حضور در عالم قدس با نفی انگیزههای فردی و نفسانی میسر است و اثر هنری بالضروره حامل همین معنی است. شهود عرفانی كه مبدأ آن عشق به زیبایی ازلی و ابدی است، ظاهر و باطن یكدیگرند و خلاقیت هنری از موازنهی میان شهود عقلانی و معرفت (عشق عرفانی) نشأت میگیرد وبه همین علت است كه اثری كه در عرصهی هنر اسلامی قرارمی گیرد، تجلی بخش صفتی الهی است كه جمال وجلال و كمال و خلاق از جملهی این صفات الهیاند كه درهنر اسلامی بارزترین تجلیات امر مقدس و معنوی را به ظهور رساندهاند. با ظهور دوران مدرنیته تمام این معانی، با اضمحلال هنر سنتی و نگرش معنوی انسان نسبت به هستی، از بین رفت و هنری (یا به معنی صحیح كلمه، هنر نامیدهای) ظهور یافت كه نفی امر مقدس و معنوی است. در هنر جدید، این هدف تحقق یافته است.
رنه گنون تمدن كنونی غرب را تمدنی لائیك و ضد سنتی میداند. این پژوهشگر مسلمان فرانسوی عصر حاضر را «عصر ظلمت» (كالی یوگا) و«دوران سیطرهی كمیت» نام نهاده است. (17)
اصطلاح سنت (tradition) و ارتباط آن با هنر و امر قدسی و حكمت هنر اسلامی و امر معنوی در تمدن جدید اهمیتی خاص پیدا كردهاست. اهمیت این اصطلاح از باب نفی تمدن غربی و تقدسزدایی از فرهنگ و هنر و هر پدیدهی معرفتیای است كه با روح انسان سر و كاردارد. این نفی ناشی از تقدس زدایی عالم است كه به تبع، همهی عرصههای حیات مادی و معنوی بشر را در برگرفته است و هنر نیز به عنوان عالیترین محصول منش متعالی روح، دست خوش این ملعبه قرارگرفته است. در كتاب مدرنها میخوانیم:
«مدرنیته» مفهومی پیچیده است كه نمیتوان تعریفی جامع از آن به دست داد. در حقیقت دشواری تعریف كلمهی «مدرن» از آن جا است كه همواره در تقابل با دو مفهوم دیگر قرار میگیرد، یكی مفهوم «كهنه» ودیگری مفهوم «سنت». از این نظر، گذشت زمان مصداق كلمهی «مدرن» را پیوسته تغییر میدهد، اما اصل مدرنیته به معنای«همواره به پیش رفتن است»، و در عین حال، «فراخواندن نو» و كنارگذاردن «كهنه». در نظر رومی ها، كلمه «مدرن» معنای تازه داشت، حال آن كه كهن به معنای آن چه به گذشته تعلق دارد بود. كلمه «مدرن» (modernus ) را رومیان نخستینبار در قرن ششم میلادی از روی كلمه modo، یعنی «به تازگی» ساختند، همچنان كه كلمهی hodiernus به معنای «امروزی» را ازكلمهی hodie به معنای «امروز» ساخته بودند. پس از نظر رومیان«مدرن» بودن یعنی آگاهی داشتن به نسبت به زمانهی خود. مدرنیته حركتی است كه ایدهی شك، نقد و بحران در بطن آن جای دارد. موضع انسان در جهان تغییر كرده است. هماگونه كه از زمان كوپرنیك زمین به دور خورشید میگردد، با دكارت نیز سوژهی مدرن در مركز كائنات قرار میگیرد وسرور و مالك طبیعت میشود: سوژهی مدرن دست به خود بنیادی خویش میزند. جامعه از همهی قیود ماوراء الطبیعه رها میشود. با كانت عصر مدرنیته آغاز میشود. كانت نخستین كسی است كه جهان فیزیكی و جان متافیزیكی را از یکدیگر جدا میکند. به تعریف او جهان فیزیکی قابل مشاهده و تبیین علمی است، در حالی كه جهان فیزیكی خارج از ادارك و فهم ما قرار میگیرد. [قدرت تكنولوژی در دوران مدرنیته، انسان را به مقام سروری و مالكیت طبیعت میرساند.] بیتردید، مهمترین محور مدرنیته شكلگیری فرد است به مثابهی چهرهی اصلی جهان مدرن. به عبارت دیگر، مدرنیته را میتوان نظامی از اندیشهها وارزشهایی دانست كه به پیدایش فرد گرایی در جهان مدرن انجامیدهاست. دیگر «كل» نیست كه سوژه را میسازد، بلكه سوژه است كه «كل» را بنا میكند. جهان مدرن با ابزار دنیوی سازی و اسطوره زدایی، فرد را به عنوان سوژه به سوی عقلانیتی همچنان عمومیتر و مؤثرتر پیش راندهاست. مدرنیته به ما نشانداده است كه ارزشهای مطلق و حقایق غایی در تاریخ وجود ندارد.» (18)
کتابنامه:
17- رك: عبدالواحد یحیی(رنه) گئون، سیطره ی كمیّت و علائم آخرالزمان، ترجمهی علی محمد كاردان (تهران: مركز نشر دانشگاهی، 1365)، ص7، و نیز فصل 28؛ و گنون، بحران دنیای متجدد، ترجمهی ضیاءالدین دمشیری (تهران: امیر كبیر، 1378)؛ ص1.18-رامین جهانبگلو، مدرن ها، (تهران: نشر مركز، 1376)، صص 6ـ5 ، 10ـ9، 12و 16.
علیرضا نوروزی طلب، دکترای پژوهش هنر، استادیار گروه مطالعات عالی هنر دانشگاه تهران
noroozi110@yahoo.com