قدمت نمایش درایران را اگر بخواهیم از دوران پیش از اسلام بررسی كنیم، باید بحث خود را از نمایشهای آیینی كه به داستان سوگ سیاوش و كین ایرج معروف شده است آغاز کنیم. بنابر آن چه در آثار بر جای مانده از ادبیات كهن ایران و شاهنامه فردوسی و اشارههایی كه در برحی از کتاب های تاریخی ایران آمده (۱)، این مراسم هرسال در زمانی معین برگزار میشده است و در دوره ی اسلامی چون با سنتها و آیینهای «گبركان» مخالفت میشد به تدریج رنگ اسلامی گرفت و با روی كارآمدن مذهب تشیع به تعزیه ی حسین و یارانش تغییر شكل داد.
درباره ی زمان آغاز تعزیه میان پژوهشگران اختلاف نظر هست، گروهی به استناد اشاره ی تاریخ ابنكثیر شامی معتقدند كه این مراسم از زمان حكومت سلسله ی دیالمه (معزالدوله ـ ۳۵۲ هجری قمری) در ایران آغاز شده، و گروهی را عقیده برآن است كه تعزیه در ایران به گونهای كه با تعریف تئاترنویسی تطبیق كند از دوره ی صفویان آغاز شده و آن چه پیش ازاین دوره وجود داشته نوعی عزاداری و نوحهسرایی بوده است.
به هرحال تعزیه یكی از مراسم نمایشی ایران است كه تا امروز راه خود را ادامه داده است، ولی پس از عهد قاجاریه و پیدایش تئاتر جدید و تحكیم بنیاد آن بازارش از رونق افتاده تابهحدی كه امروز جز در روستاها و شهركهای دورافتاده اثری از آن نمیبینیم، و اگر گاهی در هنگام عزاداری ماه محرم در شهرهای بزرگ مراسم تعزیهای برپا شود، مشتریان آن مردمی از عوامالناس هستند.
از میان نمایشهای غیرمذهبی ایران كه امروز هم اثری از آن میبینیم، باید نقالی و خیمهشببازی را نام برد. نقالی را نیز به حقیقت نمی دانیم كه از چه تاریخ در ایران آغاز شده است، و اطلاع ما بر اجرای این گونه مراسم در پیش از اسلام منحصر است به اشاره هایی كه در کتاب های تاریخ و ادب ایران شده، مانند شاهنامه فردوسی یا منظومههای نظامی گنجوی و تاریخ سیستان و تاریخ بخارا و الفهرست ابنالندیم كه درهریك از آن ها اشارهای مییابیم براین كه داستان های حماسی و بزمی ایرانی پیش ازاسلام میان مردم به وسیله ی قصهگویان منتشر میشده و از همین راه به دوره ی پس از اسلام رسیده و مایهای برای نظم بخشی از داستان های شاهنامه، ویس و رامین، خسرو و شیرین و هفت گنبد و جز آن ها شده است. لیكن پس از اسلام آثار فراوانی وجود دارد كه ما را بر چه گونگی اجرای این گونه مراسم در دوره های گوناگون اسلامی راه بری میكند، به ویژه كه برخی از داستان های این نقالان، چون داستان سمك عیار، قصه ی فیروزشاه، (دارابنامه ی بیغمی)، درابنامه طرسوسی، اسكندرنامه و امیرارسلان عینن در هنگام نقل از زبان نقال ضبط شده و بر جای مانده است.
هنر نقالی كه عبارت است از خواندن یا بیان رویدادهای حماسی یا داستان های عشقی، در ایران پیش ازاسلام با موسیقی همراه بوده است و چون در دین اسلام موسیقی از محرمات به شمار میرفت در دوره ی اسلامی فقط نقل داستان باقی ماند و گسترش یافت و تقسیمات و شاخه هایی پیدا كرد. در سه سده ی نخست اسلامی كار نقالان بیان داستانهای حماسی و ملی گذشته ی ایران بود، لیكن از اوایل سده ی پنجم هجری نقالان خود افسانهپرداز شدند و چنان كه گفتیم افسانههایشان با همان صورت و سبكی كه بیان میشد اغلب به رشته تحریر در میآمد.
در دوره ی مغول نقالی و قصهگویی به سوی افسانههای شبه حماسی و مذهبی گرایید و درعهد صفوی نقالی رواجی فوقالعاده یافت و شعبههای آن، چون قصهخوانی،شاهنامهخوانی، حمله خوانی (حمله حیدری)، روضهخوانی، سخنوری و جز آن در میان مردم رایج شد. در دورهی قاجار نیز كار نقالی همچنان رونق داشت و پس از تأسیس قهوهخانه (۱) در ایران مركز نقالان به قهوهخانهها منتقل شد.
در تاریخ نمایش ایران نقال درخشانترین چهره ی نمایشی است و برحی از آنان در كار خویش مهارتی شگفت آور داشته و در شمار هنرمندان اصیل بودهاند. كار این گروه مردم هنرمند بسیار مشكل و دقیق بوده است، زیرا بدون بهره گیری از هیچ وسیلهای و فقط با قدرت بیان و همآهنگ ساختن حركات چهره و دست با كلام، رویدادهای قصه را بدان گونه میبایست در نظر شنونده مجسم كنند كه احساساتش برانگیخته شود. و از آن گذشته چون منظور از نقالی سرگرم كردن شنونده و ایجاد هیجان است، ناچار نقال باید كه پدیدآورنده ی داستان های جذاب نیز باشد.
خیمهشببازی یا تئاتر عروسكی نیز یكی دیگر از مراسم نمایشی ایران است كه با تئاتر شباهتی زیاد دارد و در حقیقت تئاتری است كه بازیگران آن را عروس كهای پنبهای و پارچهای و چوبی تشكیل میدهند، بازیگران بیجانی كه در میانه ی صحنه به اراده ی آن كه سر نخ را در دست گرفته و در پس صحنه ایستاده است حركت میكنند.
درباره ی اصالت این بازی و این كه آیا بومی ایران بوده و یا از كشوری دیگر به ایران آمده به درستی چیزی نمی دانیم و به هرحال اگر به گفته ی نظامی گنجوی اعتماد کنیم باید پذیرقت كه لعبتباز و لعبتبازی هنری است كه در زمان بهرامگور به این كشور آمده و پذیرفته ی مردم شده است (۳).
نمایش عروسكی در ایران چنان كه باید تحول نیافت و به كمال نرسید و درهمان هییت عوامانه ی خود باقی ماند زیرا ادیبان و هنرمندان با دانشمندان، چون آنرا كاری پست و درخور عوام میدانستند، برای پیشرفتش دست به كاری نزدند، و در نتیجه داستان های آن ثبت نشد و ما امروز تنها از چند نمایش نامه ی عروسكی مانند: پهلوان كچل، سلیمخان، عروسی پسر سلیمخان، چهار درویش، حسن كچل، بیژن و منیژه و پهلوان پنبه آگاهی داریم (۴).
زمینههای تئاتر معاصر ایران
ریشه تئاتر معاصر ایران را باید در «نمایشهای شادیآور» (Farce) كه از اواسط عهد صفوی آغاز شده است یافت. در این دوره دستههای مطربی كه به كارشادمان كردن مردم سرگرم بودند به تدریج به گروههای تقلیدچی (Farceur) تبدیل شدند. در آغاز، تقلید آنان عبارت بود از تقلید لهجهها و خصوصیات مردم روستایی و ساده، اما رفته رقته تقلیدشان با داستان همراه شد و كمكم به تئاتری همراه با رویدادهای ساده و جزیی و بیتحرك و رویدادهایی اغلب زاید، تبدیل شد، چنان كه در نمایش «حاجی كاشی» میتوان دید.
در زمان زندیه تقلید عنوان مستقل یافت و دو نوع آن از میان سایر بازیها معروف شد. یكی «كچلكبازی» و دیگری «بقالبازی». بقالبازی كه خود انواع گوناگون داشت بر بنیاد داستان بقال پول دار و خسیسی نهاده شده بود كه مردی شیاد و آسمانجل هر لحظه به رنگی و لباسی براو ظاهر می شد و با حركت و لهجههای خندهآور بقال را گول میزد. گفتن هر سخن زشت و تقلید هر حركت ناپسند و خندهآور در این گونه نمایشها نیز روا بود.
در دوره ی قاجاریه تقلید كامل تر و جاافتادهتر شد. به ویژه در عهد ناصرالدین شاه وجود دلقكی معروف چون «كریم شیرهای» (۵) و دستیارانش سبب شد كه اینگونه تقلیدها از دربار به منازل اشراف راه یابد و از كمك ثروتمندان و متنفذان مملكت برخوردار شود، و به تدریج در شهرهای معتبری چون تهران و اصفهان و شیراز و تبریز پاگیر شود و قهوهخانههای بزرگ، مركزی برای اجرای آن شود.
صحنه ی این نمایش در قهوهخانه معمولن عبارت بود از یک سن بزرگ یا یكی دو تخت چوبی كه در میان صحن قهوهخانه میبستند و در خانه ی اشراف یك تكه قالی كه در گوشهای از تالار بزرگ خانه گسترده میشد و در منزل مردم عادی كه اغلب به مناسبت جشنهای عروسی یا «ختنه سوران» نمایشی هم برپا میكردند صحنه را با یک تخت چوبی كه بر روی حوض مینهادند تشكیل می دادند، و ازهمین جاست که این گونه نمایشها به نمایش «روحوضی» یا «تختحوضی» معروف شده است هنوز هم آن را به همین نام میخوانند. به هرحال قهوهخانه مسیر اصلی تئاتر تقلیدی را تعیین كرد.
در تئاتر این دوره «غلام سیاه» یكی از اشخاص دایمی و مهم تئاتر بوده است. چنان كه میدانیم «غلام یا كنیز سیاه» از مردم ساكن افریقاست كه تاجران برده فروش آنان را یا ربوده و یا از خانوادههای فقیر با بهایی ناچیز خریداری كرده و به بازارهای جهان عرضه کردهاند، شك نیست كه هر یك از آنان با رنج هایی كه كشیدهاند عقدهها و دردهایی دارند، و به همین سبب یا به مسخرهبازی دست می زنند و یا به نادانی و ابلهی تظاهر میكنند تا هم عقده ی دل خویش بازكنند و هم از مردمی كه مسبب بدبختیهای آنانند انتقام بگیرند، اما به هرحال مردمی باهوش و با وفا و درستكارند. این شخصیت با تمام خصوصیات روحی كه در زندگی طبیعی خود داشت در تئاتر ایران تقلید شد و به تدریج كامل شد و به صورت یكی از اشخاص نمونه و بارز بازی درآمد. «سیاه» در این قالب كامل شده خود بندهای بود كه ارباب و معاشران او را هجو میكرد و در عین سادگی و زیركی، صراحتی آمیخته با بیم داشت، و گاه سخنهای دردآلود بر زبان میراند، به گمان خود آدمی اندیشمند و با عقل بود. اغلب دست به كاری میزد كه نتیجهای نامطلوب داشت. با این حال گاه بخت و اتفاق او را یاری میكرد و در كار خویش موفق میشد، و در هر صورت نه در هنگام موفقیت مغرور میشد و نه در وقت شكست یأس به او دست میداد، زیرا به تقدیر اعتقاد داشت و سرنوشت را بیكم و كاست میپذیرفت.
نوع نمایش نامه نیز با محل اجرای آن متناسب بود، داستان هایی كه رویدادهایش به محیط خانواده و اجتماع معاصر مربوط میشد، برای اجرا در خانهها برگزیده میشد، این داستان ها اغلب حاوی مسایلی از قبیل مسخرهكردن آداب و رسوم و ظاهرسازیهای مردم بود و اشخاص این بازی ها معمولن عبارت بودند از: حاجیآقا، غلام سیاه، زن حاجی، پسر حاجی، دختر حاجی و كلفت خانه.
و عنوان نمایش نامهها اغلب چیزی شبیه به «حاجی مسجدی»، «عروسی هالو» و جز آن بود. موضوع نمایشهای قهوهخانهای معمولن داستان های تاریخی یا حماسی و یا بزمی بود و بیش تر از داستان های شاهنامه فردوسی یا خمسه ی نظامی تقلید میشد، و به هرحال موضوع همه ی این نمایشها یا از داستان های كهن ایران گرفته شده بود مثل بیژن و منیژه، رستم وسهراب، یوسف و زلیخا و شیرین و فرهاد، یا از قصههایی كه در میان مردم سینه به سینه نقل میشد و بنای آن بر تخیل بود. مثل «حاكم یك شبه» و «نوروز پیروز» و یا نوعی انتقاد بود كه نتیجه ی اخلاقی از آن گرفته میشد و معمولن در این نمایشها انتقاد شونده خود مردم بودند.
در نیمه ی اول سده ی سیزدهم هجری، با بازگشت دانش جویانی كه به فرمان امیرعباس میرزا نایبالسلطنه به اروپا اعزام شده بودند، آشنایی ایران با فرهنگ مغربزمین آغاز شد و هرچه این روابط بیش تر میشد، نفوذ فرهنگ و هنر غرب درایران رو به فزونی میرفت، و بدین وسیله جنبش بزرگی در همه ی شئون اجتماعی ایران پدید میآمد. شماری از علاقمندان به هنر نمایش به تدریج به نوشتن نمایش نامههایی به سبك اروپایی آغاز كردند و این درست هم زمان با فترت تعزیه و پیشرفت تقلید یا نمایش نامههای شادیآور در ایران بود. نخستین تالار نمایشی كه به سبك اروپایی در ایران ساخته شد تالار مدرسه ی دارالفنون است كه به فرمان ناصرالدینشاه پس از بازگشت دانش جویان اعزامی به اروپا بنا نهاده شد و ترجمه ی نمایش نامه ی “Misanthrope” مولیر به نام «گزارش مردم گریز» در آن به نمایش درآمد (٦).
ظاهرن «میرزا ملكمخان» باید نخستین كسی باشد كه نمایش نامههایی به زبان فارسی و به شیوه ی اروپایی نوشته است، بخشی ازاین نمایش نامهها درسال ۱۳۲٦ قمری در روزنامه ی اتحاد تبریز به چاپ رسیده و مجموعه كامل آنها درسال 1340 قمری در برلن منتشر شده است(7). و نیز میتوان گفت كه ترجمه ی میرزا جعفر قراچهداغی از مجموعه ی آثار نمایشی میرزا فتحعلیآخوندزاده از جمله نخستین ترجمه است كه در زمینه ی نمایش نامه شده است. این مجموعه شامل هفت نمایش نامه است كه در سال ۱۲۹۱ قمری چاپ و منتشر شد (۸).
از آن پس به تدریج مؤسسه های نمایشی كوچكی در ایران دایر شد و نخستین آن ها شرکت نمایشی «فرهنگ» است كه با همكاری گروهی از فضلا تشكیل شد. اغلب اشخاصی كه به تأسیس چنین گروه هایی اقدام میكردند مردمی فاضل و روشنفكر بودند. این گروه ها معمولن نمایش نامههای خود را در باغ های بزرگ تهران مثل «پارك اتابك» بر روی صحنه میآوردند.
یكی دیگر از مؤسسه های تئاتری ایران سازمانی بود به نام «تئاتر ملی» كه به وسیله ی شماری از سرشناسان مملكت تشكیل شد و اغلب نمایش نامههای مولیر را اجرا میكرد. در حدود سال ۱۳۳۱ قمری در برحی از روزنامهها عدهای از تئاتر شناسان مقاله های انتقادی مینوشتند و هنرمندان را تشویق میكردند، و این خود دلیل توجه تدریجی مردم آن روزگار است به كار تئاتر.
پس از بازگشت سیدعلی نصر از اروپا گروه دیگری به اسم «كمدی ایران» با اجازه ی رسمی وزارت معارف ایجاد شد. این مؤسسه در حقیقت نخستین مؤسسه تئاتری است كه با اصول صحیح آغاز به كار كرد و توجه مردم را به تئاتر جدید جلب نمود، «كمدی ایران» هر ماه دوبار در تالار «گراند هتل» نمایش میداد و سرانجام موفق شد پای زنان را كه تا آن زمان جسارت ورود به صحنه را نداشتند بر روی صحنه باز كند و این خود توفیقی بزرگ در پیش برد تئاتر ایران بود.
پس از جنگ بینالملل اول (۱۸- ۱۹۱۴) گروهی از هنرمندان تئاتر از روسیه و قفقاز به ایران آمدند و با هنرنمایی خود در صحنه ی تئاتر ایران، موجب شدند كه مترجمان آثار نمایشی، به ترجمه نمایش نامههای تركی و روسی راغب شوند و ازین رهگذر نمایش نامههایی چند بر گنجینه ی ادب نمایشی ایران افزوده شود، لیكن با تمام كوششی كه در این دوره برای بالا بردن سطح فكر عمومی و ترغیب مردم به كار تئاتر و بسط دامنه ی آن میشد، هنوز مردم این هنر را به چشم «دلقكبازی» مینگریستند و هنرپیشگان و علاقمندان تئاتر را تحقیر میكردند، ازین رو صحنههای تئاتر بیش تر به دست هنرمندان خارجی و ارمنی اداره میشد.
درسال ۱۳۰۳ هجری شمسی تئاتر دیگری به نام «كمدی اخوان» به سرپرستی محمود ظهیرالدینی كه یكی از هنرمندان برجسته ی «كمدی ایران» بود تأسیس شد، این گروه تا هنگام مرگ محمود ظهیرالدینی، كه به مرض سل درگذشت، به كار خود ادامه داد. در سال ۱۳۰۵ شمسی «جامعه باربد» به کوشش اسماعیل مهرتاش در تهران تأسیس شد و در سال ۱۳۰۸ شمسی استودیویی به نام «سیروس» در تهران آغاز به كار كرد و سپس تئاتر دایمی «نكیسا» درسال ۱۳۰۹ شمسی تأسیس شد. در همین سال ها بود كه در رشت و مشهد و برحی از شهرهای بزرگ ایران نمایش نامههایی به وسیله عدهای از آماتورهای علاقمند بر روی صحنه میآمد. مقارن همین احوال «استودیو درام كرمانشاهی» آغاز به كار كرد. این نخستین تئاتری بود كه از لحاظ تكنیك صحنه و دكوراسیون در تئاتر ایران تحول ایجاد کرد. این «استودیو» برای نخستینبار در ایران كلاسی برای تربیت هنرپیشه تأسیس كرد. از سال ۱۳۱۲ تا سال ۱۳۱۷ تئاتر ایران كاری از پیش نبرد و در حقیقت دچار فترت شد، فقط چند گروه موقت مثل «كانون صنعتی»، «تروپ پری»، «ایران جوان» و «كلوپ فردوسی» گاهگاهی به اجرای برحی از نمایش نامهها میپرداختند، و یا گاهی برحی از جمعیتهای خیریه عدهای هنرمند از كشورهای دیگر را دعوت میكردند تا به نفع آن ها نمایشی اجرا کنند، با این حال درسال ۱۳۱۵ شمسی شهرداری تهران كلاس تئاتری دایر كرد كه تا چندسال پیش به كار خود ادامه میداد، و همچنین كانون بانوان كه در سال ۱۳۱۴ شمسی تأسیس شد گاهی نمایش هایی ترتیب میداد و بر روی صحنه میآورد.
در سال ۱۳۱۸ شمسی «سازمان پرورش افكار» تشكیل شد و در آن سازمان ادارهای به نام «اداره ی نمایش» ایجاد شد، و به کوشش اعضای این اداره، «هنرستان هنرپیشگی» تهران در اردیبهشتماه ۱۳۱۸رسمن افتتاح شد و برای نخستینبار در تاریخ تئاتر ایران مدرسه تئاتری بنیاد نهاده شد كه برنامه ی آن به برنامه ی كنسرواتوار پاریس شباهت كامل داشت. درسال ۱۳۱۹ «تئاتر تهران» به یاری سیدعلی نصر و احمد دهقان تأسیس شد كه بعد ها پس از قتل احمد دهقان به نام وی «تئاتر دهقان» نامیده شد. با ایجاد این تئاتر هنر نمایش ایران كه مدتی در حال فترت بود جانی تازه گرفت و آرام آرام آغاز به پیشرفت كرد.
پس از جنگ دوم جهانی در كار هنر تئاتر ایران تحولی بزرگ ایجاد شد، نویسندگان و مترجمان نمایش نامه با شور و هیجانی بیسابقه به كار نوشتن و ترجمه كردن پرداختند و با پیدا شدن اندیشه های تازه ذوق مردم نیز تغییر كرد و به جانب تئاتر گرایید، با این ترتیب میتوان گفت كه تئاتر مدرن ایران در اواسط جنگ دوم جهانی ایجاد شد، در این دوره افزون بر «تئاتر تهران» و «جامعه باربد» چند تئاتر خوب، مانند «تئاتر گیتی»، «تئاتر فردوسی»، «تئاتر بهار» و «تئاتر فرهنگ» تأسیس شد. «تئاتر فرهنگ» پس از تأسیس شهرتی یافت و در میان سال های ۱۳۲۲ تا ۱۳۲٦ همه ی مجامع نمایشی را تحتالشعاع خود قرارداد. از سال ۱۳۳۰ به بعد نیز چند تئاتر دیگر به تئاترهای تهران افزوده شد (۹).
با ایجاد تلویزیون در ایران و تأسیس «اداره ی هنرهای دراماتیك» به وسیله هنرهای زیبای كشور، توجه به تئاتر افزونی گرفت. تلویزیون ایران با همكاری اداره ی هنرهای دراماتیك برنامههای تئاتر دایمی ایجاد كرد و از این راه تئاتر بیش تر به مردم معرفی شد، اداره ی هنرهای دراماتیك افزون بر تهیه ی برنامههای تلویزیونی به كار اجرای نمایش نامههای صحنهای پرداخت و از وجود هنرمندان تحصیل كرده و اغلب دانشگاه دیده در این راه استفاده كرد.
دانشكده ی ادبیات دانشگاه تهران از سال تحصیلی ۳۵- ۱۳۳۴ تا چند سال با استفاده از وجود برحی استادان امریكایی كلاس های كوتاه مدتی برای آشنایی دانش جویان باهنر تئاتر تأسیس كرد، این كلاس در «انجمن ایران و امریكا» نیز دایر بود.
در سال ۱۳۴۳ یعنی پس از تأسیس وزارت فرهنگ و هنر، دانشكدهای برای تربیت هنرمند تئاتر و سینما به وسیله وزارت فرهنگ و هنر تأسیس شد و دانشگاه تهران هم در دانشكده ی هنرهای زیبا اقدام به تأسیس رشته ی تئاتر نمود.
وزارت فرهنگ و هنر از هنگام تأسیس تا به امروز تعدادی تالار نمایش در تهران و شهرستان ها ایجاد كرده و تالار اپرای شهر تهران را به نام «تالار رودكی» بنا نهاد كه رسمن از سال ۱۳۴٦ از آن بهرهبردای شد.
تأسیس تلویزیون ملی ایران وسیله ی بزرگی برای رواج هنر تئاتر در میان مردم بود. این مؤسسه با توسعه ی شبكه ی خود به بیش تر نقاط كشور و با اجرای برنامههای تئاتر نزدیک به ده میلیون از مردم ایران را از نعمت تماشای تئاتر برخوردار میکرد و افزون بر آن با ایجاد «مدرسه ی عالی سینما و تلویزیون» هرسال تعداد قابل توجهی از جوانان علاقمند و مستعد را در تحصیل این هنر یاری میدهد.
پس از سال ۱۳۴۰ كه مركز ملی تئاتر در جهان تشكیل شد و اساس نامه ی آن به تصویب انستیتو بینالمللی تئاتر رسید، كشور ایران نیز بدان پیوست و «مركز ملی تئاتر ایران» را كه به كمیسیون ملی یونسكو وابسته است تشكیل داد.
در دهه ی اخیر تئاتر در ایران بیش از پیش مغلوب تلویزیون و دیگر وسایل ارتباط جمعی شده است، به جز تئاترهای لالهزاری و یكی دو تئاتر مستقل در شهرستان ها كه هنوز ارتباط خود را تا حدی با قشرهای پایین اجتماع حفظ كرده بودند و نمایش نامههایی درخور ذوق و سلیقه و مطابق باخواست این طبقه بر روی صحنه میآوردند، دیگر فعالیتهای تئاتری ایران را سازمان های فرهنگی مانند وزارت فرهنگ وهنر، سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران، دانشگاه ها و انجمنهای فرهنگی اداره میكردند.
در اوایل دهه ی ۵۰ به فعالیت گروه های مستقل دانش جویی و غیر دانش جویی افزوده شد و افتتاح دو تالار نمایش تازه یكی «تئاتر شهر» كه وابسته به سازمان رادیو تلویزیون بود و دیگری «تالار مولوی» متعلق به دانشگاه، نوید آینده ی پر تحركی را در زمینه ی تئاتر داد.
- - -
پی نوشتها:
۱- مثلن متن فارسی تاریخ بخارا تلخیص محمدبن زفربن عمر تصحیح آقای مدرس رضوی، ۱۳۱۷، برگ های۲۰ و ۲۸.
۲- نگاه کنید به: مقاله ی «تاریخچه ی قهوهخانه در ایران» به قلم آقای نصرالله فلسفی مجله ی سخن دوره ی پنجم.
۳- صفت گنبد نظامی گنجوی داستان بهرام گور و پادشاهی او آن جا كه میگوید:
شش هزار اوستاد دستان ساز / مطرب و پای كوب و لعبتباز
جمع كرد از سواد هرشهری / داده هر بقعه را از آن بهری
تا به هرجا كه رخت كش باشند / خلق را خوش كنند و خوش باشند
۴- برای مطالعه بیش تر درباره ی نقالی و خیمهشب بازی می توان به كتاب «نمایش درایران» تألیف آقای بهرام بیضایی نگاه كرد.
۵- ظاهرن این شخص به سبب كارها و سخنان شیرینش به «شیرهای» معروف شده است.
٦- ادوارد براون؛ تاریخ ادبیات ایران از آغاز عهد صفویه تا زمان حاضر ترجمه ی رشید یاسمی چاپ دوم كتاب فروشی ابنسینا برگ ۳۲۷.
۷- دكتر پرویز ناتل خانلری؛ نخستین كنگره نویسندگان ایران برگ ۱۴۳ و همچنین ادوارد براون؛ تاریخ ادبیات ایران، برگ ۳۳۰.
۸- همچنین ادوارد براون؛ تاریخ ادبیات ایران، برگ ۳۲۹
۹- آمار و تاریخهایی كه در گفتار بالا آمده همه مبتنی بر كتاب «بنیاد نمایش درایران» تألیف آقای دكتر ابوالقاسم جنتی عطایی است.