هنر یكی از متعالی ترین پدیده های فرهنگ و تمدن بشری است. هر نوع فهمی كه موضوع آن هنر است، با نحوه نگرش و عوالم انسانی است كه متعیّن می شود. اشتراك لفظ هنر بر دو هویّت كاملاً متقابل (سنّت و مدرنیته) بیانگر دو عالم متفاوت است كه ماهین متخالفِ محصولاتِ این دو عالم را تحتِ عنوانی واحد به نام «هنر» نام گذاری می كند. پرسش از ماهیت هنر نشان می دهد كه پرسش گر از این عالم غایب است. پرسش از چیستی هنر، پرسشِ دورانِ جدید و عالمِ جدیدی است كه انسان عصر حاضر، معمار آن است.
ضرورت تحقیق در نسبت هنر و اسلام.
هنر یكی از متعالی ترین پدیده های فرهنگ و تمدن بشری است كه تاریخی به قدمت حضور انسان در هستی دارد. اگر انسان به واسطه ی حضور در عالم و كنش معرفتی ای كه نسبت به خویش و شأنیت وجودی اش دارد، از سایر موجودات ممتاز شده، این امتیاز و تمایز در ساحت هنر است كه كیفیت استعلایی اش را در متعالی ترین وجه، در اثر هنری به ظهور می رساند. هر نوع تلقی یا فهم و معرفتی كه موضوع آن هنر است، با نحوه نگرش و عوالم انسانی است كه متعیّن می شود.
پرسش از هویت هنر و ماهیت هنر مبتنی بر این اصل است كه هنر در عالمی از عوالم انسانی ظهور و تحقق یافته و پرسش، معطوف به چگونگی تحقق و نحوه این ظهور و هویت و سرشت آن است. یعنی پرسش، متأخر از وجود پدیده ای است كه نام هنر به آن اطلاق می شود. هنر در اثر هنری وجودیت پیدا می كند. و آنچه وجه اشتراك و سرشت ذاتی مجموعه ای از آثار هنری است، هویت هنر است كه در ماهیتهای هنری (آثار هنری) به اشكال متنوع و متكثر ظاهر شده است. این ظهور به معنی صورتِ محسوسِ عالمی است كه در اثر هنری رخ نموده و پرسش از ماهیت این عالم وذات هنر نشان می دهد كه پرسش گر از این عالم غایب است. در نتیجه، پرسش از چیستی هنر، پرسشِ دورانِ جدید و عالمِ جدیدی است كه انسان عصر حاضر، معمار آن است؛ بنایی كه با انهدام تفكر سنتّی و معرفتِ دینی و قدسی و نگرش عرفانی و نگاه اساطیری به عالم، شكل گرفته است. هنر در تفكر و نگرش و معرفت سنتی، ماهیتی به تمام ذات متفاوت با هنر در دوران جدید دارد و اشتراك لفظ هنر بر دو هویّت كاملاً متقابل (سنّت و مدرنیته) بیانگر دو عالم متفاوت است كه ماهین متخالفِ محصولاتِ این دو عالم را تحتِ عنوانی واحد به نام «هنر» نام گذاری می كند.
آن چه به نام هنر اسلامی به مجموعه ی آثار فرهنگ و تمدن ملت های مسلمان در دوران اسلامی (تاریخ اسلام) اطلاق می شود، دارای خصوصیات و توصیفاتی است كه در عالم سنّت و تفكر سنتّی و زیبا شناسی عرفانی و تخیّل استعلایی می توان از آن و درباره آن سخن گفت. بدیهی است مبانی نظری این گونه نگرش و تفكّر، با مبانی نظری مدرنیته كه اساس آن بر نفی سنّت در همه جلوه های فرهنگی و هنری است، در تقابل است. جامعه مدرن به هنر سنتّی به عنوان مقوله ای كهنه و وامانده می نگرد كه دورانش به سر آمده و موضوعیت خویش را از دست داده است. هم در این معنا در كتاب والتر بنیامین آمده است:
«شیء وارگی» مهمترین مسئله مورد توجه لوكاچ است. یعنی این كه در مرحله سرمایه داری، تاریخ هستی های اجتماعی تبدیل به res، به لاتین یعنی اشیاء شده و جهان از معنا خالی می شود.
همه چیز به كالا تبدیل می شود و دنیا به عنوان محصول انسانی چهره خصمانه و بیگانه به خود می گیرد. هگل این حالت را «آلیناسیون» نام نهاد و ماركس آن را به عنوان «بت وارگی كالا» تحلیل كرد. مداخله روز افزون تكنولوژی در تولید و دریافت آثار هنری می رفت تا آن را محو كند. این مداخله در قرن بیستم به زوال هالههای مقدس هنر انجامید.
جایگزین شدن كپی های تكثیری، باز تولید مكانیكی با نسخه یگانه اصلی، لزوماً به نابودی همان بنیاد تولید هنر انجامید؛ یعنی آن یگانگی فضایی و زمانی ای كه اصالت نفوذ آثار هنری به آن بستگی داشت. از خود بیگانگی نوع آدمی به درجه ای رسیده است كه او می تواند تجربه نابودی خود را در مقام یك لذت زیبایی شناسانه درجه یك ارزیابی كند.» (1)
بت وارگی كالاها و مصرف كنندگان از خود بیگانه، اثر هنری را به نازل ترین وجه ممكن در حد كالایی تولیدی كه مصرف می شود، تنزل می داد و شیء هنری از اشیاء دورریختنی ساخته شد و در نهایت، پس از مصرف، خود، به شیئی دورریختنی تبدیل شد.
منظور بنیامین از «هاله مقدس» چیست؟ او با این عبارت به نقش تاریخی «هاله» در آثار هنری- یعنی «كاركرد معمول» آن- نظر دارد كه همانا تقدس بخشیدن به تمثال های سنتی است.
اثر هنری، به منزله ی موضوعی برای نیایش و پرستش، «هاله ای» از انحصار و اصالت به دست می آورد.(2)
آن چه در سراسر تاریخ هنر به معنای سنتی به آثار هنری شكل می داد، روند یكپارچگی اجتماعی بود كه بر محور دین و تمدن دینی استوار بود. و آثار هنری همواره در پرتو هاله ای مقدس قرار داشت.
تكنولوژی ماهیت هنر را تغییر داد و سرشت و حقیقت ذاتی آن را نابود كرد و در این فرآیند بود كه هاله مقدس و امر مقدس از عرصه ی هنر رخت بر بست و هنر به معنای صورتی از امر قدسی و متعالی از عرصه ی حیات انسان امروز غایب شد.
غیبت هنر به معنی مرگ هنر، آن گونه كه نیچه و هگل گفته اند، نیست؛ غییتی موقت است كه ناشی از غیبت امر قدسی در روح انسان دوران مدرن و پسامدرن است. سخن و پرسش از ذات و سرشت هنر، به معنی عام و هنر اسلامی به معنی خاص و تأكید بر این سؤال كه آیا هنر اسلامی می تواند پاسخ گوی نیاز های جامعه نوین باشد و هنر اسلامی در ایران معاصر واجد چه كارآیی و شأن و منزلتی است، نشان از دغدغه ای مقدس دارد و طلیعه ای امیدوار كننده برای «كشف المحجوب» است. تحقیق در نسبت هنر و اسلام، هنر دینی و آیینی، ویژگی های هنر اسلامی كه در حیطه امر قدسی و هنر معنوی و سنتی قرار دارد، تقابل سنت و مدرنیته و جهان پسامدرن، ویژگی های كنونی جامعه هنری ایران و شأنیت هنر در نسبت هنر و هنرمند و اثر هنری و مخاطب، از جمله ضروریات نظری است كه می تواند زمینه های مطلوبی را برای تعیین شأن و هویت هنری و جایگاه هنر معاصر ایران در جامعه جهانی هنر فراهم سازد و هنر را از بلاتكلیفی ای كه بدان دچار شده است، برهاند یا حداقل كوششی باشد برای رهایی!
كتابنامه:
1- هاواردكی گیل و الكس كول، والتر بنیامین، ترجمه علی معظمی جهرمی (تهران:شیرازه، چ2: 1380) صص 83، 138-137
2- همان، صص 135-134
مطالب مرتبط