«حسین ابراهیم ناغانی:
نگارگری مکتب اصفهان را میتوان هنری انسان مدار یا به تعبیری انسان محور نامید که سیطره شکل انسان در آن بدون شک معلول شرایط ویژه است. نگاه حسی . انفعالی برخی منتقدان، سیطره شکل انسان در نگارگری مکتب اصفهان و انسان محوری آن را به مصادیق ناصوابی نسبت می دهد؛ از جمله نگاه مادی گرا و زمینی به انسان، شهوت پرستی، شاهدبازی منفی، ارضاء حس تفرد و تشخص سفارش دهنده، خصوصاً شخص حاکم، و بنابراین غالب بودن وجه شاهانه و نمایش ابعاد روان شناسانه کسانی که بعضاً چهره خویش را سفارش می دادند. محوریت شکل انسان در نگارگری مکتب اصفهان نه تنها هیچ گونه قرابتی با انسان گرایی (اومانیسم) غربیان ندارد، بلکه مدلول هیچ یک از این نسبت های نا روا هم نیست. انسان محوری نگارگری مکتب اصفهان تجلی تجسمی انسان مداری عرفانی است که نشان دهده گذر از عشق انسانی به عشق الهی است.
نمایش شکل انسان در نگارگری مکتب اصفهان با چنان هیبت و شکوهی که منادی عشق، زندگی، لطافت، و زیبایی است، برآمده از مکتب جمالپرستی عرفان و صورت تجسمی انسان در عرفان ایرانی است. عرفان شناس معروف، رینولد آلن نیکلسون، به آرزوی مجسم شدن مظاهر عرفان با استناد به جمله پلاتو که چشم حساس ترین حواس بدن ماست، اگر می توانستیم با آن عقل را ببینیم، میگوید:
اگر عرفان شکل دیدنی به خود می گرفت، همه آنان که بدو می نگریستند، درمشاهده زیبایی و عشق آفرینی و خوبی آن جان میدادند و همه روشنایی ها در مقابل شکوهش تیره می شد.
غافل از اینکه این آرزودر حدود سده هفدهم میلادی و شاید هم پیشتر از آن محقق گشته اما مجال درک آن را نیافته اند.
به صراحت می توان گفت تقلای هنرمندان مکتب اصفهان خصوصاٌ سرآمد همه ایشان، رضا عباسی، با تکیه بر پیوند عمیق نگارگری با عرفان و ادبیات عرفانی، همانا جامه عمل پوشاندن به عناصر و ارزشهای والای زیبایی شناسی عرفان ایرانی درقالب تجسمی بوده است.
در این مقاله پس از بررسی سیر تکامل شکل انسان در نگارگری ایرانی، پاردوکسهای موجود در روند بررسی شکل انسان به منزله عنصری ممتار وغالب در نگارگری مکتب اصفهان به چالش کشانده می شود؛ سپس با استناد به دلایل عمده و ملحوظ در عناصر الهام بخش آن، یعنی عرفان اسلامی ایرانی، برخی عقاید نادرست را که در این خصوص ابراز داشته اند، نقد می کنیم و در نهایت آن عامل اساسی و تعیین کننده را که علت اصلی حضور شکل انسان در نگارگری مکتب اصفهان است، درخاستگاه واقعی اش، یعنی عرفان اسلامی- ایرانی، جستجو و آشکار می کنیم.
تاریخ و فرهنگ ایران در دوره اسلامی سرشار از داستان هایی است که در آن روشنفکران و هنرمندان بسیاری به جرم فاش کردن رموز و اعلان بی پرده و حجاب اسراری که بعضاً پایگاه و چارچوبه حیات حاکمان خودکامه عالمان جزم اندیش را مورد تهدید قرارمی داد، بر سر دار رفتند و یا اگر بخت یارشان بود جلای وطن کردند و در دیار غربت مأوا و مسکن گزیدند. داستان ها و تمثیل هایی از این دست در ادبیات و هنر ایران زمین با نوع زبان و صورت رمزآلود ظرفیتهای هنری گره خورده است. البته این به معنای غفلت ما از ماهیت پیام هنر اسلامی نیست که در منتهای هدف خویش بیان بیان وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را، که تجلی وحدانیت و پیام وحدت وجود است، اعلام می کند و بنابراین چنین ساحت قدسی، زبانی در خور و شایسته معنویت و روحانیت خویش می طلبد. اما هنری با چنین خصوصیات و کرامات، که هدفش شرافت بخشیدن به ماده است، کدامین صورت ها لیاقت اعلان و ابراز آن را می توانست داشته باشد. لذا در هنر ایرانی-اسلامی زبانی پدیدار گردید که مشحون از راز و رمزها سر در حجاب کشیده است که درک آن به وسیله خامان و ناآشنایان با این رموز امکان پذیر نیست و میسر نمی گردد.
در هنر ایرانی-اسلامی، خاصه نقاشی، که به واسطه زبان تصویر و فرم و رنگ و شکل بیانگری می کند، به اقتضای ماهیت خویش و به لحاظ خصوصیت ذاتی عناصر تجسمی که واسطه بین معنا و بیان است؛ همچنین اقتدای این هنر به مبدأ و مبنای اعتقادی و دینی خویش دشواری هایی در فهم آن به وجود آمده که طبیعتاً با توجه به مواردی که پیشتر نیز گفتیم، نیاز به درک آن آبشخور فیاض و الهام بخشی است که این صورت و زبان از آن کسب فیض کرده و در واقع عامل پیدایی آن بوده و راهبری اش کرده است. در این میان برخورد ما با عناصر شکل دهنده این آثار هنری فاخر و بی بدیل باید به گونه ای باشد که مواردی که این چنین در نحوه تجزیه و تحلیل ما دخالت مستقیم داشته باشد و بر اساس شناخت ما از آن عامل وحدت بخش محک بخورد و قضاوت شود. به تعبیری ساده تر، پیش از برخورد زیبایی شناسانه با فرم و رنگ و عناصر بصری، عوامل دخیل در نحوه حضور و نحوه انتزاعی گری (پالایش و پیرایش) آن مورد نظر باشد و در بررسی و تجزیه و تحلیل ما از آن عناصر شکل دهنده، دخالت مسقیم داشته باشد.» 1
1- گردهمایی مکتب اصفهان؛ مجموعه مقالات نگارگری مکتب اصفهان؛ولی الله کاووسی..تهران و اصفهان فرهنگستان هنر،چاپ اول 1386.صفحه46
نگارگری مکتب اصفهان را میتوان هنری انسان مدار یا به تعبیری انسان محور نامید که سیطره شکل انسان در آن بدون شک معلول شرایط ویژه است. نگاه حسی . انفعالی برخی منتقدان، سیطره شکل انسان در نگارگری مکتب اصفهان و انسان محوری آن را به مصادیق ناصوابی نسبت می دهد؛ از جمله نگاه مادی گرا و زمینی به انسان، شهوت پرستی، شاهدبازی منفی، ارضاء حس تفرد و تشخص سفارش دهنده، خصوصاً شخص حاکم، و بنابراین غالب بودن وجه شاهانه و نمایش ابعاد روان شناسانه کسانی که بعضاً چهره خویش را سفارش می دادند. محوریت شکل انسان در نگارگری مکتب اصفهان نه تنها هیچ گونه قرابتی با انسان گرایی (اومانیسم) غربیان ندارد، بلکه مدلول هیچ یک از این نسبت های نا روا هم نیست. انسان محوری نگارگری مکتب اصفهان تجلی تجسمی انسان مداری عرفانی است که نشان دهده گذر از عشق انسانی به عشق الهی است.
نمایش شکل انسان در نگارگری مکتب اصفهان با چنان هیبت و شکوهی که منادی عشق، زندگی، لطافت، و زیبایی است، برآمده از مکتب جمالپرستی عرفان و صورت تجسمی انسان در عرفان ایرانی است. عرفان شناس معروف، رینولد آلن نیکلسون، به آرزوی مجسم شدن مظاهر عرفان با استناد به جمله پلاتو که چشم حساس ترین حواس بدن ماست، اگر می توانستیم با آن عقل را ببینیم، میگوید:
اگر عرفان شکل دیدنی به خود می گرفت، همه آنان که بدو می نگریستند، درمشاهده زیبایی و عشق آفرینی و خوبی آن جان میدادند و همه روشنایی ها در مقابل شکوهش تیره می شد.
غافل از اینکه این آرزودر حدود سده هفدهم میلادی و شاید هم پیشتر از آن محقق گشته اما مجال درک آن را نیافته اند.
به صراحت می توان گفت تقلای هنرمندان مکتب اصفهان خصوصاٌ سرآمد همه ایشان، رضا عباسی، با تکیه بر پیوند عمیق نگارگری با عرفان و ادبیات عرفانی، همانا جامه عمل پوشاندن به عناصر و ارزشهای والای زیبایی شناسی عرفان ایرانی درقالب تجسمی بوده است.
در این مقاله پس از بررسی سیر تکامل شکل انسان در نگارگری ایرانی، پاردوکسهای موجود در روند بررسی شکل انسان به منزله عنصری ممتار وغالب در نگارگری مکتب اصفهان به چالش کشانده می شود؛ سپس با استناد به دلایل عمده و ملحوظ در عناصر الهام بخش آن، یعنی عرفان اسلامی ایرانی، برخی عقاید نادرست را که در این خصوص ابراز داشته اند، نقد می کنیم و در نهایت آن عامل اساسی و تعیین کننده را که علت اصلی حضور شکل انسان در نگارگری مکتب اصفهان است، درخاستگاه واقعی اش، یعنی عرفان اسلامی- ایرانی، جستجو و آشکار می کنیم.
تاریخ و فرهنگ ایران در دوره اسلامی سرشار از داستان هایی است که در آن روشنفکران و هنرمندان بسیاری به جرم فاش کردن رموز و اعلان بی پرده و حجاب اسراری که بعضاً پایگاه و چارچوبه حیات حاکمان خودکامه عالمان جزم اندیش را مورد تهدید قرارمی داد، بر سر دار رفتند و یا اگر بخت یارشان بود جلای وطن کردند و در دیار غربت مأوا و مسکن گزیدند. داستان ها و تمثیل هایی از این دست در ادبیات و هنر ایران زمین با نوع زبان و صورت رمزآلود ظرفیتهای هنری گره خورده است. البته این به معنای غفلت ما از ماهیت پیام هنر اسلامی نیست که در منتهای هدف خویش بیان بیان وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را، که تجلی وحدانیت و پیام وحدت وجود است، اعلام می کند و بنابراین چنین ساحت قدسی، زبانی در خور و شایسته معنویت و روحانیت خویش می طلبد. اما هنری با چنین خصوصیات و کرامات، که هدفش شرافت بخشیدن به ماده است، کدامین صورت ها لیاقت اعلان و ابراز آن را می توانست داشته باشد. لذا در هنر ایرانی-اسلامی زبانی پدیدار گردید که مشحون از راز و رمزها سر در حجاب کشیده است که درک آن به وسیله خامان و ناآشنایان با این رموز امکان پذیر نیست و میسر نمی گردد.
در هنر ایرانی-اسلامی، خاصه نقاشی، که به واسطه زبان تصویر و فرم و رنگ و شکل بیانگری می کند، به اقتضای ماهیت خویش و به لحاظ خصوصیت ذاتی عناصر تجسمی که واسطه بین معنا و بیان است؛ همچنین اقتدای این هنر به مبدأ و مبنای اعتقادی و دینی خویش دشواری هایی در فهم آن به وجود آمده که طبیعتاً با توجه به مواردی که پیشتر نیز گفتیم، نیاز به درک آن آبشخور فیاض و الهام بخشی است که این صورت و زبان از آن کسب فیض کرده و در واقع عامل پیدایی آن بوده و راهبری اش کرده است. در این میان برخورد ما با عناصر شکل دهنده این آثار هنری فاخر و بی بدیل باید به گونه ای باشد که مواردی که این چنین در نحوه تجزیه و تحلیل ما دخالت مستقیم داشته باشد و بر اساس شناخت ما از آن عامل وحدت بخش محک بخورد و قضاوت شود. به تعبیری ساده تر، پیش از برخورد زیبایی شناسانه با فرم و رنگ و عناصر بصری، عوامل دخیل در نحوه حضور و نحوه انتزاعی گری (پالایش و پیرایش) آن مورد نظر باشد و در بررسی و تجزیه و تحلیل ما از آن عناصر شکل دهنده، دخالت مسقیم داشته باشد.» 1
1- گردهمایی مکتب اصفهان؛ مجموعه مقالات نگارگری مکتب اصفهان؛ولی الله کاووسی..تهران و اصفهان فرهنگستان هنر،چاپ اول 1386.صفحه46