نگاه هنرمندان به مسئله دین و نظرات عالمان دینی راجع به مقوله هنر در طول تاریخ همواره مطرح بودهاست. در این بین در دین اسلام هنر به گونهای معرفی میشود که از زمان ظهور این دین تاکنون همواره دو گروه هنرمندان و عالمان دینی که حتی برخی از آنان سبقه و فعالیت هنری داشتهاند به طرح نظرات خود پرداختهاند. بیان دیدگاهها نیز منجر به تغییرات هم در پدیدههای هنری و شکلگیری هنر اسلامی شده و هم باعث ایراد احکامی راجع به هنر از سوی علمای دینی.
علامه محمدتقی جعفری که از جمله مفسرین نهج البلاغه، فیلسوفان مسلمان و مولویشناسان معاصر ایران میباشد در مصاحبهای به بیان دیدگاهها و تفکراتش پیرامون مسئله هنر پرداخته که در ادامه این مصاحبه را از نظر میگذرانیم:
هنر و دین از نگاه علامه جعفری
سؤال: استاد، لطفا اندكی نیز در باب، جایگاه هنر از دیدگاه دین ـ اسلام ـ بفرمایید، به ویژه در این خصوص كه معیار دینی و اسلامی بودن هنر چیست؟
پاسخ: نخست باید توصیفی درباره هنر داشته باشیم. تعریف كامل هنر (حدّ تامّ) مانند تعریف دیگر حقایق مخصوصا حقایق اسرارآمیز درون آدمی ـ مثل مغز و روح ـ یا محال است یا حدّاقل بسیار دشوار، لذا در این جا به توصیف هنر قناعت میكنم.
هنر را متشكّل از سه قطب یا مرحله باید در نظر بگیریم:
قطب یكم ـ احساس خاصّی است كه معلول نبوغ یا اشتیاق خاصّ است.
هنر با نظر به این قطب یكی از حقایق درون آدمی است و از مقوله خیال و اعتبارات و توهّمات نیست. مانند نبوغ و اكتشافات و اشتیاق به آنها. و از جهت ارزش با قطع نظر از ارزش ذاتی خود این حقیقت، استعداد برخورداری در ارزشهای فعلی را دارا میباشد.
قطب دوم ـ كارگاه مغز و روان (و با یك نظر هویت نفس آدمی) است كه هنگامی كه احساس و فعّالیت هنری مانند چشمه سار زلال به جریان افتاد از مختصّات كارگاه مغز و روان به همراه كیفیت پذیرفته و با مختصّات هویت نفس آدمی توجیه گشته و آماده بروز در صفحه جامعه میگردد. سرنوشت موضوع هنری از نظر مختصّات و كیفیت و ارزشها در این قطب تثبیت میگردد. مانند چشمه ساری زلال كه از منبعی پاكء به جریان میافتد و در مسیر خود پیش از آنكه به پای درختان و گلها و زراعتها برسد، یا با موّادی مخلوط میگردد كه برای ریشههای درختان وگلها و زراعت آسیب میرساند و یا بر عكس با موادّی در میآمیزد كه موجب تقویت آن ریشهها میگردد. از همین جاست كه باید ریشه اصلی ارزش و ضدّ ارزش بودن انواع هنر را جست و جو كرد. یعنی باید دید آب حیات بخش احساس هنری از كدامین مغز حركت میكند و با كدامین هویت نفس آدمی توجیه میشود. هنرهای مبتذلی كه متأسفانه به عنوان هنر و به نام فرهنگ با ارزشهای اصیل «حیات معقول» انسانها به مبارزه و تخریب بر میخیزد، از نوع اول است. یعنی احساس نبوغ به كار رفته در قطب دوم (مسیر فعّالیت و حركت) آلوده به كثافتها و موادّ مضرّ میگردد. و هنرهای اصیل و سازنده بشری كه نیز میتوان آنها را از بهترین عوامل «حیات معقول» انسانها معرّفی نمود، در همین قطب، (كارگاه مغز و روان و هویت نفس آدمی) به فعلیت میرسند.
قطب سوم ـ عبارت است از وجود عینی هنر در جهان خارجی: در این قطب یا در این مرحله است كه هنر با مردم جامعه ارتباط برقرار میكند. اگر هدف از به وجود آوردن یك اثر هنری، جریان دادن آن احساس والای سازنده از قطب (یا مرحله دوم) و وارد كرد نتیجه آن احساس به قطب سوم (یامرحله سوم) برداشتن گامی مثبت در تقلیل دردها و ناگواریهای مردم و اصلاح و تنظیم و شكوفا ساختن زندگی آنان در «حیات معقول» (حیات طیبه، حیات قابل استناد به خدا: و محیای و مماتی للّه رّب العالمین) باشد، نه تنها چنین هنری دینی و اسلامی است، بلكه از یك مطلوبیت والایی برخوردار است كه در صورت جدّی بودن مطلوبیت آن، یكی از واجبات محسوب میشود. این است قانون كلّی هنر از دیدگاه دین، البته برای تعیین مصادیق شایسته و ناشایسته هنر، مباحثی فراوان وجود دارد كه در رسالهها و كتب مربوطه مطرح میگردد.
و اگر هدفگیری هنر، تنها ارائه نبوغ هنری و نمایش احساس عالی كه آن را به وجود آورده است، بوده باشد، در این صورت چنانچه آسیب و اخلالی به اخلاق مردم وارد نسازد و مردم را از بهرهبرداری از دین محروم ننماید، بدون اشكال خواهد بود، مگر تنها از آن جهت كه هنرمند به جهت عشق به خود خواهی، دست به كار شده است و مانند چراغ نفتی، خود را در آتش زده و در صورات جالب بودن آن اثر پیرامون خود را موقّتا روشن ساخته است. تقسیمی كه درباره «حقوق» وجود دارد (حقوق پیشرو و حقوق پیرو) در هنر نیز جریان دارد، یعنی هنر نیز بر دو قسم است: هنر پیرو و هنر پیشرو. ارزش هنر پیشرو در این است كه نوابغ هنری با مغز و روان و ورح پاك نبوغ خود را در بهرهبرداری از اصول عالی انسانی فعّال ساخته، و بدون توجّه به تمایلات بی اساس مردم، آنان را به كشف یك زندگی سالم روبه جاذبیت كمال اعلا و بهرهبرداری از آن توجیه مینماید.
سؤال: تصویر شما از «تكنولوژی دینی» چیست؟
پاسخ: قطعی است كه در ماهیت هیچ وسیله و ابزار و كالای صنعتی، دینی بودن و غیر دینی بودن تضمین نشده است، بلكه در آن هنگام كه نیازهای اساسی آدمی، موجب میشود كه دست به ابداع و ابتكار صنعتی بزند تا آن نیازها را بتواند از خود مرتفع نماید ـ همان گونه كه در قرآن اشاره شده «وأعدّوالهم مااستطعتم من قوّة» (و هر چه میتوانید قوای خود را برای دفاع از حیات و شرف و كرامت خود در برابر دشمن افزون و آماد كنید.) آن صنعت به انگیزگی دین به وجود آمده است.
سابق بر این، عدّهای ساده لوح میكوشیدند اصول همه ابتكارات و تكنولوژیهایی كه بشر به آنها دست یافته است، از قرآن و احادیث استخراج نماند و این یك كار عبثی بود، زیرا وظیفه مستقیم كتابهای آسمانی و منابع معارف دینی این نیست كه برای بشریت ضرورت علوم ریاضی، فیزیكی، شیمی، گیاهشناسی، زمینشناسی را با تمامی مسایل و قوانین آنها تعلیم بدهند، آنچه كه وظیفه مستقیم انبیاء و كتابهای آسمانی آنها است، تعلیم بشریت در عرصه «حیات معقول» و آموزش همه نیازهای اصیل و تحریك برای مرتفع ساختن آنها است و امّا كمّیت و كیفیت و ماهیت آن وسایل و ابزاری كه چنین كاری را بر عهده خواهد گرفت، موكول به حواسّ عقل و انواع درك و دریافتهای اكتشافی و اختراعی و انواع تكاپوها است كه خداوند به بندگان خود عنایت فرموده است.
بدیهی است همانگونه كه دلیل لزوم و كیفیت آماده كردن بیل برای كشاورزی و ابزار خاصّ برای ساختن مسكن و تهیه انواع داروها برای معالجه بیماریها، وظیفه پیامبران و كتب آسمانی نیست، همچنان بیان طرق به وجود آوردن انواع تكنولوژیها و ساختن كامپیوترها و تجزیه و تحلیل ذرّات اتمی وغیر ذلك به عهده انبیاء و كتابهای آسمانینیست، گاهی برای هشدار دادن به انسانها، اشارههایی كلّی درباره اصول زیربنایی جهان هستی و انسانی، در كتب آسمانی و سخنان پیشوایان فوق طبیعی (انبیاء و أئمه و اولیاء) مطرح شده است كه هشیاران و خردمندان و صاحبنظران (اُولوالألباب) بدانند و به دیگر مردمان اثبات كنند كه معارف كتب آسمانی و سخنان انبیاء و ائمه علیهمالسلام و اولیاء بر مبنای اشراف به اصول و مبادی كلّی هستی ارائه شده است.
سؤال 18: بحث از هنر دینی و تكنولوژی دینی شد، میخواستم یك سؤال كلّیتری را مطرح كنم كه آیا دینی كردن همه امور به این معنی است كه هر چیزی را میتوان، ابزار و محملی برای فهم یا تحقّق اندیشه دینی قرار داد؟ آیا همه چیز چنین كاربردی را بر میتابد؟
پاسخ: برخی از متفكّران تصوّر درستی درباره دین ندارند، خصوصا بسیاری از متفكّران غربی از این دستهاند. آنان این مطلب را كه دین یك رابطه شخصی ما بین انسان و معبود است به عنوان یك قیچی برّان به دست گرفتند دین را از همه پدیدهها و شئون حیات مادّی و معنوی بریدند و در حقیقت با این اقدام قهرمانانه!! هویت دین را از موجودیت انسانی جدا كردند و بشریت را به قول خود مردان آگاه و خردمند مغرب زمین، تا حدّ دندانههای ماشین ناآگاه پایین آوردند و برای دلخوشی داشتن او دست به دامان اپیكور و اپیكوریان شده، با سرخوشی و مستی و تخدیر او را سرگرم نمودند، تا آنجا كه به قول مولوی: ذكر و فكر او را به پایین كشاندند.
جز ذكر نی دین اونی ذكر او
سوی اسفل برد او را فكر او
این پایینگرایی در قرون گذشته مانند دوران مولوی، در اقلیت یا پشتپرده خجلتها و ندامتها حرمت میكرد، ولی در دوران معاصر به وسیله امثال فروید، یعنی همان چنگیزیهای ارواح آدمیان كه نیمه چراغی به نام علم به دست و با ادّعای علم هم نقاب علمی!! به صورت، مردم را به پوچی كشاندند. در این دوران، آدمیان با دلخوشی به نظم زندگی زنبوران عسل و «باری به هر جهت» از اندیشه در حقیقت زندگی و حذف آن بر كنار مانده و حتّی بعضیها كار را به آنجا كشاندند كه با كمال وقاحت بگویند: اندیشه یك نوع بیماری است.
این سلاح مخرّب هویت انسانی در كارگاه فكری امثال سارتر نیز دیده میشود كه میگفت: «انسان تاریخ دارد و نهاد ندارد» یعنی انسان است و رفتار او!!!
برای توضیح استدلالی پاسخ حاضر، پیشنهاد میشود قبلاً به تعریف كلّی دین كه در بحثهای گذشته آوردیم رجوع شود. با توجه به آن تعریف و مطلبی كه الان مطرح میكنم، روشن میشود كه اگر براییك انسان، اولین درجه آگاهی دینی كه عبارت است از یقظه (بیداری) دست داد، پس از آن اگر همان بیداری ادامه پیدا كند از كوچكترین حركات او گرفته تا بزرگترین كارهای فكری و عضلانی او، از یك تصور ساده گرفته تا طولانیترین و پیچیدهترین اندیشههای علمی و صنعتی، همچنین از اولین كلمه اللّه اكبر گرفته تا عباداتی كه در همه عمر انجام داده است و یا یك عبارت كلّی همه لحظات زندگی او طبق مفاد آیه «و محیای و مماتی لِلّهِ ربّ العالمین» (زندگی و مرگ من از آن خداوند عالمیان است) با آب حیات دین آبیاری میشود. اكنون این سئوال پیش میآید كه آن بیداری چیست كه اگر به كسی دست دهد، تمامی زندگی او رنگ دینی به خود میگیرد؟
این بیداری عبارت است از آن آگاهی كه موجب میشود انسان خود را جزیی هدفدار از آن كلّ مجموعی تلقّی كند كه با حكمت و مشیت الهی به جریان افتاده و تحت نظاره و سلطه قانونی خداوندی، لحظه به لحظه رو به ابدیت در حركت است. این بیداری با عظمت یك بیداری دیگر را به دنبال خود میآورد كه آدمی با روشنترین وجه در مییابد:
تا مایه طبعها سرشتند تا در نگریم و راز جوییم
ما را ورقی دگر نوشتند سر رشته كار باز جوییم
با این دریافت است كه آدمی میفهمد كه اگر همه علوم و معارف دنیا را در مغز انسانی جای بدهند و این علوم و معارف نتواند در گردیدن تكاملی او تأثیری داشته باشد، ارزشی جز وجود طبیعی همان علوم و معارف نصیبش نخواهد گشت.
با توجه به ارتكاز درونی این حقیقت كه تمام لحظات و ذرّات عمر آدمی تحت نظارت و سلطه خداوندی است و با دریافت این حقیقت كه زندگانی جزء بسیار مهمی از كلّ مجموعهی هدفدار در حال حركت به پیشگاه ربوبی است ـ كه اصل اولی او است ـ اشتیاق به وصول به آن پیشگاه ربوبی از طبیعت درونی آدمی سر میكشد و پس از آن حتّی هر نقشهای هم بكشد، در حال تكاپویی است كه سراسرش عبادت است.
هر كسی كاو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
در نتیجه باید پرسید كدامین كار و گفتار و اندیشه و لحظات و حتّی نفسهای چنین شخصی دینی نیست؟! به قول مولوی،
این نفس جانهای ما را همچنان تا الیه یصعد اطیاب الكلم ترتقی انفاسنا بالارتقاء ثمّ یأتیكم مكافات المقال ثمّ یاجینا أمثالهم
اندك اندك دزد از حبس جهان صاعدا مِنّا إلی حیث علم متحفاً منّا إلی دارالبقاء ضعف ذلك رحمة من ذالجلال كیینال العبد ممّا نالها
سؤال 19: آیا میتوان گفت در دعوت انبیاء و ادیان الهی عموما و دین اسلام خصوصا با اینكه استفاده از دنیا و طبیعت ممنوع نیست، ولی تأكیدی بر سوق دادن و ترغیب مردم به سوی بهرهوری هر چه بیشتر از دنیا و مواهب طبیعت نیز دیده نمیشود؟
پاسخ: به نظر بنده، كسانی كه از متن كلّی دین الهی كه به وسیله حضرت ابراهیم علیهالسلام ابلاغ و در رسالت پیامبر اسلام به نهایت خود رسیده است، آگاهی دارند میدانند كه ادیان الهی مخصوصا دین اسلام شدیدترین ادمیت را به زندگی دنیوی مردم داده تا آنجا كه كوری در این دنیا را مستلزم كوری در ابدیت معرفی نموده، آن چنان كه در قرآن كریم آمده است:
مـن كان فـی هذه اعمی فهـو فی الآخرة أعمی و أضلّ سبیلا
هر كس در این دنیا نابینا زندگی كند، او در عالم ابدیت نابیناتر و گمراهتر خواهد بود.
همه آن آیات قرآنی كه دستور به مطالعه و بررسی جهان هستی به عنوان آیات الهی میدهند، برای آن نیست كه چند رشته دانش مجّرد از عمل و سازندگی را به دست بیاوریم و با آن دانستن دل خوش بداریم. بلكه در این دنیا باید شخصیت آدمی به ثمر برسد و این به ثمر رسیدن سنتز یا محصولی از علوم و معارف و گسترش «من انسانی» بر جهان عینی است كه بدون آن، ساختن جهان برای بهرهبرداری در حیات معقول امكانپذیر نیست. در پاسخ به سؤال حاضر به گوشهای از آیات و روایات مربوط به تلاش در زندگی دنیوی اشاره میكنیم. در آیهای دیگر از قرآن كریم آمده است:
وَ ابتغ فیما آتاكء اللّه الدار الآخرة و لاتنسَ نصیبك من الدنیا(1)
و در آنچه كه خداوند به تو داده است سرای آخرت را جست و جو كن و بهره خود را از دنیا فراموش مكن.
در این آیه شریفه نه تنها تنظیم زندگی مادّی ممنوع معرّفی نشده است، بلكه اشاره بسیار لطیفی به شایستگی زندگی دنیوی و موادّ معیشت، برای وسیله بودن حیات جاودانی شده است كه با نظر به این معنی، ملامت و تابیخ به آن نوع زندگی دنیوی است كه انسان را در عالم مادّیات غوطهور بسازد و در نتیجه از آن زندگی كه شایستگی ارتباط به خدا را دارد (و محیای و مماتیللّه رب العالمین: زندگی و مرگ من از آن خداوند پرورنده عالمیان میباشد) محروم بماند. نكته دیگر در این آیه این است كه حتّی انسان در این زندگی دنیوی از لذایذ و مزایای آن نیز ممنوع نیست، نهایت امر اینكه این لذایذ و مزایا، «حیات معقول» او را مبدّل به زندگی حیوانی ننماید.
قل مَن حرَّم زینة اللّه التی أخرج لعبادهِ و الطیبات من الرزق(2)
به آنان بگو كیست كه آن مزایا و نمودهای زیبا را كه خداوند برای بندگانش به وجود آورد و آن موادّ پاكیزهای را كه روزی نموده است، تحریم كرده است.
اساسا یكی از علل بعثت انبیاء علیهمالسلام تنظیم مادّیات مردم است: (و معایش تحییهم؛ خطبه یكم ـ نهج البلاغه).
ابوالبختری نقل میكند كه پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در دعای خود چنین عرض كرد:
اللّهم بارك لنا فی الخبز فإنّه لو لااخبز ما صلّینا و لاصمنا و لا ادنیا فرائض ربّنا.(3)
خداوندا نان ما را مبارك فرما (زندگی دنیوی ما را از دیدگاه اقتصاد تنظیم فرما)، زیرا اگر اقتصاد نباشد نه نماز میخوانیم و نه روزه میگیریم و نه واجبات پروردگارمان را به جای میآوریم.
از امام صادق علیهالسلام وارد شده است:
لیس منّا من ترك دنیاه لآخرته و لاآخرتهلدنیا(4)
از امام باقر علیهالسلام نقل است:
انّی اجدنی امقت الرجل یتعذّر علیه المكاسب فیتلقی علی قفاه و یقول اللّهم ارزقنی و یدع أن ینتشر فی الأرض و یلتمس من فضل اللّه و الذرة تخرج من حجرها تلتمس رزقها.(5)
من خود را میبینم كه دشمن میدارم آن مرد را كه تلاش برای زندگی برای او مشكل میشود، او به پشت میخوابد و میگوید خدایا، برای من روزی برسان و حركت و تكاپو در زمین را برای به دست آوردن فضل خداوندی (معاش صحیح) رها میسازد، در حالی كه مورچه از لانه خود در میآید و روزی خود را میجوید.
همچنین امام باقر علیهالسلام فرموده است:
انّی لأبغض اارجل أن یكون كسلانا عن أمردنیاه و من كسل عن أمر دنیا، فهو عن أمر آخرته الكسل(6)
من دشمن میدارم مردی را كه در امر زندگی دنیوی افسرده و كسل باشد و هر كس در زندگی دنیوی كسالت داشته باشد آن شخص در امور اخروی كسلتر است.
قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم : إنّ اللّه یحبّ الفارغ الصحیح لافی عمل الدنیا و لافی عمل الآخرة (البركة فی فضل السحی و الحركة ـ الوصابی الحبشی ص 3)
خداوند انسان بیكار و تنپرور را دوست نمیدارد، چه در كارهای زندگی دنیوی و چه در امور اخروی.
روی عن رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم : لو قامت القیامة و فیید احدكم فیلة (صغارالنحل) فان استطاع أن لایقوم حتّییغرسها فلیفعل (البركة فی فضل السعی و الحركة، ص 16)
اگر قیامت برپا شود و در دست یكی از شما نهال نخلی باشد، در حالی كه بتواند برای قیامت برنخیزد تا آن نهال را بكارد، این كار را انجام بدهد.
نتیجه اینكه، لازمه قطعی آیات و روایاتی كه دلالت بر ضرورت حفظ شرف و حیثیت مسلمانان مینماید انجام شدیدترین تلاش برای امور دنیوی است، زیرا با گسترش شگفتانگیز وسایل سلطهگری و استثمار و بردهگیری، ذلت و پستی برای آن جوامعی كه تنظیم امور دنیوی خود را مورد مسامحه قرار میدهند، قطعی است. همان خداوندی كه برای دفاع از همین حیات دنیوی میفرماید:
وأعدّوالهم ما استطعتم من قوّة...(7)
در برخورد با آنان كه حیات شما را با خطر مواجه ساختهاند هر نیرویی را كه بتوانید آماده كنید.
همین ملاك برای دفاع از شرف و حیثیت، دستور به شدیدترین دفاع را فرموده است. صریحتر از ملاك مزبور این آیه است:
انّ الذین توفّیهم الملائكة ظالمی أنفسهم قالوا فیمَ كنتم قالوا كنّا متتضعفین فی الأرض قالوا ألم تكن أرض اللّهِ واسعة فتها جروا فیها فاُولئك مأواهم جهنّم و ساءت مصیراً(8)
كسانی كه فرشتگان آنان را در حالی كه به خویشتن ظلم كردهاند. در مییابند به آنان میگویند: شما (در زندگی) در چه حال بودید؟ میگویند: ما در روی زمین مستضعف (بینوا) بودیم، فرشتگان میگویند: آیا زمین خدا پهناور نبود تا در آن مهاجرت كنید. منزلگاههای آنان دوزخ است و چه سرنوشت بدی است. با نظر به این آیات و روایات اگر یك مفسّر، یك متكلّم، عارف، فقیه یا یك اسلام شناس هنوز بگوید اسلام به امر دنیا اهمیت نداده است، قطعا از اسلام اطّلاعی ندارد. هر كس كه میخواهد باشد.
اگر شما در محتویات فرمان مبارك امیرالمؤمنین علیهالسلام به مالك اشتر و دستورات آن حضرت به دیگر كارگزاران اجتماعی خود دقّت كنید، قطعا خواهید دید كه هیچ برنامه دقیق و لازم و كافی برای جوامع انسانی، برای تنظیم بسیار جدّی «حیات معقول» انسانها، مانند همین فرمان و دستورات نمیباشد.
آنچه كه شاید در نظر داشت، این است كه زنگی دنیوی گذرگاهی بسیار پرمعنی برای حیات جاودانی در پیشگاه كمال مطلق (اللّه جلّ جلاله) است و بدان جهت كه همه استعدادهای مثبت انسانها به وسیله تكاپو و تلاش مخلصانه در ارتباط انسان با خویشتن دستور به نهایت كوشش (كه در قرآن با لغت سعی، كبد و كدح... و مسابقه در خیرات) تعبیر شده، صادر نموده است:
این تقاضاهای كار از بهر آن شد موكّل تا شود سرّت عیان
با نظر به مجموع منابع اسلامی، این حقیقت را میتوان پذیرفت كه آن همه تأكید و دستور كه به شناخت جهان هستی در بیش از 200 آیه قرآن و به شناخت خویشتن و انسان بیش از صدها مورد در قرآن و احادیث وارد شده به طور كلّی برای آن نیست كه ذهن آدمی مانند آیینه فقط نشاندهنده همه اجزاء جهان هستی و انسان و یا تنها دریافتكننده صفات جمال و جلال الهی باشد، بلكه مقصود بهرهوری از جهان هستی و از خویشتن و انسان به طور كلّی و ارتباط با خدا است كه قطعا بدون خودسازی و پیشبرد انسان و انسانیت و برخورداری عممی و صنعتی از جهان طبیعت امكانپذیر نمیباشد. به طور كلّی باید این حقیقت را به عنوان یك اصل بنیادین بپذیریم: كمال انسان كه عالم اكبر (جهان بزرگتر) را در بردارد، فقط با شناخت خویشتن و سازندگی آن به وسیله ارزشهای عالی انسانی، و با شناخت جهان هستی و بهرهوری از ابعاد و سطوح و واقعییت گوناگون آن برای تطبیق جهان درونی بر جهان برونی در مسیر به فعلیت رسانیدن وجود اجمالی و سرمایه بالقّوه خود، تحقیق خواهد یافت.
سؤال 20: لطفا به طور اجمال دیدگاهها و مفاهیم عام و مشترك دین اسلام با دیگر ادیان را به همراه دیدگاههایی كه خاصّ دین اسلام است، مطرح بفرمایید؟
پاسخ: برای مشخص نمودن مفاهیم عامّه و مشترك دین اسلام با دیگران ادیان، نخست باید اقسام دین را در نظر داشته باشیم:
یك. ادیان ماقبل دین ابراهیمی.
دو. ادیانی كه درباره مبدأ و معاد دچار ابهاماتی هستند، مانند بودیسم (مكتب بودا).
سه. ادیان ابراهیمی كه عمده آنها در دوران ما یهودیت و مسیحیت و اسلام است. البته احتمال داده شده است كه صابئیون و زرتشتیها نیز از پیروان حضرت ابراهیم خلیل علیهالسلام باشند.
چهار. ادیان انشعابی مانند پروتستان از مسیحیت و مواردی از این قبیل.
پنج. ادیان محلّی مانند شنتوی ژاپن و كنفوسیوس چین.
شش. مكاتب نحلهای كه ریشه واقعی دینی ندارند، ولی از ابتداء ظهور یا تدریجا رنگ دینی به آنها داده شده است.
هفت. مكتبهای غیردینی كه انواعی گوناگون دارند. قسمتی از آنها ادّعای عقاید انسانیت (و به اصطلاح امروز اومانیسم) دارند و میگویند: این مكتب با توجه به اصول انسانی كه دارد، میتواند پاسخگوی همه نیازها و مسایل بشری باشد. و اقسام دیگری نیز وجود دارد كه بیشتر بعد سیاسی و حقوقی و اقتصادی مردم را مبنای كار خود قرار میدهد.
در جنب این مكتبها، دیدگاههای متنوّعی در عناصر حیات بشری وجود دارد كه شناخت و مقایسه آنها با یكدیگر نیز قابل اهتمام است.مانند:
1. مكتب (یا دیدگاه) حقوق پیرو (عرف عام) و حقوق پیشرو.
2. مكتب اقتصادی فردی و مكتب اجتماعی.
3. نظامهای سیاسی: دموكراسی، جمهوری، با انواع مختلف آن و اُلیگارشی و سلطنت مشروطه و استبداد و مانند آن.
اكنون میپردازیم به بیان دیدگاهها و مفاهیم عام و مشترك دین اسلام با دیگر ادیان و مكاتب. بدان جهت كه مكتب اسلام یك مكتب دینی است، بدیهی است كه اعتقاد به مبدأ و معاد (خدا و ابدیت) و اداره «حیات معقول» مردم با آبیاری وحی كه از جانب خداوند سبحان به وسیله انبیاء به بندگانش ابلاغ میگردد، در هر مكتب دینی كه تثبیت شده باشد، با مكتب اسلام مشترك است. از دیدگاه تاریخی، مفاهیم ادیان ماقبل دین ابراهیمی را تنها از متن كتاب آسمانی مسلمین (قرآن) میشناسیم، زیرا غیر از قرآن مأخذ معتبری كه در بیان مفاهیم عامه و دیدگاههای كلّی ادیان، قابل اعتماد باشد، در دسترس نیست. قرآن مجید میفرماید:
«شَرع لكم من الدین ما وصّی به نوحا والذی أوحینا إلیك و ما وصّینا به إبراهیم و موسی و عیسی أن أقیموالدین و لاتتفرّقوا فیه كبر علی المشركین ما تدعوهم الیه...»(9)
(خداوند) از دین برای شما تشریع نموده است همان را كه به نوح توصیه نمود و آنچه را كه برای تو وحی نمودیم، و آنچه را كه به ابراهیم و موسی و عیسی توصیه نمودیم اینكه دین را برپا دارید و پراكنده نشوید سنگین است بر مشركین آنچه كه تو آنان را برای پذیرش آن دعوتمیكنی.
از این آیه شریفه و امثال آن، روشن میگردد كه دیدگاههای كلّی و مفاهیم مشترك در دین الهی در همه قرون و اعصار یكی بوده است، اگر چه اختلافاتی در جزییات و فروع كه تابع علل زمانیو مكانی بوده، وجود داشته است. (لكلٍ جعلنا منسكاً)
دین ابراهیمی كه اصل همه ادیان الهی ما بعد خود میباشد، همان دین فطری الهی است. خداوند سبحان در چند مورد از آیات، به همان دین و ملّت ابراهیم مستند نموده است. خداوند متعال در آیهای از قرآن میفرماید:
ما كان إبراهیم یهودیا و لانصرانیاً ولكن كان حنیفاً مسلماً(10)
ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلكه او حنیف مسلم بود.
یعنی حضرت ابراهیم علیهالسلام ابلاغ كننده متن كلّی دین الهی بود كه همان اسلام است. این شما هستید كه بعدها فرقههای مختلف را به وجود آوردید. پیامبرانی كه بعد از ابراهیم آمدند مانند حضرت موسی و حضرت عیسی و خاتم الأنبیاء علیهمالسلام همه آنان همان دین ابراهیم علیهالسلام را با مقداری خصوصیات زمانی تبلیغ نمودهاند. در آیهای دیگر میفرماید:
إنّ الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابِئُون و النصاری من آمن باللّه و الیوم الآخر و عمل صالحاً فلا خوف علیهم و لاهم یحزنون.(11)
آنانكه ایمان آوردند و آنانكه به یهودیت گرویدهاند و صابئین و نصاری كسی است كه ایمان به خدا و روز قیامت بیاورد و عمل صالحانجام بدهد. برای آنان نه ترسی وجود دارد و نه اندوهی.
از امثال این آیات به خوبی روشن میشود كه متن اصلی دین حضرت ابراهیم خلیل7 دارای دیدگاههای كلّی و مفاهیم مشترك همه ادیان الهی است چه ماقبل ابراهیم و چه بعد از آن.
مأخذ معتبر برای اثبات و توضیح آن دیدگاههای كلّی و مفاهیم مشترك كه در دین ابراهیمی است ـ همانگونه كه در بالا اشاره كردیم ـ قرآن مجید است كه در اتّصاف آن پیامبر بزرگ (ابوالأنبیاء) به صفاتی كه كاشف از اتّصاف آن حضرت به داشتن آن دیدگاههای كلّی و مفاهیم مشترك است، آیات فراوانی عرضه شده است.
صفاتی كه حضرت ابراهیم خلیل با ایمان و اعتقاد به اصول جاودانی دین كلّی و عمل به حقوق و تكالیف آن دین دارا شده بود، میتواند اصول و فروع این مكتب جاودانی را بیان نماید. به نظر ما عمده این صفات به قرار ذیل است:
1. راستگو و راستكردار (مریم، 41).
2. امامت (البقره، آیه 124).
3. مؤفّق در آمدن از عهده آزمایش عملی سخت (البقره، آیه 124).
4. تطهیر كننده بیت خداوندی (البقره 125).
5. مؤمن به اسلام (البقره، آیه 131).
6. توبه كننده (البقره، آیه 128).
7. تعلیم كتاب و حكمت (البقره، آیه 129).
8. تزكیه و تهذیب (البقره، آیه 129).
9. برگزیده و قرار گرفته در گروه صالحان (البقره، آیه 130).
10. واصل به رشد (الأنبیاء، آیه 51) و دارای مكتب رشد و كمال (البقره، آیه 130). این صفت از جمله «و من یرغب عن ملّة إبراهیم إلاّمن سفه نفسه» (و كیست که از دین ابراهیم اعراض كند، مگر كسی كه خود را سفیه نموده است) قابل استنباط است.
11. موحّد حقیقی.
12. حنیف یعنی صاحب دین معتدل، فطری، بیافراط و تفریط (البقره، آیه 135).
13. دوست خدا (خلیلاللّه) (النساء آیه 125).
14. مبارزه در راه توحید حتّی با نزدیكترین خویشاوندان (انعام، آیه 74).
15. دارای بینش ملكوت آسمانها و زمین (الأنعام، آیه 75).
16. واصل به درجه والاییقین (أنعام، آیه 75).
17. معتقد به استدلال عقلی سلیم (الأنعام، آیه 76 تا 79).
18. تكاپو برای توجیه خود به خداوند آفریننده آسمانها و زمین (الأنعام، آیه 76 تا 79).
19. موحّد و بیزار از شرك (أنعام، آیه 76 تا 79).
20. هدایت شده خداوندی (أنعام، آیه 8 تا 83).
21. سالك راه امن و ارائه كننده آن (الانعام، آیه 8 تا 83).
22. واصل به عالیترین درجه رشد به خدا و در مسیر جاذبیت او است. (الأنعام، آیه 162).
23. هدایت شده به صراط مستقیم (أنعام، آیه161).
24. دارنده و مبلّغ همان دین كه به حضرت نوح و حضرت موسی و عیسی و پیامبر اسلام ابلاغ شده بود. (الشوری، آیه 13، الضافات، آیه 83).
25. بردبار.
26. نیایشگر
27. بازگشتكننده به سوی خدا (هود، آیه 75).
28. دارای عاطفه و ترحّم و دلسوزی بر بندگان خدا (ابراهیم، آیه 36).
29. عبادت كننده.
30. شكرگزار خداوندی (النحل، آیه 120 و121).
31. دارنده دین سهل و معتدل (الحجّ، آیه 78).
32. دارای حكم.
33. دارای نطق بر حق.
34. از وارثان بهشت (الشعراءآیه 78 تا 89).
35. متوكّل به خدا.
36. بیزاری و دوری از مردم فاسد (الممتحنه، آیه 4).
با توجه به حقایق و لوازم صفات مزبور به این نتیجه بسیار با اهمیت میرسیم كه متن آن دین الهی كه حضرت ابراهیم علیهالسلام را به آن صفات نایل نموده بود كاملاً عقلی و فطری و مطابق استعدادهای مثبت انسانی و عامل به فعلیت آورنده آنها میباشد.
امروزه بررسی و تحقیق لازم و كافی درباره دیدگاههای كلّی و مفاهیم مشترك در دین ابراهیم علیهالسلام میتواند ما ابراهیمیان را به یك هماهنگی بسیار ضروری و كاملاً مفید رهنمون باشد كه متأسّفانه عواملی وجود دارد كه از این تفاهیم و همزیستی حیاتی جلوهگیری میكند. نخستین منادی این وحدت و هماهنگی در دیدگاههای كلّی و مفاهیم مشترك اسلام است كه در قرآن چنین میخوانیم:
قل یا أهل الكتاب تعالوا إلی كلمةٍ سواء بیننا و بینكم ألاّ نعبدوا اللّه و لا نشرك به شیئاً و لا یتّخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دوناللّه فإن تولّوا فقولوا اشهدوابأنا مسلمون(12)
بگو ای معتقدین به كتاب بیایید كلمهای مشترك میان ما و شماست بپذیریم؛ اینكه جز اللّه را نپرستیم و هیچ چیزی را برای او شریك قرار ندهیم و بعضی از ما بعضی دیگر را در برابر خدا ارباب قرار ندهیم. اگر آن اهل كتاب از این دعوت رویگردان شدند به آنان بگو شاهد باشید كه ما مسلمان هستیم.
این كلمه «سواء» كه بزرگترین عامل وحدت دیدگاههایی زیربنایی است، بهترین دلیل آن است كه دین اسلام نه تنها از وحدت و هماهنگی ادیان ابراهیمی امتناعی نمیورزند، بلكه منادی و پرچمدار آن است. این آیه شریفه با كمال وضوح اثبات میكند كه دین مشترك ابراهیمی میتواند اختلافات ناشی از مختصّات مكتبی هر یك از ادیان ابراهیمی را كه مورد اعتقاد و عمل هر یك از آنها میباشد، توجیه و رفع نماید.
1 ـ القصص، آیه 77.
2 ـ الاعراف، آیه 32.
3 ـ الفروع من الكافی، ج 5، ص 73.
4 ـ من لایحضره الفقیه ـ صدوق، ص 353.
5 ـ همان، 363.
6 ـ الفروع من الكافی، 5/85.
7 ـ انفال، آیه 60.
8 ـ النساء، آیه 97.
9 ـ شوری، 13.
10 ـ آل عمران، 67.
11 ـ مائده، 69.
12 ـ آل عمران، 64.