سفالگری را قدیمترین صنعت دست بشر و با سابقه ترین هنری میدانند که میتوان بشر متمدن را مبدع آن دانست. گرچه به مانند بسیاری دیگر از گونههای هنر، این نیز بر اساس نیازهای انسانی به وجود آمد، در طول هزاران سال عمر خود همچنان تولیداتش رنگ و شکل روزهای آغازین زایش این هنر را دارند.
متریال و مواد اولیه برای تولید اثر در این هنر خاک و آب و آتشاند و نیز دست انسان. محصولات هنری تولید شده در دایره این هنر از یکسو به طبیعت متصلاند و از سوی دیگر به روح انسان. سازنده اثر در سفالگری با دستاناش روح حال و زمان خویش را در گِل خام میدمد تا آتش آن را استوار کند و لعاب برقاش بیاندازد. این همه را میتوان بر اثر ممارست و عشق به سفالگری آموخت. از پیوند دادن آب و خاک تا ایجاد طرح و نگاره و رنگ بر پیکره سفال؛ همه مراحلی هستند تا خامی به پختگی برسد.
اما سفالگری هنری است که از قدیمتریم ایام به هنر دست زنان هم معروف است. زنان از دیرباز به منظور نگهداری از مایحتاج مجبور بودهاند تا دست به تولید ظروف ببرند. و این اجبار به روحی هنری مبدل شده و زنانی سفالگر در طول تاریخ آمدهاند که گرچه نامی از بسیاری از آنان نمانده، هنر دستشان در موزهها و مراکز مختلف هنوز زندهاند.
خانم مشایخی از آموزگاران هنر سفالگری در قم است. او که به عنوان برترین زن کارآفرین نیز شناخته میشود، سالهاست که به آموزش و تولید در زمینه سفال مشغول است و " عمر خود را پای این هنر گذاشته است". جوانترین زن کارآفرین از هر فرصتی بهره گرفته تا به توسعه و آموزش در زمینه هنر سفال بپردازد. در کارگاهی شخصی که در خانهاش بنا کرده پای صحبتهایش نشستیم. با هم بخشی از این گفت و گو را میخوانیم:
سفالگری؛ هنر عزلت:
من فکر میکنم هنرمندان به محیط خلق هنرشان که میآیند فقط درگیر ساخت اثر میشوند. به عنوان مثال من خودم وقتی به کارگاه میآیم دست به گِل میبرم و شروع به کار میکنم. دیگر هر اتفاقی بعدش میتواند بیافتد. وقتی غمگین باشم هر چیزی که درست کنم روح غمگینی خواهد داشت. برعکس وقت خوشحالی میبینم که اثرم ساخت و شکل شادابی دارد. اما در مورد گِل این مطلب خیلی شدیدتر هم هست. با گِل باید دوست بود. من همیشه به شاگردانم میگویم که باید با گِل رفیق باشید تا در دستتان همان شکلی را بگیرد که میخواهید. وقتی گِل را از عمق وجود لمس کنید همان چیزی را که میخواهید به شما میدهد.آشنایی با سفال:
من اصالتا اهل خمین هستم. نزدیک به بیست سال است که به قم آمدیم. من در سال سوم دبیرستان به پیشنهاد و تشویق مادرم برای اینکه به کاری مشغول شوم و اوقات فراغتم را بیهوده نگذرانم در کلاس های هنری که معمولا دخترها در سنین نوجوانی ثبت نام میکنند مشغول شدم و از گلدوزی با چرخ دستی شروع کردم. صنایع دستی استان کلاس های جاجیم و معرق و سفال را به تازگی شروع کرده بود که من از طریق دوستانم از شرایط و زمان اش باخبر شدم. جاجیم بافی هنر مورد علاقه ام بود و قصد داشتم که در کلاس جاجیم ثبت نام کنم. در محل کلاس ها یکی از اساتید سفالگری را دیدم که مشغول به کار با گِل و ساخت یک اثر بود. این شد که در کلاس سفالگری به همراه پنجاه هنرجوی دیگر نام نویسی کردم. از این پنجاه هنرجو چهار نفر مربی سفال شدند و یکی از آنها من بودم.هر کدام از هنرجوها دو ساعت زمان داشت که با چرخ سفال کار کند. من برای اینکه بتوانم بیشتر کار کنم پروژه های دیگر هنرجوها را قبول میکردم یا صبح پیش از اینکه بقیه بیایند میرفتم و مشغول کار با چرخ و گِل میشدم. چون چرخ بزرگی بود و مخصوص کار استاد بود من هنگام کار با آن احساس عجیبی داشتم. بلند به نظر میرسید و به من احساس بزرگی میداد. برای آنکه بتوانم بیشتر در کلاس باشم و با گِل کار کنم مجبور بودم همه ی چرخ ها را تمیز کنم و یا محل کلاس را آب و جارو بکشم اما اینها اصلا خسته ام نمی کرد.
تاسیس کارگاه و کارآفرینی:
از چهار نفری که توانسته بودیم مدرک مربی گری را بگیریم از طرف صنایع دستی به من پیشنهاد شد که یک کارگاه سفالگری تاسیس کنم. آن زمان من اصلا از روال کاری و اداری تاسیس کارگاه اطلاعی نداشتم. از مشکلاتی که بر سر راه ام وجود دارد بی خبر بودم. این پیشنهاد را قبول کردم. به همراه یکی از برادرانم و همسرش که با روند ایجاد یک کارگاه و تعاونی آشنایی داشتند کار را شروع کردیم. دو سال دویدم تا فقط جواز کارگاه را بگیرم. مکانی را اجاره کردیم. برای اینکه بتوانم وام بگیرم باید یک نفر را بیمه میکردم. کار را شروع کردیم. تا چهار ماه هیچکس به زیرزمینی که به عنوان کارگاه تاسیس کرده بودم نیامد. بزرگترین دغدغه ام در آن زمان پرداخت اجاره مکان و اقساط وامی بود که برای شروع کار گرفته بودم.مدت ها به تنهایی تمام روز در کارگاه بودم و کار میکردم. بدون آنکه متوجه زمان باشم. اولین نفری که وارد کارگاهم شد آقایی بود که من هنگام کار کردن اصلا متوجه حضورش نشده بودم. خلاصه اینکه با صبر توانستم کارگاه را سرپا نگه دارم. بعد از چند سال کار کارگاهم به عنوان تعاونی نمونه شناخته شد. لوحهای تقدیر مختلف به من اهدا شد و حتا به عنوان اولین کارآفرین استان برگزیده شدم. به کمک و با توکل به خدا نیز توانستم نمایشگاه های زیادی را در شهرهای مختلف برپا کنم.
روند کاری:
خاک را از معدن خاک که حدودا تا عمق سی یا چهل متری زمین میرود تهیه میکنیم و در حوضهای مخصوص به گِل تبدیل کرده و در کارگاه یکی از اساتید با چرخ و همزن به گِل بدون هوا تغییر میدهیم. گِل باید به حالت به اصطلاح " از ماست کمی شلتر و از دوغ کمی سفتتر " و یا " دستمایه " دربیاید. پس از این گِل را از الک عبور داده و دو یا سه روز در معرض آفتاب میگذاریم تا آب اضافه آن بخار شود. مرجله بعدی ورز دادن گِل است. در گذشته گِل را با پا ورز میدادند و چند سالی است که از دستگاه های مخصوص این کار استفاده میشود که به آن تقار میگویند. گِل در این مرحله حالت چسبندگی داشته و از تغار سخت جدا میشود. آن را در چرخ میریزیم که هوای باقی مانده خارج شده و حالت چسبندگی نیز از بین برود. گِل بعد از این کار آماده شده و میتوان مقدار مورد نیاز را با نخ مخصوص برش داده و با استفاده از چرخ یا روشهای ساخت دیگر مثل فتیله به آن شکل داد.پس از اینکه ظرف یا شکل موردنظر شاخته میشود آن را میگذاریم تا حالت نیمه خشک یا به اصطلاح " دو نم " پیدا کند. ایجا میتوانیم سفال را دوباره روی چرخ گذاشته و روی آن را برش زده یا کندهکاری بکنیم.بعد از این باید سفال ها را درون کوره بچینیم و درب کوره را با آجر و گِل مسدود کنیم. دمای کوره برای پخت اول باید به نزدیک هزار درجه سانتیگراد برسد. در حالت سنتی و با کورههای سنتی با نگاه کردن به رنگ و حالت شعله متوجه زمان خاموش کردن کوره میشویم اما زمان پخت معمول چیزی بین هشت تا ده ساعت است. بعد از خاموش کردن کوره باید پس از یک روز درب کوره را باز کنیم. این به خاطر روند کند سرد شدن گِل و برای جلوگیری از ترک خوردن آن است.
بعد از پخت میتوانیم سفال را رنگ آمیزی کرده یا لعاب را به اصطلاح روی آن اعمال کنیم. در گذشته لعاب توسط اساتید با فرمول های مختلف ساخته میشد که الان ما از نوع آماده آن استفاده میکنیم.