورسوی امید به منبع فیض، سعد و سعادت)
موش در فرهنگ تركمن نماد دشمن زبون و خوارشده آن ملت است كه درپی شكست از تركمن ها راه فرار را در پیش گرفته است و نقش
"سئچان ایزی" ردپای موش) درواقع نمادی از این دشمنان شكست خورده می باشد كه فرار كرده و تنها ردپایی از خود به جا گذاشته اند. "سئچان ایزی" از كهن ترین نمادهای فرش تركمن است و چه بسا از آغاز اولین جنگهای تاریخی تركمن ها با آنان بوده است!
نقش "قییچاق" فرم هندسی تغییر یافته نیزه می باشد كه به اوساط چهارضلع "یانقاق" گونه انسان كه كمی به طرف خارج برجستگی دارد، متصل می شود و عمود برآن قرار می گیرد. طول "قییچاق" در جهت طول افقی بلندتر و در جهت عمودی كوتاه تر است. این نقش از نمادهای جنگ است و سمبلی برای تهییج احساسات تركمن برای شركت در نبرد برای حفظ خاك به شمار می رود. آثار شبیه به این نقوش را می توان در میان قبایل سرخپوست آمریكا و نیز قبایل ازتك در آمریكای لاتین مشاهده نمود. نیزه در این نقش به وسط گونه انسان خورده است و این به این معناست كه میتوان با افزار جنگ، دشمن را مغلوب كرد. وخاك وطن را از هجوم دشمن حفظ نمود. منجوق از دیگر نقوش كهن تركمنی می باشد كه از رواج اعتقاد به طلسم و جادو برای دفع ارواح خبیثه در بین اقوام تركمن در عهدقدیم حكایت می كند. هنرمند تركمن در تقسیم بندی نقوش، هرخطی راسمبل بخشی از بدن جانور یا قسمتی از گیاه گرفته است. درخت درنظر تركمن سمبل رشد و بالندگی و رسیدن به كمال است. نقش كبوتر مظهر پرواز و رسیدن به اوج است و نیز از دیگر شاخصه های فرش تركمن استفاده از دوایر پیچ در پیچ به شكل هندسی بسیار زیبا می باشد. و این نقوش پرتارك فرش تركمن فراوان می نشینند. اگرچه بافنده تركمن به لحاظ تئوری آگاهیی نسبت به علم هندسه ندارد اما خود هندسه دادن ماهری است كه چگونگی بكارگیری زوایا، مناظر، خطوط و نقاط را نیك می داند و به پیچیده ترین شكلی هندس را درك می كند! نقوش هندسی غیر از دستبافته ها، در زیورآلات، قاب دعا، گل یقه ها و حتی سنگ مزارها و در آرایش احشام تركمن ها نیز به چشم می خورند. باید گفت تركمن اهل نقش است، "نقشبند" است و شیفته نقوش هندسی و ناقئش (گول) در كلام تركمن هنر نقش اندازی براساس نگاره های كهن، جادویی، اسطوره ای و حماسی می باشد. صدای حركت ایل( صدای سم اسبان وحشی در دشتهای هزارتو، سبز و بیكران، هی هی مردان، همهمه گوسفندان) صدای آب و باد و طوفان، صدای نفس های صیادان و نمدمالان، خنده ها و گریه های كودكان و مناجات مردان و زنان؛ در برخورد با احساسات، تمنیات، آرزوها و ذهنیات یك بافنده به شكل نقشمایه های فرش متجلی می گردد و درواقع "نقش" چیزی جز ورود یك ذهن پرسش گر به تاریكترین و اسرارآمیزترین هزارتوهای زندگی بیش نیست و حدیث مكاشفه بافنده زن فرش تركمن در رابطه با ایل و طبیعت نیز درهمین نكته متجلی میگردد.
ثروت و فقر، سلامت وبیماری، غم و شادی، بیم وامید، جنگ و صلح، هستی و نیستی در بین اقوام تركمن به یكدیگر پیوسته اند و براساس این مبارزه و جدائل دائمی انسان ومحیط برای هستن و بودن است كه حماسهها جان می گیرند، افسانه ها و داستانها از دل انسان ها زائیده می شوند و نمادها، نشانه ها و سمبل ها به وجود می آیند و به این ترتیب باورها و برداشتها بر خاك دل و تارك ذهن می نشینند و عصاره فرهنگ، هنر واعتقادات مردم تركمن بصورت نقشمایه های جان در تار و پود قالی جان می گیرد و جاودانه می شود.
درباره معماری ذهنی بافندگان زن تركمن باید گفت تركمن هاـ بنا به شرایط محیط و نحوه زیست قبیله ای دارای ذهنیت ساده و درك بیواسطهای از زندگی هستند ولی این سادگی ذهن را در قالب پیچیده ترین طرحها بازتاب داده اند. زن تركمن كنش عقلمند ساده و بی پیرایه ای دارد ولی این كنشها به غامض ترین اشكال و رمزآلودترین نوع در نقوش فرشها بازنمایی میشوند. وی براساس معماری ذهن خود ساده ترین شكلهای طبیعی را به صورتی پیچیده به نقش می كشد و به باوری، وی ساده می اندیشد و پیچیده میآفریند.